جستاری در زندگی امام رضا علیه السلام و دلایل پذیرش ولایتعهدی مأمون
در این نوشتار، جستاری کوتاه در زندگانی امام رضا علیه السلام داریم و علل پیشنهاد خلافت و سپس ولایتعهدی توسط مأمون به امام رضا علیه السلام و دلایل عدم پذیرش خلافت و اهداف پذیرش ولایتعهدی مأمون توسط آن حضرت بیان می گردد.
طرح مسأله و ضروت بحث
مسأله پیشنهاد خلافت و سپس ولایتعهدی توسط مأمون عباسی به حضرت امام رضا علیه السلام و دلایل آن حضرت برای رد پیشنهاد خلافت و علل پذیرش ولایتعهدی مأمون توسط امام رضا علیه السلام، همواره مورد سوال و زمینه ای برای شبهه افکنی معاندان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده است.لذا در این نوشتار ضمن اشاره ای مختصر به زندگی بابرکت حضرت امام رضا علیه السلام و فضایل زیارت این امام همام، سعی داریم علل و اهداف پیشنهاد خلافت و سپس ولایتعهدی توسط مأمون به امام رضا علیه السلام و دلایل عدم پذیرش خلافت و اهداف پذیرش ولایتعهدی مأمون توسط آن حضرت را بیان نماییم.
زندگانی امام رضا علیه السلام در یک نگاه
علی بن موسی الرضا علیه السلام هشتمین امام شیعه اثنی عشری است. کنیه ایشان ابوالحسن است، گفته شده که این کنیه را پدرشان امام کاظم علیه السلام به وی عنایت فرمود.برخی از القاب امام رضا علیه السلام عبارتند از: رضا، صابر، زکی، ولیّ، وافی، سراج الله، قرة المؤمنین، صدیق و فاضل، اما مشهورترین لقب ایشان رضا است.
بزنطی می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: گروهی از مخالفان شما می پندارند. مأمون نام پدر شما را به این سبب «رضا» نهاد که او را برای ولایتعهدی خود پسندید. امام علیه السلام فرمود: سوگند به ذات خداوند خلاف می گویند و از راه حق منحرف شده اند.
بلکه خداوند متعال پدرم را رضا نامید زیرا او پسندیده خدا در آسمانش و پسندیده رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام در زمینش بود. عرض کردم مگر پدران گذشته شما چنین نبودند؟ فرمود: آری آنان نیز پسندیده خدا و رسول و امامان علیهم السلام بودند، اما مخالفین نیز ایشان را قبول کرده، به ایشان رضایت دادند و این حالت برای پدران و اجداد ایشان اتفاق نیفتاد و لذا از بین آنان فقط ایشان «رضا» نامیده شده است.(1)
نکته: نقشن نگین انگشتری ایشان: حسبی الله، ماشاء الله ولا قوة إلا بالله، بوده است.
ولادت تا شهادت امام رضا علیه السلام
زادگاه امام رضا علیه السلام مدینه منوره و محل شهادت ایشان طوس و مدت عمر مبارکشان پنجاه و پنج سال بوده است.در مورد تولد آن حضرت، نظر بیشتر علما و تاریخ نویسان ۱۱ ذی قعده سال ۱۴۸ هجری است یعنی شانزده روز بعد از شهادت جدش امام جعفر صادق علیه السلام، چشم به جهان گشود.
در روایت آمده است که امام کاظم علیه السلام فرمود: از پدرم امام صادق علیه السلام مکرر شنیدم که می فرمود:
«إنّ عالمَ آلِ محمد لَفی صُلبِکَ و لَیتَنی اَدرَکتُه فإنّه سُمّیَ امیرالمُؤمِنینَ؛ همانا عالم خاندان محمد صلّی الله علیه و آله در صلب توست، و ای کاش من او را درک و دیدار می کردم، او همنام امیر مومنان على علیه السلام است.»(2)
تاریخ شهادت امام رضا علیه السلام بنا به گفته اکثر مورخان، ماه صفر سال ۲۰۳ هجری در طوس بوده است (که مقارن با شهریور ماه بوده است(3)). بنا به روایت مشهور، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال است.
که سی و پنج سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرد، و بیست سال دیگر امامت شیعیان را بر عهده داشته است، این بیست سال مصادف با دوره پایانی خلافت هارون الرشید، پس از آن سه سال دوران خلافت امین و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال و سرانجام دوره ای از خلافت مأمون.
فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام
1. او کسی است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «سَتُدفَنُ بَضعةٌ مِنّی بأَرضِ خُراسان ...»؛ به زودی پاره تن من در زمین خراسان دفن خواهد شد مؤمنی او را زیارت نمی کند، مگر این که خدا بهشت را بر او واجب، و بدن او را بر آتش حرام می نماید.(4)2. محمد بن یعقوب کلینی در کافی، و شیخ طوسی در تهذیب و شیخ صدوق در عیون الاخبار الرضا و امالی از امام هفتم علیه السلام روایت می کنند که فرمود: «کسی که زیارت کند فرزندم علی را، و یک شب نزد او بیتونه کند، مانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است.»
٣. و فرمود: چون روز قیامت شود، بر عرش رحمان چهار نفر از اولین و چهار نفر از آخرین هستند؛ اما چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم و موسی و عیسی، و اما چهار نفر از آخرین محمد و علی و حسن و حسین ما هستند، و زوّار قبور ائمه با ما همنشین هستند، الا این که درجه ای اعلی برای زوّار قبر فرزندم علی است.(5)
4. شیخ صدوق به سند صحیح از احمد بن محمد بزنطی روایت می کند که گفت: «در مکتوب ابی الحسن الرضا علیه السلام خواندم که به شیعیان من برسان که همانا زیارت من نزد خداوند عزّوجل برابر است با هزار حج. - بزنطی - گفت: به ابی جعفر امام جواد علیه السلام گفتم: هزار حج؟ فرمود: بلی، والله، هزار هزار حج برای کسی است که با معرفت به حق او زیارتش کند.»
5. حضرت رضا علیه السلام فرمود: «... بدانید هر که مرا در غربتم زیارت کند، خداوند عزّوجل پاداش یکصد هزار شهید و یکصد هزار صدیق و یکصد هزار حج و عمره و یکصد هزار رزمنده به او می دهد و با گروه ما محشور می شود و در درجات والای بهشت با ما خواهد بود.»(6)
پیشنهاد خلافت توسط مأمون به امام رضا علیه السلام
مأمون، نخست خلافت را به امام رضا علیه السلام پیشنهاد کرد.(7) ولی امام علیه السلام شدیدا از پذیرفتن آن خودداری می نمود. مدت ها مأمون می کوشید که امام رضا علیه السلام را به پذیرش این مقام قانع گرداند، ولی موفق نشد.مأمون به امام رضا علیه السلام می گفت: ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله من به فضیلت و علم، زهد، پارسایی، و خداپرستی تو پی بردم و دیدم که تو از من به خلافت سزاوارتری.
امام علیه السلام پاسخ داد: من به بندگی و عبودیت خدای عزّوجل افتخار می کنم و با پارسایی امید دارم از شرّ این جهان محفوظ بمانم و رستگار شوم و با پرهیز از گناهان به غنیمت ها برسم و با فروتنی نزد خدا مقامی بلند یابم.(8)
نکته: سخنان امام رضا علیه السلام در واقع نفی اساس خلافت بود.
مأمون می گفت: من چنین مصلحت می بینم خود را از خلافت عزل کنم و آن را به تو واگذارم و خود نیز با تو بیعت کنم.
امام علیه السلام فرمود: اگر خلافت از آن توست و خداوند آن را برای تو فرار داده است، پس تو حق داری این جامه خدایی(!) را از تن درآورده، بر قامت شخص دیگری بپوشانی و اگر خلافت از غیر توست پس چگونه چیزی را که از تو نیست به من می بخشی؟ با این همه مأمون گفت: تو ناگزیر از پذیرفتن آنی و امام علیه السلام پاسخ داد که این کار را به میل خود هرگز انجام نخواهم داد.(9)
علل پیشنهاد خلافت توسط مأمون
1. برخی روایات گویای این است که علت درخواست مأمون از امام رضا علیه السلام این بود که نشان دهد ائمه علیهم السلام خواستاران و دوستداران دنیا هستند و زهد و بی اعتنایی آنها به دنیا بر اثر ناتوانی و عدم دسترسی آنها بدان بوده است.۲. مأمون زمانی که پیشنهاد می کرد از خلافت به نفع امام رضا علیه السلام کارگیری کند با خود حساب می کرد که نتیجه از دو حال خارج نیست یا امام علیه السلام می پذیرد و یا نمی پذیرد و در هر حال برای خود او و خلافت عباسیان پیروزی است:
الف) اگر پذیرفت مطمئنا مأمون ولایتعهدی امام را می خواست و همین امر، مشروعیت خلافت او را پس از امام علیه السلام نزد تمام گروه ها و فرقه های مسلمانان تضمین می کرد. برای او آسان بود که در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام علیه السلام را از میان بردارد تا حکومت به صورت قانونی و شرعی به او بازگردد، در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می گردند.
