4 مهر 1389 / 17 شوال 1431 / 26 سپتامبر 2010


 

 
در اواخر تابستان 1304، به علت كمبود گندم و آرد، ميزان دريافت آرد نانوايي‏هاي تهران از سهميه معين شده كمتر شد و تهيه نان در شهر با سختي روبرو گرديد. ادامه اين مشكل، موجب نارضايتي مردم از دولت شد. همزمان با گسترش دايره نارضايتي مردم، مأموران نظميه نيز با تحريك احساسات مردم و ايجاد ناامني كوشيدند كه مانع از بازگشت احمدشاه به كشور شوند. احمد شاه نيز كه در اروپا به سرمي‏برد با مشاهده اين اوضاع، از بازگشت به ايران منصرف شد. در روزهاي آغازين مهرماه، جمعيت زيادي از زنان و مردان معترض به منازل علما رفتند و در روز چهارم مهر جمعيتي در حدود بيست هزار نفر به سمت مجلس حركت كردند و در مقابل مجلس به نمايندگان اهانت نمودند. در اين حال، رضاخان سردار سپه، دستور تيراندازي داد و تعدادي كشته و مجروح شدند و حكومت نظامي اعلام شد. در اين فرصت حكومت نظامي، رضاخان مخالفان خود را به بهانه بازداشت عاملان بلواي نان دستگير نمود و آرامش را به تهران بازگرداند. در واقع سردار سپه با آشوب آفريني نسبت به تأمين نان، هم مجلس را مرعوب نمود، هم قدرت خود را نشان داد و هم موجبات تنفر و بدبيني مردم را نسبت به نمايندگان فراهم ساخت. اين جنبش‏ها در اواخر مهرماه به نهضتي بر ضد قاجار تبديل شد و رضاخان كه خود را فعّال مايشاء و همه كاره ايران مي‏دانست در تصميم خود بر انقراض قاجار و ايجاد سلسله پهلوي راسخ‏تر شد. تا اين كه يك ماه بعد در نهم آبان 1304 به آرزوي ديرينه خود يعني كسب قدرت مطلق رسيد.
 
سازمان كنفرانس اسلامي از نخستين روزهاي جنگ ايران و عراق وارد صحنه شد. وزراي خارجه كشورهاي عضو سازمان كه براي شركت در اجلاس سالانه مجمع عمومي در نيويورك بودند در تاريخ چهارم مهر 1359، به منظور بررسي جنگ ايران و عراق تشكيل جلسه دادند. برگزاري اين جلسه به پيشنهاد نمايندگان اندونزي و ليبي بود كه در اجلاس تصميم گرفته شد تا كميته‏اي به نام كميته حُسن نيت به منظور پايان دادن به جنگ تشكيل دهد. اين كميته در طول كار خود، نُه بار نشست و چند بار سفر به تهران و بغداد داشت اما كار آن، در حالي كه جنگ همچنان ادامه مي‏يافت و شرايط جبهه‏ها به نفع جمهوري اسلامي ايران در حال تغيير بود، به جايي نرسيد.
 
استاد رضا مافي در سال 1322 ش در مشهد به دنيا آمد. از كودكي به هنر گرايش داشت. اولين استاد وي در زمينه هنر خطاطي، استاد اعتضادي بود كه در آن زمان، كتب خطي موزه آستان قدس رضوي را مرمت مي‏كرد. بعدها نزد استاد حسين ميرخاني در تهران شاگردي نمود و از شيوه ميرزا غلامرضا اصفهاني هنرمند قرن سيزدهم تأثير مي‏پذيرفت. او سپس به خط نقاشي روي آورد و نستعليق را وارد خط نقاشي كرد. استاد مافي نخستين هنرمند خطاطي بود كه خط و نقاشي را به صورت تابلو عرضه كرد و خط نستعليق را به شكل نقاشي - خطاطي ترسيم نمود. اين هنرمند خطاط، بيش از هشتصد تابلو خلق كرد و تعدادي نمايشگاه از آثار خود، در داخل و خارج از ايران، برپا نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 نمايشگاهي با عنوان شهيدان راه آزادي شامل آخرين كارهايش را برپا كرد و درآمد اين نمايشگاه را براي نوشتن سنگ نبشته‏اي براي شهداي انقلاب اسلامي در نظر گرفت. رضا مافي در 39 سالگي بر اثر سانحه‏اي درگذشت و در حرم عبدالعظيم دفن شد.
 
