روان‌شناسي تقليد


 






 

گفتگو با دکتر سيدحسين علم‌الهدي درباره تقليدهاي مثبت و منفي
 

اصطلاح تقليد به عملي گفته مي‌شود که در غياب الگو يا نمونه بررسي شده، به عينه تکرار مي‌شود. بررسي‌ها نشان مي‌دهد که تقليد‌کردن، تاريخي طولاني دارد. حتي در بسياري از فعاليت‌هاي روزمره تک‌تک ما نيز تقليد ديده مي‌شود. در اين مقاله با دکتر سيدحسن علم‌الهدي، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه فردوسي مشهد به گفتگو نشسته‌ايم.

آقاي دکتر، اصولا تقليد به چه معناست؟
 

تقليد و الگوبرداري از منظرهاي گوناگون روان‌شناسي اجتماعي، روان‌شناسي رشد، زيست‌شناسي، روان‌شناسي تجربي و نظريه‌شناختي اجتماعي قابل مطالعه است. به‌طور معمول، يادگيري مشاهده‌اي بحثي است که در روان‌شناسي يادگيري از آن ياد مي‌کنيم که در واقع اين يادگيري مشاهده‌اي، تقليد يا الگوبرداري هم ناميده مي‌شود و در واقع مشاهده و تکرار رفتار ديگران است. مردم ما به شدت به اين نوع يادگيري‌ها علاقه‌مندند و مي‌توان گفت که ما ايراني‌ها بيش از آنکه نوشتاري و شنيداري باشيم، ديداري هستيم. به لحاظ تاريخي مي‌توان گفت تقليد قدمتي طولاني دارد و در گزارش‌ها آمده است که انسان مقلدترين موجود کره زمين است. آلبرت بندورا، از روان‌شناسان معاصر و صاحب نظريه معروف شناختي اجتماعي، يادگيري مشاهده‌اي يا همان تقليد را مهم‌ترين يادگيري انسان مي‌داند. وي معتقد است که ما با يادگيري مشاهده‌اي رفتار ديگران را مي‌بينيم، مي‌فهميم و آنها را رفتار خودمان قرار مي‌دهيم. به عبارت ديگر، اقتباسي که جزوي از شخصيت ما مي‌‌شود.
به طور مثال؟
براي مثال، بچه‌ها رفتارهاي پرخاشگرانه والدين را مشاهده مي‌کنند و آنها را در ارتباط با ديگران به کار مي‌گيرند. در جامعه امروز، مد پديده‌اي است که نوجوانان و جوانان فقط به علت تقليد از يکديگر از آن پيروي مي‌کنند. بسياري از نظريه‌پردازان شناختي اجتماعي مانند سانتراک معتقدند که ما با مشاهده رفتار ديگران، انواع رفتارها، فکرها و احساسات را ياد مي‌گيريم و اين مشاهدات بخشي از شخصيت ما را مي‌سازند و در حقيقت اين موضوع نوعي تقليد محسوب مي‌شود.

آيا تقليد‌ها هميشه منفي هستند؟
 

وقتي بحث تقليد پيش‌بيني مي‌آيد، اين تقليدها مي‌توانند مثبت و سازنده و يا منفي و کورکورانه باشند يعني ما مي‌توانيم رفتارهاي مثبت و هم سازنده مانند بردباري، تلاشگري و صرفه‌جويي را تقليد کنيم و هم الگوبرداري ما مي‌تواند بسيار منفي باشد. اما به‌طور کلي در ذات تقليد و با الگوبرداري، تغيير رفتار بسيار اهميت دارد و تامل و انديشيدن کمتر ديده مي‌شود. درباره رفتارهاي مثبت نيز اين موضوع صادق است. در واقع تقليد بيشتر با احساسات، هيجانات و عواطف آميخته است و خودانکاري و نوعي خودپنداري منفي در ما ايجاد مي‌کند، به اين معنا که در تقليدها و الگوبرداري‌ها ما خودمان نيستيم و ديگران به جاي ما هستند.

اين تقليد بيشتر در چه افرادي ديده مي‌شود؟
 

نوجوانان و جوانان بيشتر از بزرگسالان و ميانسالان به الگوبرداري از همسالان خود مي‌پردازند. بحث آسيب‌هاي اجتماعي مانند اعتياد، رفتارهاي مجرمانه و تخريبي و انحرافات جنسي مي‌تواند نمونه‌اي از اين کپي‌برداري‌ها و تقليدهاي منفي باشد. در بزرگسالان نيز اين تقليد با چشم و هم‌چشمي و حسادت‌ها بروز پيدا مي‌کند و متاسفانه بسياري از مشکلات خانوادگي و حتي طلاق‌ها از اين مساله نشات مي‌گيرد.

