نويسنده:بخشعلى قنبرى[1]




 

اشاره
 

براى رسيدن به وصال الاهى راه هاى زيادى طرح شده است و هر يك از عرفا به فراخور فرهنگ و سنتى كه در آن زيست مى كرده اند طرق مختلفى را پيموده و يا ارايه كرده اند. ترزا آويلايى از عارفان برجسته مسيحى در قرن شانزدهم ميلادى است. او دو راه براى رسيدن به اين وصال طرح كرده كه يكى از آنها كاخ درون است. اين كاخ در هفت عمارت بررسى شده است; اول مراقبه و خودشناسى; دوم تمرين نيايش; سوم دستيابى به حيات قابل ستايش; چهارم دريافت تسليات; پنجم نامزدى روحانى كه ترزا براى رساندن نحوه قرب سالك به خدا از تعبير نامزدى روحانى بهره برده است كه در عرفان مسيحى سابقه طولانى دارد. در اين مرحله سالك خود را به طور كامل وقف خدمت به خدا مى كند و براى نخستين بار قرب الاهى را درك و تجربه مى كند. البته ممكن است اين تجربه براى مدت كوتاهى رخ بدهد; ششم وصال موقت كه سالك موفق مى شود براى مدت كوتاهى وصال الاهى را تجربه كند; و هفتم نكاح روحانى كه سالك به وصال كامل خدا درآمده، كاملا در اختيار خدا قرار مى گيرد و خود را به او مى سپارد و وصال نهايى را تجربه مى كند.

مقدمه
 

عارفان، چه آنانى كه به امور نظرى عرفان پرداخته اند و چه آنانى كه اهتمام كمى به اين امر داشته اند، براى سير و سلوك طريقه اى ارايه كرده اند. طريق سلوك نزد همه عارفان از اهميت خاصى برخوردار بوده است، اما برخى نسبت بدان اهتمام بيشترى مىورزيده اند; ترزا آويلايى (1515ـ1582م.) از جمله اين عرفا است. او براى طى طريقت عرفانى دو روش طرح كرده كه از اولى به طور نمادين با عنوان آب هاى چهارگانه (=نيايش هاى چهارگانه)[2] و از طريقه دوم با عنوان كاخ درون (يا عمارت هاى هفت گانه) ياد كرده است. طريقه كاخ درون هم از اهميت بيشترى برخوردار است و هم به جزئيات بيشترى پرداخته است.
عمارت ها در واقع موضوع اصلى بلكه تمام مطالب كتاب كاخ درون است كه ترزا در آن نفس را به كاخى بسيار مجلل و زيبا تشبيه مى كند و از آدميان به ويژه طالبان حقيقت مى خواهد كه وارد اين كاخ شوند تا بتوانند به حضور پروردگار نايل آيند.
عارفان و متألهان مسيحى از آغاز تا كنون به دو دسته معتقدان به فيض و معتقدان به اراده فعال انسان در نجات يافتگى تقسيم شده اند. طرفداران نظريه فيض نيز خود به دو دسته تقسيم شده اند: برخى فيض را علت تامه نجات مى دانند و برخى علت ناقصه. آنان كه فيض را علت ناقصه در نظر مى گيرند اعمال انسان را مكمل آن مى دانند. ترزا در اين گروه قرار گرفته، عمل انسان را در نجات او مؤثر مى داند. و عمارت هاى هفت گانه كاخ درون را طريقى مى داند كه نهايتاً سالك را به وصال خدا رهنمون مى شود.[3] پس عمارت هاى كاخ درون راهى است براى ايجاد رابطه با خدا كه در درون نفس رخ مى دهد.
متألهان مسيحى در رويكرد به خدا سه نظريه را طرح كرده اند: 1. كسانى كه تنها به تعالى خدا (فرابودگى خدا) مى انديشيدند; 2. كسانى كه در انديشه حضور خدا (درون بودگى) در زندگى و در دل بوده اند; 3. كسانى كه دغدغه هر دو را داشته اند.[4] ترزا به رغم آنكه الاهيدان نيست، اما به مسئله درون بودگى خدا سخت توجه دارد; از اين رو تمام آثار وى معطوف به همين موضوع بوده است. تمام تعاليم او را در يك جمله مى توان خلاصه كرد و آن اينكه خدا را در درون بايد جست.
مقاله حاضر با رويكرد پديدارشناختى و با هدف آشنا ساختن مخاطبان با عرفان ترزا آويلايى و به ويژه طريقه سير و سلوك او تنظيم شده است. منظور نگارنده از روش پديدارشناختى تكيه و تاكيد بر بازخوانى و بازيابى انديشه ترزا آويلايى درباره مراحل مختلف سير و سلوك است كه در قالب كاخ درون و عمارت هاى هفت گانه طرح شده است. به علاوه در اين رهيافت نگارنده از حد توصيف فراتر رفته، سعى مى كند به عمق انديشه وى پى ببرد. ضمن اينكه بر حفظ امانت دارى تاكيد كرده است تا واقعيت آنچنان كه هست تبيين شود. البته در موارد لزوم از روش تحليلى هم بهره گرفته است.

