فرزندان ماكياولي به دنبال اسلام ماسوني


 






 

بررسي شباهت هاي رفتاري فرقه سبز و سازمان منافقين
 

در مطالعات جامعه شناختي- فكري ، برخي انديشه‌ها پس از دوره‌هاي زماني به بازتوليد شكل جديدي از خود مي‌رسند و با وسعت جديدي خود را مطرح مي‌كنند. جاذبه‌ها و مزيت‌هاي مادي كه ريشه در ارزش‌هاي اصيل ندارند ، منطق تكرار اين انديشه‌هاست كه بعد غير الهي انسان بدان كشش و تمايل دارد. كيش شخصيت، قدرتطلبي، اصالت‌هاي باندي و سهولت‌هاي سطحي‌نگري و رفاه‌طلبي، بخشي از اين جاذبه‌ها و كشش‌هاست كه در محيط‌هاي مناسب و شخصيت‌هاي مهيا، زمينه نمو و احيا پيدا مي‌كنند. اين پديده اختصاص به جغرافيا و ملت خاصي ندارد و در يك د وره زماني محدود نيز باقي نمي‌ماند.
در آسيب‌شناسي از انقلاب اسلامي ايران نيز كه مسيري تكاملي را طي مي‌كند، نمادهاي اين پديده به‌ خوبي قابل رؤيت است و براي آفت‌زدايي از حيات انقلاب اسلامي شناخت اين پديده و اشكال مشابه و هم‌سويي با آن ضروري است.
نكته مهم در اين مسأله اين است كه چه به لحاظ ماهيت و چه به لحاظ رفتار و روش و تاكتيك، وجوه مشتركي در پديده‌هاي مشابه وجود دارد كه با قياس و تطبيق منصفانه، مي‌توان به سمت‌گيري رفتاري پديده‌هاي مشابه وقوف يافته و اقدامات آن را پيش‌بيني كرده و متناسب با پيچيدگي‌هاي جديد در اين پديده، به مديريت و مهار آن پرداخت.
سازمان منافقين، يكي از تشكلهاي سياسي است كه به دلايل روشني به التقاط كشيده شد و به قول برخي سران اوليه اين گروه، " پوستين مذهبي آن به علت وصله زدن هاي تكراري از هم گسست " و براي نجات از بن بست‌هاي ايدئولوژيكي ، امدادهاي اضطراري از ديگر ايدئولوژي‌هاي مادي گرفت ولي آن را پنهان كرد تا با واكنش اعضا يا مردم قشري! مواجه نشود. دليل اين دگرديسي ايدئولوژيك روشن بود، چرا كه دانسته‌هاي اعتقادي اين سازمان برگرفته از منابع اصيل و صاحب‌نظران متقي و متخصصان مذهب كه همان روحانيون بزرگ و مراجع بودند، نمي‌شد. اندكي تفسير قرآن و نهج‌البلاغه با مقداري فلسفه و تاريخ، مقدمه ورود به اجتماعيات و مسائل سياسي مي‌شد و كادرهاي اصلي به چنان باوري از خود مي‌رسيدند كه "محور عالم " مي‌شدند.

از آنجا كه قصد واكاوي انديشه سازمان منافقين را نداريم به برخي شاخص‌هاي اصلي آنان كه در سير تطور و تكامل خود در دهه سوم انقلاب به جريان جديد و همراه با آن تبديل شد مي‌پردازيم و اين شباهت ماهيتي- رفتاري را بازگو مي‌كنيم.

