كاخ درون: هفت مرحله عرفانى ترزا آويلايى (3)
كاخ درون: هفت مرحله عرفانى ترزا آويلايى (3)
سابقه نكاح روحانى
در كتاب مقدس نيز ريشه هاى نكاح روحانى را مى توان يافت. بنا به نظر برخى از عرفان پژوهان احتمالا اوريگن[94] نخستين كسى بود كه غزل هاى سليمان را تمثيلى از نكاح روحانى تفسير كرده است.[95]
علاوه بر مورد ياد شده، موارد ديگرى نيز در كتاب مقدس وجود دارد كه در آن از ازدواج روحانى ياد شده است;[96] مثلا در كتاب مقدس از ازدواج به عنوان نماد اتحاد يهوه با بنى اسراييل ياد شده است، برخى از نويسندگان مسيحى نظير آمبريوس از دوشيزگان با نام همسران خدا ياد مى كنند، عيسى خود را داماد مى نامد و پولس رسول نيز در عباراتى خطاب به برخى گفته است: «تو را به همسرى خود برگزيدم».
با توجه به نكات ياد شده عارفان مسيحى درصدد برآمدند تا به اين مقام دست يابند و به نكاح روحانى/عرفانى مسيح درآيند. در تاريخ عرفان مسيحى با افراد نسبتاً زيادى مواجه مى شويم كه مدعى نكاح روحانى با عيسى مسيح بوده اند. از نظر آنان عيسى به اشكال مختلف بر ايشان تجلى كرده، صريحاً آنان را به نامزدى و پس از آن به نكاح خود درآورده است. برخى از اين افراد حتى به طور سمبليك مراسمى تحت عنوان نكاح روحانى / عرفانى با عيسى برگزار كرده اند. مردم نيز در اين مراسم شركت مى كردند; اين امر نشان مى دهد كه حتى مردم عوام نيز پذيرفته بودند كه چنين كارى امكان پذير است. پذيرش اين امر توسط مردم نشانه عمق نفوذ اين نظريه در فرهنگ و ادبيات رايج بوده است.
نمونه هاى فراوانى از اين عارفان را مى توان در تاريخ عرفان مسيحى مشاهده كرد; افرادى مانند:
1. آنجلا[97] از عارفان مسيحى وقتى از زيارت رم باز مى گشت، روح القدس بر او نازل شد و به او ندا داد. «تو همسر شيرين من هستى».[98]
2. از ژان دارك[99] نقل شده است كه در سيزده سالگى صداى خدا را شنيد وعهد كرد كه خود وقف خداوند كند.[100]
3. مارجرى[101] نيز چنين تجربه اى را نقل كرده و مدعى شده است كه به نكاح روحانى دست يافته است; به اين نحو كه پدر آسمانى با او سخن گفته و فرموده است: «تو را اى مارجرى براى همسرى خويش برگزيدم».[102]
4. در سال 1344م. بريجيتا[103] در يكى از خلسه هاى عرفانى خود مشاهده كرد كه خداوند در هيئت نور تابانى بر وى آشكار شد و او را مطمئن كرد كه عروسش خواهد شد.[104]
بريجيتا علاوه بر نكاح يادشده، نكاح ديگرى هم داشته است كه اين دومى در سن هفتاد سالگى در رُم پنج روز قبل از مرگش رخ داد; به اين صورت كه حضرت مسيح بر وى ظاهر شد و به وى اطمينان داد كه «نه فقط عروس من خواهى بود بلكه يك راهب و يك بانو در واديستنا[105] خواهى شد».[106]
5. يوهان آرندت[107] از عارفانى است كه ازدواج با مسيح را اساس ايمان مى داند و بر اين اعتقاد است كه از اين طريق مسيح در ما حضور يافته، تولد ثانوى پيدا مى كند. او مى گويد از طريق نكاح روحانى است كه شخص مى تواند جميع فضايل را در خود محقق سازد.[108]
6. عارفان پس از ترزا نيز تجربه نكاح روحانى را داشته، آن را نقل كرده اند. مارى[109]از عارفان فرانسوى نحوه نكاح روحانى خود با مسيح را اين گونه توصيف مى كند كه در مكاشفه اى اقانيم ثلاثه را شهود كرده، شخصى جذاب و دلربا وارد روحش شده است و به طور وصف ناپذيرى در آغوشش گرفته و او را همچون قرين و همسر خويش قرار داده است.[110]
7. فاوستينا كوالسكا (1905ـ1938م)[111] از عارفان لهستانى نيز تجربه نكاح روحانى با مسيح را نقل كرده است.[112]
