مهدي قائم عليه السلام منجي و امام دواردهم (2)
مهدي قائم عليه السلام منجي و امام دواردهم (2)
مترجم : دکترسيد محمد تقي آيت اللهي
اختلافات نظرهاي نوبختي ومفيد در مورد فرقه هاي اماميه
هنگامي که شيخ مفيد (متوفاي 413 قمري و 1022 ميلادي)، مطالب خود را درباره امام دوازدهم ارائه داد، موضوع جانشيني امام عسکري (ع) در بين اماميه جا افتاده بود. از اين رو، شيخ مفيد به بحث پيرامون سوالات وموضوعات ديگري، چون غيبت و مهدويت امام دوازدهم پرداخت ومطالب نوبخيت را تفصيل داد. نوبختي قبل از شيخ مفيد مي زيسته وبخشي از انشعابات فرعي شيعيان پس از امام عسکري (ع) را نوشته است.
مذهب اماميه در يک قرن فاصله بين اين دوعامل رباني با رهبري مدبرانه، خردمندانه وهوشيارانه سفراي امام عصر(عج) در دوران غيبت صغرا استحکام يافته بود. دراين دوره تلاش هاي علمي تعدادي از نخبگان برجسته فقه چون کليني ( متوفاي 329 قمري و 940-941 ميلادي)، نعماني (متوفاي 360 قمري و 970 -971 ميلادي)، ابن بابويه (متوفاي 381 قمري و 991 -992 ميلادي) وپشتيباني از شکل تشيع امامي توسط سلسله شيعي مذهب آل بويه در بغداد، در تثبيت مذهب تشيع امامي موثر بود. مذهب تشيع دراين دوره به دليل نفوذ سلسله هاي فاطيمان وآل بويه در سرزمين هاي مرکزي امپراتوري اسلامي، مستحکم ترين بنيادهاي مذهبي وفکري خود را بنا نهاد و آثار معياري اعتقادات شيعي را براي نسل هاي آينده فراهم ساخت. آل بويه علوم شيعي را ترويج کردند وعلماي رباني را از مکاتب گوناگون حمايت نمودند. اين امر به پرورش تفکر معتزلي کلام در ميان شيعيان کمک کرد. شيخ مفيد از درخشان ترين چهره هاي متکلمان اين قرن بود که تلاش هاي فکري او سبب شد تا از بسط هاي آييني دوره هاي قبلي بهره برداري کند وشکل مشخصي را به آيين هاي امامي دهد. بررسي ديدگا ه هاي شيخ مفيد ونوبختي در مورد فرقه قطعيه به وضوح ازديدگاه شيخ مفيد جانب داري مي کند؛ ديدگاهي که تأکيد دارد بخش مهمي از آيين در اين دوره شکل گرفته است. درنتيجه، بيان او را مي توان به صورت ديدگاه بسط يافته وسيستمي امامت امام دوازدهم در نظرگرفت. به منظو رآن که بسط سيستمي تشيع دوازده امامي را در موردغيبت امام دوازدهم بررسي کنيم، بيان شرح کامل شيخ مفيد از اماميه قطعيه اهميت خاصي دارد؛ همان گونه که در مورد گزارش نوبختي از فرقه دوازدهم پيش از اين توضيح داديم. شيخ مفيد مي گويد:
چون ابومحمد حسن بن علي (ع) درگذشت، چنان که ابومحمد حسن بن موسي (نوبختي)، که خدا از او خشنود باد، گزارش مي دهد، هوادارانش به چهارده فرقه تقسيم شدند. اکثر آنها، امامت پسرش قائم منتظر(عج) را پذيرفتند. آنان ولادت حضرتش را تصديق کردند و شاهد نص امامت او توسط پدرش بودند. آنان اعتقاد دارند که او همان کسي است که پس از پيامبر خدا (ص) مي آيد و مهدي مردم است. به اعتقاد ايشان او دو نوع غيبت دارد که يکي از ديگري طولاني تر است.نخستين غيبت کوتاه تر بوده (القصري) و در طول آن، امام (دوازدهم) نوابي (سفيران) دارد که واسطه بين او ومردمند. آنان به اسناد بعضي از رهبران موثقشان روايت مي کنند که ابومحمد حسن بن علي (ع) او(پسرش) را به آنها معرفي کرده و شخص او را به ايشان نشان داده است. باوجود اين، در مورد او بعداز فوت پدرش اتفاق نظر ندارند. بسياري از آنها اعتقاد دارند که در زمان شهادت پدرش درسال 260 قمري، (873 -874 ميلادي) پنج ساله بوده و قائم(عج) درسال 255 قمري (868-869 ميلادي) به دنيا آمده است. باوجود اين، عقيده بعضي آن است که او درسال 252 قمري (866-867 ميلادي) چشم به جهان گشوده و بنابراين، درهنگام مرگ پدر هشت ساله بوده است. بازهم برخي ديگر براين باورند که پدرش دار فاني را وداع نکرده تا آن که خدا فکر قائم (عج ) را کامل نمايد و او را حکمت آموزد و به او حکم خطا ناپذير (فصل الخطاب) دهد و وي را از ساير خلق ممتاز سازد؛ زيرا او خاتم حجج (ختم الحجه)، وصي الاوصياء و قائم عصر است. توجيه امکان اين امر بر پايه عقلانيت استوار بوده وعدم امکان از آن زدوده شده است. (اگر مي توانند ثابت کنند که اين امر امکان ناپذير است). اين امر نشان از قدرت الهي دارد، چنان که درباره عيسي (ع) بيان مي فرمايد: «و او در گهواره با مردم سخن مي گويد.»(61) و در داستان يحيي مي فرمايد: «وما به او در دوران کودکي حکمت (نبوت) بخشيديم.»(62)
اينان معتقدند که صاحب الامر(عج) زنده است وهرگز نمرده ونخواهد مرد، حتي اگر هزار سال (يا ببيشتر) زندگي کند، تا آن که جهان را از عدالت ومساوات پر کند، آن چنان که با ظلم وبي عدالتي پرشده است ودر زمان ظهورش جوان وقوي است وچهره مردي سي ساله دارد. آنان اين (ويژگي ها) را با استناد به معجزات او اثبات مي کنند و اينها را به دلايل ونشانه ها ( ي وجود مبارکش) مي گيرند.(63)
گويا شيخ مفيد، علاوه بر گزارش جزئيات غيبت ونقش امام دوازدهم (عج) به عنوان مهدي (عج) در گزارش خود، دو نکته ديگر را متوجه بوده است که امکان دارد مخالفان اماميه آن رانفد کرده باشند: نکته اول، اين امکان که امام حتي در نوباوگي وکودکي نيز صاحب قدرت و مسئوليت شده وحجت خدا گرديده ونکته دوم امکان عمر طولاني او در دوران غيبت است. در مورد نکته اول، شيخ مفيد بانقل آياتي از قرآن کريم درباره عيسي ويحيي (ع) به تأييد مطلب مي پردازد. در مورد نکته دوم نيز دفاع مي کند که مهدي (عج) امام منجي خواهد بود وهواداران او با معجزاتش وعلاماتش او را به صورت جواني مشاهده مي کنند.اين استدلال ممکن است به بخش هايي از اثر ابن بابويه درباره امام دوازدهم بازگردد که درآن فهرست کساني را روايت کرده که از عمر بسيار طولاني (معمرون) برخوردار بوده اند ويا امام عصر (عج) را هميشه در چهره جواني ديده اند. اينان شخصيت هاي موثق و اعتماد پذيري بوده اند که وجود مبارک ومعجزات امام دوازدهم را گزارش کرده اند. عاري بودن اين ديدگاه از هرگونه نقدي از جانب ديدگاه هاي فطحيه يا واقفيه، انشاي شيخ مفيد را به اثبات مي رسند که امام دوازدهم به عنوان خاتم حجج الهي وامام منجي که درآينده نزديکي ظهور خواهد کرد، شناخته شده است. از اين رو، امکان دارد از اين دوره به بعد واژه «اماميه» مترادف با «قطعيه» يا «اثناعشريه» به کار رفته باشد.
هم چنين قبل از شيخ مفيد، عنوان قائم به قائم منتظرمعين شد وتنها شيخ مفيد آن را به کاربرد. درمنابع اوليه اماميه به دليل آن که اماميه از افشاي نام امام عصر(عج) منع شده بودند، ازعناوين متعددي براي امام دوازدهم استفاده مي شده است. برخي ازاين عناوين بر ديگران برتري داشته اند. عناوين مهدي، قائم، صاحب الامر و حجت که درمنابع گوناگون جداگانه مورد بحث قرار مي گيرند، فراواني بيشتري دارند. اين عناوين درک والهام اماميه را از نقش آخرين امام معصوم گزارش مي دهند. عناوين مهدي و قائم تأکيد بيشتري بر نقش سياسي امام دوازدهم دارد تا جنبه انجام شناسي جهان ومنجي گرايي آن حضرت که البته اشاره ضمني به آن در واژه مهدي (عج) ديده مي شود. صاحب الامر عنواني است که اساساً بر طبيعت امام به عنوان وارث رسالت پيامبر خدا (ص) دلالت دارد. تفاوت بارزي که در بيان شيخ مفيد ونوبختي ملاحظه مي شود، در جنبه هاي آييني مشخص فرقه اماميه به شمار مي رود که براين عناوين نهاده شده است.