هفت مرحله عرفان در اديان سامى
 

به جرأت مى توان گفت كه در بيشتر مكاتب عرفانى اديانْ مقامات عرفانى در عدد هفت خلاصه مى شود. سابقه تاريخى تقسيم مراحل عرفانى به هفت مرحله به گذشته هاى بسيار دور برمى گردد. در اديان سامى، اين مراحل براى نخستين بار در تورات طرح شده است; البته ظاهر تورات رنگ و بوى عرفانى ندارد[5] بلكه به مراتب خلقت اشاره دارد، اما برخى از عارفان يهودى و مسيحى از آن تفسيرى عرفانى به دست داده اند. آگوستين از جمله افرادى است كه شش روز خلقت را با نگاهى عرفانى تفسير كرده است; البته اين تفسير دقيقاً منطبق بر مراحل و مقامات عرفانى نيست بلكه تاويلى است عرفانى، در عين حال مى تواند به عنوان طريق انسان در وصول به پروردگار محسوب شود.
در تفسير تمثيلى آگوستين نور، كه خداوند در روز اول آفريد، همان عالم روحانى است كه از بازتاب شكوه پروردگار منور گشته. تاريكى، كه خدا از نور جدايش كرد، نمايان گر روح است كه هنوز از نور پروردگار بهره مند نشده است. گنبد آسمانى، كه آب هاى زبرين را از آب هاى زيرين جدا مى كند، نماد كتاب مقدس است كه بسان سپرى بر بالاى سر ما، محافظتمان مى كند. بر فراز اين گنبد فرشتگان سكنى دارند كه در حضور پروردگار از هر خطرى در امان اند. مراد از دريا، كه در سومين روز آفريده شد، نسل بشر است كه با دورى از خدا به تلخى گراييده و آن خشكى كه از دل آب ها برون ايستد نمادى از جان نيك است. آن روشنايى هايى كه خداوند در روز چهارم بر تارك آسمان بر مى افروزد، همان حكمتى است كه خداوند به برخى از انسان ها داده است. مراد از جنبندگانى كه در دل آب ها پديد آمدند، نشانه ها و شعايرى هستند كه آدميان به مدد آنها مى توانند به حقيقت ايمان برسند و پرندگانى كه در دل آب ها پديد آمدند، معلمانى هستند كه پيام خدا را به گوش انسان ها مى رسانند. در روز ششم به زمين فرمان داده شد كه جان زنده را پديد آورد، اين جان همان جانى است كه به ايمان زنده است و خود را از دلبستگى به عالم خاكى دور نگاه مى دارد. مراد از فرمانروايى انسان بر حيوانات، قدرت داورى معنوى كليسا است. گياهانى كه غذاى انسان را فراهم مى كنند، نمادى از آثار رحمت پروردگارند كه غذاى روح را فراهم مى سازند. روز هفتم، كه روز استراحت خداوند است، نماد دستيابى انسان به آرامش ابدى در اين عالم است.[6]
اگرچه در قرآن شش روز خلقت به صورت مدون و مرتب مطرح نشده است، با اين حال عارفان مسلمان در آثار خود اين تقسيم بندى هفت گانه را به وفور مطرح كرده اند; از جمله آنها مى توان به نظامى گنجوى، عطار و ابن سراج اشاره كرد كه هر كدام به گونه اى اين تقسيم بندى را آورده اند.

