انديشه مهدويت و آراي دکتر نصر
انديشه مهدويت و آراي دکتر نصر
چکيده:
نصر با تفکر سنت گرايي خويش قائل به وحدت متعالي اديان است که اين ايده با حاکميت امام مهدي (عج) در عصر ظهور سازگار نيست ودرنتيجه حضرتش وحدت متعالي اديان را نخواهند پذيرفت.
نصر با عنايت به اين که سنت اسلامي را برتر وسهل تر از ساير سنن مي داند، سنت اسلامي را برمي گزيند و بسياري از آثار خويش را نيز به آن اختصاص مي دهد ودر آثار خود بسياري از مباني انديشه مهدويت را به منزله يکي از آموزه هاي وحياني اسلامي تبيين مي کند.
مقدمه
او پس از ورود به ايران، به موقعيت ها وجايگاه هاي مختلفي رسيد که از جمله آنها به موارد زير مي توان اشاره کرد: عضو هيئت علمي دانشگاه تهران، معاون دانشگاه تهران، رئيس دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، رئيس کل دانشگاه آريامهر سابق ورئيس انجمن فلسفه ايران که شخصيت هاي برجسته اي همانند شهيد مطهري ، استاد جلال الدين آشتياني و مهدي محقق عضو آن انجمن بوده اند.
برخي از آثار او عبارتند از: معرفت و معنويت، نياز به علم مقدس، در جست جوي امر قدسي، دين ونظام طبيعت، جوان مسلمان ودنياي متجدد، اسلام وتنگناهاي دنياي متجدد، سه حکيم مسلمان، قلب اسلام، انسان و طبيعت و سنت عقلاني اسلامي در ايران.
نگارنده دراين نوشتار، انديشه مهدويت را باتوجه به آثار دکتر نصر باز مي کاود. از اين رو، به سبب گستردگي آراي نصر، تنها سه محور را بررسي مي کند: در محور اول آموزه هاي انديشه مهدويت با سنت و جامعه سنيت مورد نظر دکترنصر تطبيق مي شود، در محور دوم تفکر وحدت متعالي اديان دکتر نصر با توجه به ايده مهدويت نقد مي گردد و در محور سوم انديشه مهدويت در آثار دکتر نصر تبيين مي شود.
عنوان:محور اول: سنت ودين از منظر دکتر نصر و انديشه مهدويت
الف) سنت
اصطلاحي که دقيقاً برابر با مفهوم سنت باشد، در دوران ماقبل مدرن يافت نمي شود زيرا انسان ها در پيش ا ز دوران تجدد، مانند ماهيان درون آب، چنان در محيط سنتي مستغرق بوده اند که نمي توانسته اند درکي بيروني ازسنت داشته باشند. لذا اين واژه با ابهام وتشويق مي نموده است، تا آن جا که به بيان گنون، امور مهمل، بي ارزش وگاه جديد را «سنت» مي گفته اند.(2) اما در دوران کنوني، دنيا زدگي وتجدد سبب گرديده که بسياري از پژوهندگان وانديشه ورزان به درک وآگاهي درستي درباره سنت دست يابند.(3) ازجمله اين عده به دکتر نصر مي توان اشاره کرد که توانست سنت وجامه سنتي و ويژگي هاي آن را بازشناسد.
او در تبيين سنت، افزون بر بهره مندي از آموزه هاي اديان الهي درعقل شهودي از آراي ابن سينا، حکمت اشراق، حکمت متعاليه وعرفان ابن عربي نيز استفاده کرده است. نصر، هدف از بررسي سنت را رسيدن به حکمت خالده يا «جاودان خرد» مي داند؛ حکمتي که ازلي وابدي بوده در درون همه سنت ها از ودانتا و بودا تا کابالا ومابعدالطبيعه سنتي مسيحي يا اسلامي يافت مي شود وعالي ترين يافته حيات آدمي به شمار مي رود. اين حکمت جاودانه در پرتو بينش سنتي منشأ هزاران دين مختلف را تنها يک حقيقت مطلق و واحد مي داند؛ حقيقتي که در اسلام با اصل «شهادت به وحدانيت خداوند» (لااله الا الله) نزد اوپانيشادها با عنوان «نه اين ونه آن» در تائوئيسم با «اصل حقيقت بي نام» ودرانجيل با عنوان «من آنم که هستم» بيان شده است - البته به شرطي که در والاترين معناي خود درک شود.(4) دراين ديدگاه، نوعي امر ثابت وجود دارد که گوهر همه اديان وسنت ها تلقي مي گردد وباتغييرات زماني ومکاني تغيير نمي کند؛ آن چه تغيير وتبديل مي يابد، صورت يا بيان الهياتي اين حکمت خالده است.
به هرحال، سنت از چشم انداز دکتر نصر، اصولي را دربر ميگيرد که خاستگاه الهي دارند، انسان را به عالم بالا پيوند مي دهند و از طريق شخصيت هاي مختلف معروف به رسولان، اوتاره ها، لوگوس ها يا ديگر عوامل انتقال براي بشر، در يک بخش کامل کيهاني آشکار شده اند، نقاب از چهره آنها برگرفته شده و در حوزه هاي مختلف اعم از ساختار اجتماعي، حقوقي، هنر، رمزگرايي وعلوم به کار مي روند. در واقع، معرفت متعالي با وسايطي براي تحصيل آن معرفت کسب مي شود.(5)
در بازکاوي منابع تفکر سنتي دکتر نصر، برخي از ويژگي هاي تمدن سنتي را چنين مي توان برشمرد:
1- هدف سنت، پيوند آدمي به مبدأ کل وعالم بالا وآگاهي دادن از آن به شمار مي رود؛(6) زيستن درتمدن سنتي، تنفس در عالمي است که آدمي درآن با واقعيتي بالاتر از خويش ارتباط دارد، واقعيتي که انسان اصول، حقايق، قالب ها، موضع ها و ديگر عناصر تعيين کننده حيات بشري را از آن دريافت مي دارد.(7)
2- سنت، اصولي را دربردارد که آدمي را مطيع آسمان (ملکوت) ودين مي سازد؛ زيرا غايت آن آسماني وارتباط با ذات باري تعالي است. دين نيز درمعناي اساسي اش، اصولي را شامل مي شود که از ملکوت نازل شده وآدمي را مطيع مبدأ خويش مي سازد.(8)
3- در تمدن سنتي، ذات باري تعالي، محوراساسي و «حقيقه الحقايق» به شمار مي آيد و به مثابه حق است وديگران که با او پيوند برقرار نموده اند و غير او هستند، واقعيتي نسبي دارند؛(9) اين ايده درمقابل انسان گرايي قرار دارد که انسان را محور و مدار هستي به مثابه حق مي شمارد وقوانين زيست ومناسبات اجتماعي خويش را برآن بنا مي نهد.
4- خداوند درنظام هاي سنتي، موهبت کرده وانسان را خليفه خويش در زمين گمارده است؛ انساني که با سير صعودي به مرحله کمال رسيده و بزرگترين دست مايه اش رسيدن به معرفت مطلق از طريق ولايت يا رسيدن به حق مطلق از طريق ولايت وراه باطن است. (10) در واقع، اصل سنت راه وصول به حق را پيروي از دين حنيف ، فطرت الهي وخلافت مي داند.
5- تلقي سنت گرايي هم چون نصر ازعقل استدلالي وابزاري درتقابل جدي باتجددگرايان است. به بيان وي:
هيچ وقت اين عقل استدلالي نمي تواند ذوات اشياء يا نومن هاي في نفسه را بشناسد، بلکه تنها شناختي حاشيه اي از اعراض، آثار يا رفتارظاهري را کسب مي کند.(11)
اما عقل شهودي را امر مطلقي مي داند که درنفس انسان ظهور دارد و قوه اي است که به شناخت امر مطلق نائل مي شود.(12) او شأن عقل شهودي را استدلالي نمي داند، زيرا استدلال غيرمستقيم و با واسطه گزاره جديد حقيقت را درمي يابد.(13) هم چنين سرمنشأ عقل شهودي روح است، نه ذهن. ماحصل اين عقل شهودي به کمک تعاليم وحياني يک معرفت قدسي است که به منظور تحصيل آن ، صلاحيت هاي روحي واخلاقي معنوي نيز نياز خواهد بود. اما اين عقل شهودي مورد تأييد ديدگاه سنتي چه تفاوتي با شهودي دارد که درفلسفه جديد غرب ازمنابع شناخت به حساب مي آيد؟ به علاوه بايد بپذيريم که با ابتناء معارف يک پارادايم برعقل شهودي، امکان استدلال عقلي از او گرفته مي شود ونقدهاي ما نيز به جهت آن که برخاسته از عقل منطقي اند، مطرود و مطعون خواهند بود ولذا ما با الگويي روبه رو خواهيم بود که کاملاً نخبه گر است.
