موعودگرایى و مفاهیم آخرالزمانى، بستر دراماتیکى براى سینماى هالیوود است. تعداد فیلم‏ هایى که مستقیماً یا ضمناً با این تم‏ ها ساخته شده‏ اند، فوق انتظارند. جاذبه‏ هایى که دنیاى نادیده و موعود در انتهاى خود با خود حمل مى‏ کند، پر از اکشن، اهریمن، نجات دهنده و قدرت‏ هاى محیرالعقول و گسست‏ ها و پیوندهاى غیرمنتظره، در زمان و مکان است و مگر سینما به چیزى جز اینها استوار مى‏ شود؟ جاذبه ‏هاى بصرى و دراماتیک برخى از این فیلم ‏ها نظیر آرماگدون، ترمیناتور، ماتریکس و...، هوش از سر تماشاگر عادت زده مى‏ برد و ما را از نکته ‏هاى اساسى ‏ترى غافل مى‏ کند. پایه‏ هاى تئوریک و معرفتى این تصور از موعودگرایى بر چه پایه‏ اى بنا شده است و این که با تماشا و دقت در مبانى این سینما، دچار چه حس منفعلانه ‏اى مى ‏شویم؟

ساده نگرانه ‏ترین حرکت، شبیه‏ سازى مفاهیم این سینما با مشترکات لفظى آن در تشیع و آه و حسرت و آرزو براى ساختن فیلم ‏هایى با مضمون صریح ‏ترى درباره مهدویت و انتظار است که حتى در میان برخى نویسندگان و منتقدین هم دیده مى‏ شود! در ادامه این نگرش، سعى در پیدا کردن اسرار و رموز صهیونیستى و استکبارى و پیچاندن همه آن چه در فیلم دیده مى‏ شود، براى اثبات مقصود دل و محکوم کردن سازنده و نویسنده است؛ بدون توجه به درستى یا نادرستى ادعاها و مستندات.

در این میان، آن چه بیش از هر چیز خودنمایى مى ‏کند، سینما است. محکوم کنندگان و آرزومندان، هیچ کدام به مبانى سینما توجهى نمى‏ کنند و فارغ از باید و نباید ذات این هنر (صنعت) به مضمون و بیشتر از آن به پشت پرده سینما نظر دارند. سینما براى حیات و رشد خود، نیاز به درنوردیدن عرصه‏ هاى تازه و حتى ممنوع براى داستان‏ پردازى دارد. در این میان، هر قدر فضاى تاختن اسب خیال، خصوصاً در امور غیرمحسوس بازتر باشد، صنعت‏گران هالیوودى، عشق بیشترى به آن مى‏ ورزند.

امروز در سده دوم تاریخ سینما، هیچ بخش جذابى از کتاب مقدس و آثار و افسانه‏ هاى کهن و اعتقادات افسونگر ادیان و مکاتب الهى و غیر الهى، از دیدرس آنها دور نمانده است. اعتقاد به موعود و منجى و اجراى آخرالزمان که فصل مشترک همه ادیان است نیز دستمایه جذابى براى بسیارى از کارگردان‏ ها و تهیه ‏کنندگان شده است؛ اما تنها چیزى از این مفاهیم در چرخه تولید سینما به کار گرفته مى‏ شود که با ماشین تخیل همسانى داشته باشد و به عبارت دیگر، به جذابیت درام و رونق مالى منجر شود و البته نباید و نمى‏ توان نگرش و مبانى یهودى و مسیحى را که در ساختار این سینما اهمیت زیادى دارد، ندیده گرفت؛ اما تفسیر و تعبیر و یا ترجمه و تأویل‏ هاى غریب، بیش از همه به درک درست ما از آن سینما لطمه مى‏ زند. آدرس غلطى که به دوستى با دشمن یا دشمنى بیهوده منجر شود، جز ضرر هیچ بهره ‏اى براى ما ندارد.

برخى برنامه ‏هاى تلویزیون و نقدهاى مطبوعاتى که براى روزنمایى و واشکافى از چهره فیلم‏هاى فریبنده آخرالزمانى ساخته و نوشته مى‏ شود، مشحون از چیزهایى است که کمترین ارتباط را با سینما و بیشترین سود را نصیب سازندگان آنها مى‏ کند. معمولاً مخاطبین این برنامه‏ ها و نقدها، شناخت دقیقى از فضا و متن ندارند و آن چه را ارائه مى‏ شود، حقیقت مسلم فرض نموده، با دیدگاه غلط به تماشا و برداشت از فیلم مى ‏نشینند و از سوى دیگر، تبلیغى ضمنى براى اذهان آشفته و جست ‏وجوگر نیز به وجود مى‏ آید که اگر با همان تفاسیر ادامه یابد، به نتایج خطرناکى منجر مى‏ شود. شناخت درست از هر موضوع و پدیده، شرط لازم نقد و اظهارنظر است و در این جا، علاوه بر شناخت مفاهیم کلامى، باید از سینما و رابطه آن با جهان نیز شناخت داشته باشیم.
در این میان، علاقه‏ ها و جاذبه‏ هاى خارج از متن نیز سعى مى‏ کند راهى به سوى سینماى ایرانى باز کند و مفاهیم ظاهراً مشابه را بازسازى یا باز تولید کند. هر چند تعداد فیلم‏هاى سینمایى و سریال‏هاى تلویزیونى با چنین مضمونى چندان زیاد نیست؛ اما علاقه و اشتیاق کسانى که سیاست‏گذارى مالى و فرهنگى این جریان را بر عهده دارند، آن قدر زیاد است که مى‏توان انتظار داشت در سال‏هاى نه چندان دور، تعداد فیلم‏هاى آخرالزمانى در سینما و تلویزیون ما قابل تأمل شود.

گرچه ضعف تکنولوژى در سینماى ما، مانع از ساختن آثار خیره‏کننده با جلوه‏هاى بصرى بهت‏انگیز مى‏شود، اما لااقل در داستان‏سرایى و خلق موقعیت‏ها و شخصیت‏هاى بکر، تصور مى‏شود، چیزهاى تازه و بدیعى وجود دارد. حکایت‏ها و داستان‏هاى تاریخى دوران غیبت، ماجراهاى خارق العاده یاران و مرتبطین با امام زمان که در منابع مختلف ذکر شده‏اند و نیز پیوندهاى موضوع مهدویت با جامعه معاصر و تبیین مفاهیمى مثل انتظار، غیبت، مصلح و منجى از دیدگاه تشیع، از دغدغه‏هایى هستند که آن سیاست‏گذاران و احتمالاً سینماگران انتظار دارند در این سینما بازتولید و عرضه شوند؛ اما آن چه براى داشتن چنین سینمایى لازم است، بسیار فراتر از این تصورات است.

بخشى از آن چه سینما را به وجود مى‏آورد، داشتن ایده جذاب و داستان خلاق است؛ اما تصور این که با موضوعات احتمالاً پرمخاطب و پرجاذبه، مى‏توان اثرى سینمایى را به وجود آورد که همه آثار و شرایط حرفه‏اى و هنرى را دارا باشد، اشتباه است. هر اثر هنرى، زمانى شکوفا مى‏شود و هویت مى‏یابد که علاوه بر رعایت مراتب هنرى در آفرینش آن، بستر معرفتى و نظرى کاملى در محیط آن موجود باشد؛ یعنى سیاست‏گذاران و سینماگران، علاوه بر شناخت دقیق سینما، از مضمون - که در این جا موعود و مهدویت است - نیز آگاهى و اشراف کامل داشته باشند و رابطه منطقى و عقلانى بین این دو را تبیین نموده باشند. این رابطه، کمک شایانى به دورى گزیدن از ورطه شعار و تبلیغات صورى مى‏کند.

در سال‏هاى اخیر، تعداد عناوین و نام‏هایى که از سوى سیاست‏گذاران براى سینماى مطلوب ارائه، توصیه و تبلیغ شده است، کم نیست؛ سینماى معناگرا، سینماى مسلحانه، سینماى فرانگر و...؛ اما آن چه مغفول مانده و باعث ناتوانى در رشد این سینما شده، عدم معرفت و تبیین رابطه بین سینما و مضامین موردنظر سیاست‏گذاران مى‏باشد. در این موضوع، آن چه کم اهمیت و ساده تصور مى‏شود، این بستر و رابطه است که در نمونه هالیوودى، دقیقاً مى‏توان این توانایى را دید.

رابطه متقابل سرمایه، تکنیک و خلاقیت، بر پایه‏اى از مبانى حساب شده نظرى استوار شده است که هر چند ممکن است صرفاً جنبه سینمایى داشته باشد و فقط براى اثرى خاص بنا نهاده شده باشد، اما مخاطب، کاملاً آن را جدى گرفته، همچون جزئى از فرامین مقدس، باور مى‏کند. این رابطه و بستر، در سینماى ما غایب است. موضوع عظیمى مثل «مهدویت»، اگر فارغ از این مراحل ومقدمات به سینما راه پیدا کند، جز لوث کردن و از دست دادن فرصت‏هاى بدیع خود و احتمالاً تقلید خام از نمونه هالیوودى، دستاوردى نخواهد داشت.

پژوهش سینمایى در این موضوع و تبیین رابطه قابل دفاع سینما با آن، از بایسته‏هاى ورود به چنین عرصه‏اى است. تنها ادعاى داشتن منابع و ذخایر کافى نیست و نیاز جدى و عمیقى به کاوش‏هاى سینمایى و هنرى در آن وجود دارد.
 

نویسنده : حمیدرضا بیات



منبع: www.bashgah.net