عمارت هاى هفت گانه و عرفان مركبه
 

ترزا مدعى است كه اين عمارت ها به او الهام شده است. او مى گويد در شب تثليث مقدس با خود مى انديشيده است كه چه موضوعى را سر فصل كار خود قرار دهد كه در اين هنگام خداوند انوارش را بر او متجلى كرده، كاخ درون را همراه با عمارت هاى هفت گانه اش به او نشان مى دهد.[7] اگر منبع ترزا در رسيدن به عمارت هاى هفت گانه را همين الهام بدانيم بى شك او مبدع و به تعبير درست، نخستين بيان كننده چنين عمارت هايى است. اما اگر او از طريق مطالعه به اين نتيجه رسيده باشد، بى ترديد او اولين فردى نخواهد بود كه چنين ادعايى كرده است، زيرا اين نظريه در گذشته هم سابقه داشته و به احتمال قوى عرفان مركبه منبع اصلى او بوده است.
هرچند برخى بر اين عقيده اند كه تقسيم بندى فوق به طور كامل برخاسته از تجربيات الهامى ترزاست و در ميان ساير عرفا سابقه نداشته و نمى توان آن را به ديگران منسوب كرد.[8] به هر حال نظريه كاخ درون در طول تاريخ سابقه داشته است ولى نحوه پرداخت ترزا به آن متفاوت بوده و انسجام خاصى به آن بخشيده است. اما به نظر نگارنده، به رغم ادعاى ترزا، مفهوم كاخ درون امرى ابداعى نيست; بلكه به مطالعات و تاثيرپذيرى ترزا از فرهنگ عرفانى يهود بازگشت دارد قراين نشان از آن دارد كه وى در بيان اين عمارت ها از عرفان مركبه متاثر بوده است. ترزا قبل از آنكه به مسيحيت بگرود يهودى بوده و در خانواده اى پرورش يافته بود كه فرهنگ يهودى بر آن حاكم بوده است مضاف بر اينكه او در محله يهوديان مى زيست. اينها نشان از آن دارد كه او از سنت يهوديان متأثر بوده است. جالب تر اينكه هفت مرحله اى كه در عرفان مركبه مطرح شده با عمارت هاى هفت گانه وى قابل مقايسه است و دست كم سه مرحله از مراحل اين عرفان با عمارت هاى ترزا مطابقت دارد: در مرحله اول عرفان مركبه سالك از طريق اعمال و توسل به اسماى سرّى الاهى و فرشتگان معراجى را آغاز مى كند;[9] اين مرحله با عمارت اول يعنى مراقبه، قابل مقايسه است. در مرحله دوم براى سالك نوعى دگرديسى پديد مى آيد و گوشت و پوست او به آتش تبديل مى شود.[10] اين مرحله با عمارت هاى چهارم و پنجم ترزا قابل مقايسه است كه طى آنها در قواى سالك تغييراتى به وجود مى آيد به گونه اى كه برخى از آنها از كار مى افتند. در مرحله چهارم عرفان مركبه سالك پس از طى مراحل مختلف در كنار خدا مى نشيند و به تماشاى او مى پردازد،[11] اگر اين تماشا موقتى باشد با عمارت پنجم و اگر دايمى باشد با عمارت هفتم ترزا قابل مقايسه است ضمن اينكه در اين عمارت تبدل جوهرى نيز محقق مى شود. مى توان به گمان نزديك به يقين مدعى شد كه ترزا با اين مفاهيم آشنا بوده، بلكه با آنها زندگى مى كرده است. و طبيعى است كه آدمى در فكر هر چيزى باشد همان امر به او الهام خواهد شد.
ترزا حيات عرفانى را به داخل شدن به يك كاخ با عمارت هاى زياد تشبيه مى كند. اين كاخ داراى هفت عمارت است كه عمارت اصلى در وسط قرار گرفته و پادشاه در آن به سر مى برد. شرط ورود به اين كاخ نيايش است. مسيحيان عوام در كسب تواضع، مراقبه و رفتار عالى مى توانند به سه عمارت اول وارد شوند. خانه چهارم با «آب دوم»[12] در كتاب زندگى مطابقت دارد. در عمارت پنجم به نظر مى رسد كه نفس نسبت به دنياى خارج و خود ناآگاه است; خدا در اين حالت نفس را منور مى كند. رابطه انسان و خدا در عمارت ششم شبيه رابطه نامزدها در آغاز دوره نامزدى است. سرانجام در عمارت هفتم نفس وارد فضاى مطلقاً مقدس و منور مى شود.[13]