مطالعه منابع اوليه اين دوره ما را بدين نکته رهنمون مي سازد که تصور کنيم حداقل در آغاز تاريخ اماميه (اواخر قرن سوم وآغاز قرن چهارم قمري و نهم و دهم ميلادي) نقش امام دوازدهم بيشتر به صورت قائم وصاحب الامر درک مي شده و مهدويت آن حضرت به عنوان منجي انتهاي تاريخ برجسته نشده ومورد تأکيد قرار نداشته است. عنوان مهدي، با بازتاب هاي منجي گرايي، ويژگي برجسته اعتقادات شيعي را در دوره بعد ازغيبت صغرا (873-945 ميلادي) نمايان مي سازد. غيبت کبراي امام دوازدهم از عوامل موثر دروني سازي نقش مهدي منتظر ومهدي آخرالزمان است وآن را توجيه منطقي مي کند، به ويژه آن که با خلافت حاکم خلفاي جور، امکان دست يابي به استقرارعدالت حقيقي اسلامي از بين رفته بود. بسط اخير در آيين امامت امام غايب منتظر(عج) اوج تلاش هاي اعتدال گونه امام جعفر صادق (ع) را که از نيمه قرن دوم هجري (قرن هشتم ميلادي) شروع شده بود، نشان مي دهد. از اين رو اميد به ظهور آينده امام عصر (عج) نيروي اعتدال درميان اماميه را به وجود آورد و آنان هرگونه اقدام سياسي را به ظهور مهدي منتظر قائم (عج) سپردند. اين عناوين براين نکته تأکيد دارد که در دوره شيخ مفيد منجي گرايي اثناعشري بسط کامل يافته است. حرکت موثر سکوت سياسي (تقيه) که با هدف هم زيستي مسالمت آميز در جامعه مسلمين انجام شد درعين حال آنان را به عقايد اختصاصي خود به ويژه امامت حجت غايب عصر (عج) پاي بند نمود.
قائم (عج)
در روايت ديگري به اسناد از امام باقر (ع) نقل مي شود: «وظيفه ما به شخصي شباهت دارد که خدا او را صد سال مي ميراند و آن گاه دوباره برمي انگيزاند.»
به نظر مي رسد، برخي از فرقه ها رستاخيز قائم را پس از مرگ پذيرفته اند، چنان که پيش تر در گزارش فرقه دوم نوبختي گذشت، ولي پس از آنها علماي اماميه مانند شيخ طوسي در حمايت از آيين امامت امام هميشه زنده حاضر مي گويند که قائم آن نيست که پس از مرگ قيام کند؛ زيرا بنابر چنين فرضي لازم مي آيد که زمين تا رجعت او از حجت خالي باشد.(65)
پس از آن در قرن دهم هجري ( شانزدهم ميلادي) علامه محمد باقر مجلسي به دفاع از ديدگاه اماميه مي پردازد وتفسيري دل نشين را از احاديث فوق ارائه مي دهد. او روايات مرگ قائم را داراي صورت نمادين مي داند. به عبارت ديگر، ياد قائم در دل هاي مردم مي ميرد تا آن جا که تصور مي کنند استخوانهاي او از هم پاشيده است. سپس، آن چنان که خدا در مورد عزيز پيامبر انجام داد و او را بعد از صد سال مرگ واقعي زندگي بخشيد، قائم را دوباره ظاهر خواهد کرد. استدلال ديگري که علامه مجلسي در تأييد اين موضوع به کار مي برد و درميان محدثان مسلمان معمول است، واحد (نادر) شمردن اين احاديث است که آنها را نامعتبر مي شمرد، مگر آن که توثيق گردند. احاديث شاذ ونادر در پي هم گزارش نشده اند و به منظور حصول اطمينان بايد مطمئن شد که راوي آن کاملاً مورد اعتماد باشد.(66)
نعماني که اثر او منبع اصلي در موضوع غيبت به شمار مي آيد، در دوران غيبت صغراي امام دوازدهم مي زيسته است. او عنوان قائم را در اثرش بر عنوان مهدي ترجيح مي دهد و ترکيب «القائم المهدي» را به کار مي برد. به نظر مي رسد، اين ترکيب رانخستين بار او به کاربرده باشد.علاوه بر آن، استفاده از اين ترکيب دلالت برآن دارد که قائم عنوان اصلي است و مهدي جنبه فرعي دارد. به علاوه، حديثي وجود دارد که شيعيان نخستين، در مورد اين عنوان متحير شده اند. ابوبصير، يکي از اصحاب امام صادق(ع) از آن حضرت مي پرسد: «آيا مهدي وقائم يکي هستند (يک شخص هستند)» امام پاسخ مي فرمايد: «بلي!» از اين رو پرسيده شده: «چرا او را مهدي مي نامند؟» ودرپاسخ فرمودند: «زيرا او به امور سري هدايت مي کند و قائم ناميده مي شود چون پس از مرگ براي وظيفه مهمي قيام خواهد کرد.»(67) نعماني روايت ديگري را با مطلبي شبيه به آن از امام محمد باقر (ع) روايت مي کند که فرموده است:
چون قائم آل محمد(عج) قيام کند، اموال را درميان مردم با مساوات توزيع نمايد ودر بين مردم عدالت را استقرار بخشد. از اين رو، آنان که ازاو اطاعت کنند، از خدا اطاعت کرده اند وآنان که با او ستيزه جويند، با خدا ستيزه کرده اند. اما او را مهدي خوانند که هدايت گراست ؛ چون مردم را به اسرار(امرالخفي) هدايت خواهد کرد و تورات و سايرکتب آسماني را از غاري بيرون خواهد آورد وبا اهل تورات با تورات وبا اهل انجيل با انجيل وبا اهل قرآن با قرآن حکومت خواهد کرد.(68)
اين روايت براهميت عنوان قائم در منابع اصلي اماميه نور بيشتري مي تاباند و به نظر مي رسد استفاده از واژه مهدي تنها به صفت آن حضرت اشاره داشته باشد. همه امامان قائمند. زماني از امام پنجم محمد باقر (عج) درباره قائم سوال شد. او به امام ششم جعفر صادق (ع) اشاره کرد وفرمود: «به خدا، او قائم آل محمد (ص) است.»چون امام باقر (ع) به شهادت رسيد (113قمري و731-732 ميلادي)، شخصي که آن حديث را از امام شهيد شنيده بود، نزد امام ششم آمد وروايت مذکور را نزد آن حضرت نقل کرد. امام ششم (ع) فرمود: «روايت جابر صحيح است.» آن گاه افزود: «آيا شما معتقد نيستيد که امامي که بعد از امام ديگر مي آيد، قائم است؟»(69)
وظيفه قائم
... ولي قائمي که علم پيامبر، لباس يوسف، عصاي موسي وانگشتري سليمان را به ارث مي برد، همان شخصيتي است که بار ديگر علم پيامبر را که آخرين بار امام علي (ع) آن را درجنگ جمل گشود، باز خواهد کرد.(70)
علامه مجلسي در شرحي که برکتاب کافي ثقه الاسلام کليني نگاشته، چنين شرح مي دهد که قائم در احاديث شيعي به شخصي برمي گردد که با شمشير قيام خواهد کرد واين امر درباره همه امامان، به ويژه آخرين امام کاربرد دارد، اما گاهي امامان آن را به صورت «القائم بالامه» به کار برده اند، بدين معنا که در مورد تمام امامان صادق است و زماني به صورت «القائم بالجهاد» به کار مي رود که وظيفه جهاد مقدس را انجام مي دهد که در مورد آخرين امام نيز به کار مي رود. مجلسي گزينش اين شيوه را از آن روي مي داند که امامان مي خواسته اند شيعيان منتظر قيام قائم عليه شرايط دشوار را نااميد نسازند. بنابراين، امام دوازدهم قائم است؛ زيرا عليه بي عدالتي قيام خواهد کرد.(71) از اين رو، او همان کسي است که انتقام خون امام حسين (ع) د رکربلا را مي گيرد. فرشتگان به درگاه خدا زاري مي کنند و مي گويند: «اي خدا! آيا آنان با برگزيده تو، حسين(ع)، اين گونه رفتار کردند؟» او مي فرمايد: «خدا براي آنان (دشمنان حسين (ع)) خروش قائم را برمي انگيزاند.» مجلسي مي افزايد:
بدين گونه خدا از آنان که به او ظلم کردند، انتقام خواهد گرفت.(72)
قائم مردم را به اسلام دعوت مي کند، همان گونه که پيامبر خدا چنين کرد. وظيفه اصلي سياسي قائم فريادرسي ستم هايي است که امت برخاندان پيامبر (ص) تحميل کرده اند. اين تأکيد سياسي در وظيفه قائم به اندازه اي است که اماميه معتقدند او خلافت ها وحکومت هاي اموي وعباسي گونه را که هرگز شمشيرهاي خود را از خاندان پيامبر (ص) بازنداشته اند، جاي گزين خواهد کرد. بيشتر شيعيان چنين شعار مي دهند: استقرار عدات ومساوات در زمين.
جهاد، ويژگي قائم آخرين است وامامان از امام صادق (ع) به بعد برآن تأکيد مي ورزيدند تا با انتظار پيروان خود را به استقرار نظم عادلانه تسکين بخشند، اما جنبه انقلابي وظيفه قائم ادامه يافت ودر متون مربوط به امام دوازدهم مورد تأکيد قرار گرفت. پس از آن، وقتي دولت صفوي روي کار آمد و تشيع امامي را به عنوان مذهب رسمي اعلام داشت، فصل نوي را در تاريخ امامت گشود. احاديث درباره نقش موقت قائم تفسير شد و با پيشرفت امور به شاه اسماعيل صفوي (967-968 قمري و 1501 ميلادي) تطبيق داده شد. سيدميرلوحي، عالم معاصر مجلسي و چهره برجسته ديني دوران صفوي، چنين حديثي را نقل مي کند و در نقد ترجمه تفسير گونه حديث درباره قائم ، روايت زير را از امام صادق (ع) مي آورد که گفته اند:
وقتي قائم درخراسان قيام کند، رهسپار کوفه مي شود و از آن جا به مولتان و از مسير جزيره بنو کوان مي گذرد، ولي قائم درميان ما از گيلان دربين مردم ديلم ظهور خواهد کرد و براي پسرم پرچم هاي ترکي ظاهر خواهد شد.(73)
اين حديث، بنا به آن چه سيد ميرلوحي مي گويد، توسط مجلسي به زبان فارسي به صورت زير بازگردانده شده است:
وقتي شاهي درخراسان قيام کند وکوفه ومولتان را فتح نمايد واز جزيره بنوکوان بگذرد که در نزديکي بصره قرار دارد، در آن زمان شاهي در گيلان ظهور خواهد کرد که مورد حمايت ويار ي مردم برکه درحوالي استرآباد واقع شده، قرار خواهد گرفت.(74)
آن گاه مجلسي مي افزايد:
واضح است که شخصي که در خراسان قيام کند، دلالت برامير ترکان چنگيزخان.. دارد و...و شخصي که در گيلان برمي خيزد، دلالت برشاه دين پناه، شاه اسماعيل صفوي دارد، که خدايش در روز رستاخيز او را با امامان معصوم محشور نمايد. بدين سبب است که امام ششم (ع) دراين حديث از او به عنوان «پسرش» اشاره کرده است.(75)
ترديدي نيست که بعدها دربيان اين حديث، جعلي صورت گرفته است، اما نکته مهمي که بايد آنر ابه خاطر سپرد اين است که مجلسي با کام يابي تواسته بود شاه اسماعيل صفوي را شناسايي کند. موفقيت سياسي او در برقراري وترويج مذهب اماميه به عنوان مذهب رسمي کشور هدف اصلي تفسير مجلسي بود که آن رابه نقش قائم آل محمد (عج) مي پيوست.
منابع اصلي اماميه نشان مي دهند که شيعيان ازهنگام غيبت امام دوازدهم امکان موفقيت سياسي قائم را درآينده اي نزديک انتظار مي کشيده اند، نه در آخر الزمان که به آيين غيبت نسبت داده مي شود.
عنوان «صاحب الامر» نيز که براي امام دوازدهم (عج) به کار مي رود دليل ديگري برمدعاي ماست.
عنوان صاحب الامر
امام پاسخ فرمود که نه او نه فرزند ش ونه فرزند فرزندش هيچ کدام صاحب الامر نيستند؛ زيرا صاحب الامر کسي است که زمين را از عدالت پر مي کند ، همان گونه که از ظلم وشر پر شده است. امام افزود که بين امامان دوره فترتي وجود دارد، همان گونه که قبل از ظهور پيامبر اسلام (ص) (بين پيامبران) وجود داشته است.(76)
کليني روايت ديگري را نقل مي کند که عبدالله عطا، از ياران نزديک امام محمد باقر(ع)، روزي به امام اصرار کرد تا قيام کند؛ زيرا هم پيروان بسياري در عراق دارد وهم از موقعيت منحصر به فردي در خاندان پيامبر (ص) برخوردار است. امام با جملات زير پاسخ فرمود که او صاحب الامر نيست و صاحب الامر همان شخصيتي به شمار مي رود که ولادتش ازمردم مخفي نگاه داشته شده است.
امام باقر (ع) افزود:
او مولاي شماست. مطمئناً هيچ کس در بين ما (امامان) نيست که درميان مردم شناخته شود وبتواند از مرگ ظالمانه (که به او تحميل مي شود) رهايي يابد.(77)
اين تصور وجود دارد که صاحب الامر با شمشير قيام خواهد کرد و باهمه کساني که به اهل بيت بدي کرده اند، خواهد جنگيد. در نتيجه او «صاحب السيف» (مولاي شمشير) است.(78) مهم تر آن که زمان دقيق ظهور صاحب السيف را معين کرده اند. همان گونه که انتظار مي رود، احاديث متعددي روز عاشورا را روز ظهور آن حضرت دانسته اند. دهم محرم، روزي است که امام حسين(ع) درکربلا به شهادت رسيدند؛ روزي است که خاندان پيامبرتوسط امويان موردستم قرار گرفتند.(79)
روز عاشورا در ادبيات مقدس شيعي مظهر ظلم هايي است که به خاندان پيامبر تحميل شده و روزي است که مطالبات اهل بيت را که صالح ترين، عادل ترين وشايسته ترين جانشين پيامبر بوده اند، مطرح مي سازد وبه نمايش درمي آورد. اين همه براين نکته تأکيد دارد که شيعيان نخستين در انتظار بودند تا نه تنها امام دوازدهم بلکه ساير اسلاف پاک از امامان در برابر وضع موجودقيام کنند و از رنج ها و شکايات خود در برابر مقامات خلافت فريادرسي مي نمودند. کليني حديث مهمي را حفظ کرده که نشان مي دهد شيعيان، بيش از هرچيز ديگر از امامانشان انتظار داشتند تا نظارت کامل صحيفه سياسي را عهده دار شوند وامور را درجاي خود قراردهند، درحالي که امامان با درايت تمام از بيهودگي هرگونه اقدام مستقيم سياسي آگاه بودند وهواداران خود را به انتظار آينده تشويق مي کردند که قائم وصاحب الامر از پرده غيبت بيرون مي آيد ونظام عدل را برپا مي دارد. يکي ازياران نزديک امام هشتم علي بن موسي (ع)، شايد بعد از انتصاب آن حضرت به ولايت عهدي، به امام عرض کرد که اميد دارد ايشان صاحب الامر باشد وخدا امامت را آشکارا به ايشان ارزاني دارد، بي آنکه نيازي به شمشير باشد، زيرا مردم با ايشان بيعت کرده بودند وسکه به نامشان زده شده بود. امام پاسخ فرمود که هيچ امامي درميان ما نيست که پس از آن که مشهور شود، مرجعيت ديني گردد وآشکارا وجوهات دريافت دارد و به زهر جفا به شهادت نرسد. اين وضعيت هم چنان ادامه مي يابد تا آن که «خدا کودکي را از ميان ما به امامت برگزيند، که تولد و رشد و نموش پنهان گرديده ونژاد ونسب او به خوبي شناخته شده باشد.»(80)
تاکنون به تفصيل دو عنوان حضرت ولي عصر(عج) امام دوازدهم را که بسيار در مورد آن حضرت به کار رفته ودر احاديث اصيل شيعي آمده بحث کرديم و دلالت هاي ضمني آنها را به تفصيل بين داشتيم. هردوعنوان، برمسئوليت سياسي و دنيوي آن امام بيشتر تأکيد مي نمودند تا شخصيت نجات بخشي مهدي که درآخرالزمان ظهور مي کند. به نظر مي رسد، اهميت منجي گرايي مهدويت مفهوم بعدي باشد؛ زيرا حتي کلمه مهدي، همان گونه که پيش از ين بدان اشاره شد، درآغاز نظريه متفاوتي را مي نمود وبه صورت يک علامت خاص درامامت شيعي به کار مي رفته که نشان از دانشي به امور سري وکتب وحي الهي بوده است. اين مفهوم براي کلمه مهدي وکاربرد آن که حتي نويسندگان اماميه معاصر مفهوم آن را پذيرفته اند، بايد بررسي گردد.
امام دوازدهم به مهدي شهرت يافته، زيرا او خود راه را يافته و وظيفه هدايت انسان به او واگذار شده است. آنان که تحت حکومت او مي زيند، همگي مسلمان و پيرو قرآن خواهند بود.(81) اين توضيح از واژه مهدي با آن چه در عنوان قائم از آن سخن رفت ودر منابع اوليه اماميه به کار گرفته مي شد. هم خواني دارد وبه نظر مي رسد مترادف باقائم، به کار رفته باشد و يا محتمل تر آن که بيان وظيفه قائم را با تأکيد بر نقش نجات بخشي در طول دوره غيبت امام دوازدهم تکميل کند.
تأخير در برقراري عدالت ومساوات درآينده، عامل مهمي براي تأکيد بر نقش مهدويت به عنوان منجي اسلامي بود؛ علاوه برآن که او قائم خاندان پيامبر بوده، حجت خواست؛ عنوان ديگري که در زير بحث خواهد شد.اين عنوان در فرهنگ اماميه معروف ترين عنوان امام دوازدهم به شمار مي آيد وشايد تنها عنواني باشدکه نقش مذهبي امام دوازدهم را نشان دهد. وقتي اين عنوان همراه با قائم يا صاحب الامر به کار رود، با خود تصوير کاملي از آيين امامت را آن چنان که در آموزه هاي اماميه آمده، ارائه مي دهد.
عنوان حجت
از اين رو، حجج الهي مردم را به دين حق هدايت مي کنند و خدا را به مردم مي شناسانند. اين مهم ايجاب مي کند تا حجت الهي عالي ترين مسئوليت امور ديني را عهده دار باشد و به دليل شايستگي هايش در علوم الهي بتوان به او تکيه کرد. روايت ديگري به استناد خود امام صادق (ع) بر نفش مذهبي حجت تأکيد مي ورزد و مي فرمايد: «حجت خدا در زمين باقي است. او حلال وحرام خدا را مي داند ومردم را به راه خدا دعوت مي کند.»(83)
دراين مفهوم، امام داوازدهم، حجت خدا ناميده مي شود، گرچه مأخذها افشاي نام اورا حرام مي دانند. از امام هادي (ع) دهمين امام که تعداد اندکي حديث از او روايت شده، نقل مي شود: «جانشين من حسن (عسکري) است. شما (پيروانم) چگونه با جانشين او رفتار مي کنيد؟» راوي پرسيد: «اي پسر پيامبر! منظورتان چيست؟» امام فرمود: «چون شما سيماي او را نخواهيد ديد واجازه نداريد تا نام او را بر زبان آوريد.» راوي پرسيد: «پس چگونه اورا نام ببريم؟» امام پاسخ داد: «او راحجت خاندان پيامبر بخوانيد.»(84)
از اين رو، امام دوازدهم، حجه بن العسکري ناميده شد. درنتيجه عنوان حجت به صورت اسم آن حضرت درآمد. امام ششم جعفرصادق (ع) دريکي از مباحثي که با اصحاب خود داشت، ضرورت وجود حجت را براي بقاي عالم تبيين فرمود. بنا به ديدگاه امام صادق (ع) آن که به او وحي نمي شود، بايد پيامبري را جويد که اطاعتش واجب است. پيامبراکرم (ص) حجت خدا برخلق بود و چون او رحلت کرد، علي (ع) حجتي بود که جانشين او شد. قرآن کريم، که برخي از مسلمين آن را حجت مي شمرند، به هيچ وجه نمي تواند حجت باشد؛ زيرا کتاب خدا خود به متولي اي نياز دارد که حقيقت را بازگويد و گروه هايي که آياتي از قرآن را مي خوانند وبدان ايمان ندارند، چون مرجئه، قدريه و حتي زنادقه و علماي بزرگ قرآن را هم مغلوب مي سازند، نتوانند بر او چيره شوند. متولي قرآن پس از پيامبر اعظم (ص) امام علي (ع) «مفترض الطاعه» بود که هرچه از قرآن مي گفت، صحت داشت.(85)دراين مفهوم، امام علي (ع) وساير امامان به مفاهيم باطني قرآن عالم بوده اند و علم لدني داشته اند که ديگران از آن محروم بوده اند.
آنان حجت خدا برمردمند وتنها آنان که شايستگانند و واجد شرايط ، مي توانند کلام الهي را تفسير کنند. از اين رو، پيامبر وامام هر دو حجت خدايند وهمتاي هم، حجت بعدي (امام) وظيفه مهم تري را برعهده دارد؛ تفسير حقيقي وي با اوست؛ زيرا درغيراين صورت، دردست کساني که شايسته اجراي اين وظيفه قاطع نيستند قرار مي گيرد.بنابراين، درآثار کلامي واژه حجت، به مقوله اي دلالت دارد که ازپيامبران وامامان تشکيل مي شود. هميشه يکي از آنان به عنوان راهنماي اراده الهي بر زمين بايد وجود داشته باشد، آن چنان که امام صادق (ع) بيان فرمود. تنها چنان حجت الهي با اين ظرفيت فکري عالمانه خطا ناپذيرست که مي تواند مسائل مذهبي را حل و فصل کند و از تفسير نادرست قرآن پيش گيري نمايد. اينان مفسران مسئول شايسته کلام خدايند، بنا به اعتقاد اماميه، در حال حاضر چنين مقام شايسته اي در اختيار امام دوازدهم حضرت حجه بن الحسن العکسري قرار دارد.
بنابرگفته ابن بابويه (متوفاي 381قمري و 991-992 ميلادي) معتزله از ديدگاه هاي اماميه درباره حجت غايب انتقاد مي کنند و مي گويند اين شخص چگونه مي تواند حجت خدا باشد، درحالي که مردم حتي او را نديده ويا نشناخته اند. ابن بابويه در رد گفتار آنان پاسخ مي دهد که حجت غايب چون قلب دربدن است که درعين حال که در سينه پنهان است، مهم ترين نقش حياتي را درهدايت بخش هاي مختلف بدن انسان به بهترين گونه ايفا کند.(86)
بنابراين، عنوان حجت که غالباً درمورد امام دوازدهم به کار مي رود، بر جنبه هاي مذهبي و روحاني وظايف آن حضرت تأکيد مي ورزد، درحالي که عناوين قائم وصاحب الامر بر نقش آن امام به عنوان حاکم مطلوب (ايده آل) اسلام، که برپا دارنده وبازگرداننده عدالت درجهان است، تکيه دارد.
امام دوازدهم؛ مهدي الانام (مهدي مردم)
اعتقاد به امام منجي و داراي علم لدني، به هدف استقرار عدالت راستين اسلامي درميان مستضعفان حتي قبل از قرن چهارم قمري (دهم ميلادي) درميان مسلمانان چنان شايع بود که در دهه هاي آخر حکومت اموي، الهامات وانديشه هاي بسياري را تسخير کرد.از اين رو، چون اماميه درگير موضوع جانشيني امام عسکري (ع) شدند، نقش نجات بخشي و منجي گرايي امام بعدي، اساس تمام فرقه هاي اماميه راتشکيل داد. درآغاز لقب مهدي که گاهي همراه با قائم ظاهر مي شد، تنها حاکم ايده آل اسلامي را مشخص مي نمود، اما با تأخيري که در انتقال بزرگ اجتماعي تحت فرمان مهدي صورت گرفت، اين واژه در شيعه اماميه آهنگ سرانجام شناسي عالم را به خود يافت.امامت امام دوازدهم باتوجه به اين مفهوم که جنبه منحصر به فردي داشت، براين نکته اساسي تأکيد شد که او تنها مهدي حقيقي و موعود راستين در احاديث پيامبر است و وظيفه اي متفاوت از قائم وصاحب الامر دارد. به نظر مي رسد، به غير از عنصر زمان دو دليل ديگر در شکل گيري اين نظريه موثر بودند: نخست آن که، طولاني شدن غيبت آن حضرت اعتقاد بسياري از پيروانش را تکان داد. اينان مي بايست دوباره مطمئن شوند که او مهدي از پيش تعيين شده است و موعود پيامبر خدا ست که در انتظار فرمان الهي است تا در زمان مقرر ظهور کند. دراين ميان، هواداران امام مي بايست با هوشياري آمادگي لازم را براي ظهور مهدي کسب کنند.ابن بابويه، در مقدمه کتا ب کمال الدين وتمام النعمه که درباره امام دوازدهم نوشته، دليل نگارش اثر خودرا چنين بيان مي دارد:
انگيزه ام از نگارش اين کتاب آن بود که چون از انجام زيارت مرقد مولايم امام ابوالحسن الرضا (ع) فارغ شدم، به نيشابور بازگشتم و درآن جا مدتي اقامت گزيدم ودراين دوره اقامت موقتي ام متوجه شدم بسياري از شيعيان که به ديدارم مي آمدند، درباره غيبت (امام دوازدهم) گيج وگمراه شده ودرباره قائم در شک بوده ومنحرف شده بودند.(87)
نقل قول فوق نشان مي دهد که چگونه علماي اماميه در درون جامه تشيع با وضعيت دشواري مواجه شده بودند. ديگر آن که عنوان مهدي با دلالت ضمني برسرانجام شناسي جهان از القاب ديگر امام دوازدهم چون قائم وحجت، از معروفيت بيشتري برخوردار بوده است. حديث مهدي، تا اواخر قرن چهارم (اوايل قرن دهم ميلادي) حتي درميان اهل سنت پذيرش همگاني داشت. آنان علي (ع) را همان شخصيت بي همتايي مي دانستند که پيامبر(ص) اسرار باطني دين را به او آموخت وبه وي انتقال داد. درحقيقت، روشن سازي آغازين واژه مهدي بر ويژگي بعدي امام دوازدهم تأکيد مي کرد. امام تأکيد برنقش نجات بخشي آن حضرت، تأييد امامت امام غايب در برابر اشکالاتي بود که مخالفان اماميه مطرح مي کردند. بنابراين، مهدويت امام دوازدهم برجسته ترين ويژگي تشيع اثنا عشري شد. تنها او توانايي برقرارسازي ايمان حقيقي را درجامعه بشري دارد و تنها او مي تواند جهان را از شر مستکبران ظالم درآخر الزمان رهايي بخشد. اين اعتقاد، اماميه را ياري داد تا در برابر حکومت ظالمان خلفا استقامت کنند.
دراين ميان، شيعيان به نواب منصوب امام مراجعه کردند. نواب امام عصر(عج) متوليان دستورهاي او در دوران غيبت بودده وهستند و چنان که خواهد آمد، مسئوليت هاي بسيار سنگيني را در گردآوري داده هاي لازم وايجاد رابطه معنوي با امام غايب برعهده داشته اند تا اميد به امام زمان زنده را در دل ها نگه دارند و به شيعيان بياموزند وپيوسته يادآور شوند که هيچ عملي با فضيلت تر از معرفت امام وجود ندارد؛ زيرا «آن کس که امام خود را بشناسد وقبل ازقيام صاحب الامر بميرد، چون کسي است که در ارتش امام وتحت لواي او مي جنگند.» در ادامه، متون مقدس را که درباره امام دوازدهم نگارش يافته، بررسي خواهيم کرد. اين متون به بررسي ويژگي هاي امام مهدي (عج) در مذهب اماميه مي پردازد.
ولادت معجزه گونه مهدي (عج) اماميه
اهميت ولادت امامان معصوم را به وضوع در احاديثي که درباره ماهيت وجودي وخلقت آنان روايت شده، مي توان ملاحظه کرد. امامان بي شباهت به ديگر مردم خلق شده از خاک نيستند، بلکه ابتدا در اشکال نوري آفريده شدند. آنان بسيار قبل از آن که عالم به وجود آيد، به حمد وستايش خدا مشغول بودند. پيامبر اکرم (ص) در حديثي طولاني خطاب به دخترشان حضرت فاطمه (س) فرموده اند:
اي دخترم، خداي سبحان جل و علا، نگاهي به ساکنان زمين افکند و پدرت را به پيامبري برگزيد. آن گاه نگاه دومي انداخت وشوهرت علي (ع) را انتخاب نمود واو را برادر و وصي من قرار داد. سپس نگاه سومي انداخت و تو ومادرت را برگزيد وشما را دو بانوي زنان عالم کرد. آن گاه نگاه چهارمي انداخت و دو پسرت را انتخاب نمود وآن دو را دو سرور جوانان اهل بهشت قرار داد.(89)
سپس خدا در خلقت امامان چهره به عالم گشود و نگاهش اهل بيت (ع) را آفريد که منبع اصلي حقيقي رحمت الهي به شمار مي آيند. بنابراين، در شبي که امام به دنيا مي آيد، هيچ کودکي به دنيا نمي آيد، مگر آن که از مومنان باشد واگر مشرک درآن شب زاييده شود، خدا آن را به برکت امام تازه به دنيا آمده به مومن مبدل مي سازد.(90) ولادت امام دوازدهم مهدي موعود وافضل امامان،(91) به اندازه ولادت موسي وعيسي و حتي فراتر و مهم تر از آنها معجزه گونه است.(92)
ابن بابويه و شيخ طوسي داستان ولادت امام دوازدهم رابه تفصيل بيان کرده اند،(93) اما شيخ مفيد گزارش معجزه گونه ولادت امام عصر (عج) را در ارشاد نياورده است. شيخ مفيد دربين علماي اوليه اماميه، نوشتارهايش را با متانت وعينيت ظاهري ارائه مي دهد. شايدتوجيه پذير باشد که ضرورتي نمي ديده تا پاي جاي پاي ابن بابويه گذارد ودر تنظيم اثرش درباره امام دوازدهم هدف متفاوتي را دنبال کرده است. وي کوشيده تا شيعيان سرگشته را به وجود مبارک امامشان مطمئن سازد. چنان که خواهيم ديد، شيخ مفيد، نوشتارهاي ابن بابويه را حتي در موضوعاتي که به اصول دين ومذهب هم مربوط مي شود، بدون نقد نمي پذيرد. شيخ طوسي که در مکتب شيخ مفيد تحصيل کرده بود، در نگارش اثرش در موضوع غيبت جاي پاي شيخ مفيد گذاشت وهدف او را دنبال کرد ومطالبي را در اثرش گنجاند که براي زندگاني معنوي و وفاداران ومعتقدان به امامت امام دوازدهم (عج) مفيداست.(94)
پيش از اين، به مليت حضرت مهدي (عج) ومادر آن حضرت در بحث پيرامون شهادت امام عسکري (ع) پرداختيم. بنابراين حديث، آن حضرت از کنيزي به نام نرجس به دنيا آمد. نرجس از روم شرقي بود. دراين باره باز هم شيخ مفيد از کنيز بودن، يا رومي بودن نرجس سخني به ميان نمي آورد. شيخ حسين بن عبدالوهاب، نويسنده ديگرشيعي که احتمالاً معاصر او بوده، معتقداست که مادر امام کنيز بوده ومي افزايد که بسياري از گزارش هاي موثق را بررسي کرده وملاحظه نموده که نرجس کنيز حکيمه، دختر امام جواد (ع) وعمه امام عسکري (ع) بوده که در خانه اش ديده به جهان گشوده و رشد ونمو کرده است. روي امام هادي (ع)، امام دهم، او را مي بيند و اعلام مي دارد از او شخصيتي به دنيا خواهد آمد که حامل فيض الهي است.(95)
نکته مهم ديگر آن که مقايسه هاي فراواني بين ولادت امام مهدي (عج) و تولد موسي صورت گرفته وتشابه محيط هايي که نرجس ومادر موسي با آنها مواجه بودند باهم بررسي شده اند. اماميه نقل مي کنند که هم موسي (ع) وهم مهدي(عج) با وجود تهديد حاکمان زمان ديده به جهان گشودند؛ زيرا حاکمان جور آگاه شده بودند که ظهور اين دو به حکم راني آنان خاتمه مي دهد. درنتيجه، خدا، که عالم به اسرار خفي و روي دادهاي آينده است، تمهيدات خاص خود را در مورد مادران آنها به عمل آورد تا بارداري آنان را تا زمان ولادت مخفي نگه دارد. داستان ولادت حضرت مهدي (عج) به سبک شرح حال قديسان اماميه به زيبايي بيان شده است. گزارش آن در منابع ما قدري متفاوت مي نمايد، اما به قديمي ترين گزارش که ابن بابويه آن را ثبت وضبط کرده، تکيه مي شود. نقل زير، به خواننده در موضوع ولادت امام دوازدهم احساس مقدسي مي دهد و روشي را که اماميه در مورد آخرين امام خودتصور مي کنند، باز مي تاباند. او تنها امام مشروع بعد از امام عسکري (ع) است وتنها شخصيتي به شمار مي رود که از طريق او حقيقت وعدالت بار ديگر به پيروزي خواهد رسيد. علاوه بر آن، اين گزارش موقعيت ممتاز امام را که از کودکي با قدرت معجزه همراه بوده نشان مي دهد واو را قادر مي سازد تا سرنوشت حقيقي امت را درک کند ومنجي آخرالزمان گردد بدون آنکه آموزه هاي اماميه را درباره امام قائم ومهدي درک کنيم، مشکل است بتوانيم هدف چنين روايات مقدسي را بفهميم.
ابن بابويه روايتي را ازحکيمه نقل مي کند که جايگاه بسيار قاطعي دارد زيرا او شاهد ولادت امام دوازده (عج) بوده است. منابع نشان مي دهند که حکيمه بسيارمورداحترام وتکريم امامان دهم و يازدهم قرار داشته وصاحب علوم باطني بوده است. او را اين گونه توصيف مي کنند:
ازعلوم باطني امامان بهره مند بود و پس از شهادت امام عسکري (ع) از کارگزاران وابواب (وسايطي که با امام غايب در ارتباط بودند) امام دوازدهم (عج) به شمار مي آمد.(96)
حکيمه مي گويد:
درسال 255 قمري در شب پانزدهم شعبان (هفتم مرداد 249 شمسي و 29 ژوئيه 870 ميلادي) ابومحمد (ع) (امام يازدهم)، با اين پيام فرا خواند: «اي عمه، امشب پانزدهم شعبان است.(97) افطار را با ما صرف کن!هر آينه، خداوند متعال، درآينده اي نزديک، حجت خود را درزمين ظاهر خواهد ساخت او حجت خدا بر زمين وجانشين (امامت) خواهد بود.» از شنيدن اين جريان بي اندازه مسرور شدم. لباس هايم را پوشيدم وبا شتاب خود را به محضر ابومحمد رساندم. او درحياط منزلش نشسته بود از آن حضرت پرسيدم: «مادر اين کودک کيست؟» او فرمود: «نرجس.» گفتم: جانم فدايت! ولي آثار بارداري در او وجود ندارد.» امام فرمود: «به همين دليل است که ( تنها) به شما گفته ام. بنابراين وارد شدم وبه آنها سلام کردم وجاي گرفتم. نرجس پيش آمد و کفش هايم را
ازپاي درآورد وگفت: «اي بانوي من و بانوي خاندانم، امشب حالتان چگونه است؟ من پاسخ دادم: «شما بانوي من و بانوي خاندان هستيد.» او متوجه منظورم نشد و پرسيد: «عمه جان، چه مي فرماييد؟» به او گفتم: «دخترم، امشب خداوند متعال پسري به شما عطا مي فرمايد که مولاي اين جهان و آن جهان خواهد بود.» چهره مبارکش از حيا سرخ شد. پس از آن که نمازهاي مغرب وعشا را به جا آوردم، افطار کردم ودراز کشيدم. نيمه شب از خواب برخاستم ونمازهاي شب را ادا کردم. چون از نماز فارغ شدم، او (نرجس) هنوز در خواب بود، بي آن که اثري از وضع حمل در او ديده شود. آن گاه نشستم و به تعقيبات نماز مشغول شدم، پس از آن دوباره دراز کشيدم. دوباره وحشت زده بيدارم شدم، ولي او هنوز خواب بود. پس از لحظاتي از خواب برخاست. نمازهايش را خواند ودوباره به خواب رفت. ترديد کردم ( در مورد آن چه ابومحمد انتظار مي کشيد) ودرهمان حال ابومحمد از جاي خود مرا صدا زد «اي عمه! عجله مکن، امر نزديک است (الامرقريب) .» بنابراين نشستم وسوره هاي حم سجده ويس(98) را تلاوت کردم. درهمان لحظات، او (نرجس) باهوشياري از خواب برخاست. من به سوي او دوان شدم وگفتم: بسم الله عليک! - نام خدا برتو باد! آيا چيزي احساس مي کني؟» او پاسخ داد: «عمه جان،آري!» بدو گفتم : «خود را جمع کن و آرامش دل به دست آر!» درعين حال در آن لحظه خواب برما چيره شد. پس از آن با صداي مولايم از خواب برخاستم وچون پوشش را از او برگرفتم، حضرتش ( که درود خدا براو باد!) را ديدم به حال سجده بر زمين افتاده بود (ومواضع سجده اش با زمين در تماس بود).(99) او را بردامان گرفتم ومتوجه شدم پاک و تميز است.(100) ابومحمد مرا صدا زد وگفت: «عمه جان، پسرم را نزد من آر! او را نزد ابومحمد بردم. او را در آغوش گرفت، دستانش را زير پشت او نهاد وپاهايش را به سينه چسباند و زبان خود را در دهانش نهاد و با آرامي دست هايش را به چشمان، گوش ها و آرنج هايش کشيد. آنگاه کودک لب به سخن گشود وگفت: «شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يکتا نيست. او يکتا ست وشريک وانبازي ندارد. شهادت مي دهم محمد (ص) پيامبر خداست.» سپس براميرالمومنين علي(ع) درود فرستاد و بر ديگر امامان، يکي پس از ديگري تا به نام پدرش رسيد. آن گاه از ادامه سخن باز ايستاد.
ابومحمد فرمود: «عمه جان، او را نزد مادرش بر تا وي را سلام گويد وسپس او را به من بازگردان!» او را نزد مادرش بردم. بدو سلام کرد و دوباره او را به سوي امام بازگردانم ونزدش گذاشتم. آن گاه امام فرمود: «عمه جان، هفت روز ديگر براي ديدارمان بيا!» روز بعد بدان جا رفتم و ابومحمد را سلام گفتم و پرده را بالا زدم تا مولايم را ببينم. ولي او را نديدم. از ابو محمد پرسيدم: «جانم به فدايت برسرمولاي من چه آمده؟ او فرمود: «عمه جان، او را به همان کسي سپردم که مادر موسي فرزندش را بدو سپرد.» روز هفتم آمدم وبه امام سلام کردم ونشستم. امام فرمود: «پسرم را نزدمن بياور!» مولايم را نزد او بردم. او را قنداق کرده بودند و امام آن چه را روز اول انجام داده بود، تکرار کرد...
مقايسه ديگري که بين مهدي(عج) وعيسي (ع) بسيار مطرح مي شود، به قدرت تکلم آن حضرت در زمان تولد اوست، چنان که قرآن کريم آشکارا به تکلم مسيح بن مريم در گهواره مي پردازد.(102) اين دو بزرگوار که هر دو حجت خدايند، درکودکي هم چون انسان رشيد وبزرگ شده ونمو يافته، از توانايي سخن گفتن برخوردار بوده اند.
از احمد بن اسحاق، دست يار امام عسکري (ع) روايت مي شودکه پس از تولد امام دوازدهم (عج) از امام عسکري(ع) پرسيدند: چگونه مي توان به امامت کودک او پس از آن حضرت اطمينان يافت يا به تعبير خودش «نشانه اي که مردم را به امامت کودک امام مطمئن سازد، چيست؟» بلافاصله کودک لب به سخن بازکرد وگفت: «من بقيه الله (آخرين حجت خدا) بر روي زمينم ومنتقم دشمنان اويم.»(103)
اين امر درست همانند نشاني است که عيسي در گهواره انجام داد تا از طريق اعجاز رسالت خود را اثبات کند. مهدي (عج) نيز حجيت امامت خود را به همان صورت بيان کرد. اماميه معتقدند که هردو حجت خدايند و توانايي هاي خود را با معجزه در ميدان عمل اثبات مي کنند.
ظهور معجزه گونه مهدي(عج) درمراسم حج
منابع اماميه در مورد امام دوازدهم از چنين احاديثي مشحونند وهمه بر يک موضوع تأکيد دارند که حج هرساله با حضور يکي از اعضاي خاندان پيامبر(ص) که موعود منتظر انتهاي تاريخ است، برگزار مي شود اکثر اين احاديث، به صورت يکنواخت به پايان مي رسد؛ يعني روايت با مردجواني (امام) خاتمه مي يابد که از شخصي مي پرسد (دراکثر موارد راوي حديث) آيا شخصي را که با او صحبت مي کند، مي شناسد وآن شخص جواب منفي مي دهد ومرد جوان با اين آگاهي ادامه مي دهد: «من قائم زمانم، من همان کسي هستم که زمين را باعدالت و مساوات پر مي کنم. زمين هرگز از حجت خدا خالي نيست و مردم درهيچ زماني نمي توانند بدون او باقي بمانند.»
اهميت مکه به عنوان مقدس ترين حرم مسلمين جهان روشن مي نمايد وانتخاب آن به صورت اقامت گاه امام دوازدهم يا زيارت گاه آن حضرت (به ويژه در فصل حج) مشخص است، به ويژه چون ظهور مجدد او به عنوان مهدي (عج) نيز ازمکه شروع مي شود. دراحاديث پيش ديديم که ظهور امام دوازدهم را روز عاشورا برشمرده اند و انتظار مي رود که اقامت گاه او يا ظهور مجدد او ازکوفه يا کربلا باشد؛ دو مکاني که در بعضي از احاديث اصالت متأخري دارند، ولي آنها نقش امام دوازدهم را به صورت قائم علوي محدود مي سازد، در حالي که گويا تأکيد برمکه تأثير گسترده تري دارد، به ويژه اگر توجه کنيم در نوشتارهاي متأخرتر اماميه او را تنها مهدي حقيقي مي دانند که پيش از قيامت ظهور مي کند، چنان که پيامبر خدا (ص) وعده داد و او کسي نيست جز از اعقاب حسين بن علي (ع). به احتمال فراوان، خروج ديگر فرزندان علي (ع) از اين حوزه و تأکيد بر مهدويت فرزندي از اعقاب حسين (ع) وفاطمه (ع) راهي بود که دعواي مهدويت حقيقي امام دوازدهم را اثبات مي نمود، گرچه بسياري از ديگر اعقاب حسين (ع) را ديگر گروه هاي شيعي در فاصله بين محمد حنفيه ( نخستين مهدي رسمي) و امام دوازدهم مهدي موعود (عج) تلقي مي کردند. اماميه اعتقاد دارند که چون حسين (ع) از دست امت رنج فراوان برده، خداوند متعال بدو پاداش داد و يکي از اعقابش را به عنوان سلطان عالم برگزيد که حجت خلق خدا برتمام امت و نه فقط شيعيان باشد.(107)
بنابه حديث ديگري، شخصي که امام دوازدهم را در مکه ديده بود، از زمان ظهور حضرتش جويا شد. امام پاسخ فرمود که هرج ومرج واغتشاش عمومي در جهان، علامت ظهور اوست. درآن زمان او راهي مکه خواهد شد ودرکعبه خواهد ماند و مردم درخواست دارند که امامي براي آنها منصوب شود. بحث ادامه مي يابد تا آن که شخصي از ميان اين گروه برمي خيزد و به امام مي نگرد و آن گاه مي گويد: «اي مردم، اين مهدي (عج) است، به او بنگريد!» آن گاه مردم دست مبارکش را مي گيرند وبا او دربين رکن ومقام (دونقطه مقدس در حرم کعبه) بيعت مي کنند، گرچه تا آن زمان در نااميدي به سر برده اند.(108)
نتيجه گيري
تأکيد بر مهدويت امام دوازدهم همراه با قائميت آن حضرت، تأخير در ظهور وقيام حضرتش را توجيه مي کند ونقش جهاني آن امام بزرگوار را به عنوان منجي انسان ارتقا مي بخشد، ولي براي چه مدت وتا چه حد متکلمان وعلماي اماميه توانسته اند به گونه اي موثر امامت حجت غايب را تأييد واثبات کنند؟ اين موضوع به استدلال هاي عقلي و نقلي فراواني نياز دارد که در طول قرون وسطا، اماميه شيعي آن را فراهم آورده اند. توجيه غيبت امام دوازدهم کوشش هاي فکري و تلاش هاي عقلاني وعلمي اماميه را در طول سال هاي بعدي غيبت به خود مشغول ساخته است.
پي نوشت ها:
1- مقاله حاضر ترجمه فصل دوم کتاب امام مهدي(عج) منجي اسلام به شمار مي رود که به زبان انگليسي نگارش يافته است. روش شناسي پژوهش اثر مذکور تحت عنوان امام مهدي(عج) منجي اسلام (1) در صفحات 99-122 فصل نامه علمي تخصصي انتظار موعود، سال سوم، شماره دهم، زمستان 1382 وفصل اول آن تحت عنوان «منجي اسلام (2)» در صفحات 153-196 همان فصل نامه سال چهارم شماره يازدهم ودوازدهم بهار وتابستان 1383 منتشر شده است. ويرايش نهايي و فهرست منابع اين مقاله، در کتابي که مجموع اين مقالات را گرد خواهد آورد، ارائه خواهد شد.
2- استاد مطالعات مذهبي دانشگاه ويرجينياي آمريکا.
3- استاد دانشگاه علوم پزشکي شيراز.
4- واژه اماميه در اين جا و در ديگر جاها براي شيعياني به کار مي رود که خط امامان حسيني را تا امام حسن عسکري(ع)، از طريق امام علي بن موسي الرضا (ع) پذيرفتند و پس از آن، امامت امام دوازدهم را قبول کردند و گروه شيعيان اثنا عشري را تشکيل دادند. شيخ مفيد درميان متقدمان از متکلمان شيعه، دليل نام گذاري اماميه را شيعياني مي داند که به ضرورت امامت در اعقاب حسين (ع)، از طريق نفس يک انسان معصوم اعتقاد داشتند، (شيخ مفيد، فصول، ص239- 240)؛ لاهيجي، متکلم بعدي، اماميه ار هر گروه شيعي که به معصوم بودن امام اعتقاد دارند، تعريف مي کند و وجود چنين امامي را ضرورت اجتناب ناپذير در هرعصري مي داند. از اين رو، لاهيجي مي افزايد کيسانيه وزيديه، اماميه نيستند. ( گوهر، فصل دهم، بخش سوم، گفتمان سوم)؛ واژه قطعيه که مترادف با اماميه به کار رفته، قديمي تر و وسيع تر از واژه بعدي است، در حالي که اثنا عشر به خيلي بعد از آن مورد استفاده قرار گرفته است. (دراين باره نک: شيخ مفيد، ارشاد)
5- همان ، ص 670
6-اصفهاني، مقاتل، ص 140 و 157 نويسنده در گزارش خود درباره نفس زکيه به روشني يادآوري مي کند که پس از آن که اکثر شيعيان به غير از امام صادق(ع) به نفس زکيه عنوان مهدي دادند، او حکومت علويان را استقرار بخشيد. امام صادق (ع) پيروزي سفاح وپس از او منصور عباسي را دراين ماجرا پيش بيني کرد. منصور به او وبرادرش ابراهيم دست يازيد. اين اقدام آنان بدين جهت صورت گرفت که در آغاز هر دو با او بيعت کرده بودند و اکنون به دليل رقابت آنها درامر خلافت هراسان بودند.
7- نوبختي، فرق، ص 94 ، شيخ طوسي، الغيبه، ص 62 و 145
8-کليني، کافي ج 2 ، ص 154؛ شيخ طوسي الغيبه، ص 134؛ ابن بابويه، کمال ، ج 1 ، ص 329؛ ملل ج 1 ص 170.
9- فرق ، ص 79
10- ملل، ج 1 ، ص 170
11-مسعودي، مروج ، ج 8 ، ص 40
12- کمال، ج 1 ، ص 124
13- نام مادر امام دوازدهم (عج) در مأخذها به عناوين گوناگون ثبت شده است: صيقل، ريحانه، سوسن و نرجس.
14-کمال، ج 2 ، ص 152
15- همان.
16- خاندان، ص 108؛ فرق، ص 79؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 141 به بعد.
17- تفصيل شرح زندگاني وآثارش را در خاندان، ص 125 به بعد ملاحظه کنيد. مقدمه هلمرت ريتر (Helmert Ritter) بر کتاب فرق و مأخذ آن را در مورد زندگي نوبختي را ببينيد!
18- اين واژه معمولا به دليل، گواه ونشانه ترجمه مي شود. در واژه شناسي امامت، به حجت اشاره شده، يعني نشان وحجت خدا در زمين، افزون براين مفهوم ضمني که او «مرجع شايسته» اي است که ولايت و خلافت الهي را در روي زمين برعهده دارد و دليل وجود ذات باري وگواه وحي رباني بر زمين است. (نک: فصل اول، پاورقي 24)
19- اين عنوان با دشواري به انگليسي ترجمه مي شود. فيزي (Fyzee) در ترجمه «اعتقادات» ابن بابويه، آن را «حامي» ترجمه کرده است وچون عنوان کامل آن القائم بامرالله؛ کسي که از امر خدا حمايت مي کند است و چنان که در زيربحث خواهد شد، من با توضيحات علامه مجلسي درباره اين لقب موافقم که در مورد يکي از احاديث اصلي در کتاب کافي ارائه کرده است. روايت به اسناد خود از امام پنجم حضرت محمد باقر(ع) که از او درباره قائم سوال شد، نقل شده است امام باقر (ع) با دست به پسرش حضرت صادق (ع) زد وگفت: «به خدا اين شخص قائم است.» راوي مي افزايد وقتي امام باقر (ع) شهيد شد، حديث را براي امام ششم حضرت صادق(ع) نقل کردم. او فرمود: «صحيح است. شايد شما باور نداشته باشيد که هرامامي که پس از امام قبلي مي آيد، قائم نباشد.» (کافي، ج 2، ص 114) مجلسي در تبيين واژه قائم که در چنين رواياتي آمده، منظور از آن را «قائم بالجهاد» مي داند؛ کسي که با شمشير قيام مي کند واين در مورد تمام امامان مصداق دارد. مجلسي مي افزايد: «اين راهي بود که امامان آن را برگزيدند تا شيعياني را که در انتظار امامان براي قيام عليه خلفاي جور بودند، را نااميد نگردانند.» (نک: همان صفحه ازکتاب کافي)
20- فرق، ص 79-80؛ ملل، ج 1، ص 170؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 141؛ کمال، ج 1 ، ص 24؛ شيخ مفيد فصول مختاره ، ص 259.
21- فرق، ص 80-81 ؛ ملل ج 1، ص 170؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 62 و 142؛ فصول مختاره ، ص 259.
22- فرق، ص 82، ملل، ج 1 ، ص 170؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 143 ؛ فصول مختاره، ص 259.
23- رجال کشي، ص 520؛ رجال نجاشي، ص 219.
24- 1:355 (1975 Louis Massignon,La passion de Husayn Ibn Mansur Hallaj (Paris
شيخ طوسي، فهرست، ص 72 به بعد؛ قمي، کني، ج 2، ص 96.
25- فرق، ص 82 ؛ ملل ،ج 1 ، ص 171؛ شيخ طوسي ، الغيبه ، ص 142 ؛ فصول مختاره ، ص 259 در مورد احاديث مربوط دراين موضوع نک: کافي ، ج 2 ، ص 68
26- ماسينيون، به اهميت مباهله که در 21 ذي الحجه سال دهم قمري (دوم فروردين سال دهم شمسي/22مارس 632 ميلادي) صورت گرفت، مي پردازد. دراين باره پيامبر(ص) علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) شرکت داشتند. از اين رو، چون همراهان اين واقعه که درقداست شيعي از بزرگترين اهميت ها برخوردارند، حضرت امام حسن و حضرت امام حسين (ع) پسران امام علي (ع) هستند که امامت درآنها يکي پس از ديگري قرار گرفته است. اين امتياز وموهبت فقط به اين دو برادر محدود شده است.
27- فرق، ص 83 -84 ؛ فصول مختاره، ص 259؛ ملل، ج 1، ص 171؛ مي افزايد که مردم معتقد بودند که حتي امام عسکري (ع) (العياذ بالله) طبيعتي نادرست اما پنهان داشت، درحالي که جعفر آشکارا تباه کار بود.
28- فرق، ص 84-85؛ ملل، ج 1 ، ص 171.
29-فصول مختاره، ص 259-260.
30- 1:355 ، Passion.
31-فرق، ص 85؛ ملل، ج 1، ص 181؛ فصول مختاره ، ص 261.
32-فرق، ص 87 ؛ فصول مختاره، ص 261؛ ملل، اين فرقه را به حساب نمي آورد، ولي در ارائه اصول اعتقادات فرقه بعدي به اين گروه اشاره مي کند.
33- فترت، دوره اي که بين پايان يک پيامبر وظهور پيامبر ديگر است ودقيق تر، به دوره بين عيسي (ع) و محمد (ص) اطلاق مي گردد.( نک: کمال، ج 2 ، ص 371 به بعد)
34- فرق، ص 87؛ فصول مختاره ، ص 260؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 3 ، 51 و145؛ ملل، ج 1 ، ص 171 مي افزايد که اين گروه تأکيد داشتند که امام عسکري (ع) فرزندي ندارد، از اين رو ادعاي آنان را که به بارداري کنيزش معتقد بودند، نپذيرفتند وکسي را بعد از او امام کردند.
35-فرق، ص 87 ؛فصول مختاره، ص 260 . ملل وطوسي از اين گروه (فرقه) اسمي نمي برند.
36- فرق؛ ص90؛ ملل، ج1، ص172؛ شيخ طوسي، الغيبه، ص 163 ؛ فصول مختاره ، ص 260.
37- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج 3 ، ص 37، خطبه 147، دارالمعرفه، بيروت.
38- کافي، ج 2، ص 157-161؛ کمال، ج 2، ص 361، چندين حديث را درباره اين ممنوعيت روايت مي کند: بحث زير را در مورد اين موضوع ببينيد.
39- او از افسران ارشد عباسيان بود که درسال 200 (4-873) درگذشت.
40- فرق، ص 91-93؛ فصول مختاره، ص 259؛ اين حزم، اين فرقه را قطعيه مي شمرد که بنا به گفته او، به اماميه رافضي متعلقند. ( نک: 47. Heterodoxies p) ملل از اين فرقه نامي نمي برد.
41- درمورد امامت پسر بزرگ تر نک: رجال کشي، ص 282.
42- آيين امت اسماعيلي در مورد دو برادر وتفسير آنها را از اين موضوع مقايسه کنيد. بنا به عقايد ايشان، امام حسن(ع) «امام المستودع» بود، يعني امامت به طور موقت به او واگذار شد وامام حسين (ع) «امام المستقر» بود، يا «امام مقرر» يعني امامت دائم با او بود. به همين دليل امامت در اعقاب او وراثت يافت. همين مورد در خصوص اين گروه با تفسيري گوناگون مصداق داشت.
نک : هفت باب ابواسحاق، ترجمه وتصحيح Ivanow، ص22،بمبئي 1959 ميلادي.
43- فرق، ص 93.
44-فصول مختاره، ص260.
45-خاندان، ص 154.
46- Reconstruction of last work of al-masudi inTariff Khalidi, Islamic Historiogrphy.The histories of Masudi(Albany ;SUNY /1975) 158- )
especially pp/.157
47 - چارچوبي که بدعت گزاران، مسلمان آثار خود را در ملل تصنيف کرده اند، در مقدمه watt برکتاب Formative period ، ص 3 به بعد خلاصه شده است.
48- قبل از آن ابومسلم خراساني در دوران تبليغات وانقلاب عباسيان، اين عبارت را به دلايل مشابه به کار برده بود.(نک: غلامحسين يوسفي، ابومسلم، سردار خراسان، ص50 ، مشهد 1344 شمسي)
49- ملل، ج1، ص 172.
50- Heterodoxies,p. 47
51 در مورد مواضع و اقفيه نک: مقالات، ج1 ص 100، شيخ طوسي، الغيبه، ص 99 و 142؛ فرق، ص 97. در مورد موقعيت قطعيه نک: مسعودي، مروج، ج 8، ص 40؛ بغدادي، فرق، ص 23؛ اسفرايني، تبصره، ص 42. نويسنده آخري قطعيه را اثنا عشري دوازده امامي مي خواند.
52- ملل، ج 1 ، ص 127.
53- ابن هشام اين واژه را براي مشخص سازي قطعيه به کار نمي برد، ولي مسعودي در مروج، ج 7، ص 40؛ بغدادي، فرق، ص 63؛ اسفرايني، تبصره، ص 42 ، اين کلمه را استفاده مي کنند. با کمال تعجب وبا اثبات اصالت اين کلمه بعد از آن، حتي نوبختي اين کلمه را براي اماميه به کار نمي برد. در مورد تبديل کلمه از اماميه به اثناعشريه، به مأخذهاي زير مراجعه شود:
534- E.Kolberg "Form Imamiyya to Ithna Ashariyya" .534 in BSoas 59 (1976) ,pt 3,521
54- تنبيه، ص 198-199
55- ابن نديم، فهرست، ص219؛ قمي، کني، ص 293؛ طوسي، فهرست، ص107، اين را ذکر نمي کند.
56- همان.
57- رجال نجاشي، ص304.
58- ابن نديم، فهرست، ص 176-177 نک: خاندان، ص 111. به نظر او انتساب چنين عقيده اي به ابوسهل مورد ترديد قرار دارد، چون هيچ يک از مأخذهاي اماميه متذکر آن نشده اند. به احتمال فراوان، بايد ديدگاه اوليه او چنين باشد که بعدها تعديل شده است، ولي مباحثاتي که استدلالات برآن بنا شده ضعيفند. تصور مي شود که رهبران بعدي اماميه نظير ابن بابويه چنين عقده اي را در کلامي ها برجسته شان تصديق کرده اند. نوبختي، با درک موضوع، اين ديدگاه را در گزارش چهارده فرقه متذکر نشده، ولي ممکن است ابن بابويه عقيده ابوسهل را قبل از نقل آن درکمال، پاک سازي کرده باشد. نظر من به تأييد نتيجه گيري او درباره ابوسهل گرايش دارد که او ممکن است چنين عقيده اي را داشته و بعدها آن را تعديل کرده وبا ديدگاه رسمي اماميه تطابق يافته است.
59- طوسي ، الغيبه ، ص 147.
60- 371: 1 Passion
61- سوره آل عمران ، آيه 46
62-سوره مريم ، آيه 12
63- فصول مختاره، ص 258- 259.
64- طوسي، الغيبه، ص 282
65- همان ، ص 132
66- بحارالانوار، ج 2، ص 310 به بعد.
67- طوسي، الغيبه ، ص 282
68-نعماني، الغيبه، ص 124. براي اهميت عناوين گوناگون مورد استفاده امام دوازدهم ،نک: بحارالانوار، ج 2، ص 229.
69- کافي، ج 2، ص 114
70- نعماني، الغيبه، ص 164. جنگ جمل (35 قمري / 556 -656 ميلادي) نماد پيروزي سياسي علويان است.
71- کافي ، ج 2 ، ص 114، پاورقي زير حديث هفتم، به پاورقي2 ، ص 8 نيز مراجعه شود.
72- طوسي، امالي ، ج 2 ، ص 33؛ نک: ابن بابويه، علل، ج 1 ، ص 218 به بعد.
73- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبه، ص 283، تحقيق فارس حسون، چاپ اول، ناشر: انوار المهدي.
74- مجلسي، بحارالانوار، الغيبه، ص 52، ص 236، تحقيق محمدباقر بهبودي، محل چاپ: قم 1422، ناشر در احياء التراث العربي، بيروت 1403.
75- کفايه، بعداز 28-27-26 ؛ بحارالانوار، همان.
76- نعماني، الغيبه، ص 98.
77- کافي، ج 2، ص 180؛ کمال، ج 2، ص 48.
78- کمال، ج 1، ص 128.
79- همان، ج 2 ، ص 268؛ ارشاد، ص 700. من توفيق يافتم تا يک نسخه تصويري ميکروفيلمي ازدست نويس را درکتاب خانه مکه بيت الله الحرام (شماره 45) ودرکتاب خانه اميرالمومنين (ع) نجف در عراق بررسي کنم که در آن حتي زمان ظهور قائم (ع) را در روز عاشورا بيان مي دارد. روايت چنين مي گويد: «او از مکه در ماه محرم، در روز عاشورا، پس از نماز عصر در سال هزار و دويست خروج خواهد کرد. (المتقي الهندي، تلخيص، بعد از 4)
80- کافي، ج 2 ،ص 180.
81- احمد زمرديان، بيان حقيقت، ص 22 ، شيراز 1350 شمسي .
82- کافي، ج 2، ص 176؛ نک، نعماني، الغيبه، ص 7 ، که روايتي را از امام علي (ع) مي آورد ودرآن به کميل بن زياد، از شاخص ترين ياران خود، درباره ضرورت حضور حجت خدا در زمين فرمود ه اند که حجت يا ظاهر المعلوم ( آشکار، شناخته شده) يا خائف المغمور ( پنهان، ناشناخته ) است.
83- نعماني، الغيبه، ص 68.
84- همان، ص 7؛ کمال، ج2 ، ص 361-362؛ طوسي، الغيبه، ص 122.
85- کافي، ج 2 ، ص 213 ؛ رجال کشي، ص 320-321.
86- کمال، ج 1 ، ص 217 -218 و 318.
87- همان، ج 1 ،ص 73.
88- نعماني، الغيبه، ص 179.
89- اخباه الموثق الخوارزمي، مقتل الحسين، ج 1 ، ص 67، نجف 1367. نويسنده سرآمد شاگردان مفسر بزرگ زمخشري است. در ميان محدثان سني، خوارزمي بسياري از احاديث نامعمول شيعي را مي پذيرد ونقل مي کند. اين اصل برخي از علماي اماميه را رهنمون ساخته تا کتابش را يکي از مأخذهاي مهم خود بررسي کنند.
90- امالي، ج 2 ، ص 26، بخش چهارم.
91- حلي، نافع، فصل 211، ص 78.
92- کمال، ج 9 ، ص 9.
93- همان، ج 2، ص 98.
94-طوسي، الغيبه، ص 124-128.
95- عيون، ص 127. در مقدمه اي براين چاپ محمدعلي اوردآبادي مي گويد که شيخ با دو شريف مشاوره کرد؛ شريف مرتضي و شريف رضي که هردو از شاگردان ومريدان شيخ مفيد بودند.
96- بحارالانوار،ج 102، ص 79.
97- اهميت اين شب ونمازهاي مستحبي درآن و روزه روز آن در کتاب قمي، مفاتيح الجنان ، ص 165 به بعد آمده است.
98-سوره هاي 32 و 36. مستحب است در هنگام تولد نوزاد هر دو سوره تلاوت شود.
99- اينها هفت موضع در فقه به شمار مي روند: پيشاني، کف هاي دو دست، زانوها، دو انگشت بزرگ پاها.
100- دراين جا عبارت بدين معناست که او ختنه شده و بند ناف وي بريده شده و ناف او پاک وتميز بوده است.
101- کمال، ج 2 ، ص 96-98.
102-سوره مريم، آيه 30.
103- همان، ص 56.
104-عيون، ص 134.
105-کمال، ج 2 ، ص 317 ؛ بحارالانوار، ج 2 ، ص 596.
106- طوسي، الغيبه، ص 152.
107- همان، ص 183.
108- همان، ص 115.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}