كاخ درون: هفت مرحله عرفانى ترزا آويلايى (2)


 

نويسنده: بخشعلى قنبرى




 

عمارت دوم: تمرين نيايش
 

كسانى كه وارد عمارت دوم شده اند، به اين معرفت رسيده اند كه ورود به عمارت نخست لازم است ولى مقصد اصلى آنها نيست; بلكه ضرورت دارد كه از آنجا فراتر رفته، در انديشه ورود به عمارت هاى بعدى باشند.[35] ساكنان اين عمارت مراقبه و نيايش را تمرين كرده، توانسته اند صداى خدا را كه از طريق پندها، كتاب ها و... با آنان گفتوگو مى كند بشنوند; گفتوگوى خدا در اين عمارت كاملا غيرمستقيم است و از تجربه بىواسطه اصلا خبرى نيست. سالك در عمارت نخست توانايى برگزارى گفتوگوى غيرمستقيم را نيز نداشت و در اين عمارت آن را امكان پذير ساخته است. نيروهاى موذى در اين عمارت نيز همانند عمارت پيش وجود دارند و به طور كامل از بين نرفته اند، اما اين عمارت با عمارت پيشين دو تفاوت دارد: يكى اينكه نيروى مقاومت سالك در اين عمارت افزايش يافته است; ديگر آنكه خطرات جانوران موذى نسبت به قبل تا حدى كاهش يافته است. اين عمارت از جهات ديگرى نيز با عمارت پيشين تفاوت دارد و آن اينكه گرما و نور اين عمارت نسبت به قبل بيشتر شده،[36] در نتيجه سالك از مواهب بيشترى برخوردار است و نيز اينكه سالك در اين عمارت انگيزه بيشترى براى صعود به عمارت هاى بعدى دارد. از اين جهت كوشش هاى سالك افزايش يافته، خود را بيشتر به رنج و مشقت مى اندازد. از جمله كارهايى كه سالك در اين مرحله انجام مى دهد توجه به مواعظ، تهذيب گفتار و خيرخواهى است. ضمن اينكه بايد با بى نظمى به شدت مبارزه كند.[37] علاوه بر اعمال ياد شده سالك در اين عمارت به نيايش شفاهى مبادرت كرده، مراقبه و ذكر را ادامه مى دهد كه غالباً با سختى و تلخى همراه است.[38]
به رغم انجام اين فعاليت ها و وجود انگيزه قوى تر جهت حركت به جلو، خطر همچنان ساكنان اين عمارت را تهديد مى كند; از جمله اين خطرات ارتكاب ساكنان آن به گناه است، زيرا ارتكاب گناه فرصت هاى زيادى از ايشان را به هدر مى دهد و در نتيجه علاقه مند مى شوند در وضع موجود باقى مانده و در انديشه رسيدن به وضع مطلوب نباشند.[39] البته در اين عمارت مقاومت سالك در برابر خطرات نسبت به عمارت نخست بيشتر شده است ترزا در اين فصل نخستين شعف هاى سالك، ضرورت استمرار نيايش، ذكر و دريافت تسلى هاى خدا را توضيح داده است. سالك در اين عمارت نيز مبارزه را ادامه مى دهد، اما در عين حال دريافت هايى از خداوند هم دارد. خداوند وقتى اهتمام ساكنان اين عمارت را مى بيند، از طرق مختلف به آنها كمك مى كند تا از اين عمارت به عمارت هاى بعدى صعود كنند. از جمله اين كمك ها مى توان به بيدار كردن سالكان از طريق دچار كردن آنها به برخى بيمارى ها اشاره كرد كه مانع از گرايش آنها به سستى مى شود.[40] به علاوه خداوند الهام ها و پيام هايى براى سالكان اين عمارت فرو مى فرستد; هرچند كه اين الهام ها و پيام ها همانند الهام ها و پيام هاى مراحل بالاتر نيست، اما در حد و اندازه خود مى توانند سالكان اين عمارت را جهت صعود به مراحل بعدى تشويق كنند.