عمارت هاى كاخ درون را به چند نوع مى توان تقسيم كرد: دو عمارت اول از عمارت هاى اين كاخ، حيات تهذيبىِ[14] سالك را بيان مى كند. كارهاى عمده افراد در اين عمارت ها عبارت است از:
1. تلاش براى پاك سازى نفس از انواع مختلف گناهان;
2. انجام كارهاى نيك;
3. انجام مراقبه بر زندگى و مصايب مسيح.
عمارت هاى سوم و چهارم مربوط به حيات اشراقى[15] است. افراد در اين عمارت ها منفعل مى شوند و دست به كارى نمى زنند، بلكه منتظر و منفعل مى مانند تا نور خدا به داخل عمارت ها تابيده، ذهن را با انديشه هاى مقدس و روح را با آرامش مشحون سازد.[16] اگرچه در اين عمارت نور الاهى باعث مى شود كه ذهن و جان افراد از آرامش و انديشه هاى نيك برخوردار شود، اما وضعيت به همين صورت باقى نمى ماند; بلكه خداوند به همراه اين مواهب گاه درد و رنج هاى وحشتناكى هم بر وجود سالك فرو مى فرستد. شخص در انفعال كامل به سر مى برد اما به يك باره رنجى هولناك او را در بر مى گيرد تا سالك به نقصان خود پى برده، احساس پوچى يا خلأ[17] بكند و دورى از خدا را با جان و دل درك كند.[18]
عمارت هاى باقى مانده با حيات وصالى[19] مرتبط است كه در آن سالك به وصال خدا نايل مى شود. سالك در اين عمارت ها به شعفى وراى حد تصور دست مى يابد و شهودهايى به او دست مى دهد كه از توصيف بيرون اند.[20]
اين تقسيم بندى بر اساس اين نظريه در عرفان مسيحى مطرح شده است كه سالك پس از ورود به طريقت عرفانى سه مرحله را پشت سر مى گذارد:
1. حيات تهذيبى كه در طى آن سالك بايد رياضت ها و تمرين هاى لازم را پشت سر بگذارد تا در نتيجه آن، نفس خود را مهذب سازد.
2. حيات اشراقى، يعنى وقتى خدا كوشش سالك را ملاحظه كرد، دل او را به نور خود منور مى گرداند و با تابش اين نور سالك وارد حيات اشراقى مى شود.
3. حيات وصالى / وحدتى، اگر سالك در طريقتى سلوك كند كه غايت آن وحدت شهود است، آخرين مرحله اى كه پشت سر مى گذارد حيات وصالى است; يعنى آخرين هدف وى دستيابى به وصالى است كه در سرانجام مراحل رخ مى دهد. اما اگر او در زمره وحدت وجودى ها باشد، آخرين دستاوردش وحدت با خدا است و در پرتو اين وحدت زندگى او همواره با عنايت به وصال خدا ادامه خواهد يافت. ترزا در كتاب كاخ درون به هر سه مرحله ياد شده پرداخته است.
يكى از روش هايى كه ترزا براى رسيدن به اوج رابطه انسان و خدا مطرح كرده شناخت كاخ درون و طى كردن عمارت هاى مختلف آن است. مراد او از كاخ درون، كاخى است كه خداوند آن را در نفس انسان قرار داده است. ترزا سخن خود را با يك تمثيل بيان مى كند; او نفس انسان را به كاخى تشبيه مى كند كه از سنگ هاى قيمتى ساخته شده و در درون آن عمارت هايى وجود دارد. اگر كسى بخواهد نهايت لذت را از اين كاخ ببرد بايد از تمام عمارت هاى آن بازديد كند. مركزى ترين عمارت اين كاخ عمارتى است كه پادشاه در آن قرار يافته و سكنى گزيده است.
عمارت هاى اين كاخ در يك رديف قرار ندارند، بلكه برخى در بالا و برخى در پايين و بعضى در طرفين اند. هر يك از اين عمارت ها زيبايى و نورانيت خاصى برخوردارند و نور آنها با توجه به فاصله اى كه با عمارت مركزى دارند شديد يا ضيعف مى شود. به علاوه هر يك از اين عمارت ها نشان دهنده ى درجه سلوك سالكان است كه نهايتاً به تحصيل درجه اى از وصال و مراقبه مى انجامد.
