تفسیر آیه 50 سوره مریم
در این مطلب راسخون به تفسیر آیه 50 سوره مریم که به نتیجه مبارزه خضرت ابراهیم در مقابل آذر (پدرش) اشاره دارد. می پردازیم.
در تفسیر آیه 50 سوره مریم نتیجه دورى از شرک و مشرکان در آیـات گـذشـتـه سـخـنان منطقى ابراهیم که آمیخته با لطف و محبت خاصى بود در طریق هـدایـت پدرش گذشت ، اکنون نوبت بازگو کردن پاسخهاى آزر است تا از مقایسه این دو به یکدیگر، حقیقت و واقعیت آشکار و روشن شود.
این آیه که با کمک ایات قبل تفسیر می گردد تهدید ابراهیم توسط پدرش یا ناپدری اش است که او را به به سنگسار کردن تهدید کرده است.
تعبیر بسیار توهین آمیزى است که افراد خشن نسبت به مخالفین خود به کار مى برند و در فـارسـى گـاهـى بـه جـاى آن (گـورت را گـم کـن ) مى گوئیم ، یعنى نه تنها خودت براى همیشه از من پنهان شو، بلکه جائى برو که حتى قبرت را هم نبینم !.
آیه 50 سوره مریم.
وَ وَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً
ترجمه آیه 50 سوره مریم.
از رحمت خود به آنان عطا کردیم؛ و برای آنها نام نیک و مقام برجستهای (در میان همه امّتها) قرار دادیم!
معنی کلمات آیه 50 سوره مریم
«مِن رَّحْمَتِنَا»: رحمت خود را. برخی از رحمت خود را. در پرتو رحمت خود خیر و خوبی دنیا و آخرت را بهره ایشان کردیم. «لِسَانَ»: زبان. در اینجا مراد کلام و گفتار است. عربها گاهی اندام را بر چیزی اطلاق میکنند که از آن عضو صادر میشود. از قبیل: یَد، بر قدرت و عطاء (نگا: فتح / ، ص / ). قَدَم، بر فضل و برتری (نگا: یونس / . لِسَان، بر کلام (نگا: ابراهیم / .
«لِسَانَ صِدْقٍ»: ذکر جمیل. نام نیکو. (صِدْقٍ) مصدر است و به هنگام اضافه واژهای بدان، معنی وصفی دارد و بیانگر زیبائی و نیکوئی مضافِ خود است.
از قبیل: رَجُلُ صِدْقٍ. إِمْرَأَةُ صِدْقٍ. قَدَمُ صِدْقٍ. مَقْعَدُ صِدْقٍ. لِسانُ صِدْقٍ. اضافه موصوف به صفتِ خود است (نگا: یونس / . «عَلِیّاً»: والا مقام. صفت (لِسانَ) است.
علیا: علىّ: بسیار برتر. بسیار رفیع القدر، آن صیغه مبالغه است و یازده بار در قرآن آمده است، [۱]هشت بار درباره خدا، بقیه در باره دیگران.
تفسیر آیه 50 سوره مریم از تفسیر نور
نکات آیه 50 سوره مریم
۱- حضرت ابراهیم و فرزندانش، اسحاق و یعقوب، برخوردار از رحمت هایى ویژه از جانب خداوند (و وهبنا لهم من رحمتنا) «من» براى تبعیض است; یعنى «وهبنا لهم بعض رحمتنا» عنوان «هبه» و بخشش الهى، حاکى از ویژگى و مرتبه والاى آن است.
۲- هجرت از محیط شرک و استقامت در توحید، زمینه ساز بهره مندى انسان از رحمت و عنایت هاى ویژه خداوند (فلمّا أعتزلهم ... و وهبنا لهم من رحمتنا)
۳- خداوند، براى ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) ستایشى راستین و بلندآوازه در تاریخ قرار داده است. و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا از جمله معانى و کاربردهاى کلمه «لسان» ثنا و تمجید است; بنابراین «جعلنا ...»، یعنى براى آنها ثنا و تمجیدى راستین و رفیع قرار دادیم.
۴- خداوند، خوش نامى و بلندآوازگى را، به پاس پایدارى ابراهیم(ع) در توحید، به او و فرزندانش عنایت کرد. (فلمّا أعتزلهم ... و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا)
۵- لزوم مراعات صدق و راستى، در تکریم و تمجید از اشخاص و خارج نشدن از مرز واقعیت (و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا) خداوند، ابراهیم و فرزندش را از ثنایى رفیع، ولى راستین برخوردار کرده است.