جزيره كيش در زمان حكومت ستمشاهي به عنوان مركزي توريستي و تفريحي مورد استفاده قرار مي‏گرفت. پس از پيروزي انقلاب، تأسيسات سياحتي - اقتصادي اين منطقه براي عموم گشايش يافت، تا اين كه طرح ايجاد بندر آزاد در اين جزيره كه قبلاً توسط دولت به تصويب رسيده بود، از طريق رسانه‏هاي گروهي اعلام گرديد. هدف از اين طرح، تبديل كيش به يك بازار مناسب براي صادرات و واردات كالا منطبق بر موازين اسلامي و نيز كمك به ساكنان جزيره و توليد اشتغال براي آنها و ارائه خدمات به ساير جزاير اعلام شد. طبق اين طرح، افراد مي‏توانند هر مقدار كالا وارد اين جزيره كنند تا از آن جا به كشورهاي منطقه صادر شود. همچنين ورود كالا از طريق بازاري كه در اين جزيره ايجاد مي‏شود صورت مي‏گيرد.
 
حاج ميرزا عبدالكريم روشن تهراني عارف و استاد برجسته معاصر، در سال 1282 ش در تهران به دنيا آمد. اشتياق تفحّص در مباني عرفان و فلسفه، او را به سوي فراگيري علوم اسلامي كشاند. وي در اين زمينه از استادان بنام عصر خود، دانش آموخت و پس از چندي، خود، در رديف استادان برجسته عرفان قرار گرفت. حاج ميرزا عبدالكريم روشن تهراني، مدتي در دانشكده الهيات دانشگاه تهران تدريس كرد كه شاگردان بسياري از محضر درسش بهره گرفتند. وي در 89 سالگي درگذشت.
 
آتش افروزان اصلي نبرد احزاب، يهوديان مدينه بودند كه با تحريك قبايل و طوايف قريش از جمله: بني سليم، بني‏اسد، غطفان و...، سپاه متحدي بين 10 هزار تا 24 هزار نفر (بنا به نقل‏هاي مختلف مورخان) جهت هجوم به مدينةالرسول مهيّا نمودند. اين سپاه عظيم، شهر مدينه را به مدت يك ماه در محاصره نگه داشتند. مسلمانان مدينه به فرماندهي پيامبر اسلام(ص) با حفر خندق در دور شهر، از مدينه دفاع كردند. با اين كه جوّسازي منافقان در داخل مدينه به اوج رسيده بود و يهوديان هم پيمان با مسلمانان، پيمان خويش را نقض كردند ولي سپاه سه هزار نفري اسلام، مقاومت سرسختانه‏اي از خود به نمايش گذاشت. سرانجام با كشته شدن "عمرو بن عبدود" شجاع‏ترين و قوي‏ترين نيروي سپاه دشمن به دست امام علي(ع)، مشركان، روحيه‏ي جنگي خود را ازدست داده و پس از مدتي سرگرداني، مفتضحانه شكست را پذيرا شده و به سوي مكه عقب‏نشيني نمودند.
 
