مهدويت از ديدگاه اسماعيليان و قرمطيان (3)
مهدويت از ديدگاه اسماعيليان و قرمطيان (3)
امامت از ديدگاه خلفاي فاطمي
به اعتقاد اسماعيليان، امامت در تمامي ادوارش از ابتدا تا پايان، مستمرالوجود است؛ زيرا امام وارث نبي است و از سوي نبي مشخص ميشود. هدايت امام نيز موروثي است. بر طبق اصل دور، امام، معلم شريعت است، پس همواره اين حالت مستمر است تا زماني كه حكمت الهي به شريعت دوم، اجازة تجديد بدهد، از اين رو امامت تا قيامت استمرار دارد.[78] اسماعيليان، بر طبق اين اعتقاد، امامت را پس از محمد بن اسماعيل در فرزندان او و سپس در شخص عبيدالله ميديدند.
اصلاحات عبيدالله و اعلام مهدويت او
ابن حوشب و ابوعبدالله شيعي، مهمترين داعيان اسماعيلي در يمن و افريقيه بودند. ابوعبدالله پس از آن كه در حج خود را به قبيله كتامه نزديك كرد به همراه آنان به افريقيه رفت وكار دعوت را با شدت تمام ادامه داد. [80] وي كه براي مهدي دعوت ميكرد، براي جلب قبيله كتامه احاديثي جعل كرد تا آنان را به مهدي معتقد نمايد و به آنها گفت: «در روايات آمده است زماني كه مهدي قيام ميكند گروهي از نيكان اهل زمانه او را ياري ميكنند. آنان قومي هستند كه نامشان مشتق از كتمان است پس شما اهل كتامه آن قوم هستيد».[81]
علاوه بر ابوعبدالله، ساير داعيان نيز وعده ظهور مهدي را به مردم ميدادند. ابن حوشب در يمن به مردم گفت: ظهور مهدي نزديك است، بايد آماده خروج باشيد. جمعي از اهل عراق به ايشان پيوستند، قوي حال شدند و اموال را بين خود تقسيم نمودند. [82] البته وفاداري اسماعيليان يمن به عبيدالله تا سال 299 ه تداوم يافت. در اين سال، فردي به نام ابن فضل، پس از تصرف صنعا شريعت را ملغي اعلام كرد و خويشتن را مهدي خواند. او حتي براي جلب نظر ابن حوشب تلاش كرد، اما موفق نشد. موقعيت او ديري نپاييد و با مرگ ابن فضل جنبش او از هم پاشيد و بار ديگر اسماعيليان يمن بهمهدويت عبيدالله گرويدند.[83]
موفقترين داعي عبيدالله، ابوعبدالله شيعي بود. او پس از آن كه نيروي كافي به دست آورد به عبيدالله نامه نوشت و او را به افريقيه دعوت كرد. حاكم سجلماسه، عبيدالله را دستگير و زنداني نمود، اما ابوعبدالله به كمك وي آمد و او را آزاد ساخت و موقع بيعت به مردم ميگفت: اين مولاي شماست، اين مهدي است با او بيعت كنيد. عبيدالله دستور داد تا نام او را در خطبه بخوانند. وي در تمام بلاد به مهدي اميرالمومنين ملقب شد.[84]
چون عبيدالله به خلافت رسيد. دست ابوعبدالله و برادرش ابوالعباس را از قدرت كوتاه كرد، تا آن جا كه ابوالعباس منكرمهدويت او شد؛ سرانجام هر دوي آنها، به واسطه نفوذ زيادشان، به قتل رسيدند. اين عمل باعث قيام اهل كتامه شد و آنان طفلي را به عنوان مهدي به حكومت برداشتند و گمان ميكردند كه به او وحي ميشود. عبيدالله پسرش قائم را به سركوبي آنان فرستاد.[85]
پيش از تشكيل دولت اسماعيلي، فعاليتهاي مبلغان اسماعيلي باعث شده بود تا آرزوي آمدن يك مهدي در همه جا گسترده شود. داعيان اسماعيلي به مردم اطمينان ميدادند كه مهدي موعود يكي از جانشينان اسماعيل خواهد بود كه اينك در خفا به سر ميبرد، اما به زودي با فتح و پيروزي در عالم ظاهر خواهد شد، اكنون مومنان بايد در حال تقيه بسر برند و دوستي و بيعت خود را با امام موعود از حكمرانان زمان بپوشانند، مبادا تعقيب و آزار آنان، مذهبشان را از ميان بردارد. با اين همه، هر وقت كه از آنها خواسته شود امام را با پول و سلاح ياري كنند.[86]
عبيدالله براي آن كه بتواند مهدويت خود را ثابت كند لازم بود اصلاحاتي در عقيده اسماعيليان ايجاد كند. اسماعيليان نخستين، در اصل فقط به هفت امام اعتقاد داشتند كه آخرين آنها محمد بن اسماعيل، قائم منتظر و ناطق هفتم بود.[87] اما در سال 286ه، عبيدالله كه از موقعيت خود مطمئن بود، به طور آشكار براي خود و اسلاف خود كه پس از محمد بن اسماعيل نهضت را رهبري كرده بودند، ادعاي امامت و مهدويت كرد.
چنين به نظر ميرسد كه رهبران مركزي فرقه اسماعيليه، پيش از اصلاح عبيدالله، براي خويشتن مقام حجت قائل بودند؛ چنان كه رشيد الدين فضلالله همداني مينويسد: «عبيدالله گفت من پيشتر ميگفتم داعي امامم چون هنگام ظهور نبود، اكنون گاه ظهور آمد ميگويم مهدي منم از اولاد اسماعيل».[88]
ارتباط اسماعيليان با امام در دوره ستر، تنها از طريق حجت و داعي بود. به عبارت ديگر، ظاهراً رهبران نهضت در آغاز كار به عنوان حجتهاي امام مستور، محمد بن اسماعيل، انجام وظيفه ميكردند و مردم را به اطاعت از او دعوت مينمودند. عبيدالله در واقع مقام خود و اسلاف خويش را از مرتبه حجتي امام قائم منتظر به مرتبه امامت بالا برد و اين كار البته به طور ضمني نفي مهدويت محمد بن اسماعيل بود كه باعث شد قرمطيان از اسماعيليان جدا شوند.
از نامهاي كه عبيدالله به اسماعيليان يمن نوشته است چنين بر ميآيد كه نام محمد بن اسماعيل بر همه امامان حقيقي از نسل عبدالله بن جعفر الصادق كه خود نام اسماعيل و اخلافش نام محمد بن اسماعيل بر خود نهاده بودند، اطلاق ميشده است. در نتيجه مهدويت محمد بن اسماعيل به عوض آن كه به نواده خاصي از امام جعفر صادق (ع) راجع باشد، معنايي جمعي پيدا كرد و مراد از آن هر امامي بعد از عبدالله بن جعفر تا زمان ظهور مهدي (صاحب الزمان) بود. به عبارت ديگر، عبيدالله، هم امامت و هم مهدويت آن شخص خاص از آل علي (ع) كه تا اين زمان قرمطيان او را قائم منتظر تلقي ميكردند، انكار كرد؛ زيرا بنا بر توضيح او همه امامان راستين بعد از عبدالله بن جعفر، گذشته از نامها و القاب ديگرشان، نام محمد بن اسماعيل را به عنوان اسم رمز بر خود نهاده بودند و ازباب تقيه مرتبة حجتي گرفته تا مورد حمايت مردم قرار گيرند. عبيدالله در تاييد اين عقيده جديد، حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل كرده كه ثابت ميكند از اهل بيت پيامبر (ص) بيش از يك مهدي بيرون ميآيد.
به اين ترتيب، انطباق عقيدة جديد با واقعيات، مستلزم تغييراتي در وظيفه و نقش مهدي بود، به خصوص از آن جهت كه نظامي كه انتظار ميرفت با ظهور مهدي تحقق يابد، عملاً تحقق نيافته بود. در نتيجه، وظيفه و ماموريت مهدي از نو تعريف گشت؛ به نحوي كه اساساً دفاع از شريعت را به قوت شمشير شامل شود نه هم چون گذشته نسخ شريعت اسلام و استقرار حكومت عدل در سراسر جهان.[89]
در برابر اين ادعا، قرمطيان كه معتقد به مهدويت محمد بن اسماعيل بودند، به هيچ وجه مطيع نظر او نشدند و ادعاي امامت و عبيدالله را رد كردند. با اين اعتقادات جديد، نياز به جرح و تعديل ديدگاههاي قبلي درباره طول دور ششم، دور حضرت محمد(ص)، تعداد و وظيفه امامان در طي اين دور و نيز هويت و سجاياي قائم، ضروري بود. بر اين اساس، در نقش محمد بن اسماعيل تجديد نظر شد؛ به اين نحو كه در اين دور برخلاف پنج دور پيشين، بيش از هفت امام مجاز شمرده شد. گذشته از اين، امامان فاطمي كه دردومين سلاله از ائمه هفتگانه يكي جانشين ديگري ميشدند، خلفاي قائم محمد بن اسماعيل به حساب ميآمدند كه عهدهدار برخي از نقشها و وظايف او بودند. با ادامة حكومت فاطميان، انتظارات مربوط به قائم برآورده نشد، سلالههاي بيشتري از ائمه هفتگانه در دور اسلام كه اينك پيوسته بر طول آن افزوده مي شد پذيرفته گرديدند اين امر، باز هم ظهور قائم منتظر را كه بايد دور آخر تاريخ را آغاز كند به آينده دورتري موكول ميكرد. اسماعيليان فاطمي تا زمان المستنصربالله تعبيري روحاني از ظهور قائم داشتند، ضمن اين كه او را شخصي غير از محمد بن اسماعيل، اما از ذريه او ميدانستند؛ زيرا آنها در انتظار ظهور جسماني محمد بن اسماعيل نبودند.[90] اصلاحات عبيدالله به قدري موفق بود كه بسياري از پيروانش، او و همة ائمه اسماعيلي را معصوم از گناه ميدانستند.[91]
از بين مورخان اسماعيلي، قاضي نعمان و داعي ادريس توجه خاصي به مباحث مهدويت، مانند ظهور مهدي و نشانههاي آن، پيروان مهدي و توصيفاتي كه از مهدي شده است، داشته و به طور مفصل در اين مورد بحث كردهاند، البته منظور آنان از مهدي، عبيدالله، اولين خليفه فاطمي، است. قاضي نعمان در بحث قيام مهدي، احاديثي از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي (ع) نقل ميكند كه اگر از قيامت تنها يك روز باقي مانده باشد آن روز آن قدر طولاني ميشود تا اين كه مردي از اهل بيت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم و جور شده است.[92]
وي در حديثي ديگر از پيامبر (ص) دربارة فضيلت انتظار، مينويسد: كسي كه خودش را براي داعي ما وقف كند و منتظر ظهور او باشد، هم چون كسي است كه در راه خدا به شهادت برسد.[93] قاضي نعمان پس از نقل چند حديث دربارة فضايل مهدي، به پيروان مهدي و كساني كه با او قيام ميكنند، ميپردازد.[94]
روايت در خور توجهي از قول پيامبر (ص) به اين مضمون نقل شده است: «به طور قطع و يقين قائم از فرزندان فاطمه از مغرب بين پنج تا هفت قيام ميكند و قدرت بدعتگذاران را ميشكند و گمراهان را به قتل ميرساند». برخي اين حديث را چنين تفسير كردهاند: عبيدالله با تمام يارانش به مغرب رفتند و ابوعبدالله شيعي صاحب دعوت مغرب در سال 296 ه به او رسيدند و در افريقيه در سال 297 ه خلافت و مهدويت عبيدالله اعلام شد. چون سال 296 و 297 بين پنج تا هفت ميباشد، لذا حديث فوق را با مهدويت عبيدالله منطبق نمودهاند.[95] در احاديث مشابه ديگر، محل رشد مهدي در مشرق و هجرت او به مغرب و قيامش در آن جا ذكر شده است.[96] هم چنين احاديث فراواني دربارة چگونگي ظهور مهدي نقل شده است.[97] ويژگيهاي ظاهري مهدي، مثلاً اين كه چهره او چون ستارهاي درخشان است، رنگ او رنگ عربي است و جسمش اسرائيلي ميباشد! و نيز ساير مشخصات وي، مورد توجه نويسندگان اسماعيلي قرار گرفته است.[98] علاوه بر اين، بحث مفصلي درباب اين كه مهدي از نسل فاطمه (س) است و سرانجام قيام خواهد كرد و عدل و داد وعده داده شدة الهي را پياده خواهد نمود، ارائه شده است.[99]
يكي از پيشبينيها دربارة ظهور مهدي، روايتي از علي (ع) است: ايشان خطبهاي براي مردم خواندند و مشخصات مهدي را چنين بيان كردند: مهدي در مصر منبر گذاشته دمشق را ميگيرد و به غزاي روم ميرود.[100]
هم چنين يكي از احاديثي كه درباب مهدي، مورد توجه ويژه اسماعيليان قرار گرفته و در منابع بسياري نقل شده، چنين است: «ان الشمس تطلع من مغربها علي رأس ثلاثمائه» اسماعيليان خورشيد را در اين حديث به ظهور مهدي در سال 297 ه تعبير ميكنند.[101] و هر جا واژة خورشيد مغرب را به كار ميبرند منظور عبيدالله است؛ چنان كه در حديثي از پيامبر (ص) روايت شده است: در روز قيامت چشمه آفتاب نخست از مغرب برخواهد آمد و ميان آسمان رسد و از آن جا باز گردد و در مغرب فرو شود و از مشرق برآيد. اين حديث را اين گونه تفسير نمودهاند كه مولانا (مهدي) از مغرب ظهور كرد و همه جا را گرفت تا حلوان بغداد كه ميان عالم است به زير تصرف خويش درآورد و بعد از آن به موجب اقتضاي وقت باز در مغرب مستور شد.[102] تقويت امت محمد و ياري دين خدا به دست منصور، پس از مهدي مورد توجه اسماعيليان قرار گرفت.[103]
قاضي نعمان در قصيدهاي كه داراي هشت بيت است به خلافت ومهدويت عبيدالله اشاره ميكند.[104] در ساير منابع اسماعيلي نيز ظهور مهدي توصيف شده است. ابويعقوب سجستاني دربارة ويژگيهاي مهدي مينويسد: «مهدي آنست كه مردمان را هدايت كند و همه پيغمبران پيش از او مردمان را هدايت ميكردند وليكن سخنهاي ايشان پوشيده بود، زيرا در آن عصر اين گونه واجب بود. پس چون كار به نهايت خود رسيد دور كشف آشكار شد برهان هاي روشن و دليل¬هاي آن آراسته شد پس آن كس كه مردمان را راه نمايد نامش مشتق از «هدي» است و كسي از هدايت او بيرون نباشد و علوم ملكوت را بر مردم بگشايد تا مردم با حقايق و تاييد يكي گردند و آسايش و راحتي فراهم آيد و همه معاندان به اختيار و رغبت به طاعت در آيند».[105]
هم چنين سجستاني توصيفاتي از گسترش عدل و داد در جهان به دست مهدي دارد[106] و مردم پس از اين دعوت دو گروه ميشوند: گروهي به او ايمان ميآورند، منتظر ظهورش ميشوند و از نور او بهره ميگيرند و گروهي او را نميپذيرند و از نور او ميسوزند. [107] با اين اعتقاد است كه امام و قائم يكي شمرده ميشود، جز اين كه قائم به كسي اطلاق ميشود كه در شريعت تصرف زيادت كند.[108]
نويسندگان اسماعيلي از آثار شيعيان اماميه بهره بسياري بردهاند، چنان كه بسياري از روايتهايي كه دربارة مهدويتعبيدالله نقل شده، در منابع امامي نيز دربارة حضرت مهدي(عج) آمده است؛ از جمله از قول امام جعفر صادق (ع) روايت شده است: «انّ الاسلام بدأ غريبا و سيعود غرييا كما بدأ فطوبي للغرباء».[109]
نقل حديثهاي بسياري درباب مهدويت كه اغلب آنها تلويحاً به مهدويت عبيدالله اشاره دارد، حاكي از تلاش بسيار زياد نظريه پردازان اسماعيلي براي اثبات و تحكيم مهدويت عبيدالله است. اثبات مهدويت عبيدالله، گذر از مرحلهاي بسيار مشقت بار بود كه به اين شكل انجام شد و در بين توده پيروان تبليغ گرديد. عبيدالله همچنين فرزند خود، محمد را نيز مهدي دانست و او را ملقب به القائم نمود. اين نكته وقتي مشخصتر ميشود كه او را محمد ناميد تا هم نام پيامبر (ص) باشد؛ همان نامي كه در منابع به مهدي موعود نسبت داده شده و بنا به گفتة اسماعيليان، القائم، هم چون جدش علي (ع) از پدرش پيامبر(ص) بهره برده است.[110]
فرقه اسماعيليه در نيمه دوم قرن دوم هجري، براساس اعتقاد به امامت اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعيليان در خصوص مهدويت عقايد خاصي مطرح كردند؛ اسماعيل، نخستين كسي بود كه آنان به عنوان مهدي موعود و امام هفتم معرفي كردند.
به هر حال، خلفاي فاطمي پس از عبيدالله به تبليغ امامت و مهدويت خود ميپرداختند. در حقيقت، وظيفة مهدي؛ يعني اصلاح جهان، به تمام افراد سلسله فاطمي به توالي نسبت داده شد،[111] و در واقع، وجود امام را قائم زمان خود و مايه فيض الهي آن عصر دانستند. اين اعتقادات تا زمان المعز، خليفه چهارم فاطمي، پابرجا بود، اما دراين زمان، اصلاحاتي در آن به وجود آمد.
اصلاحات المعزلدين الله و بازگشت محدود به مهدويت محمد بن اسماعيل
بر اين اساس، او امامت اسماعيل بن جعفر و پسرش محمد بن اسماعيل را به جاي عبدالله بن جعفر كه عبيدالله در نامهاي او را جد فاطميان شمرده بود، پذيرفت و نسب خود را به آنان رسانيد. بر طبق اين اعتقاد، قائم داراي سه حد شد: حد عالم جسماني، حد عالم روحاني و حد داوري روز قيامت. سپس دو حد جسماني براي قائم منظور گرديد: حد ناطق و حد خلفاء الراشدون. قائم نخست در پايان دور ششم تاريخ به عنوان امام هفتم دور اسلام ظاهر شد و به اين ترتيب، اولين حد جسماني خود را در شخص محمد بن اسماعيل، در مقام ناطق هفتم دور اسلام، به دست آورد، اما چون در دور ستر كامل ظهور كرده بود، شريعت او نيز مخفي و مستور بود. لذا قائم خلفايي براي خود تعيين و در آنها حد جسماني ثانوي خود را تحصيل نمود و از طريق همين خلفا معناي باطني احكام را بر مردم آشكار كرد؛ زيرا محمد بن اسماعيل رجعت نخواهد كرد. خلفا در ابتدا مخفي و مستور بودند، اما با عبيدالله آشكار شدند. آنها تا پايان عالم جسماني حكومت خواهند كرد و حجت قائم، آخرين آنها خواهد بود. پس از آن قائم به حد جديدي خواهد رسيد و در دور روحاني ستارگان آشكار خواهد شد و پيش از آن كه فراتر رود و با نفس كل يكي شود، بر مردمان داوري خواهد كرد.[112] المعز بخشي از علم غيب را به قائم نسبت داد تا قائم با آن از امام جلوتر خبر بدهد.[113] براساس اين باور آنها كه حكمت از امامي به امام ديگر منتقل ميشود، امام هر عصر، داراي حكمتي است كه از امام نخستين به او رسيده است.[114]
يكي از داعيان اسماعيلي در قرن ششم، با اشاره به اين اعتقاد المعز، مينويسد: قائم هفتمين امام، هفتمين پيامبر بعد از آدم و هفتمين وصي بعد از شيث است كه عالم طبيعت با او به پايان ميرسد و ظاهر شريعت تعطيل ميشود. سپس مولانا المعز به رمز دربارة مهدي دعا كرده و او را تجديد كنندة نسخ شريعت شمرده است.[115] در كتاب كنزالولد، ادعيهاي از قول المعز نقل شده است. المعز در خصوص محمد بن اسماعيل كه پايان دهنده شريعت و كامل كننده حقوق آن بود، دعا كرده و او را قائم الوسطي خوانده است و قائم القيامه كبري صاحب كشف خواهد بود.[116]
قاضي نعمان در كتاب شرح الاخبار كه در زمان المعز تاليف نموده، روايتي از حضرت علي(ع) نقل كرده است: ما اهل بيت (خلفاي فاطمي خود را از اهل بيت ميدانستند) بابي از ابواب بهشت هستيم؛ يعني امام زمان در هر عصري در بهشت است و اين كه گفته ميشود مهدي جهان را پر از عدل ميكند، اين گونه تعبير ميشود كه نخستين كسي كه آن عدل را پياده كرد، مهدي بود و خداوند بعد از او به دست ائمهاي از فرزندانش آن عدل را كامل ميكند و اين وعده به مهدي نسبت داده شده است؛ زيرا او اين كار را براي اولين بار آغاز كرد.
در روايت ديگري از قول المعز، مهدي باز كننده قفل فضل، رحمت و بركت است و [افرادي] از ذريه او وعده الهي را كامل ميكنند.[117] اين دو روايت در حقيقت به نوعي اعتراف به مهدويت محمدبن اسماعيل است، اما ادامه دهنده كار محمد بن اسماعيل در ذريه او و خلفاي فاطمي ميباشد كه بايد عدل الهي را كامل كنند. در اين تفسير جدي، قائم، شريعت جديدي اعلام نميكند، بلكه معناي باطني شرايع قبلي را آشكار ميكند و خلفاي فاطمي را نماينده قول و عمل قائم ميشمارد و به جز امام وقت كه تاويل كننده معناي باطني احكام شريعتاند، قائم و صاحب الزماني معرفي نميشود. به عبارت ديگر، او منكر رجعت جسماني محمد بن اسماعيل به عنوان قائم است، زيرا فاطميان در مقام خلفاي او، وظايفش را عهدهدار شدهاند.[118]
اين اصلاح اعتقادي باعث شد تا بسياري از اسماعيليان مخالف، با او بيعت كنند؛ ابويعقوب سجستاني از مهمترين شخصيتهايي است كه به المعز گرويد و در آثارش از امامت او دفاع كرد. اسماعيليان خراسان، مكران و سند نيز حامي المعز شدند، به ويژه المعز با اين اصلاحات ميخواست قرمطيان بحرين را به خود نزديك كند. او در نامهاي به قرمطيان، آنها را به سبب قتل و غارتهاي انجام شده توبيخ كرد. حسن اعصم، رهبر آنان، نيز به المعز پاسخ داد.[119]
اصلاحات المعز، در زمان جانشينان وي نيز ادامه يافت و در حقيقت هر خليفهاي خود را امامي ميدانست كه در دور محمد (ص) به امامت رسيده و تكميل كننده عدل قائم است و اين دور تا قيامت ادامه خواهد داشت.
پی نوشت ها :
76. در خصوص زندگي و احوال ائمه مستور ر. ك: ثابت بن سنان، پيشين، ص 289 ـ 273؛ داعي ادريس، پيشين، ج 4، ص 358 ـ 380 و 467؛ مصطفي غالب، تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 152 ـ 157.
77. درباره اين مقامات ر. ك: همان، ص 41.
78. علي بن محمد الوليد، تاج العقائد و معدن الفوائد، تصحيح عارف تامر، (بي جا، موسسه عزالدين للطباعة و النشر، 1982)، ص 68.
79. داعي ادريس، پيشين، ج 5، ص 89 ـ 105.
80. ابن خلدون، العبر، (بيروت موسسه العلمي للمطبوعات، 1391ق) ج 3، ص 43؛ ابوالفداء، المختصر في اخبار افراد البشر، ج 2، ص 63 ـ 64؛ ابن اثير، الكامل، ج 13، ص93.
81. داعي ادريس، پيشين، ج 5، ص 44.
82. قاضي نعمان، رساله افتتاح الدعوه، تصحيح و داد القاضي، (بيروت، دارالثقافة، بي تا) ص 33 به بعد؛ همداني، پيشين، ص 13.
83. دفتري، پيشين، ص 154.
84. مقريزي، پيشين، ج 1، ص 59 ـ 65؛ قاضي نعمان، رساله افتتاح الدعوه، پيشين، ص 251 ـ 264؛ همو، شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار، تصحيح محمد حسيني جلالي، (قم، موسسه نشر اسلامي وابسته به حوزه علميه قم، بي تا) ج 3، ص 431 ـ 435؛ ثابت بن سنان، پيشين، ص 284؛ ابن اثير، پيشين، ج 13، ص 98 ـ 100؛ يحيي بن بن سعيد الانطاكي، تاريخ الانطاكي، تصحيح عمر عبدالسلام تدمري (لبنان، طرابلس، 1990م) ص 59.
85. قاضي نعمان، رساله افتتاح الدعوه، پيشين، ص 264 ـ 273؛ مقريزي، پيشين، ج 1، ص 67 ـ 68؛ يحيي بن سعيد الانطاكي، پيشين، ص 66 ـ 67.
86. مارشال هاجسن، فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدرهاي، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1369 ه) ص 16.
87. ابوالحسن اشعري، پيشين، ص 21؛ نوبختي ، پيشين، ص 72 ـ 73؛ سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 156 ـ 158.
88. همداني، پيشين، ص 23.
89. دفتري، پيشين، ص 148 ـ 152.
90. همان، ص 269.
91. حسن ابراهيم حسن، و شرف طه احمد، پيشين، ص 283.
92. قاضي نعمان، شرح الاخبار، پيشين، ج 3، ص 356 ـ 355.
93. همان، ص 357.
94. همان، ص 359 ـ 361.
95. همان، ص 363 ـ 364؛ داعي ادريس، پيشين، ج 5، ص 12.
96. قاضي نعمان، شرح الاخبار...، پيشين، ص 364 ـ 366؛ داعي ادريس: پيشين، ص15ـ16.
97. ر. ك: قاضي نعمان ، پيشين، ص 371؛ رساله ذهبيه، تصحيح عارف تامر، (سوريه، سلميه، 1375ق) ص 80؛ داعي ادريس، پيشين، ص 11؛ ابويعقوب سجستاني، كشف المحجوب، تصحيح هانري كربن، انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران، ص 81؛ همو، الينابيع، تصحيح مصطفي غالب، (بيروت، المكتب التجاري للطباعة و النشر و التوزيع، 1965م) ص159.
98. قاضي نعمان، شرح الاخبار...، پيشين، ص 378 ـ 380؛ داعي ادريس، پيشين، ص13ـ14.
99. قاضي نعمان، شرح الاخبار، پيشين، ص 394 ـ 400؛ داعي ادريس، پيشين، ص 15.
100. ابواسحاق كوهستاني، هفت باب، چاپ شده در كتاب فرقه اسماعيليه هاجسن، ص385.
101. قاضي نعمان، شرح الاخبار، پيشين، ج 3، ص 354 و 418؛ داعي ادريس، پيشين، ج 5، ص 16؛ فدائي خراساني، پيشين، ص 57؛ همداني، پيشين، ص 27.
102. ابواسحاق كوهستاني، پيشين، ص 385.
103. قاضي نعمان، رسالة افتتاح الدعوه، پيشين، ص 33.
104. قاضي نعمان، الارجوزه المختاره، تصحيح يوسف البقاعي، (بيروت، دارالاضواء، بي تا)، ص 119.
105. سجستاني، كشف المحجوب، پيشين، ص 81.
106. همان، ص 82.
107. همو، الينابيع، پيشين، ص 159.
108. خواجه نصيرالدين طوسي، تصورات يا روضة التسليم، تصحيح ايوانف، (تهران، نشر جامي، 1363) ص 114.
109. قاضي نعمان، شرح الاخبار، پيشين، ج 3، ص 372؛ داعي ادريس، پيشين، ج 5، ص12 مقايسه شود با ابن بابويه (شيخ صدوق)، پيشين، ص 66؛ مجلسي، پيشين،ج 52، ص366؛ سعد بن عبدالله اشعري قمي، پيشين، ص 84 ـ 85.
110. ابراهيم حسن، پيشين، ص 327 به نقل از زهرالمعاني داعي ادريس، ص 65ـ 67.
111. ابواسحاق كوهستاني، پيشين، ص 388 به نقل از طلوع فاطميان، تاليف ايوانف.
112. دفتري، پيشين، ص 206 ـ 207.
113. خمس رسائل اسماعيليه، (رساله ذهبيه)، گردآوري و تصحيح عارف تامر (سوريه، سلميه، 1375 ق / 1956 م)، ص 82.
114. قاضي نعمان، المجالس و المسايرات، تصحيح حبيب الفقهي، (بيروت، دارالمنتظر، بي تا) ص 265.
115. طاهربن ابراهيم حارثي، پيشين، ص 130 ـ 131.
116. ابراهيم بن حسن، پيشين، ص 254.
117. قاضي نعمان: شرح الاخبار، پيشين، ج 3، ص 390.
118. دفتري، پيشين، ص 208.
119. دخويه، پيشين، ص 100 ـ 101.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}