یعنى آنچه که در باره آنان به عنوان ثنا و تمجید گفته مى شود، راست و عین واقعیت است، نه این که مبالغه باشد. این قید داراى پیام و درسى است براى همه که در تمجیدها به افراط و یا تفریط دچار نشوند، بلکه حقیقت اظهار کنند.
۶- نام نیک و بلندآوازگى، مزیّتى شایسته و پرتویى از رحمت الهى است. (و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا)
۷- ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع)، به عنایت خداوند، داراى گفتارهایى راستین و پرطنین در جهان و تاریخ (و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا) «لسان» در معانى مختلفى به کار رفته است.
از جمله به معناى «کلام»، لذا ممکن است «لسان صدق» به معناى کلام صادق و راست باشد; یعنى آنچه که ابراهیم(ع) و فرزندان او ابراز داشته اند، عین حقیقت است. وصف «علیّاً» براى «لسان»، نشان بازتاب وسیع آن بین مردم است.
۸- راستى در گفتار، مزیتى ارزنده و داراى ارزشى والا است. (و جعلنا لهم لسان صدق علیًّا)
پیام های آیه 50 سوره مریم از تفسیر نور
ابراهیم علیه السلام از ستاره و ماه و خورشید دل برید، به خدا رسید. لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ... وَجَّهْتُ وَجْهِیَ [2]
عموى منحرف را رها کرد، خود براى همهى مردم پدر شد. «مِلَّةَ أَبِیکُمْ» [3]
عمو با او قهر کرد، «وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا» [4] امّا خدا به او لطف کرد. «إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا» [5]
براى خدا کنارهگیرى کرد، «أَعْتَزِلُکُمْ» [6] شهره آفاق شد. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ»
از خانه بتها فرار کرد، سازنده خانه توحید شد. «إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» [7]
جانش را در راه خدا تسلیم کرد، آتش بر او گلستان شد. «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» [8]
فرزند را براى ذبح آماده کرد، «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» «9» جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جایگاهش واجب شد.
تا اواخر عمر بىفرزند، ولى راضى بود، در پایان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت.
در خلوتترین مکانها کعبه را ساخت، پرجاذبهترین مناطق زمین شد.
در بیابان، تنهاى تنها فریاد زد، از تمام زمین، لبّیکگو رسید. «أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» [10]
کودک تشنهى خود را رها کرد، آب زمزم، براى همیشه جارى شد.
در برابر تهدید عموى بتپرستش سلام کرد، «قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ» [11] خداوند به او سلام فرستاد. «سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ» [12]
تفسیر آیه 50 سوره مریم از تفسیر نمونه
نتیجه دورى از شرک و مشرکان
در آیات گذشته سخنان منطقى ابراهیم(علیه السلام) که آمیخته با لطف و محبت خاصى بود، در طریق هدایت پدرش گذشت. اکنون، نوبت بازگو کردن پاسخ هاى «آزر» است تا از مقایسه این دو، با یکدیگر، حقیقت و واقعیت آشکار و روشن شود.
قرآن، مى گوید: نه تنها دلسوزى هاى ابراهیم و بیان پربارش به قلب آزر ننشست بلکه او از شنیدن این سخنان، سخت برآشفته «گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من روى گردانى»؟! (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ).
«اگر از این کار، خوددارى نکنى، به طور قطع تو را سنگسار خواهم کرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لاَ َرْجُمَنَّکَ).«و اکنون از من دور شو دیگر تو را نبینم» (وَ اهْجُرْنِی مَلِیّاً).
جالب این که: اولاً «آزر» حتى مایل نبود تعبیر انکار بت ها و یا مخالفت و بدگوئى نسبت به آنها را بر زبان آورد، بلکه، به همین اندازه، گفت:
«آیا تو از بت ها روى گردان هستى» مبادا به بت ها جسارت شود.
ثانیاً، به هنگام تهدید ابراهیم، او را به سنگسار کردن تهدید نمود، آن هم با تأکیدى که از «لام و نون تأکید ثقیله» در «لاَ َرْجُمَنَّکَ» استفاده مى شود و مى دانیم: سنگسار کردن یکى از بدترین انواع کشتن است.