6- بنابرديدگاه سنتي، شناخت صحيح از طبيعت و خود انسان، آدمي رابه شناخت خدا مي رساند و انسان سنتي براي شناخت حضرت حق، ناگزير بايد کتاب تکويني حضرت حق، (جهان هستي) را مطالعه کند.(14) در واقع، شناخت آدمي پلي برا ي رسيدن به معرفت باري تعالي به شمار مي رود.
7-در تمدن سنتي، متافيزيک، امور ماوراء طبيعي و علم قدسي، مهم ترين ياري دهنده انسان براي رسيد ن به سوي آرمان هاي انسانيت هستند و انسان بي نياز از ارتباط با اين امور نيست.
ب) دين ورابطه آن با سنت
از نظرگاه دکتر نصر، هر دين از آن روي که دين است، درنهايت دو عنصر بنيادي واساسي دارد: آموزه اي که ميان مطلق ونسبي تميز مي دهد و روشي که براي متصل شدن به مطلق و زيستن برطبق اراده عالم بالا و متناسب با مقصد و مقصود وجود بشري است.(15)
پس دوعنصر آموزه و روش، گوهر هر دين به شمار مي رود وهيچ ديني بدون آموزه اي جهت تميز مطلق از نسبي يافت نمي شود، همان گونه که هر ديني براي گردآمدن پيرامون محور حق ومطلق روشي دارد، آن چه اين دو عنصر را از عالم مطلق الهي به انسان ها مي رساند ودين را تحقق مي بخشد، وحي(به معناي عام) است که بدون آن، ابواب آسمان بر روي انسان گشوده نمي شود وپيوسته در تاريکي جهل وانقطاع از رحمت الهي فرو خواهد ماند.
بنابراين، دين را سرآغازي آسماني مي توان دانست که از طريق وحي، حقايق واصول معيني را متجلي مي سازد واطلاق وبه کارگيري آن اصول، سنت راتشکيل مي دهد.(16) اين دين، مشتمل برآموزه هاي بنيادين در خصوص تمايز ميان حق وباطل يا واقعيت مطلق وتوهم ونيز مشتمل بر وسيله اي است که به آدمي امکان مي دهد خويشتن را به حضرت حق متصل سازد.(17)
دين به لحاظ تجلي زميني اش، حاصل پيوند ميان ناموس الهي وجماعت بشري است؛ چرا که از ديدگاه نصر، مشيت الهي همواره در پرتو يک وعاء بشري خاص تحقق مي يابد که بنابر مشيت الهي، دريافت کننده نقش ونشان آن ناموس به شمار مي ورد وبه صورتي که درميان ملت ها وفرهنگ هاي مختلف شناخته مي شود، مولود اين پيونداست. براين اساس مطابق حکمت خالده، دين يک امر صرفاً بشري مي گردد که معطوف به ظرفيت خاص انسان است.
با اين اوصاف، بين دين وسنت پيوندي گسست ناپذير حاکم است و اين دو کاملاً باهم مرتبط و متصل هستند، به اين گونه که دين بسان وسيله اي انسان رابه خداوند پيوند مي دهد و حال آن که سنت، محتواي دين را از نسلي به نسل ديگر منتقل مي سازد. هم چنين سنت، مجموع حقايق مشترک همه اديان وحياني به شمار مي آيد ودر همه اديان اصيل که تنها منبع تحول وتبدل زميني ونجات اخروي اند، حي وحاضر است. از اين رو، همه ادياني مبدئي واحد وگوهري مشترک دارند که همان سنت جاويدان است ومايه ومبناي پيوند اديان نه تنها با مبدأ کل بلکه با يکديگر نيز به شمار مي رود.(18)
خلاصه آن که، همه اديان جلوه هايي از سنت هستند و سنت، حقايق مشترک اديان را تشکيل مي هد. با تنوع گونه هاي ديني، گونه هاي سنت پديد مي آيد- چنان چه آن حقايق مشترک دردين اسلام تصور شود، سنت اسلامي واگر دردين مسيحيت تصور شود، سنت مسيحي گفته مي شود.
دکتر نصر از ميان سنت هاي گوناگون به سنت اسلامي توجه ويژه اي دارد. به نظر او، سنت اسلامي افزون برمجموعه عقايد واعمال اصلي، کل کاربرد وشکوفايي تاريخ ومتداوال آن عقدي واعمال را نيز دربر مي گيرد. هر چند اسلام به مثابه دين، جوانب ثابت کل اسلام را شامل است، به مثابه سنت نيز جوانب ثابت وهم جوانب متغير اين دين راشامل مي شود. اسلام به مثابه دين، ايستا و راکد است، حال آن که به مثابه سنت پويا و زنده به شمار مي رود.(19)
ج) تمدن سنتي وانديشه موعود گرايي
1- همان رابطه و پيوند تصوير شده بين دين و سنت، بين آموزه هاي ديني وسنت نيز ترسيم مي شود؛ از آن جا که باور به ظهورمنجي و موعود گرايي از شاخصه ها و ارکان اساسي هريک ازاديان الهي وغيرالهي به شمار مي آيد، پيوند وارتباط آن با سنت نيز اجتناب ناپذير است.
2- از منظرهريک از اديان الهي، درعصر ظهور منجي، عصر تجلي همان دين است. زيرا چشم انداز اديان آسماني، به تحقق رساندن آموزه هاي ديني به نحو شايسته است و درنتيجه تحقق کامل دين ورزي و دين مداري را از ظايف منجي موعود برشمرده اند؛ باتوجه به آن که هرديني گونه اي ازسنت است، تحقق هرديني به مثابه تحقق سنت به شمار مي ورد. درنتيجه، جامعه سنتي مورد نظر سنت گرايان ظهور مي يابد. براي نمونه، براساس آموزه ها ومباني دين اسلام، سنت اسلامي و ارکان آن و درنتيجه تمدني سنتي حاکم مي گردد که در پي آن، آرمان هاي سنت گرايان به شکوفايي وبالندگي مي رسد. امام صادق (ع) در تفسير آيه (وله اسلم من في السماوات والارض طوعاو کرها) مي فرمايد:
آن گاه که حضرت قائم قيام کند، هيچ زميني نمي ماند مگر اين که بر آن «لااله الا الله ومحمد رسول الله» گفته شود.(20)
3- ايده موعودگرايي ومنجي گرايي، نظريه اي فرااسلامي وفراشيعي است که مرزهاي همه اديان را در نور ديده وتوسط رسولان و اوتاره ها براي پيروان آيين ها، مسلک ها واديان مختلف ابراهيمي (مسيحيت، يهوديت و اسلام) وغيرابراهيمي (هندو، بودا و شين ته) مطرح گرديده و در بخش هاي کامل کيهاني آشکار گشته است.