سيدابراهيم كربلايي در سال 1214 ق در ايران به دنيا آمد. پس از تحصيل علوم مقدماتي براي تكميل دانش خود، عازم شهر كربلا شد و تا پايان عمر در اين شهر به تحصيل و تدريس پرداخت. از جمله آثار اين عالم بزرگ مسلمان، مي‏توان به كتب دلايل الاحكام و نتايج الافكار اشاره نمود. سيدابراهيم كربلايي سرانجام در سال 1263 در 49 سالگي در شهر مقدس كربلا دار فاني را وداع گفت.
 
حاج آخوندملاعباس تربتي از عالمان زاهد و روحانيان وارسته‏ي منطقه‏ي تربت حيدريه بود كه علاوه بر ترويج دين و اقامه‏ي جماعت و وعظ و ارشاد مردم، مانند يك كشاورز روستايي، زراعت و كار مي‏كرد و با دسترنج خويش امرار معاش مي‏نمود. وي پدر دانشمند و واعظ معروف، مرحوم "حسينعلي راشد" است. كتابي كه مرحوم راشد در شرح حال پدر خود به نام "فضليت‏هاي فراموش شده" نوشته است، مفيد و خواندني است.
 
بيت المقدس درجنگهاي صليبي بدست صلاحُ الدّين ايّوبي سردار دلير مسلمان آزاد شد. پس ازفتح بيت المقدس اخراج اشغالگران ازاين شهرآغازشد. صلاحُ‌ الدّين ايوبي پس ازفتح بيت المقدس برخلاف روش معمول مسيحيان كه ساكنان شهرهاي تسخيرشده را قتل عام مي كردند؛ دستورداد كه فقط شهررا ترك كنند و كسي به آنها صدمه اي نرساند و با عطوفت با آنان رفتار شود.
 
كشور زامبيا به استقلال كامل رسيد. اين سرزمين ازاوايل قرن 19ميلادي مستعمره انگليس شد. سپس دريك دوره ده ساله ازسال 1953ميلادي به اتفاق رودزياي جنوبي، فدراسيون تشكيل داد. اما سلطه سفيد پوستان نژاد پرست رود زياي جنوبي موجب شد كه جنبش استقلال طلبانه ملي زامبيا يا رودزياي شمالي بوجود آيد. زامبيا درژانويه سال1964ميلادي به استقلال داخلي رسيد و درسپتامبر همين سال استقلال كامل خود را بازيافت.
 
كُنْسْتانتين (قُسطَنْطين) كبير، امپراتور روم در نيمه اول قرن چهارم ميلادي حكومت را در اختيار داشت. يكي از اقدامات وي صدور فرمان ميلان بود. بر اساس اين فرمان، مسيحيان در انجام عبادات خود آزادي يافتند و دين مسيحيت در سراسر روم رسميت يافت. در ادامه دلبستگي به دين مسيح(ع)، كنستانتين در بيست و ششم سپتامبر سال 330 ميلادي، اولين كليساي مسيحي در اورشليم را بنا نهاد. همسر وي كه در ترويج و تبليغ آيين مسيحي كوشا بود، در ساخت اين كليسا نيز كنستانتين را همراهي نمود. آثاري از اين كليسا تا سال‏هاي اخير باقي مانده بود.
 
