نتايج دعواي والدين در حضور فرزندان


 

نویسنده : دکتر سيدرضا حسيني




 
والدين در دشوارترين مدرسه دنيا تدريس مي‌کنند: مدرسه آدم‌سازي! شما به‌عنوان پدر و مادر، در واقع، تخته سياه کلاس، مدير، معلم و سرايدار اين مدرسه‌ هستيد. براي اداره کردن خانواده، ارتباط سالم از اهميتي به سزا برخوردار است. پدر يا مادر بودن مي‌تواند براي زوج‌هايي که در مهارت‌هاي ارتباطي از کفايت لازم برخوردارند، يکي از پاداش‌‌دهنده‌ترين و مسرت‌بخش‌ترين تجربه‌هاي زندگي باشد. اما زماني که والدين بر مهارت‌هاي لازم براي برقراري ارتباط صحيح و هماهنگ مسلط نيستند، تشويش، احساس بيگانگي و تنهايي ناشي از آن، هم براي آنان و هم براي فرزندان‌شان، مخرب است.
بچه‌ها در هر سن و سالي در برخورد با دعوا و مشاجرات پدر و مادر خود، واکنش‌هايي از شوک و ضربه نشان مي‌دهند.

واکنش‌هاي احساسي
 

شواهد و مدارک تجربي نشان مي‌دهد که چيزهايي که والدين تجربه مي‌کنند، بچه‌ها هم تجربه خواهند کرد. از اين رو، اگر والدين عصباني و ناراحت باشند، اين احساسات به ساير اعضاي خانواده نيز سرايت خواهد کرد. از آنجا که بچه‌ها والدين‌شان را الگوي خود مي‌دانند و به آنها تکيه مي‌کنند، ديدن آنها در حال دعوا و مشاجره برايشان ناراحت کننده خواهد بود. اين نوع رفتار مي‌تواند به ايجاد احساس استرس و اضطراب در بچه‌ها منجر شود. حس خانواده در آنها به همراه حس اعتماد به نفس‌شان تخريب مي‌شود. وقتي مي‌بينند پدر و مادر قانون شکني مي‌کنند درحالي که هميشه آنها را از آن منع مي‌کردند، موجب از بين رفتن حس اعتماد در آنها شده و اين تجربه براي بچه‌ها بسيار گيج کننده خواهد بود.
اگر دعوا و مشاجره بخشي از زندگي عادي پدر و مادر باشد، بچه‌ها هميشه منتظر بروز بحث و درگيري ميان آنها خواهند بود. علاوه بر اين رفتارهاي حفاظت از خود، بچه‌ها براي جلوگيري از بروز اين درگيري‌ها خود را خسته مي‌کنند. اين مساله آنها را در موقعيتي بسيار دشوار قرار مي‌دهد و مجبورشان مي‌کند که نقش آدم بزرگ را بازي کنند، درحالي که نه از نظر فيزيکي و نه شناختي به آن اندازه نرسيده‌اند.

آثار طولاني‌مدت
 

اگر بچه‌ها به طور مداوم شاهد اين دعواها باشند، به ويژه در محيط خانه، اين رفتارها را تقليد کرده و در بازي با دوستان‌شان و در موقعيت‌هاي ديگر مانند روابط خود با همسر آينده‌شان، همان‌ها را اجرا مي‌کنند. مدل‌سازي از رفتارهاي والدين، پديده‌اي رشدي است که اگر دعوا کانون آن باشد، تاثيراتي بسيار مخرب خواهد داشت. شواهد تجربي نشان مي‌دهد که اکثر والدين از مشاجرات لفظي درحضور فرزندان خود خودداري مي‌کنند. اکثر والدين از تاثير احتمالي اين مشاجرات روي فرزندان‌شان آگاهي دارند و سعي مي‌کنند آن را در اتاقي ديگر و دور از فرزندان‌شان انجام دهند.