براى ورود به عمارت دوم موانعى وجود دارند كه بر سر راه سالك سد ايجاد مى كنند تا نتواند به اين عمارت وارد شود. تعلق و اشتغال به امور مادى و دنيوى از موانع عمده ورود به آن است. نفس تعلق مذموم است و مانع از سلوك سالك مى شود. مانع بودن تعلق را حلال و شرعى بودن آن امر دنيوى نيز برطرف نمى كند. حتى اگر سالك فرد صادقى باشد و از گناهان كبيره پرهيز كند، باز تعلقات دنيوى مانع از ورود وى به عمارت دوم خواهد شد.[41] پس براى ورود به اين عمارت اعراض از همه علايق و مشاغل زايد، تا آنجا كه موجب اخلال در انجام وظايف زندگى نباشد، لازم است. اين امر تا حدى ضرورى است كه اگر سالك بى درنگ نسبت به آن اهتمام نورزد نه تنها امكان ورود به عمارت اصلى را از دست خواهد داد، بلكه چه بسا از جايگاهى كه در آن سكنى گزيده نيز محروم شود. بر او لازم است كه خود را از تمام اين امور برحذر داشته و آماده تحمل سختى ها و مشكلات باشد تا بتواند به مراحل و مراتب بالاتر صعود كند.
شيطان سالكان اين عمارت را به طرق مختلف اغفال و اغوا مى كند:
1. از طريق ايجاد ترديد در سلوك; شيطان با ايجاد ترديد در ذهن سالكان موجب مى شود تا آنها مردد شوند كه پيش تر بروند يا به عمارت نخستين برگردند.[42]
2. وارونه جلوه دادن واقعيت هاى عينى و نفسانى; شيطان چنان وانمود مى كند كه افكار و لذات دنيوى ماندگارند تا راهروان را از ادامه مسير باز دارد كه ترزا از آنها با عنوان خزندگانى ياد مى كند كه به جان سالك افتاده اند.
3. ترساندن از رنج ها; شيطان از طريق ترساندن، اراده سالك را براى تحمل رنج ها و سختى هاى اين عمارت تضعيف مى كند.[43] او با القاى اينكه چنين رنج هايى براى بدن مضر است، سالك را وا مى دارد تا آنها را تحمل نكرده و راهى غير از آنچه را كه در سلوك ارايه شده است، بپيمايد.
4. القاى دورى دوستان; شيطان سالك را به ياد دوستانش مى اندازد و جايگاه و احترامش نزد آنها را يادآور مى شود تا نتواند دورى آنها و مشكلات را تحمل كند.[44]
اگر نيروهاى شيطانى دست به كار مى شوند تا سالكِ ساكن در عمارت دوم را به ترديد اندازند، نيروهاى رحمانى نيز در تلاش اند تا سالك را به ادامه مسير تشويق كرده، روحيه او را تقويت نمايند. ايمان همچنين اقتضايى دارد زيرا تعليم مى دهد كه سالكان بايد در انديشه چيزى باشند كه آنان را به مقصدشان مى رساند. حافظه هم در اين ميان به مدد سالك آمده متذكر مى شود كه لذات دنيوى همه به سر مى آيند. كسانى كه به اين دنيا دل خوش داشتند، با مرگ از يادها فراموش شده اند; اينان روزگارى مكنت و ثروتى داشتند، اما اكنون زير خاك مدفون اند و طعمه كرم هاى خاكى شده اند. ذهن نيز نكات هشداردهنده اى را براى يادآورى اين پيشامدها به نفس خاطرنشان مى كند.[45] اراده مشتاقِ مهرورزىِ به پروردگار است و آرزوى بازگشت به سوى خداوند را دارد; در نتيجه اراده نيز سالك را به طى مراحل سلوك تشويق مى كند. قوه فاهمه نيز با نشان دادن اينكه انسان هر اندازه هم كه عمر كند هرگز جايگزينى براى دوستى و مهر خداوند پيدا نخواهد كرد به نفس مدد مى رساند. فاهمه به انسان متذكر شود كه جهان آكنده از دروغ است و لذات دنيوى چيزى جز مشقت و دغدغه و اذيت در لباسى مبدل نيستند.[46]
به هر حال ساكن عمارت دوم مرحله اول را طى نموده، به نيايش و دعا پرداخته و بخشى از ساعات زندگى خويش را نيز مصروف تأمل و مراقبه كرده است; همه اينها باعث تيزتر شدن فاهمه و ساير قوا نسبت به گذشته شده اند.