خسرو پرويز پادشاه ساساني يكي از معروف‏ترين پادشاهان اين سلسله به شمار مي‏رفت و دوران حكومت وي با بعثت پيامبر اسلام(صلي الله عليه واله) هم‏زمان بود. خسرو بعد از مرگ هرمز چهارم، در بيست و ششم سپتامبر 590م به سلطنت نشست و البته براي دست‏يابي به تخت و تاج شاهي، با واگذاري ارمنستان به روم، از حمايت امپراتور روم بهره گرفت. وي در دوران سلطنت خود توانست مناطقي از آسياي صغير، فلسطين، شام و مصر را به تصرف درآورد و قدرت خود را گسترش دهد. از حوادث مهم دوران سلطنت خسرو پرويز ظهور پيامبر(صلي الله عليه واله) در مكه و نگارش نامه‏اي است كه پيغمبر اسلام(صلي الله عليه واله) براي او فرستادند. پيامبر در اين نامه ضمن دعوت وي به توحيد و يكتاپرستي، تداوم سلطنت او را منوط به پذيرش اسلام دانستند و چون خسروپرويز نامه پيامبر(صلي الله عليه واله) را پاره نمود با نفرين رسول خدا(صلي الله عليه واله) عمر خسرو پرويز و سپس سلطنت ساسانيان پس از مدتي درهم پيچيد. از ديگر حوادث زمان حكومتِ خسروپرويز، جنگ‏هاي طولاني مدت وي با امپراتوري روم بود كه به جهت حمايت از امپراتور مقتول روم كه حامي پادشاه ايران بود، آغاز شد و بعد از بيست و چهار سال در سپتامبر 627م، خاتمه يافت. خسروپرويز همانند بسياري از پادشاهان، مردي فاسد و خوش گذران بود كه فساد و تباهي و تجمل پرستي و شهوتراني اركان حكومتش را سست نموده بود. شكست از روم و شورش سرداران سپاه ايران سرانجام به قتل خسروپرويز انجاميد و پسرش شيرويه زمام امور را به دست گرفت.
 
اسپرانْتو، زباني بين المللي است كه در 26 سپتامبر 1887م به وسيله جزوه‏اي با نام "يك زبان جهاني" كه مؤلف آن، امضاي مستعار اِسْپِرانْتو را براي خود انتخاب كرده بود، معرفي گرديد. اين اسم مستعار كه در زبان جديد به معني اميد است را يك پزشك لهستاني به نام لوْدويك زامِنْهوف انتخاب كرده بود و همين نام بعدها به خود زبان مزبور، اطلاق شد. اين زبان داراي دستور زبان بسيار آسان است و تنها 16 قاعده دارد. زبان اسپرانتو، زبان تفاهم بين‏المللي است كه برخلاف زبان‏هاي ديگر به هيچ گروه، فرقه يا ملتي تعلق ندارد. اين زبان طبق آخرين روش‏هاي كُدگذاري علمي ساخته شده است تا همه مردم جهان، حتي افراد كم هوش يا نابينايان و ناشنوايان نيز بتوانند آن را به آساني ياد بگيرند و با هم تفاهم برقرار كنند. امروزه متوجه شده‏اند كه اسپرانتو، بهترين زبان براي كار كامپيوترها و ماشين‏هاي ترجمه است و سريع‏ترين، ارزان‏ترين و مطمئن‏ترين وسيله انتقال اطلاعات علمي به سراسر جهان به ويژه براي كشورهاي كم درآمد و كمتر توسعه يافته است. اين كشف و ابداع مانند هر اكتشاف و ابداع علمي ديگري، در طول‏بيش از صد سال گذشته، توسط صدها زبان‏شناس، شاعر و نويسنده از كشورهاي مختلف جهان تكميل شده است. اين زبان داراي 29 حرف الفباي اسپرانتو است كه از لاتين گرفته شده و به صورت استاندارد درآمده‏اند. هر حرف فقط يك صدا دارد و هر چه نوشته شود، همانْ با تلفظِ استاندارد خوانده مي‏شود. حرفي كه نوشته شود و خوانده نشود در اسپرانتو وجود ندارد و هر قاعده اين زبان، داراي يك علامت يا كُدشناسي در خود كلمه است. هم‏چنين فراگيري اين زبان را ده‏بار آسان‏تر از زبان‏هاي ديگر مي‏دانند. مركزجهاني اسپرانتو در بندر روتِرْدام هلند قرار دارد و داراي بيش از 3500 شعبه در يك‏صد و ده كشور جهان است. هم‏چنين بالغ بر 22 برنامه راديويي از خاور دور گرفته تا اروپاي شرقي، غربي و امريكاي جنوبي، مرتباً به زبان اسپرانتو پخش مي‏شود. با وجود استقبال ملل دنيا از زبان اسپرانتو، به علت مخالفت دولت‏هاي استعمارگر انگليسي زبان، زبان اسپرانتو بين‏المللي نشد.
 