1- احساس مالكيت انقلاب
 

سازمان منافقين به دليل اينكه خود را شعله‌اي در ظلمت نظام پادشاهي مي‌دانستند و سابقه مبارزاتي براي خود قائل بودند و اصالت را به كار سازماني و معيارهاي آن مي‌دادند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه با هيچ يك از برآوردها، زمان‌بندي‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي آنان تطابق نداشت، خود را طليعه‌دار و پيشاهنگ و جلودار معرفي مي‌كردند و با آوردن عكس رهبران اوليه خود در تظاهرات مردمي، از موضع مالك و صاحب انقلاب(و نه شريك و همراه مردم)، احساس برتري و امتياز داشتند و رفتار مي‌كردند.
به اين دليل، رهبري انقلاب اسلامي (امام خميني) را از روي ناچاري و مماشات تحمل مي‌كردند تا حقانيت و برتري خود را اثبات كنند.
اين حس مالكيت، موجب خودمحوري و ناديده گرفتن حقايق و واقعيت‌هايي بود كه بر انقلاب اسلامي حاكم بود. امام(ره)، مردم و پيوند آنان با يكديگر را كه سازنده انقلاب و نظام اسلامي بود بدون برتري و سلطه خود بي‌معني مي‌دانستند.
اين شاخص را در جريان فتنه پس از انتخابات 88 نيز به وضوح شاهد هستيم و فراكسيون ائتلاف جريان‌هاي تشكيل‌دهنده جريان فتنه، از اين جايگاه به انقلاب و جمهوري اسلامي مي‌نگرند و نظام را بدون خود، معادل صفر و هيچ مي‌دانند، معنا دادن به انقلاب و نظام را بدون خود، پوچ معرفي مي‌كنند و حتي امام و رهبري را در سايه خود، تفسير مي‌كنند.
همانگونه كه براي منافقين اين حس مالكيت مفسده‌ساز بود، در جريان فتنه نيز شاهد مفاسد متعدد ساختاري، اليت‌سازي‌هاي باندي، رانت‌هاي اقتصادي بيپايان و حقانيت بازتعريف از انقلاب و اسلام و ترسيم آينده‌اي متفاوت از شعارهاي اصلي اسلامي و استقلال كشور هستيم.

2- مظلوم‌نمايي
 

يكي از شيوه‌ها و تاكتيك‌هاي فريبكارانه براي تأثيرگذاري بر افكار عمومي، مظلوم‌نمايي بود كه توسط سازمان منافقين به كار گرفته مي‌شد. اين روش اولاً به منظور مطرح كردن حقانيت خود و ثانياً براي به چالش كشيدن جايگاه حضرت امام خميني(ره) و زير سؤال بردن ساختار نظام استفاده مي‌شد.
منافقين براي اين منظور با ارسال نامه به امام(ره)، خود را مدعي‌العموم و طرف اصلي رهبري و مطالبه‌كننده حقوق مردم نشان مي‌دادند. با اين عنوان كه اطلاعات به امام(ره) از مسيرهاي كاناليزه صورت مي‌پذيرد، در متانت شناخت حضرت امام ايجاد تشكيك مي‌كردند. جالب اينكه در يكي از مكاتبات به حضرت امام(ره) نوشتند كه چون ما را جاسوس مي‌دانند، اجازه حضور در جبهه را به ما نمي‌دهند.
اين در حالي بود كه هنوز موضوع جاسوسي و ارتباط منافقين با كشورهاي بيگانه(اتحاد جماهير شوروي) بر ملا نشده بود و شايد براي پيش‌دستي به طرح اين مسأله مي‌پرداختند.
نگاه منافقين به جنگ تحميلي اين بود كه جنگ ماهيت ارتجاعي دارد و كساني كه در ايران، مسأله جنگ را اداره مي‌كنند، نيروهاي ارتجاعي هستند و اگر ما(منافقين) وارد شويم، با تكيه بر تجربه، فضا و ماهيت جنگ را عوض كرده و انقلابي مي‌كنيم.
البته نوع ديگري از اين تفسير در مورد جنگ را گروه انشعابي از منافقين(لطف‌الله ميثمي)، تحت عنوان "سه تكبير تا قدس " مطرح مي‌كردند تا هم براي خودشان اصالت قائل شده و هم رهبري جنگ كه در دست امام بود را زير سؤال ببرند.
همين ويژگي در جريان فتنه نيز به عنوان تاكتيك به كار رفت تا هم براي خود حقانيت در نتيجه انتخابات ايجاد كنند و هم ساختار نظام را زير سؤال برده و هم اينكه فقدان حضور خود در قدرت را نشانه بي‌تدبيري و عدم عقلانيت نظام نشان دهند و همه مشكلات را بر عهده رقيب نشان دهند.
جالب است كه جريان فتنه اعلام مي‌كند "به ما برانداز مي‌گويند " و چنانچه به واقعيت عملكرد منافقين در ارتباطات جاسوسي در جنگ و ارتباط با شوروي سپس آمريكا و غرب توجه داشته باشيم، احتمالاً بايد ماهيت جريان فتنه را "براندازي " تلقي كنيم. هر چند دلايل بسياري مبني بر تمايل براندازي در اصل، ماهيت و شكل نظام از سوي اين جريان و حاميان خارجي آنها عنوان شده است.

3- ارتباط با بيگانه و دشمن
 

تماس با بيگانه و تأمين منافع دشمن در همه جهان مورد مزمت است و كلام نوراني امام خميني(ره) نيز اين مسير را روشن كرده و چنين معتقد است كه حتي اگر دشمن از ما تعريف كرد، بايد بدانيم، اشكالي وجود دارد. منافقين از ابتدا خود را داخلي و مردمي معرفي مي‌كردند ولي در مقابل دستور امام(ره) مبني بر تشكيل بسيج ملي، "جنبش ملي مجاهدين " كه نوعي ميليشيا بود را درست كردند. البته گاهي از روي قدرت‌نمايي، به امام(ره) پيشنهاد مي‌كردند كه ما حاضريم، ميليشياي خود را تحت فرمان شما قرار دهيم، اگر...
از آنجا كه منافقين با اصل انقلاب، نحوه شكل‌گيري و محتواي آن مشكل داشتند براي تضعيف و براندازي آن برنامه‌ريزي كرده، ارتباط پنهان با شوروي(از طريق سعادتي و سيكو)، گسترش سازمان و تشكيلات در سراسر ايران، اجراي خط آشوب در داخل و شكاف در بين مسئولان را با هدف افزايش تعارضات عملي كردند تا نظام قادر به كنترل نبوده و در فضاي متشنج و پرآشوب، يا نظام را ساقط كنند و تسليم منافقين شود يا آن را تضعيف كنند. از آنجا كه روسيه نيز مانند امريكا بر نابودي انقلاب تمايل داشت، ارتباط منافقين با روس‌ها، نمي‌تواند از چارچوب‌هاي مشترك بين روسيه و امريكا خارج باشد. با اين حال منافقين به موازات ارتباط با روسيه، از طريق كاظم رجوي در اروپا و امريكا، سرپلهاي حمايتي و ارتباطي ايجاد كردند و به همين دليل در جريان فرار رجوي، به جاي مسكو به پاريس رفته و با ليبراليسم پيوند خوردند.
يعني اينكه منافقين روند تكاملي خود را در پيوند با غرب تعريف كردند و اكنون نيز با همين سيره و انديشه در جريان فتنه روبه‌رو هستيم.
براي كسب تأييد و حمايت غرب، جريان فتنه تلاش دارد تا در تمامي پرونده‌هاي اساسي ايران مانند موضوع هسته‌اي، حقوق بشر، رژيم صهيونيستي و... با غرب همسو نشان دهد و با آنها هم‌پوشاني كند، غرب نيز از موضع حقوق بشر از جريان فتنه حمايت كند. جالب اينكه كليد واژه‌هاي جريان فتنه و غرب در مورد فشار به ايران يكسان است، افراطي‌گري، امتياز دادن به روس‌ها در سطح تركمنچاي، ناكارآمدي حكومت، مشكل نظام در ولايت فقيه است، برخي از اين كليدواژه‌هاي مشابه است.

4- فصل مشترك، هدف مشترك و سرنوشت مشترك
 

همان‌گونه كه منافقين براي ايجاد جبهه ضدانقلاب و بهره‌مندي از پتانسيل همه جريانهاي كوچك، دست به تشكيل شوراي ملي مقاومت با هدف سرنگوني نظام زده و ارتش آزادي‌بخش! ملي درست كردند، جريان فتنه نيز طيف‌هاي گوناگون سلطنت‌طلب، پژاك، منافق، كومله و دموكرات، ملي- مذهبي، ليبرال و... را زير يك چتر قرار داده و بنا به گزارش‌هاي منتشر شده در هلند، نماينده رضا پهلوي از طريق سفر به ايران و ديدار با سران فتنه، تاكتيك جبهه‌سازي عليه نظام را دنبال مي‌كنند.
خانم حقيقت‌جو نيز اين پديده را ناشي از هدف مشترك دانست كه كاملاً درست است و ضمن فصل مشترك و هدف مشترك، سرنوشت مشتركي نيز دارند چرا كه با قدرت مردم از صحنه خارج شدند.

5- پوستين مذهبي و قرائت نو از اسلام
 

منافقين كه با تكيه بر آيات قرآني خود را مسلمان و مجاهد نشان مي‌دادند و با تفسير قرآن و نهج‌البلاغه- كه برپايه برداشت‌هاي شخصي استوار بود- حركت مي‌كردند، به نقطه التقاط فكري رسيدند و جوهره اصلي را نشان دادند. امروز نيز با عناويني مانند نگاه و قرائت جديد و نو از اسلام و امام(ره) و... براي سرپوش گذاشتن به "تجديدنظرطلبي مذهبي " و "فرار از مفاهيم پايه و اصولي "، به ترويج نوع جديدي از "اسلام ماسوني " و همسو با مطلوبيت‌هاي امپرياليسم و صهيونيسم مي‌پردازند.

6- روشهاي كاري
 

نكته مهم در رفتارشناسي منافقين و جريان فتنه، روش‌هاي كاري آنهاست كه بسيار با يكديگر تطابق دارد. كارهاي نفوذي(بيوت علما، مجلس، ارگان‌ها، ساختارهاي نظام و...) تكيه بر نارسايي‌ها و مشكلات مردم يا تكيه بر تصويرسازي‌هاي كاذب و دروغين، ساختارشكني، مخالفت با اصل و ماهيت نظام و اركان آن به شكل پلكاني و تدريجي، مخالفت با ولايت فقيه و... مقام معظم رهبري، ماكياوليسم فكري و رفتاري و توجيه استفاده از هر وسيله، نهيليسم و لائيسم با پوسته نوگرايي ديني و سياسي، آشوبسازي و هرج و مرج، ايجاد اختلاف و شكاف در بين اركان و جريانهاي اصلي نظام، بزرگ كردن برخي چهره‌ها براي كسب وجاهت يا پنهان شدن در پشت نام آنان(مرحوم طالقاني)، شايعه‌پراكني و قلب حقايق و دروغ‌گويي، از روش‌هاي منافقين و جريان فتنه است.
فساد مالي، جنسي، روشهاي ديكتاتورمآبانه و فاشيستي و ضدديني، بخشي از جهش‌هاي ايدئولوژيكي، اليت‌سازي‌هاي فكري و رانتهاي اقتصادي و ماكياولي در هر دو جريان است.
آنچه از سازمان منافقين در شرايط فعلي يك جريان مزدور بيگانه و دشمن مردم ساخته، در شاخص‌هاي شش‌گانه و پيش‌گفته، قابل جست‌وجوست كه در جريان فتنه و تركيب نامتجانس اجزاي آن، با وسعت بيشتري شاهد هستيم. تنها تفاوت منافقين و جريان فتنه در اين است كه عبور از منافقين يك موج تاكتيكي براي پالايش فكري انقلاب بود ولي جريان فتنه يك جهش راهبردي و نقطه عطف در مسير تكامل و تطور انقلاب و نظام اسلامي است.
منبع: پتك جمهوريت