مقدمه:
قـدر :  عـبـارت اسـت از هـنـدسه و حد وجودى هر چیز، از کلماتى است ذکرش در کلام خـداى تـعـالى مـکـرر آمـده، و غـالبـا در آیـاتـى آمده که سخن از خلقت دارد،

کـلمـه قـدر را بـه طول و عرض و سایر حدود و خصوصیات طبیعى و جسمانى تفسیر کرده، مانند روایتى که صاحب محاسن از پدرش از یونس از ابى الحسن الرضا (علیه السلام) آورده، فرمود:
 
 هیچ حـادثـه اى رخ نمى دهد مگر آنچه خدا خواسته باشد و اراده کرده باشد، و تقدیر نموده، قـضـایـش را رانـده بـاشـد. عـرضـه داشـتـم : پـس مـعـنـاى خـواسـت چـیست ؟ فرمود: ابتداى فعل است. عرضه داشتم : پس معناى (اراده کرد) چیست ؟
 
فرمود: پایدارى بر همان مشیت و ادامـه فـعـل اسـت. پـرسـیـدم : پـس مـعـنـاى (تـقـدیـر کـرد) کدام است ؟ فرمود: یعنى طول و عرض آن را معین و اندازه گیرى کرد. پرسیدم : معناى قضا چیست ؟ فرمود: وقتى خدا قضایى براند آن را امضا کرده و این آن مرحله اى است دیگر برگشت ندارد. (1)
 
تفسیر آیه 49 سوره قمر از تفسیر نور
آیه 49 سوره قمر
إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ

ترجمه آیه  49 سوره قمر
ما هر چه آفریدیم به اندازه آفریدیم

معانی کلمات آیه 49 سوره قمر
«بِقَدَرٍ»: به اندازه لازم. از روی حساب و اندازه‌گیری دقیق و برابر نظم و نظام محکم و استوار (نگا: رعد / حجر / و ، فرقان / .

شأن نزول آیات 47 تا 49:
ابوهریرة گوید: مشرکین قریش با رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره خلقت خداوند از روى مصلحت و حکمت به مخاصمت و دشمنى برخاسته و منکر آن شده بودند سپس این آیات 47 تا 49 نازل گردید.(2)
 
آیه 49 سوره قمر از تفسیر نمونه
ممکن است خیال شود: عذابها با معاصى، هماهنگ نیست، در آیه بعد، مى افزاید: «ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم» إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر
 
آرى، هم عذابهاى دردناک آنها در این دنیا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شدید آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها، که هر چیزى را خدا آفریده روى حساب و نظام حساب شده اى است،
 
زمین و آسمان، موجودات زنده و بى جان، اعضاى پیکر انسان، و وسائل و اسباب حیات زندگى، هر کدام روى حساب و اندازه لازم است، و چیزى در این عالم بى حساب و کتاب نیست; چرا که آفریده آفریدگار حکیمى است
 
آیه 49 سوره قمر از تفسیر المیزان
همه چیز جهان روى حساب است
 جمله «إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر» در عین فشردگى، از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده برمى دارد، حقیقتى که بر سراسر جهان هستى حاکم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه کائنات جهان است.
 
هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى کند، به این اندازه گیرى دقیق، آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق، نه تنها در موجودات ذره بینى، که در کرات عظیم آسمانى نیز حاکم است.
 
فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى، که به وسیله صدها نفر کارشناس متخصص، به وسیله مغزهاى الکترونیکى انجام مى گیرد، موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از کره ماه که مى خواستند بنشینند، با این که، ظرف چند روزى که سفینه فضائى فاصله زمین و ماه را مى پیماید، همه چیز دگرگون مى شود .

 ماه هم به دور خود مى گردد و هم به دور زمین، و جاى آن به کلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز، زمین هم به دور خود و هم به دور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حرکت است.

