مقدمه:
 در آیه 8 سوره مائده مبحث عدالت و استمرار ثابت قدمی را بیان می فرماید.:ثبات قدم براى خداوند استقامت در امتثال اوامر و نواهى او است و گواهى بعدل شهادت براستى و درستى است .
 
بدون ملاحظه نفع و ضرر براى احدى چنانچه در اواخر سوره نساء گذشت و عداوت با اشخاص غالبا موجب ظلم و تعدى نسبت بآنها میشود.
 
 لذا خداوند متنبّه فرموده است مردم را که شدت بغض و عداوت شما با گروهى نباید موجب شود که عدالت ننمائید نسبت بآنها و از حدود الهى تجاوز نمائید در باره آنها مانند آنکه مثله نمائید و بهتان بزنید وزن‌ها و بچه‌هاى آنها را بکشید.
 
و امثال این کارها که خارج از دستور است بلکه عدالت کنید در باره آنها که آن نزدیک بتقوى و پرهیزکارى است بخلاف ظلم که از تقوى دور است و بنابر این اقرب از معنى تفضیل‌ تجرید شده است .

و یا مراد آنستکه عدالت کنید که عدل از هر چیزى بتقوى نزدیکتر است چنانچه نزدیکتر است بتقوى از جور در مقابل جور که منافى با تقوى نباشد .و خداوند با خبر از اعمال بندگان است و هر کس را بقدر ثبات قدم و مرتبه تقوى و فراخور عملش مجازات می فرماید.

آیه 8 سوره مائده
 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ‌ لِلَّهِ‌ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ‌ شَنَآنُ‌ قَوْمٍ‌ عَلَى‌ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ‌ لِلتَّقْوَى‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌
 
ترجمه آیه 8 سوره مائده
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام می‌دهید، با خبر است!
 
معنای کلمات آیه 8 سوره مائده
«قَوَّامِینَ»: کسانی که مجدّانه در انجام واجبات می‌کوشند و بر آنها دوام دارند. تلاشگران راه عدل و داد. «شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ»: گواهانی که دادگرانه گواهی می‌دهند و از این و از آن جانبداری نمی‌کنند. «لا یَجْرِمَنَّکُمْ»: شما را بر آن ندارد. «شَنَآنُ»: دشمنانگی. بغض.
 
محل نزول: آیه 8 سوره مائده
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
 
شأن نزول:: آیه 8 سوره مائده [۲]
 
«شیخ طوسی» گوید: عبدالله بن کثیر گوید: این آیه درباره یهود نازل شده هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به طرف قلعه و دیوار بنى‌قریظه رفت که به آن‌ها دیه بپردازد ولى یهودیان کوشش داشتند که پیامبر را به قتل برسانند سپس این آیه نازل گردید.[۳]
  
تفسیر آیه 8 سوره مائده ار تفسیر نور
 مشابه این آیه با اندکى تفاوت، در آیه 135 سوره نساء آمده است، «قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‌ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» قیام به عدالت کنید و گواهان براى خدا باشید.
 
هر چند به زیان خود یا والدین و بستگان شما باشد. تفاوت میان این دو آیه، آن است که این آیه سفارش مى‌کند: کینه‌ها و دشمنى‌ها شما را منحرف نکند؛ ولى آیه سوره‌ى نساء مى‌فرماید:

علاقه‌ها و وابستگى‌ها شما را از مرز عدالت خارج نکند. آرى، عوامل انحراف از عدالت یا بغض و کینه است، یا حبّ و دوستى که هر آیه به یکى از آنها اشاره دارد.
 
از آنجا که نادیده گرفتن کینه‌هاى درونى درباره مردم دشوار است، لذا در این آیه چند فرمان و چند تشویق به کار رفته است. لا یَجْرِمَنَّکُمْ‌ ... اعْدِلُوا ... هُوَ أَقْرَبُ‌ ... اتَّقُوا اللَّهَ‌ . .[4]
  
تفسیر آیه 8 سوره مائده ار تفسیر نمونه
 دعوت اکید به عدالت
 این آیه دعوت به قیام به عدالت مى کند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره «نساء» آیه 135 گذشت، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید! و به حق و عدالت گواهى دهید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ).
 
در این قسمت دو دستور سازنده فرد و اجتماع را صادر کرده:
 
یکى قیام للّه بدون چشم داشت از کسى و یا رسیدن به غنائمى،
 
و دیگرى شهادت به قسط و عدل که یک جامعه کامل نیازمند این دو است.
 
پس از آن، به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده و به مسلمانان چنین هشدار مى دهد: «نباید کینه ها و عداوت هاى قومى و تصفیه حساب هاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد; زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا).
 
بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مى فرماید: «عدالت پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است» (اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى).
 
و از آنجا که عدالت، مهمترین رکن تقوا و پرهیزگارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید اضافه مى کند: «از خدا بپرهیزید; زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
 
تفاوت آیه 8 مائده  و 135 نساء
 (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ)
تفاوتى که میان این آیه و آیه اى که در سوره «نساء» آمده است، از چند جهت مى باشد:
 
نخست این که: در آیه «نساء»، دعوت به قیام به عدالت و گواهى دادن براى خدا شده، اما در اینجا دعوت به قیام براى خدا و گواهى دادن به حق و عدالت شده.
 
شاید این تفاوت به خاطر آن باشد که در آیه «نساء»، هدف این بوده که گواهى ها براى خدا باشد نه براى بستگان و خویشاوندان و نزدیکان، اما در اینجا چون سخن از دشمنان در میان بوده تعبیر به گواهى به عدالت و قسط شده، یعنى نه به ظلم و ستم.
 
دیگر این که: در سوره «نساء»، اشاره به یکى از عوامل انحراف از عدالت شده و در اینجا اشاره به عامل دیگرى، در آنجا حبّ افراطى بى دلیل، و در اینجا بغض افراطى بى جهت، ولى هر دو در موضوع پیروى از هوا و هوس که در سوره «نساء» با جمله:

«فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» آمده است جمعند، بلکه پیروى از هوا سرچشمه وسیع ترى براى ظلم و ستم است; زیرا گاهى ظلم و ستم به خاطر هوا پرستى و حفظ منافع شخصى است نه به خاطر حب و بغض دیگران.
 
بنابراین، ریشه واقعى انحراف از عدالت، همان پیروى از هوا است که در گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین آمده است: أَمَّا اتِّباعُ الْهَوى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ: «هواپرستى شما را از حق باز مى دارد».[5]
 
عدالت، یک رکن مهم اسلام
 کمتر مسأله اى در اسلام است که به اهمیت عدالت مورد توجه باشد; زیرا مسأله «عدل» همانند مسأله «توحید» در تمام اصول و فروع اسلام ریشه دوانده،.

یعنى همان طور که هیچ یک از مسائل عقیده اى و عملى، فردى و اجتماعى، اخلاقى و حقوقى، از حقیقت توحید و یگانگى جدا نیست، همچنین هیچ یک از آنها را خالى از روح «عدل» نخواهیم یافت.
 
بنابراین، جاى تعجب نیست که «عدل» به عنوان یکى از اصول مذهب و یکى از زیر بناهاى فکرى مسلمانان شناخته شود، گر چه عدالتى که جزء اصول مذهب است یکى از صفات خدا است.
 
 و در اصل خداشناسى که نخستین اصل از اصول دین است مندرج مى باشد، ولى ممتاز ساختن آن بسیار پر معنى است و به همین دلیل، در مباحث اجتماعى اسلام روى هیچ اصلى به اندازه عدالت تکیه نشده است.
 
عدالت در سخن پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)
ملاحظه احادیثِ زیر به عنوان نمونه براى درک اهمیت این موضوع کافى است.
 
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّ الظُّلْمَ عِنْدَ اللّهِ هُوَ الظُّلُماتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «از ظلم بپرهیزید; زیرا در روز رستاخیز که هر عملى به شکل مناسبى مجسم مى شود، ظلم در شکل ظلمت تجسم خواهد یافت و پرده اى از تاریکى، اطراف ظالمان را فرا خواهد گرفت»..[6]
 
و مى دانیم هر خیر و برکتى هست در نور است، در حالى که ظلمت، منبع هرگونه عدم و فقدان مى باشد.
 
و در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است:بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرْضِ: «آسمان ها و زمین بر اساس عدل استوارند»..[7]
 
این تعبیر، رساترین تعبیرى است که درباره عدالت ممکن است بشود، یعنى نه تنها زندگى محدود بشر در این کره خاکى بدون عدالت بر پا نمى شود.

که سر تا سر جهان هستى و آسمان ها و زمین همه، در پرتو عدالت و تعادل نیروها و قرار گرفتن هر چیزى در مورد مناسب خود برقرار هستند و اگر لحظه اى، و به مقدار سر سوزنى، از این اصول منحرف شوند، رو به نیستى خواهند گذارد.
 
شبیه همین مضمون را در حدیث معروف دیگرى مى خوانیم که مى فرماید: اَلْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ: «حکومت ها ممکن است کافر باشند و دوام یابند، اما اگر ظالم باشند دوام نخواهند یافت»..[8]
 
زیرا ستم چیزى است که اثر آن در همین زندگى، سریع و فورى است، توجه به جنگ ها، اضطراب ها، ناراحتى ها، هرج و مرج هاى سیاسى، اجتماعى، اخلاقى و بحران هاى اقتصادى در دنیاى امروز، نیز به خوبى این حقیقت را ثابت مى کند.
 
اما آنچه باید کاملاً به آن توجه داشت این است که: اسلام تنها «توصیه به عدالت» نمى کند، بلکه مهمتر از آن «اجراى عدالت» است.

خواندن این آیات و روایات تنها بر فراز منابر و یا نوشتن در کتب، و یا گفتن آنها در لابلاى سخنرانى ها به تنهائى درد بى عدالتى، تبعیض و فساد اجتماعى را در جامعه اسلامى درمان نمى کند، بلکه آن روز عظمت این دستورها آشکار مى گردد که در متن زندگى مسلمانان پیاده شود.
 
تفسیر آیه 8 سوره مائده ار تفسیر المیزان
خطاب به مؤ منین
اتصال این آیات به آیات قبل روشن است ، و هیچ غبارى بر آن نیست ، چون یک سلسله خطابهائى است به مؤ منین که در آنها کلیاتى از امور مهم دنیائى و آخرتى ، فردى و اجتماعى آنان را بیان مى کند.
 
یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط، و لا یجرمنکم شنان قوم على الا تعدلوا
 
این آیه شریفه نظیر آیه اى است که در سوره نساء آمده است مى فرماید:
 
(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ، و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولى بهما فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا).
  
دو آیه ی هم نظیر اما متفاوت(135 سوره‌ی نسا و 8 سوره‌ی مائده)
با این تفاوت که آیه سوره نساء در مقام نهى از انحراف از راه حق و عدالت در خصوص شهادت است ، و مى فرماید: که هواى نفس ‍ شما را به انحراف نکشاند، مثلا به نفع کسى به خاطر اینکه قوم و خویش شما است بر خلاف حق شهادت ندهید، (و یا به نفع فقیرى به خاطر دلسوزیتان و به نفع توانگرى به طمع پول او شهادت بناحق ندهید)،
 
ولى آیه مورد بحث در مقام شهادت بناحق دادن علیه کسى است به انگیزه بغضى که شاهد نسبت به مشهود علیه دارد، به این وسیله یعنى با از بین بردن حقش انتقام و داغ دلى گرفته باشد.
 
واضح تر بگویم در سوره مائده فرموده : (کونوا قوامین لله شهداء بالقسط)و در آیه سوره نساء فرموده : (کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ) و این تفاوت در تعبیر بخاطر تفاوتى است که در مقام این دو آیه هست ،
 
 در آیه سوره مائده غرض این بوده که مؤ منین را از ظلم در شهادت به انگیزه سابقه دشمنى شاهد نسبت به مشهود علیه نهى کند، لذا شهادت را مقید به قسط کرد، و فرمود:
 
 (باید که شهادت شما به قسط و به حق باشد و در شهادت دادن عداوت و غرضهاى شخصى را دخالت ندهید).

، به خلاف آیه سوره نساء که سخن از شهادت دادن به نفع کسى به انگیزه دوستى و هوا دارد، و شهادت دادن به نفع دوست و محبوب ظلم به او نیست ، گو اینکه خالى از ظلم هم نیست (چون به غیر مستقیم حق خصم محبوبش را ضایع کرده ) .
 
و لیکن از آن جهت که شهادت به نفع محبوب است ظلم شمرده نمى شود، و لذا در آیه سوره مائده امر کرد به شهادت به قسط و آنگاه این شهادت به قسط را تفریع کرد بر یک مساله کلى و آن قیام لله است و در سوره نساء اول امر کرد به شهادت دادن براى خدا و دخالت ندادن هواها و دوستیها را در شهادت ، و سپس آنرا تفریع کرد بر قیام به قسط.
 
و نیز به همین جهت در آیه مائده جمله : (اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوا الله ) را تفریع کرد بر شهادت دادن به قسط، و در این جمله که نتیجه شهادت بر قسط است امر کرد مؤ منین را به عدالت ، و این عدالت را وسیله اى شمرد براى حصول تقوا،.
 
 ولى در آیه سوره نساء قضیه را به عکس کرد یعنى جمله : (فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا) را متفرع کرد بر امر به شهادت براى خدا، نخست امر کرد به اینکه براى خدا شهادت دهید، و سپس از پیروى هوا و ترک تقوا نهى نموده ، این پیروى هوا و ترک تقوا را بدترین وسیله براى ترک عدل شمرد.
 
آنگاه در هر دو آیه از ترک تقوا به یک جور تحذیر کرد، در آیه سوره نساء فرمود: (و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا) یعنى اگر تقوا به خرج ندهید خدا بدانچه مى کنید با خبر است .
 در سوره مائده فرموده : (و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون )، و اما معناى جمله : (قوامین لله شهداء بالقسط...) از سخنانى که پیرامون آیات قبلى داشتیم روشن شده است .
  
نتیجه:
نکات و پیام و برداشت هایی از آیه 8 سوره مائده
۱- مؤمنان باید همواره براى خدا قیام کنند و بر اساس حق، شهادت دهند. (یأیها الذین ءامنوا کونوا قومین للّه شهداء بالقسط) «قوّام» صیغه مبالغه است و دلالت بر دوام دارد، یعنى عادت شما باید قیام براى خدا باشد. و «قسط» به معناى عدل و حق است.
 
۲- اعمال انسان باید براى خدا باشد. (یأیها الذین ءامنوا کونوا قومین للّه) مراد از «قیام» مى تواند انجام تمامى اعمالى باشد که خداوند به آنها امر کرده است.
 
۳- مؤمنان باید همواره مجریان عدالت باشند. (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط) بر مبناى باب تنازع مى توان گفت که «بالقسط» علاوه بر تعلق به کلمه «شهداء»، به کلمه «قوامین» نیز ارتباط دارد. آیه ۱۳۵ از سوره نساء، این معنا را تأیید مى کند.
 
۴- لزوم رعایت قسط و عدالت به هنگام اداى شهادت (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط)
 
۵- شهادت به قسط، در گرو عادت آدمى به انجام اعمال براى خداوند است. (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط) تقدیم ذکرى «قومین» بر «شهداء» اشاره به این حقیقت دارد که شهادت به قسط، متفرع بر قیام للّه است.
 
۶- شهادت به قسط و تلاش در جهت برپایى عدالت، باید براى جلب رضایت خداوند باشد.* (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط) در برداشت فوق کلمه «للّه» براى «شهداء»، به قرینه «قومین للّه»، در تقدیر گرفته شده است.
 
۷- لزوم نظارت مؤمنان بر اجراى قسط در جامعه* (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط) «شاهد» در لغت به معناى حاضر آمده است. بنابراین حضور مؤمنان به قسط، به معناى نظارت آنان بر اجراى قسط است.
 
۸- دشمنى و کینه با یک گروه، نباید مانع اجراى عدالت نسبت به آنان گردد. (و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا) در برداشت فوق مصدر (شنئان) اضافه به مفعول (قوم) گرفته شده و فاعل آن حذف شده است. یعنى شنئانکم لقوم.
 ۹- بى عدالتى حتى در مورد دشمنان، ناپسند و حرام است. (و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا)
 
۱۰- اهتمام اسلام به لزوم اجراى عدالت و قسط، حتى در مورد دشمنان (شهداء بالقسط و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى)
 
۱۱- لزوم رعایت عدالت در روابط خارجى (و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا)
 
۱۲- احساسات، زمینه انحراف از عدالت (و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا)
 
۱۳- احساسات باید تحت الشعاع عدالت باشد. (و لایجر منکم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا)
 
۱۴- عدالت، حتى نسبت به دشمنان، نزدیکترین راه براى تحصیل تقوا (اعدلوا هو اقرب للتقوى) نزدیکتر بودن عدالت به تقوا، نسبت به سایر طاعات است. یعنى رعایت عدالت از دیگر طاعات براى نیل به تقوا نزدیکتر است، نه اینکه عدالت از بى عدالتى به تقوا نزدیکتر باشد.
 
۱۵- تقوا، ملاک ارزشگذارى در پیشگاه خداوند (اعدلوا هو اقرب للتقوى) چون خداوند براى ترغیب به عدالت آن را وسیله اى براى نیل به تقوا به شمار آورده، معلوم مى شود هدف اصلى از اوامر الهى رسیدن انسانها به تقواست.
 
۱۶- عدالت، جلوه و نشانه اى از تقوا (اعدلوا هو اقرب للتقوى)
 
۱۷- لزوم رعایت تقوا و پرواداشتن از خداوند (و اتقوا اللّه)
 
۱۸- قیام براى خدا، شهادت به حق و برپا داشتن قسط، نشانه و جلوه اى از تقوا (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط ... و اتقوا اللّه)
 
۱۹- آگاهى همه جانبه خداوند به تمامى اعمال آدمى (إنّ اللّه خبیر بما تعملون)
 
۲۰- خداوند، خبیر است. (إنّ اللّه خبیر)
 
۲۱- هشدار و تهدید خداوند نسبت به کسانى که به حق شهادت ندهند و براى خدا قیام نکنند. (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط ... و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون)
 
۲۲- هشدار الهى به مؤمنان نسبت به عدم اجراى عدالت، حتى در مورد دشمنان (اعدلوا ... و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون)
 
۲۳- اعتقاد به آگاهى خدا از اعمال انسان، زمینه قیام براى خدا، شهادت به قسط، اجراى عدالت و تحصیل تقواست. (کونوا قومین للّه شهداء بالقسط ... و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون)
  
پی نوشت:
1.طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‌۳، ص ۲۳۱.
2.محمدباقر محقق،‌ نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۲۷۴.
3.شرح این قضیه در ضمن گفتار شأن و نزول آیه بعد یعنى آیه ۱۱ ذکر شده است.
4. تفسیر نور جلد 2 - صفحه 251
5 . این حدیث در کتاب «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 728، ماده «هوى» (انتشارات کتابخانه نسائى) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در «نهج البلاغه»، خطبه 42 از على(علیه السلام) نقل شده است.
6. «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 105، ماده «ظلم»، انتشارات نسائى ـ «وسائل الشیعه»، جلد 9، صفحه 42، آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 303، و جلد 72، صفحه 309 ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 3، صفحات 175 و 367، و جلد 4، صفحه 362، دار المعرفة، 1412 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 1، صفحه 352، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 10، صفحه 243، دار الفکر.
 7. تفسیر «صافى»، جلد 5، صفحه 107، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 266، دار الکتب الاسلامیة - «عوالى اللآلى»، جلد 4، صفحه 103، مطبعة سید الشهداء قم، طبع اول، 1403 هـ ق - تفسیر «الأصفى»، جلد 2، صفحه 1241، انتشارات دفتر تبلیغات، طبع اول، 1420 هـ ق.
 8. «بحار الانوار»، جلد 72، صفحه 331 ـ «امالى شیخ مفید»، صفحه 310، انتشارات جامعه مدرسین قم ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 477، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق.

منابع:
تفسیر المیزان(https://quran.anhar.ir/tafsirfull-8043.htm)
تفسیر نمونه(http://www.makarem.ir/quran)
تفسیر نور(https://wiki.ahlolbait.com/)