ب) اگر نپذیرفت، در قبضه داشتن خلافت و خودداری از تسلیم آن به صاحبان حق نزد همه گروه های اسلامی و مذهبی معذور خواهد بود، زیرا او کوشش خود را به کار برده و در تسلیم آن کوتاهی نکرده است لیکن آنان نپذیرفته اند.
علل نپذیرفتن خلافت توسط امام رضا علیه السلام
١. سبب خودداری امام رضا علیه السلام، زهد و بی میلی نسبت به این مقام و پرهیز از قبول مسئولیت ها نبود، زیرا امام علیه السلام خود را به این منصب احق و اولی می شناخت و خویش را در اداره امور از همه تواناتر می دانست، ولی حضرت می دانست که این یک بازی سیاسی خطرناکی است که در بطن خود مشکلات و خطرهای بسیاری را هم برای خودش و هم برای علویان و هم برای سراسر امت اسلامی دارد.
۲. امام رضا علیه السلام نیز می دانست اگر قرار است زمام خلافت را خود به دست گیرد باید به عنوان رهبر راستین ملت، حکومت حق و عدل را برپا کند یعنی احکام خدا را به مرحله اجرا درآورد ولی آیا حکومت می گذاشت و مردم توان پذیرفتن را داشتند؟ زیرا مردم درست است به لحاظ احساسات همراه اهل بیت علیهم السلام بودند، ولی هرگز تربیت صحیح و اسلامی نیافته بودند تا بتوانند احکام الهی را به آسانی بپذیرند. پس از گذشتن ده ها سال و خوگرفتن مردم با کژی و انحراف و جایگزین شدن سنت های ناروا با روح و زندگی مردم، چگونه امام علیه السلام پیروز می شد؟!
سئوال: اگر قرار باشد امام در پاسداری از دین خود ملاحظه کسی را بکند، آیا مأمون و دیگر عباسیان و فرمانروایان ساکت می نشستند؟
مطمئنا آنان در برابر از دست دادن قدرت و حکومت به شدیدترین عکس العملها دست می زدند، و مأمون که در آن زمان همه قدرت را قبضه کرده بود به راحتی می توانست وسایل سقوط امام رضا علیه السلام را فراهم آورد.
نتیجه:
١. امام رضا علیه السلام به جای موضع سازشگرانه یا موافق در برابر پیشنهاد خلافت، خیلی سرسختانه مقاومت می کرد.2. امام رضا علیه السلام با نپذیرفتن خلافت، مشروعیت حکومت مأمون را زیر سئوال برد، امام علیه السلام فرمود: می خواهم کاری بکنم که مردم نگویند علی بن موسی به دنیا چسبیده، بلکه این دنیاست که از پی او روان شده، با این شگرد به مأمون فهماند که نیرنگش موفقیت آمیز نبوده است.
