مهدويت از ديدگاه اسماعيليان و قرمطيان (2)


 

نویسنده : عليرضا روحي ميرآبادي




 

قرمطيان و مهدويت
 

قرمطيان از شاخه‌هاي مهم اسماعيلي‌اند، دعوت آنان تا زمان عبيدالله مهدي هدف واحدي را دنبال مي‌كرد. رئيس اين فرقه حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط ،[37] جايگاه خاصي در بين پيروانش داشت. وي كه در سال 287 ه در كوفه مشهور شد، به زهد و پارسايي تظاهر كرد و گروهي گرد او فراهم آمدند. او در ابتدا كاملا به سلميه و اسماعيليان وفادار بود و داعيان مشهور و با نفوذي با وي همراه شدند، سلميه با اين اقدامات او موافق نبود، اما از ترس دوگانگي سكوت كرد. [38] كارگزار اصلي او عبدان، شوهر خواهرش، ابوسعيد جنابي (گناوه‌اي) را داعي جنوب ايران و زكرويه را داعي غرب ايران كرد و خود رهبري را از كلواذي به دست گرفت. [39] به اين ترتيب، قرمطيان به سه گروه عمده تقسيم شدند: 1ـ قرمطي‌هاي سواد يا شمال كه داعيان برجستة آنها عبدان، حمدان و آل مهرويه بودند؛ 2ـ قرمطي‌هاي بحرين كه داعيان عمده‌شان آل جنابي بودند؛ 3ـ قرمطي‌هاي قطيف و جنوب بصره كه داعيانشان ابوحاتم بوراني و ابوالفوارس بودند.[40] حمدان و شوهر خواهرش، عبدان، از ابتداي تبليغات، به «الامام من آل رسول الله» دعوت مي‌كردند.[41] در حقيقت، نام اين امام در ابتدا مشخص نبود. قرمطيان ظهور رهبري را به يك‌ديگر نويد مي‌دادند و براي ترويج اين اعتقاد خود از هيچ عملي فروگذار نبودند. [42]

مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه
 

در منابع، مطالب بسياري دربارة اعتقاد به مهدي غايب، از ديدگاه فرقة قرمطيان آمده است. ثابت بن سنان در شرح ابتداي كار قرمطيان و حمدان بن قرمط مي‌نويسد: در سال 267ه در ابتدا اعتقاد به مهدويت «احمد بن محمد بن حنفيه» داشتند، چنان كه از نامه‌اي از قول فرج بن عثمان نقل شده كه او خود را داعي مسيح دانسته و او عيسي و كلمه و مهدي و او احمد بن محمد بن حنفيه و جبرئيل است. در ادامة نامه از شيوه اذان گفتن آنان سخن رانده است كه در هر نماز، مؤذن پس از ذكر نام خداوند و شهادت بر اين كه نوح، ابراهيم، موسي، عيسي(ع) و محمد (ص) پيامبر خدايند، مي‌گويند: «اشهد ان احمد بن محمد بن حنفيه رسول الله» و در واقع اين فرد را هم‌ طراز با پيامبر مي‌شمردند. در ادامه اين نامه، به ساير مسايل اعتقادي آنان اشاره شده است[43] كه از نظر بقيه مسلمانان كفر و الحاد شمرده مي‌شود. نويسندگان ديگري، چون مقريزي، همين مطالب را ذكر كرده‌اند. به احتمال زياد، فرج بن عثمان نام سري يكي از داعياني بوده كه اين نامه را نوشته است. اين اعتقاد در مقطع زماني خاص و براي مدت كوتاهي به وجود آمد و هدف اصلي آن دعوت براي مهدي از فرزندان محمد بن حنفيه بود. اين امر در استقلال سياسي و اجتماعي قرمطيان بحرين بسيار موثر بود كه پس از مدت كوتاهي تغيير كرده، به اعتقاد جديدي روي آوردند.

