تشکیل حکومت های مستقل در ایران
تشکیل حکومت های مستقل در ایران
تشکیل حکومت های مستقل در ایران
تشکیل حکومت های مستقل در ایران : طاهریان , صفاریان , سامانیان
الف ) طاهریان :
اجداد طاهر حاکم منطقه پوشنگ هرات بودند و پس از رفتن مأمون به بغداد طاهر را در خراسان امیر کرد – البته مأمون از طاهر به خاطر قتل برادرش امین دلگیر بود و می خواست با دادن حکومت خراسان زحمات او را قدر دانی کرده و هم طاهر را از چشم خو د دور کند . ابتدا طاهر به نام خلیفه خطاب می خواند ولی پس از اعلام استقلال سکه به نام خود ضرب کرد که نام خلیفه نبود و وقتی نام خلیفه را از خطبه نماز جمعه حذف کرد طاهر روز بعد بطور ناگهانی در گذشت که گویا به دست مأموران خلیفه مسموم و کشته شد . و بعد از نزدیک دو سال حکومت بر خراسان از دنیا رفت .
ب) صفاریان :
به هر حال محدوده حكومتي سلسله صفاريان را بطور خلاصه ميتوان اينطور عنوان كرد كه : « صفاريان بعد از قدرت گرفتن در سيستان توانستند امپراطوري پهناوري اما مستعجل در شرق عالم اسلام بر پاي دارند كه از باميان و كابل در شرق گرفته تا اهواز و اصفهان در غرب و جنوب امتداد داشت. » مشي سياسي در مورد مشي سياسي صفاريان بايد بگوييم كه فقط در دوران يعقوب و عمرو ، يعني دو حاكم مهم اين سلسله ميتوان در اين مورد سخن گفت ، چون بقيه خاندان صفاري كه حكومت كم اهميتي را در سيستان تا سال 392 ادامه دادند ، در حقيقت تابع حكومتهاي ساماني و غزنوي بودند و سياست مستقلي نداشتند. ولي درباره يعقوب و عمرو هم اگر چه بعضي معتقدند كه « كاملاً روشن است كه خلفا و صفاريان حتي لحظهاي به هم اعتماد نداشتند. »ولي اين عدم اعتماد موجب نميشد كه يعقوب و يا عمرو و از سوي ديگر خليفه عباسي در مواقعي كه سياستشان اقتضا ميكرد ، با هم از در دوستي و آشتي در نيايند و به همين دليل نميتوان به طور قاطع از سياست دوستي و اطاعت كامل صفاريان از خليفه و يا به عكس از دشمني هميشگي آنان با هم سخن بگوييم.
اكنون به نمونههايي از سازش با خليفه از سوي يعقوب اشاره ميكنيم :
در سال 255 و پس از فتح كرمان و فارس « يعقوب تعدادي اسب و بار با مشك و جامهها براي معتز فرستاد به پيشكش » و يا در سال 257 « ابو احمد بن متوكل ولايتداري بلخ و طخارستان و ولايتهاي مجاور چون كرمان و سيستان و سند و ... را براي وي ( يعقوب ) نوشت و سالانه مالي براي وي نهاد كه اين را پذيرفت و برفت. در ربيع الآخر همين سال فرستاده يعقوب بن ليث بيامد با بت هايي كه ميگفت آن را از كابل گرفته است. »و يا در سال 259 پس از فتح نيشابور ، يعقوب فرستادگاني به نزد خليفه فرستاد و بوسيله آنان ضمن اعلام خبر فتح نيشابور به خليفه ، سر عبدالرحمن خارجي را نيز « كه از سي سال پيش در هرات دعوي خلافت داشت » فرستاده بود و بعد در سال 260 پس از جنگ با علويان طبرستان يعقوب در نامهاي به خليفه مينويسد : « من ... گروهي را بكشتم كه در روزگار من همانند آن نبوده و هفتاد كس از طالبيان را اسير كردم. »
با توجه با اين نمونهها ميبينيم كه يعقوب چنانكه برخي گمان كردهاند ، سوداي مخالفت بنيادي عليه خلافت عباسي را نداشته است و حتي جنگي را كه بين او و خليفه اتفاق افتاده است بنا بر تحليل محمد تقي بهار در تصحيح تاريخ سيستان ميتوان فريب يعقوب و تصور اينكه وي ميتواند بغداد را بدون جنگ تصرف كند دانست و به هر حال وقتي كه وي متوجه ميشود خليفه قصد توطئه عليه او را دارد ، سعي در برانداختن وي ميكند كه در نهايت نيز موفق نميشود. سياست و خط مشي صفاريان در دوره عمرو ليث نيز همان بود كه در زمان يعقوب مشاهده مي شد . يعني عمرو نيز قصد ابراز مخالفت اساسي با خليفه را نداشت و تا زماني كه كار با ارسال هدايا و مماشات و اظهار اطاعت درست ميشد ، سوداي مخالفت در سر نميپروراند.