پیشنهاد ولایتعهدی توسط مأمون
مأمون پس از آن که امام ، خلافت را نپذیرفت، پیشنهاد ولایتعهدی را طرح کرد، ولی امام رضا علیه السلام بار دیگر به شدت امتناع ورزید و پیشنهاد او را با اصرار تمام رد کرد.شیخ مفید رحمه الله می نویسد:
گروهی از مورخان و تذکره نویسان نقل کرده اند: هنگامی که مأمون بر آن شد تا علی بن موسی علیه السلام را به ولایتعهدی بگمارد و درباره این امر می اندیشید؛ فضل بن سهل و حسن بن سهل را احضار کرد و به آنها گفت: من با خدا پیمان بسته ام که اگر بر برادرم امین پیروز شدم خلافت را به کسی که از همه خاندان ابیطالب بهتر و برتر باشد واگذار کنم و من کسی را در روی زمین بهتر و برتر از این مرد نمی شناسم... .(10)علامه سید جعفر مرتضی عاملی می نویسد:
امام رضا علیه السلام تا زمانی که در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خودداری کرد و آن قدر سرسختی نشان داد تا بر همگان معلوم شود که مأمون به هیچ قیمتی دست از او برنمی دارد. اتخاذ چنین موضع سرسختانه ای برای آن بود که مأمون بداند که امام علیه السلام دستخوش نیرنگ وی قرار نمی گیرد و به اهداف پنهان مأمون آگاهی کامل دارد.اهداف مأمون از پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام
1. مأمون به خطراتی که از لحاظ سیاسی پیرامون او را قرا گرفته بود توجه داشت. وی از نبوغ سیاسی برخوردار بود. هیچ تردیدی نیست که مأمون بر آن نبود که خلافت را به علویان بازگرداند، بلکه هدف او برطرف کردن تشنجات و از میان بردن بحران هایی بود که اگر به همان وضع ادامه می یافت و چاره جویی نمی شد، زوال خلافت بنی عباس را به دنبال داشت.2. احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا علیه السلام تهدید می کرد. در صورت پذیرش ولیعهدی، او دیگر نمی توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری بر ضد حکومت دعوت کند.
٣. با تحمیل ولایتعهدی، شخص امام علیه السلام را تحت کنترل دقیق خود می گرفت و از نزدیک این کنترل بر او اعمال می شد تا آن که کم کم راه را برای نابود ساختن امام علیه السلام به شیوه مخصوصی هموار شود.
۴. علویان در تمام دوران ها از حکومت عباسیان سرپیچی نموده و بر ضد آنها قیام می کردند؛ از این رو مأمون در صدد برآمد موجبات برخورد با علویان را برطرف کند، و از ین طریق آتش فتنه علویان و پیروان آنها را خاموش و ریشه قیام و شورش را در نفوس آنان بخشکاند و عملا هم آنچه را می خواست واقع شد. چون پس از انجام بیعت تقریبا هیچ قیامی صورت نگرفت.
پس درمییابیم مهمترین هدفش این بود که آرام آرام به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگترین شخصیت ایشان اقدام کند تا برای همیشه از منشاء خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد.
5. بیم دادن عباسیان و تنبیه آنان بود، زیرا آنان پیمان ولایتعهدی مأمون را شکسته و میثاق خود را به او نقص کرده بودند و مأمون با این اقدام، به آنان فهمانید که تمرّد و عصیان آنان و خلع او از ولایتعهدی، ضرری به او نمی رساند و او را ناتوان نمی گرداند تا بر آنها چیره شود و از آنها انتقام گیرد و خلافت را از خاندان عباسی به دشمنان آنان که علویان بودند انتقال دهد. این چیزی بود که عباسیان همواره از آن بیمناک بودند.
دلایل امام رضا علیه السلام برای پذیرش ولایتعهدی
هر اندازه که مأمون در موضوع ولایتعهدی امام علیه السلام در خود زیرکی و مهارت سیاسی نشان داد، به همان اندازه هم امام علیه السلام هوشیاری خویش را نسبت به موقعیت خود اظهار و عملا با دوری جستن از قبول مسئولیت ها، آگاهی خویش را نسبت به عواقب این امر اثبات فرموده است، امام علیه السلام برنامه ریزی دقیق، توطئه های مأمون را خنثی کرد.در واقع ولایتعهدی امام علیه السلام برای مأمون یک شمشیر دولبه بود که لبه آشکار آن در راستای اهداف مأمون قرار داشت و آن چنان بود که او محاسبه کرده بود. اما لبه پنهان آن در مسیری بود که امام علیه السلام آن را هدایت و رهبری می فرمود.
هدف امام علیه السلام اثبات حقانیت ولایت و امامت خاندانش بود؛ آن چنان که در طول مسیر سفرش از مدینه به مرو شاهد بودیم که یک نمونه آن، بیان حدیث «سلسلة الذهب» در نیشابور بود.
امام علیه السلام بحث توحید و ولایت را بیان فرمود و خود را امام مسلمانان معرفی فرمود و بزرگترین هدف مأمون را با این آگاهیبخشی به مردم در هم کوبید. چون که مأمون می خواست با کشاندن امام علیه السلام به مرو از وی اعتراف بگیرد که حکومت او و بنی عباس یک حکومت قانونی است.
