تأملي درباب ارتباط وملاقات با امام زمان عليه السلام (1)


 






 

چکيده
 

تحقيق حاضربا هدف بررسي امکان عملي رويت وملاقات باحضرت مهدي (عج) درعصرغيبت کبرا، طرح ديدگاه ها ودلايل آن سازمان دهي شده است.اين مسئله، در دو محور وقوع وعدم وقوع ملاقات مورد بحث قرار مي گيرد ومحل اصلي نزاع، نفي واثبات امکان ملاقات، همراه شناخت حضرت است.
دراين تحقيق، سعي شده فرضيه امکان وعدم امکان ملاقات وتوجيهات ودلايل دوطرف با اسلوب علمي ارزيابي وبررسي گردد. دربرآيند بحث، نظريه وقوع ملاقات درعصر غيب کبرا، به گونه اجمالي پذيرفته مي شود.

واژگان کليدي
 

ملاقات، امام مهدي(عج) ، عصر غيبت، تشرفات، حکايات ورؤيت، مشاهده ، امکان.

مقدمه
 

اصل اعتقاد به وجود مقدس امام زمان (عج) وپذيرش امامت آن حضرت، امري بديهي و ضروري مذهب شيعه به شمار مي رود. دلايل عقلي، قرآني وروايي اين اعتقاد تا کنون به خوبي تبيين شده ولي باتوجه به شرايط خاص تاريخي عصر غيبت، فروعات مباحث درباره حضرت حجت (عج) به خوبي تبيين نگرديده است.
مسائلي نظير ويژگي هاي زندگي حضرت درزمان غيبت، آثار وپي آمدهاي مسئله غيبت در تفکر شيعي، علل طولاني شدن غيبت ونقش مردم دراين خصوص، شرايط ظهور ونشانه هاي آن، تاکنون کمتر مورد تأمل قرارگرفته است. اين امر رسالت دين پژوهان ونخبگان فکري فرهنگي را درخصوص تحقيق وتتبع جامع وبازنگري دقيق اين گونه مباحث، دوچندان مي کند.
دراين باره، يکي از موضوع هايي که قرن ها پس از رحلت آخرين نايب خاص حضرت وآغازغيبت کبرا از سال 329 قمري تاکنون درميان شيعيان مطرح بوده، مسئله رؤيت وملاقات با حضرت حجت (عج) دراين زمان است که از جهاتي جاي بحث وبررسي دارد.
متأسفانه اين بحث با اهميت، تا کنون مورد پردازش صاحب نظران قرار نگرفته وابعاد آن به خوبي شفاف سازي نگرديده است. از سوي ديگر پرداختن به اين بحث باتوجه به حساسيت موضوع، افزون بر اتقان علمي، از نظر شکل وفرم نيز دقت وظرافت خاصي را مي طلبد؛ به گونه اي که هرنوع کج انديشي وافراط وتفريط در نحوه طرح اين مسئله، عوارض وآسيب هاي زيادي را مي تواند درپي داشته باشد. به همين دليل، جامع نگري واعتدال، مهم ترين شرط ورود به اين وادي، به شمار مي آيد.
درميان کتابهاي موجود دراين زمينه، کمتر کتابي به آسيب شناسي اين موضوع پرداخته است. آن چه درميان نويسندگان بيشتر مرسوم شده شرح حال نگاري وحکايت نويسي است که برخي نيز با سطحي نگري عوامانه و بدون توجه کافي به پالايش وتفکيک حکايت هاي معتبر از نقل هاي بي اساس، تنها به گردآوري حکايت ها وگفته هاي بي ربط و با ربط ، همت گماشته اند وناخواسته بر ابهامات مسئله افزوده اند.
نگارنده با طرح اين موضوع، ادعا ندارد که حق مطلب را ادا کرده، ولي سعي نموده ضمن درک خلاها وتوجه دادن به برخي افراط وتقريط هاي صورت گرفته وکاستي هاي موجود دراين زمينه، با روش مناسب، به طرح وبررسي اين موضوع بپردازد ودر حد توان قدم موثري دراين مسير بردارد.
بررسي امکان ارتباط وملاقات و وقوع آن در عصر غيبت کبرا ونيز ارزيابي دلايل وديدگاه هاي ارائه شده دراين باره و يافتن پاسخ به اين پرسش هاي مهم وهمگاني، هدف اين نوشتار است. آيا در زمان غيبت کبرا ديدار با حضرت امکان ندارد؟ يا اين که بنا به مصالحي وبه گونه اي استثنايي و موردي ملاقات امکان دارد؟ مقتضاي ادله وروايات دراين باره چيست؟
علماي شيعه اصل مسئله امکان تشرف را در عصر غيبت، به گونه اجمالي پذيرفته اند، اما در ويژگي هاي اين مسئله اختلاف نظر دارند. البته برخي از فرقه هاي شيعي وبعضي از نويسندگان معاصر نيز دراين موضوع ترديد کرده اند ويا آن را انکار نموده اند.
مطالب موردنظر در سه بخش سامان دهي شده است: بخش اول، به طرح موضوع، تبيين ابعاد موضوع، پرسش هاو فرضيه هاي بحث اختصاص دارد؛ دربخش دوم، نظريه پذيرش ديدار، پيروان اين نظريه، دلايل آن و... مورد توجه خواهد بود؛ دربخش سوم ديدگاه مخالفان وقوع ملاقات، پيروان آن ودلايل آن بررسي مي شود ودر پايان، بحث جمع بندي مي گردد.

