عرفان و وحدت اديان


 

نويسنده :*دکتر نعمت الله تقوي بهبهاني



 

چکيده :
 

عرفان راه معرفت ووصول به حق را مي نماياند .قرآن مجيد هدف از آفرينش جن و انس را نيز:ليعبدون (=ليعرفون )دانسته است .اديان راههايي براي وصول به حق مي باشند آيا اين راه منتهي حق يکي است يا :«بعدد انفس الخلايق »است .اين پژوهش در اين راستاست که عرفان مي تواند اين ستيزها را لااقل کاهش دهد .دراين بررسي ديدگاه عارفان در مورد وحدت اديان و اجتناب آنها از درگيري هاي مذهبي نشان داده مي شود .سپس با ذکرآياتي از قرآن در مورد نجات يافتن پيروان اديان توحيدي در سراي ديگر سخن به انجام مي رسد .در عصر گسترش کفرو الحاد ،وحدت اديان توحيدي ضروري و حياتي مي نمايد و اين مهم با عرفان که آموزه هايش کمابيش در ملل و نحل مختلف مشترک است دست يافتني است به اميد آن روز .

واژه هاي کليدي :
 

وحدت ،اديان ،عرفان توحيد و عارفان مسلمان
با وجود گرايش هاي ويرانگر درانديشه متصوفان که مخالفان برآنها انگشت نهاده اند نمي توان جنبه هاي مثبت آموزه هاي صوفيانه را ناديده گرفت .در روزگاري که براي دستمالي قيصريه ها به آتش کشيده مي شد و بي رحمانه تمام مردم شهرهايي مانند :نيشابور ،خوارزم و مرو به يکباره از دم تيغ مي گذشتند و در روزگاري که به دليل اختلاف در برداشت هاي کلامي حتي معتقدان به يک دين يکديگر را تحمل نمي کردند و جبريان ،قدريان ،معتزله ،اشاعره و شيعيان به جان هم مي افتادند ،وجود انسان هايي که از اين قيل و قال ها گذشته و اين نزاع ها را به سخره مي گرفتند نعمتي بزرگ بود .صوفيان با صفا خود را نمي ديدند تا درمقايسه با خود ديگران را کوچک بشمارند .هرگاه بلايي طبيعي بر سر مردم فرود مي آمد عطاء سلمي -از عارفان -مي گريست و مي گفت اين از شومي عطاست .اگر عطا بميرد مردم رهايي مي يابند .(1)و يا با يزيد بسطامي که شاعرانه آرزو مي کرد که اندامش گسترده شود و يا جهنم کوچک شود تا غيرازخودش را در آن جاي ندهد .وي گفت :دوست دارم که روز قيامت خيمه ام را بر بالاي جهنم زنم تا جهنم با ديدن من فسرده شود و من رحمتي باشم خلق را (2)
از قول شبلي آورده اند که سال ها براي گفتن يک الحمدالله توبه مي کنم زيرا در بازار بغداد آتش سوزي رخ داد و به دکان من آسيبي نرسيد ،از اين رو با گفتن الحمدالله خداي را سپاس گفتم و هنگامي که به من گوشزد شد که اين شکر از سر خودخواهي است ،آگاه شدم استغفار کردم .(3)
شيخ ابوسعيد ابوالخير در پاسخ امام ابوالقاسم قشيري که خود را پيلي دانسته بود و بوسعيد را پشه اي ،گفته بود :«برو به نزديک استاد شو و بگو که آن پشه هم تويي ما هيچ چيز نيستيم »(4)
برخي از صوفيان محبت به همه جانوران را ترويج مي کردند شيخ احمد رفاعي حتي به سگ و خوک هم سلام مي کرد و گاه سگش را چرب کرده و شستشو مي داد و مواظبت مي کرد .(5)
عرفا و متصوفه گاه نسبت به گنهکاران نيز بي گذشت و بي مهر نبودند .شيخ ابوسعيد ابوالخير در نيشابور به جمعي بر مي خورد که مشغول شراب خواري بودند شيخ رو به آنها کرد و گفت :
«خدا همچنين که در اين جهان خوش دلتان مي دارد در آن جهان خوش دلتان دارد !آن جمله برخاستند و در پاي اسب شيخ افتادند و خمرها بريختند و سازها بشکستند و توبه کردند و ازنيک مردان گشتند به برکه نظر مبارک شيخ ما قدس الله روحه العزيز »
تساهل و تسامح ديني را صوفيان صدها سال پيش مطرح کردند .آنها با استناد به آيه :«لکل جعلنا منک شرعة و منهاجا و لو شاء لجعلکم امة واحدة»(48/5)صلح کلي را تبليغ و از آن دفاع مي کردند .
آنها همچنين حديث «الطريق الي الله بعدد انفاس الخلايق »را دليلي بر پايان يافتن همه راهها و مذاهب به خداوند مي دانستند .
اين آزادانديشي از ويژگي هاي عرفا و متصوفه است که از شهود عرفاني آنها و گرايش و باورآنها به وحدت وجود سرچشمه مي گيرد .وقتي کسي بپذيرد که جز حق وجودي نيست و ازهردلي مي توان به خداوند راه يافت اختلاف ظاهري لفظي اديان خود را نشان مي دهد .