نقش خانواده
 

خانواده در تعيين سبک و خط مشي زندگي، اخلاق، سلامت و عملکرد فرد در آينده، نقش بزرگي بر عهده دارد. از اين جهت عواملي چون شخصيت والدين، سلامت رواني و جسماني آنها، شيوه‌هاي تربيتي اعمال شده در داخل خانواده، شغل و تحصيلات والدين، وضعيت اقتصادي و فرهنگي خانواده، محل سکونت خانواده، حجم و جمعيت خانواده، روابط اجتماعي خانواده و... در شکل گيري شخصيت فرزندان و سلامت رواني و جسماني آنها، آينده شغلي، تحصيلي، اقتصادي، سازگاري اجتماعي و فرهنگي و حتي ازدواج فرزندان در آينده تأثير مي‌گذارد و به همين دليل است که روان‌شناسان اذعان دارند، اغلب افراد دچار مشکلات مختلف شخصيتي و رواني، که فاقد بهداشت و سلامت رواني هستند، از خانواده‌هاي ناسالم برخاسته‌اند. متأسفانه يکي از بزرگ‌ترين مشکلات اجتماعي در جامعه کنوني، ستيزه‌ها و تعارضات خانوادگي است که ارکان خانواده را متزلزل مي‌کند و سلامت رواني اعضاي آن را به خطر مي‌اندازد. بنابراين نهادي که وظيفه اصلي آن ايجاد روحيه و شخصيت سالم است، خود به عاملي براي اختلالات عاطفي، رفتاري و شخصيتي تبديل مي‌گردد. تعارضات خانوادگي را مي‌توان به دو دسته تقسيم کرد، نوعي از اين تعارضات، اختلافات ميان زوجين است که موجب تزلزل روابط خانوادگي و تخريب روحيه زن و مرد و از جمله فرزندان مي‌شود. گاهي ميان فرزندان و پدر و مادر مشاجرات و اختلافاتي به وجود مي‌آيد که اين وضع با بزرگ‌تر شدن و کثرت فرزندان بارزتر مي‌شود. جالب اينکه مطالعات متعدد جامعه‌شناختي و روان‌شناختي نشان مي‌دهد که علت اصلي اين‌گونه رفتارها را بايد در نوع رفتار والدين با يکديگر و اصول تربيتي‌شان در قبال فرزندان جستجو کرد. خشونت، فقدان تعادل رفتاري تربيتي، کمبود محبت و طرد فرزندان، تبعيض در بين فرزندان، اعتياد، فقر، عدم آگاهي والدين به نقش تربيتي خويش و ناديده گرفتن نيازهاي متناسب با روز کودک و نوجوان و غيره، از علت‌هاي اصلي تعارضات والدين با فرزندان و مشکلات فرزندان در برقراري ارتباط با همسرشان در آينده خواهد بود.

تاثير خانواده ناسالم
 

معمولاً در خانواده‌هاي ناسالم، والدين و سرپرست خانواده، خود افراد رشد نيافته و ناسالمي هستند، در اين خانواده‌ها يا بين اعضا مرز سخت و غيرقابل نفوذ وجود دارد و ارتباط آنها تنها در حد ضرورت است و هيچ يك از اعضاء نمي‌توانند به حريم عضو ديگر وارد شوند. از اين رو با هم برخورد خشك و رسمي دارند، مانند فرزنداني که هرگز نمي‌توانند با پدر سخن بگويند يا ابراز عقيده کنند‌ و يا اينکه ميان اعضاي خانواده، هيچ مرزي وجود ندارد و افراد دايماً در حال از بين بردن شخصيت و توهين به يکديگر هستند از اين رو عشق و تفاهم نمي‌تواند عامل اصلي حفظ پيوندها به شمار رود. اين موضوع موجب مي‌شود فرزندان مهارت‌هاي حل مساله و مشکل را ندانند و نتوانند در زندگي زناشويي خود موفق عمل کنند. چنين کودکاني نمي‌توانند در تعارضات خود با همسر و خانواده‌ همسر خود، مهارت‌هاي ارتباطي موثر را به کار برند و همين موضوع شايد بر تربيت فرزندشان نيز تاثير بگذارد. اين چرخه زماني مي‌تواند متوقف شود که در جايي در اين چرخه، مهارت‌هاي حل مساله، کنترل خشم و هيجان آموزش داده شود.
منبع:http://www.salamatiran.com