مقدمه:
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم(علیه السلام) و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمى‌کرد، مسلّماً هیچ ‌یک از بندگان او معصیت و نافرمانى نمى‌کردند و به طور کلى، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
 
خداوند ی که از آغاز به سرنوشت و سرشت موجودات علم داشت، چرا آنها را آفرید؟ اگر در خدا بدی نیست  پس چرا شیطان بد است؟ و چرا خلقش کرد.

از طرفی انسانی که از شیطان تبعیت می کند چرا او را خلق کرد؟ .چرا باید شیطان بدی خلق شود تا انسانها ی از آنها تبعیت کنند و آنها هم به سرانجام شیطان دچار شوند؟

 درحالیکه خدا از اول میداند چه کسی بد است. و چه کسی خوب است.چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی؟

گویا این آفریدن، اجباری بوده و کلا از دست و اختیار بشر بیرون است. از طرفی اگر آن آفریده طغیان و عصیان هم نکند منجر به این می‌شود که در علم خدا مبنی بر طغیان‌گر بودن آن موجود خدشه و تناقض ایجاد شود، پس آن موجود، مجبور است همواره در سرکشی به سر برد و نمی‌تواند طوری دیگر رفتار کند. این هم جبری دیگر است.
 
این نوع سوالات بخاطر این است که ما در قضاوتهای خود خداوند را با بشر و هر موجود ضعیف دیگر قیاس می کنیم و به او موقعیت یک مخلوق را می دهیم و بعد دیدگاههای خود را در مورد او تنظیم می کنیم و این سوالات را در ذهت خود ایجاد می کنیم.

در حالیکه . خدا، خدا است و قضاوت درباره او باید با نگاه به مقام الوهیت او باشد نه چیز دیگر و این قیاس پنهان در ضمیر ما انسانها، راهزن خطرناکی است که معارف ما را به غلط و انحراف سوق میدهد.

لذا در این مقاله برآنیم تا به سوالاتی که در ذهتن انسانها نسبت به خلقت شیطان و انسان وجود دارد پاسخ بدهیم.
 
(چرا خدا شیطان را خلق کرده است؟)
شر و بدی در خارج وجود ندارد
شر و بدی، به معنای عدم خوبی و عدم وجود یک شی ء یا عدم کمال آن است. و هرگز صورت وجودی ندارد. یعنی شر در خارج هرگز موجود نیست و اگر احیاناً به بعضی از موجودات شر می گوییم.
 
 به خاطر این است که این موجودات مبدأ عدم برای موجودات دیگر می شوند. مثلًا گرگ چون مبدأ فقدان و عدم حیات بره می شود، ما آن را بد و شر معرفی می کنیم.
 
شر یا بدی نسبی است می تواند منشا خیر هم باشد.
چون شر، یک امر عدمی است، نمی تواند خالق و ایجاد کننده، داشته باشد. جنبه عدمی اشیاء خلق نمی خواهد، بلکه این جنبه وجودی آنان است که حاجتمند خالق است. این جنبه وجودی نبز جز خیر و خوبی، چیزی نیست.

 و احیاناً اگر چیزی را شر محاسبه می کنیم، این یک محاسبه نسبی است. مثلًا زهر مار، برای خود مار، عین حیات و بقاء است ولی برای موجودات دیگر و از جمله انسان، ممکن است شر و منشأ عدم حیات، واقع شود. پس این زهر مار، نسبت به ما شر و نسبت به خود مار، خیر و مایه حیات است.
 
سوال:
چرا خداوند، جهان را بگونه ای نیافرید که این شر نسبی هم در کار نباشد؟
پاسخ:بطور کلی پنج صورت در رابطه با خیر و شر قابل تصور است:الف: - همه عالم خیر باشد و هیچ شری در آن راه نداشته باشد.

مثل عالم فرشتگان که عالم تجرد از ماده است. ولی این برخلاف فرض ما است. زیرا فرض ما در این جهان مادی است که دارای نقص های زیادی است.
 
ب: - همه عالم شر باشد و خیری در آن راه نداشته باشد. (که این امکان ندارد چون شر مطلق برابر با عدم است و عدم نمی تواند موجود باشد.
 
ج: - عالمی باشد که شر آن، بیشتر از خیر آن باشد. یعنی شر زیاد و خیر کم داشته باشد که این عالم نیز حکیمانه نیست و هدفی بر آن مترتب نخواهد بود.
 