معناي ارتباط وملاقات و انواع آن
 

واژه ارتباط به معناي پيوند، اتصال وهم بستگي است که بيشتر براي ايجاد پيوند دو طرفه و دوجانبه به کار مي رود. ريشه ثلاثي مجرد آن، لغت «ربط » به معناي بسته چيزي است.(1)
کلمه ملاقات، معنايي اخص از ارتباط دارد که مفهوم نوعي گفت وگو وشناخت را نيز دربردارد.(2) اصطلاح ارتباط وملاقات با امام عصرعج در نزد عرف، به معناي درک حضور، گفت وگو شرف يابي است که حالت هاي مختلفي مي تواند داشته باشد.
بررسي ارتباط وملاقات، در دو دوره غيبت صغرا و کبرا متفاوت مي نمايد. بررسي دوره نخست، خارج از موضوع بحث است وارتباط وملاقات درعصر غيبت کبرا چند نوع دارد:
الف) ارتباط روحي: اين نوع ارتباط که بيشت صبغه عرفاني دارد، داراي قلمرو گسترده اي است که هم مطلق توجه معنوي وانس وتوسل به حضرت را شامل مي شود وهم به طور خاص، مکاشفات روحي از راه پيوند وايجاد سنخيت ميان شخص وامام را دربر مي گيرد. البته اين ارتباط ضوابطي را مي طلبد وميزان موفقيت درآن، به ميزان طهارت روحي و صفاي باطني شخص، بستگي دارد. از اين رو، تعريف خاصي را برنمي تابد.
ب) ملاقات درخواب: دراين نوع ملاقات که ظرف تحقق آن عالم روياست، شخص، حضرت را متناسب با عالم رويا ملاقات مي کند وبا حضرت نشست وبرخاست يا گفت وگو دارد. اين نوع ملاقات نيز ممکن است برا ي بسياري از افراد رخ بدهد، به ويژه در شرايط روحي مناسب وحالات توجه و
توسل به آن حضرت- البته صرف رويا ،از نظر حجيت شرعي تکليف آورنيست.
ج) ملاقات درحال بيداري؛ ديدن حضرت با چشم ظاهري و در بيداري، منظور از اين نوع ملاقات است؛ با ايشان تماس بگيرد چه امام را بشناسد وچه نشناسد.
ديدار در بيداري، ازنظر شناخت ونشناختن امام، صورت هاي مختلفي دارد که آنها را برمي شماريم:
1- ديدار با حضرت باعنوان غيرحقيقي، به گونه اي که ديدارکننده به هنگام ملاقات وبعد ازآن، هيچ گونه توجه و التفاتي به حضرت ندارد وايشان دراين ديدار، فردي ناشناس وعادي تلقي مي شود.
ممکن است اين نوع ديدار براي بعضي چند بار رخ دهد، به ويژه در مکان هايي که حضرت آن جا رفت وآمد وبا افراد فراواني برخورد دارد.
شخص، در اين گونه ديدار، امام را ملاقات مي کند، ولي چون شناختي درکار نيست، ثمره چنداني ندارد.
2- ديار با حضرت باعنوان حقيقي ايشان، طوري که شخص، درهمان زمان ديدار، حضرت را بشناسد ويا حضرت خود را معرفي کند.
اين نوع ملاقات يعني ديدار همراه با شناخت بسيار نادر واندک است؛ زيرا کثرت چنين ملاقات هايي با حکمت و فلسفه غيبت منافات دارد. اگر در موارد استثنايي اجازه چنين تشرفي داده شود، بنا به مصالح خاصي است، هرچند ما آن راندانيم. درميان نقل هاي تشرفات نيز اين نوع ملاقات، بسيار اندک است.
3-ديدار با حضرت درهنگام غفلت از حضورامام که شخص، امام را ملاقات مي کند، ولي پي به هويت امام نمي برد وحضرت را شخصي عادي مي پندارد، يا اين که حضرت با تصرفات غيبي نمي گذارد که ملاقات کننده او را بشناسد. آن گاه پس از پايان ملاقات نيز شخص، به دليل مشاهده کرامات ومعجزات در اين ديدار يا نشانه هاي ديگر، متوجه حضور حضرت مي شود واطمينان مي يابد که او امام بوده است؛ برخلاف صورت اول که شخص بعد از ديدار نيز متوجه قضيه نمي شود.
بيشتر نقل تشرفاتي که در کتاب ها ثبت شده و از زبان برخي عالمان واهل تقوا نقل مي شود از اين گونه ملاقات ها به شمار مي رود.
ملاقات ومشاهده حضرت درحال بيداري، ازميان سه گونه ديدار، محل بحث ونزاع است. گونه اول ملاقات درحال بيداري، به لحاظ اين که سخني از ملاقات درآن مطرح نيست وگويي ديداري صورت نمي گيرد جدا از بحث ماست.
چند پرسش مهم درباره اين بحث مطرح مي شود:
آيا ديدار با امام زمان (عج) ومشاهده جمال مبارک آن حضرت در زمان غيبت کبرا امکان دارد؟ آيا اين راه براي همگان گشوده است يا به افراد خاص وشرايط خاص تعلق دارد؟ غيبت حضرت به معناي رؤيت ناپذير بودن جسم حضرت است يا به معناي ناشناس بودن اما؟ درصورت حصول چنين توفيقي، نقل آن براي ديگران جايز است يا نه؟ وظيفه ديگران در برابر نقل ملاقات چيست؟ آيا بايد آن را تکذيب کنند؟
برخي از اين پرسش ها درباره اصل موضوع و برخي ديگر درباره حکم مسئله است که در روند بحث، پاسخ آن روشن خواهد شد.
اين موضوع را مي توان به صورت کلي درقالب دو فرضيه مثبت ومنفي مطرح کرد.هرکدام اي اين دو فرضيه نيز از دوجنبه طرح شدني است: امکان عقلي فرضيه وامکان عرفي وعملي آن.
امکان عقلي از جهت نظري قابل طرح و گفت و گوست که با توجه به روشن بودن مسئله، لازم نيست بدان بپردازيم؛ زيرا امکان عقلي ملاقات، امري اجماعي است؛ نه درميان عالمان شيعه کسي را مي توان
يافت که آن رانفي کرده باشد و نه دليلي برانکار آن وجود دارد رؤيت حضرت نه موجب تناقض است تا استحاله عقلي را به همراه آورد، ونه هيچ گونه محذورعقلي ديگري را درپي دارد، بلکه دلايل عقلي نيز مؤيد آن است. درزمان غيبت نيز مقتضي رؤيت وملاقات، هم چنان وجود دارد. دلايلي مانند فلسفه امامت، ضرورت وجود حجت درهرعصر، نياز واضطرار مردم به امام (عج) مقتضي آن است که مردم بتوانند با امام رابطه قرار سازند واز برکات حضور وي بهره مند گردند. اگر مردم از حضور ملموس امام زمان (عج) درعصرغيبت محرومند، به دليل عدم مقتضي نيست بلکه به دليل وجود مانع است که روايت هاي مربوط به فلسفه غيبت، به برخي از اين موانع اشاره نموده اند؛ مانند خوف قتل، بيعت نکردن با حاکمان باطل، آماده نبودن مردم وجامعه براي پذيرش وتحقق برنامه هاي گسترده حضرت، با توجه به اين که صرف وجود مقتضي درترتب آثار آن کافي نيست، بلکه عدم مانع نيز شرط تماميت مقتضي به شمار مي رود، از اين رو، تعليق در مواردي است که موانع هم چنان وجود دارد.
از طرفي، اين موانع که موجب محروميت و دوري مردم از امام شده، به نوع مردم مربوط است که ظهور وحضور آشکار امام، منوط به زدودن اين موانع خواهد بود. البته اين حرمان نوعي، با رؤيت وارتباط لحظه اي، فردي واستثنايي منافاتي ندارد وآن را نفي نمي کند. اگر هم کساني يافت شوند که اصل مسئله را انکار کنند، اين ادعا نياز به اثبات دارد که البته هيچ دليلي براثبات آن وجودندارد.
همچنين وجود روايات وتشرفات، هيچ گونه ابهامي را دراثبات مسئله باقي نمي گذارد بنابراين، آن چه دراين باره جاي تأمل دارد، امکان عرفي، يعني وقوع ملاقات است که آيا در عصر غيبت کبرا، چنين اتفاق رخ داده يا نه.
هرچند اين مسئله را عالمان شيعه پذيرفته اند، درميان نويسندگان کساني هستند که هم دراصل وقوع ملاقات وهم در ويژگي هاي آن، استنباط ها و ديدگاه هاي متفاوتي دارند.
آن چه دراين مقوله مهم به شمار مي رود، تبيين وبررسي دلايل اثباتي اين بحث است که نتيجه آن سرنوشت بحث مارا رقم خواهد زد. بديهي است که خاستگاه اصلي اين بحث نيز، دربيان ديدگاه هاي نخبگان فکري وآراي خواص وعالمان شيعه نمود مي يابد ونگرش هاي خام عاميانه، در نتيجه گيري بحث سهمي ندارد.