آيا تقليد ريشه در روان‌ افراد دارد؟
 

بله. همه ما بايد بدانيم که مقايسه‌کردن خود با ديگران بدون توجه به تفاوت‌هاي فردي امري غيرآگاهانه است. براساس عقايد موجود، انسان‌ها از لحاظ جسمي، ظاهري، فکري، رواني، اقتصادي، اجتماعي، عاطفي و غيره با هم متفاوت‌اند. براي مثال، تب جراحي زيبايي بيني اين روزها حسابي داغ است و افراد به خصوص خانم‌ها بدون توجه به تفاوت‌هاي خود با ديگران، از هم تقليد مي‌کنندو به فکر کوچک کردن بيني خود مي‌افتند و اين تنها مي‌تواند براي جلب توجه ديگران باشد. پس مي‌توان نتيجه گرفت که همه اين مسايل، منشا شناختي رواني دارند و سطحي و غيرعمقي است. فردي که مدام از ديگران تقليد مي‌کند، در واقع مزيت‌هاي خود را ناديده گرفته و پتانسيل لازم براي انجام کارهاي مثبت را ندارد. البته خانم‌ها بيشتر از آقايان در دام تقليدها و الگوبرداري‌ها مي‌افتند، به قول سعدي: «خلق را تقليدشان بر باد داد/ اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد»
ما به جاي اينکه سعي در تقويت توانايي‌هاي خود داشته باشيم، دست به تقليد مي‌زنيم و رفتارهاي ساختگي و مصنوعي از خود نشان مي‌دهيم. من معتقدم انسان‌هايي که از عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدي (اطمينان به توانايي‌هاي خود) بالاتري برخوردارند، کمتر به سراغ تقليد مي‌روند و در دام کپي‌برداري‌هاي کورکورانه گرفتار نمي‌شوند. متاسفانه ديده شده بسياري از تقليدها موجب ايجاد اختلالات شخصيتي در افراد مي‌شود.

يعني شما تقليد را توصيه نمي‌کنيد؟
 

من تقليدهاي مثبت را توصيه مي‌کنم که اغلب کمتر از تقليدهاي منفي اتفاق مي‌افتد. اما يادمان باشد که يادگيري‌ تقليدي يا مشاهده‌اي در واقع يادگيري‌هاي عميق را در بر ندارد. انسان‌ها بايد ياد بگيرند که رفتارها و گفته‌ها را ببينند، بشنوند و متناسب با نياز خودشان و با تدبر الگوبرداري کنند و بدانند اگر اين الگوبرداري‌ها منفي باشد، پديده جوگيرشدن را در پي خواهد داشت. تغييردادن رفتار و گفتار براي شبيه‌شدن به ديگران در واقع نوعي تقليد و اقتباس است که متاسفانه در جامعه ما در حال گسترش است. بچه‌ها در خانواده و مدرسه بايد آموزش ببينند که از چه چيزهايي الگوبرداري کنند و کدام تقليد‌ها مناسب آنها نيست. ما بايد حل مساله و يادگيري‌هاي معني‌دار را به فرزندان‌مان آموزش دهيم تا فقط به يادگيري‌هاي تقليدي و فاقد معنا دچار نشوند.

رسانه‌ها در اين ميان چه نقشي دارند؟
 

رسانه‌ها اعم از راديو، نشريات و به خصوص تلويزيون نقش به سزايي در کاهش رواج تقليدهاي منفي دارند زيرا عمده يادگيري افراد از تلويزيون از نوع يادگيري مشاهد‌ه‌اي است و تلويزيون و حتي ساير رسانه‌ها مي‌توانند الگوهاي مثبت و يا منفي را به جامعه معرفي کنند و مسوولان در اين زمينه بايد بسيار هوشيارانه عمل کنند.

چگونه مي‌توانيم با جنبه‌هاي منفي تقليد مقابله کنيم؟
 

به نکته بسيار خوبي اشاره کرديد. ما با شيوه‌هاي جايگزين مي‌توانيم تقليدهاي منفي را به تقليدهاي مثبت تبديل کنيم و رسانه‌ها در اين باره وظيفه سنگيني دارند.
منبع:www.salamat.com