تأثیر اعتقاد به وجود خداوند بر محاسبه‏هاي علمي


 

نويسنده: استاد شهید مطهري




 
آيا اعتقاد به وجود خداوند در محاسبات علمي ما درباره شناخت علل طبيعي كه تحت مطالعه علوم است تغييري مي‏دهد يا نه؟
و برعكس :
آيا شناخت علل طبيعي و مادي اشيا در اين محاسبه فلسفي كه ما را به‏سوي خداوند رهبري مي‏كند، تأثيري دارد يا ندارد؟
توضيح مطلب اين است كه كار علوم ــ چنان‏كه مي‏دانيم ــ شناختن آثار و تركيبات و علل پيدايش اشيا است.
علم مي‏كوشد به علل و آثار يك پديده خاص ــ مثلاً باران يا بيماري سرطان ــ پي ببرد.
علت مستقيم باران را به‏دست مي‏آورد و بعد علت آن علت، و علت علت سوم را، و همين‏طور... .
اكنون ببينيم آيا اعتقاد به وجود خداوند در اين محاسبه‏هاي علمي تأثيري دارد يا ندارد؟
يعني آيا لازمه اعتقاد به خداوند اين است كه مثلاً براي باران علت مادي طبيعي قائل نشويم؟
يا اگر فرضاً قائل شديم، براي علت باران، يك علت طبيعي قائل نشويم؟
يا اگر براي آن نيز علت طبيعي قائل شديم بايد بالاخره در نقطه‏اي علت‏هاي طبيعي را متوقف سازيم و خداوند را در رأس عامل‏ها قرار دهيم؟
و اگر سلسله عامل‏هاي مادي و طبيعي را در جايي متوقف نكنيم، خدا را انكار كرده‏ايم؟
پس علوم در حد معيني حق دارند عامل‏هاي طبيعي را به ما معرفي كنند و اما اگر بخواهند هر عامل طبيعي را مستند به عامل طبيعي ديگري معرفي كنند بر ضد فلسفه و علم الهي قيام كرده‏اند؟
يا چنين نيست، اعتقاد به خداوند كوچك‏ترين تغييري در محاسبات علمي از نظر ايمان و اعتقاد به علل طبيعي نمي‏دهد؟
پاسخ منفي است.
چنان‏كه قبلاً گفته شد، اثر اعتقاد به وجود خداوند فقط اين است كه اصالت و استقلال و قائم به ذات بودن را از جهان مي‏گيرد، معلوم مي‏شود قدرتي وجود دارد كه قيوم جهان است و جهان با تمام طول و عرض و عمقش، و با تمام ابعاد زماني و مكاني‏اش، و با سراسر علل و اسباب طبيعي‏اش به يك نسبت ناشي از ذات او است. قرار دادن ذات واجب‏الوجود در رديف يكي از علل و عوامل جهان و او را به‏صورت يك «عامل» در آوردن مساوي است با قرار دادن او در ضمن مجموعه جهان و مخلوقات خود او.
يعني او ديگر خدا نيست بلكه مخلوقي از مخلوقات است.
موجب تأسف است كه پاسخ اروپاي قرون وسطي و حتي اروپاي قرون جديد به پرسش بالا مثبت بوده است.
در الهيات مسيحي، خداوند در رديف علل طبيعي قرار داشته است و به همين جهت اعتقاد به خدا و محاسبات علمي با يكديگر ناسازگار بوده‏اند و طبعاً موفقيت‏هاي علوم مساوي با شكست الهيات مسيحي بوده است...
اين كه اعتقاد به خداوند تأثيري در محاسبات علمي ندارد، منحصر به طرز تفكري كه از حكمت متعاليه دريافت مي‏نماييم، نيست. حكمت رسمي و معرفت معمولي فلسفي اسلامي نيز همين‏گونه، ما را تعليم مي‏دهد.
در جهان اسلام فقط بعضي متكلمان بودند كه چنان طرز تفكري داشتند.

پی نوشتها:
 

مطهري، مرتضي. اصول فلسفه و روش رئاليسم (5)، قم: انتشارات صدرا.
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372