ثالثاً، به این تهدید مشروط، قناعت نکرد بلکه در همان حال ابراهیم(علیه السلام) را وجودى غیر قابل تحمل شمرد، و به او گفت: براى همیشه از نظرم دور شو (کلمه «مَلِیّا» به گفته «راغب» در «مفردات» از ماده املاء به معنى مهلت دادن طولانى آمده است و در اینجا مفهومش آن است که براى مدت طولانى یا همیشه از من دور شو).
این تعبیر بسیار توهین آمیزى است که افراد خشن نسبت به مخالفین خود به کار مى برند، و در فارسى گاهى به جاى آن «گورت را گم کن» مى گوئیم، یعنى نه تنها خودت براى همیشه از من پنهان شو، بلکه جائى برو که حتى قبرت را هم نبینم!
بعضى، از مفسران جمله «لاَ َرْجُمَنَّکَ» را به معنى سنگسار کردن، نگرفته اند بلکه، به معنى بدگوئى یا متهم کردن، تفسیر کرده اند.
ولى، این تفسیر بعید به نظر مى رسد، بررسى سایر آیات قرآن که با همین تعبیر وارد شده است، به آنچه گفتیم گواهى مى دهد.
صبر ابراهیمی
ولى با این همه، ابراهیم(علیه السلام) همانند همه پیامبران و رهبران آسمانى، تسلط بر اعصاب خویش را همچنان حفظ کرد، و در برابر این تندى و خشونت شدید، با نهایت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ).
این سلام ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهیم(علیه السلام)، «آزر» را ترک گفت، و ممکن است سلامى باشد که به عنوان ترک دعوى گفته مى شود همان گونه در آیه 55 سوره «قصص» مى خوانیم: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لانَبْتَغِى الْجاهِلِیْنَ:
«اکنون که از ما نمى پذیرید، اعمال ما براى ما و اعمال شما براى خودتان، سلام بر شما ما هواخواه جاهلان نیستیم».
سپس اضافه کرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مى کنم; چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیّاً).
در واقع، ابراهیم(علیه السلام) در مقابل خشونت و تهدید «آزر»، مقابله به ضد نمود، وعده استغفار و تقاضاى بخشش پروردگار را به او داد.
در اینجا سؤالى مطرح مى شود که: چرا ابراهیم(علیه السلام) به او وعده استغفار داد با این که مى دانیم «آزر»، هرگز ایمان نیاورد، و استغفار براى مشرکان، طبق صریح آیه 113 سوره «توبه» ممنوع است.
پاسخ این سؤال را به طور مشروح ذیل همان آیه سوره «توبه» ذکر کرده ایم. [13]
ادب ابراهیم(علیه السلام)
پس از آن چنین گفت: «من از شما (از تو و این قوم بت پرست) کناره گیرى مى کنم، و همچنین از آنچه غیر از خدا مى خوانید» یعنى از بت ها (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ).
«و تنها پروردگارم را مى خوانم، و امیدوارم که دعاى من در پیشگاه پروردگارم بى پاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیّاً).
این آیه از یکسو، ادب ابراهیم(علیه السلام) را در مقابل «آزر» نشان مى دهد، که او گفت: از من دور شو، ابراهیم هم پذیرفت، و از سوى دیگر، قاطعیت او را در عقیده اش مشخص مى کند،
که این دورى من از شما به این دلیل نیست که دست از اعتقاد راسخم به توحید برداشته باشم، بلکه، به خاطر عدم آمادگیتان براى پذیرش حق است و لذا من در اعتقاد خودم همچنان پا بر جا مى مانم.
ضمناً، مى گوید: من اگر خدایم را بخوانم اجابت مى کند اما بیچاره شما که بیچاره تر از خود را مى خوانید و هرگز دعایتان مستجاب نمى شود و حتى سخنانتان را نمى شنود.
آیین ابراهیمی
ابراهیم(علیه السلام) به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمام تر باقى ماند، همواره منادى توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز، بر ضد او قیام کردند،
اما او سرانجام تنها نماند، پیروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پیدا کرد، به طورى که همه خداپرستان جهان به وجودش افتخار مى کنند.
قرآن در این زمینه مى گوید: «هنگامى که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه مى پرستیدند، کناره گیرى کرد، اسحاق و بعد از اسحاق، فرزندش یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگى قرار دادیم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیّاً).
گر چه، مدت زیادى طول کشید که خداوند اسحاق و سپس یعقوب (فرزند اسحاق) را به ابراهیم(علیه السلام) داد ولى به هر حال این موهبت بزرگ، فرزندى همچون اسحاق و نوه اى همچون یعقوب که هر یک پیامبرى عالى مقام بودند، نتیجه آن استقامتى بود که ابراهیم(علیه السلام) در راه مبارزه با بت ها و کناره گیرى از آن آئین باطل از خود نشان داد.
رحمت خالصین و مخلصین،
علاوه بر این، «ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى که ویژه خالصین، مخلصین، مردان مجاهد و مبارز راه خدا است.
و سرانجام «براى این پدر و فرزندانش، نام نیک، زبان خیر و مقام برجسته در میان همه امت ها قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِیّاً).
این در حقیقت پاسخى است به تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) که در سوره «شعراء» آیه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِى لِسانَ صِدْق فِى الاْ خِرِینَ: «خدایا براى من لسان صدق در امت هاى آینده قرار ده».
در واقع آنها مى خواستند آن چنان ابراهیم(علیه السلام) و دودمانش از جامعه انسانى طرد شوند، که کمترین اثر و خبرى از آنان باقى نماند و براى همیشه فراموش شوند.
اما بر عکس، خداوند به خاطر ایثارها، فداکارى ها و استقامتشان در اداى رسالتى که بر عهده داشتند آن چنان آنها را بلند آوازه ساخت که همواره بر زبان هاى مردم جهان قرار داشته و دارند، و به عنوان اسوه و الگوئى از خداشناسى و جهاد و پاکى و تقوا و مبارزه و جهاد شناخته مى شوند.
«لِسان» در این گونه موارد، به معنى یادى است که از انسان در میان مردم مى شود و هنگامى که آن را اضافه به «ِصْدق» کنیم و «لسان الصدق» بگوئیم، معنى یاد خیر، نام نیک و خاطره خوب در میان مردم است.
و هنگامى که با کلمه «عَلِیّاً» که به معنى عالى و برجسته است ضمیمه شود، مفهومش این خواهد بود که: خاطره بسیار خوب از کسى در میان مردم بماند.
ناگفته پیدا است ابراهیم(علیه السلام) نمى خواهد با این تقاضا، خواهش دل خویش را برآورد، بلکه هدفش این است: دشمنان نتوانند تاریخ زندگى او را که فوق العاده انسان ساز بود، به بوته فراموشى بیفکنند، و او را که مى تواند الگوئى براى مردم جهان باشد، براى همیشه از خاطره ها محو کنند.
در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: لِسانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ یَجْعَلُهُ اللّهُ فِی النّاسِ خَیْرٌ مِنَ الْمالِ یَأْکُلُهُ وَ یُورثُهُ:
«خاطره خوب و نام نیکى که خداوند براى کسى در میان مردم قرار دهد، از ثروت فراوانى که هم خودش بهره مى گیرد، و هم به ارث مى گذارد، بهتر و برتر است». [14]
اصولاً، قطع نظر از جنبه هاى معنوى، گاهى حسن شهرت، در میان مردم، مى تواند براى انسان و فرزندانش سرمایه عظیمى گردد، که نمونه هاى آن را فراوان دیده ایم.
پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چگونه در این آیه، موهبت وجود «اسماعیل»(علیه السلام)، نخستین فرزند بزرگوار ابراهیم(علیه السلام) اصلاً مطرح نشده، با این که نام «یعقوب» که نوه ابراهیم(علیه السلام) است صریحاً آمده است؟
و در جاى دیگر از قرآن وجود «اسماعیل»، ضمن مواهب ابراهیم(علیه السلام) بیان شده آنجا که از زبان ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ:
«ستایش خدائى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» [15]
پاسخ این سؤال چنین است: علاوه بر این که در دو سه آیه بعد، نام «اسماعیل»(علیه السلام) و بخشى از صفات برجسته او مستقلاً آمده است، منظور از آیه فوق آن است که ادامه و تسلسل نبوت را در دودمان ابراهیم(علیه السلام) بیان کند و نشان دهد.
چگونه این حسن شهرت، نام نیک و تاریخ بزرگ او به وسیله پیامبرانى که از دودمان او یکى بعد از دیگرى به وجود آمدند، تحقق یافت، و مى دانیم: پیامبران بسیارى از دودمان اسحاق و یعقوب(علیهما السلام) در طول اعصار و قرون به وجود آمده اند.
هر چند از دودمان اسماعیل(علیه السلام) نیز بزرگترین پیامبران، یعنى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قدم به عرصه هستى گذارد، ولى تسلسل و تداوم در فرزندان اسحاق بود.
لذا در آیه 27 سوره «عنکبوت» مى خوانیم: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ: «ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و در دودمان او نبوت و کتاب آسمانى قرار دادیم».
تفسیر آیه 50 سوره مریم از تفسیر المیزان
بعید نیست اینکه به جاى بردن نام فرزند دیگر خود اسماعیل، نام نوه خود یعقوب را برد براى این بوده که خواسته است به توالى شجره نبوت در بنى اسرائیل اشاره کند، چون از دودمان یعقوب جمع کثیرى از انبیاء بوده اند، مؤ ید این معنا جمله (و کلا جعلنا نبیا) است.
(و وهبنا لهم من رحمتنا) - ممکن است مراد از رحمت، امامت باشد، همچنانکه در آیه 72 و 73 سوره انبیاء که آن موهوب را صریحا نام برده ائمه اى صالح خوانده و فرموده
(و وهبنا له اسحق و یعقوب نافله و کلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا)، و ممکن هم هست مراد از آن رحمت، تأیید به روح القدس باشد، همچنانکه جمله بعدى همان آیه 73 که مى فرماید :
(و اوحینا الیهم فعل الخیرات به ایشان فعل خیرات را وحى کردیم ) که به زودى معنایش خواهد آمد بدان اشاره مى کند، ممکن هم هست معناى آن مطلق ولایت الهى باشد.
کلمه لسان در جمله (و جعلنا لهم لسان صدق علیا) (به طورى که گفته اند) به معناى ذکر خیر در مردم و یا ذکر شر است، که اگر به صدق اضافه شود معنایش ثناء جمیل مردم و ثنائى که در آن دروغ نباشد مى باشد، و کلمه (على ) به معناى رفیع است و معنا این است که : براى آنان ثناى جمیلى راست و رفیع القدر قرار دادیم.
نتیجه:
نکته ها ، پیام ها و برداشت ها
1- هم از گناهکار جدا شویم و هم از گناه، زیرا کنارهگیرى از منحرفان، زمانى مؤثر است که با کنارهگیرى از انحراف همراه باشد. «أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ- اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ»
2- فرزند صالح، پاداش مجاهدتهاى والدین است. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا
3- اگر غیر خدا را رها کنیم، امدادهاى الهى مىرسد. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا
4- مهمتر از فرزند، مقام معنوى اوست. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا»
5- نوهى انسان نیز از الطاف الهى است. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ» (یعقوب نوهى ابراهیم بود.)
6- نبوّت، مقامى است که خداوند تعیین مىکند. «جَعَلْنا نَبِیًّا»
7- یک حرکت الهى از یک پدر بزرگ، نسلى را در رحمت الهى غرق مىکند. اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا لَهُ
8- هر کس، هرچه دارد از خداست. وَهَبْنا ... جَعَلْنا ... رَحْمَتِنا
9- رحمت خداوند به قدرى وسیع است که انبیا هرچه دریافت مىکنند، تنها گوشهاى از آن است. «مِنْ رَحْمَتِنا»
10- محبوبیّت وخوشنامى، از الطاف الهى است. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ» (مقام ابراهیم به جایى رسید که همهى مشرکان ویهودیان ومسیحیان مىگفتند: ابراهیم از ماست.)
پی نوشت:
1.تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
2. انعام، 76- 79.
3. حج، 78.
4. مریم، 46.
5. مریم، 47.
6. مریم، 48.
7. بقره، 127.
8. انبیا، 69.
9. صافّات، 103.
10. حج، 27.
11. مریم، 47.
12. صافّات، 109.
13. جلد 8، صفحه 160.
14. «اصول کافى» (طبق نقل نور الثقلین، جلد 3، صفحه 339).
15. ابراهیم، آیه 39.
منابع:
تفسیر المیزان(https://quran.anhar.ir/tafsirfull-8043.htm)
تفسیر نمونه(http://www.makarem.ir/quran)
تفسیر نور(https://wiki.ahlolbait.com/)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}