نظريه متعالي بودن زبان قرآن (1)
نظريه متعالي بودن زبان قرآن (1)
چكيده
كليد و اژهها: زبان قرآن، متعالي بودن زبان قرآن، عرفي بودن زبان قرآن، علمي بودن زبان قرآن، رمزي بودن زبان قرآن.
1. مقدمه
اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزيد بر علت شده و تفسيرهاي آنان نيز اين مشكلات را به طور منقح حل نكرده است؛ گروهي خواستهاند، هر نوع اختراع يا اكتشافي را از قرآن در بياورند؛ مانند: تفسير جواهر طنطاوي و گروهي مطالب ذوقي و فلسفي و عرفاني را به قرآن نسبت دادهاند؛ مانند فخر رازي، زمخشري و بيضاوي[1].
برخي گفتهاند: قرآن با فرهنگ و باورهاي خود آن مردم با آنان سخن گفته است؛ اما اين توجيه درست نيست؛ زيرا قرآني كه براي تصريح عقايد،فرهنگ و رسوم آمده است، نبايد خودش عقايد و باورهاي آنها را تأييد نموده و تقويت كند. اگر قرآن نظام بردهداري را پذيرا بود، نميگفت:« فلا اقتحم العقبة و ما ادريك ماالعقبة فك رفبة»[بلد/14-13]؛ باز هم به عقبه تكليف تن در نداد و چگونه توان دانست كه عقبه چيست؟ آن بنده آزاد كردن است» و به حمايت از دختران فرمود:«واذا الموؤدة سئلت باي ذنب قتلت»[تكوير/10-9]؛ اما آيه شريفه«الكم الذكر و له انثي»[نجم/21] معنايش اين است كه شما كه داراي چنين فكر غلطي هستيد، پس چرا خدا را كوچك ميشماريد و آنچه را به قلط بي ارزش ميشماريد، به خدا نسبت ميدهيد.
درهر حال، راه صحيح اين است كه اول ببنيم زبان قرآن چيست و سپس برآن اساس راه حلي بينديشيم؛ زيرا هدف از طرح اين بحث چند چيز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا يا هر موجود مجرد ديگر؛ حل تهافتهايي كه درباره قرآن مطرح شده است: توجيه وحل تعارض دين و علم.
2. مقصود از « زبان قرآن »
روش تفهيم و تفاهم مقصود يكديگر؛
اسلوب محاوره به گونهاي كه افق فهم مخاطب رعايت شود :
چونكه با كودك سر و كارت فتاد
پس زبان كودكي بايد گشاد
سخن مناسب با فاهمه و فضاي فرهنگي وعلمي جامعه و محيط.
زبان به معناي اخير به اقسامي چند كه در پي ميآيد، تقسيم ميشود:
عرفي، ادبي، علمي، فلسفي، عرفاني، نمادين، رمز و سمبليك و ...
آنچه در اين نوشتار مورد بحث است، زبان به همين معناي چهارم است؛ يعني: ميخواهيم بدانيم خداوند با چه زباني در چه قالب و فضايي با مردم سخن گفته است تا مشكلات مطرح شده را بر پايه آن حل كنيم.
3. پيشينه بحث
بحث زبان دين در غرب پيشينه نسبتاً طولاني دارد.«فيلون» يكي از برجستهترين چهرههاي فلسفه اسكندراني يهودي و «سنت اوگوستيني» تئوريسين و متكلم برجسته قرون وسطايي مسيحيت، با استفاده از برخي تئوريهاي زبان شناختي، يعني نظريه رمز و تمثيل، به حل تعارضات متون يهودي و مسيحي با مباني فلسفي ارسطويي پرداختهاند.
درباره زبان دين، چند تئوري از سوي فلاسفه غربي ارائه شده است كه اينك به معرفي آنها پرداخته ميشود:
الف. تئوري اثباتگرايان يا پوزيتيويسم :
اثباتگرايان معيار معنادار بودن گزارهها را، تحقيقپذيري حسي ميدانند؛ از اين رو تمامي گزارههاي متافيزيكي و ديني را بيمعنا و غير قابل صدق و كذب ميدانند[2].
ب. تئوري انشائي بودن گزارههاي ديني :
صاحبان اين نظريه ميگويند: گزارههاي ديني انشايي هستند و ناظر به خارج نيستند و از واقع خبر نميدهند.
ويليام الستون(1921) در اين مورد ميگويد: در باب تفاوت كاربرد محمولات در مورد خداوند و انسان، بايد گفت: اين تعابير نميتواند در هر دو مورد دقيقاً يك معنا داشته باشد؛ زيرا در كلام مسيحيت، خداوند به اعمالي همچون سخن گفتن، ايجاد كردن و يا بخشيدن متفاوت از عمل افراد انساني است[3]. اين نظريه در پي تحول علمي غرب مطرح شده است. در پي اين تحول بسياري از قضاياي مسلم در كتاب مقدس از قبيل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهاي علمي دستخوش ناباوري گرديد. متكلمان مسيحي در برخورد با اين تعارضها راهي جز اين نديدند كه آيات وارد در كتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبري نشمارند و براي آنها، يك رشته معاني انشايي، تخيلي و تمثيلي بينديشد.
ايان باربور دراين زمينه مينويسد: از نظر نصگرايان يعني، كساني كه به ظاهر آيات كتاب مقدس تمسك ميكردند، هيج نوع سازشي با تكامل وجود نداشت... . ايشان روايت كتاب مقدس را «شاعرانه» و به معناي اذعان به اتكاي جهان به خداوند ميگرفتند. نوانديشان از اين فراتر رفته و كتاب مقدس را سراسر يك سند بر ساخته دست بشري ميدانستند[4].
4. چند نظريه درباره زبان قرآن
4.1. نقد تئوري« زبان علمي »
ولي در هر علمي مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصي بيان ميشود كه متخصصين آن ميفهمند؛ حال آنكه قرآن كه كتاب هدايت همه مردم است، بايد قابل فهم براي همه باشد. در قرآن آمده است: « شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس»[بقره/185] يا فرموده:« هذا بيان للناس و هدي و موعظة للمتقين»[آلعمران/138].
ثانياً، معمولاً زبان علوم زباني خشك و استدلالي است؛ اما قرآن گرچه در مواردي استدلال كرده است، ولي دربيشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفته است؛ مثلاً ميفرمايد:« افي الله شك فاطر السموات و الارض»[ابراهيم/10]؛ نه فقط زبان خشك علمي كه گاهي از جدل و مغالطه نيز خالي نميباشد.
ثالثاً، در زبان علم، تئوريهاي علمي هميشه به صورت احتمالي بيان ميشود و گاهي نيز به ابطال ميرسد؛ ولي در قرآن مطالب به صورت يقيني القا ميگردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد.
رابعاً، هدف علم توصيف واقعيت است؛ اما هدف قرآن برانگيختن و تعهدآفريني است.
4.2. نقد تئوري« زبان ادبي »
اين تصور نيز درست نيست؛ زيرا اگرچه قرآن از فنون ادبي در راستاي اهداف بلند هدايتي خويش بهره جسته است تا جايي كه اعراب جاهلي نسبت«شعر» به آن دادند؛ ولي در همه جاي قرآن و از همه فنون ادبي استفاده نشده است؛ به علاوه از پرداختن به تخيلات و مبالغههاي بياساس پرهيز گرديده است؛ چون قرآن كتاب تربيت است و تربيت با آموزههاي جعلي و غيرواقعي نتيجه بخش نخواهد بود؛ به همين جهت قرآن شعر و شاعران را نكوهش نموده است:مانند: « والشعراء يتبعهم الغاوون»[شعراء/224]؛«وما علمناه الشعر و ما ينبغي له ان هو الا ذكر و قرآن مبين»[يس/69].
آيه اخير اشاره به اين دارد كه قرآن« ذكر» است و از تخيلات شاعرانه به دور.
4.3. تئوري« زبان رمزي و سمبليك » و نقد آن
دكتر شاكر ميگويد:« از نظر باطنيه، قرآن و بلكه تمام شريعت، رموز و امثالي هستند كه مراد و مقصود اصلي، حقايقي است كه در وراي آنهاست».
و از ناصر خسرو ميآورد:« شريعت ناطق، همه رمز و مثل است؛ پس هركه هر مثال را معاني، و اشارت را رموز نداند، بيفرمان شود»[6]. مراد از اين همه فرمان[احكام حلال و حرام] مثلها بود، بر حكمتها كه اندرز زير آن پوشيده است تا مردم از امثال برممثول دليل گيرند[7].
و به نقل از همو در تفسير آيه« و سيق الذين اتقوا ربهم الي الجنة زمراً حتي اذا جاءوها و فتحت ابوابها»[زمر/73] گويد:«پيدا شد اندر اين آيت كه چون آن قوم بيايند، درهاي بهشت بسته باشد، آنگاه بگشايند. معناي اين قول، آن است كه شريعتهاي پيامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگاري خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دري كه چون گشوده شود، مردم قرار يابند... و گشاده شدن در بهشت اند تأويل كتاب و شريعت است»[8].
بعضي از مفسران معاصر نيز مانند آيت الله موسوي اردبيلي، بخشي از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائكه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانستهاند[9].
بيگمان قرآن خالي از ريزنيست و حروف مقطعه از آن جمله است؛ ولي زبان قرآن را نميتوان يكسره زبان رمز دانست؛ زيار اولاً، درآن صورت زبان قرآن، زبان خصوصي بين خدا ورسولش يا بين رسول و عدهاي از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهاني بودن آن منتفي خواهد بود.
ثانياً، رمزي شمردن همه قرآن زمينه اين عقيده را فراهم ميآورد كه قرآن به دليل محتواي رمزياش داراي زبان خاصي است و قابل استناد نيست.
ثالثاً، در قرآن آمده است كه ديگران نميتوانند مانند آن را بياورند. خداي متعال فرمود:« و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله»[بقره/23] يا فرمود:« قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله»[يونس/38] ويا فرمود:« قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم»[هود/13].
حال اگر زبان قرآن رمزي باشد، اين تحدي معنا نخواهد داشت؛ زيرا هر فردي ميتواند رموزي را بين خود و ديگري جعل كند و با ديگران تحدي كند.
رابعاً، باطنيها و متصوفه بدون اينكه دليلي داشته باشند تفسيرهاي ناروايي از آيات قرآن ارائه كردهاند و براي مثال ميگويند: مقصود خدا از صلاة در «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر»[عنكبوت/45] رسول ناطق است؛ هم چنانكه غسل در قرآن را به معناي تجديد عهد با كساني گرفتهاند كه راز آيين را آشكار ساختهاند.
نيز ابن عربي ميگويد: مقصود از جبرئيل عقل، مراد از ميكائيل روح فلك ششم و منظور از اسرافيل روح فلك چهارم و معناي عزرائيل روح فلك هفتم است؛ همينطور مراد از آيه مباركه« مرج البحرين يلتقيان، بينهما مرزج لا يبغيان»[رحمن/20-19] را به همين آميختن درياي هيولاي جسماني كه شور و تلخ است با درياي روح مجرد كه شيرين و گواراست، ميداند. بيترديد يك چنين تفسيرهاي بدون دليلي، تفسير به رأي و باطل است[10].
4.4. تئوري« زبان عرفي به طور مطلق » و نقد آن
ولي بايد گفت: اين آيات صرفاً دلالت دارند بر اينكه ظواهر آيات قرآن به همان زبان عرف است؛ بنابراين زبان قرآن نميتواند به طور مطلق و بدون هيچگونه خصوصيت و امتيازي همسان زبان عرف دانست؛ زيرا اولاً، اين زبان از تسامح خالي نيست و بيدقتي در آن فراوان و نوعاُ سطح آن بسيار پايين است و حال آنكه هرگز نميتوان قرآن را اينگونه دانست.
اگر سراسر قرآن بهطور مطلق به زبان عاميانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغهاي كه درآن به كار ميرود، اعتماد از قرآن سلب ميشود و نميتواند برهاني از جانب پروردگار تلقي شود[نساء/174].
ثانياً، بسياري از كلمات قرآن در معنايي به كار رفته است كه در زبان عرف به كار نميرود كه نمونههايي ازآن خواهد آمد.
ثالثاً، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدي آن بيمعنا خواهد بود؛ زيرا هه مردم ميتوانند به راحتي با زبان عرف سخن گويند.
علامه طباطبايي ميگويد:« مفسر نبايد در تفسير قرآن به راهي برود كه در تفسير كلام خلق ميورد؛ زيرا اختلاف از جهت مراد ومصداقي است كه مفهوم كلام بر آن منطبق ميشود»[11].
در روايت نيز آمده است:« ان كلام الباري سبحانه لا يشبه كلام الخلق. كما لا يشبه افعاله افعالهم[12]؛ كلام خداوند، به افعال مردم شباهت ندارد».
4.5. زباني فراتر از زبان عرف
زبان قرآن، نه يكسره رمزي است، نه علمي، نه ادبي ونه عرفي، اگرچه نمودهايي از آنها را در برخورد دارد. زبان قرآن مخصوص به خود اوست؛ زيرا قرآن كتاب الهي است. پس بايد در عين عرفي بودن، جلوههاي قدسي نيز در خود داشته باشد تا هر كس از آن به ادازه درك خويش بهره ببرد.
قرآن كريم، در افاده تعاليم عاليه خود، طريق مخصوص به خود دارد و در اين خصوص روشي را اتخاذ كرده است، جدا از روشهاي معمولي، كه انسانها در مقام محاوره اتخاذ ميكنند.
آية الله معرفت در اين زمينه مينويسد:« راه و روشي كه عقلا، درمقام محاوره و تفهيم مقاصد خود پيش ميگيرد، صرفاً در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به كار ميرود؛ ولي براي رسيدن به حقايق عاليه، راهي ديگر، جدا از طريق معمولي بايد پيمود. قواعد مقرره كلامي، كه به نام«اصول محاوره» و در علم اصول به نام« اصول لفيظه» خوانده ميشود، براي پي بردن به مطالب رفيعه قرآن كافي نيست. مثلاًً با دانستن مفاهيم الفاظ و اجراي«اصالة الحقيقة» و «اصالة الاطلاق» فقط عموم و شمول ملول لفظي فهميده ميشود. خلاصه تمامي«اصول لفيظيه»، ظواهر الفاظ را ثابت ميكنند؛ ولي هرگاه، ابهامي در عبارت به وجود آمد، تمامي اين اصول از كار ميافتد»[13].
پنهان نيست كه اين قول، با آيه« وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»[شعراء/195] و « انه تنزل ربالعالمين ... بلسان عربي مبين»[شعراء/52] ناسازگار نيست؛ زيرا در اينجا بحث از چند لايه بودن قرآن است. قرآن در عين اينكه«عربي مبين»است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بيان نموده است. سطح ظاهر آن در اتمام حجت و بلاغ و برهان، كافي و عمومي است؛ ولي لايههاي دروني آن از فهم عادي بالاتر است و حتي پارهاي از سطوح را تنها «مطهرون» به مصداق«لا يمسه الا المطهرون»[واقعه/79] و «راسخون» به مصداق« وما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم»[آلعمران/7] آگاهند و اين آن چيزي است كه زبان قرآن را از زبان عرف، متمايز و ممتاز ميگرداند.
پىنوشتها :
1. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، مشكل ما درفهم قرآن، نامه مفيد، شماره8، ص6.
2. علامه در الميزان به رد اين نظريه پرداخته است ر.ك: عنايتي راد، محمد جواد، زبانشناسي دين در نگاه الميزان، مجله پژوهشهاي قرآني، شماره10-9، بهار و تابستان76، ص28.
3. سبحاني، جعفر؛ «زبان دين در فلسفه و كلام اسلامي»، مجله كلام اسلامي، ش23،ص19.
4. باربور، ايان، علم و دين، ص120و121.
5. شاكر، محمد كاظم، روشهاي تأويل قرآن، دفتر تبليغات اسلامي، ص216 به نقل از المجالس المؤيديه، مجلس هشتم از مجلس دوم.
6. همان، به نقل از وجه دين، صص35،178،180.
7. همان.
8. همان.
9. موسوي اردبيلي، همان، ص18.
10. سبحاني، همان، ص16.
11. طباطبايي، الميزان، ج3، ص80.
12. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج93،ص9 و به همين مضمون، صص138،137 و ج92،ص107.
13. معرفت، محمد هادي، «شناخت زبان قرآن»، مجله بينات، بهار73، ش1، ص55و54.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}