مارتين هايْدِگِر، نظريه‏پرداز معروف آلماني در 26 سپتامبر 1889م در شهرِ بادن آلمان به دنيا آمد. وي پس از طي دروس مقدماتي و متوسطه، به تحصيل در رشته فلسفه پرداخت و سپس به تدريس فلسفه روي آورد. هايدِگِر پس از مدتي به رياست دانشگاه فرايْبورْگْ آلمان دست يافت و به تمجيد از آدولف هيتلر، رهبر حزب نازي پرداخت. به نظر او، شخص پيشوا و تنها خود او واقعيتِ موجود و آينده آلمان و قانون آن است. با اين حالْ هايْدِگر بعدها از اين تعاريف درباره هيتلر نادم شد. هايْدِگر پس از سالياني از رياست دانشگاه كناره‏گيري كرد و به مطالعه و تحقيق مشغول شد. او فلسفه خود را پژوهش وجود توصيف كرد و معتقد بود كه توجه اصلي او به وجود، در معناي واقعي و مطلق آن است نه وجود شخصي. وي در تشريح وجود حاضر، مقوله پس از مرگ را زير سوال برد و بر اين عقيده بود كه آگاه شدن از اين امر كه گذشتهْ پوچ بوده و آينده نيز پوچ خواهد بود، مي‏تواند به انسان روحيه مبارزه با پوچي و پذيرش مسئوليت براي هستي خويش اعطا كند. هايدگر خود را فيلسوفي مي‏داند كه وظيفه‏اش نجات تمدني است كه خود را به تكنولوژي، علم و عقلانيت حساب شده، ارزان فروخته است. هايدگر در باب وجود كلي معترف است كه چيزي نمي‏داند زيرا فهم آن براي ذهن بشر غيرممكن است، اما در باب وجود جزئي عقيده دارد كه تجربه‏اي تلخ و بي‏ارزشي است ميان دو خواب. گويى وي مي‏گويد: روز مرگ ما از روز تولدمان بهتر است اما از اين بهتر آن بود كه اصلاً به دنيا نمي‏آمديم.هايْدِگر درباره موضوعات متعدد علمي از قبيل منطق، فلسفه علم، فلسفه تاريخ، هستي‏شناسي، زبان، تكنولوژي، شعر و شاعري، فلسفه يونان و رياضيات و... بازده علمي داشته است. اين تنوع و گسترده فكري باعث شد كه وي از ديدگاه برخي، به عنوان فردي قابل احترام ياد شود. با اين حال، نوشتارهاي هايدگر را معمولاً بسيار پيچيده و مبهم مي‏دانند. اين پيچيدگي و ابهام از يك سو به علت نفوذ انديشه او در مسائل غايى و انتزاعي است و از سوي ديگر ناشي از شيوه كاملاً خاص اوست كه در زبان خود به كار مي‏گيرد. فهم نوشتارهاي بعدي هايدگر، حتي دشوارتر از نوشته‏هاي اوليه اوست. هايْدِگر چنان دشوارگويْ بود و با كلمات بازي مي‏كرد كه اغلبِ افكارش در زير لفافِ لفظ، مكتوم مانده است. وي در برخي از كتب خود، خواننده را به مرداب پيچيدگي‏ها و ابهامات مي‏كشاند كه راه پيدا كردن از آن به سرزمين عقل تقريباً غيرممكن است. بسياري از فلاسفه جديد، در افكار او به انديشه‏هاي مختلفي برخورده‏اند و همه در عميق بودن انديشه‏هاي او، اما نه در معناي آن‏ها، اتفاق نظر دارند. از هايدِگر آثار متعددي بر جاي مانده كه وجود و زمان، متافيزيك چيست، تفكر چيست و سرچشمه كار هنر، از آن جمله است. مارتين هايْدِگِر سرانجام در 26 مه سال 1976م در 87 سالگي درگذشت.
 