همچنین امام علیه السلام برای پذیرفتن مقام ولایتعهدی شروطی قائل شد که طی آنها از مأمون چنین خواسته بود:
امر و نهی نکنم و فتوا ندهم و قضاوت ننمایم و عزل و نصب نکنم و آیینی که هم اکنون در عصر خلافت تو رایج است تغییر ندهم.(11) مأمون به تمام این شروط پاسخ مثبت داد.
به این ترتیب امام رضا علیه السلام بر قسمتی از اهداف مأمون خط بطلان کشید و قانونی نبودن حکومت را آشکار فرمود. مأمون دریافت که ولایتعهدی عملا نه تنها سپری محافظ نبوده، بلکه عاملی برای نفوذ شخصیت علمی و معنوی امام علیه السلام در جامعه و حتی در میان مخالفان مذهبی و سایر ادیان و فرق اسلامی در مناظراتی که عمدتا از سوی مأمون برگزار می گردیده، تبدیل شده است.
گوشه ای از دلائل امام برای پذیرش ولایتعهدی عبارتند از:
١. امام رضا علیه السلام به هنگامی ولایتعهدی را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع بهایی را که باید بپردازد؛ تنها جان مقدس خودش نیست، بلکه علویان و دوستداران و شیعیانش نیز همه در معرض خطر واقع می شوند. بر امام علیه السلام لازم بود که جان خویش و شیعیان و دوستدارانش را از بلایا برهاند. زیرا امت اسلامی به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان بسیار نیاز داشت.٢. امام علیه السلام با قبول ولایتعهدی یک اعتراف ضمنی از عباسیان گرفت که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند که تا آن زمان خلفای عباسی چنین حقی را برای علویان نپذیرفته بودند. این اقدام به خوبی می توانست بطلان اقدام خلفای پیشین را در خلاف این جهت، اعم از اموی و عباسی نشان دهد.
٣. امام علیه السلام می خواست، مردم، اهل بیت علیهم السلام را در صحنه سیاسی حاضر بیایند و آنان را فراموش نکنند و گمان نکنند که اهل بیت علیهم السلام فقط علما و فقهاء هستند که در عمل هرگز به کار امت نمی آیند
4. امام علیه السلام در ایام ولایتعهدی خویش چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشای نیت و هدف های وی در کارهایی که انجام می داد هرگونه شبهه و تردیدی را از نظر مردم برداشت. تا آنجا که مأمون دیگر نتوانست تحمل نماید و نقشه شوم قتل و شهادت حضرت رضا علیه السلام را طراحی نمود... .
جواب امام رضا علیه السلام به اعتراض معترضان
1. مکرر به حضرت می گفتند: چرا وارد دربار مأمون شدی؟حضرت امام رضا علیه السلام می فرمود: به همان دلیلی که جدم امیرالمومنین علیه السلام وارد شورا شد.(12)
۲. گاهی در جواب اعتراض یکی از معترضان فرمود: پیامبر، افضل است یا وصی؟ گفت: پیامبر؟ فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت: مسلمان. فرمود: عزیز مصر، مشرک بود و یوسف پیامبر؛ مأمون مسلمان است و من وصیّ، یوسف خودش، از عزیز مصر (آن گونه که قرآن می فرماید)(13) خواست تا او را ولایت دهد، ولی من به این کار مجبور شدم.(14)
احادیثی درباره امامت از امام رضا علیه السلام
1. مرحوم شیخ صدوق رحمه الله نقل می کند: در مجلسی که مأمون، فقها و اهل کلام از فرقه های مختلف را جمع کرده بود، از آن حضرت سئوال شد: یابن رسول الله! ادعای امامت به چه ثابت می شود؟حضرت علیه السلام فرمود: به نص و بیان و دلیل. پرسید: دلیل امامت چیست؟ فرمود: علم و استجابت دعوت.(15)
۲. امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام پس از ورود به مرو خطبه ای پیرامون مقام امامت بیان فرمودند که مرحوم شیخ کلینی رحمه الله و مرحوم شیخ صدوق رحمه الله این خطبه را نقل کرده اند.(16)
قسمت هایی از این خطبه عبارتند از:
امامت مقامی است ویژه، که خداوند، ابراهیم خلیل را پس از مقام نبوت و خلت بدان اختصاص داد و به عنوان مرتبه ای فوق آن در مقام و فضیلتی بزرگ، او را بدان گرامی ساخت و فرمود: «إِنّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامَاً» یعنی: من تو را برای مردم امام قرار می دهم. ابراهیم خلیل از روی خوشحالی گفت: «وَ مِن ذرِّیَّتِی»، از ذریه من هم؟ خدای تبارک و تعالی فرمود: «لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمینَ»؛ عهد من (امامت) به ستمکاران نخواهد رسید.این آیه(17)، امامت هر ستمگری را تا روز قیامت باطل ساخت و آن را تنها در افراد ممتاز و برگزیده قرار داد... تا آنکه پیامبر صلّی الله علیه و آله آن را به ارث برد... او نیز آن را به فرمان خدا در علی علیه السلام و فرزندان معصوم وی که از علم و ایمان برخوردار بودند قرار داد و این مقام در فرزندان معصوم وی تا روز قیامت خواهد بود.