واقعيت آن است كه اين كاخ در درون انسان قرار دارد و در حقيقت همان نفس آدمى است كه خدا در سّرى ترين نقطه آن سكنى گزيده است. بنابراين، اساس اين كاخ بر خودشناسى استوار است; يعنى تنها كسانى كه درصدد خودشناسى برمى آيند، مى توانند وارد آن شوند و افراد ديگر هرگز موفق به ورود به آن نخواهند شد.
اين كاخ داراى ويژگى هايى است; برخى از آنها عبارت اند از :
1. اطراف كاخ پر از جانوران موذى و موجوداتى است كه دشمنان درجه يك انسان محسوب مى شوند. اين حيوانات افكار و خيالات واهى و باطل هستند كه همه از تعلق به دنيا نشأت گرفته اند.[21] اين افكار دست كم در عمارت هاى اول و دوم براى سالك اسباب زحمت شده، گاه او را از ادامه مسير باز مى دارند; البته با توجه به موقعيتى كه كاخ دارد نمى توانند به آن وارد شوند. اين موجودات به سه دسته حيوانى، انسانى و موجودات نامرئى تقسيم مى شوند كه هر سه دسته يك هدف مشترك را دنبال مى كنند و آن جلوگيرى از ورود آدميان به درون اين كاخ است. اين موجودات يا به نفس پليد انسان بازگشت دارند و يا نيروهاى وابسته به شيطان اند كه هر دو گمراهى انسان را هدف خود قرار داده اند. از آنجا كه بيرون از اين كاخ كاملا تاريك است، موجودات موذى توانايى آن را دارند كه در تاريكى به آدميان حمله برند.
2. نماى بيرونى اين كاخ بسيار زيبا است و حقيقتاً افراد را جذب مى كند. اين زيبايى امرى حقيقى است نه مجازى، لذا هر كس كه چشمش به آن مى افتد از زيبايى آن بهره مند مى شود.
3. درون اين كاخ به مراتب زيباتر از بيرون آن است، زيرا در عمارت مركزى آن پادشاه قرار دارد كه سرتاپاى وجودش نور و خير و بركت است و روشنايى ساير عمارت ها نيز از نور وجود اوست. هر اندازه عمارت ها به اين نقطه مركزى نزديك تر مى شوند تلألو بيشترى دارند و هر اندازه از آن فاصله مى گيرند از اين روشنايى كاسته مى شود.
افراد نسبت به كاخ درون به گروه هاى مختلفى تقسيم مى شوند: برخى از افراد هستند كه به هيچ وجه نمى خواهند به اين كاخ نزديك شوند; حتى اگر احساس كنند در مسيرى قرار گرفته اند كه به كاخ نزديك مى شوند، به عمد از آن فاصله مى گيرند. برخى ديگر تحت تأثير گرايش زيبايى شناختى خود به سمت كاخ درون سوق مى يابند; از اين رو درصدد هستند به هر نحوى كه شده خود را به آن برسانند تا زيبايى هاى آن را تماشا كنند; البته اين دسته در صدد نيستند تا وارد كاخ شوند بلكه به همين اندازه قناعت مى كنند. دسته ديگرى هستند كه علاوه بر ديدن بيرون علاقمندند وارد عمارت هاى كاخ شوند، اما به ديدن عمارت نخست قناعت مى كنند. گروه هايى هم هستند كه به دو عمارت يا بيشتر اكتفا مى كنند. اما دسته اى نيز هستند كه در صدند تا تمام عمارت هاى اين كاخ را پشت سر گذارند تا نهايتاً وارد عمارتى شوند كه پادشاه دل ها در آن قرار دارد.
افرادى كه در بيرون كاخ مى مانند و خواهان ورود به آن نيستند اگر نيت درستى داشته باشند، تنها به امر نگهبانى از كاخ مى پردازند. اين نگهبانان هم از خود كاخ پاسدارى مى كنند و هم از افرادى كه در بيرون كاخ مانده اند. نه نگهبانان و نه آن افراد هيچ كدام علاقه اى براى ورود به كاخ ندارند.
براى كسانى كه مى خواهند به كاخ وارد شوند راه هاى گوناگونى وجود دارد، اما شيطان با سپاهى كه دارد همواره سعى مى كند افراد را از ورود به كاخ منصرف و منحرف سازد. اين امكان براى شيطان در بدو ورود و نيز در عمارت هاى نخستين وجود دارد، اما در عمارت هاى واپسين چنين امكانى براى شيطان وجود ندارد و سالكان از خطر او (دست كم از خطر ذكر شده) مصون هستند.