ولى از آنجا که تمام این حرکات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد، که مطلقاً از آن تخلف نمى کند، فضانوردان موفق مى شوند که، با محاسبات پیچیده، درست در منطقه مورد نظر فرود آیند!
 
ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و کسوفهاى جزئى و کلى را که در نقاط مختلف زمین روى مى دهد، دقیقاً پیش بینى کنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
 
در موجودات کوچک، در مورچگان ریز با آن اندامهاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره کننده است، و هنگامى که به موجودات کوچکتر، یعنى جانداران ذره بینى، میکربها، ویروسها و آمیبها مى رسیم، ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد.
 
 و در آنجا حتى یک هزارم میلیمتر و کوچکتر از آن تحت حساب است، و از آن فراتر، هنگامى که به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاسهاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى کوچک مى شود که، به فکر هیچ انسانى نمى گنجد.
 
این اندازه گیرى، تنها در مساله کمیت ها نیست، کیفیت هاى ترکیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقاً برخوردار است، نظامى که بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاکم است.
 
 نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد که، اگر کمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او بر هم مى ریزد.در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند، وهر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود.

پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند، و از این که آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند، و لذا عمر طولانى دارند.
 
ولى همین پرندگان شکارى، بسیار کم تخم مى گذارند، و کم جوجه مى آورند، و تنها در شرایط خاصى زندگى مى کنند، اگر بنا بود با این عمر طولانى، جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان کوچک خوانده مى شد.
 
این مسأله، دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد که، مطالعه آن انسان را به عمق «إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر» آشناتر مى سازد.
 
تقدیر الهى و آزادى اراده انسان
ممکن است از آیه مورد بحث و شبیه آن، این توهم، یا سوء استفاده پیش آید که، اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است، پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است، و بنابراین، از خود اختیارى نداریم.
 
ولى، چنان که قبلاً نیز گفته ایم، گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست،
 
 ولى او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار باشیم، و لذا براى ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که، اگر اختیار نداشتیم، تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود، بنابراین، اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم، این بر خلاف تقدیر الهى است.
 
اما در مقابل افراط «جبریون»، گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند که آنها را «قدریون» و «مفوضه» مى نامند،آنها صریحاً مى گویند:

اعمال ما به دست ما است، و خدا را مطلقاً به اعمال ما کارى نیست، و به این ترتیب قلمرو حکومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته، و راه شرک را مى پویند.
 
حقیقت این است که، جمع میان این دو اصل (توحید افعال و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد.اگر «توحید» را به این معنى تفسیر کنیم که:

خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست، به طورى که ما هیچ اختیارى نداریم، «عدل» خدا را انکار کرده ایم; چرا که گنهکاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى کند.
 
و اگر «عدل» را به این معنى تفسیر کنیم که: خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد، او را از حکومتش خارج ساخته ایم، و در دره «شرک» سقوط کرده ایم.
 
«امر بین الامرین» که ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است، این است که: معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد، مى تواند از ما سلب اختیار نماید، و این همان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است.
 
قابل توجه این که، در ذیل آیات مورد بحث، روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در کتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است:
 
از جمله در حدیثى مى خوانیم که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَیْسَ لَهُمْ فِى الإِسْلَامِ نَصِیبٌ: الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ، أُنْزِلَتْ فِیْهِمْ آیَةٌ فِی کِتابِ اللّهِ، إِنَّ الْمُجْرِمِیْنَ فِی ضَلال وَ سُعُر...: « دو گروه از امتم هستند که سهمى در اسلام ندارند!
 