عمارت سوم: دستيابى به حيات قابل ستايش
 

پس از گذراندن مراحل اول و دوم، سالك در عمارت سوم به حياتى نسبتاً مطلوب و منظم دست مى يابد، اما هنوز نيايش او از طراوت لازم برخوردار نيست از اين رو احساس خستگى مى كند.[47] سالك ساكن در اين عمارت به لحاظ معرفتى به اين درجه رسيده است كه اعتماد مطلق به خود ممكن است او را از جايگاهى كه هست پايين آورد; از اين جهت به نيكى واقف است كه خطر بازگشت همچنان وجود دارد. هرچند به لحاظ رعايت پاره اى از آداب سير و سلوك به درجاتى دست يافته است، اما در عين حال به دو نكته اساسى توجه دارد: 1. اينكه فضايلى كه كسب كرده به غايت اندك است; 2. شرط ادامه راه و ارتقاى درجه رعايت كامل احتياط است. اگر اين دو نكته مهم را رعايت كند مى تواند اميدوار باشد كه اين مرحله را به خوبى به پايان برده، توفيق رسيدن به مقام بالاتر را خواهد داشت.[48]
سالك در اين مرحله هنوز در زيست عقلى به سر مى برد; بارقه هايى از عشق در وجودش پيدا شده، اما چنين عشقى در چنبره عقل گرفتار است. از اين جهت او هنوز نتوانسته به طور كامل به انكار نفس خويش بپردازد.
با توجه به آنچه گفته شد محدوديت هاى اين عمارت را به قرار زير مى توان برشمرد:
1. نفس هنوز نيروى الهام بخش عشق را در خود محقق نساخته و آن را به كمال نرسانده است.
2. نفس هنوز به طور كامل خود را به خدا تسليم نكرده است.
3. عشق او در تسخير و تصرف عقل است.
4. پيشرفتش كند است.
5. به عمارت هاى بالاتر به طور گذرا نظر مى كند.[49]
در اين عمارت به سالكان توصيه شده است كه به طور مطلق بايد خود را به خدا بسپارند و همچنان مواظب حركات و سكنات خود باشند; از اين جهت خوف عنصر اصلى اين عمارت است.
گذر از هر يك از عمارت ها در نوع بينش سالك تغييراتى به وجود مى آورد. صفات خدا كه در عمارت سوم براى سالك آشكار مى شود غير از آن صفاتى است كه در عمارت هاى پيشين آشكار شده است. در اين عمارت به علت پيشرفتى كه سالك حاصل كرده، پروردگار به مثابه خداوندى عادل، رحيم و جبران كننده مطرح است. به علاوه خدا در اين عمارت به سالك بيشتر از آنچه مستحق آن است، عطا مى كند.[50] اين عطاها و عنايات بدان جهت به سالك ارزانى مى شود كه او را به طى مراحل باقى مانده و رسيدن به عمارت هفتم تشويق كند.

عمارت چهارم: دريافت تسليات
 

نفس در اين عمارت براى نخستين بار عناصر ماورايى زندگى عرفانى را تجربه مى كند. اين تجربه در سايه تلاش هاى سالك حاصل نشده، بلكه محصول عنايت الاهى است. از اين جهت در اين عمارت از نقش سالك در كسب فضايل كاسته و به نقش خدا افزوده مى شود.[51] به تعبير ديگر در اين عمارت قواى نفس در تحصيل فضايل نقش كمترى دارند و خداوند به جاى آن فعال تر مى شود. از اين جهت مى توان اين عمارت را با نيايش سكوت در كتاب زندگى مقايسه كرد،[52] زيرا قواى نفس در نيايش سكوت نيز چنين وضعى دارند.
سالك در اين عمارت بر خلاف عمارت هاى پيشين اين امكان را مى يابد كه به طور مستقيم روح خود را از آبشخور اصلى سيراب كند و به عشقى دست يابد كه او را از قيد و بندهاى پيشين رها سازد. مضاف بر اينكه او به بطن و متن حقيقت دنيا پى برده، به زوال آن يقين پيدا مى كند و ديگر به آنچه در آن هست وقعى نمى نهد; در نتيجه به سطح عالى ترى از نيايش دست مى يابد; نيايشى كه خدا به قلب و روح او القا مى كند. البته او هميشه در اين حالت باقى نمى ماند بلكه مجدداً به حال اوليه باز مى گردد.[53] هرچند سالك در اين عمارت براى اولين بار شهود عرفانى را تجربه مى كند و صداى خدا را به طور مستقيم مى شنود كه او را به سوى خود فرا مى خواند;[54] اما در اين عمارت نيز خطر سقوط و تنزل وجود دارد.
سالك در اين عمارت سه مرحله را پشت سر مى گذارد: 1. شيرينى نيايش را كاملا درك مى كند. 2. تسلى هاى الاهى را دريافت مى كند; به تعبير ديگر در معرض تسلى هاى خداوند قرار مى گيرد. 3. توانايى برگزارى نيايش سكوت را به دست مى آورد و توفيق انجام آن را مى يابد.[55]
علاوه بر آنچه گفته شد سالك امكان عشقورزى را هم به دست مى آورد. همچنين در اين عمارت نيز معرفت نفس مورد تأكيد قرار مى گيرد. در اين عمارت برخلاف عمارت هاى پيشين تلاش هاى شخص سالك كمتر شده، در مقابل فعاليت خدا افزايش مى يابد و الطاف خود را نثار سالك مى كند.[56]

عمارت پنجم: نامزدى روحانى
 

ترزا سه عمارت پايانى كاخ درون را با بهره گيرى از فرهنگ عامه مردم اسپانيا تنظيم كرده است. در قرن شانزدهم در اسپانيا اگر كسى مى خواست با كسى ازدواج كند مى بايست در طى چند مرحله اين كار را به انجام مى رساند. ابتدا چند ملاقات ميان طرفين صورت مى گرفت تا افراد همديگر را بشناسند و علاقه اى بين آنها پديد آيد; پس از آن نظر موافق خود را راجع به ازدواج اعلام مى كردند; آنگاه از طريق برگزارى آيينى در ملأ عام نامزدى آنها اعلام مى شد و رسماً وارد مرحله نامزدى مى شدند; و سرانجام آيين عروسى برگزار مى شد و آنها با هم ازدواج مى كردند. ترزا برگزارى چند ملاقات و «دست در دست هم نهادن»[57] را با عمارت پنجم، نامزدى رسمى (وصال موقت) را با عمارت ششم و ازدواج را با عمارت هفتم تطبيق داده است.[58]
در عرفان مسيحى نامزدى روحانى سابقه اى طولانى دارد. از نظر عارفان مسيحى سالك پس از طى مراحلى شايستگى آن را پيدا مى كند كه عيسى را مشاهده كرده، مورد توجه او قرار گيرد و نهايتاً از ميان جمعى به نامزدى برگزيده شود. شرط اصلى اين نامزدى خودشناسى و داشتن شناختى دقيق و درست از نفس است. اگر كسى به اين معرفت نرسد، هم به خود و هم به ديگران آسيب خواهد رساند; از اين روست كه ترزا به اين افراد اطمينان مى دهد كه هرگز وارد عمارت هاى پنجم و ششم نخواهند شد.[59]
نقل است كه كاترين سى ينايى[60] وجود خود را وقف حضرت مسيح كرده از ازدواج روى گردانيد; او از هفت سالگى خود را به نامزدى مسيح در آورد و در سن دوازده سالگى نذر خود را ادا كرد و رسماً به نكاح معنوى حضرتش درآمد.[61] حتى از او نقل شده است كه در يكى از شهودهايى كه براى وى رخ داد عيسى رسماً حلقه نامزدى را در انگشتش كرد و فرمود: «با من باش در ايمان به من، من با تو ازدواج روحانى خواهم كرد... .» پس از مدتى اين شهود كم رنگ شد، اما حلقه كاترين براى هميشه، البته فقط براى خودش، عيان و آشكار باقى ماند.[62]
سالك پس از طى چهار مرحله از مراحل هفت گانه لياقت نامزدى عيسى را پيدا مى كند. نفس در اين عمارت بسان زنى است كه با مردى كه مى خواهد با او ازدواج كند ملاقات كرده و از جان و دل به عشق او گرفتار شده است، اما هنوز به طور رسمى نامزد نشده است.[63] در اين عمارت زمينه هاى نامزدى فراهم شده و نهايتاً در عمارت ششم اين امر عملى خواهد شد. در اين مرحله، از درون نفس سالك آبى جارى مى شود كه وجود او را سيراب مى كند، زيرا خداوند خود در درون نفس سالك قرار مى گيرد. سالك نيز به اين يقين مى رسد كه خدا در او سكنى گزيده[64] و او را براى نامزدى روحانى اش برگزيده است.
در اين عمارت براى نخستين بار قواى نفس به خواب مى روند، البته خواب قوا در اين عمارت مدت زيادى دوام ندارد. اين اتفاق براى سالك كاملا تازگى دارد، زيرا تا قبل از اين عمارت چنين چيزى براى او رخ نداده بود. اگر اين حالت استمرار پيدا كند روح و نفس سالك كاملا به تملك خدا در مى آيد.[65]
از اين عمارت در كتاب زندگى با عنوان هايى مانند نامزدى روحانى[66] آبيارى سوم[67] و نخستين مرحله نيايش وصال[68] يا وصال معمولى يادشده است; از دو عنوان اخير در كتاب زندگى براى اشاره به اين عمارت استفاده شده است. در اين عمارت سالك به مراقبه القايى نيز دست مى يابد; در اين مراقبه تمام حواس به چيزى متمركز مى شوند. اين حالت به طور انفعالى رخ مى دهد و زمان آن حدوداً يك ساعت و نيم است.[69]

عمارت ششم: وصال موقت
 

در عمارت ششم عاشق و معشوق براى مدتى نسبتاً طولانى با يكديگر ملاقات مى كنند. هر اندازه آنها صميميت بيشترى داشته باشند، سالك الطاف بيشترى دريافت خواهد كرد.[70] با وجود برخوردارى سالك از اين مواهب، درد و رنج هاى زيادى را نيز تحمل مى كند. شايد علت بروز اين دردها و رنج ها اين باشد كه سالك با وضعيت جديدى مواجه شده كه تا آن زمان سابقه نداشته است; ديدار با خدا. بى ترديد اين ملاقات آثار جسمى و روحى زيادى به جا مى گذارد. از آثار جسمى مى توان به بيمارى، شنيدن بدگويى و تحمل آزار از سوى ديگران اشاره كرد كه تماماً منشأ درونى و باطنى دارند. به لحاظ روحى نيز سالك دردهايى را تحمل مى كند كه مهم ترين آنها تحمل غم و اندوه فراوان است.[71] اين دردها از آن جهت است كه وصال وى با خدا هنوز دايمى نشده و روحش هنوز در قفس تن گرفتار بوده و رهايى مطلق را تجربه نكرده است.
علاوه بر آنچه گفته شد در اين عمارت حوادث ديگرى نيز رخ مى دهد; حوادثى كه به زندگى عرفانى مربوط است از قبيل: جذبه ها،[72] مشاهدات،[73] الهامات،[74] و نظاير آنها و همه اينها بر اهميت اين عمارت افزوده است. مضاف بر اينكه سالك در اين عمارت به انجام نيايش و وجد[75] نيز توفيق مى يابد كه شكل متعالى آن، نيايش وصال است[76] كه در كتاب زندگى توصيف شده است. نشانه هاى اين نيايش را به قرار زير مى توان برشمرد:
1. فرد براى مدت طولانى از تكلم باز مى ماند;
2. بدن سرد مى شود و به طور كامل حيات را از دست مى دهد;
3. فاهمه به مدت يك يا چند روز از كار مى افتد و مدهوش مى شود;
4. شخص دردهاى طبيعى و فراطبيعى (روحى ـ معنوى) را تحمل مى كند.[77]
بخش عمده حوادثى كه در عمارت هفتم رخ مى دهد در اينجا نيز تحقق مى يابد، اما تفاوت اصلى اين دو عمارت در آن است كه در آنجا اين امور با شدت بيشتر و در زمان طولانى ترى ـ كه بعضاً دايمى است ـ رخ مى دهد. حوادثى نيز هست كه تنها در عمارت هفتم رخ مى دهد و در عمارت ششم خبرى از آنها نيست، البته زمينه هاى آن حوادث در اين عمارت تحقق مى يابد.
ترزا در عمارت هاى پنجم، ششم و هفتم از وصال خدا سخن گفته است. تفاوت اصلى وصال در اين سه عمارت در مدت آنهاست; به اين معنا كه در عمارت هاى پنجم و ششم اين وصال موقت ودر عمارت هفتم دايمى است.

عمارت هفتم: نكاح روحانى
 

عمارت هفتم آخرين عمارتى است كه سالك بايد بدان دست يابد. در واقع تمام عمارت هاى پيشين مقدمه رسيدن به اين عمارت است. عمارت هفتم در مركز كاخ درون قرار دارد و جايى است كه وقتى سالك بدانجا گام مى نهد براى هميشه با پروردگارش بوده،[78] وصال او را درك خواهد كرد. هدف اصلى نكاح روحانى سكنى گزيدن معشوق (داماد) در نفس عاشق (عروس) است.
نكاح روحانى وصالى عاشقانه ميان عاشق و معشوق است. اين وصال نوعى زندگى مشترك ميان بنده و خدا است بدون آنكه خداوند و بنده هويت خود را از دست بدهند; اما در عين حال قواى سالك در پرتو انوار الاهى مستحيل شده، استقلالش را از دست مى دهد. به تعبير ديگر نكاح روحانى، وصالِ وجودِ ناسوتى سالك با وجودِ ملكوتى عيسى مسيح است كه با رأفت و شفقت مسيح همراه است. خلاصه آنكه نكاح روحانى وصال نهايى ميان عروس (سالك) و داماد (مسيح) است.
نكاح روحانى (به همسرى عيسى در آمدن) نشان دهنده مرتبه والاى سالكى است كه پس از پشت سر گذراندن شش مرحله و از طريق عشق الاهى به صورتى اسرارآميز به وصال خدا نايل آمده است. به تعبير كلى، رسيدن به اين مقام نشان دهنده تقرب فرد به خداوند (مسيح) است. اين مقام عموماً به دوشيزگانى اختصاص دارد كه از ازدواج سرباز زده اند و خود را وقف حضرت مسيح تقديم كرده و پيمان بسته اند كه طى مراسمى نذر و نياز خود را عملى سازند; اما در معناى عام همه مسيحيان امكان آن را دارند كه به طور معنوى عيسى را به عنوان همسر خود برگزينند. در الاهيات مسيحى از اين امر با عنوان تبدل جوهرى ياد شده است. ترزا چنين وصالى را در كتاب كاخ درون توضيح داده و خاطرنشان كرده است كه خود به چنين موقعيتى دست يافته است.
پاره اى از عارفان مسيحى نكاح روحانى خود با عيسى را از طريق عملى نمادين به تحقق رسانده اند، اما در اصل اين نكاح امرى انفسى است يعنى ماهيت اصلى اين نكاح در نفس آدمى رخ مى دهد. سالك در سير انفسى با طى مراحل شش گانه مى تواند به مرتبه اى برسد كه نكاح روحانى در او تحقق يابد. در عرفان مسيحى به اين حالت «تشبه به خدا»،[79] «نكاح روحانى»،[80] يا «حيات وحدانى»[81] مى گويند. ترزا و تنى چند از عارفان مسيحى مدعى دست يابى به چنين مقامى اند.[82] نقل است كه ترزا در سال 1572م. نكاح روحانى را تجربه كرده است.[83]
در عمارت هفتم نفس كاملا در اختيار خداوند است و از خود هيچ اراده اى ندارد; البته مى تواند از موهبت هاى الاهى لذت ببرد و شادمان شود. تمام فيض ها، الطاف، موهبت ها و تسليات به طور مطلق از جانب خداوند به سالك ارزانى شده است و او در تحقق آنها هيچ نقشى ندارد.[84] ترزا دريافت اين موهبت ها را به آرامش عمارت هاى معبد سليمان تشبيه مى كند كه هيچ صدايى در آنجا شنيده نمى شد. اين الطاف به سالك ساكن در عمارت هفتم به همان صورتى عنايت مى شود كه به ساكنان معبد سليمان عنايت مى شد.[85]
در اين منزلگاه از بى طراوتى و مزاحمت هايى كه در ساير عمارت ها وجود داشت هيچ خبرى نيست و روح هماره در آرامش مطلق به سر مى برد. ديگر اين ترس وجود ندارد كه نكند موهبت هاى متعالى عاملى اغفال كننده از سوى ابليس باشد، بلكه سالك اعتقاد راسخ دارد كه همه آنها از سوى خداوند است; زيرا خداوند خود را به گونه اى براى سالك آشكار مى كند كه ابليس توانايى آن را ندارد و اساساً خداوند در جايگاهى از نفس قرار دارد كه ابليس هرگز توانايى ورود به آن را نداشته و خداوند نيز چنين اجازه اى را به او نمى دهد.[86]
نفس سالك در عمارت هفتم درك مى كند كه هدايايى گرانبها از جانب خدا به او مى رسد و به طور مستمر از حضور اقانيم در خود آگاه مى گردد.[87] اين عمارت درونى ترين عمارت اين كاخ است، جايى كه پادشاه ملكوتى در آن سكنى گزيده است. پادشاه پرده ها را از جلوى ديدگان نفس كنار مى زند و شهودى عقلانى را به او ارزانى مى كند كه در طى آن تثليث مقدس خود را بر سالك آشكار كرده و هر سه آنها در نفس او مستقر مى شوند.
در اين عمارت به دو نكته بايد توجه كرد كه براى نفس از اهميت والايى برخوردار است:
1. آرامش بزرگ ناشى از جذبه ها و وجدهاى شديد پديد مى آيد.
2. اينها نشانه ضعف نفس است كه نمى تواند حضور الاهى را تحمل كند.[88]
در عمارت هفتم خداوند به طور كامل در نفس سالك ساكن و ميان آن دو اتحادى برقرار مى شود; اتحادى همچون افتادن قطره باران در رودخانه و يا در هم آميختن دو شمع فروزان.[89] چنين اتحادى را مى توان شهود ربانى ناميد. از اين گونه شهود دو نوع تفسير ارايه شده است: تفسيرى مبتنى بر وحدت وجود و ديگرى تفسيرى مبتنى بر وحدت شهود. در تفسير وحدت وجودى سالك پس از طى مراحل سير و سلوك به اين نتيجه مى رسد كه ميان او و خدا هيچ فاصله و تمايزى نبوده است بلكه او از اين حقيقت آگاه نبوده است. چنين معرفتى در شهود ياد شده حاصل مى شود. به تعبير ديگر خدا و بنده يك وجود بيش نبودند و اين خبط بصر سالك بوده است كه آنها را دو موجود مى پنداشت. اما در تفسير وحدت شهودى وضعيت به گونه اى ديگر است به اين معنا كه خدا، خدا است و بنده، بنده. اما همين بنده پس از طى طريق عرفانى در يك تجربه به معرفتى دست مى يابد كه جز خدا در عالم موجودى نيست، اين امر بدان معنا نيست كه غير از خدا موجود ديگرى در عالم نباشد بلكه او آنها را مشاهده نمى كند بلكه وجود خداوند چنان بر هستى سيطره دارد و سالك نسبت به آن واقف شده است كه بقيه موجود در نور او پنهان شده اند و اصلا به چشم نمى آيند. در نتيجه سالك يك وجود بيشتر نمى بيند.
تجربه اى كه در عمارت هفتم رخ مى دهد برتابنده هر دو تفسير است اما به نظر مى رسد كه تفسير مبتنى بر وحدت شهود بر تفسير ديگر ارجحيت دارد چراكه ساير آموزه هاى ترزا با نگرش وحدت وجود سازگار نيست. به هر حال سالك از طريق طى مراحل مختلف به وصال خدا و يكى شدن با او دست مى يابد. با وجود اين عده اى ترزا را وحدت وجودى مى دانند; زيرا ترزا هشدار مى دهد كه خوانندگان آثارش تصور نكنند كه نكاح روحانى تنها در لذت بردن آنى خلاصه مى شود، بلكه اين رابطه بايد به وصال خدا منجر شود. اين وصال باعث مى شود كه نفس از طريق وصال روح با روح القدس، با خدا يكى شود. در نتيجه سالك از قدرت الاهى برخوردار شده و بيشتر از گذشته به عبادت خدا مى پردازد. ضمن آنكه او در اين مرحله توانايى مراقبه و انجام كار (عمل عبادى) را پيدا مى كند.[90]
در مقابل بسيارى از صاحب نظران بر شهودى بودن اين تجارب تأكيد دارند و با بيان تمايزات ديدگاه هاى اكهارت با ترزا بر شهودى بودن ترزا استدلال مى كنند; زيرا مى دانيم كه هر دو عارف از اتحاد با خدا سخن گفته اند ولى يكى مرادش وحدت وجود و ديگرى وحدت شهود بوده است.[91]

پی نوشت ها :
 

[35]. Teresa, Interior Castle, p.21.
[36]. Allison Peers, "Introduction of Interior Castle", The Complete Works, Vol.II, p.190.
[37]. Mary Frohlich, op.cit, p.180.
[38]. Hilda Grafe, op.cit, p.239.
[39]. Teresa, loc.cit.
[40]. Teresa, op.cit, p.22.
[41]. Teresa, Op.cit, p.16.
[42]. Idem, op.cit, p.23.
[43]. Idem, loc.cit.
[44]. Idem, loc.cit.
[45]. Teresa, op.cit, p.23.
[46]. Idem, loc.cit.
[47]. Mary Frohlich, op.cit, p.180.
[48]. Allison Peers, op.cit, p.190.
[49]. Idem, op.cit, p.191.
[50]. Teresa, Interior Castle, p.40.
[51]. Allison Peers, op.cit, p.191.
[52]. Idem, loc.cit.
[53]. Idem, loc.cit.
[54]. Mary Frohlich, op.cit, p.180.
[55]. Idem, Interior Castle, p.45.
[56]. Idem, loc.cit.
[57]. Joining of Hands
[58]. Mary Frohlich, The Intersubjectivity of The Mystic, A Study of Teresa of Avila's Interior Castle, p. 176.
[59]. Teresa, Interior Castle, p.137.
[60]. Catherine of Siena
[61]. Steven Fanning, Mystics of Christian Tradition, pp.129-130.
[62]. Idem, loc.cit.
[63]. Mary Frohlich, op.cit, p.183.
[64]. Hilda Grafe, op.cit, p.240.
[65]. Allison Peers, op.cit, p.191.
[66]. Spititual Betrothal
[67]. Third Water
[68]. Prayer of Union
[69]. Allison Peers, loc.cit
[70]. Allison Peers, loc.cit, p.191
[71]. Idem, loc.cit
[72]. Trance
[73]. Vision
[74]. Loucution
[75]. Ecstasy
[76]. Hilda Grafe, op.cit, pp.240-241.
[77]. Idem, loc.cit.
[78]. Ilena Marcoulesco, "Mystical Union", in: Encyclopaedia of Religions, (ed) Mircea Eliade, p.243.
[79]. Defication
[80]. Spiritual Marriage
[81]. Unitive Life
[82]. استيس، عرفان و فلسفه، ص54.
[83]. Paul de Jeagher, Christian Mystics of The Middle Ages, p.126.
[84]. Teresa, Interior Castle, p.183.
[85]. Idem, loc.cit.
[86]. Idem, loc.cit.
[87]. Chapman, op.cit, p.98.
[88]. Hilda Grafe, op.cit, p.241.
[89]. Allison Peers, op.cit, p.192.
[90]. Margaret Smith, An Introduction to The History of Mysticism, pp.101-102.
[91]. استيس، عرفان و فلسفه، ص100.
[92]. Spiritual Marriage
 

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب