طرح مسأله و ضروت بحث

فلسفه شهادت امام حسین علیه السلام بر طبق متن زیارت اربعین، نجات بندگان خدای متعال از پیروی هر مسیری غیر مسیر اهل بیت علیهم السلام خصوصا مکتب خلفاء است.

مکتبی که پس از سقیفه تصمیم خود را مبنی بر حذف عملی امامان معصوم الهی از صحنه جامعه جامه عمل پوشانده بود و در این تاریکی و ظلمت بود که مردم دچار جهالت در امام شناسی و حیرت ضلالت در دین الهی شده بودند.

لذا بجاست که نسبت به جهالت و ضلالت با رجوع به آیات و روایات آگاهی یابیم که در این نوشتار به این امر پرداخته و تبیین می نماییم که علت اصلی قیام امام حسین علیه السلام، جهل مردم به مقام امام و انحراف در دین بود.

هدف اساسی سالار شهیدان علیه السلام، تعلیم و تزکیه مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون پاکش در راه خدا تا بندگان را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.
 

رمز جاودانگی انقلاب حسینی(1)

در تاریخ، نبردها و کشتارهای بسیاری ثبت شده است که برخی از آنها به مراتب، جنایت بارتر، فجیع‌تر و گسترده‌تر از حادثه عاشورا بوده و در آنها چندین برابر شهدای کربلا به خاک و خون کشیده شده اند.

ابن ابی الحدید معتزلی در بخش‌هایی از شرح نهج البلاغه که سخنان امام علی بن ابی طالب علیه السلام درباره خونریزی های چنگیزیان و تاتارهاست، می نویسد: «من در دوران مغولان بوده ام و جنایت های آنان را دیده ام.

آنچه درباره جنایت های بُختُ النّصر در قدس و فلسطین نوشته اند، شمه ای از کشتارها و ددمنشی های گرگان خون آشام مغول است.»
 

در تاریخ جهانگشای جوینی آمده است:

«در برخی جنگ ها، آنگاه که گروهی بر گروه دیگر ظفر می یافتند، برای اعلام پیروزی، بدن رهبران گروه شکست خورده را تمثیل می کردند؛ یعنی جسد آنان را مثله و قطعه قطعه می کردند و اعضای بدن آنان را طی چند روز به چهار دروازه رسمی ایران پراکنده می کردند؛ سر را به تبریز، دست را به اصفهان، پا را به شیراز و ... می بردند و به طنز می گفتند: «فی الجمله به یک هفته جهانگیر شدیم».

گاه سر کشته ها را از بدن جدا کرده، پوست سر را می کندند و آن را از کاه پر کرده، بر سر نیزه در کوی و برزن می‌گرداندند.»
 
غرض آنکه در بستر تاریخ کشتار بی رحمانه زیادی رخ داده است، اما همه آن جنگ ها و جنایت ها در لابه‌لای صفحات تاریخ دفن شده است و محققان باید کنکاش بسیار کنند تا زوایای تاریک آنها روشن و دانسته شود که در قرن های گذشته در این مرز و بوم چه گذشته است.

صرف مظلوم بودن افراد مقتول، موجب ماندن آنان در حافظه تاریخ بشر نمی‌شود، بسیاری از مظلومان و ستمدیدگان تاریخ فراموش شده اند و اکنون نامی از آنان برجای نمانده است؛ کسی که برای کشورگشایی و هدف های غیر الهی می جنگد، در تاریخ مدفون می شود.
 
تنها واقعه ای که همچون نگینی بر انگشتری تاریخ می درخشد و قدر اول آسمان جهاد و اجتهاد و قیام و اقدام است، همانا واقعه عاشوراست؛ زیرا سالار شهیدان برای احیای دین خدا قیام کرد و از آنجا که دین الهی «حیّ لا یموت» است، احیاگر دین نیز هرگز نمی میرد و نامش برای همیشه بر جریدة عالم ثبت است.
 
پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش، امویان چنین می پنداشتند که اسلام نابود شده است و دیگر نشانی از آن بر جای نخواهد ماند،
 
یزید سرخوش از این پندار خام، طبل نابودی دین بر کوفت و چنین سرود:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا / خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحیٌ نَزَل(2)

یعنی دین و حکومت از بازیچه های بنی هاشم بود و اکنون جز افسانه از آن بر جای مانده است. نه وحی نازل شده و نه خبری آمده است؛ ولی پس از سخنان گهربار و حماسی امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام باورهای امویان باطل شد و دین، زندگی جاوید بافت.
 
زینب کبری علیها السلام در دربار شام به امویان فرمودند: «به خدا سوگند! هر نیرنگی به کار بندید، هرگز نخواهید توانست نام و یاد ما را از خاطره ها بزدایید.» این سخن در اوج قدرت امویان بیان شد.

حضرت زینب علیها السلام در برابر چنین قدرتی، مقتدرانه چنین سخن گفت: «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا».(3)

هنگامی که کاروان اسپران حادثه عاشورا به دروازه شام رسیدند، مردی از امام سجاد علیه السلام، پرسید: در نبرد کربلا چه کسی پیروز شد؟ آن امام همام در پاسخ فرمودند: برای آگاهی از این امر، ببین هنگام اذان و اقامه نام چه کسی را می‌بری؛ «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ».(4)
 
نام حسین علیه السلام از پس غبار سالیان و قرون، همچنان پرآوازه است و به آزادگان سراسر گیتی فروغ امید می بخشد. مراسم سوگ و ماتم سالار شهیدان به ایران اختصاص ندارد و در برخی کشورها بسیار پرشورتر و عاشقانه‌تر از ایران برگزار می شود. شیعیان هندوستان به عشق حسین و با مدد نام او، بر آتش گام می نهند و به فرمان خدای سبحان: «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا»(5)، آتش گداخته توان خود را در برابر پیروان راستین خلیل الله از دست می دهد.
 

خلاصه آن‌که:

آنچه در قلمرو تاریخ طبیعی است، محکوم به دگرگونی و زوال است و آنچه صبغه فراطبیعی دارد، مصون از فناست. سند این دو قضیه در متن آنها نهفته است؛ زیرا طبیعت صحنه جهش، حرکت، برخورد و سرانجام، زوال است و ساخت فراطبیعت میدان ثبات، تجرد، دوام و خلود است؛ «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ»(6).

چیزی که برای وجه خداست از آسیب سیلان و حرکت مصون است؛ «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(7).
 

الف) جهل و جهالت در قرآن و سنت (ادعیه و زیارات)

1. جهل در قرآن

جهل با مشتقات آن در قرآن کریم، بیست و چهار مرتبه آمده است. گوشه ای از موارد جهل در قرآن:
1. پناه بردن حضرت موسی علیه السلام به خداوند از اینکه از جاهلان باشد.
«قَالَ أَعُوذُ بِاللَهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»(8)
 
۲. پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و دستور خداوند بر اعراض و روی گردانی از جاهلان.
«خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»(9)
 
۳. خداوند، انسان را جهول یعنی بسیار جاهل و نادان خطاب می کند.
«وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»(10)
 

٢. جهل در روایات:

حضرت علی علیه السلام فرمودند:
«الرُّکُونُ إِلَى الدُّنْیَا مَعَ مَا تُعَایِنُ مِنْهَا جَهْلٌ...»(11) به دنیا آرامش یافتن در حالی که ناپایداری آن مشاهده می گردد، از نادانی است... .
«النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»(12) مردم دشمن چیزهایی هستند که نمی دانند.
 
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد و برای جهل نیز هفتاد و پنج لشکر داد.
لشکریان عقل و جهل:
ایمان در مقابلش کفر، تصدیق حق و حقیقت و در مقابلش انکار حق، امید در مقابلش ناامیدی، عدل و داد در مقابلش ظلم و ستم، علم و دانایی در مقابلش جهل و نادانی، هد در مقابلش دنیاپرستی، چشم پوشی و گذشت در مقابلش انتقام و بازخواست، وفاداری و در مقابلش پیمان شکنی... (13)
 
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
«مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة»(14) هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
 

٣. جهل در لغت

خلیل بن احمد فراهیدی می نویسد:
جهل، ضد علم است [مثلا] می‌گویی: فلانی حق خود را نشناخت، و می‌گویی: در مورد من نادانی کرد، و می‌گویی: فلانی از این چیز بی‌اطلاع بود، و جهالت این است که بدون علم و آگاهی کاری انجام دهی، و جاهلیت جهلاء زمان فترت قبل از اسلام است (زمان فترت همان مدتی است که پیامبری از طرف خداوند برای مردم فرستاده نشد).(15)
 
ابن منظور هم در لغت جهل می گوید:
«الجَهْل: نقیض العِلْم، وَ قَد جَهِله فلان جَهْلاً وَ جَهَالة، وَ جهِلَ علیه. الجهالة: أن تَفعَل فِعلاً بِغیرِ العِلمِ»(16)
در نهایت لغت، جهالت را انجام کاری از روی عدم علم معنا می نماید.
 

4. جهالت در اصطلاح دینی

اما جهالت در اصطلاح اسلامی در مقابل هدایت قرار دارد و به گمراهی در شناخت اعتقادات و ضروریات دین معنا شده است. در تأیید این بیان توجه شما را به روایاتی جلب می کنیم که در آنها جهالت در مقابل هدایت قرار داده شده است.
در فرازی از زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام که مرحوم شیخ طوسی آن را در تهذیب نقل نموده است، جملاتی می بینیم که شباهت بسیاری به جملات زیارت اربعین دارند.

در این زیارت در مورد حضرت می خوانیم:
«...و بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الضَّلالَه و الجَهالَهِ وَ العَمی و الشَّکِّ و الإِرتیاب الی بابِ الهُدی و الرَّشادِ»(17)
 
همچنین در خطبه ای که مرحوم شیخ صدوق رحمه الله در کتاب توحید از امیرالمومنین علیه السلام نقل نموده است، فرازی آمده که:
«نَشهَدَ أن لا إله إلاَّ الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ بَعَثَهُ بِالحَقِّ نَبِیّاً دَالًّا عَلَیهِ وَ هَادِیاً إِلَیهِ فَهَدَى بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أستَنقَذَنَا بِهِ مِنَ الجَهَالَةِ»(18)
 
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در ضمن خطبه ای می فرمایند:
«وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اَللَهَ هَدَاکُمْ بِجَدِّی مُحَمَّدٍ فَأَنْقَذَکُمْ بِهِ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ وَ رَفَعَکُمْ بِهِ مِنَ اَلْجَهَالَةِ»(19)


حتی در ادبیات رایج میان مسلمانان صدر اسلام هم این تقابل دیده می شود؛ مردی به نام حارثة بن زید که در گفتگوی خود با خلیفه دوم او را غضبناک می یابد، از این جمله استفاده می کند: «فَوَالَّذی اَنقَذَنی مِنَ اَلْجَهَالَةِ وّاَدخَلَنی فِی هِدایَةِ الاِسلامِ ما اَرَدتُ بِسُؤالی إلّا وَجهُ الله عَزَّوَجَلَّ ....»(20)
 
و از این نوع کاربرد این دو اصطلاح در مقابل هم، در ادبیات دینی موارد فراوانی وجود دارد. لذا می توان گفت: اگر در زیارت اربعین هم این فراز وارد شده است که: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَة».

نباید اشتباها جهالت را در اینجا لغوی معنا نمود. بلکه طبق اصطلاح دینی این جهالت در مقابل هدایت بوده و خصوصا در این مورد به امور اعتقادی است.

به معنای دقیق‌تر جهالت در اینجا به معنای نشناختن امام است.

شناخت اجمالی جامعه اسلامی در زمان شهادت حضرت امام حسین علیه السلام می تواند ما را به این بیان برساند که با آن اهمیتی که موضوع امامت و حجیت در هدایت بندگان دارد، امام حسین علیه السلام روشنگری نسبت به این موضوع را هدف خود قرار داده اند.
 
اکنون بجاست که به حدیث مشهور و مورد توافق فریقین از رسول خدا صلّی الله علیه و آله اشاره کنیم که : «اَلْحَارِثِ بْنِ اَلْمُغِیرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ رَسُولُ اَللهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ مَاتَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِیَّةً جَهْلاَءَ أَوْ جَاهِلِیَّةً لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِیَّةَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلاَلٍ»(21)

در این روایت رسول خدا صلّی الله علیه و آله به صراحت جاهلیت را همان امام ناشناسی و عدم معرفت به حجت معصوم الهی معنا نموده اند. این روایت با بیان های مختلف و متفاوتی از ائمه علیهم السلام وارد شده است.
 
فلسفه شهادت امام حسین علیه السلام بر طبق متن زیارت اربعین، نجات بندگان خدای متعال از پیروی هر مسیری غیر مسیر اهل بیت علیهم السلام خصوصا مکتب خلفاء است. مکتبی که پس از سقیفه تصمیم خود را مبنی بر حذف عملی امامان معصوم الهی از صحنه جامعه جامه عمل پوشانده بود و در این تاریکی و ظلمت بود که مردم دچار جهالت در امام شناسی و حیرت ضلالت در دین الهی شده بودند.

آری، حضرت سیدالشهداء علیه السلام با فدا کردن جان خویش و پذیرش شهادت بهترین افراد آن روزگار، یعنی برادر و فرزندان و یارانشان و پذیرش امر جانکاه اسارت خواهر و اهل بیت‌شان، خواستند به بندگان خدا، جدایی راه پیامبر خدا را از سقیفه نشینان و پیروان آنان نشان دهند، بلکه در جهالت باقی نمانند.
 

قرآن کریم به اشکال مختلف به بحث امامت و حجبت پرداخته و روایات اهل بیت علیهم السلام دقیقا آن را تبیین نموده است.

از جمله در ماجرای سجده نکردن شیطان به حضرت آدم علیه السلام، این مطلب روشنی خاصی یافته است.
ابلیس طبق آیه ۷۹ سوره «ص» هم ربوبیت خداوند متعال را پذیرفته بود و خطاب «رب» به خداوند می کرد و هم به معاد و «یوم البعث» معتقد بود زیرا می گوید: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ».

و هم طبق روایات سال های زیادی را به عبادت خداوند متعال پرداخته بود. یعنی با این اعتقاد و این عملی که داشت، تنها به دلیل نپذیرفتن ولایت و حجیت حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام خداوند متعال او را غیر موحد و کافر معرفی می فرماید
 

در همین موضوع روایت بسیار مهمی را از حضرت امام صادق صلوات الله علیه نقل می کنیم:

«عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ، قَالَ: دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، فَرَأَیْتُ مَوْلًى لِأَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام، فَمِلْتُ إِلَیْهِ لِأَسْأَلَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام، فَإِذَا أَنَا بِأَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام سَاجِدٌ، فَانْتَظَرْتُهُ طَوِیلًا، فَطَالَ سُجُودُهُ عَلَیَّ، فَقُمْتُ وَصَلَّیْتُ رَکَعَاتٍ وَانْصَرَفْتُ وَهُوَ بَعْدُ سَاجِدٌ، فَسَأَلْتُ مَوْلَاهُ: مَتى سَجَدَ؟ فَقَالَ: مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا.

فَلَمَّا سَمِعَ کَلَامِی رَفَعَ رَأْسَهُ ، ثُمَّ قَالَ: «أَبُو مُحَمَّدٍ، ادْنُ مِنِّی» فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَسَمِعَ صَوْتا خَلْفَهُ، فَقَالَ: «مَا هذِهِ الْأَصْوَاتُ الْمُرْتَفِعَةُ؟» فَقُلْتُ: هؤُلَاءِ قَوْمٌ مِنَ الْمُرْجِئَةِ وَالْقَدَرِیَّةِ وَالْمُعْتَزِلَةِ، فَقَالَ: «إِنَّ الْقَوْمَ یُرِیدُونِّی، فَقُمْ بِنَا» فَقُمْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا أَنْ رَأَوْهُ نَهَضُوا نَحْوَهُ، فَقَالَ لَهُمْ: «کُفُّوا أَنْفُسَکُمْ عَنِّی، وَلَا تُؤْذُونِی وَتَعْرِضُونِی لِلسُّلْطَانِ؛ فَإِنِّی لَسْتُ بِمُفْتٍ لَکُمْ» ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی وَتَرَکَهُمْ وَمَضى.

فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ قَالَ لِی: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، وَاللّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِیسَ سَجَدَ لِلّهِ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ بَعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَالتَّکَبُّرِ عُمُرَ الدُّنْیَا، مَا نَفَعَهُ ذلِکَ وَلَا قَبِلَهُ اللّهُ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ مَا لَمْ یَسْجُدْ لآِدَمَ کَمَا أَمَرَهُ اللّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ أَنْ یَسْجُدَ لَهُ، وَکَذلِکَ هذِهِ الْأُمَّةُ الْعَاصِیَةُ الْمَفْتُونَةُ بَعْدَ نَبِیِّهَا صلى الله علیه و آله، وَبَعْدَ تَرْکِهِمُ الْاءِمَامَ الَّذِی نَصَبَهُ نَبِیُّهُمْ صلى الله علیه و آله لَهُمْ، فَلَنْ یَقْبَلَ اللّهُ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالى ـ لَهُمْ عَمَلًا وَلَنْ یَرْفَعَ لَهُمْ حَسَنَةً حَتّى یَأْتُوا اللّهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ، وَیَتَوَلَّوُا الْاءِمَامَ الَّذِی أُمِرُوا بِوَلَایَتِهِ، وَیَدْخُلُوا مِنَ الْبَابِ الَّذِی فَتَحَهُ اللّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَرَسُولُهُ لَهُمْ.

یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ اللّهَ افْتَرَضَ عَلى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله خَمْسَ فَرَائِضَ: الصَّلَاةَ، وَالزَّکَاةَ، وَالصِّیَامَ، وَالْحَجَّ، وَوَلَایَتَنَا؛ فَرَخَّصَ لَهُمْ فِی أَشْیَاءَ مِنَ الْفَرَائِضِ الْأَرْبَعَةِ، وَلَمْ یُرَخِّصْ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی تَرْکِ وَلَایَتِنَا، لَا وَاللّهِ مَا فِیهَا رُخْصَة».(22)
 

عبدالحمید گوید:

وارد مسجد الحرام شدم و غلام امام صادق علیه السلام را دیدم به او نزدیک شدم درباره امام صادق علیه السلام بپرسم، ناگهان دیدم امام در حال سجده است و به من فرمود: قسم به خدا اگر ابلیس بعد از آن معصیت و تکبر، در طول عمر دنیا برای خدا سجده می کرد.

وی را سودی نداشت، و خداوند از او نپذیرفت تا هنگامی که برای آدم سجده نکرده بود و چنین است این امت گنهکار فریب خورده بعد از پیامبر که اسامی را که پیامبر نصب کرده بود، رها کردند.

بنابراین خداوند، هیچ عملی را از آنها نمی‌پذیرد تا اینکه آن گونه که خداوند به آنها دستور داده است عمل کنند و ولایت امامی را که خداوند امر به ولایت او کرده است بپذیرند، و از دری که خدا و رسول گشوده اند وارد شوند.

خداوند بر امت محمد صلّی الله علیه و آله تا پنج فریضه را واجب کرد، نماز، زکات، روزه و حج و ولایت ما را، پس در آن چهار فریضه مردم را اجازه داد و در ترک ولایت ما به احدی رخصت نداده است.
 

نتیجه:

امام صادق علیه السلام مشکل شیطان و کسانی که ولایت اهل بیت رسول خدا را نپذیرفته اند، مشکل واحدی بیان کرده و می فرمایند اشکال هر دو در این است که ولایت حجت معصوم الهی در زمان خود را نپذیرفته اند لذا از باب هدایت الهی نیز مطرود شده اند.

یعنی هرچند کسانی که در روز عاشورا در مقابل حضرت امام حسین علیه السلام صف‌آرایی نمودند به ظاهر خداوند متعال، پیامبر اسلام و قرآن کریم را قبول داشته به عبادات زیادی مشغول بودند، اما همانند ابلیس جهالت‌شان، جهالتی لغوی نبود، بلکه جهالت در معرفت حجت الهی زمان و امام شناسی بود.
 

ب) ضال و ضلالت در قرآن و سنت (ادعیه و زیارات)

1. ضلالت در قرآن

ضَلّ و مشتقات آن در قرآن کریم بیش از یکصد و نود مورد(23) آمده است.
 

گوشه ای از موارد استعمال ضلالت و گمراهی در قرآن:

1. اراده شیطان بر ضلالت و گمراهی بعید:

«وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا»(24)
 

2. کلمه «اَضَلّ» در نه آیه از قرآن آمده است به عنوان مثال:

«وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا»(25)
«...أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(26)
 

3. کلمه ضال ومشتقات آن، چهارده مرتبه در قرآن آمده است به عنوان مثال:

«...کَمَا هَدَاکُمْ وَإِن کُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ»(27)
 

4. کلمه ضلالة نه مرتبه در قرآن آمده است به عنوان مثال:

«أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى...»(28)
 

٢. ضلالت و گمراهی در روایات

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلاَّ کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَةً»(29)
دو دعوت به اختلاف نرسد جز این که یکی گمراه و باطل باشد.
 
عن جابر، عن ابی جعفر علیه السلام - فی حدیث - قال: «مَنْ عَرَفَ اَللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ مَنْ لاَ یَعْرِفِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ یَعْرِفِ اَلْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فَإِنَّمَا یَعْرِفُ وَ یَعْبُدُ غَیْرَ اَللهِ هَکَذَا وَ اَللهِ ضَلاَلاً».

امام باقر علیه السلام فرمودند: کسی که خدا را نشناسد و امام از ما اهل بیت را نشناسد، پس قطعا غیر خدا را شناخته و عبادت کرده است، به خداوند سوگند گمراهی همچنین است.(30)
 
حدیث ثقلین:
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اَللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً».(31)
من دو چیز گرانبها در بین شما می گذارم، کتاب خدا و عترت و خاندانم مادامی که به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.
 

نکات:

1. نکته جالب این که در بعضی از متون حدیث ثقلین، به جای «ثقلین»، «خلیفتین» آمده است. این واژة «خلیفه»، صریح در مدعای شیعه امامیه است. این متن را احمد بن حنبل در مستد، ابن ابی عاصم در کتاب السنّه و طبرانی در المعجم الکبیر آورده اند.(32)

حافظ هیثمی بعد از نقل این حدیث از کتاب المعجم الکبیر طبرانی می گوید: همه رجال سند آن مورد وثوق و اعتماد هستند و جلال الدین سیوطی نیز پس از نقل روایت، در صحت سند آن تصریح می نماید.(33)
 
۲. نکته لطیف‌تر این‌که: عبدالرؤوف مناوی مصری، در کتاب فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، در شرح کلمه «عترتی» می گوید:
«عترت رسول خدا صلّی الله علیه و آله همان اصحاب کسایی هستند که خداوند متعال هرگونه پلیدی را از آنها دور کرده و آنان را به طور کامل پاک فرموده است».(34)
 
3. در تفسیر البرهان حدیث ثقلین را این گونه نقل کرده است:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اَللهِ، وَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، وَ عَلِیٌّ أَفْضَلُ لَکُمْ مِنْ کِتَابِ اَللهِ، لِأَنَّهُ مُتَرْجِمٌ لَکُمْ عَنْ کِتَابِ اَللهِ».(35) چون على علیه السلام بیان کننده حقایق کتاب خداست.
 
۴. در بعضی از کتب عامّه، حدیث ثقلین را نقل کرده اند اما به جای «عترتی اهل بیتی»، کلمه «سنّتی» آورده اند که این روایت با واژه «ثقلین» و موارد شبیه آن، اصل ندارد و صحیح نیست؛ زیرا اثری از وصیت به «کتاب و سنّت» با واژة «ثقلین» و مانند آن نه در کتاب های صحیح و نه در کتاب های مسند وجود ندارد. روایاتی نیز که در برخی از کتاب ها - که جایگاه اصلی آن کتاب، الموطأ مالک و المستدرک حاکم است، آمده، اساس صحیحی ندارد. گمان قوی و غالب این است که هدف از جعل و ساختن این روایت با این متن، این بوده است که به وسیله آن با حدیث واقعی «ثقلین» مقابله و معارضه شود.(36)
 

نتیجه بحث:

نتیجه سخن این‌که حدیث ثقلین گرچه به متن های گوناگون نقل شده است؛ ولی تمامی آنها مقید یک معنا بوده و آن «امامت و خلافت» است؛ و در بین این متون، دلالت کلمه «خلیفتین» از همه صریح‌تر است که هیچ اختلافی در این مورد نیست.

آری از اینجا درمی‌یابیم که قرآن کریم و روایات صادره از رسول خدا صلّی الله علیه و آله چگونه یکدیگر را تصدیق می نمایند. قرآن کریم می فرماید:
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(37)؛ همگی به ریسمان خدا تمسک کنید و پراکنده نشوید.

و رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حدیث ثقلین می فرمایند: (به نقل از خطیب بغدادی)
«اِنّی تَرَکتُ فِیکُم مَا لَن تَضِلُّوا بَعدی انِ اعتَصَمَ بِهِ کِتَابَ اَللهِ وَ عِتْرَتِی»(38)؛ من در بین شما دو چیزی را باقی می گذارم که اگر پس از من به آن تمسک کردید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم.

آنچه را که قرآن کریم به عنوان «حبل الله»(39) به تمسک به آن امر می فرماید، رسول خدا به عنوان «عترتی اهل بیتی» به تمسک به آن دستور می دهد.
 

نکته:

حضرت امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه ۱۰۳ سورة آل عمران می فرمایند: «نَحنُ حَبلُ الله» ما همان ریسمان خداوند هستیم. این تفسیر امام صادق علیه السلام در منابع اهل تسنّن از جمله تفسیر ثعلبی و الصواعق المحرقه آمده است.(40)
 

نکته پایانی:

1. شاهد بر عدم ضلالت و گمراهی ابدی، به کار بردن حرف «لَن» است که بیانگر نفی ابد می کند.
این حرف در کتاب های مختلف «حدیث ثقلین» موجود است. آن جا که می فرماید: «ما ان تمسَّکتُم بهما؛ مَا إن اخذتم بهما لن تضلُّوا»؛ مادامی که به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.

آن گاه پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله امت را در تنگنای پرسش از این دو قرار داد و تأکید فرمود که کنار حوض کوثر، از شما خواهم پرسید که با این دو چگونه رفتار کرده اید، و آیا حقّ مرا در ارتباط با آن دو رعایت کرده اید یا نه؟

شاید پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله در آن وعده ملاقات، به منصب سقایت آب کوثر توسط امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام اشاره فرموده که مولی علی علیه السلام منافقان را از نوشیدن آب کوثر منع خواهد فرمود.

همچنین به نظر می رسد که آن بزرگوار با این فرمایش، به حدیث مشهوری اشاره فرموده که مورد پذیرش شیعه و اهل سنت است و در صحاح نیز آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
«سَیَرِدُ عَلَىَّ اَصحابی و اِنَّهُم یُذادونَ عَنْ الْحَوْضِ وَاقُولُ: یَا رَبِّ! هوُلاءِ أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدری ما اَحدَثُوا مِن بَعدِک». به زودی اصحاب من در روز قیامت بر من وارد خواهند شد که آنها را از حوض می رانند و دور می کنند. من می گویم: پروردگارا! اینان اصحاب من هستند؟؛ خداوند متعال می فرماید: نمی دانی بعد از تو چه کارهایی انجام دادند.(41)
 
2. در زیارت جامعه می خوانیم
: «وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ»(42)؛ و هرکه از شما (اهل بیت علیهم السلام) جدا است گمراه است و هر که به شما تمسک جست رستگار گردید.
و نیز پیامبر صلّی الله علیه و آله در حدیث سفینه می فرمایند:
«إنَّما مَثَلُ أهلِ بَیتی کَسَفینَةِ نوحٍ، مَن رَکِبَها نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَکَ»(43)؛ این است و جز این نیست که مثل اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است، هرکس بر این کشتی سوار شود نجات می یابد و هرکس از آن تخلف ورزد هلاک می شود.

نتیجه:

تنها راه نجات از ضلالت و گمراهی، راه اهل بیت علیهم السلام است.
 

ج) نقش زیارت اربعین در زنده نگاه داشتن نهضت حسینی

در روایات شیعه برای روز اربعین حسینی دستورهایی وجود دارد؛ مانند خواندن زیارت مخصوص آن روز در پیش از ظهر که پس از آن دو رکعت نماز نیز خوانده می شود و دعا در آن وقت مستجاب است.

در زیارت اربعین، هدف قیام امام حسین علیه السلام همان هدف رسالت نبی اکرم صلّی الله علیه و آله دانسته شده است. براساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبیای الهی، دو چیز است: یکی عالم کردن مردم و دیگری عاقل نمودن آنها با تهذیب نفس.

کسانی که علم ندارند، دستور خدا را نمی دانند و توان تربیت خود با دیگران را ندارند. برخی نیز عالمند، ولی در اثر نداشتن عقل به دانش خود عمل نمی کنند. اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق روایت امام حسن عسکری علیه السلام در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است.

بر پایه این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه کربلا نیز ستون ولایت است.
 
به دیگر سخن، براساس فرموده رسول خدا صلّی الله علیه و آله عصاره رسالت (نبوی) قرآن و عترت است؛ «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اَللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»(44). عصاره کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت حضرت امام عسکری علیه السلام در کنار هم ذکر شده است؛ اما مهم آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین انسان را چگونه متدین می کنند.
 

درباره نماز، ذات اقدس الهی، معارف فراوانی را ذکر کرده است.

مثلا فرموده: انسان ، فطرت، موحد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می کند، مگر انسان های نمازگزار که آنان می توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به‌درآیند و مشمول رحمت های خاص الهی باشند؛ «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا *‏ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا *‏ إِلَّا الْمُصَلِّینَ»(45)؛ همانا آدمی ناشکیا - یا حریص - آفریده شده، چون بدی [و رنجی] به او رسد، بی تاب است و چون نعمتی [و رفاهی] به او رسد بخل ورزد.
 
زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیه مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع میان این راه ها از ویژگی های ممتاز آن حضرت است.
 
خلاصه آنکه رسالت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نمایند و هم گمراهان را هدایت کند و در نتیجه، جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه جدا سازد.

همین دو هدف در متن زیارت اربعین سالار شهیدان علیه السلام تعبیه شده است؛ چنان که منشأ ددمنشی منکران رسالت و دشمنان نبوت، حب دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهم توحش منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غطرسه دنیا و دلباختگی به آن بود، که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت رفته است: «وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ»

از این رو، انبیاء برای تعلیم و نیز تزکیه مردم مبعوث شده اند که به مردم خوبی ها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمایانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبی ها عمل کنند. چنین جامعه ای مهد پرورش اولیای الهی است.
 
در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نقل شده که به خداوند عرض کرد: پیامبری مبعوث فرما که مردم را عالم و مهذّب کند؛ «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(46).
 
خداوند دعای آن حضرت را اجابت کرد و در سوره جمعه، فرمود: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(47).
 
براساس این آیه، مردم حجاز، پیش از بعثت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله گرفتار دو معضل علمی و عملی بودند: یکی نادانی و دیگری گمراهی، پیامبر صلّی الله علیه و آله با تعلیم کتاب و حکمت آنها را از جهل رهانید و عالم کرد و نیز با تزکیه نفس، آنان را از بیراهه به راه آورد و عادل کرد. امیر مؤمنان علیه السلام در تشریح رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: «فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ»(48)؛ یعنی خداوند به دست پیامبرش مردم را عالم و عادل کرد.
 

ولایت امام حسین

امام حسین علیه السلام نیز که به حساب ملکوت و اتصال نور وجودی، از پیامبر صلّی الله علیه و آله است و صاحب ولایت؛ «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن»(49)، باید مردم را عالم و عادل کند؛ یعنی احکام و دستورها و معارف دین را به آنان بیاموزاند و آنان را اهل عمل کند.

همه اهل بیت علیهم السلام این وظیفه را به عهده داشتند و با تدریس، ارشاد سخنرانی و نوشتن نامه به وظیفه خود عمل می کردند ولی سیدالشهداء علیه السلام افزون بر کارهای یاد شده، به سبب یأس از تأثیر اساسی این ابزار در شرایطی قرار گرفت که خون جگر خود را نیز برای نیل به هدف اعطا کرد تنها آن حضرت بود که هم مبارزه فرهنگی و سیاسی و اجتهادی داشت، هم نبرد جهادی.

چنان که در زیارت اربعین آن حضرت می خوانیم: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَة»(50)، یعنی آن حضرت با اتمام حجت بر خلق، هر عذری را از امت رفع کرد و اندرز و نصیحت آنان را با مهربانی انجام داد و خون پاکش را در راه تو - ای خدا - نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.

گفتنی است: کلمه «لیستنقذ» از باب تنازع، متعلق به هر سه فعلی (أعذر، منح، و بذل) است که پیش از آن آمده است؛ یعنی اعذار و نصح و بذل خون آن حضرت علیه السلام همگی برای عالم و عادل کردن انسان هایی بود که در دریای هلاکت جهل علمی و فساد اخلاقی غوطه ور بودند؛ چنان که برخی از انبیای گذشته نیز صرف نظر از تبلیغ، تعلیم و تحقیق اجتهادی نبرد جهادی نیز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشیدند تا ددمنشی را به فرشته وَشی و جاهلیت را به تمدن اسلامی بدل نمایند.(51)
 

نکته پایانی:

امام حسین علیه السلام در خطبه ای که در منی ایراد فرمودند این گونه دعا می فرمایند:
«خدایا، تو میدانی که این قیام ما، لَه لَه زدن برای سلطنت، به قدرت رسیدن وگدایی دنیا و شهرست نیست؛ بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده ایم. این علامت های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته اند و من می خواهم دوباره این تابلوها را - که راه دین را نشان می دهد - برپا کنم. قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شده اند و باید آگاه شوند و باید خونمان را به صورت این خواب زده ها باشیم تا بیدار شوند.(52)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

جهالت در اصطلاح اسلامی در مقابل هدایت قرار دارد و به گمراهی در شناخت اعتقادات و ضروریات دین معنا شده است. شناخت اجمالی جامعه اسلامی در زمان شهادت حضرت امام حسین علیه السلام می تواند ما را به این بیان برساند که با آن اهمیتی که موضوع امامت و حجیت در هدایت بندگان دارد، امام حسین علیه السلام روشنگری نسبت به این موضوع را هدف خود قرار داده اند.
حضرت سیدالشهداء علیه السلام با فدا کردن جان خویش و پذیرش شهادت بهترین افراد آن روزگار، یعنی برادر و فرزندان و یارانشان و پذیرش امر جانکاه اسارت خواهر و اهل بیت‌شان، خواستند به بندگان خدا، جدایی راه پیامبر خدا را از سقیفه نشینان و پیروان آنان نشان دهند، بلکه در جهالت باقی نمانند.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، آیت الله جوادی آملی، صص 227-221
2. الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۷ ؛ کشف الغمة، ج ۲، ص ۲۱ ؛ اللهوف، ص ۱۸۱ ؛ المناقب، ج 4، ص 114
3. مقتل لهوف، سید بن طاووس رحمه الله، حوادث پس از شهادت
4. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۷
5. سوره انبیاء، آیه 69
6. سوره نحل، آیه ۹۶
7. سوره قصص، آیه ۸۸
8. سوره بقره، آیه 67
9. سوره اعراف، آیه 199
10. سوره احزاب، آیه ۷۲
11. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۴
12. همان، حکمت ۱۷۲
13. اصول کافی، جلد 1، صص 64-58، ح ۱۴
14. علمای شیعه و سنّی این روایت را با الفاظ و عبارات مختلفی در کتب خود نقل کرده اند که مجموعا به ۳۲ تعبیر بالغ می گردد از جمله: صحیح مسلم، ج 6، ص ۲۱ و 22 ؛ صحیح بخاری، ج ۲، 13 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۸۳ و... گروهی از علمای شیعه و سنّی به صراحت اعلام کرده اند که این حدیث متواتر، اجماعی و مورد اتفاق است. از جمله: شیخ مفید رحمه الله، الافصاح، ص ۲۸ ؛ قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ج ۳، ص ۴۵۶
15. کتاب العین، ج ۳، ص ۳90
16. لسان العرب، ج ۱۱، ص ۱۲۹
17. تهذیب الاحکام، ج 6، ص ۵۹
18. توحید، شیخ صدوق، ص ۳۱. باب التوحید و نفی التشبیه
19. بحار الانوار، ج 44، ص 64
20. بحار الانوار، ج 40، ص 121
21. رک: صحیح بخاری، ج ۲، ص ۱۳ ؛ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۲۱ و ۲۲ (در این دو منبع شبیه این حدیث آورده شده است) ؛ الافصاح، ص ۲۸
22. روضه کافی، ج 8، ص ۲۷۱، ح ۳۹۹
23. المعجم المفهرس، ریشه (ض ل ل)، صص 427-424
24. سوره نساء، آیه، 60
25. سوره اسراء، آیه ۷2
26. سوره اعراف، آیه ۱7۹
27. سوره بقره، آیه ۱۹۸
28. سوره بقره، آیه ۱6و آیه ۱۷۵
29. نهج البلاغه، حکمت ۱۸۳
30. وسایل الشیعه، ج ۱، ص ۱۲۰، ح ۳۰۲
31. مناوی در کتاب فیض الغدیر، ج ۳، ص ۱۴ و ابن حجر مکی در کتاب الصواعق المحرقه، ص ۱۳۶ می گویند: متجاوز از بیست نفر صحابی این حدیث را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل کرده اند. دانشمند بزرگ شیعه مرحوم میرحامد حسین هندی در کتاب عبقات الانوار حدیث ثقلین را از 502 منبع که همگی توسط اهل سنت نگارش یافته، نقل نموده است.
32. مسند احمد، ج ۵، ص ۱۸۱، ح 21068 و ص ۱۸۹، ح  ۲۱۴۵ ؛ کتاب السنّه، ص ۳۳۶، ح 754 ؛ المعجم الکبیر، ج 5، ص 53
33. مجمع الزوائد، ج 9، ص ۱۶۵ ؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۰۲، ح ۲۶۳
34. فیض القدیر، ج ۳، ص ۱۴، شرح حدیت 2631
35. تفسیر البرهان، ج 1، ص 29
36. رجوع کنید به کتاب دستبردی در حدیث ثقلین تألیف استاد معظم آیت الله سید علی حسینی میلانی زید عزّه.
37. سوره آل عمران، آیه ۱۰3
38. کنز العمّال ج ۱، ص ۱۸۷، ح 951
39. الصواعق المحرقه، ص ۲۳۳ ؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج ۱، ص ۱۶۹ و 170
40. همان
41. صحیح بخاری، ج ۶، ص 96، ج 8، ص 136 و 148، ج 9، ص 58 ؛ صحیح مسلم، ج 4ف ص 1793 ؛  مسند احمد، ج ۱، ص ۴53، ج ۳، ص ۲۸، ج ۵، ص۵۰
42. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه
43. فرائد السمطین، ج ۲، ص ۲4۲ (شافعی حدیث سفینه را از ابوذر غفاری نقل کرده است). علمای اهل سنت در ۹۲ منبع این حدیث را به طریق های متعددی از پیامبر اکرم صلّی تااه علیه و آله نقل کرده اند از جمله احمد بن حنبل، مسلم بن حجاج
44. بحار الانوار، ج 89، ص ۱۳
45. سوره معارج، آیات 22-19
46. سوره بقره، آیه 129
47. سوره جمعه، آیه 2
48.  نهج البلاغه، خطبه اول
49. بحار الانوار، ج 43، ص 261
50. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین
51. شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، آیت الله جوادی آملی، صص 233-231
52. تحف العقول، ص 239
 
منبع: درسنامه اربعین، مجید جعفرپور، قم: بیت الاحزان، چاپ سوم، 1391ش، صص 68-47.