جبرى ها، و قدرى ها و درباره اینها آیه إِنَّ الْمُجْرِمِیْنَ فِی ضَلال وَ سُعُر...: «گنهکاران در گمراهى و جنون و شعله هاى آتش اند...» نازل شده».(4)
 
«مرجئه» از ماده «ارجاء» به معنى تأخیر انداختن است و این اصطلاحى است که در مورد «جبریون» به کار مى رود;
 
 چرا که آنها اوامر الهى را نادیده گرفته، و رو به سوى معصیت مى آورند، به گمان این که مجبورند، یا این که معتقدند مرتکبین گناهان کبیره، سرنوشتشان روشن نیست و آن را به قیامت مى اندازند.(5)
 
و در حدیثى از «امام باقر»(علیه السلام) مى خوانیم: نُزِلَتْ هذِهِ فِى الْقَدْرِیَةِ: ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر: «این آیات درباره «قدریه» نازل شده، در قیامت به آنها گفته مى شود: آتش دوزخ را بچشید، ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم»(6)
 
 (اشاره به این که، منظور از اندازه و حساب این است که، براى هر گناهى، مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یکى دیگر از تفسیرهاى آیه است، و یا این که، شما که منکر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون مى دیدید، اکنون قدرت خدا را ببینید، و بچشید عذاب انحراف خود را).
 
عذاب مجرمین به اندازه است
و قـدر هـر چـیـز عبارت است از مقدار و حد و هندسه اى که از آن تجاوز نمى کند، نه از جهت زیـادى و نـه از جـهـت کمى، و نه از هیچ جهت دیگر، خداى تعالى در این باره مى فرماید:
 
(و ان مـن شـى ء الا عـنـدنـا خـزائنـه و مـا نـنـزله الا بقدر) معلوم پس براى هر چیزى در خلقتش حدى است محدود، که از آن تجاوز نمى کند، و در هستیش صراطى است کشیده شده که از آن تخطى نمى کند، و تنها در آن راه سلوک مى نماید.
 
و آیـه مـورد بـحـث در مـقـام تـعـلیـل عـذاب مـجـرمـیـن در قـیـامـت اسـت کـه دو آیـه قـبـل از آن سـخـن مـى گفت، گویا شخصى پرسیده :
 
 چرا کیفر مجرمین ضلالت و سعیر در قـیـامـت و چـشـیـدن مس سقر، شد؟
در پاسخ فرموده : براى این ما هر چیزى را به قدر خلق کـرده ایـم، و حـاصـلش ایـن اسـت که : براى هر چیزى قدرى است، و یکى از قدرها که در انـسـان مـعین شده این است که خداى سبحان او را نوعى کثیر الافراد خلق کرده، طورى خلق کرده که با ازدواج و تناسل، افرادش زیاد شود.

و نیز مجبور باشد در زندگى دنیائیش اجتماعى زندگى کند، و از زندگى دنیاى ناپایدارش براى آخرت پایدارش زاد و توشه جـمـع کـنـد، و نـیـز یـکـى دیـگـر از قـدرها این است که در هر عصرى رسولى سوى ایشان بـفـرسـتـد، و بـه سـوى سـعـادت دنـیـا و آخـرت دعـوتـشـان کـنـد.
 
 هـر کـس دعـوت آن رسـول را بـپـذیـرد رسـتـگـار گـردد و سـعـادتـمـنـد شـود، و داخـل بـهـشت و در جوار پروردگارش قرار گیرد، و هر کس آن را رد کند و مرتکب جرم شود در ضلالت و آتش قرار گیرد و ایـن اشتباه است که بعضى پنداشته اند که :
 
 به این نحو جواب دادن مصادره به مطلوب (و عـیـن ادعـا را دلیـل قـرار دادن ) اسـت، کـه در قـواعـد اسـتـدلال مـمـنـوع اسـت.
 
 بـیـان ایـن مـصـادره چـنـیـن اسـت کـه سـوال از ایـن کـه چـرا خـداوند ایشان را خاطر جرائمشان با آتش کیفر مى دهد؟ که در حقیقت سـوال از عـلت چـنـیـن تـقـدیـر اسـت، در مـعـنـا ایـن اسـت کـه سـوال شده باشد:
 چرا خداوند مجازات با آتش را براى مجرمین تقدیر کرد؟ و معناى جواب عین همین سوال است، چون مى فرماید: خدا آتش را براى مجازات مجرمین مقدر کرده.
 
و یـا مـعـنـاى سـوال ایـن اسـت کـه : چـرا خـدا مـجـرمـیـن را داخـل آتـش مـى کـنـد؟ و مـعـنـاى جـواب ایـن اسـت کـه : بـراى ایـن کـه خـدا آنـان را داخـل آتـش مـى کـنـد، و ایـن هـمـان مـصـادره و عـیـن مـدعـا را دلیل و عین سوال را جواب قرار دادن است.
 
اعمال ما تابع قواعد کلى و ضوابط عمـومـى مـنـتـزع از خـارج اسـت ولى اعمال خداوند علتى جز مشیت او ندارد
 
و بیان خطا بودن این پندار این است که : بین کارهاى ما و کارهاى خداى تعالى فرق هست، مـا در کـارهـاى خـود تـابـع اصـول و قوانین کلیه اى هستیم که از عالم خارج و وجود عینى مـوجـودات انـتـزاع شـده، و ایـن قـوانـیـن حـاکـم بـر مـا هـسـتـنـد، و اراده و افـعـال مـا را محکوم خود دارند.
 
 اما وقتى به علّت گرسنگى، غذا و به علّت تشنگى، آب مـى خـوریـم، مـنـظـورمـان از خـوردن سـیر شدن، و از نوشیدن سیراب شدن است چون این قـانـون کـلى را از خـارج گـرفـتـه ایم، غذا خوردن انسان را سیر مى کند، و آب نوشیدن سـیـرابـى در پـى دارد، و وقـتـى هـم بـپرسیم چرا مى خورى جواب همین خواهد بود که مى خواهم سیر شوم.
 
و کوتاه سخن این که : افعال ما تابع قواعدى کلى و ضوابطى عمومى است، که از وجود خـارجـى انـتـزاع مـى شـود، و امـا افـعـال خـداى تـعـالى ایـنـطـور نـیـسـت.

بـلکـه فـعـل او عـیـن وجـود عـیـنـى خـارجـى اسـت، و اصـول و ضـوابـط کـلى عـقـلى از فعل او گرفته مى شود، و بعد از فعل او است.
 
و خـلاصـه بـعـد از آنـکـه خـدا عـالمـى آفـریـد، و نظامى در آن جارى ساخت، ما از آن نظام قـوانـیـنـى کـلى اتـخـاذ مـى کـنـیـم، پـس قـوانـیـن مـا بـعـد از فـعـل خـدا و مـحـکـوم بـه حـکـم خـدا اسـت،

نـه ایـن کـه آن ضـوابـط و قـوانـیـن حـاکـم بـر فـعـل خـدا، و جـلوتـر از آن بـاشـد، و بـه هـمـیـن جـهـت اسـت کـه فـرمـوده : (لا یـسـئل عـمـا یـفـعـل وهـم یـسـئلون ) و نـیـز فـرمـوده : (ان اللّه یفعل ما یشاء) و نیز فرموده : (الحق من ربک ).
 
بـنـابـرایـن دیگر نباید در فعل خدا چون و چرا کرد، به این معنا که خارجى آن را پرسش کـرد، چـون غـیـر از خود خدا علّت دیگرى براى کار او نیست، تا آن علت، وى را در کارش مـسـاعـدت کـنـد..

و نـه بـه این معنا که از اصلى کلى و عقلى جستجو کرده پرسید: مصحح و مـجـوز فـعـل خـدا چـیـسـت ؟ چـون گـفـتـیـم : اصـول عـقـلى مـنـتـزع از فعل او است نه جلوتر از فعل او.
 
سـه گـونـه تـعـلیـل افعال خدا در آیات قرآن
 بـله، در کـلام خـود خـداى سـبـحـان فـعـل خـدا بـه یـکـى از سـه وجـه تعلیل شده :
 
تـعـلیـل اول :
اول : به غایت و نتیجه اى که از فعل او عاید خلق مى شود، و فوایدى که خلق از آن بهره مـنـد مـى گـردد، نـه خـود او، لیـکـن ایـن قـسـم تـعـلیـل در حـقـیـقـت تـعـلیـل اصـل فـعـل اسـت، نـه تـعـلیـل فـعـل خـدا، .

خـلاصـه عـلّت فـعـل را بـیان مى کند، نه علت این که چرا خدا چنین کرد، بلکه مى خواهد بیان کند که این فـعـل هـم یـکـى از حـلقـه هـاى زنـجـیـر عـلل و مـعـلول اسـت،
 
 و حـلقـه دوم ایـن فـعـل فـلان خاصیت است، همچنان که فرموده : (و لتجدن اقربهم موده للذین امنوا الذین قـالوا انـا نـصـارى ذلک بـان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لا یستکبرون ) و نیز فرموده : (و ضربت علیهم الذله و المسکنه... ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ).
 
تـعـلیـل دوم :
 
دوم : بـه یـکـى از اسـمـا و صـفـات خـدا کـه مـنـاسـب بـا آن فـعـل اسـت تـعـلیـل کـرده، مـانـنـد تـعـلیـل هـاى بـسـیـار کـه در کـلامـش بـه مـثـل (ان اللّه غـفـور رحـیـم و هـو العـزیـز الحـکـیـم ) و(هـو اللطـیـف الخـبـیـر) و امثال این اسماء به کار برده و تعلیل فعل خدا به اسماء در قرآن کریم شایع است، که اگـر در مـوارد آنـهـا خـوب دقـت کـنـى خـواهـى دیـد کـه در حـقـیـقـت صـفـت جـزئى در فـعـل، فـعـل جـزئى را بـه صـفـت عـمـومـى فـعـل خـدا تـعـلیـل مـى کـنـد.
 
 و اسـمـى از اسـمـاى خـداى تـعـالى وجـه خـاص در فـعل جزئى را به وجه عام در آن تعلیل مى نماید، و این جریان در آیه (و کاین من دابه لا تـحـمـل رزقها اللّه یرزقها و ایاکم و هو السمیع العلیم ) روشنى به چشم مى خورد، چـون بـر آوردن حـاجـت جنبندگان و به غذا و رزق را که به زبان حاجت در خواست مى کنند تـعـلیـل مى کند.

 این که خدا شنواى دانا است، یعنى او هر چیزى را خلق کرده در خواست هاى هـمـه مخلوقات براى او شنیده شده و احوال آنها دانسته شده است، و این شنوایى و دانایى دو صفت از صفات عمومى فعل خدا است.
 
و باز نظیرش آیه (فتلقى ادم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم ) است کـه مـى بـینید توبه آدم را تعلیل کرده به این که خدا به طور کلى تواب و رحیم است، یعنى صفت فعل او توبه و رحمت است.
 
تـعـلیـل سوم:
 سـوم : بـه فـعـل عـمـومـیـش، و بـرگـشـت ایـن قـسـم تـعـلیـل هـا بـه همان وجه دوم است، مانند آیه مورد بحث که ضلالت دنیایى مجرمینو آتش ‍ دوزخـشـان را تـعـلیـل مـى کـنـد بـه یک مسأله عمومى، و آن این است که : به طور کلى هر چـیـزى را بـا انـدازه گـیـرى آفـریـده، مـى فـرمـایـد:
 
 (ان المـجـرمـیـن فـى ضـلال و سعر... انا کل شى ء خلقناه بقدر)، چون قدر که در هر چیز عبارت ازاست محدود بـه حـدى بـاشـد کـه در مـسـیـر هـسـتـیـش از آن تـجـاوز نـکـنـد، فـعـل عـمـومـى خـداى تـعـالى اسـت، هـیـچ یـک از مـوجـودات خـالى از ایـن فـعـل و از ایـن نـظـام نـیـسـت.
 