اينك به ذكر نمونههايي از اين سياست عمرو ميپردازيم :
در سال 268 وي هدايايي براي خليفه فرستاد كه « بهاي آنچه فرستاده بود و هديه كرده بود پانصد هزار دينار ميشد. » و يا در سال 279 « فرستاده عمرو ليث صفار با هديهها به نزد معتضد آمد و ولايتداري خراسان را خواست. » و يا در سال 284 فرستاده خليفه معتضد « سوي عمرو بن ليث صفار رفت كه به نيشابور بود و خلعتها و پرچمي به نشان ولايتداري وي بر نيشابور با هديههايي از جانب معتضد همراه داشت. » و همينطور در سال 286 « هديه عمرو بن ليث صفار از نيشابور به بغداد رسيد ، مبلغ مالي كه فرستاده بود چهار هزار درم بود با بيست اسب با زينها و لگامهاي مزين نقره كاري و يكصد و پنجاه اسب با جلهاي منقش با جامهها بوي خوش و تعدادي باز » در مفابل اين اقدامات يعقوب و عمرو ، خليفه نيز مقابله به مثل ميكرد ، يعني وقتي كه بخاطر سركوبي شورشها به كمك يا بيتفاوتي صفاريان نياز داشتند با آنها روابط حسنه برقرار ميكردند و زماني كه نگراني از شورشها نداشتند و يا از سوي صفاريان احساس خطر ميكردند ، با آنها سر ناسازگاري ميگذاشتند ، بطوري كه در چندين سال حكومت صفاريان ، چندين بار يعقوب و عمرو در سمتهايي عزل و نصب شدند و اين نشاندهنده اين واقعيت است كه هم خليفه و هم صفاريان تنها به قدرت خود ميانديشيدند و آنچه كه از سوي بعضي عنوان ميشود كه صفاريان و ديگر سلسلههاي نيمه مستقل ايراني قصد آزادسازي ايران از يزر حكومت اعراب را داشتهاند ، حداقل در مورد حكومت صفاريان نميتواند كاملاً درست و مستدل و مستند باشد .
نا امنی در سیستان و خراسان ، یعقوب را به فکر انداخت تا با دوستان خود خوارج را سرکوب کنند و با سرکوبی آنها قدرت و آوازه ی یعقوب و گروهش بیشتر شد و طرفدارن بسیاری برایش فراهم ساخت گروهی که یعقوب رهبری آنها را بر عهده داشت عیاران بودند آنها گروهی بودند که طرفدار جوان مردی و بخشش و کمک به ضعیفان بودند اما گاهی به راهزنی و غارت کاروان ها می پرداختند یعقوب مردی دلیر و زیرک و جوانمرد بود . پس از انقراض طاهریان و تصرف خراسان فارس را از نفوذ مأموران خلیفه در آورد و به جندی شاپور یا اهواز رسید و خود را برای جنگ با خلیفه ی عباسی آماده کرد یعقوب به قصد جنگ روانه عراق شد ولی پس از پیروزی اولیه سر انجام از سپاه خلیفه شکست خورد و پس از چندی مبارزه با بیماری در آنجا در گذشت و برادرش عمر ولیث جانشین او شد و با خلیفه صلح کرد و به خلیفه مالیات داد .
ولی خلیفه بطور پنهانی به تحریک مخالفان عمر لیث پرداخت و امیر اسماعیل سامانی حاکم مأورالنهر را با او در گیر کرد و در نهایت امیر اسماعیل او را اسیر و به بغداد فرستاد و او در زندان خلیفه به قتل رسید و صفاریان ضعیف شده و تنها در سیستان حکومت می کردند . علل سقوط صفاريان : اگر شكست و اسارت عمرو ليث صفاري در جنگ با امير اسماعيل ساماني را در حقيقت به عنوان سقوط سلسله صفاريان در نظر بگيريم ، لاجرم بايد علل سقوط اين سلسله را در اعمال و سياستهاي يعقوب و بخصوص عمرو بابيم. بعضي از محققين علت شكست عمرو از اسماعيل و به تبع آن سقوط سلسله صفاري را ، « خود بزرگ بيني عمرو و بعضي ديگر « توقعات بيش از اندازه خود او » دانستهاند ، زيرا گفته شده « عمرو از سلطان خواسته بود كه وي را ولايتدار ماوراءالنهر كند ، كه آن ولايت را بدو داد. »
البته تقاضاي حكومت ماوراءالنهر توسط عمرو از خليفه از يكسو ميتواند فزونخواهي باشد كه در طبيعت هر انساني كم و بيش هست و يا شايد كينه قبلي عمرو از اسماعيل در رابطه با همكاري او با رافع بن هرثمه در مخالفت با عمرو باشد ، به هر حال عمرو در پي گرفتن حكم حكومت ماوراءالنهر به آنجا لشكر كشيد و هر چه امير اسماعيل خواست از وقوع جنگ جلوگيري كند ، موفق نشد. از جمله اقدامات امير اسماعيل براي جلوگيري از جنگ نقل شده كه « اسماعيل گروهي از سرهنگان عمرو بگردانيد و ايشان را از خداي تعالي بترسانيد كه ما مردمان غازيايم و مالي نداريم و اين مرد دنيا همي طلب كند و ما آخرت ، از ما چه خواهد؟ » و يا اينكه گفتهاند كه اسماعيل به عمرو پيغام داد كه « تو جهاني پهناور بدست داري ، تنها ماوراءالنهر بدست من است و من در يك مرز هستم ، به آنچه در دست تو هست قانع باش و مرا بگذار در اين مرز مقيم باشم ، اما عمرو نپذيرفت. » و بالاخره در جنگي كه بين اين دو اتفاق افتاد ، عمرو شكست خورده و اسير شد و سرانجام در زندان خليفه درگذشت يا كشته شد و با وفات او در حقيقت دوران حكمراني تقريباً مستقل و درخشان صفاريان نيز به سر آمد.
