توليد بيش از حد و دفع نامطلوب زباله آمريکايي ها


 

نويسنده:**سادب والش




 

چکيده:
 

معضل توليد و دفع زباله ها در آمريکا، به يکي از مسائل مورد توجه کارشناسان و منتقدان تبديل شده است. در جست و جوي علل ايجاد و تداوم اين معضل، با عواملي همچون فرهنگ نادرست مصرف در بين مردم آمريکا و نيز سودجويي شرکت هاي قدرتمند توليد کننده مواد مصنوعي غير قابل بازيافت و شرکت هاي مديريت ضايعات، که در صورت از ميان رفتن اين معضل، منافع عظيم خود را در خطر مي بينند، مواجه مي شويم.
در دنيا مکان هايي هستند که در زبان مردم آنها هيچ لغتي به معني زباله وجود ندارد و اين طرز فکر که چيزي ممکن است بلا استفاده و به درد نخور باشد و يا هر چيزي که توليد و ساخته مي شود و به هر حال روزي بايد به دور ريخته شود، نزد مردمان اين مناطق جهان، کاملاً غريب است و اساساً براي آنها چنين مفهومي وجود ندارد.
آمريکا از جمله اين مکان ها نيست. بالعکس، ما به چنان جامعه يک بار مصرفي تبديل شده ايم که اکنون با توليد حدود ساليانه دويست و پنجاه و چهار ميليون تن زباله که تنها کمتر از يک سوم آن بازيافت مي شود، يکي از بزرگ ترين توليد کنندگان زباله در جهان هستيم. نيازي به گفتن نيست که توليد اين زباله ها باعث تخريب محيط زيست و به اتمام رساندن منابع طبيعي ما مي شود. اما به جاي اينکه تلاش هاي خود را بر کاهش مصرف و بازيافت کارآمدتر متمرکز کنيم، ساليانه ميليون ها دلار صرف جمع آوري، له کردن، دفن کردن، سوزاندن و صادر کردن شيوه هاي مصرفي ويرانگر خود مي کنيم.
بدتر از همه اينکه بخش زيادي از آنچه که دور مي ريزيم، با ذهنيت و تصور افراد از زباله، هيچ گونه سنخيتي ندارد. اخيراً در يک تور تفحص شهري در نيويورک شرکت کرده بودم. من که به عنوان يک عضو غير رسمي به اين تور ملحق شده بودم، شاهد انواع زيادي از خوراکي ها، شامل ميوه ها و سبزيجات تازه و به طور طبيعي پرورش يافته، نان هاي زيتوني تزئين شده، گوشت دودي شده، نان هاي بيگل، شيريني و ديگر خوارکي هاي لذيذي بودم که بي شرمانه به عنوان زباله، دور ريخته شده بودند. همچنين در ميان زباله ها، متوجه کالاهاي بادوام تري همچون کتاب، لباس، اسباب و اثاثيه منزل و لوازم الکتريکي شدم که هنوز نسبتاً بي نقص به نظر مي رسيدند.
ظاهراً همه چيز در اين شهر به زباله تبديل شده و دور ريخته مي شود. متاسفانه، تنها در صد ناچيزي از زباله هاي اين شهر بازيافت مي شود. مابقي، که ساليانه بالغ بر چهار ميليون و سيصد و هشتاد و پنج هزار تن مي شوند، توسط کاميون هاي حمل زباله جمع آوري و بلافاصله له شده و در نهايت با تبديل شدن به توده هاي فشرده، امکان بازيافت آنها کاملاً از بين مي رود.
سپس اين توده هاي فشرده زباله را به ايستگاه هاي انتقال مي برند و در نهايت يا به کودهاي زباله سوزي سپرده مي شوندو در اثر سوختن، گاز دي اکسيد که عامل سرطان است، توليد مي کنند و يا به احتمال قوي تر به محل هاي دفن زباله حمل و در آنجا به ترکيبات خطرناک تجزيه مي شوند و اين ترکيبات به خاک و سفره هاي آب زيرزميني نفوذ مي کنندو همچنين گازهاي مضري را توليد مي کنند که وارد هوا مي شوند.
اين گازهاي مضر حاوي ماده مرگبار متان هستند که طبق اعلام آژانس حفاظت محيط زيست، از نظر جمع کردن و نگه داشتن گرما در جو کره زمين، از دي اکسيد کربن، بيست و يک برابر مؤثرتر بوده و در واقع، يکي از عوامل اصلي تغيير آب و هواي زمين به شمار مي رود. البته نقش زباله ها در تغيير آب و هواي زمين، تنها منحصر به اثر آلوده کنندگي آنها نيست. هيتر راجرز در کتابش با عنوان «نگاهي به آينده: زندگي پنهان زباله ها» مي نويسد: «اينکه کالاهايي که به عنوان زباله دور مي ريزيم، مي بايست جايگزين شوند، در واقع فرآيندهاي آلوده کننده ديگري و نيز مصرف و اتلاف بيشتر منابع طبيعي را در پي دارد».
مسئله تأمل برانگيز ديگر در مورد سيستم دفع زباله هاي ما اين است که تقريباً چهل و پنج درصد محتويات گورستان هاي زباله ما قابل تبديل به کود هستند و سي درصد نيز شامل بسته بندي هاي غير قابل بازيافت و ظروف و وسايل يک بار مصرفند که اصلاً نمي بايست توليد مي شدند. وقتي که به کاوش در مورد علت توليد اين گونه ظروف و وسايل مي پردازيم، با بزرگ ترين عامل تهديد کننده محيط زيست مواجه مي شويم؛ يعني سودجويي.
گروه هاي فشار همچون «اتحاديه ملي توليد کنندگان» که مرکز فعاليتشان در واشنگتن است، چندين دهه است که سرسختانه با چنگ و دندان در مقابل اعمال هر گونه محدوديت بر توليد فوق العاده پر منفعت و بسته بندي هاي يک بار مصرف مقاومت مي کنند و در کفه ديگر اين توازن، شرکت هاي قدرتمند مديريت ضايعات (که يک صنعت چندين ميليون دلاري است) قرار دارند که اساس فعاليتشان بر اين فرض است که زباله بيشتر مساوي است با پول بيشتر. دفن زباله هاي تفکيک نشده در گورستان هاي زباله، بسيار پرمنفعت تر از جداسازي آ نها براي بازيافت و يا تبديل به کود است و نيز نياز به کار و فعاليت سخت و پرمشقت ندارد.
بنابراين چپاول طبيعت همچنان و با همان شدت گذشته ادامه دارد. ما به جاي هر گونه تلاش مؤثر جهت کاهش ضايعات و استفاده مجدد و بازيافت آنها، زباله هايي که قادر به رسيدگي آنها نيستيم را به کشورهاي فقيرتر صادر مي کنيم و يا با استفاده از روش هاي حقه آميز مبتکرانه، بر اين مشکل سرپوش مي گذاريم.
روي خيلي از محل هاي دفن زباله در آمريکا از جمله گورستان معروف «فرش کيلر» در نيويورک را پوشانده و مهر و موم کرده اند و به عنوان فضاهاي عمومي، احيا و آباد کرده اند. اگر چه اين عمل، مطمئناً به نفع نواحي و ساکنان اطراف اين گورستان هاي زباله است اما ممکن است اين عقيده نادرست را به ذهن مصرف کنندگان متبادر کند که دور ريختن هيچ ايرادي ندارد.
همچنين مي بايست در نظر داشت که استفاده از خاک زراعي بر روي اين گورستان هاي زباله مهر و موم شده و نيز احيا و آباد کردن آنها، به هچ وجه از اثرات کشنده ترکيبات سمي به وجود آمده از زباله هاي مدفون شده که خاک و مجراهاي آب زيرزميني را آلوده مي کنند، نخواهد کاست.
بر خلاف جوامعي که در زبان مورد استفاده مردمان آنها هيچ واژه اي به معني زباله يافت نمي شود، آمريکايي ها چندين واژه براي اين مفهوم دارند.
(Sadhbh Walshe، بانوي نويسنده طرفدار محيط زيست)**
منبع:سياحت غرب- ش 78