 پـس تـعـلیـل عـذاب بـه قـدر، تـعـلیـل فـعـل خـاص خـداسـت بـه فـعـل عـام او، و در حـقـیـقت بیان کننده این معنا است که این فـعـل خـاص مـن مـصـداقـى از مـصـادیـق فـعـل عـام ما، یعنى قدر است.

آرى همان طور تمامى موجودات را با قدر خود آفریده، درباره انسان نیز چنین تقدیرى کرده،اگر دعوت نبوت را رد کند روز قیامت معذب گشته داخل آتش شود.
 
و نیز مانند آیه شریفه (و ان منکم الا واردها کان على ربک حتما مقضیا) که ورود در جهنم را تـعـلیـل مـى کـنـد به قضا، که خود فعل عام خداى تعالى است ، و ورود در جهنم یکى از مصادیق آن است.
 
پـس روشـن شـد کـه آنـچـه در کـلام خـداى تـعـالى تـعـلیـل دیـده مـى شـود تـعـلیـل فـعـلى از افـعـال خـدا اسـت بـه فـعـل دیـگـر خـدا کـه عـمـومـى تـر از آن اسـت.
 
 تـعـلیـل فـعـل خـاصـى اسـت بـه صـفتى عام، و خلاصه و به عبارتى دیگر علتى را که مى آورد عـلّت در مـقـام اثـبات است، نه در مقام ثبوت، بنابر این اشکالى که کردند وارد نیست، و تـعـلیـل تـقـدیر آتش براى مجرمین به تقدیر آتش براى مجرمین مصادره نیست، و به هیچ وجه از باب اتحاد مدعا و دلیل نمى باشد.
 
 
 
 
تفسیر آیه  49 سوره قمر از تفسیر اهل بیت علیه السلام.
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ لِکُلِّ شَیْءٍ مَا یُشَاکِلُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ مَا یُصْلِحُهُ مِنْ رِزْقِهِ وَ خَلَقَ الْبَعِیرَ خَلْقاً لَا یَصْلُحُ شَیْءٌ مِنْ خَلْقِهِ عَلَی غَیْرِهِ مِنَ الدَّوَابِّ وَ کَذَلِکَ کُلُّ شَیْءٍ مِنَ الدَّوَابِّ وَ خَلَقَ لِدَوَابِّ الْبَرِّ وَ طَیْرِهَا مِنَ الرِّزْقِ مَا یُصْلِحُهَا فِی الْبَرِّ وَ خَلَقَ لِدَوَابِّ الْبَحْرِ وَ طَیْرِهَا مِنَ الرِّزْقِ مَا یُصْلِحُهَا فِی الْبَحْرِ فَلِذَلِکَ قَوْلُهُ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ.
 
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- خدا برای هر چیزی، آنچه مناسب اوست از آفریده‌ی خود و آنچه وسیله‌ی روزی او است آفریده. شتر را برای نیازهایی که غیر آن از چهارپایان دیگر شایسته‌ی آن‌ها نیستند آفریده، و همچنین هستند .
 
چهارپایان دیگر که هرکدام برای نیازی مخصوص به خود هستند، و برای جانوران بیابان و پرنده‌هایش رزقی آفریده که شایسته‌ی آن‌ها در بیابان است، و برای جانوران دریا و پرنده‌هایش روزی شایسته در دریا آفریده و برای این است که فرموده: إِنَّا کُل شَیْءٍ خَلقْنَاهُ بِقَدَرٍ.(7)
 
علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ قَالَ: لَهُ وَقْتٌ وَ أَجَلٌ وَ مُدَّهْ علیّ‌ّبن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- إِنَّا کُل شَیْءٍ خَلقْنَاهُ بِقَدَرٍ، هرچیزی وقت و سرانجام و مدّت معیّنی دارد.(8)
 
الحسن (علیه السلام)- أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ فَقَالَ یَقُولُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ لِأَهْلِ النَّارِ بِقَدْرِ أَعْمَالِهِمْ.
 
امام حسن (علیه السلام)- درباره‌ی آیه: إِنَّا کُل شَیْءٍ خَلقْنَاهُ بِقَدَرٍ، سؤال شد. حضرت (علیه السلام) فرمود: «خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: برای اهل جهنّم هرچیز را به‌اندازه‌ی اعمال آن‌ها آفریدیم(9)
 
 
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- جَعَلْنَا لِکُلِّ شَیْءٍ شِکْلاً یُوَافِقُهُ وَ یَصْلُحُ لَهُ کَالْمَرْأَهًِْ لِلرَّجُلِ وَ الْأَتَانِ لِلْحِمَارِ وَ ثِیَابِ الرِّجَالِ لِلرِّجَالِ وَ ثِیَابِ النِّسَاءِ لِلنِّسَاءِ.
 
ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- برای هرچیزی همانندی قرار دادیم که موافق آن است و با آن سازگاری دارد؛ مانند زن برای مرد، مادّه الاغ برای الاغ، لباس مردان برای مردان و لباس زنان برای زنان.(10)
 
 
نتیجه :
پیام و نکات و برداشت هایی از آیه 49 سوره قمر به شرح زیر است.
1. هستى داراى هدف و حساب و کتاب دقیق است. «کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»

2. هر یک از پیدایش اقوام و فرستادن انبیا و کیفر و پاداش انسان‌ها، در چارچوب مقرّرات و نظامى خاص صورت مى‌گیرد. «إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»

3. کارهاى الهى هم حساب شده و حکیمانه است و هم با سرعت انجام مى‌گیرد. بِقَدَرٍ ... کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ
4. تمامى موجودات و قوانین هستى، براساس اندازه گیرى، محاسبه و برنامه دقیق الهى شکل گرفته است. (إنّا کلّ شىء خلقنه بقدر)

5. تمامى برنامه ها و مظاهر هستى، هدفدار است. (إنّا کلّ شىء خلقنه بقدر) نظم و برنامه داشتن جهان آفرینش، نمى تواند بدون هدف و جداى از آن باشد. به عبارت دیگر هدفدار بودن جهان، لازمه وجود نظم و برنامه در آن است.

6. مجازات هاى سخت مجرمان در قیامت، براساس محاسبه و سنجشى عادلانه و به دور از گزاف و ظلم است. (یوم یسحبون ... إنّا کلّ شىء خلقنه بقدر) با توجه به ارتباط این آیه با آیه قبل - که در زمینه مجازات سخت مجرمان در قیامت است - برداشت یاد شده به دست مى آید.
 
پی نوشت:
1.صحیح ترمذى و صحیح مسلم و تفسیر کشف الاسرار
2.تفسیر المیزان گفتاری پیرامون قدر ذیل ایه 49 قمر
3.تفسیر نور جلد 9 - صفحه 367
4.تفسیر قرطبى جلد 9، صفحه 6318.
5ـ «مجمع البحرین»، ماده «رجا».
6. ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 186
7. بحارالأنوار، ج۵۴، ص۳۷۳
8. . القمی، ج۲، ص۳۴۱/ نورالثقلین
9.التوحید، ص۳۸۳/ نورالثقلین/ البرهان
10. بحرالعرفان، ج۱۵، ص۲۳۰
 
منابع:
تفسیر المیزان(https://quran.anhar.ir/tafsirfull-14314.htm)
تفسیر نمونه(http://www.makarem.ir/quran/?lid=0&view)
تفسیر نور(https://wiki.ahlolbait.com)
تفسیر اهل بیت علیه السلام.( http://alvahy.com)