در يک مجلس سماع که مولوي حضور داشت مستي وارد شد و شروع به عربده کشي کرد .ياران مولانا ،او را رنجاندند ولي مولانا با آنها عتاب کرد که او شراب خواري کرده است شما چرا بدمستي مي کنيد .مريدان گفتند که او ترساست .مولا ،گفت شما چرا ترسا نيستيد .اين مايه وسعت مشرب دل هاي مذاهب ديگر را به او نزديک کرده بود به طوري که در تشيع جنازه او يهود و نصاري نيز حضور يافته بودند (6)
از قول مولانا ،آورده بودند که من با هفتاد و سه ملت يکي ام .طالب علمي در راه او را ديده و درستي يا نادرستي اين نقل قول را از او پرسيد .مولا ،اين استناد را به خود نپذيرفت و هنگامي که آن مدعي با او پرخاش کرد و ناسزا گفت با خونسردي به او گفت با اين ها که تو مي گويي نيز يکي ام .(7)اولين بارحسين بن منصور حلاج اين آموزه -تساوي اديان -را مانند بسياري از آموزه هاي ديگر وارد تصوف کرد .هنگامي که در حضور او کسي مردي يهودي را سگ خطاب کرد حلاج به او خرده گرفت و با خشم به او پرخاش کرد و گفت :
همه اديان از آن خداست هر طايفه اي را به ديني مشغول کرده است .مقصد و منظور در همه آنها يکي است و اختلافي ميان آنها نيست .(8)او همچنين آموزه پذيرفتني بودن همه اديان را در شعر نيز آورده است :
تفکرت في الاديان جد محقق
فالفيتها اصلا شعب جما
فلا تطلبن للمرء دينا فانه
يصدعن الاصل الوثيق و انما
يطالبه اصل يعبر عنده
جميع المعالي و المعالي فيفهما(9)
به دين ها انديشيده ام و کوشيدم آنها را دريابم آن همه را شاخه هاي اصلي يگانه يافتم پس به کسي نگو که اين مذهب و اين نام را بپذير زيرا که از اصل استوار بر مي گردد .و خود آن اصل است که بايد پذيرفته شود و اين چنين او سرشار مي شود از درجات و معاني و فهم مي کند .
پس از حلاج ،عين القضات همداني نيز آموزه را تبلغ مي کرد و صلح کلي بين اديان را خواهان بود :«اي دوست اگر آنچه نصاري در عيسي ديدند تو نيز ببيني ترسا شوي و اگرآنچه جهودان در موسي ديدند تو نيز ببيني جهود شوي ،بلکه آنچه بت پرستان ديدند در بت پرستي تو نيز ببيني بت پرست شوي و هفتاد و دو مذهب جمله منازل راه خدا آمده »(10)
عزيزالدين نسفي اختلاف مذاهب را ناشي از دريافت هاي مختلف دانسته است و در تمثيلي داستان معروف پيل کوران را که سنايي و محمد غزالي نيز آن را تقريباًآورده اند ،نتيجه مي گيرد که اختلاف برداشت ها ناشي از اختلاف در ديد و حس است .(11)
توجيه عين القضات و نسفي قابل درک است و حقيقتي را بيان مي کند شايد بتوان گفت که اين دو پيروان ديگر اديان را به دليل ناتواني در دريافت حقيقت معذور مي دارند اما سخن حلاج رنگ ديگري دارد .جالب است که حلاج بزرگترين نماينده صوفيان اهل سکر و ابن عربي بزرگترين فيلسوف عرفاني ديدگاه تقريباً يکساني در اين باره دارند .ابن عربي سروده است :
لقد صار قلبي قابلاً کل صوره
فمر عالغزلان و دير لرهبانپ
و بيت الاوثان و کعبه طائف
والواح تورات و صحف لقران
ادين مدين الحب اني توجهت
رکاتبه فالحب ديني و ايماني (12)
ابن عربي همچنين گفته است که خود را پاي بند عقيده ي معيني مکن تا ديگران را تکفير کني که چون پاي بند عقيده مشخصي شدي خيرکثير را از دست داده اي .خدا در هر زمان و در هر مکان موجود است و بر هرچيز قادر .چنين خدايي را يک عقيده واحد محدود نخواهد کرد .(13)او همچنين گفته است :
عقدالخلائق في الاله عقايد
و انا اعتقدت جميع ما اعتقده (14)
گفتني است که ابن عربي به رغم تبليغ وحدت اديان ،اسلام را مناسب ترين شکل مي دانست .(15)
برخي از شاعران صوفي نيز به زبان هاي گوناگون وحدت اديان را ابراز داشته اند .عمادالدين نسيمي شاعر حروفي قرن نهم گفته است :
درعالم توحيد چه پستي و چه بالا
در راه حقيقت چه مسلمان و چه ترسا (16)
سيد محمود نور بخش مرشد حروفيان نيز گفته است :
من ازجمله خلايق برکنارم
از آن روزي که ديدم روي يارم
زکيش و مذهب و ملت به کلي
مبرا گشته ام ديني ندارم (17)
شيخ بدرالدين مرشد صوفيه قلمرو عثماني نيز فکر وحدت اديان را تبليغ مي کرد .(18)