اين تذکر از اين نظر لازم است که برخي به اين مرزبندي توجه نکرده اند ونگرش هاي تقليدي برخاسته از احساسات مذهبي را دراين مورد مداخله داده اند، درحالي که اين مسئله نيازمند بحث استدلالي ونگاه تخصصي است.
علت اصلي اختلاف در مورد امکان وعدم امکان ملاقات، اختلاف نظر درمورد چگونگي خفاي حضرت از چشم مردم در زمان غيبت است. آيا ديده نشدن وپنهان بودن حضرت از انظارعمومي، از نوع خفاي شخصي به شمار مي رود يا از نوع خفاي عنوان؟ اين پرسش نيز از چند دستگي رواياتي ناشي مي شود که در مورد چگونگي خفاي حضرت در زمان غيبت، نقل شده است. منظور از خفاي شخص، ديده نشدن جسم حضرت و مراد از خفاي عنوان، ناشناس بودن خود حضرت است. خفاي عنوان، طبيعي ومعمولي مي نمايد، چنان که ديگر به خروج از حالت عادي واستفاده از قدرت قهري فراطبيعي نياز نيست، ولي خفاي شخص، ملازم خروج از حالت عادي وروند طبيعي است که به دو روش توجيه مي شود: يا اين که حضرت در زمان غيبت، در وضعيتي متفاوت با شرايط موجود به سر مي برد، چنان که فرقه شيخيه(3) مي گويند وآن راعالم «هورقليا» (حضور به صورت روح مجرد) مي نامند و يا اين که به دليل تصرفات غيبي وتکويني است که از ناحيه حضرت به اذن الهي صورت مي گيرد. اين نيز يا از راه تصرف در دستگاه بينايي فرد يا افراد حاضر صورت مي گيرد و يا از راه تصرف درفضا ومکاني اتفاق مي افتد که حضرت درآن جا حضور دارد.
بررسي خفاي شخصي وخفاي عنوان از اين جهت لازم است که بحث ملاقات در فرض دوم، يعني خفاي عنوان جاي طرح دارد، ولي در فرض اول که بنا به هر دليلي رويت و دسترس به حضرت ممکن نيست، اين مسئله موضوعيت نخواهد يافت.
اجمالا، بنابرآنچه از ظاهر اخبار و روايات برمي آيد امام زمان (عج) درعصر غيبت، همانند زمان حضور، به طور طبيعي وبا جسم عنصري زندگي مي کند؛ نه اين که حضرت درزمان غيبت، موجودي نامرئي، با بدن مثالي باشد و روحاني زندگي کند؛ چنان که فرقه شيخيه دچار اين پندار باطل شده اند.
بنابراين، دراين باره بايد به روايات مربوط به چگونگي زندگي حضرت در عصر غيبت، مراجعه کرد. تعبيرهاي به کار رفته در اين روايات که وضعيت زندگي حضرت حجت (عج) را در زمان غيبت بازگو کرده، برهر دو نوع خفاي شخص وخفاي عنوان دلالت دارد.
در برخي از روايت ها، تعبيرهايي مانند :«لاترون شخص»(4) ، «فيراهم ولايرونه»(5)، «ويري الناس ولايرونه»(6) به چشم مي خورد که به معناي ديده نشدن حضرت در مراسم حج و ديگر جاهاست. در روايت هاي ديگر اين تعبير آمده «يرونه ولايعرفونه»(7) که تصريح دارد مردم حضرت را مي بينند ولي ايشان را نمي شناسند.
اين دو نوع تعبير، در نگاه اول وبه ظاهر با هم فرق دارند ولي با دقت وتأمل در مضمون وکلمات به کار رفته درآن، معلوم مي شود که ميان اين دو دسته از روايات، تعارض وتنافي وجود ندارد. تعبير «لايري» در روايات دسته اول، در صورتي مي تواند. بر نفي رؤيت دلالت کند که کلمه «يري» داراي کاربردي واحد و معنايي منحصر به فرد باشد تا از نفي واثبات آن چنين نتيجه اي به دست آيد؛ درحالي که کلمه «يري» درهر دسته از اين روايات کاربردي دوگانه دارد؛ هم به معناي ظاهري، يعني ديدن ونديدن به چشم سر، وهم به معناي کنايي وعرفي، يعني نشناختن، تشخيص ندادن وعدم توجه والتفات است.
اين دونوع کاربرد در ماده «يري»، در آيات وروايات نيز مواردمشابه فراواني دارد.حضرت علي (ع) درتوصيف وضعيت حضرت مهدي (عج) در عصر غيبت مي فرمايد:
... داخله في دورها وفصورها جواله في شرق هذه الارض غربها تسمع الکلام وتسلم علي الجماعه تري ولاتري.(8)
حجت خدا (عج) وارد خانه ها ومجتمع ها مي شود و در سراسر زمين از شرق تا غرب در سير وحرکت است و از مناطق مختلف بازديد مي کند؛ سخنان مردم را گوش مي دهد وبراهل مجلس سلام مي کند.او مردم را مي شناسد، درحالي که خود شناخته نمي شود.
جمله «تسلم علي الجماعه» قرينه است براين که مراد از «لاتري» نديدن نيست، بلکه نشناختن است درآيه (انهم يرونه بعيدا ونراه قريبا) (9) نيز کلمه «يرونه» و«تراه» به معناي ظاهري رؤيت و ديدن با چشم سر نيست، بلکه به معناي باوربه کار رفته است؛ چنان که درنگاه تسامحي عرف نيز گاهي در مورد پيش بيني، قضاوت واظهارنظر در مورد موضوعي، تعبيرهايي مانند: «مي بينم» ،«نمي بينم» به کار برده مي شود چون کلمه «يري» در لسان آيات و روايات و نيز در متفاهم عرف، گاهي به معناي کنايي به کار مي رود والتفات نکردن به چيزي به منزله نديدن آن تلقي مي گردد و از آن به «لايرون» و «لانراه» تعبير مي شود، از اين رو، تعبير«لايري» در روايت هاي دسته اول نيز در معناي نفي رؤيت تعين ندارد بلکه هردو احتمال درمفاد آن مطرح است.
بنابراين، نه تنها درميان اين دو دسته روايات، هيچ تعارضي ديده نمي شود، بلکه «لايري» و«لايرونه» دراين روايات به معناي عدم شناخت است. قرينه اين حمل نيز رواياتي اند که به رفت وآمد حضرت درميان مردم به طور ناشناس وحضور در خانه ها، بازار، مجالس و محافل (10) و ديگرجاها تصريح دارند و نيز رواياتي که وضعيت حضرت وشيعيان را در زمان غيبت، به يوسف (ع) وبرادرانش تشبيه مي کنند، چنان که خواهد آمد، شاهد ومفسر اين نوع روايات مي تواند باشد.
هم چنين صراحت کلام محمد بن عثمان عمري، دومين نايب خاص حضرت وسوگند او مبني بر اين که حضرت هرسال در موسم حج شرکت مي کند وبا مردم ديدار دارد، اين مطلب را ثابت مي کند امام دراين مراسم ، حاجيان را هم مي بيند وهم مي شناسد، مردم هم امام را مي بينند ولي او را نمي شناسند؛ «يري الناس ويعرفهم ويرونه ولايعرفونه»(11) اين جمله نايب خاص حضرت که دقيقا تعبير امام صادق (ع) را به کار برده، هيچ گونه ابهامي را در دلالت روايت مبني بر خفاي عنوان وناشناس بودن حضرت نمي گذارد.
خفاي شخص وديده نشدن جسم حضرت، مستلزم زندگي غيرطبيعي وخروج از حالت عادي است؛ درحالي که براساس روايات بحث غيبت، حضرت زندگي معمولي وطبيعي دارد و از راه خفاي عنوان و ناشناس بودن در ميان مردم رفت وآمد مي کند.
بنابراين، خفاي شخص با استفاده از قدرت اعجاز(12) ممکن است، ولي چنين چيزي فقط در مواردي خواهد بود که حکمت خاصي در کارباشد. در غيراين صورت دليلي براي استفاده از نيروي اعجاز وجود ندارد؛ زيرا سنت الهي براين است که درعالم طبيعت، جريان امور به صورت عادي باشد وچون اعجاز برخلاف روند طبيعي وقانون جاري در عالم است، تنها به طور استثنايي و بنا به مصالح خاصي استفاده مي شود.
براين اساس، مي توان گفت که حضرت درزمان غيبت به طور عادي وطبيعي با خفاي عنوان زندگي مي کند، مگر در موارد خاصي که استفاده از قدرت اعجاز به صورت خفاي شخص لازم باشد، نه به طور هميشگي ومستمر.تعبير «لاترونه» وامثال آن، بيان گر ناشناس بودن حضرت است، نه نامرئي بودن ايشان. اما اين که در چنين شرايطي که حضرت به طور ناشناس زندگي مي کند، آيا کسي چنين توفيقي دارد که با حضرت ديدار کند يا نه، موضوعي است که در بخش هاي بعد به بررسي آن خواهيم پرداخت.
هم اکنون دو ديدگاه امکان ملاقات وعدم آن را در پي مي آوريم و ادله آن دو را بررسي مي کنيم:

ديدگاه نخست: امکان ملاقات
 

منظور از امکان، معناي فلسفي آن يعني امکان عقلي نيست، بلکه منظور از آن معناي عرفي، يعني امکان عملي وحصول رؤيت وملاقات است. ديدگاه نخست، امکان ملاقات را به صورت موجبه جزئيه اثبات مي کند، در مقابل سلب کلي.
از جمله کساني که ديدگاه امکان ملاقات را به روشني پذيرفته اند، به اسامي بزرگاني از شيعه مي توان اشاره کرد که همگي صاحب تأليف وبرخي صاحب مکتب و صاحب تشرف نيز هستند، مانند: شيخ طوسي، سيد مرتضي علم الهدي، سيدبن طاووس،
علامه حلي، علامه بحرالعلوم و مقدس اردبيلي.(13)
از ميان عالمان گذشته وامروز نيز بزرگاني را چون: علامه مجلسي، فيض کاشاني، محدث نوري، شيخ محمود عراقي، شيخ علي اکبر نهاوندي، محمدتقي موسوي اصفهاني، آيت الله صافي گلپايگاني و سيدمحمد صدر مي توان نام برد که درقسمت هاي بعد، به ديدگاه هاي برخي از آنان مي پردازيم.
پيروان اين نظريه، گرچه ممکن است در جزئيات وکم وکيف قضيه اختلاف نظر داشته باشند، در دو مورد اتفاق نظر دارند: يکي اين که در عصر غيبت اصل را برخفا وعدم رؤيت مي گذارند و دوم اين که استثنا از اين قاعده را تأييد مي کنند.
دلايل ديدگاه نخست برامکان وقوع ملاقات رابه دودسته مي توان تقسيم کرد:

الف) روايات
 

منظوراز دلايل روايي، آن دست از رواياتي است که به طور مطابقي يا تضمني والتزامي، دست کم براثبات قسم اول ملاقات از نوع سوم، يعني ديدار بدون شناخت دلالت مي کنند. اما ملاقات قسم دوم وسوم يعني ديدار همراه با شناخت که محل نزاع اصلي است، در حوزه تعريف روايات نمي گنجد وبه اثبات از راه تجربه عيني و يقيني نياز دارد. بنابراين، بدون در نظرگرفتن شيوه ملاقات مي توان به روايات استشهاد نمود ودست کم از آنها براي اثبات ديدگاه اول بهره گرفت.
اين روايات از نظر نحوه دلالت چند دسته مي شوند:
دسته اول : رواياتي که کلمه «يرونه» درآنها به کار رفته و بر رؤيت حضرت به گونه روشن وآشکار دلالت دارند؛ نظير روايات ذيل:
1- ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند که حضرت در مقام بيان سنت هاي جاري الهي بر پيامبران نسبت به حضرت مهدي (عج) بعداز ذکر سنت موسي (ع) وسنت عيسي (ع) مي فرمايد:
واما سنته من يوسف فالستريجعل الله بينه وبين الخلق حجابا يرونه ولايعرفونه.(14)
سنت يوسفي در مورد حضرت مهدي (عج)، پنهان بودن او از نظرمردم وناشناس بودن او درميان آنان است که او را مي بينند، ولي نمي شناسند.
2- مضمون روايتي از زبان محمد بن عثمان عمري (ره) سفيرخاص حضرت حجت (عج) که وي قسم ياد مي کند ومي گويد:
والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم کل سنه فيري الناس و يعرفهم ويرونه ولايعرفونه.(15)
به خدا قسم که حضرت صاحب الامر هرساله در مراسم حج شرکت مي کند، به گونه اي که او حاجيان را مي بيند و مي شناسد وآنها نيز حضرت را مي بينند، ولي نمي شناسند.
يعني حتي هنگام مواجهه وگفت وگو با حضرت نيز متوجه نيستند که در محضر امام قرار دارند.
باتوجه به تاکيد وسوگند نايب دوم حضرت براين مسئله ونيز وثاقت گفتار وي، فرمايش ايشان در اثبات مسئله رؤيت حضرت، ارزشي کمتر از روايت ندارد، به ويژه اين که مضمون آن با کلام امام صادق (ع) در روايت قبل تاييد مي شود. ايشان در قسمت اخير کلامش، دقيقا همان تعابير امام صادق(ع) را به کار برده است که از اين نظر، کلام ايشان به منزله نقل روايت به شمار مي آيد.
دسته دوم: رواياتي که بيانگر زندگي طبيعي وحضور ناشناس حضرت درميان شهر وجامعه است:
1-در حديثي که صدير صيرفي از امام صادق (ع) نقل مي کند، حضرت، ناشناس بودن امام زمان (عج) در ميان مردم را به ناشناس بودن يوسف (ع) براي برادران او تشبيه مي کند ومي فرمايد:
صاحب هذا الامر يتردد بينهم ويمشي في اسواقهم ويطافرشهم ولايعرفونه حتي باذن الله ان يعرفهم نفسه کما اذن ليوسف.(16)
صاحب امر شما، درميان مردم رفت وآمد مي کند، در بازارشان حرکت مي نمايد و در خانه ها و محافلشان حضور مي يابد و بر فرش هايشان فرود مي آيد، درحالي که مردم او را نمي شناسند مگر اين که به اذن الهي حضرت خود ش را براي کسي معرفي کند همانند يوسف (ع).
2- حذيفه درحديثي طولاني، از امير مومنان (ع) نقل مي کند که فرمود:
... ماشيه في طرقها داخله في دورها وقصورها جواله في شرق هذه الارض وغربها تسمع الکلام وتسلم علي الجماعه تري ولاتري.(17)
حجت خدا (عج) درمسير وجاده ها حرکت مي کند، وارد خانه ها ومجتمع ها مي شود و در سراسر زمين از شرق تا غرب در سير و حرکت است و از مناطق مختلف بازديد مي کند. سخنان مردم را گوش مي دهد وبراهل مجلس سلام مي کند، مردم رامي شناسد، درحالي که خود شناخته نمي شود.
درجمله اخير اين روايت کلمه «لاتري» آمده، ولي باتوجه به بندهاي پيشين آن، منظور نشناختن است نه نديدن. ورود حضرت در اماکن ومجالس مردم وسلام کردن ايشان برجماعت، قرينه برناشناس بودن حضرت به شمار مي رود که عرفاً از ان به نديدن نيز تعبير مي شود وعدم توجه، به منزله عدم رؤيت تلقي مي گردد.
دسته سوم: رواياتي که براستثناي عده اي خاص دلالت دارد که از محل زندگي حضرت آگاهند؛ برخي از اين روايات بعضي براستثناي خواص شيعه وبرخي براستثناي خدمت گذاران ومتوليان امور حضرت دلالت دارد:
1- مفضل از امام صادق(ع) نقل مي کندکه فرمود:
ان لصاحب هذا الامرغيبتين احداهما تطول حتي يقول بعضهم مات وبعضهم يقول قتل و بعضهم يقول ذهب فلايبقي علي امره من اصحابه الا نفريسير لايطلع علي موضعه احد من ولي ولاغيره الاالمولي الذي يلي امره.(18)
براي صاحب اين امر دوغيبت است که يکي از آن دوبه قدري طولاني است که بعضي مي گويند: او مرده وبعضي ديگر مي پندارند که کشته شده است. بعضي هم خيال مي کنند که او فوت شده و اثري از او باقي نيست. درآن زمان در زمره ياران وي، افراد با وفا بسياراندک مي مانند. کسي از دوستان وغيردوستان از محل او آگاهي ندارد، مگر آن شخصي که عهده دار کار حضرت است. فقط چنين فردي محل او را مي داند.
2- اسحاق بن عمار صيرفي از امام صادق(ع) نقل مي کند که فرمود:
للقائم غيبتان احداهما قصيره والاخري طويله؛ الغيبه الاولي لايعلم بمکانه فيها الاخاصه شيعته و الاخري لايعلم بمکانه فيها الاخاصه مواليه.(19)
باري قائم دو غيبت است که يکي از آن دو کوتاه وديگري طولاني است. ويژگي غيبت اول اين است که کسي جز خواص شيعه از محل زندگي اش آگاه نيست و ويژگي غيبت دوم اين است که کسي از دوستان حضرت نيز از محل او باخبر نيست، مگر افراد ويژه اي از خواص و دوستان برگزيده او.
ممکن است «خاصه مواليه» افراد بسيار ويژه اي از پيروان حضرت ياعده اي از ملازمان ايشان، يا افراد خدمت گذار مخصوص حضرت باشند؛ چنان که در روايت پيشين ديديم. درهرصورت، اين روايت و نيز روايت قبل، عده خاصي را استثنا کرده که از وضع و محل زندگي حضرت با اطلاعند.
سند حديث نيز صحيح است و راوي آن، بزرگاني چون کليني، محمد بن يحيي، محمدبن حسين (ابوجعفر زيارت)، حسن بن محبوب واسحاق بن عمارصيرفي هستند که همگي از اکابر اصحاب شيعه وثقات به شمار مي آيند.
دسته چهارم: روايتي است دال بر مصاحبت وهمراهي عده اي در رکاب حضرت (عج ).
ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند که حضرت فرمود:
لابد لصاحب هذا الامر من غيبه ولابد له في غيبته من عزله ونعم المنزل طيبه و ما بثلاثين من وحشه.(20)
خواسته وسنت الهي براين است که صاحب اين امر ناگزير غيبتي دارد و در دوران غيبت نيز ناچار از کناره گيري و دوري ازمردم است. مدينه طيبه محلي مناسب به شمار مي رود. اوبا داشتن سي نفر همراه، هرگز تنها نخواهدبود.
بنابر روايات، ملاقات با امام زمان (عج ) در زمان غيبت به طور محدود تأييد مي شود زيرا:
بنابر روايات دسته اول مردم حضرت را مثل فردي معمولي مي بينند، اما به ايشان توجه والتفات ندارند. مسئله توجه نکردن ونشناختن نيز درموضوع بحث نمي گنجد؛ چون شناخت وعدم شناخت حضرت به هنگام ملاقات، مربوط به انواع ملاقات است. آن چه محل اختلاف بوده وديدگاه اول به اثبات آن مي پردازد، امکان گفت وگوو رؤيت حضرت است که اين دسته ازروايات چنين چيزي را اثبات مي کند
روايات دسته دوم نيز که برمانند حضور امام درميان مردم، سلام کردن وشرکت ايشان در مجالس دلالت دارد، به روشني از مشاهده حضرت خبر مي دهد؛ چون در اين روايات، صحبت از مشاهده وملاقات نکردن نيست، بلکه سخن از نشناختن است که اين امر نيز از فلسفه غيبت سرچشمه مي گيرد.
روايات دسته سوم، برنفي اطلاع از محل استقرار حضرت دلالت مي کند و دراين مورد عده اي از خواص مواليان حضرت را استثنا مي کند. البته ملاقات ومشاهده حضرت را درديگراماکن نفي نمي نمايد.
روايت دسته چهارم نيز از همراهي عده اي از خواص شيعيان با حضرت خبر مي دهد اين روايت، همراهي سي نفر را با حضرت بيان مي کند که البته هرگزمشاهده وملاقات اتفاقي ولحظه اي را از ديگران نفي نمي کند، ضمن اين که احتمال دارد منظوراز عدد «ثلاثين» نه خصوص عدد سي که کثرت وتعداد تخميني باشد به هرحال، اين حديث برتنها نبودن حضرت در زمان غيبت وهمراهي جمعي از خواص با ايشان دلالت مي کند.
بنابراين، از مجموع روايات استفاده مي شود که آن چه در باب ارتباط با حضرت دراين روايات تاکيد شده، ناشناس ماندن حضرت در بيشتر ملاقات ها وبرخوردهاست. حضرت در جاهايي ناشناس مي ماند که اذن شناخت ندهد ومصلحت خاصي درکارنباشد، وگرنه شناخت نيز به دست مي آيد؛ ديگرآن که در زمان غيبت کبرا نيز عده اي از خواص شيعه يا دست کم جمعي از همراهان حضرت، با وي حشر ونشر دارند

ب) تشرفات
 

موضوع تشرفات، قوي ترين دليل بر اثبات ديدگاه اول به شمار مي رود؛ زيرا بهترين دليل برامکان چيزي، وقوع خارجي آن است که هيچ گونه ابهام وترديدي را برنمي تابد. تشرف عده بسياري به محضر مبارک ولي عصر(عج) درطول دوران غيبت کبرا، چه به صورت ناشناس وچه از روي شناخت و توجه، دليل قاطعي براثبات مسئله است.
براي اثبات درستي حکايات ونقل مشاهدات، دلايل متعددي طرح مي شود که وقوع تشرفات را قطعي ومسلم مي نمايد وهيچ گونه شبهه اي در مورد اصل وقوع تشرفات باقي نمي گذارد.دراين جا به ذکر اين دلايل مي پردازيم:

1- تواترحکايت ها
 

تعداد حکايات نقل شده مبني بر ملاقات با حضرت ولي عصر(عج) درحال بيداري، بيشتر از تواتر است. از اين نظر، به سند وبررسي اعتبار نقل کنندگان نياز ندارد؛ زيرا در تواتر، سند لحاظ نمي شود، بلکه کثرت و عدم امکان اتحاد وتباني مخبران برکذب، کافي وحجت بوده وموجب به دست آمدن يقين است.
عالمان وبزرگان اصل تواتر حکايات تشرفات را نيز به گونه اجمالي پذيرفته اند وبيشتر اهل تحقيق به اين موضوع اشاره کرده اند. آيت الله صافي گلپايگاني دراين مورد مي نويسد:
حکايت ها وداستان هايي که درباره ملاقات با امام زمان نقل شده، به دليل فراواني گردآوردني نمي نمايد.(21)
شيخ ابوطالب تبريزي مي نويسد:
کساني که در طول غيبت کبرا تا اين زمان به ملاقات حضرت مهدي (عج )مشرف شده اند، شمردني وجمع شدني نيستند.(22)
نيز ديگر نويسندگاني(23) هستند که به برتر از تواتر بودن اين حکايات تصريح کرده اند.
بسياري از نقل کنندگان وتشرف يافتگان، جزء فقيهان، زاهدان وشخصيت هاي علمي ومذهبي شيعه هستند. هم چنين بسياري از اين تشرفات با کرامات خاصي همراه بوده که صدور آن از غيرامام معصوم (ع) ممکن نيست.
بنابراين، باتوجه به فراواني نقل کنندگان و وجود بسياري از استوانه هاي شيعه نظير سيد بن طاووس، علامه بحرالعلوم و مقدس اردبيلي درميان آنان و نيز صدور برخي از کرامت هاي حضرت درهنگام تشرفات، وقوع تشرفات بسياري به محضر مقدس امام زمان (عج ) يقيني است و احتمال کذب در مورد مجموع اين نقل ها، نامعقول وناممکن مي نمايد.

2- اعتراف تشرف يافتگان
 

افزون براين که تواتر نقل تشرفات يقين آور حجت است، بسياري از تشرف يافتگان برمشاهده وگفت وگو با حضرت، اعتراف کرده اند، با وجود اين که روش علما دراين خصوص، بر رازداري، پنهان کاري وکتمان حالتهاي سري وتشرفات بوده است. با اين حال،درميان تعداد بي شمار نقل تشرفات، بسياري هستند که در وثاقت آنان جاي سخن نيست. برخي از اين بزرگان عبارتند از: حاج علي بغدادي(24) که تمام ماجرا را بازگو کرده است، سيد احمدرشتي، (25) سيد بن طاووس،(26) علي بن ابراهيم مهزيار،(27) علامه بحرالعلوم ،(28) محمدعلي قشنري تهراني،(29)محمد بن عيسي بحريني،(30) حسن بن مثله جمکراني (31) وآيت الله مرعشي نجفي.(32) هرکدام از اين بزرگان، جريان تشرف را با جزئيات کامل بازگو کرده اند. حتي برخي از اين نقل تشرفات، مبناي بعضي از تشکيلات مذهبي و وقايع تاريخي گرديده است؛ نظير جريان تشرف حسن بن مثله جمکراني که اساس ماجراي مسجد مقدس جمکران، نماز مسجد ونماز امام زمان (عج) به آن برمي گردد. نيز جريان تشرف محمد بن عيسي بحريني، منشأ نجات شيعيان بحرين از توطئه دشمنان شيعه در آن واقعه تاريخي به شمار مي آيد.
بنابراين، هرچند بناي بيشتر علما بر دوري از ريا وشهرت و بر کتمان وپنهان اين گونه نکات بوده، بسياري
از آنان موضوع را کتبي يا شفاهي براي ديگران شرح داده اند.از اين رو، اين شبهه که: «تمام علما و فقهاي بزرگواري که به آنها نسبت ديدار وارتباط با حضرت را داده اند، نه درکتاب هاي خود چنين ادعاي را مطرح کرده اند و نه درجاي ديگر»،(33) به طور کامل بي اساس وغيرواقع بينانه است زيرا بعضي از علما مثل آيت الله مرعشي، تشرفات خود را هم نوشته اند وهم براي ديگران نقل کرده اند. نکته ديگر اين که اگر اين تشرفات را صاحبان آن به ديگران نقل نمي کردند، چگونه ديگران اين نقل ها را با خصوصيات دقيق آن که گاه دربردارنده نقل ادعيه واذکار از ناحيه حضرت است، پذيرفته اند وبازگو نموده اند؟
بنابراين، سيره بيشتر تشرف يافتگان چنين بوده که درحال حيات تشرف خود رانقل ومنتشر کرده اند البته بسياري از تشرفات نيز به صورت اسرار باقي مانده اند وبراي کسي بازگو نشده اند.

3- تاييد علماي شيعه
 

چنان که گفتيم، بيشتر عالمان شيعه اصل جريان تشرفات و وقوع آن را درطول دروان غيبت، تاييد نموده اند. آنان به رغم سخت گيري هاي بسيارشان دراين باره که هرنوع نقل وادعا را نمي پذيرند، بر درستي نقل هاي افراد مورد وثوق دراين مورد، ترديدي روا ندارند ودرکتاب هاي خود آن راثبت وضبط کرده اند.(34)
بنابراين، اعتماد علماي بزرگ شيعه از متقدمان ومتأخران به صدها نفر از نيکان وافراد شناخته شده از اهل ورع وتقوا ونقل تشرفات آنان در کتاب هاي خود، عملا بر درستي اين مسئله شهادت مي دهد؛ زيرا اين اعتماد قوي گسترده علماي بزرگ شيعه، با وجود دقت ها و ملاحظات آنان دراين مورد، گواه وشاهد صدق حکايات معتبر به شمار مي آيد.

4- نقل اعمال وادعيه از سوي امام زمان (عج)
 

اذکار و ادعيه موجود در منابع روايي شيعه که به حضرت منسوب مي شوند، برخي در زمان غيبت صغرا وبرخي ديگر در زمان غيبت کبرا روايت شده اند.(35)
بدون شک نقل دعاها، زيارات واعمال مستحبه درعصر غيبت کبرا، مستلزم وقوع ملاقات وتشرفات است وگرنه انتساب آن به حضرت نخواهد بود، به ويژه اينکه بيشتر بزرگان شيعه در مورد انتساب امر نامعلوم به امام معصوم به شدت محتاط بوده اند وهرگز چيزي را که اطمينان به صدور آن از معصوم نداشته اند به آن حضرت نسبت نداده اند، به ويژه دراحکام، عبادات ودعاهاي مأثور.
افزون براين، حضرت دربرخي از تشرفات راه کارهاي خاصي را نيز صادر فرموده است؛ نظير فرمان تاسيس مسجد مقدس جمکران و رجوع شيعيان به آن مکان مقدس درجريان تشرف حسن به مثله جمکراني در هفدهم رمضان سال 373 قمري.(36) دراين فرمان، حضرت ضمن دستور ساخت مسجد و توجه دادن شيعيان به لزوم گرامي داشت اين مکان مقدس، نماز مسجد جمکران و دو رکعت نماز ويژه امام زمان(عج) را با کيفيت خاص درآن مسجد سفارش فرموده اند که اين موضوع، مشهور ومشهود عموم مردم به شمارمي رود.
دربرخي از تشرفات، دعاهاي مأثور از حضرت حجت يا دستورهايي درمورد چگونگي بعضي اعمال مستحب نظير نحوه زيارت مشاهده مشرفه، (37) نحوه استخاره، (38) اذکار مستحبه درحالي رکوع، (39) دعا درحال قنوت(40) وتوصيه به خواندن زيارت جامعه(41) نيز نقل گرديده است.
وجود اين ادعيه و آثار درمنابع معتبر شيعي وعمل به آن، دليل محکمي بر وقوع تشرفات نقل کنندگان آن است؛ زيرا ديني بودن احکام واعمال وانتساب آن به معصوم، به اثبات آن با دليل قطعي يا اطمنيان آور نياز دارد. در غير اين صورت، چنين انتسابي از مصاديق بدعت وافترا در دين خواهد بود که از شأن علما و پارساياني که خود حافظان دين و مذهب بوده اند، به دور است؛ زيرا آنان حتي در انتساب يک کلمه به معصوم احتياط مي کرده اند، چه رسد به انتساب اعمال ديني، دعاها و اذکار.
بنابراين، ديدگاه اول هم از جهت نظري، دلايل محکم روايي براي اثبات دارد وهم از لحاظ تحقق خارجي ومصداق يابي، نقل تشرفات وتواتر اجمالي بر وقوع آن، دليلي مطمئن بر درستي اين ديدگاه به شمار مي آيد. بنابراين، ديدگاه نخست از نظر اثباتي در تنگنا نيست. مهم پرداختن به پاسخ ديدگاه منکران وتوجيه دلايل آنان است که مطرح خواهد شد.
ديدگاه علما در اين مسئله نمي تواند دليلي مستقل شمرده شود، اما نظري کارشناسانه، مؤيد و پشتوانه اي قوي بر استواري ديدگاه اول وتقويت وتثبيت موضوع ملاقات است. دراين فصل، به طور فشرده به ذکر برخي از نظريات آنان دراين خصوص مي پردازيم:

يکم. مرحوم سيد مرتضي علم الهدي(م 436 قمري) از شاگردان شاخص مرحوم شيخ مفيد(336-413 قمري) بارها دراين باره اظهار نظر کرده است:
 

او درکتاب تنزيه الانبياء مي فرمايد:
ما اعتقاد نداريم که درزمان غيبت، کسي به ملاقات امام زمان (عج) نمي رسد وهيچ بشري با آن حضرت ارتباط ندارد.(42)
زيرا نفي ملاقات وارتباط چيزي نيست که راهي برا ي اثبات آن وجود داشته باشد. دراين جا ايشان معتقد است که دست کم از نظر سلبي، هيچ دليلي بر ادعاي عدم رويت وانکار ملاقات وجود ندارد.
وي درکتاب الشافي في الامامه افزون بر نفي انکار رؤيت بر اثبات موضوع ملاقات نيز تأکيد مي کند و مي فرمايد:
ما هرگز باور نداريم که حضرت به طور خصوصي براي عده اي از دوستان وپيروان خود نيز ظاهر نگردد، بلکه از نظر ما احتمال چنين چيزي وجود دارد.(43)
سيد درکتاب رسائل، به طور روشن بر اثبات مسئله ملاقات در عصر غيبت تصريح مي کند:
به اعتقاد ما، دست رس به امام زمان براي بسياري از دوستان و معتقدان به حضرت ممکن است وآنهايي که به امامت حضرت معتقدند، در زمان غيبت نيز بهره مندي از درک حضور امام براي آنان ميسر است.(44)
ايشان درجاي ديگري از کتاب تنزيه الانبياء اين عده خاص از اوليا وشيعيان حضرت را به افرادي محدودمي کند که در امر رازداري وحفظ اسرار موفقند:
دسترس به حضرت براي کساني که ترسي از سوي آنان (به خودحضرت يا به اصل مکتب ويا به شيعيان) وجود نداشته باشد، ممکن است .(45)
بنابراين، سيد مرتضي ملاقات ودسترس به حضرت را دست کم براي عده اي از خواص ممکن مي داند که در پي افشاگري يا شهرت طلبي نيستند؛ آنان که ملاقات ودسترس به حضرت را دست مايه غرور، سوء استفاده و ادعاهاي باطل خود نگردانند.
سيد مرتضي اين مطالب را نه نظريه اي شخصي که به منزله نظريه اي کارشناسانه در مي افکند و با کلمات «انا» ،«لسنا» و «نحن» به پرسش ها ي مطرح دراين موضوع پاسخ مي دهد.

دوم. مرحوم شيخ طوسي(385-460 قمري) از شاگردان درجه يک مرحوم مفيد است که به دليل شخصيت ممتاز علمي اش درميان علماي شيعه به «شيخ الطائفه» شهرت دارد، درکتاب الغيبه مي نويسد:
 

ما معتقد نيستيم که اما از همه اولياي خود پنهان است، بلکه شايد بسياري از دوستان ويژه حضرت با امام ديدار کنند وامام براي آنان ظاهر گردد، زيرا هيچ کس جز از حال خود از وضع ديگران آگاهي ندارد. پس اگر امام براي او ظاهر شود، درآن حال علت پنهان بودن از وي برطرف گرديده واگرهم ظاهر نگرددمي داند که علت بي توفيقي، به خاطر بي لياقتي خود او يا مصالح ديگر است.(46)
او درجاي ديگري از کتاب الغيبه، به موضوع ديدار خصوصي ياران ودوستان خاص حضرت که ممکن است به صورت سري با امام ديدار کنند، اشاره مي کند:
دشمنان حضرت گرچه مانع حضور علني و رسمي وي درجامعه شدند وجلو تصرفات و تدبير آشکار حضرت را گرفتند، هرگز نتوانستند مانع ارتباط خصوصي امام با دوستان آن حضرت و رسيدن بعضي به ملاقات حضرت به طور پنهاني وسري شوند.(47)
اين عبارت، بر وجود ارتباط سري ميان حضرت وعده خاصي از پيروان وشيعيان ايشان در زمان غيبت صراحت دارد.

سوم. ابوالفتح کراجکي (م449 قمري) نيز که ازمعاصران آن دو بزرگوار است درکتاب کنزالفوائد مي نويسد:
 

ما يقين نداريم که کسي، امام زمان را در زمان غيبت ملاقات نمي کند و حضرت را نمي شناسد، بلکه اين امرگاهي براي گروهي از دوستان حضرت رخ مي دهد آنان باحضرت ملاقات مي کنند، ولي آن را مخفي مي دارند.(48)

چهارم. سيد بن طاووس (م 664 قمري) که تشرفاتي نيز از وي نقل شده واز بزرگان علماي متقدم شيعه به شمار مي رود، دراين موضوع، به امکان تشرف وملاقات خصوصي بعضي از خواص به محضر حضرت معتقد است. وي دراين زمينه در کتاب الطرايف مي نويسد:
 

اکنون که حضرت براي عموم شيعيان آشکار نيست، هيچ مانعي وحود ندارد که ايشان با گروهي از افراد خاص شيعه ملاقات کند وآنان به طور مستقيم از گفتار و رفتار حضرت استفاده کنند و آن را پنهان بدارند.
مرحوم سيد درکتاب کشف المحجه نيز خطاب به فرزندش مي فرمايد: فرزندم! راه رسيدن به امام تو، براي کسي که مورد عنايت الهي باشد باز است.(50)

پنجم: محقق نائيني به موضوع تشرف بعضي از خواص در بعضي موارد تصريح دارد و مي فرمايد:
 

گاهي درزمان غيبت اتفاق مي افتد که بعضي از بزرگان دين به محضر حضرت شرف ياب شوند وحکم الهي را به طور مستقيم از ايشان دريافت کنند.(51)

ششم. آخوند خراساني نيز امکان ملاقات وشناخت حضرت را براي بعضي ازخواص درعصر غيبت مطرح مي کند ومي نويسد:
 

احتمال دارد که بعضي از فرزانگان شيعه گاه به حضور برسند وايشان را در اين ملاقات بشناسند.(52)

هفتم. سيدمحمد تقي موسوي اصفهاني، ضمن اين که درخواست ديدار با حضرت را از لوازم محبت وايمان به حضرت مي شمارد،(53) امکان ملاقات ومشاهده حضرت را به دليل اخبار ونقل متواتر تشرفات، مسلم مي داند ومي نويسد:
 

زيرا روايات وحکايات در مورد مؤمنان رستگار به ديدار آن بزرگوار، سبب باوراهل يقين است.(54)

هشتم. سيد محمد صدر، ضمن اين که طعن در نقل تشرفات را به دليل متواتر بودن اين حکايات مردود مي داند، وثاقت وتقواي نقل کنندگان را دليل محکم بردرستي اخبار تشرفات مي شمارد:
 

زيرا بسياري تعداد اين حکايات، مانع از تعمد برکذب نقل کنندگان آن است واحتمال کذب از راه تواتر منتفي مي نمايد. گذشته از اين که وثاقت و تقواي بيشتر نقل کنندگان اين حکايات، خود معيار درستي موضوع به شمار مي آيد.(55)
وي حتي ناشناس برخورد کردن حضرت با مردم را مسئله اي روزمره ومعمولي مي داند ومي گويد:
پس برخورد حضرت مهدي (عج) با مردم، به طور دائم در هر روز ثابت است.(56)

نهم. آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني که خود تحقيقات ونوشته هاي بسياري در موضوع مهدويت دارد، در کتاب ارزش مند منتخب الاتر، ضمن اذعان به وقوع ملاقات، وجود اين تشرفات را مهم ترين دليل بر اثبات وجود حضرت مي شمارد.(57)
 

ايشان درکتاب امامت ومهدويت خود نيز ترديد در مورد صحت حکايات تشرفات رابراي شخص عاقل ناممکن مي داند وشرف يابي بعضي را به حضور حضرت، ثابت وقطعي ذکر مي کند.(58)

دهم. شيخ محمد جواد خراساني، معتقد است که تواتر اجمالي بر امکان رؤيت قائم (عج) دليلي قطعي است که از کثرت ادعاي اشخاص صالح به دست مي آيد. به علاوه، ادعاي آنان را به منزله حديث برمي شمارد وصلح بسياري از ايشان را ازحيث تقوا و ورع و وثوق واطمينان، کمتر از راويان احاديث نمي داند.(59)
 

افزون بر عده اي که ذکر شد، بسياري از علماي بزرگ، کتاب هاي مستقلي در موضوع تشرفات نوشته اند و موارد بسياري را نقل کرده اند؛ از جمله مرحوم مجلسي در بحار الانوار، محدث نوري در دو کتاب جنه الماوي (60) و کتاب نجم الثاقب، شيخ علي اکبر نهاوندي درکتاب عبقري الحسان، شيخ محمود عراقي درکتاب دارالسلام و ديگرشخصيت هاي علمي صاحب تأليف به ويژه نويسندگاني که دراين دو دهه اخير دراين زمينه کتاب نوشته اند. از اين جمله مي توان به کتا ب ميرمهر(جلوه هاي محبت امام زمان عج) تأليف مسعود پورسيدآقايي اشاره کرد که نويسنده با نگاه ويژه وطرح ابتکاري، عطوفت، مهر ومحبت حضرت ولي عصر(عج) به مردم را درقالب نقل تشرفات به خوبي ترسيم کرده است.
باتوجه به آن چه اشاره شد، اصل موضوع تشرفات وملاقات از نظرگاه علمام واهل تحقيق دراين زمينه، امري يقيني و متواتر است؛ البته جزئيات مسئله، درمحل بحث ما نمي گنجد. از اين نظر، تأييدها وتصريح هاي شخصيت هاي علمي چون سيد مرتضي ، شيخ طوسي، سيد بن طاووس ومحقق نائيني به امکان تشرف درعصر غيبت، پشتوانه اي قوي بر درستي ديدگاه اول تثبيت آن به شمار مي آيد. بنابراين، اثبات کليت قضيه، امري است مسلم و اصرار کساني که برانکار ملاقات پافشاري مي کنند، علاوه براين که مستلزم تخطئه صاحب نظران شيعي در طول بيش ا زده قرن است، اصراري ناموجه وبي دليل مي نمايد.
مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار به نقل از رجال کشي اين روايت را نقل کرده که امام حسن عسکري (ع) در توقيعي به شيعيان اين گونه توصيه فرمود:
فالنه لاغذر لاحد من موالينا في التشکيک فيما يوديه عنا ثقاتنا.(61)
براي شک وترديد، به آنچه از سوي افراد موثق و مورد اعتماد مانقل وبازگو مي شود، هيچ جاي عذر و بهانه اي براي شيعيان وپيروان ما وجود ندارد.
منبع:فصلنامه مشرق موعود(1