بنابراين، موعود گرايي ومنجي گرايي، خاستگاهي ديني وسنتي دارد و خودمنجي آشکارکننده و احيا کننده سنت نه در يک بخش کيهاني، که در تمامي جهان است. درنتيجه، مي توان چنين پذيرفت که انديشه موعودگرايي جلوه اي از سنت به شمار مي رود و پيوندي ناگسستني با آن دارد. به گفته دکتر نصر:
به وسيله شخصي مانند امام مهدي (عج) نزد مسلمانان يا چاکراوارتين به تعبير هندوهاست که رمزها و آراء وانديشه هاي سنت احيا مي گردد.(21)
4- سنت ترکيبي ازهرآن چيز است که انسان را به مبدأ کل و«حقيقه الحقايق» متصل سازد؛ اصولاً کيهان شناسي منبعث از متافيزيک سنتي با ارائه تعريفي عرفاني از اين جهان که درهمه اديان ابراهيمي اين نگاه عرفاني به جهان وجود دارد، در صدر ارتباط عميق انسان و آسمان است.(22) اين ارتباط عميق در تمدن هاي سنتي توسط کامل ترين وبالاترين فرد معنوي صورت مي گيرد و در مواردي که کمال متعلق به آينده توصيف شده، ظهور سوشيانت در دين زرتشتي ويا کاکلي در کيش هندو و ظهور مهدي (عج) با مداخله ديگر الهي صورت مي پذيرد مانند دردين اسلام.(23)
بنابراين، براساس آموزه هايي چون موعودگرايي يامنجي گرايي،(24) نجات يا رستگاري،(25) وهزاره گرايي (26) در اديان، منجي و کمال بخشي هستي در فراخناي تاريخ ظهور خواهد کرد. منجي آنان، بشر را به مبدأ کل و «حقيقه الحقايق» پيوند مي دهد. شايد اين ايده ها تنها زاييده آن باشد که بشارت و نويد ظهور منجي توسط آموزه هاي ديني ومتون مقدس جملگي آيين ها، از جانب ذات باري تعالي بيان شده است. آن موعود، حقيقتي به شمار مي رود که مي تواند عاملي براي اتصال بين کره خالي وعالم آسماني باشد.
تحقق آن چه اشاره شد، در مورد منجي موعود شيعه اماميه جلوه بيشتري دارد. براساس تعاليم انديشه شيعي، امام مهدي (عج) هم درعصر غيبت وهم در عصر ظهور، واسطه فيض الهي وعامل پيوند آسمان وعالم ماوراء وزمين بوده وهستي او عامل کون ومکان را نگاه مي دارد. او بشر را به طاعت ذات بار ي تعالي فرا مي خواند و از معصيت و شياطين ظاهري و باطني باز مي دارد. (27) به گفته سهروردي، از ديدگاه شيعه اماميه، وجود مقدس امام، بدون واسطه، با عالم ماوراء طبيعت متصل، درهاي کمالاتي غيبي براو گشوده وعامل اتصال بين زمين وآسمان است. بنابراين، هرگز عالم از حکمت و پشتيبان حکمت، خالي نمي ماند و او خليفه خداوند درميان خلق به شمار مي رود و تا آسما ن و زمين برپاست، همين گونه خواهد بود.(28)
خلاصه سخن آن که انسان درعصر ظهور در گردونه هاي زندگي و روابط اجتماعي خود به واسطه انسان کامل با عوالم ماوراء خويش ارتباط دارد.
5-از ديدگاه دکتر نصر، کسب دانشي کلي از موجودات عالم، هدف از ظهور انسان دراين جهان است. آن گاه او به انسان کامل يعني آيينه تمام نماي اسماء واوصاف الهي تبديل مي شود؛ خداوند نيز خلق فرمود تا هدف و منظور خويش را از طريق ابزار کامل دانش خود يعني انسان کامل بشناساند.(29)
در تمدن هاي سنتي اين حالت کمال انساني در آغاز يا مبدأ ديده مي شود؛ بدين معنا که انسان از اعيان ثابته هبوط کرده (به اجمال) وکمال او در رسيدن مجدد به آن اعيان ثابته ( به تفصيل) است. انسان کامل بايد به آن اعيان ثابته رسيده باشد. هرانساني بالقوه، مصداق انسان کامل به شمار مي رود، ولي تنها پيامبران و اوليا مي توانند مصداق بالفعل انسان کامل باشند.
منجي گرايي دراديان الهي، به ويژه درانديشه شيعه اماميه، انساني را شامل مي شود که خود به اعيان ثابته رسيده ونمونه کامل انساني است. براين اساس، سنت هاي گوناگون، در مصداق ومفهوم نمونه کامل انساني وانسان کامل با هم اختلاف ديدگاه دارند وهر کدام، نگرشي خاص از انسان کامل ومصداق آن دارند، اما به طور کلي درهر يک از انديشه هاي منجي گرايي نمونه حالت کامل انساني رخ مي نمايد و برترين فرد در رأس تحولات بشري در عصر ظهور قرار مي گيرد.
دراين ميان، تفاوت وتمايز چشم گيري ميان تفکر شيعي و ساير ديدگاه ها قابل رديابي است. منجي دراين الگو هم اکنون نيز بر رسالت ها و تکاليف خويش اهتمام دارد و درعصر ظهور نيز ولي الهي، جانشين پيامبر اسلام در رأس حاکميت ومصداق کامل ترين انسان به شمار مي آيد. دکتر نصر نيز در تبيين نظريه ابن عربي، انسان کامل را در وجود امام زمان (عج) تعين مي بخشد.(30)
از چشم انداز شيعه، منجي انساني کامل وامامي معصوم ومصون ازخطا واشتباه و داراي علمي آسماني است که با ماوراء خويش به طرق مختلف ارتباط دارد. او قادر است با امدادهاي الهي، کامل ترين مدينه فاضله را که انديشه ورزان بسياري، تنها آن را در مخيله خويش به تصوير کشانده اند و به تحقق آن موفق نگرديده اند، به واقعيت خارجي برساند و ارتباط جامعه بشري را باعالم ماوراء و «حقيقه الحقايق» ايجاد نمايد.
6- از ديدگاه دکتر نصر، محور اصلي درعالم ونظام هاي سنتي، واقعيت خداوند به مثابه حق است وهرچيز غيراو واقعيتي نسبي دارد؛ توضيح آن که براساس نظام فکري نصر، تنها خداوند ذات مطلق است وهرچيز غير او «مطلق نسبي» (relatively absolute) قلمداد مي گردد.
بنابراين، خداوند دراديان الهي به منزله «حقيقه الحقايق» در رأس هرم هستي جاي دارد. آفريده شدگان نيز در قاعده اين هرم وبرگستره زمين هبوط کرده اند و پيامبران اوتاره ها يا منجيان، اين مطلق ونسبي را به يکديگر مي پيوندند و بدين ترتيب، به نسبي ها معنا وسامان مي بخشند.
براساس تفکر شيعي، هدف اصلي ظهور منجي احياي تفکر ديني، حضور خداوند درجامعه بشري، گسترش دين ورزي و بندگي حضرت حق است. بدين سان، درجامعه مهدوي، ذات حضرت باري تعالي، به منزله «حقيقه الحقايق» وبه مثابه حق به شمار مي رود وامام مهدي (عج) بااجراي وظايف خويش در توسعه معنويت گرايي وتقوا گرايي، بين واقعيات نسبي وآن «حقيقه الحقايق» آشتي وپيوند برقرار مي کند. پس مي توان عصر ظهور را عصر جلوه گري حضور حضرت حق دانست که در تمام عرصه هاي جامعه مهدوي رخ مي نمايد.
7- همان گونه که اشاره شد، تلقي نصر از عقل ابزاري واستدلالي در تقابل با تجددگرايان است که درعصر ظهور منجي مصلح نيز شاهد تقابل جدي با عقل استدلالي و ابزاري به گونه اي ديگر هستيم.
حقيقت آن است که دوران ظهور، عقول بشري رشد، بالندگي وتکامل مي يابند.(31) دراين دوران، آدمي با ياري واسطه فيض الهي به فيض عقل قدسي خويش مي رسد و درعلم مقدس وحقيقي به عالي ترين درجه خويش نائل مي آيد. خرد آدمي در چنين روزگار خجسته اي، جايگاه حقيقي خويش را مي يابد وبي آن که تهديدي برا ي زيست بوم انساني به شمار آيد، از طبيعت و گنجينه هاي زميني بيشترين بهره ها را مي برد. آن گاه به مدد آن مسير تعالي خويش را مي پيمايد، اما با اين وصف قلمرو آن حد ومرزي دارد وبه تنهايي نيازهاي بشر را نمي تواند پاسخ گويد. بنابراين، وحي و پيامبر يا امامي معصوم و مصون از خطا و گناه خواهد بود، تا بشر را به سرمنزل مقصود سعادت و نيک فرجامي برساند. اين حجت ظاهري در آن دوران، حضور مي يابد ونعمت وحجت رابرهمگان تمام مي کند.
هرچند او را «رئيس العقلا» مي گويند، در کارهايي مانند سامان دهي جامعه، حکومت داري وسياست مداري وتنها از قوه خرد بهره نمي گيرد، بلکه از وحي و عقل شهودي معطوف به قواي وحي وامدادهاي آسماني نيز براي رتق و فتق واداره امور مدد مي جويد.
8- چنان که اشاره شد، بنابر ديدگاه سنتي شناخت صحيح از طبيعت و خودانسان، آدمي را به شناخت خدا مي رساند؛ اين ايده به صراحت مورد تأييد سنت هاي گوناگون از جمله اسلام قرار گرفته است. چنان که حضرت علي (ع) فرمودند:
من عرف نفسه فقد، عرف ربه؛
هرکس خود را بشناسد، خدا را شناخته است.
از سوي ديگر، قوه خرد مهمترين ابزار شناخت است که با رشد و شکوفايي آن شناخت آدمي از حقايق عالم نيز روبه فزوني مي گذارد. انسان که درعصر ظهور به تکامل عقلاني وعلمي دست مي يابد و واقعيات عالم وحقيقت انساني را بهتر از هرزماني مي شناسد، به علت وجودي هستي پي مي برد و حقيقت ذات باري تعالي را باز مي شناسد.
9- همان گونه که در تمدن سنتي، امور ماوراء طبيعي انسان رابراي رسيدن به آرمان هاي انسانيت ياري مي دهند، درعصر ظهور نيز امدادهاي آسماني درجهت رفاه مادي ومعنوي بشريت حضوري بي مانند دارند. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
.. يتنعم امتي في زمن المهدي نعمه لم يتنعموا قبلها فط. يرسل السماء عليهم مدراراً ولاتدع الارض شيئاً من نباتها الااخرجته. ..؛(32)
... امت من درزمان [رستاخيز] مهدي به نعمت هايي دست يابند که پيش از آن ودر هيچ دوره اي دست نيافته بودند. درآن روزگار، آسمان باران فراوان دهد و زمين هيچ روييدني رادر دل خود نگاه ندارد...
خلاصه آن که اگرچه نمي توان قاطعانه اظهار داشت که حکومت امام مهدي(عج) ومنجي موعود درعصر ظهورهمان جامعه ايده آل ومورد نظر سنت گرايان است، براساس آموزه هاي انديشه مهدويت، بسياري از ويژگي هاي سنت وتمدن سنتي در جامعه مهدوي در عصر ظهور رخ خواهد نمود و دغدغه سنت گرايان را حل مي نمايد.
محور دوم: دکترنصر و وحدت متعالي اديان
نصر مدعي است که هر دين دعوي حقانيتي را دارد که به همان نحوه تجلي حق درآن عالم مبتني است وبا نحوه تجلي حق در عوالم ديگر تفاوت دارد. بنابراين، هم توصيف ومسيحي وهم توصيف اسلام ازآن «واقعيت»هر دو صادق است، هرچند آنها را متناقض مي يابيم؛(35) زيرا در قله کوه «حقيقت الهي» واحدي وجود دارد که اين اديان از آن سرچشمه گرفته اند و محققاً درآن مقام تعارض وتناقض وجودندارد، اماهنگامي که رودها در بسترهاي متنوع جاري مي شوند، تغييراتي متناسب با فرهنگ آدميان مي گيرند و به نظر متناقض مي گردند.
به عبارت ديگر، هردين خاص هم مطلق دين وهم يک دين است؛ ازآن جهت مطلق دين به شمار مي رود که حقيقت مطلق و وسايط دست يابي به آن را در درون خود دارد و از آن حيث يک دين خاص به شمار مي رود که متناسب با نيازهاي روحي و رواني جماعت بشري خاصي که براي آن مقدر شده ومخاطب آن دين است، برجنبه خاصي از حقيقت تأکيد مي ورزد.(36)
دکتر نصر اوج تعالي تفکر خويش را درعصر ظهور حضرت مهدي (عج) مي داند. به اعتقاد او وقتي حضرت مهدي(عج) در آخرالزمان ظهور کند، نه فقط صلح را از نو برقرار مي کند بلکه صور دين ظاهري را تعالي مي بخشد و از رخ معناي باطني و وحدت ذاتي آن نقاب برمي گيرد واز اين طريق همه اديان را متحد مي سازد.(37) بدين سان، حقيقت وحدت متعالي اديان برهمگان آشکار مي گردد.
بي ترديد انحصارگرايي ديني چه از جهت حقيقت شناختي وچه از حيث نجات شناسي، انديشه غالب کليساي مسيحيت در قرون وسطا بوده است. در انجيل يوحنا چنين آمده که «هيچ کس» پدر را نمي يابد مگر از طريق مسيح.(38) از قرن سوم ميلادي نيز اين عقيده جزمي مطرح وشعار مسيحيت شده که در بيرون از کليسا رستگاري نيست.(39)
اما انديشه ورزان اسلامي، ضمن تفکيک ميان حقيقت ونجات به حقانيت دين خود تأکيد نموده اند، لکن رستگاري و فلاح را امري افزون برحقانيت برشمرده اند. براي نمونه، استاد مطهري مانند بسيار ياز حکماي اسلامي با تمايز ميان کفر تقصيري وکفر قصري، گستره نجات را تا حد کافران قاصر نيز بسط مي دهد(60) ولي با وجوداين معتقد است که اسلام به معناي خاص تنها دين صادق وحق به شمار مي رود.او مي گويد:
دين حق، درهرزماني، يکي بيش نيست وبرهمه کس لازم است از آن پيروي کند. اين انديشه که همه اديان آسماني از لحاظ اعتبار در همه وقت يک سانند، انديشه نادرستي است؛ البته صحيح است که ميان پيامبران خدا اختلاف ونزاعي وجود ندارد...، ولي اين سخن به اين معنا نيست که در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و طبعاً انسان مي تواند در هر زماني هر ديني را که مي خواهد بپذيرد.(41)
با اين اوصاف، وحدت متعالي اديان هم براساس آموزه هاي اسلامي وهم مسيحيت موجه نبوده وانحصار حق دريک دين خاص است.
اما آيا برمبناي آموزه هاي انديشه مهدويت وعمل کردهاي حضرت در عصر ظهور نيز، تنها دين واحد (يعني دين اسلام) مي تواند دين حق به شمار آيدوحدت متعالي اديان بي معناست يا خير؟
براساس تعاليم وحياني دين اسلام، درعصر ظهور قوه خرد تکامل مي يابد،(42) انسان به اصل ونهاد خويشتن باز مي گردد، اسلام راستين وبنيادين به زمينيان ارائه مي شود، آيين اسلام مرزهاي جغرافيايي را مي نوردد،(43) فردي آسماني وانساني کامل درميان آدميان حضور مي يابد، تورات و انجيل تحريف نشده به مردمان عرضه مي شود، حق گرايي رو به فزوني مي رود و نمودهاي باطل ريشه کن مي گردد.
بااين رخ دادها، شمار بسياري از پيروان سنت هاي مسيحي، يهودي، هندو، بودا وديگر سنت ها با اراده وگزينش خويش، بي آنکه تحميل يا قوه قاهره اي عليه آنان صورت بگيرد، به حقيقت وحقانيت اسلام يعني فطري ترين وعقلاني ترين دين پي مي برند و به آن روي مي آورند.
اما آن حضرت باکساني که به دين اسلام نگروند وبرهمان دين قبلي خويش يعني مسيحيت ويا يهوديت باقي بمانند، چه مي کند؟
دراين مورد، دو فرضيه تصور شدني است که برمبناي هرکدام، وحدت متعالي اديان موجه ومستدل نبوده و دين حق منحصر در اسلام است:
1- ضرورت اسلام آوردن همگان
خداوند تبارک وتعالي مي فرمايد:
(هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون) ؛(44)
او کسي است که پيامبرش را به هدايت وديني درست، فرستاد تا آن را برهر چه دين است پيروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند.
دربرخي از روايات مصداق اين آيه شريفه عصر ظهور امام مهدي(عج) دانسته شده است که هيچ جايي درآن روزگار بر روي زمين نمي ماند مگر آن که هرصبح وشام درآن به وحدانيت خدا و رسالت محمد(ص) شهادت مي دهند.(46) براساس روايات قرينه، چنان چه جايي يا کسي بماند وپذيراي دين فطري اسلام نباشد، بايستي کشته شود تا زمين از لوث منکران ذات باري تعالي ودين حقيقي (اسلام) پاک گردد.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
ان لله مدينه خلف البحر سعتهامسيره. .. فيها قوم... لايأتون علي اهل دين الا دعوهم الي الله والي الاسلام و الي الاقرار بمحمد (ص) ومن لم يسلم قتلوه حتي لايبقي بين المشرق و المغرب ومادون الجبل احد الااقر؛ (47)
برپيروان هيچ ديني وارد نمي شوند، مگر اين که آنها را به خدا، اسلام و اقرار به نبوت حضرت محمد (ص) دعوت مي کنند. پس کسي را که اسلام نياورد، مي کشند تا اين که از مشرق تا مغرب و پشت کوه کسي نباشد مگر اين که ايمان آورد.
بنابراين، براساس اين روايات و روايات مشابه، اسلام دين غالب وهمگاني درعصر ظهور مي نمايد وبايسته است پيروان ديگر اديان آسماني و غيرآسماني به آن تشرف يابند.
با پذيرش اين فرضيه، مي توان نوعي انحصارگرايي حقبقت شناختي را درعصر ظهور پذيرفت که برمبناي آن، تنها اسلام از حقانيت برخوردار بوده ونجات بخش است وديگر اديان حق نيستند و قابليت پذيرش عمومي وهمگاني را نخواهند داشت و در نتيجه ايده وحدت متعالي اديان پذيرفته نمي شود و گر نه پيروان ديگر اديان سزاوار چنين برخوردي نبودند.
نکته جالب توجه آن که دکتر نصر، معتقد است اسلام تنها به معناي وحي قرآني نيست، بلکه به معناي تسليم دربرابر خداوند است وهمه اديان نيز بر يکتاپرستي وتسليم در برابر اراده حق تعالي مبتني هستند. اگر غير از اين باشد و دين ديگري اصيل و پذيرفتني نباشد، پس چرا خداوند در قرآن کريم و پيامبر در احاديث نبوي، مسلمانان را مسئول کرده اند که از مال، جان، زندگي، آزادي وعبادت امت هاي ديگر، يعني اهل کتاب محافظت کنند؟ بنابراين، تمامي اديان، دين اسلام به حساب مي آيند.(48) براساس اين مدعا مي توان اذعان داشت که اهل کتاب همانند پيروان اديان مسيحيت و يهوديت نيز مسلمان به شمار مي آيند و از دايره مخالفان اسلام بيرون هستند.
اما با کندوکاو در داده هاي انديشه مهدويت درمي يابيم که بسياري از احاديث از جمله حديث پيشين که از امام صادق(ع) نقل شد، به اسلام به معناي خاص، يعني اسلام محمدي تأکيد دارند و بحث تنها در الفاظ نيست بلکه بحث معنوي است.
2- عدم الزام به پذيرش دين اسلام
اين ديدگاه نيز نوعي انحصارگرايي حقيقت شناختي ديني را در عصر ظهور تأييد مي نمايد؛ زيرا حرکت امام در پافشاري بر دين اسلام ودعوت همگان به اين دين وهم چنين پذيرفتن مشروط کساني که به دين اسلام تشرف نيافته اند، تنها برحق بودن دين و شريعت اسلام دلالت مي کند و وحدت ديگر اديان را با اسلام نمي نمايد و گرنه ضرورت پرداخت جزيه با کمال خواري براي اسلام نپذيرفتگان(50) مقرر نمي شد؛ زيرا امام براي اجراي عدالت راستين وحقيقت قيام مي کند واگر چيزي را حق ببيند، بر ضد آن اقدامي نمي کند. البته اين امر منافاتي با حقانيت نسبي اين اديان ندارد؛ زيرا باتوجه به نظر اجماع، امام هر گونه شرک، کفر و بت پرستي را از صحنه روزگار محو مي کند، ولي از پيروان اين اديان تنها جزيه مي گيرد و چه بسا اين برخورد، حقانيت نسبي اديان ياد شده را بيان مي کند، هرچند اسلام دين حقيقي و حقيقت مطلق است.
محور سوم: انديشه مهدويت در آثار دکتر نصر
الف) همگاني بودن انديشه موعودگرايي
اما با وجود همگاني بودن باور به منجي، آيين ها در شخصيت مصلح و نگرش هاي گوناگون به او اختلاف دارند که اين چند گانگي درنظر به منجي، عرصه هاي زيست وکيفيت وگونه ظهور منجي را درمي نوردد. براي نمونه، «شيعيان، کم وبيش، مدعي اند که شخص مهدي را مي شناسند درحالي که سنيان، ظهور شخصي را به اين نام، درآينده انتظار مي کشند.»(56) هم چنين «نزداماميه، امام دوازدهم، حضرت مهدي (عج)، اگرچه زنده است، درغيبت به سر مي برد، درحالي که امام مذهب اسماعيلي دست کم در شاخه نزاريه آن، هميشه زنده است و در ميان انسان ها حضور دارد، و درنتيجه مفهوم انتظار ظهورامام که در روان شناسي ديني شيعه دوازده امامي بسيار حائز اهميت است، بدان معنا درمذهب اسماعيلي وجود ندارد.(57) دراين سخن نصر گونه اي از ابهام مشاهده مي شود، اگر ايشان براين باورند که از ديدگاه شيعه اماميه حضرتش غايب بوده ودرميان مردم حاضر نيست، سخن سنجيده اي به نظر نمي رسد. حقيقت آن است که از ديدگاه شيعه، غيبت امام مهدي (عج) به معناي عدم حضور درميان مردم نيست، بلکه در واقع آن حضرت درميان مردم حضور داشته وبا ايشان مراوده دارند وتنها از ديدگان پنهان هستند که ادله بسياري اين امر را تأييد مي نمايد.
با اين اوصاف به رغم اختلافات اجتناب ناپذير ومشکلات وکاستي هاي برخي از آنها، اصل منجي گرايي به منزله حقيقتي همگاني، توان لازم رابراي پيوند انسان ها ورفع بحران هاي اتحاد داراست، مي تواند مرزهاي جغرافيايي را درهم شکند، گونه اي از وحدت مرام وعقيده بين پيروان سنت هاي گوناگون را درپي آورد و با فروغ خود، چراغ اتحاد و يگانگي را روشن سازد.
ب) منجي مصلح، مصداق انسان کامل
با اين حال، به اعتقاد دکتر نصر، هر انساني بالقوه انسان کامل است، اما تنها اوليا را مي توان بالفعل به اين نام خواند و از آنان به منزله مثال ها ونمونه هاي حيات معنوي درطريق رسيدن به کمال پيروي کرد. اين اشخاص، همان انسان هاي برگزيده در سنت هاي گوناگون و آينه تمام نماي وجود ازلي و واقعيت مثالي عالم ومصداق تمام عيار انسان به شمار مي آيند. آنها بازتاب روح الهي ( وجه الله) بر پهنه زمين وبهترين الگوي کمال انساني اند وتنها آنان به معناي کامل کلمه انسان به شمار مي روند؛ خواه اين انسان ها در زمان فعلي حضو ر داشته باشند و خواه آن که به عنوان يک منجي و انسان کامل درآينده ظهور کنند. ازاين رو نصر مي گويد:
کامل ترين انسان پيامبراسلام وکامل ترين جامعه، جامعه مدينه است. و در مواردي که کمال امري متعلق به آينده توصيف مي شد، هميشه با مداخله ديگر الهي در تاريخ بشري، با ظهور سوشيانت در دين زرتشتي، يا کالکي، همان کالکي آواتارا در کيش هندو، يا مهدي (عج) در اسلام پيوند داشته است.(60)
بنابراين، منجيان سنت هاي گوناگون در دوران ظهور خويش، مصداق کامل ترين انسان به شمار مي آيند وجامعه آنها کامل ترين جامعه است.
از اين ميان، نمونه کمال انساني
درانديشه شيعه جلوه بيشتري دارد، تا جايي که مسئوليت هاي خويش را در زمان قبل از شهور نيز تداوم مي بخشد، نصر مي گويد:
براساس تفکر شيعي، سلسله اي از امامان و انسان هاي کامل و ذوات برگزيده وجود دارد که آخرين ودوازدهمين آنها همان منجي مصلح است که خداوند عمري طولاني واسرار آميز به او عطا فرموده وهم اکنون در غيبت به سر مي برد. او همانند الياس که يهوديان او را درآسمان و زنده اش مي دانند، زنده بوده و مرشد پنهاني همه عالم است ومي تواند برکساني که از حال معنوي مناسبي براي ديدنش برخوردارند، ظاهر گردد.(61)
او يک موجود هميشه زنده روحاني است و کساني را که مستعد درطريق معنوي هستند، هدايت مي کند تا جايي که همه مومنان شيعه در دعاهاي روزانه شان از او ياري ومدد مي طلبند و آنان که دارا ي صلاحيت معنوي اند، با آن حضرت پيوند دروني ومعنوي ايجاد مي کنند.(62) اين تفکر ريشه در آموزه هاي شيعي دارد که براساس آن، امام مهدي منزلت و جايگاه نبوت را دارا و همانند نبي از عصمت علمي وعملي برخوردار است. براساس ادله عقلي و نقلي بسياري وظيفه هدايت تشريعي وتکويني انسان ها و پيوند دادن آنها به «حقيقه الحقائق» را برعهده دارند. از اين رو، امام در زمان غيبت همانند زمان حضور، به سيره ديگر امامان درميان آدميان عمل مي کند، در حد ضرورت نيازهاي معنوي بشر را بر مي آورد و در عصر حضور نيز همانند خورشيدي تابان، قلب هاي آکنده از تاريکي گناه را به نور ايمان وتقوا روشن مي سازد.
ج) نقش مهدويت در جهان اسلام
از نظرگاه دکتر نصر، درجهان امروز اين حرکت هاي موعود گرايانه (63) يا مهدي انديشانه ومتمهديانه (64) غالباً زماني رخ نموده که سيطره ظالمان و يا غريبان ومتجددان بر قلمرو ممالک اسلامي فزوني يافته ومسلمانان به انقيادشان در مقابل غربيان آگاه شده اند.(65) او مي گويد:
در نتيجه بازگشت و توجه به احاديث فرجام شناختي مربوط به پايان جهان که درآنها مي خوانيم آن گاه که ظلم همه جا را فرا گيرد، مسلمانان ضعيف مي شوند و به سلطه ديگران گردن مي نهند- موجي از مهدويت، بسياري از مناطق جهان اسلام را در سده نوزدهم فراگرفت که از جنبش برلوي در ايالت شمال غربي
پاکستان امروزي تا جنبش هاي غلام احمد وباب، تا قيام چهره هاي برجسته اي در افريقاي غربي که مهم ترين آنها عثمان دان فاديو، بنيان گذار خلافت سوکوتو بود که هرچند در دوره اي جلوتر مي زيست، دامنه نفوذش تا حوزه درياي کارائيب کشيده شد وسرانجام به جنبش مهدي گرايي سودان اشاره کرد که تنها شکست ارتش بريتانيا در سده نوزدهم، در برابر اين جنبش بود.(66)
افزون برآن، در برخي از سرزمين ها هم چون نيجريه وايران حرکت هاي مختلفي به ظهور پيوست که عناصري از گرايش هاي متمهديانه يا موعود گرايانه را در برداشت.(67)
با اين اوصاف، غالب کساني که به پيروي از اين حرکت ها تن درمي دادند کساني بودند که در انتظار وقوع واقعه هاي اخروي وبيرون آمدن دستي از غيب بودند. اين افراد با ظهور برخي از مدعيان مهدويت، به منزله مقدمه ومدخل ظهور مهدي(عج) هواداراني در جهان اسلام يافتند و برخي حرکت هاي مذهبي به راه انداختند که داراي آثار ونتايج بسيار مهم سياسي و ديني بود. برخي ازآنها همانند مهدي سوداني، عثمان دان فوديو هويت هاي سياسي جديدي خلق کردند وتوفيقات فراواني در مقابله با قدرت بسيار نيرومندتر استعماري غرب آن روزگار نيز به دست آوردند. برخي نيز همانند باب، مباحثاتي را در تشيع گشودند. باب خود را بابي (دروازه اي) به سوي مهدي(عج) وانمود مي کرد که با گرويدن بسياري بر گردش، مذهبي به نام بابيت پديد آورد.(68) حتي يکي از شاگردان باب به نام بهاء الله پا را از اين هم فراتر نهاد و خود را نه تنها مهدي بلکه پيامبري جديد و بنيان گذار بابيت معرفي کرد که امروزه درغرب پيرواني دارد.(69)
د) ضرورت ظهور؛ مقدمه قيامت
با وجود اين، اصل ظهور منجي چه ضرورتي دارد؟ با توجه به اين که جامعه بشري مسيرتکامل خويش را مي پيمايد، چه نيازي به ظهور منجي و حاکميت او در عصر ظهور وجود دارد؟ پژوهندگان ديني در پاسخ، ادله متعددي همانند اتمام رسالت انبياي الهي، پاسخ گويي به نياز فطري بشر و مقدمه بودن براي قيامت را برشمرده اند که دکتر نصربا تأکيد براين که پژوهش درباره ضرورت ظهور تنها با عنايت به سنت وآموزه هاي وحياني آيين هاي آسماني تأييد شدني است و قوه خرد پاسخ گوي به اين انگاره نيست، مورد سوم را تأييد مي کند و مي گويد:
ديدگاه هاي سنتي همانند مسيحيت و اسلام با استناد به آموزه هاي ديني - و نه عقل- در باب بازگشت يا ظهور دوباره مسيح نظر يک ساني داشته و پذيرفته اند که بازگشت و ظهور دوباره مسيح و حوادث قيامت در بيت المقدس روي خواهد داد، با اين تفاوت که اسلام برخلاف مسيحيت، وظيفه حضرت مهدي(عج) و مسيح (ع) را هم بسته به يک ديگر وظهور هر دوي اينان را بخشي از يک سلسله رويدادهاي عظيم اخروي واحد [ يعني همان قيامت کبرا] مي داند. از نظرگاه اسلام، درهمان حال که حضرت مهدي(عج) چند صباحي برزمين حکومت خواهد کرد، ظهور دوباره مسيح، با پايان تاريخ کنوني بشريت و به انتها رسيدن زمان، آن گونه که ما معمولاً درک مي کنيم، مقارن خواهد شد. بنابراين، زمان تاريخي به پايان مي آيد و روز قيامت برپا مي شود تا درباره بشريت داوري شود.(70)
حقيقت آن است که از ديدگاه شيعه اماميه ظهور حضرت مهدي(عج) وحضرت مسيح (ع)، همگام با پايان تاريخ و بر پا شدن قيامت نيست بلکه آغاز حيات واقعي بشري به شمار آمده و حکومت عدل مهدوي، مدت مديدي، در سراسر گيتي استوار خواهد شد و پس از آن قيامت برپا مي شود.
هـ) نقش اراده آدمي در ظهوربراساس بينش هاي فطري وديني از تاريخ، نبرد دروني انسان ها که قدما آن را نبرد ميان عقل و نفس مي خواندند، خواه ناخواه به نبرد ميان گروه هاي انساني و نبردميان انسان ها کمال يافته وآزادي معنوي به دست آورده از يک طرف وانسان منحط حيوان صفت از سوي ديگر کشيده مي شود.(71)
اما اختيار و اراده آدمي در تحقق ظهور و انسانيت اصيل وفراهم آمدن آرمان هاي بشري، تا چه اندازه اثرگذار است؟ و آيا اختيار وعامل انساني نيز درنيل به آن سعادت راستين دخيل است يا خير؟
دراين مورد دو ديدگاه اساسي ترسيم شدني است که دکتر نصر با اشاره به يک ديدگاه مي گويد:
برخي براين باورند که مسائل ومشکلات موجود در جهان اسلام تنها با امداد مستقيم الهي ومداخله خداوند در تاريخ حل خواهد شد وانقياد بي سابقه جهان اسلام در مقابل نيروهاي خارجي که خود نشانه آخر الزمان يا وقوع حوادثي ماهيتاً اخروي است، تنها با امدادهاي الهي ونه عامل انساني بنيان کن مي شود.(73)
براساس اين ديدگاه، اراده وعامل انساني، در تحقق ظهور هيچ نقشي ندارد، وآدمي تنها نظاره گر رخ داد با شکوه ظهور منجي خواهد بود. اين ديدگاه با آموزه هاي وحياني - که آدمي را مختار رد تغيير سرنوشت خود مي داند و فطرت و وجدان بشري سازگار نيست.
اما بنابر نظريه دوم و مختار که دکتر نصر به آن اشاره اي نکرده، اگرچه تاريخ ضابطه مند وقانون مند است، محرک ومکانيسم حرکت قيام منجي، اراده آدميان ونزاع و ستيز بين دو جبهه حق وباطل خواهد بود. بنابراين، نقش اراده واختيار آدمي در ظهور منجي بسيار کارساز است. چنان که خداوند مي فرمايد:
(ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم) (74)
در حقيقت خدا حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان خود را تغيير دهند.
شيخ طوسي با برتابيدن اين نظرگاه مي نويسد:
هم اراده الهي وهم تلاش ما در بسط يد وقدرت و سلطنت امام زمان (عج) موثر است. اگر خداوند بنابر مصالحي به وي بسط يد ندارد، مي دانيم که باز هم تقويت وبسط يد امام زمان (عج) بر ما يک تکليف واجب است؛ چون اين امر وابسته به آمادگي ماست. اگر بسط يد آن حضرت از کارهاي خداوند بود، ناچار بايد مردم در اطاعت وتمکين از آن حضرت مجبور مي شدند و خداوند ميان امام زمان (عج) وتوطئه دشمنان ايشان مانع ايجاد مي کرد تا کسي نتواند به وي آسيب برساند، يا اين که او راتوسط فرشتگان تسلطي بخشد و چنين کاري به اضطرار وسقوط تکليف منجر خواهد شد، سپس در هر شرايطي برما واجب است که براي بسط يد امام تلاش نماييم واگر تلاش نکنيم، تقصير از خود ماست.(75)
و) حکومت کامل در عصر ظهور
به اعتقاد نصر، از لحاظ سياسي، شريعت شامل تعاليم مشخصي است که بنياد نظريه سياسي اسلام را تشکيل مي دهند. در ديدگاه اسلامي، تنها خداوند قانون گذار است وانسان هيچ گونه قدرتي براي وضع قوانيني بيرون از چهارچوب شريعت ندارد و بايد فرمان بردار قوانيني باشد که خدا بر او فرو فرستاده است. بنابراين، از نقطه نظر شريعت، هرحکومت آرماني، فاقد قدرت تشريع وقانون گذاري در معناي اسلامي آن است و وظيفه حکومت نه تشريع قوانين، بلکه اجراي قوانين خداست. واقعيت اساسي، حضور شريعت يا قانون الهي است که بايد در جامعه به اجرا درآيد. با وجود اين، درمورد اين پرسش که در جامعه اسلامي چه کسي بايد حکم ران باشد، نظريه هاي شيعي وسني کلاسيک با يکديگر متفاوت است.(76) در نزد شيعه دوازده امام کلاسيک، «حکومت کامل از آن امام بوده وتنها با ظهور حضرت مهدي (عج) که حتي در حال حاضر نيز حاکم نامرئي جهان است، ولي خود را به طور مستقيم در جامعه بشري آشکار مي سازد- تحقق مي يابد، و درغيبت او هرشکلي ازحکومت بالضروره ناکامل است؛ زيرا نقص هاي آدميان درنهادهاي سياسي شان منعکس مي شود.»(77) و در رأس حکومت، انساني کامل و ذاتي برگزيده از جانب ذات براي تعالي درميان زمينيان حضور نداشته وهيچ گاه سنت اسلامي به معناي واقعي کلمه رعايت نشده است.(78)* با وجود اين، درعصر ظهور که با مداخله الهي در تاريخ بشري با ظهور سوشيانت در دين زرتشتي، يا کالکي، همان کالي آواتارا (79) در کيش هندو، يا مهدي(عج)دراسلام پيوند دارد،(80) ذاتي برگزيده وانساني کامل به نام امام مهدي(عج)خواهد بود ومصداق يک حکومت کامل وسنتي تحقق مي يابد وعدل کلي عرصه هاي گردونه زيست بشري را درخواهد نورديد.
ز) آرمان شهرگرايي
نصر با تأکيد براين امر مي گويد:
انسان ها با اطمينان خاطر بسيار درباره خلق آينده سخن مي گويند ونقشه هايي ترسيم مي کنند که بر روي کاغذ کاملاً منطقي به نظر مي رسد، ولي ديري نمي پايد که به انواع و اقسام نواقصي که در مرحله نقشه کشي حتي به تصور هم نمي آمد، مخدوش مي شوند؛ زيرا انسان هايي که عامل اجراي اين نقشه ها تلقي مي شوند، آن گونه که واقعاً هستند، يعني مخلوقاتي ناقص وفاقد معرفت لازم نسبت به سرشت امور، ديده نمي شوند، وجود آنان آکنده از نواقصي است که به هرکاري که دست بزنند، برآن تأثير مي گذارند، به هر اندازه اي که منکر اين نواقص شوند، خطرناک تر مي شوند. فراموش کرده اند که هيچ وضعي ممکن نيست از وضع ناقص ومعيوب کساني که موجب پديد آمدن آن وضع شده اند، بهتر باشد.(81)
با اين حال دکتر نصر به توصيفاتي در مورد مدينه هاي فاضله و آرمان شهرگرايي پرداخته ونقش آنها را در جهان معاصر مي شناساند ومي گويد:
آرمان شهر گرايي انديشه اي است که عامل مهمي درميان سلسله عوامل ونيروهايي است که باعث ظهور انديشه پيشرفت در غرب جديد گرديد. تعاليم سنتي هميشه به جامعه آرماني وکامل همانند جامعه آرماني وکامل شهر خداي قديس آگوستين، المدينه الفاضله فارابي و افلاطون آگاهي داشته اند. به معناي عميق، اين شهرها متعلق به اين جهان ، دست کم به معناي متعارف لفظ جهان، نبودند. خود واژه «utopia» که سرتامس مور آن را به منزله عنوان اثر مشهور خود به کاربرد، منشأ مابعدالطبيعي اين مفهوم را آشکار مي سازد. يوتوپيا به معناي حقيقي آن يعني ناکجاآباد. آرمان شهر يا ناکجاآباد آن گونه که فلاسفه اسلامي قائلند، سرزميني وراي مکان فيزيکي، در آسمان هشتم است. آرمان شهر از آن عالم ملکوت بوده و بر روي زمين تحقق ناپذير بود، مگر آن که نزول اين شهر ملکوتي به سطح زمين مقدر مي شد.(82)
اما دنيا زدگي اي که پس از قرون وسطا درغرب رخ داد، به تدريج انديشه آرمان شهر را دگرگون کرد تا آرمان شهرگرايي را به معناي جديد آن خلق کند. دراين دگرگوني، انديشه هاي مسيحايي اي که از يهوديت و تا حدودي از مسيحيت سرچشمه مي گرفت، وجود داشتند تا نقشي مهم ايفا کنند. مفهوم آرمان شهر گرايي قبلاً دنيوي شده، از اين شور ديني براي استقرار نظمي کامل بر زمين قدرت بسياري کسب کرد و نيروي عمده اي درجامعه غربي گشت. تصادفي نيست که جزمي ترين ايدئولوژي مبتني بر انديشه پيشرفت گريزناپذيرانسان که از غرب سربرآورد، يعني مارکسيسم برآن بود تا شور شبه مذهبي اي را که از بسياري جهات از تحريف انديشه هاي مسيحايي نشأت مي گرفت، با آرمان شهرگرايي تلفيق کند. نقش مسيح در استقرار سلطنت خداوند بر زمين به نقش انقلابيوني مبدل گشت که از طريق ابزارهاي انقلابي وخشونت آميز نظم اجتماعي کاملي پيدا کرد.(83)
نتيجه
نصر با تفکر سنت گرايي خويش قائل به وحدت متعالي اديان است که اين ايده با حاکميت امام مهدي(عج) درعصر ظهور سازگار نيست ودرنتيجه حضرتش وحدت متعالي اديان را نخواهند پذيرفت.
نصر با عنايت به اين که سنت اسلامي را برتر وسهل تر از ساير سنن مي داند، سنت اسلامي را برمي گزيند و بسياري از آثار خويش را نيز به آن اختصاص مي دهد و در آثار خود بسياري از مباني انديشه مهدويت را به منزله يکي از آموزه هاي وحياني اسلام تبيين مي کند.
پي نوشت:
1- سيد حسين نصر، معرفت وامر قدسي، ترجمه فرزاد حاجي ميرزايي ، ص 57، چاپ دوم، انتشارات فروزان ، تهران 1383 شمسي.
2- نک: رنه گنون، بحران دنياي متحدد، ترجمه ضياء الدين دهشيري، ص 38، چاپ دوم: انتشارات اميرکبير، تهران 1372 شمسي.
3- عدنان اصلان، پلوراليسم دين، ترجمه انشاءالله رحمتي، ص 99-100 انتشارات نقش جهان، بهار 1385 شمسي ( با تلخيص)
4- سيدحسين نصر، دين ونظام طبيعت ، ترجمه محمدحسن غفوري، ص 31 ، انتشارات حکمت، 1384 شمسي.
5- سيد حسين نصر، معرفت ومعنويت، ترجمه انشاءالله رحمتي، ص 155-156 چاپ سوم: انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردي؛ تهران 1385 شمسي.
6- معرفت و امرقدسي، ص 58.
7-معرفت و معنويت، ص 175.
8-معرفت و امر قدسي، ص 58.
9- دين ونظام طبيعت ، ص 136.
10- معرفت ومعنويت، ص 43.
11- سيدحسين نصر، اسلام وتنگناهاي اسنان متجدد، ترجمه انشاءالله رحمتي، ص 37، انتشارات دفتر پژوهش ونشر سهروردي، تهران 1383 شمسي.
12-معرفت و معنويت، ص 260.
13-مصطفي ملکيان، راهي به رهايي، ص 422، انتشارات نگاه معاصر، تهران 1381 شمسي.
14- معرفت و معنويت ، ص 291
15- سيد حسين نصر، آرمان ها و واقعيت هاي اسلام، نصر، ترجمه انشاءالله رحمتي، ص 13-14، انتشارات جامي، 1382 شمسي (با تلخيص)
16- معرفت و معنويت، ص 164.
17- همان، ص 562-563.
18- پلوراليسم دين، ص 101.
19- همان، ص 103.
20- آيت الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ج 2 ، ص 302، ح 671، چاپ سلمان فارسي، قم؛ محمدبن مسعود بن عياش، تفسير عياشي، ج 1، ص 183، ح 81 ، انتشارات المکتبه العلميه الاسلاميه، تهران .
21- معرفت و معنويت ، ص 180 (با تلخيص)
22- سيدحسين نصر، انسان وطبيعت، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص71 ،چاپ دوم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1383 شمسي.
23- سيدحسين نصر، نياز به علم مقدس، ترجمه حسن ميانداري، ص 244 ، انتشارات طه ، تهران 1382 شمسي.
24-soteriology
25-salvation
26-Millenarianism
27- «لولا الحجه لساخت الارض بأهلها». (شيخ علي نمازي شاهرودي، مستدرک سفينه البحار، ج 5، ص 278، انتشارات موسسه نشر اسلامي (جامعه مدرسين)، قم 1419 قمري)
28- شهاب الدين سهروردي، مجموعه مصنفات، باتصحيح وتعليق هانري کرين، ج 2 ، ص 11-12 ، انتشارات وزارت آموزش و پرورش (3 جلدي) تهران ، بي تا.
29- انسان وطبيعت، ص 124.
30- سيدحسين نصر، سه حکيم مسلمان، ص 16.
31- «اذا قام قائمنا وضع يده علي رووس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم.» نک: شيخ صدوق، کمال الدين وتمام النعمه، ص653،انتشارات موسسه نشر اسلامي، قم 1405 قمري)
32- علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 83، انتشارات دارالوفاء، بيروت 1404 قمري.
33- اين الگو يعني وحدت متعالي اديان، با چالش هاي جدي رو به رو است. براي نمونه نحوه دست رسي سنت گرايان به باطن وسرچشمه اديان و مشاهده وحدت ويکپارچگي در آن منطقه، محل سوال و ترديد است. هم چنين واضح است که اين تفکر توان فائق آمدن بر مشکل آموزه هاي متعارض در اديان گوناگون را نخواهد داشت.
34- سيدحسين نصر، جاودان خرد، به اهتمام سيد حسن حسيني، ص 96 ،انتشارات سروش، تهران 1382 شمسي.
35- پلوراليسم ديني، ص 5-394 (باتلخيص)
36- همان ، ص 90-91
37- معرفت ومعنويت، ص 587
38- باب 14 بند 6
39- entera ecclesian mulla salus
40- مجموعه آثار، ج 1 ، ص 289، انتشارات صدرا، تهران 1383 شمسي.
41- همان، ص 275
42- «اذا قام القائم وضع يده علي رئوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم؛ زماني که قائم ما قيام کند، دستش را بر سر بندگان مي کشد.» که درپرتو آن، عقل هاي آنان را بارور و کامل مي کند.»
43- «امام باقر فرمودند: يفتح الله له شرق الارض وغربها؛ خداوند براي او، شرق وغرب دنيا را فتح مي کند. (نک : بحارالانوار،ج 52 ، ص 291)
44-سوره توبه، آيه 33
45-بحارالانوار، ج 24، ص 336، ح 59.
46-علي کوراني، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، ص 356 ، انتشارات اميرکبير، تهران 1383 شمسي.
47- بحارالانوار، ج 27، ص 44.
48- سيدحسين نصر، جاودان خرد، ص 92
49- بحارالانوار، ج 52 ، باب 27 ، ص 375، ح 175
50- (قاتلوا الذين لايومنون بالله ولاباليوم الاخر ولايحرمون ما حرم الله و رسوله ولايدينون دين الحق من الذين اوتوا الکتاب حتي يعطوا الجزيه عن يد وهم صاعرون)؛ «با کساني از اهل کتب که به خدا و روز بازپسين ايمان نمي آورند. و آن چه را خدا و فرستاده اش حرام گردانيده اند حرام نمي دارند و متدين به دين حق نمي گردند، کارزار کنيد، تا با [کمال] خواري به دست خود جزيه دهند (سوره توبه ، آيه 29)
51- سيدحسين نصر، قلب اسلام، ترجمه مصطفي شهرايني، ص 94 ،چاپ اول: انتشارات حقيقت، تهران 1383 شمسي .
52- سيدحسين نصر، جاودان خرد، ص 23.
53-قلب اسلام، ص 95.
54- سيدحسين نصر، سنت عقلاني اسلامي درايران، ترجمه سعيد دهقاني، ص 58، انتشارات قصيده سرا، تهران 1383 شمسي.
55- نياز به علم مقدس، ص 249
56- قلب اسلام، ص 95.
57- آرمان ها و واقعيت هاي اسلام، ص 305.
58- دکتر نصر، انسان وطبيعت، ص 124-125.
59- همان.
60- نياز به علم مقدس، ص 244.
61-قلب اسلام، ص 94.
62-آرمان ها و واقعيت هاي اسلام، ص 297- 298.
63-Millenialism
64-Mahdism
65-سيدحسين نصر، جوان مسلمان ودنياي متجدد، ص 181، چاپ سوم: انتشارات طرح نو، تهران 1375 شمسي.
66- قلب اسلام، ص 133.
67- جوان مسلمان ودنياي متجدد، ص 181.
68- همان، ص 174
69- قلب اسلام، ص 104.
70-جوان مسلمان و دنياي متجدد، ص 64.
71-شهيدمطهري، قيام وانقلاب امام مهدي، ص 37 ، انتشارات صدرا، تهران 1379 شمسي.
72-مجموعه آثار، ج 2، ص 358.
73- جوان مسلمان ودنياي متجدد، ص 181.
74- سوره رعد، آيه 11.
75- شيخ طوسي، الغيبه، ص 11 .چاپ اول: انتشارات موسسه معارف اسلامي، قم 1411 قمري.
76-آرمان ها و واقعيت هاي اسلام، ص 10.
77- همان، ص 298.
78- همان، ص 210.
79- اوتاره (Avatara)، حلول وتجسد خدايان را در قالب انسان يا حيوانات در آيين هندو گويند که مهم ترين آنهاحلول خداي ويشنو در جسم کريشناوراماست .
80- نياز به علم مقدس، ص 244.
81- همان، ص 97.
82- همان، ص 250- 251.
83-همان .
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}