شايد دليل ديگر سقوط صفاريان اين نكته باشد كه صفاريان سياست روشني از نظر مذهبي و برخورد با خلافت نداشتند ، زيرا آنها از سوي گاه با خلافت سني عباسي و گاه با حكومت شيعي علويان مبارزه و مخالفت ميكردند و هم چنين اينكه گاهي با خوارج مبارزه و گاهي با آنها همكاري ميكردند و به هر حال قدرت حكومت آنان بيشتر متكي بر نيروي نظامي بود و توجهي به ايجاد مشروعيت مذهبي حكومت خود در نظر مردم نداشتند و به همين دليل است كه آنها نيز مانند بسياري ديگر از حكومتهاي نيمه مستقل ايراني بعد از اسلام به محض اينكه فتوري در قدرت نظاميشان ايجاد شد و قدرت نظامي خود را تا حدي از دست دادند، از حمايت و پشتياني مؤثر مردم نيز محروم شدند و بدين ترتيب از قدرت ساقط شدند. یعقوب پسر رویگرزاده ای که در ده قرنین در یک منزلی مشرق زرنج پایتخت سیستان بود و به همراه برادرش به شغل پدر که صفاری (رویگری ) بود مشغول بود.
ولی بعدها سر دسته ی عیاران شد و توانست سیستان را گرفته و با تصرف خراسان و انقراض طاهریان به سال 261 قمری نام خود را در تاریخ ایران پر آوازه کند معتمد خلیفه بغداد از اقدامات یعقوب به وحشت افتاد و با فرستادن رسولی از او خواست با تائید حکومت وی از سوی خلیفه مالیات سالیانه را نصف کند ولی او در جواب گفت من با نان و پیاز زنده ام و تو نگران حکومت خود باش و بالشکر یانی آماده به واسط رهسپار شد و در جنگی بنام دیر العاقول پیروز شد اما برادر خلیفه بنام، فرمان داد که آب رودخانه دجله را در میان لشکر یعقوب انداختند و چون گل و لای مانع پیشرفت لشکر او شد یعقوب برای نخستین بار در عمر خود شکست یافته و سه زخم خورد و به خوزستان بازگشت و در جندی شاپور اقامت گزید ولی در آنجا به بیماری قولنج مبتلا شد و در دزفول در گذشت . خوراکش نان خشک و پیاز بود و آن را همواره در ساقه ی چکمه ی خود جای می داد و بندرت می فرمود که برای او غذای گرم بپزند . با وجود آنکه رویگرزاده بود استعداد عجیبی در فرماندهی و جنگاوری داشت . در اوایل کارش به امر خلیفه به مدت 7 سال بنام یعقوب در مکه و مدینه خطبه می خواندند و او را ملک الدنیا و صاحبقران می گفتند .کنیه او ابو یوسف بود .
ج) سامانیان :
جد ایشان سامان خدا نام داشت که در دهستان سامان از نواحی بلخ فرمانروایی می کرد و ابتدا کیش زرتشتی داشت ولی در زمان هشام اسلام آورد . و پسران او به کار مرزبانی و جنگ با کفار ترک مشغول بود . امیر اسماعیل سامانی بنیانگذار این سلسله فرزند احمد با خلیفه عباسی موافق و مورد حمایت خلیفه بود .او فردی دلیرو جوانمرد ، دیندار و خداترس بود و چون به جنگ ترکان غیر مسلمان می پرداخت او را سالار غازیان می نامند بر اثر عدل و داد و انصافی که داشت او را امیر ماضی یعنی پادشاه در گذشته لقب دادند و پس از در گذشت او به سال 295 هجری قمری جسد او را در بخارا دفن و بقعه ی بر آن ساختند . حکومت طلایی سامانی مربوط به نصر دوم نوه ی امیر اسماعیل است جیهانی وزیر نصر بن احمد بود ولی در اواخر امر به مذهب اسماعیلی گروید و براثر ابتلا به سل ناتوان شد – غلامان ترک و سپهسالار او را بر کنار و پسر او نو ح را جانشین کردند و پس از مرگش به امیر سعید ملقب شد . و از زمان نوح بن نصر دوران ضعف سامانیان تا اواخر حکومت آنها آغاز شد .
منبع:ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : mobe205
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}