اختلاف مذاهب از ديدگاه عرفا وصوفيه
از ديدگاه عارفي مانند مولانا جلال الدين اين اختلاف ناشي از اختلاف در ديد و نظر گه افراد بشراست :
ازنظرگاه است اي مغز وجود
اختلاف مومن و گبر و يهود
او سپس داستان آوردن فيل در خانه تاريک را -که پيش از او ابوحيان توحيدي در مقابسات و سنايي غزنوي در حديقه آورده اند -به تمثيلي گويا ذکر مي کند و نتيجه مي گيرد که چون بشر معرفت خود را از حواس ظاهري مي گيرد و اين حواس نيز محدوديت در ادراک دارند از اين رو به ناچار به معرفت کامل دست نمي يابند .(19)
مولوي در جاي ديگري از مثنوي تمثيلي ديگر را مي آورد تا اختلاف برداشت ها را از حقيقت توجيه کند ،سپس مي گويد :
هم چنان که هر کسي در معرفت
مي کند موصوف غيبي را صفت
فلسفي از نوع ديگر کرده شرح
با حثي مي گفت او را کرده جرح
وان دگر در هر دو طعنه مي زند
و آن دگر از رزق جاني مي کند (20)
حال که منشا اختلاف روشن شد پرسش ديگري مطرح مي شود که آيا همه اين برداشت ها درست است يا همه نادرست با برخي درست و برخي نادرست ؟مولانا بر اين باوراست که همه برداشت ها نه درست است و نه نادرست .زيرا اگر حقيقتي وجود نداشت ،باطلي لباس حق نمي پوشيد :
اين حقيقت دان :نه حق اند اين همه
نه به کلي گمرهان اند اين رمه
زان که بي حق باطلي نايد پديد
قلب را ابله به بوي زر مي خريد
گرنبودي در جهان نقدي روان
قلب ها را خرج کردن کي توان ؟
تانباشد راست کي باشد دروغ
آن دروغ از راست مي گيرد فروغ
براميد راست کژ را مي خرند
زهر در قندي رود آن گو خورند
گرنباشد گندم محبوب نوش
چه برد گندم نماي جو فروش ؟
پس مگو جمله خيال است و ضلال
بي حقيقت نيست در عالم خيال
حق شب قدراست در شب ها نهان
تا کند جان هر شبي را امتحان
نه همه شب ها بود قدر اي جوان
نه همه شب ها بود خالي از آن (21)
مولانا راه برون رفت از ترديدها در حقانيت مذهب را ارشاد و راهنمايي پيران راه آزموده مي داند :
چون که حق و باطلي آميختند
نقد و قلب اندرحرمدان ريختند
پس محک مي بايدش بگزيده اي
در حقايق امتحان ها ديده اي
تا شود فاروق اين تزويرها
تا بود دستور اين تدبيرها (22)
مي توان گفت که آموزه تساوي اديان به وسيله صوفيان اهل سکر بيان شده از اين رو نمي توان آن را به عنوان باور قلبي به همه صوفيان تعميم داد .بوده اند صوفياني مانند خواجه عبدالله انصاري و شيخ احمد جام که نه تنها در دين اسلام متعصب بودند بلکه در مذهب و رعايت احکام فقهي نيز جدي و سختگير بوده اند .ابن عربي که خود منادي وحدت اديان است نسبت به مذاهب ديگر اسلامي -مانند شيعيان -متعصب است و هموست که گفته است رجبيون اهل شهود شيعيان را به صورت خوک مي بينند !!!!
عبدالرحمن جامي را نيز متهم کرده اند که به دليل بي مهري به شيعيان در نفحات الانس خود نامي از عارفان شيعه نياورده است .(23)
اتهام تساوي اسلام با کفر -به جاي تساوي اديان -از مواردي است که متشرعان از همان آغاز پيدايش تصوف به صوفيان نسبت داده اند و به سختي به آنان تاخته اند .از ميان پرشورترين اين مخالفان مي توان از اين تيميه -قرن هشتم -و آقا محمد علي کرمانشاهي -قرن سيزدهم نام برد .ابن تيميه آورده است که برخي از صوفيان بر انبياء بويژه حضرت رسول خرده گرفته اند که چرا فرقه هاي مذهبي را مشخص ساخته اند و مردم را ملزم به باور اين دين ها کرده اند .(24)
اين تيميه درباره عفيف الدين تلمساني نيز گفته است که تلمساني همه محرمات را حلال دانسته تا آنجا که افراد مورد اعتماد از وي نقل کرده اند که مي گفته من پاي بند شريعت واحد نيستم .(25)
آقا محمد علي کرمانشاهي -معروف به صوفي کشي -در نامه اي به صدراعظم ميزرا ابراهيم کلانتر شيرازي از برخوردش با صوفيه -معصوم علي شاه و پيروانش دفاع مي کند و مي گويد که از اصول عقايد صوفيان تساوي کفر با اسلام و حلال با حرام است .کرمانشاهي از قول صوفيان مي آورد که :الصوفي لا مذهب له آنها هيچ مذهبي را بد نمي دانند بلکه با اهل هر مذهبي محبت مي نمايند .(26)