د - : خیر و شر آن مساوی باشند. این صورت هم، معقول و حکمیانه و دارای غایت عاقلانه نیست.
 
ه -: عالمی باشد که خیر آن زیاد و شر آن کم باشد. مانند عالم طبیعت که به ناچار موجب تزاحم اسباب و علل مادی با هم دیگر و در نتیجه پدید آمدن ضایعات و پایمال شدن جزئی کمالات و موجودات است.
 
آیا خلق این دنیا با این وصف، معقول است؟ آیا لازم است خداوند به خاطر نبودن شر کم از خیر بسیار چشم پوشی کند؟ یا به خاطر خیر بسیار، باید شر کم را هم متقبل شود؟ قهراً اگر خداوند به خاطر شر کم، خیر زیاد را خلق نکند، این معادله با فرض ج هم طراز می شود و غیر معقول می شود.
 
چون چشم پوشی از خیر بسیار، برابر با شر بسیار است و چشم پوشی از شر کم، برابر با خیر قلیل و کم است و گفتیم معقول و حکیمانه نیست که شر کثیر و خیر قلیل را بپذیریم. پس عالمی که دارای خیر کثیر و شر قلیل باشد، معقول و پذیرفتنی خواهد بود.
 
شیطان دارای خیر کثیر و شر قلیل است
حکایت شیطان هم در همین جهت قابل تفسیر است. البته شیطان از آن جهت که موجود است، خیر است. ولی از آن جهت که مبدأ گمراهی می شود، شر است. ولی خیر وجود او، بیشتر از شر وجود او خواهد بود.

امتحان انسانها و تقویت آنان و پدید آوردن دید و تجربه و مقاومت در انسانها از برکت وجود شیطان است. می گویند: اگر میکروب نبود، بلندی قد هیچ انسانی به 80 سانتی متر نمی رسید.

این به برکت وجود میکروب است که بدن را مجبور به انفعال و فعالیت کرده و موجبات رشد و تکامل آن را فراهم می آورد که انسانها بالنده و نیرومند می شوند. در ابعاد روحی هم کار شیطان این گونه است.
 
بعضی از افعال و بدیها ناشی از خود ما و از انتخاب و اختیار ما ریشه می گیرد در این جا مقصر ما هستیم که با دستان خود نعمتهای خداوندی را به بدی تبدیل می کنیم. و این بخش قابل توجهی از مشکلات بشر را تشکیل می دهد. [1]
 
ارتباط "علم خدا" با "اختیار یا اجبار بندگان"
علم خداوند موجب جبر انسان نیست.
علم خداوند به سرنوشت و چگونگی تعاملات و رفتارهای موجودات، موجب جبر آنها بر خطاکاری نمی‌شود. مثلا: اگر شما با استفاده از موقعیتی مانند ساختمان یا مکانی مرتفع، شاهد رانندگی دوست خود باشید و ببینید که با این طرز رانندگی، حتما سقوط می‌کند .

و نسبت به عاقبت ناخوشایند رفتار خارج از ضابطه و عقلانیت او، علم و آگاهی کامل داشته باشید، و پس از دقایقی هم وی به اثر طبیعی کار خود برسد، آیا شما مقصرید؟

 آیا شما باعث سقوطش به دره شده‌اید؟ آیا علم شما به سرنوشت انتخاب نادرست وی در شیوه‌ی رانندگی او را مجبور به سقوط کرده؟ آیا دولت‌ها و مهندسان راه و سازندگان اتومبیل که یقیناً می‌دانند.

بسیاری از تصادفات به دلیل سوارکاری، اتومبیل رانی و استفاده نادرست و نابجا از ماشین و جاده است، عامل جبری سوانح جاده‌ای‌اند؟
 
خداوند هرگز تقدیر و سرنوشت کسی را به گناه و معصیت ثبت و ضبط نکرد. این حدیث را بسیاری از دانشمندان اسلام از پیامبر بزرگوار(ص) روایت کرده‌اند:

«کسانی که دم از تقدیر زده و می‌پندارند آن معصیت‌هاشان همه ناشی از تقدیر و سرنوشتی است که خدا مقدر و مجبور کرده و در نتیجه عذابشان به دلیل آن بی‌اختیاری در عدم خویشتن‌داری است، بدانند که فکر غلطی دارند و جمع کثیری از انبیا هم از آنان ناراضی بوده و لعنت‌شان می‌نمایند».[2]
 
علم خدا کشف از عاقبت انسان است نه اجبار
بهتر است بگوییم که خداوند این را می‌داند که چه کسی از اسباب و زمینه‌های هدایت بهره گرفته و چه کسانی به آن پشت پا می‌زنند و آن عذاب، بازتاب کردار اختیاری مردم در استفاده نکردن از اسباب هدایت است.
 
مانند معلمی ورزیده که روز آغاز درس، عوامل موفقیت تحصیلی را می‌گوید و نیک می‌داند که چه کسانی، حرف گوش می‌کنند و چه کسانی سر به هوا هستند.

طبیعتاً نمره‌ها و جوایز خوب برای اهلش است و نمره‌ی منفی و دردسرهای آن هم برای آن که با کردار خود، همین را طلب می‌کرده است. پس علم معلم، پرده برداری و کشف از کردار بچه‌ها می‌کند، نه جبر آنها بر تنبلی.
 
از این‌رو متکلمان گفته‌اند: خدا به طاعات و معصیت بندگان علم دارد و این علم کاشف و تابع[3] آن کردار بندگان است.[4]
 
خداوند در مقابل شیطان پیامبر درونی و بیرونی خلق کرده است.
همه‌ی این اعتراضات، وقتی موجه است که خدا هیچ وسیله و سببی برای هدایت نفرستد و در عین حال انتظار طاعت داشته باشد.

اما وقتی پیامبر درونی(عقل سالم و فطری) و پیامبر بیرونی(انبیا و ائمه(ع) و کتاب و علمای ربانی) را بدین منظور تدارک دیده، آیا مقصر کیست؟ آن‌که "صدها چراغ دارد و بی‌راهه می‌رود"؟ یا آن‌که متخلف را به جهت شکستن چراغ، تنبیه می‌کند؟
 
و سعادت و شقاوت انسان در اختیار اوست نه شیطان
زندگی در دنیای امروز زندگی در مدرسه‌ی اراده است و سعادت و شقاوت هر کس به دست او است. و او است که باید حرکت کند و از خدا طلب هدایت و توفیق بیشتر نماید.
 
وجود شیطان مضر نیست، بلکه وسیله‌ی پیش‌رفت و تکامل است
  خداوند انسان را خلق کرده و اراده نموده است که او به تکامل برسد. برای تکامل باید نقش شیطان لحاظ شود تا در این بستر امکان رشد فراهم گردد. وجود شیطان، برای انسان‌های با ایمان و آنها که می‌خواهند راه حق را بپیمایند، مضر نیست، بلکه وسیله‌ی پیش‌رفت و تکامل است؛ چرا که پیش‌رفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضاد‌ها صورت می‌گیرد.[5]
 
خداوند شیطان را، شیطان خلق نکرد بلکه با انتخاب خودش متکبر شد..
اگرچه نقش شیطان‌های جنی و انسی یک نقش ضروری است و باید وجود داشته باشند، اما این‌که چه کسی این نقش را بازی کند با انتخاب و اراده می‌باشد و جبری از ناحیه خداوند وجود ندارد.
 
خداوند حتی شیطان را، شیطان خلق نکرد. به دلیل این‌که او سال‌ها (6 هزار سال)[6] هم‌نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست خودش و بر اثر تکبر، راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد.

فرمان خدا در آسمان و زمین برای شیطان و انس یکسان است
امام علی علیه السلام در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه (خطبه قاصعه)  می فرمایدخداوند مخلوقات خود را با امورى که آگاهى ندارند آزمایش مى کند، تا بد و خوب تمیز داده شود، و تکبّر و خودپسندى را از آن‌ها بزداید.
و خود بزرگ بینى را از آنان دور کند. پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا خداوند اعمال فراوان و کوشش هاى مداوم او را با تکبّر از بین برد.

او شش هزار سال عبادت کرد که مشخّص است از سال هاى دنیا یا آخرت است، امّا با ساعتى تکبّر همه را نابود کرد، چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگرى همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟
 
 نه، هرگز خداوند هیچ گاه انسانى را براى عملى وارد بهشت نمى کند که براى همان عمل فرشته اى را محروم سازد. فرمان خدا در آسمان و زمین یکسان است، و بین خدا و خلق، دوستى خاصّى وجود ندارد که به خاطر آن، حرامى را که بر جهانیان ابلاغ فرموده حلال بدارد. [7]
 
شیطان بخاطر عبادت در زمره فرشتگان بوده است
اولا، خداوند شیطان را جبراً شیطان (به عنوان موجودى شریر و موذى) نیافرید; بلکه شیطان پس از خلقت آن‌قدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام على(علیه السلام) در این‌باره مى‌فرماید:

 «واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد کان قد عبداللّه ستة آلاف لا یدرى امن سنى الدّنیا امّن سنى الاخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیتة.» [8]

پس این خود شیطان بود که‌با اختیارات خود از امر الهى‌تخلف کرد و از سجده ‌بر آدم‌امتناع ‌نمود و بدین ‌روى، مطرود رحمت الهى‌شد. [9]

ثانیاً، خداوند انسان را در برابر فریب‌ها و اغواگرى‌هاى شیطان بى‌دفاع نگذاشته، بلکه او را به نیروهاى عقلانى و وحیانى مسلّح نموده است; از یک سو، به وسیله عقل و از سوى دیگر، از طریق وحى از ترفندهاى شیطانى آگاهى پیدا کرده است. [10]

ثالثاً، وجود شیطان براى انسان به یک لحاظ، نعمت است و نه نقمت; چرا که خود وسیله‌اى براى پیشرفت و تکامل بشرى است; زیرا اگر انسان با نیروهاى مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّماً در تربیت روح و روان و تکامل معنوى او تأثیر فوق‌العاده‌اى خواهد داشت.
 
انسان در برابر شیطان مسلوب‌الاختیار نیست
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختاربودن خود مى‌برد [11] و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مى‌کنند، [12].

بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوب‌الاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن) [13]، وسوسه [14]، دعوت [15]، تسویل (فریفتن) [16] استزلال (لغزاندن) [17]، افتنان (به فتنه انداختن) [18] .

اضلال (گمراه کردن) [19]، ایحاء (القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن) [20] وعده دروغ [21] و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى‌دهد و این‌همه، از لوازم شیطنت است.
 
 
خلقت شیطان وسیله‌اى براى آزمایش انسان‌هاست
از سوى دیگر، یکى از سنّت‌هاى الهى «امتحان» است; به این معنا که اراده خدا بر این تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحاى گوناگون بیازماید: «احسب النّاسُ ان یترکوا و هم لا یفتنون.» (عنکبوت: 2) [22]

 خلقت شیطان هم خود وسیله‌اى براى آزمایش انسان‌هاست; زیرا انسان با توجه به این مسأله سعى مى‌کند با انواع مکر و حیله‌هاى او مبارزه کند.
 
 و با کمک و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئه‌ها و برنامه‌ها و نیرنگ‌هاى شیاطین انس و جن مقاومت کند و تسلیم نشود و بدینوسیله به عالى‌ترین مراتب کمال و سعادت انسانى نایل شود.
 
 بله، او مى‌تواند با اختیار خود، اسیر شعارهاى شیطانى و مغلوب هواهاى نفسانى خویش گشته، به دانى‌ترین مراتب حیوانى سقوط کند. و معمولا افراد بى‌ایمان نسبت به معاد این چنین هستند: «و لتُصغى الیه افئدة الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام:113)
 
شیطان هیچ گونه تسلّط تکوینی بر انسان ندارد
باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده، این سلطه تکوینى نیست .

شیطان هیچ گونه تسلّط تکوینی بر انسان ندارد؛ زیرا موجودی هم سطح و چه بسا فروتر از انسان است. خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینی نداده است.

طبق آیات قرآنی، قدرت او، تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه هایی مانند زینت دادن کارهای زشت و وعده های دروغین برای به فساد کشاندن انسان، عملی می سازد؛ «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ» و «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْض».[23]

البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه‌اى مى‌شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه‌ها.
 
دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب‌الاختیار کردن انسان نیست .
 
بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهى. بسیارند کسانى‌که حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند; دل‌هاى آن‌ها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند
 
 و از این‌رو، شیطان هم بر آن‌ها هیچ سلطه‌اى ندارد: «انّه لیس سلطانه على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکلّون» (نحل: 99) او بر بندگان خدا (کسانى که واقعاً بنده او هستند) هیچ سیطره‌اى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: «انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین» (حجر:42)
 
شیطان انسان را دعوت می کند نه مجبور
جالب این است که پس از آن که انسان با وعده های شیطان فریب خورد، شیطان از او بیزاری جسته، او را به جای خود رها می کند؛ «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْک».[24]
 
جالب تر این که در روز قیامت، پیروان شیطان او را به سبب فریب خود، مورد ملامت قرار می دهند؛ ولی او به صراحت اعلام می دارد که کار من تنها وعده های خلاف واقع بود که شما آنها را باور کردید و به وعده های الهی، اطمینان نکردید. بنابراین، شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را سرزنش کنید.
 
در این جا نه من می توانم فریادرس شما باشم و نه شما می توانید کمکی به من کنید؛ «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ».[25]

نتیجه:
در اینکه خداوند چرا شیطان را خلق کرد و هدفش چه بود. نتبجه این می شود که:
1. از قرآن کریم بر می‌آید که شیطان از نوع جن است و خداوند، جن و انس را تنها برای عبادت آفریده است.

2.خداوند هیچ گاه شر مطلق نیافریده است. وجود نفسی همه موجودات، خیر است
3.وجود شیطان برای تکامل انسان ضروری است؛ زیرا انسان از گذر مبارزه با او به مقامات والای بندگی و پرهیزگاری می‌رسد.

4.انسان در هیچ یک از اعمال خویش مجبور نیست. خدا او را آزاد و مختار آفریده تا راه صواب را از خطا بازشناسد و نیکی را ازبدی تمایز دهد.

پی نوشت:
1.آیت الله امینیTسرگذشت آسمانی و زمینی شیطان، ص: 34
2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 5، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
3. تابع در این‌جا به معنای این است که علم مطابق با معلوم است: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدمه، تحقیق و تعلیقات، حسن زاده آملی، حسن، ص 231،
4. کشف المراد، ص 230.
5. بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص 17.
6. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 287، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص. ۲۷۱ و ص. ۲۷۳،
8 نهج‌البلاغه، تدوین صبحى صالح، خطبه 192 (قاصعه)، بیروت، 1387 ق، ص 287
9. «فاخرج منها فانّک رجیمٌ و انّ علیک اللعنةُ الى یوم الدین.» (حجر: 34ـ35) و نیز ر.ک: اعراف: 13 / اسرا: 62 / ص: 78ـ77
10. ر.ک: یوسف: 5/ کهف: 50/ بقره: 168و208/ انعام: 112و124/ اعراف:22/ طه:117/ قصص:15/ فاطر:6/ یس:60/ زخرف:62/ اسرا:53
11 حالاتى مانند پشیمانى، شک و تردید و عذرخواهى و نیز مدح و ستایش یا مذمّت و سرزنش از بعضى افراد و همه نظام‌هاى حقوقى، اخلاقى و تربیتى، همه حاکى از وجود اختیار در انسانند.
12 ر.ک: محمود رجبى، انسان‌شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، ص 155
13 «فزیّن لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل» (نحل: 24) «تاللّه لقد ارسلنا الى اُمم من قبلک فزیّن لهم الشیطان اعمالهم» (نحل: 63) و نیز ر.ک: عنکبوت: 38/ انعام:43/ انفال:48
14 «فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلّک على شجرة الخلد و ملک لایبلى» (طه: 120) و نیز ر.ک: اعراف: 2و200 / ناس: 4و5/ فصلت:36/ یوسف:100
15 «... و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی» (ابراهیم: 22) و نیز ر.ک: لقمان:21
16 الّذین ارتدّوا على ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدى الشیطان سوّل لهم و املى لهم» (محمد:25)
17 فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا کانافیه» (بقره:36) و نیز ر.ک: آل عمران:155
18 «یا بنى آدم لایفتننکّم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة» (اعراف: 27)
19 «... و یریدُ الشیطان ان یضلّهم ضلالا بعیداً» (نساء:60) و نیز ر.ک: یس: 62/ نسا: 119/ قصص:15
20 «و کذلک جعلنا لکلّ نبى عدواً شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهم‌الى‌بعض زخرف‌القول غروراً» (انعام:13) ونیزر.ک:انعام:121
21 «وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً.» (اسرا: 64) و نیز ر.ک: ابراهیم: 22
22. و نیز ر.ک: عنکبوت:3/ ص:34/ دخان:17/ ص: 24 / تغابن: 15/ انفال:28/ بقره: 102/ بقره:
23. سوره حجر، آیه 39.
24.سوره حشر، آیه 16.
25. ابراهیم، آیه 14 و 28.
 
منابع:
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/6907/83230
https://hawzah.net/fa/Note/View/57239/%25C2%25A
https://hawzah.net/fa/Book/View/45426/53000/37
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa1815
http://ensani.ir/fa/article/67763
https://fa.wikifeqh.ir/