محمد بن اسماعيل، قائم منتظر قرمطيان
 

قرمطيان به مهدويت محمد بن اسماعيل، اعتقاد اساسي داشتند. با توجه به اين كه اسماعيليان و قرمطيان در آغاز به يك هدف مي‌انديشيدند، زمينه پذيرش مهدويت محمد بن اسماعيل براي آنان كاملا مهيا بود. از سوي ديگر، مهدويتاحمد بن محمد بن حنفيه با ترديدهاي بسيار مواجه گرديد و وعده ظهور او محقق نشد؛[44] لذا اين اعتقاد جديد مورد پذيرش و حمايت جدي قرمطيان قرار گرفت وچون از لحاظ مالي قوي شدند و افراد موثقي از آنها اطاعت كردند، تبليغ براي محمد بن اسماعيل را وسعت دادند و او را به عنوان امام مهدي كه در آخر الزمان آشكار مي‌شود و حق را به پا مي‌دارد، معرفي نمودند و داعيان براي او بيعت مي‌گرفتند و اموال را براي او گردآوري مي‌نمودند تا آشكار گردد.[45] آنان معتقد بودند محمد بن اسماعيل زنده و در بلاد روم غايب است و او قائم مهدي مي‌باشد.[46] اين اعتقاد با تاليف و انتشار كتاب داعي نسفي به نام المحصول تقويت شد. اين اثر به دست نيامده است، اما از قراين موجود در آثار ديگر به نظر مي‌آيد كه نيمة اول اين كتاب به نوعي از نظام ما بعد الطبيعي نو افلاطوني پرداخته و بخش دوم با هفت دور نبوت در تاريخ بشريت مرتبط است.[47]
ابوحاتم رازي، از داعيان مشهور قرمطي، مبلغ اين نظريه در طبرستان، اصفهان، آذربايجان و گرگان شد. او با ابوطاهر روابط گرمي پيدا كرد و اشتباه بودن اين عقيده را به او تذكر داد كه دور ششم با ظهور امام هفتم، محمد بن اسماعيل، به پايان مي‌رسد و دور هفتم بعداز او آغاز مي‌شود؛ وي تاكيد كرد كه دور ششم به طور حقيقي به پايان نمي‌رسد، مگر بعد از بازگشت امام هفتم و او بعد از بازگشتش زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند. حتي ابوحاتم رازي يك‌بار نزد مرداويچ، تاريخي براي ظهور مهدي پيش‌بيني كرد، ولي چون اين پيش‌بيني محقق نشد به ناچار به ري و سپس به آذربايجان گريخت. [48]
پس از نسفي شاگردش، ابويعقوب سجستاني، به دفاع از استادش پرداخت و در اين خصوص،كتاب النصره را تاليف نمود. تغيير اعتقادي قرمطيان باعث تكان شديدي در اواخر عهد ابوسعيد و ابتداي حكومت ابوطاهر گرديد. ابوطاهر رهبري جوان، شجاع و متعصب براي حركت قرامطه بود. او اين حركت را با قدرت و اعتماد به آن از نو تجديد كرد و پايه‌هاي اعتقادي آن را در بين پيروانش محكم ساخت.[49] در چارچوب اين اعتقاد جديد، قرامطه به ابوطاهر، هم چون داعي مهدي مي‌نگريستند و حتي عقايد غلوآميزي دربارة او پيدا كرده بودند.[50]
مشخص نيست كه آيا آل زكرويه در شام نيز اين مرحله را سپري كرده‌اند و يا آنها از ابتدا به مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد بودند ابتدا يحيي وسپس حسين، پسران زكرويه، خود را امام منتظر، يعني نواده محمد بن اسماعيل خواندند، ولي قرمطيان بحرين و عراق اين ادعا را نپذيرفتند و آنها نيز از ادعاي‌ خويش سرخورده شدند.[51] به هر حال تعاليم اعتقادي قرمطيان تاثير بسيار زيادي بر پيروانشان گذاشت؛ به گونه‌اي كه آنان بارها در راه اعتقاد خود، در نبردهايي بسيار سخت، دشمنانشان را شكست دادند و باعث رعب و وحشت عجيبي در بين مخالفانشان شدند.