پس کجا این نابخردان می توانند امام را برگزینند؟!!
امامت منزلت پیامبران و میراث اوصیای الهی است.
امامت جانشینی خدا و جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله و مقام امیرالمومنین علیه السلام و میراث حسن و حسین علیهما السلام است.
امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است.
تنها به وسیله امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد به طور کامل انجام می شود و به وسیلة امام حدود و احکام الهی امضاء می گردد و مرزها و کناره ها نگهداری می شود...
امام مانند خورشید است که با طلوع خویش جهان را در روشنایی فرو می برد، با اینکه خود در افقی بلند قرار گرفته است و چشم ها و دست ها نمی توانند به آن دست یابند.
امام ماه تایان و چراغ فروزان و نوری ساطع و ستاره ای (درخشان) است که در عمق تاریکی ها و رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها (که در زمان جهل و فتنه و سرگردانی مردم) هدایت کننده مردم است.
امام تشنگان را آبی گوارا و گمراهان را دلیلی راهنما است... .
امام ابری است بارنده، بارانی است فرو ریزنده، خورشیدی است فروزنده، سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمه ای است جوشنده و برکه و گلستان است.
امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز، پناه بندگان خدا در گرفتاری های سخت است.
امام امانتدار خدا در خلق او و حجت الهی بر بندگان او و جانشین وی در بلاد اوست.
امام دعوت کننده به خدا و دفاع کننده از حرم (حدود و مقررات و احکام) الهی است.
امام پاک از گناهان و پرکتار از عیب ها و بدی ها است.
(او) اختصاص یافته به علم و نشان یافته به بردباری و نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است.
امام یگانه روزگار (در فضایل و ارزش های انسانی) است.
کسی در مقام به وی نزدیک نشود و عالمی همسنگ وی نگردد و جایگزین و همانندی برای وی یافت نمی شود. امام کسی است که تمام فضیلت ها بی آنکه خود، آنها را دنبال کند و (با تلاش و کسب) آنها را به دست آورد از جانب خداوند به او بخشیده و عنایت شده است.
پس که را رسد که به شناخت امام دست باید یا توان گزینش و اختیار آن را داشته باشد. هیهات، هیهات! (در این زمینه) خردها گم و دیده ها خسته و بزرگان کوچک و حکیمان، سرگردان و خطیبان و خردمندان و شاعران و ادیبان و بلیغان، ناتوان و خسته و عاجزند از اینکه شأنی از شؤون آن (امامت) یا فضیلتی از فضایل آن را به وصف آورند و چگونه این مقام در حیطه وصف و بیان خواهد گنجید، در حالی که امام مانند ستاره است که از قلمرو توصیف و بیان انسان ها به دور است.
آیا می پندارید که این ویژگی ها در غیر خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله وجود خواهد داشت؟
به خدا سوگند نفسهایشان آنها را به دروغ واداشت، و پندارهای باطل آنان را به انحراف کشاند.
به جایگاه بلندی بالا رفتند که سرانجام، گام های آنان لغزید به پستی سقوط درافتادند. خواستند با خردهای ناچیز و گمراه و سرگردان خود، امام را به پا دارند که جز دوری و گمراهی و انحراف به فرجامی دست نیافتند.
از انتخاب خدا و رسول و اهل بیتش خود گراییدند در حالی که قرآن آنان را این چنین فرا می خواند: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ»(18)، «پروردگار تو آنچه بخواهد می آفریند و برمیگزیند و آنان را گزینشی نیست. منزّه و متعالی است از آنچه شرک می ورزند» (و نیز خداوند می فرماید:) «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...»(19) «هیچ مرد و زن مؤمنی را حقی نیست که وقتی خدا و پیامبرش امری را قرار دهند گزینش از کار آنها باشد...».
پس چگوئه ایشان را رسد که امام انتخاب کنند در حالی که امام دانشمندی است که نادانی در قلمرو وی راه ندارد. سرپرستی است که ترس و بازگشت در او نیست، کانون قداست و پاکی و طاعت و زهد و علم و عبادت است، اختصاص یافته به دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله و از نژاد پاک فاطمه بتول علیها السلام است. در دودمانش جایی برای عیب جویی نیست و هیچ بزرگ نژادی به او نرسد و از خاندان قریش و کنگره هاشم و عترت پیامبر صلّی الله علیه و آله و پسند خدای عزّوجل است.
خدای عزّوجل، پیامبران و امامان را توفیق بخشیده و از خزانه علم و حکمت خود آنچه به دیگران نداده به آنان داده است. از این رو دانش آنان برتر از دانش مردم زمانشان است که خدای تعالی فرموده است: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ...»(20)؛ آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند. برای پیروی شایستهتر است یا کسی که خود راه نمی یابد جز آنکه وی را هدایت کنند؟ شما را چه شده است؟ چگونه حکم می کنید؟
جمع بندی و نتیجه گیری
امام رضا علیه السلام به جای موضع سازشگرانه یا موافق در برابر پیشنهاد خلافت توسط مأمون، خیلی سرسختانه مقاومت کرد و با نپذیرفتن خلافت، مشروعیت حکومت مأمون را زیر سئوال برد.امام رضا علیه السلام هنگامی ولایتعهدی را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع بهایی را که باید بپردازد؛ تنها جان مقدس خودش نیست، بلکه علویان و دوستداران و شیعیانش نیز همه در معرض خطر واقع می شوند. بر امام علیه السلام لازم بود که جان خویش و شیعیان و دوستدارانش را از بلایا برهاند. زیرا امت اسلامی به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان بسیار نیاز داشت.
امام رضا علیه السلام با قبول ولایتعهدی یک اعتراف ضمنی از عباسیان گرفت که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند که تا آن زمان خلفای عباسی چنین حقی را برای علویان نپذیرفته بودند.
این اقدام به خوبی می توانست بطلان اقدام خلفای پیشین را در خلاف این جهت، اعم از اموی و عباسی نشان دهد. امام علیه السلام می خواست، مردم، اهل بیت علیهم السلام را در صحنه سیاسی حاضربیایند و آنان را فراموش نکنند و گمان نکنند که اهل بیت علیهم السلام فقط علما و فقهاء هستند که در عمل هرگز به کار امت نمی آیند
امام رضا علیه السلام در ایام ولایتعهدی خویش، چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشای نیت و هدف های وی در کارهایی که انجام می داد هرگونه شبهه و تردیدی را از نظر مردم برداشت. تا آنجا که مأمون دیگر نتوانست تحمل نماید و نقشه شوم قتل و شهادت حضرت امام رضا علیه السلام را طراحی نمود.
پینوشتها:
1. عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۳ و ۱۴2. اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص ۶۴
3. سنی السلوک الأرض، صص 172-169
4. من لاحضره الفقیه، ج ۲، ص 585
5. الکافی، ج ۴، ص 585 ؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 85 ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص 290، باب 66
6. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ابواب المزار
7. الارشاد، ج ۲، ص 601
8. روضة الواعظین، ص ۳۶۷
9. تاریخ الشیعه، ص ۵۱ و ۱۵۲ ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 379
10. الارشاد، ج ۲، ص 602 و 603
11. همان، ص 601 ؛ کشف اللغمة، ج ۳، ص 69
12. بحار الانوار، ج 49، ص ۱۴۰
13. سوره حضرت یوسف علیه السلام، آیه 55: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»
14. بحار الانوار، ج 49، ص 136
15. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 216، باب 46، حدیث 1
16. اصول کافی، مترجم، ج ۱، ص ۲۸۳ ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 216
17. سوره بقره، آیه 124
18. سوره قصص، آیه 68
19. سوره احزاب، آیه 36
20. سوره یونس، آیه 35
منبع: درسنامه اربعین، مجید جعفرپور، قم: بیت الاحزان، چاپ سوم، 1391ش، صص 253-235.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}