جزاير زلاندنو در سال 1642م توسط آبِل تاسْمان، كاشف معروف هلندي كشف و بعداً جزو مستعمرات انگلستان در اقيانوسيه شد. در سال 1840م، بوميان اين سرزمين حكومت انگلستان رابه رسميت شناختند، ولي اين توافق ديري نپاييد و به جنگ ميان بوميان و اشغال‏گران انجاميد. درقرن نوزدهم ميلادي مهاجرت وسيع انگليسي‏ها به اين سرزمين شدت گرفت ولي سرانجام در 26 سپتامبر سال 1907، انگلستان به زلاندنو استقلال داده و نوع حكومت اين كشور، فرمانداري كل گرديد. زلاندنو يا نيوزيلند با بيش از 270 هزار كيلومتر مربع مساحت در قاره اقيانوسيه، در شرق درياي تاسْمان و استراليا قرار داشته و متشكل از دو جزيره اصلي جنوبي و شمالي است. جمعيت آن نزديك به 4 ميليون بوده كه اكثريت آن‏ها پيرو آيين مسيحيت مي‏باشند و به زبان انگليسي و مائوري صحبت مي‏كنند پايتخت زلاندنو، ولينگتون نام دارد و واحد پول اين كشور دلار است. انگليسي‏تبارانْ اكثريت نژادي زلاندنو را تشكيل مي‏دهند. پيش‏بيني مي‏شود كه جمعيت زلاندنو تا سال 2025م نزديك به 5 ميليون نفر خواهد بود. از شهرهاي مهم زلاندنو، اوكْلند، كرايست چرچ و مانوكائو است. نظام سياسي حاكم بر زلاندنو فرمانداري كل، تحت حكومت تشريفاتي پادشاه انگلستان است. ششم فوريه، سال‏روز انعقاد پيمان وايتانگي در سال 1840م روز ملي زلاندنو نام گرفته است. (ر.ك: 6 فوريه)
 
احمدبن بلا، سياست‏مدار معروف الجزايري، در سال 1916 در شهري در نزديك مرز الجزاير با مراكش به دنيا آمد. وي پس از پايان جنگ جهاني دوم به يك سازمان سياسي موسوم به جنبش آزادي‏هاي دموكراتيك پيوست اما بعدها اين سازمان را رها كرد تا خود سازماندهي سياسي نويني را به وجود آورد. بن‏بلا در سال 1950م به زندان افتاد ولي از زندان گريخت و به قاهره رفت. بن بلا در قاهره، يك كميته انقلابي را پايه‏ريزي كرد كه بعدها به جبهه آزادي ملي معروف شد. به دنبال استقلال الجزاير از استعمار فرانسه، احمدبن بلا در بيست و ششم سپتامبر 1962، به عنوان اولين نخست‏وزير اين كشور تازه استقلال يافته رسيد و سپس به رياست جمهوري اين كشور انتخاب شد. بن بلا كه حكومتش را با كودتا عليه بن يوسف بن خلده آغاز كرده بود، سه سال بعد، خود، قرباني كودتاي هواري بومِدِيَن، وزير دفاع دولت خود شد و به مدت شش سال به زندان افتاد. بن بلا كه پس از آزادي از زندان، به دليل فرصت مطالعه و تفكر كافي در ايام حبس گرايش زيادي به اسلام و انقلاب اسلامي ايران داشت، رفته رفته با مقتضيات سياسي جهان غرب همگام شد و نه تنها از آرمان‏هاي انقلاب اسلامي فاصله گرفت، بلكه جبهه نجات اسلامي الجزاير را نيز محكوم نمود و لذا چهره مذهبي خود را از دست داد.