قرآن و تساوي اديان
 

آنچه از تعاليم اسلام دريافت مي شود اين است که بشريت در مکتب پيامبران مراحل کمال را يکي پس از ديگري طي مي کند و تفاوت تعاليم پيامبران در دو بخش :سطح تعليمات و مقتضيات زمان است و گرنه همه اديان در اسلام قابل پذيرش نيست .اما برخلاف بسياري از متشرعان که فقط به وجود يک فرقه ناجيه باوردارند که متعلق به خودشان مي باشد .قرآن مجيد پيروي از اديان توحيدي را وسيله نجات مي داند و در چند آيه باورو عمل به دين هاي يهود و نصاري و صائبان و مجوس را پذيرفته مي داند :
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم يحزنون .(بقره 62)
درحقيقت کساني که به اسلام ايمان آورده و کساني که يهودي شده اند و ترسايان و صائبان هرکس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و کارشايسته کرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمي برآنان است و نه اندوهناک خواهند شد .
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصائبون و النصاري من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون .(مائده 69)
در آيه اي ديگرازقرآن مجيد خداوند مومنان مسلمان و يهوديان و مسيحيان و صائبان و مجوسيان را در يک جبهه و مشرکان در جناح ديگر قرار داده مي فرمايد :
اين الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس و الذين اشرکوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله ،علي کل شي شهيد (حج 17)
کساني که ايمان آوردند و کساني که يهودي شدند و صائبان و مسيحيان و زرتشتيان و کساني که شرک ورزيدند البته که خداوند روز قيامت جدايي مي افکند بين آنها .زيرا خدا بر هرچيزگواه است .
از ظاهر آيه استنباط مي شود که يهود و نصاري و مجوس و صائبان در مرتبه اي بينابين مومنان مسلمانان و مشرکان قرار مي گيرند و اهل نجات مي باشند از اين رو تساوي ارزشي اديان پذيرفتني نيست .
از آنچه بيان شد مي توان دريافت که عرفاي مسلمان با صعه صدر و وسعت مشرب درباره ديگر مذاهب داوري مي کرده اند و نوعاً ازتعصب عوام به دور بوده اند ووجود آموزه هاي مشترک در ميان عرفان ملت هاي گوناگون -مسلمان و مسيحي و هندي و ديگر ملل -دلالت بر وجود وجه مشترک هاي فراواني ميان آنان است که با سلوک در راههاي مختلف به نتايج همانندي دست يافته اند .(27)البته عارفان مکتب عرفان زاهدانه کمتربه اين همانندي ها توجه و باورداشته اند و رهروان عرفان عاشقانه بيشتر اين آموزه تساوي اديان را تبليغ مي کرده اند .
منابع ومآخذ
1-زرين کوب ،عبدالحسين :ارزش ميراث صوفيه ،انتشارات اميرکبير ،تهران 1353.
2-زرين کوب ،عبدالحسين :سرني ج1،انتشارات علمي ،تهران 1368.