در ابتدا قرمطيان در كنار اسماعيليان و پيرو عقايد آنان بودند، اما با مرگ رهبر دعوت در سلميه متوجه تغيير لحن جانشين او شدند و عبدان پس از گفت‌گو با پيشواي بزرگ فهميد كه دعوت به نام محمد بن اسماعيل حيله‌اي براي گردآوردن پيروان بوده است، لذا آنان از فرقه جدا شدند و داعيان خود را از اين تصميم آگاه ساختند.[52] عبدان با داعي يمن نيز مذاكره كرد و از او نيز همين موضوع را شنيد.[53]
برخي از بزرگان اسماعيلي كه اكنون قرمطي شناخته مي‌شدند با رساندن نسب خود به محمد بن اسماعيل، براي جلب توجه ياران خود از اين طريق تلاش مي‌كردند، از جمله آنها فردي به نام قاسم بن احمد قرمطي است كه قرمطيان براي او نام عبدالله و لقب مدثر قرار داده بودند و او را به عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعيل مي‌شناختند.[54] اختلاف قرامطه و اسماعيليان پس از اين نيز تشديد شد. گروهي از قرامطه تا زمان ظهور مهدي از فرزندان اسماعيل خواستار ايجاد مجلس شوري به طريق انتخابات براي اداره دعوت بودند كه عبيدالله با آنان مخالفت و آنان را از مركز دعوت دور كرد.[55] پيروان قرامطه كه به مهدي موعود دعوت مي‌كردند، لازم بود خمس درآمدهاي خود را به نام صاحب عصر، يعني امام غايب بپردازند. اين رسم‌ بعدها نيز باقي ماند. اين پول در لحساء در خزانه مخصوصي به نام خزانة مهدي كه توليت خاصي داشت، واريز مي‌شد.[56]
مهم‌ترين ويژگي مهدي در اعتقاد قرمطيان اين بود كه شرع را منسوخ سازد، ولي اين كار تنها براي آشكار ساختن كامل حقيقت‌هايي بود كه قبلاً در شرع اسلام و در كتاب‌هاي مقدس پيامبران پيشين مكتوم شده بود. قرمطيان، محمد بن اسماعيل را از پيامبران اولي العزم مي‌شمردند و معتقد بودند قائم المهدي كسي است كه به پيغمبري برخيزد، آييني نو آورد و دين محمدي را از ميان بر دارد و نسخ كند. [57] آنان براي تأييد نظر خود به اخباري استناد جسته‌اند كه از قول امام جعفر صادق (ع) روايت شده است؛ مانند اين حديث، «انّ الله تبارك و تعالي جعل لمحمد بن اسماعيل جنه آدم صلي الله عليه»، قمي در اين خصوص مي‌نويسد: هدفشان از نقل اين احاديث اين است كه خداوند محرمات و آن چه را كه در گيتي آفريده بر ياران محمد بن اسماعيل حلال كرده است. [58]
دعوت قرمطيان در بين توده مردم، به ويژه مردم بحرين، توسط آل جنابي و نيز در شام توسط آل زكرويه به طور وسيعي تبليغ مي‌شد. ابوسعيد جنابي و پس از او پسرش، ابوطاهر، رعب و وحشت عجيبي در دل مسلمانان به وجود آوردند. ابوطاهر در سال 316ه ، دارالهجره‌اي بنا كرد و از مهدي دعوت كرد. او در كار خود بسيار پيشرفت كرد و توانست با كمك پيروانش مناطق وسيعي را تحت سيطرة خود در آورد؛ به گونه‌اي كه خليفه ناچار شد هارون بن غريب را به نبرد او بفرستد. هارون در اين نبرد پيروزي‌هايي به دست آورد.[59] اين دعوت كه در منابع زيادي به صورت يك سان ذكر شده است نشان مي‌دهد كه ابوطاهر در آن سال تبليغاتش را افزايش داده و به مرحله جديدي گام نهاده است. از او قصايدي باقي مانده است كه اعتقاد و اهتمام وي را به مهدي و گسترش دعوتش نشان مي‌دهد.[60] او حتي حمله به مكه و قتل عام حاجيان و بردن حجرالاسود را وظيفه‌اي ديني و مذهبي مي‌دانست كه براي ظهور مهدي لازم بود و براي اين قتل عام‌ها تفسيرهاي باطني از آيات قرآن ارائه مي‌كرد.[61]

مهدي اصفهاني، قائم كاذب
 

قرمطيان بحرين در نيمه اول قرن چهارم تغيير اعتقادي مهمي را تجربه كردند. ابوطاهر در اين تغيير اعتقادي، به طور موقت حكومت بحرين را به جواني اصفهاني سپرد و او را مهدي منتظر خواند. تاريخ اين انتساب و نام مهدي اصفهاني گوناگون نقل شده است؛ مسكويه اين حادثه را در سال 332ه ،[62] ثابت بن سنان در سال 326ه ،[63] مسعودي و عريب بن سعدي سال 319 [64] و نويري با اختلافي چهل ساله ـ كه قطعاً اشتباه است ـ ظهور مهدي اصفهاني را به آغاز دوران ابوسعيد نسبت مي‌دهد.[65] به احتمال زياد، تاريخ صحيح، سال 319ه است؛ چرا كه اين تاريخ با گذشتن 1500 سال از مرگ زرتشت در پايان سال 1242 از دوران اسكندر مصادف مي‌شد و براي اين تاريخ پيش‌گويي‌هايي به زرتشت و جاماسب داده مي‌شد مبني بر اين كه اين سال شاهد برقراري دوباره حكومت مجوسان خواهد بود. [66] منابع اسلامي نيز ظهور دعوت باطنيان را كه قرمطيان شاخه مهمي از آنان بودند، بنابر پيش‌بيني فردي زرتشتي مي‌دانند كه در كتابش ظهور مردي را نويد مي‌دهد كه پادشاهي زرتشت را تازه مي‌كند و بر سراسر زمين دست خواهد يافت و زمان موعود با روزگار مكتفي و مقتدر برابر است.[67]
اين غلام كه به نام ذكري، زكريا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسيراني بود كه ابوطاهر بين يارانش تقسيم كرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازي و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهاني از طريق فردي به نام الصفوي، از اسرار ابوطاهر و پيچيدگي‌هاي احوال قرمطيان اطلاع پيدا كرد. او براي قتل دشمنش شريك، شوهر خواهر ابوطاهر، اين اسرار را به اصفهاني اطلاع داد.[68]
چون ابوطاهر فهميد كه او از اسرار قرمطيان مطلع است، با وي خلوت كرد؛ سخنش را شنيد؛ مطيع وي گرديد؛ به يارانش امر كرد تا از دستور وي پيروي كنند و او را مهدي موعود معرفي كرد. ياران ابوطاهر به او ايمان آوردند و معتقد شدند كه او آگاه به غيب است و از آن چه در دل‌ها و خاطرهايشان هست خبر دارد.[69] ابوطاهر كه به قدرت وي معترف شده بود، آموزش‌هاي داعيان اسماعيلي را طرد كرد و به پيروان خود گفت: دين راستين كه اينك ابلاغ شده، دين پدرمان آدم است. پيامبران بعدي: موسي، عيسي و محمد، همگي شياد بوده‌اند.[70] نفوذ اصفهاني با حمايت‌هاي ابوطاهر بسيار افزايش يافت؛ به گونه‌اي كه شريك، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعي از ياران بانفوذ ابوطاهر و هفت‌صد نفر كه اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روش‌هاي ناشايستي در سپاه پديد آورد كه از زمان تسلط ابوسعيد و فرزندانش بر آن ولايات سابقه نداشت.[71]
به اعتقاد قرمطيان، قائم منتظر بايد در موقع ظهور شريعت را منسوخ كند. مهدي اصفهاني با دست زدن به اين كار، رسوم عجيب و غريب و بي‌سابقه‌اي به وجود آورد؛ او عبادت و شريعت اسلامي را منسوخ دانست؛ مبادرت به سب و لعن پيامبر اسلام و ديگر پيامبران و هم چنين امامان در ملأ عام نمود و نيز سوزاندن كتاب‌هاي ديني و پرستش آتش را شايع كرد.[72] فرمان‌روايي مهدي اصفهاني تنها هشتاد روز به طول انجاميد. ابوطاهر چون از اقدامات وي بيم‌ناك شده بود و از طرفي، به بسياري از آن كارها بدگمان گرديد، بر آن شد تا او را بيازمايد و چون وي را دروغگو يافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام كرد كه او زنديقي بود كه قتلش واجب شده بود.[73] مهدي اصفهاني بيش از آن كه خلف علي و فاطمه باشد كه اسماعيليان انتظار داشتند تا بيايد و حقيقت‌هاي پنهان شده در نگاشته‌هاي مقدس پيامبران يهود و مسيحيت را آشكار كند، به صورت بازگردانندة كيش ايراني در آمده بود. ادعا شده بود كه مهدي اصفهاني از تبار پادشاهان ايراني و فردي مجوسي است كه مردم را به پرستش آتش فرا مي‌خواند.
ماجراي مهدي اصفهاني باعث شد تا اتهام‌هاي پيوسته جدليان رونق پيدا كند و آنها بگويند كه در عقيده باطني اسماعيليان شرك، دوگانه پرستي يا ثنويت نهفته است و بنيان‌گذاران آن گروهي از شعوبيان متعصب ضد عرب بوده‌اند كه براي نابودي اسلام، دست به توطئه زده‌اند. به احتمال زياد، علت اين كه ابوطاهر، مهدي دروغين را زود سرنگون ساخت، همين واكنش گسترده و خصمانه بود.[74]
با ظهور مهدي دروغين، نفوذ قرمطيان بر اسماعيليان شرق كاسته شد. بسياري از قرمطيان، به ويژه رجال قبايل، بحرين را ترك كردند و در دهه‌هاي بعد به سپاهيان قرمطي پيوستند.
از شخصيت‌هاي مهمي كه دچار تنگنا شد، ابوحاتم رازي بود، او ناچار شد تا از پيروان خود پنهان شود و براي التيام اين زخم تلاش كرد، ولي به نتيجه نرسيد. وي كتاب الاصلاح را بعد از ماجراي مهدي اصفهاني در وارسي آن حادثه نوشت. در اين ميان، قرمطيان عراق به عقيده مهدويت محمد بن اسماعيل باقي مانده بودند. قرمطيان بحرين نيز پس از قتل مهدي اصفهاني به رد و انكار وي برخواسته، به معتقدات قبلي خود بازگشتند و ادعا كردند كه به فرمان مهدي غايب عمل مي‌كنند. آنها اين اعتقاد را تا پايان حياتشان حفظ كردند و به شدت در خصوص آن حميت به خرج مي‌دادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلي، دچار ضعف و اضمحلال گرديدند و هرگز بين آنان و اسماعيليان، درباره مهدي، آشتي به وجود نيامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودي قرمطيان به اسماعيليان نزديك شدند. [75]

پی نوشت ها :
 

37. در مورد علت نام‌گذاري اين فرقه به قرامطه، ر. ك: ابن جوزي، تبليس ابليس، پيشين، ص 104؛ تامر: تاريخ الاسماعيليه، پيشين، ص 91.
38. همو، اسماعيليه و قرامطه، ترجمه حميرا زمردي، (تهران، انتشارات جامي، 1377)، ص 89 ـ 90.
39. دخويه، قرمطيان بحرين و فاطميان، ترجمه محمد باقر اميرخاني، (تهران، سروش، 1371)، ص 27.
40. تامر، اسماعيليه و قرامطه، پيشين، ص 83.
41. احمد بن علي مقريزي، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطميين الخلفاء، تصحيح جمال الدين الشيار، (قاهره، 1996 م) ج 1، ص 155.
42. بغدادي، پيشين، ص 30.
43. ثابت بن سنان، اخبار القرامطه، تصحيح سهيل زكار، (رياض، دارالكوثر، بي تا) ص189ـ190؛ مقريزي، پيشين، ج 1، ص 152؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص88ـ91.
44. حسن بزون، القرامطه بين الدين و الثوره، (لبنان، موسسه الانتشار العربي، 1997 م)، ص 259 ـ 260.
45. ثابت بن سنان، پيشين، ص 190 ـ 191؛ مقريزي، پيشين، ج 1، ص 158.
46. سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 158؛ نوبختي، پيشين، ص 73؛ ابوالحسن اشعري، پيشين، ص 21.
47. داعي فاطمي، طاهر بن ابراهيم حارثي يماني (د: 584ه)، هفت دور نبوت را به طور كامل مورد بررسي قرار داده است، ر. ك، يماني، پيشين، ص 129؛ هم چنين ر. ك: حامدي، پيشين، ص 254.
48. دفتري ، پيشين، ص 143.
49. بزون، پيشين، ص 261.
50. شمس‌الدين ذهبي، تاريخ الاسلام، تصحيح عمر عبدالسلام تدمري، (بيروت، دارالكتب العربي، بي تا) حوادث سال 332 ه ؛ ابن حزم، پيشين، ج 5، ص 187.
51. دخويه، پيشين، ص 42.
52. همان، ص 42 ـ 43؛ عارف تامر، اسماعيليه و قرامطه، پيشن، ص 162.
53. مقريزي، پيشين، ج 1، ص 169.
54. ثابت بن سنان، پيشين، ص 189؛ مقريزي، پيشين، ص 169.
55. عارف تامر، اسماعيليه و قرامطه، ص 90.
56. دخويه، پيشين، ص 93.
56. نوبختي، پيشين، ص 74.
58. سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 84.
59. ابن جوزي، المنتظم في تواريخ الملوك و الامم، تصحيح سهيل زكار، (بيروت، دارالفكر، بي تا)، ج 8، ص 3 ـ 38؛ ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره، تصحيح جمال الدين الشيال، (قاهره، موسسة المصرية العامه للتأليف و الترجمه، بي تا)، ج3، ص220؛ ذهبي، پيشين، ج 23، ص 373 ـ 374؛ ابن كثير، البداية و النهايه، (بي جا، بي نا، بي تا) ج 11، ص 158.
60. ابن تغري بردي، پيشين، ص 220.
61. نوبختي، پيشين، ص 74 ـ 75.
62. مسكويه، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، (انتشارات توس، بي تا)، ج6، ص86ـ87.
63. ثابت بن سنان، پيشين، ص 55 ـ 60.
64. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده (علمي و فرهنگي، 1365) ص 378؛ عريب بن سعد قرطبي: صلة تاريخ الطبري، (ليدن، بريل، 1897)، ص 162.
65. دخويه، پيشين، ص 83 به نقل از نهايه الارب نويري.
66. بزون، پيشين، ص 272؛ ويلفرد مادلونگ، فرقه‌هاي اسلامي، ترجمه ابوالقاسم سري ( انتشارات اساطير، 1377)، ص 154.
67. بغدادي، پيشين، ص 172 ـ 173.
68. بزون، پيشين، ص 274؛ مسكويه، پيشين، ج 6، ص 87.
69. ثابت بن سنان، پيشين، ص 225؛ عريب بن سعد، پيشين، ص 6949.
70. مادلونگ، پيشين، ص 155.
71. مسعودي، پيشين، ص 378 ـ 379؛ ثابت بن سنان، پيشين، ص 225.
72. دفتري، پيشين، ص 191.
73. دخويه، پيشين، ص 83؛ بزون، پيشين، ص 274.
74. مادلونگ، پيشين، ص 154 ـ 157.
75. مادلونگ، پيشين، ص 157؛ دفتري، پيشين، ص 191.

منبع:www.bashgah.net