عمارت نخست: مراقبه و خودشناسى
 

اين عمارت مخصوص كسانى است كه در مراحل بسيار اوليه توجه به خداوند هستند. آنها وارد كاخ شده اند، ولى هنوز نسبت به خدا توجه كافى مبذول نداشته اند و زندگى شان نظم خود را پيدا نكرده است.[22]
اين عمارت، عمارت تأمل، تفكر و مراقبه است; يعنى كسى كه وارد اين عمارت مى شود بايد كارهاى ذكر شده را انجام دهد. سالك مجبور نيست در يك نقطه باقى بماند و مى تواند از ساير بخش هاى عمارت ديدن كند، اما در هر جا باشد بايد به خودشناسى بپردازد تا بتواند به عمارت هاى بعدى وارد شود.
سالكى كه مى خواهد وارد عمارت نخست شود بايد خود را براى دعا و مراقبه آماده كند; زيرا اين دو دروازه هاى ورود به اين عمارت اند.[23] به علاوه، بر اين افراد لازم است بعضى رياضت ها و برخى آداب سيرو سلوك را رعايت كنند. نيايش از مهم ترين امورى است كه براى همه انسان ها به ويژه آن دسته از سالكان كه درصدد ورود به عمارت اول هستند، بسيار ضرورى است; چراكه نيايش براى تعالى جان هاى آدميان به ويژه سالكان بسيار مفيد است.[24]
چنان كه اشاره شد عنصر اصلى در عمارت اول تأمل و مراقبه[25] است. هدف اصلى از مراقبه تقويت عشق به خدا و روحيه خدمت به او در سالك است.[26] سالك بايد بر روى تعالى و عظمت نفس بشرى كه شبيه خداوند است مراقبه كند. ترزا در برخى از آثار خود از مراقبه با عنوان به كارگيرى بيشتر فاهمه ياد مى كند[27] و براى آن علاوه بر تعالى نفس بشرى مصاديق و متعلقات زيادى شمرده است كه مصايب مسيح، مريم باكره، تصوير قديسان و خاطرات انسان هاى بسيار خيّر از جمله آنها است.[28] سالكان در اين عمارت در مقام دريافت الطاف خداوند هستند، اما هنوز عشق امور دنيوى از وجودشان خارج نشده است; از اين جهت بر آنان لازم است تا براى مدت زمانى طولانى پاره اى نظامات عرفانى را رعايت كنند. به علاوه، ساكن اين عمارت بايد براى تحقق فروتنى تمرين كند. اهميت اين فضيلت اخلاقى به حدى است كه حتى مى توان نام اين عمارت را عمارت تواضع گذاشت.[29]
عمارت نخست به سبب فاصله اى كه با عمارت مركزى دارد، نيمه تاريك است و ساكنانش به سختى مى توانند چيزى ببينند; البته تاريكى اين عمارت به اندازه تاريكى نفسِ مرتكب گناه كبيره نيست. علت اصلى اين تاريكى و محروميت از نور، نقص ساكنان آن است; يعنى به سبب گرد و غبارى كه جلوى ديدگان آنان را گرفته، توانايى ديدن ندارند. و الاّ خود اتاق فى نفسه روشن است.[30] البته اين تاريكى به خود ساكنان بر مى گردد و حيوانات موذى بيرون از عمارت نظير مارها و افعى ها تأثيرى در آن ندارند چراكه نمى توانند به آن وارد شوند بلكه عواملى باعث تاريكى اين عمارت مى شود كه ساكنان آن با خود به اين عمارت آورده اند. ضمن اينكه اين گروه از سالكان هنوز به دنيا ميل و رغبت دارند و بدين جهت قادر نيستند زيبايى هاى كاخ را ملاحظه كنند، اما چون نيايش را شروع كرده اند، از نور متساطع از عمارت پادشاه بهره اى دارند.
چنان كه پيش تر اشاره كرديم مى توان عمارت نخست را عمارت مراقبه و خودشناسى نام نهاد.[31] تأكيداتى كه ترزا در اين عمارت بر نيايش و مراقبه دارد از آن جهت است كه اين امور سالك را وامى دارد تا به خودشناسى بپردازد; از اين طريق سالك زيبايى هاى كاخ درون را بيشتر و بهتر شناخته و انگيزه اش براى رسيدن به ساير عمارت ها زيادتر مى شود. از نظر ترزا خودشناسى باعث مى شود كه سالكِ ساكن در عمارت نخست موجودات موذى را از خود دور كرده، راهى براى خداشناسى عميق تر پيدا كند و از لغزش ها در امان بماند.[32]
ساكنان عمارت نخست همواره در خطرند; چه، اين افراد از نظر ترزا بسان جوجه هايى هستند كه در حال آموزش پروازند. آنها نمى توانند به جاهاى دور دست پرواز كنند، اما مى توانند با تقليد از والدينشان پرواز را تمرين كنند. هر امتحانى ممكن است كه آنان را از پا در آورده و به ايشان لطمه وارد كند،[33] زيرا چنان كه پيش تر اشاره شد هنوز حيوانات موذى و درنده در اطراف اين عمارت وجود دارند.[34]