3-زرين کوب ،عبدالحسين :دنباله جست وجويي در تصوف ايران ،انتشارات امير کبير ،تهران 1369.
4-سهروردي ،شهاب الدين عوارف المعارف ،ترجمه ابو منصور اصفهاني ،انتشارات علمي و فرهنگي ،تهران 1364.
5-حلاج ،حسين بن منصور :مجموعه آثار ،ترجمه قاسم ميرآخوري ،انتشارات يادآوران ،تهران1379.
6-عطارنيشابوري ،فريدالدين :تذکرة الاولياء،تصحيح دکتر محمد استعلامي ،انتشارات زوار ،تهران 1372.
7-همداني ،عين القضات ،تمهيدات ،تصحيح عفيف عسيران ،انتشارات منوچهري ،تهران 1374.
8-مينوي ،مجتبي :نقد حال ،انتشارات خوارزمي ،تهران 1367.
9-ميهني ،محمد بن منور :اسرار التوحيد :تصحيح دکتر محمد رضا شفيعي کدکني ،انتشارات آگاه ،تهران 1371.
10-الفاخوري ،حنا :تاريخ فلسفه در جهان اسلامي ،2جلد ،ترجمه عبدالمحمد آيتي ،انتشارات زمان ،تهران 1358.
11-شيبي ،مصطفي ،تشيع و تصوف ،ترجمه ذکاوتي قراگزلو ،انتشارات امير کبير ،تهران 1359.
12-جامي ،عبدالرحمن :نفحات الانس ،انتشارات اطلاعات ،تهران 1370.
13-نايب الصور ،معصوم علي شاه :طرائق الحقايق ،انتشارات باراني ،تهران 1339.
14-داراشکوه ،محمد :مجمع البحرين ،نشر قطبي ،تهران 1366.
15-غني ،دکتر قاسم ،تاريخ تصوف در اسلام ،انتشارات زوار ،تهران 1374.
16-مولوي ،جلال الدين :مثنوي ،تصحيح دکترمحمد استعلامي ،انتشارات زوار ،تهران 1375.

پي نوشت ها:
 

1-ارزش ميراث صوفيه ،ص54.
2-تذکرة الاولياء ،ص181.
3-بوستان ،ص2.
4-اسرار التوحيد ،ج1،ص236.
5-ارزش ميراث صوفيه ،ص159.
6-سرني ،ج1.ص113.
7-نفحات الانس ،جامي ،ص261.
8-نقد حال ،ص55.
9-مجموعه آثارحلاج ،ص32.
10-تمهيدات عين القضات ،ص285.
11-دنباله جستجو در تصوف ايران ،ص164.
12-عوارف المعارف ،صفحه نه ،مقدمه مصحح.
13-تاريخ فلسفه در جهان اسلامي ،ج1،ص286.
14-دائرة المعارف الاسلاميه ،ج1،ص283.
15-عوارف المعارف ،صفحه نه ،مقدمه مصحح .
16-ديوان نسيمي ،ص34.
17-تشيع و تصوف ،ص323.
18-دنباله جستجو در تصوف ايران ،ص70.
19-مثنوي معنوي ،دفتر سوم ،ابيات 1257-1267.
20-همانجا ،دفتر دوم ،ابيات 2934به بعد .
21-همانجا ،دفتر دوم ،ابيات2947-2983.
22-همانجا
23-نامه علامه محمد قزويني به علي اصغر حکمت ،رک :جامي از علي اصغر حکمت ،صص407-395.
24-تاريخ فلسفه در جهان اسلامي ،ج1،ص286.
25-الرسائل و المسائل ،ج1،ص172.
26-ج1،ص93،و نيز بنگريد به طرائق الحقايق ،ج3،ص78.
27-رک مجمع البحرين دارشکوه و نيز تاريخ تصوف در اسلام ،دکتر قاسم غني .
استادياردانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد *
 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 12