ويژگى اصلى شهود در عمارت هفتم كيفيت و اثرگذارى عميق آن است. شهودهايى كه در عمارت هاى پيشين رخ مى دهد ممكن است به لحاظ زمانى، مدت زيادى طول بكشد، اما در اين عمارت شهود به سرعت يك جرقه آذرخش است، يعنى به سرعت مى گذرد; با وجود اين تصوير بسيار با شكوهى از خود به جا مى گذارد. اثر اين شهود تا زمانى دوام مى آورد كه شخص به ملاقات مسيح نايل آيد; در اين زمان، سالك از وصال مسيح به طور جاودانه لذت خواهد برد. البته اين تصوير به معناى دقيق كلمه تصوير (=نقاشى) نيست، بلكه مسيح در اين شهود به صورت شخص زنده ظاهر مى شود; به گونه اى كه برخى اوقات سخن مى گويد و عميق ترين اسرار را فاش مى كند.[113] اين شهود به رغم كوتاه بودن مدت آن از شهودهايى كه سالك تا اين مرحله تجربه كرده، فراتر است.[114]
دستاورد عمده سكونت در عمارت هفتم دستيابى به وصال خدا است. اين وصال در نفس سالك رخ مى دهد و اين امر نشانه اوج تقرب نفس سالك به خداوند است.[115] طريقه ارزانى شدن وصال به سالك چنين است كه خداوند (=مسيح) نفس سالك را به منزله بارگاه خود در نظر گرفته در آن سكنى مى گزيند، آنگاه آن را به خلسه فرو مى برد. اين حالت در حين نيايش براى او رخ مى دهد و در طى آن به وصال حق دست مى يابد.[116]
سالك وقتى وصال خدا را درك مى كند به عظمت فيضى كه نصيبش شده پى مى برد و درك مى كند كه چنين موهبتى بى سابقه بوده است. سالك در اين حال به چنان عزت و عظمتى دست مى يابد كه هزاران پادشاهى را فرو مى گذارد و از آنها به سهولت مى گذرد; زيرا به قلمرويى بى پايان دست يافته است. او با چشيدن اولين جرعه از اين درياى بى كران از همه مسائل دنيوى متنفر مى شود.[117]
در اين عمارت مراحل زيادى پشت سر گذارده مى شود تا سالك به وصال خدا دست يابد. از مهم ترين آنها به موارد ذيل مى توان اشاره كرد: 1. سالك ابتدا در اين مرحله نيز مانند ساير مراحل بايد خود را از آنچه به ماديات و بعد جسمانى اش مربوط است خالى و محروم سازد تا زمينه عشق به خداوند در او فراهم گردد. در اين صورت است كه خداوند نفس او را از وجود خود سرشار مى كند.[118] 2. پس از آنكه سالك خود را از هر جهت آماده درك حضور خدا كرد، خدا به واسطه شهود خيالى بر روح او متجلى مى شود تا نفسش به درك آن نايل شده و از اين فيض عظيم بهرمند گردد. 3. پس از تحقق شهود خيالى، زمينه براى تحقق شهود عقلانى فراهم مى گردد. 4. در اين شهود است كه نكاح روحانى محقق مى شود و ديدار سالك با خداوند رخ مى دهد; ديدارى كه آنى و مستقيم است و آثار بهجت زاى زيادى براى نفس به ارمغان مى آورد. 5. با چنين شهودى تسليات الاهى نثار سالك مى شود. 6. آنگاه نفس سالك با خدا، كه روح القدس نيز همراه اوست، يكى مى شود. او به واسطه اين اتحاد عشقى را كه عيسى مسيح نسبت به آدميان دارد، به طور اختصاصى دريافت مى كند. 7. در آخرين مرحله اين فرآيند، عمل تبدل جوهرى[119]تحقق مى يابد و نفس از حيثيتى گناهكار به سپهرى وارد مى شود كه از او مى توان به عنوان همسر روحانى خداوند ياد كرد.
نفس سالك وقتى در مراحل پيشين از كيفيت عمارت هفتم با خبر مى شود تمام همّ و غمّ خود را صرف دستيابى به اين عمارت مى كند. آرامشى كه در اين عمارت وجود دارد انگيزه مناسبى براى حركت به سوى آن است. سالك در اين عمارت از همنشينى و همدلى خداوند برخوردار مى شود; از اين رو هيچ وقت احساس تنهايى به وى دست نمى دهد.[120] به علاوه خداوند نفس سالك را كاملا تقويت مى كند تا بتواند امورى كه قبلا قادر به درك آنها نبود را درك كند و هر آنچه پنهانى است براى او آشكار گردد.
حضور در عمارت هفتم تا زمانى كه سالك با تمام وجود حواسش به خداوند است، استمرار دارد و اگر لحظه اى از خداوند غفلت كند آن را از دست خواهد داد و حالت او به كلى زايل خواهد شد.[121]
آثار دستيابى به عمارت هفتم
از آثار ديگر وصال مى توان به رهايى سالك از تمام تعلقات اشاره كرد. او در عمارت هاى پيشين هميشه بخشى از افكار و تعلقات دنيوى را با خود داشت، اما در اين عمارت كاملا رها شده و آزادِ آزاد است; از تمام امور غيرخدايى دل كنده و در آرزوى تنها زيستن (با خدا) و سودرسانى به ساير بندگان خدا است. ستايش پروردگار زيباترين كارى است كه او مى تواند انجام دهد.[124] اگر او نسبت به خدا حساس تر شده، خدا نيز نسبت به او حساسيت نشان داده، مواظب حركات و سكنات وى بوده، از درونى ترين بخش نفس اش به او تلنگر مى زند تا بيدار و متنبه شود.[125]
در لحظات وصال خدا، نفس چيزى احساس نمى كند و قوايش امكان هرگونه عملى را از دست مى دهند. در چنين حالتى خداوند با برداشتن موانع و پرده ها از برابر ديدگان، او را قادر مى سازد تا موهبات الاهى را درك و دريافت كند و به بصيرتى متأملانه دست يابد.[126] اين بصيرت باعث مى شود تا او بتواند حقيقت اشيا را ببيند.
ثمره ديگر دستيابى به وصال آن است كه مقاومت نفس بيشتر شده، توانايى تحمل رنج هاى فراوان را پيدا مى كند. اين امر باعث مى شود تا نفس به طور محض فرمانبردار خداوند شود. نكته شگفت آور اينكه نفس در اين عمارت حتى در آزار و اذيت و رنجى كه تحمل مى كند، آرامش مى يابد; به گونه اى كه نه تنها براى كسانى كه به او آزار مى رسانند آرزوى بيمارى نمى كند، بلكه حتى تحمل آن را ندارد كه آنان را ناراحت ببيند. هرگاه آنان را گرفتار مشكلات ببيند عميقاً اندوهناك مى شود و مخلصانه تسكين ايشان را از خداوند طلب مى كند. سالك حتى حاضر است تمام مواهب به دست آمده را از دست بدهد و از همه آنها محروم گردد و يا حتى همه آنها را به ايشان بدهد تا آنان كمتر در راه ناخشنودى خدا گام بردارند.[127]
از ديگر آثار وصال تغيير نگرش سالك ساكن در اين عمارت به مرگ است. ممكن است سالك در عمارت هاى هفت گانه نگرش هاى مختلفى راجع به مرگ داشته باشد و حتى در برخى اوقات آن را طلب كند تا از قيد و بندهاى هستى رها شود، اما در اين منزلگاه عمرى طولانى درخواست مى كند تا مصايبى سهمگين تر را براى خشنودى سرورش تحمل كند.[128]
دست آخر اينكه در وصال، پروانه كوچك نفس سالك در آتش شمع معشوق سوخته و فانى مى شود و عيسى مسيح در او زندگى مى كند. اين جانبازى در زندگى فعلى سالك آثارى به جا مى گذارد كه بسيار بديع و شگفت انگيز است. براى فهم بهتر اين آثار مى توان زندگى قبل و بعد او را با هم مقايسه كرد: 1. او در اين زندگى به نوعى خودفراموشى و غفلت از خود مى رسد; گويى ديگر وجود ندارد. 2. جز خشنودى خدا هيچ چيز ديگرى در سر ندارد. 3. تغييرات زندگى و پديده هاى اطراف هيچ تاثيرى بر نفس سالك نمى گذارد، زيرا تنها چيزى كه او مد نظر دارد خشنودى خداوند است و بس. غير از اين هيچ چيز ديگرى براى او واجد ارزش نيست; به گونه اى كه اگر بداند در اين راه پيشرفتى حاصل نمى كند جان خود را يك باره مى بازد.
با توجه به اثر اخير است كه سالك به درجه اى مى رسد كه در جهان جز يك چيز نمى بيند (وحدت شهود). عالى ترين نمود اين بصيرت نوع دريافت وى از تثليث است. سالك به بصيرتى دست مى يابد كه سه اقنوم متمايز را نشأت گرفته از يك نيرو و بلكه يك خدا مى بيند. در اينجا هر سه شخصيت (كه يك حقيقت واحد دارند) با نفس ارتباط برقرار مى كنند و زمينه ساز فهم انجيل مى شوند و يك جا در نفس او سكونت پيدا كرده، با او همراه مى شوند.[129]
اين يگانه ديدن شخصيت هاى سه گانه تثليث را مى توان هم در نظام وحدت شهودى و هم در نظام وحدت وجودى تفسير كرد. به نظر مى رسد كه ترزا در اين عمارت، دست كم در اين تجربه اى كه ذكر شد، همچنان به نظام وحدت شهود پاى بند است; زيرا در پىِ بصيرتى كه به دست مى آورد، موفق مى شود آنها را يگانه ببيند و به دنبال آن اين سه اقنوم با تمايز پيشين در نفس سكنى مى گزينند. ضمن اينكه برقرارى ارتباط ميان آنها و نفس تنها در نظام وحدت شهود معنا و مبنا دارد. اين كثرت در وحدت و وحدت در كثرت تابع حقيقتى است كه از طريق واژگان قابل بيان نيست اما سالك واصل واقعاً آن را درك مى كند.[130]
تا زمانى كه حالت وصال برقرار است اين سه شخصيت در نفس حضور دارند و اين همراهى و همنشينى به قدرى شيرين است كه سالك باور نمى كند كه آنها از يكديگر و از نفس جدا مى شوند، و حتى به دوام چنين ارتباط و اتحادى قطعيت پيدا مى كند.[131]
قواى نفس در عمارت هفتم
نامزدى روحانى; وصال روحانى و نكاح روحانى
ترزا در عمارت هفتم علاوه بر نكاح روحانى از وصال روحانى نيز سخن به ميان آورده است. از نظر او وصال روحانى در جايى مطرح است كه دو موجود به صورتى به هم نزديك شوند كه امكان جدايى آنها وجود داشته باشد و هر يك از طرفين بتوانند به طور مستقل از يكديگر به حيات خود ادامه دهند. بدين ترتيب چنين وصالى ممكن است پس از مدتى زايل شود، اما در نكاح روحانى دو چيز چنان به هم قرابت پيدا مى كنند كه امكان جدايى شان باقى نمى ماند، زيرا در نكاح روحانى مسيح براى هميشه در نفس سالك سكنى مى گزيند.[135]
ترزا تفاوت اين دو امر را با مثالى توضيح مى دهد. وصال روحانى مانند يكى شدن نور دو شمع است; به رغم آنكه هر دو، منبعِ يك نور واحد مى شوند، امكان جدايى آنها همچنان وجود دارد، اما نكاح روحانى بسان ريخته شدن قطره باران در درياست كه به هيچ وجه امكان جدايى آنها نيست. نكاح روحانى را با مثال ديگرى نيز مى توان توضيح داد به اين صورت كه وقتى به اتاقى از دو پنجره نور وارد مى شود، هرچند كه از دوجا نور به اتاق رسيده و آن را روشن كرده است،نورها يكى مى شوند و امكان جدايى باقى نمى ماند.[136]
نتيجه گيرى
1. ترزا از عارفانى است كه توانسته در قالب كاخ درون (=عمارت هاى هفت گانه) يك نظام عرفانى منسجم عرضه كند. اين نظام عرفانى ناظر به عمل و تجربه است و مقامات عرفانى را يكى پس از ديگرى مورد توجه قرار داده است. ترزا در آثار ديگرش مباحث نظرى را نيز مطرح كرده است.
2. عرفان عملى ترزا كه در اين مقاله بررسى شده است عرفانى ملموس و متأثر از زندگى خود او، متن كتاب مقدس و فرهنگ رايج در اسپانيا (به ويژه در استفاده از تعابيرى چون نكاح و نامزدى روحانى)، است.
3. تجزيه و تحليل آثار روانى و ذهنىِ وقوف در عمارت هاى مختلف از ويژگى هاى اساسى عرفان ترزا است. او به واقع توانسته است يافته هاى خود را تحليل كرده، حتى وضعيت قواى نفس را مورد بررسى قرار دهد. اين كار در نظام هاى عرفانى ساير عارفان مسيحى و مسلمان به ندرت ديده مى شود; از اين جهت مى توان از آن به عنوان يكى از نوآورى هاى ترزا آويلايى ياد كرد.
4. درست است كه عمارت هاى هفت گانه مراحل هفت گانه عرفان اند، اما مى توان گفت كه در تمام اين عمارت ها انسان شناسى به طور دقيقى مورد توجه قرار گرفته است. از اين نظر اين عمارت ها از بُعد انسان شناسى نيز اهميت مضاعفى پيدا مى كند.
5. نكته آخر اينكه هرچند اعمال و نيايش هاى مختلف در عالم خارج از ذهن انجام مى شود، اما نتايج همه آنها در درون صورت مى گيرد و دستاورد نهايى آنها تحولى روانى ـ ذهنى است; تحولى كه در كاخِ قلب انسان رخ مى دهد.
آگوستين، اعترافات، ترجمه سايه ميثمى، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردى، 1380، صص12ـ13.
استيس، والتر ترنس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، تهران: سروش، 1358.
قنبرى، بخشعلى، «نيايش هاى چهارگانه ترزا آويلايى»، هفت آسمان، شماره 31.
محمودى، ابوالفضل، «عرفان مركبه و عهد عتيق»، مجله هفت آسمان، شماره 15، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، پاييز 1381.
گرنز، اسنلى جى، السون راجراى، الاهيات مسيح در قرن بيستم، ترجمه روبرت آسريان، ميشل آقاماليان، تهران، كتاب روشن، 1386.
Chapman, J., "Mysticism Christian Roman Catholic", in: Encyclopaedia of Religions and Ethics, (ed) James Hastings, vol. 9, Edinburg , t&t Clark, 1956.
Fanning, Steven, Mystics of the Christian Tradition, London & New York, Routledge, 2002.
Frohlich, Mary, The Intersubjectivity of The Mystic; A Study of Teresa of Avila's Interior Castle, Atlanta & Georgia, Scholars Press, 1993.
Grafe, Hilda, The Story of Mysticism, Guild ford and London, 1966.
Jeagher, Paul de, Christian Mystics of The Middle Ages, Tr. Donald Attwater, New York, Dover, 2004.
Korbrol, F., "Religious Orders (Christian)", Encyclopaedia of Religions And Ethics, Vol.10, Edingburg, T. &T, Clark, 1963.
Leuba, James, H., The Psychologe of Religions Mysticism, London & Boston, Routledge & Kegan Paul, 1972.
Marcoulesco, Ilena, "Mystical Union", Encyclopaedia of Religions, (ed) Mircea Eliade, New York, McMillan, 1987.
Peers, Allison, "Introduction of Interior Castle", The Complete Works, London & New York, Shed &Word, 1957.
Smith, Margaret, An Introduction To The History of Mysticism, Amsterdam Philo Press,_1930.
Teresa of Avila, Interior Castle, (ed) Robert Vanda Weyer, London Fount, 1995.
Weyer, Robert Vanda, "Introduction" of Interior Castle, London Fount, 1995.
پی نوشت ها :
[93]. Steven Fanning, op.cit, p.8.
[94]. Origen
[95]. Steven Fanning, op.cit, p.26.
[96]. اشعيا، 23:12; ارميا، 31:4 و 21.
[97]. Angela of Foligno
[98]. Steven Fanning, op.cit, p.88.
[99]. John of Arc
[100]. Steven Fanning, op.cit, p.118.
[101]. Margery
[102]. Steven Fanning, op.cit, p.127.
[103]. Birigitta
[104]. Idem, op.cit, p.133.
[105]. Vadstena
[106]. Steven Fanning, op.cit, p.134.
[107]. Joanna Arndt
[108]. Steven Fanning, op.cit, p.142.
[109]. Marie of The Incarnation
[110]. Steven Fanning, op.cit, p.166.
[111]. Faustina Kowalska
[112]. Steven Fanning, op.cit, p.204.
[113]. Teresa, Interior Castle, p.149.
[114]. Idem, op.cit, p.148.
[115]. Teresa, Interior Castle, p.171.
[116]. Idem, loc.cit.
[117]. Idem, op.cit, p.203.
[118]. Idem, op.cit, p.177.
[119]. Transformation
[120]. Teresa, Interior Castle, p.184.
[121]. Idem, op.cit, p.174.
[122]. Idem, op.cit, p.185.
[123]. Idem, op.cit, p.181.
[124]. Idem, op.cit, p.182.
[125]. Idem, loc.cit.
[126]. Idem, op.cit, p.171.
[127]. Idem, op.cit, p.181.
[128]. Idem, loc.cit.
[129]. Idem, op.cit, p.172.
[130]. Underhill, Mysticism, p.117.
[131]. Idem, loc.cit.
[132]. Maind
[133]. Teresa, Interior Castle, p.183.
[134]. Underhill, Mysticism, p.172.
[135]. Teresa, Interior Castle, pp.175-176.
[136]. Idem, loc.cit.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}