رسانه ها و مصرف گرايي نابخردانه


 

نويسنده:بيل رادک




 

چکيده :
 

اکثر اسباب بازي هاي پرفروش که امروزه به کودکان فروخته مي شوند، به جاي اين که بازي خلاقانه را در کودک تقويت کنند، در حقيقت مانع تحقق اين موضوع مي شوند، حال چه اين بازي ها با شخصيت هاي رسانه اي پيوند يافته باشند و چه در تراشه هاي رايانه اي فرو رفته باشند، در هر صورت به اين معناست که اسباب بازي ها خودشان به رقص و آواز مي پردازند و در حقيقت بسيار شاداب تر و پر جنب و جوش تر از کودکاني هستند که تنها يک دکمه را فشار مي دهند.امروزه زندگي کودکان خردسال با شخصيت هاي رسانه اي و چيزهايي که آنها تبليغ مي کنند، کاملاً اشباع شده است.
در تعطيلات آخر هفته گذشته با دختر هجده ماه ام در پارک در حال بازي بودم، او با فواره آب بازي مي کرد و روي آن را نگه مي داشت و سعي مي کرد از درخت بالا برود که ناگهان به فکر تلويزيون افتاد.توجه ناگهاني او به اين دليل بود که دختري را ديد که بر روي کيفش عکس «دورا»بود که او آن را در تلويزيون ديده بود. من در حال انجام يک مجموعه ماهانه درباره ارزش هايي که به کودک اولم مي آموزم هستم و اين قسمت درباره رسانه ها و تجارت است.
اتفاقي را که در پارک برايم رخ داده بود با روان شناسي در هاروارد به نام سوزان لين که بر روي موضوع کودکان و رسانه ها مطالعه مي کند، در ميان گذاشتم.[آخرين کتاب دکتر لين در مورد بازي کودکان است ]. به دکتر لين گفتم، که دخترم پيش از اين وقت زيادي براي ديدن دورا صرف نمي کرد و سراغ بازي کردنش مي رفت.بنابراين چقدر بايد به خاطر اين وقفه کوچک نگران شده باشم؟
دکتر لين به من گفت :«مشکل خود دورا نيست. دورا يک شخصيت واقعاً پاک است. مسئله اين است که امروزه زندگي کودکان خردسال با شخصيت هاي رسانه ها و چيزهايي که آنها تبليغ مي کنند، کاملاً اشباع شده است. من يک لوديت يا تکنوفوب نيستم. من در تلويزيون با فرد راجرز کار کرده ام. من به دنياي او انديشيده ام. مسئله در مورد دسترسي و قابليت مقايسه است. زندگي خيالي من به عنوان يک کودک، تماماً در فيلم انيميشني «پيتر پن » محصول «والت ديسني » خلاصه شده بود. اما آن فيلم را تنها يک بار ديديم، و فقط همين يک بار مي توانستيم آن را ببينم.وقتي که شش ساله شده بودم، به سينما رفتم و آن را ديدم. و در آن وقت اگر مي خواستم با پيتر پن ملاقات کنم يا احساساتي را که فيلم در من شکوفا کرده بود مجدداً خلق کنم، من بايد همانند او نقش بازي مي کردم، و امروزه کودکان چنين تجربه اي ندارند.آنها خودشان آن فيلم را دارند و يا آن را کرايه مي کنند و يا اينکه آن را بارها و بارها از تلويزيون مي بينند.و آنگاه، اکثر اسباب بازي هاي پر فروشي که امروزه به کودکان فروخته مي شوند، به جاي اين که بازي خلاقانه را در کودک تقويت کنند، در حقيقت مانع تحقق اين موضوع مي شوند.حال چه اين بازي ها با شخصيت هاي رسانه اي پيوند يافته باشند و چه در تراشه هاي رايانه اي فرو رفته باشند، در هر صورت به اين معناست که اسباب بازي ها خودشان به رقص و آواز مي پردازند و در حقيقت بسيار شاداب تر و پر جنب و جوش تر از کودکاني هستند که تنها يک دکمه را فشار مي دهند. و ديگر گزينه ممکن هنگامي است که آنها دو ساله هستند.دورا يک نوزاد است؛ بنابراين مانند شاهزاده هاي ديسني -که در ادامه در موردش سخن مي گويم -است.»
شاهزاده ي ديسني؟ من در مورد اين کلمه جديد چيزي نمي دانسم...به هر حال من بايد نگران مي شدم، به خاطر همين، اين را از دکتر لين پرسيدم.او به من گفت که ديسني داراي پکيج هاي «زيباي خفته »، «سيندرلا »آريل در «پري کوچک دريايي »، بل در «هيولا و زيبا » و برخي شاهزاده هاي ديگري است که به صورت عروسک و کالا به کودکان فروخته مي شود.
دکتر لين گفت :«اکنون آنها عروسک هاي شاهزاده هاي ديسني را مي فروشند و فيلم هاي ويدئويي شاهزاده هاي ديسني موجودند. و حالا کودکان مي توانند آنها را در خانه، پشت شيشيه عقب ماشين هاي والدينشان، ام پي تري پلي يرها و تلفن هاي تصوير ببينند.پس اگر همه اسباب بازي هاي کودکان، اسباب بازي هاي شاهزاده هاي ديسني هستند، به همان اندازه بازي هاي کودکانه شان تحريک مي شود ».
در اينجا دکتر لين به ارزش هايي مي پردازد که اين شرکت ها به جامعه القا مي کنند. شاهزاده هاي ديسني چه چيزي را به افکار کودکان خردسال آموزش مي دهند؟مردم زيادي را مي شناسم که از آنچه به عنوان ارزش هاي شرکت والت ديسني مي بينند، متنفرند، که البته عملاً اين بيزاري نسبت به ديسني، «توچستون »، «هاليوود »، «پيکسار »،ESPN،ABC ، «لايف تايم »، A&E «ديسني رکوردز » «هايپريون پابليشينگ »، «بيبي اينستين »، «ديسني لند رسيورت »،«هنگ کنک ديسني لند »و... است و اين ليست کوتاهي از چنين شرکت هايي است.
مردم مدت زيادي است که نسبت به ديسني انتقاد دارند اما اين مسئله هميشه پا برجا نبوده است يکي از اولين کساني که نگراني نسبت به تأثير شرکت ديسني را به وجود آورد، منتقدي به نام ريچارد اسکيکل بود. چهل سال پيش، او کتابي با نام «ديسني ورژن » نوشت و در آن، محصولات اين شرکت را «مجموعه اي از مسائل به لحاظ ادبياتي سطح پايين در جامعه ما » معرفي کرد.
اين هفته جلسه اي با اسکيکل داشتم. او احساساتش در رابطه با ديسني را تلطيف کرده است. او حتي طرفدار برخي از محصولات آنها نيز شده است؛ البته به غير از شاهزاده ديسني.اسکيکل اظهار داشت که کودکان - احتمالاً نه يک ساله ها بلکه کودکان خردسال -خواهان چيزي بيش از اين داستان هاي بي مزه و با ظاهري قشنگ هستند. او مي گويد که فيلم هايي از قبيل سيندرلا و زيباي خفته سرگرم کننده هستند، اما به طور حقيقي و واقعي کودک را شگفت زده يا شاد نمي کند، در حالي که اصلي ترين هدف اين داستان سرايي ها، همين امر است.
اسکيکل به من گفت: «آنچه که ما مي خواهيم انجام دهيم، اين است که - به تدريج اما با جديتي خاص - اين مفهوم را به کودکان القا کنيم که آنها در دنيايي پيچيده و جدي زندگي مي کنند که در آن اتفاقاتي بد براي مردمي خوب رخ مي دهد؛ و اين که شما در رابطه با مشکلات زندگي در چنين دنياي پيچيده اي، بايد دانش، هوشمندي، انرژي و ارزش هاي اساسي پسنديده اي داشته باشيد. اکنون، اين که آيا هر شرکتي مي تواند چنين کاري را انجام دهد، خود يک سوال کاملاً متفاوت است! » با توجه به تجارت و منفعتي که همراه با شخصيت هاي مدرن اينترنت، تلويزيون و فيلم ها وجود دارد، سخن اسکيکل در اين باره بي راه نيست اما او چندان نگراني هم در اين مورد ندارد. او حدود نيم قرن در حال تماشاي رسانه هاي تجارتي بوده و هم ابتذال و هم زيبايي آن را ديده است.
«من فکر مي کنم اينکه آشغال هاي فرهنگ خود را در مقابل اين [شخصيت ها ] محافظت کنيم، براي آنان بسيار بدتر است چراکه آنها در خورخانه هاي کوچک مي شوند و کودکان، ديگر با آنها بازي نخواهند کرد و مادر مي گويد :"اگر بخواهيد اين کار را انجام دهيد، بسيار جالب خواهد بود. اما، شما به آنها اجازه مي دهيد که اسباب بازي «دونالد داک » يا اسباب بازي «ميکي ماوس » يا چيز بهتري همچون اسباب بازي «دافي دوک » باشند. من عاشق دافي دوک هستم !تا امروز عاشق آن بوده ام. فکر مي کنم او يک از خنده دارترين شخصيت هايي است که تاکنون در تاريخ بشر ساخته شده است.صرفاً به دليل اين که دافي دوک توسط برادران وارنر، (شرکتي بزرگ ولي مضر )، ساخته شده است. کودکم را از ديدن آن منع نمي کنم. او به اسباب بازي هايي مانند دوتال و دافي نياز دارد، به اين دليل که کودکان ديگر اين سرگرميها را دارند، واين اسباب بازي ها به او در برقراري ارتباط با ديگر کودکان کمک مي کند و ارتباط با کودکان ديگر، از بودن در يک لانه کوچک با عروسک جورابي خيلي مهم تر است.
گفت و گو با سوزان لين و ريچارد اسکيکل تأثير زيادي در من داشت.پس از گفت و گو با آنها، دخترم را تشويق مي کردم که به جاي اين که فقط داستان هاي شرکت هايي که مي خواهند محصولات خود را بفروشند را با اسباب بازي هايش اجرا کند، داستان هايي از خودش بسازد. همچنين قبلاً کمتر مي گذاشتم که دخترم برنامه تلويزيوني را تماشا کند.متوجه شده ام که آکادمي آمريکايي پزشکي کودکان هيچ برنامه تلويزيوني را براي کودکان زيردوسال توصيه نمي کند.مي دانم که توصيه هاي تخصصي گاهي تغيير مي کنند.بايد خودم شاهد رشد دخترم باشم و قضاوت کنم.به نظر نمي رسد که با ديدن کارتون بارني و آواز خواندن همراه دوستانش در باغ وحش، آسيب مغزي ديده باشد. به نظر مي رسد که ذهنش مشغول است؛ مشغول به کارتون، از آن تقليد مي کند. تنها مي خواهم مطمئن شوم که او رشد خواهد کرد و قادر خواهد بود که خودش آهنگ هايي را بدون کمک تصاوير متحرک بسازد.
منبع :Weekendamerica. publicradio.org
(Bill Radke، روزنامه نگار)**
منبع:نشريه سياحت غرب شماره 79