پی نوشت ها :
 

[1] استاديار دانشگاه آزاد اسلامى تهران مركزى
[2]. رك: بخشعلى قنبرى، «نيايش هاى چهارگانه ترزا آويلايى»، هفت آسمان، شماره 31.
[3]. Ilena Marcoulesco, "Mystical Union", Encyclopaedia of Religions, Mirced Eliade, (ed) Vol.10, New York, McMillan 1987, p.243.
[4]. براى آگاهى بيشتر رك: استنلى جى، گرنز و راجراى السون، الاهيات مسيحى در قرن بيستم، صص1ـ5.
[5]. سفر پيدايش، 1:9ـ31.
[6]. آگوستين، اعترافات، صص12ـ13.
[7]. Robert Vanda Weyer, "Introduction" of Interior Castle, London, Fount, 1995, p.X.
[8]. J. Chapman, "Mysticism Christian Roman Catholic", P.98.
[9]. ابوالفضل محمودى، «عرفان مركبه و عهد عتيق»، هفت آسمان، شماره 15، ص197.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. Second Water. منظور از آب دوم، به دست آوردن آبى است كه در كتاب زندگى نامه مطرح شده است.
[13]. Peter Rohrbach, Teresa of Avila, p.95.
[14]. Purgative Life
[15]. Illuminative Life
[16]. Robert Vanda Wayer, "Introduction" of Interior Castle, p.X.
[17]. Emptiness or Aridity
[18]. Idem, loc.cit.
[19]. Unitive Life.
[20]. Idem, loc.cit.
[21]. Teresa, Interior Castle, p.23.
[22]. Mary Frohlich, The Intersubjectivity of Mystic; A Study of Avila's Interior Castle, p.180.
[23]. Teresa, Interior Castle, p.27.
[24]. Mary Idem, op.cit, p.12.
[25]. بين تأمل و مراقبه تفاوت وجود دارد به اين معنا كه تأمل تا حدى به ذهن مربوط مى شود در حالى كه مراقبه متمركز ساختن تمام ساحت ها و قواى بدن روى موضوع خاصى چون صليب عيسى يا مصايب آن حضرت است.
[26]. James H. Leuba, The Psychology of Religious Mysticism, p. 162.
[27]. Teresa, Interior Castle, p. 138.
[28]. Idem, op.cit, p.136.
[29]. Allison Peers, "Introduction of Interior Castle", The Complete Works, vol.II, p.190.
[30]. Teresa, Interior Castle, p. 138.
[31]. Hilda Grafe, The Story of Mysticism, p.239.
[32]. Teresa, "Interior Castle" The Complete Works, pp.208-210.
[33]. Idem, Interior Castle, p.48.
[34]. Hilda Grafe, op.cit, p. 239.
 

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب