چرا خدا جسم ندارد؟
چرا خدا جسم ندارد؟ چه دلایل قرآنی و روایی و نقلی و عقلی بر عدم جسمانیت خدا وجود دارد؟ پاسخ را در این مطلب جویا شوید
جسم آن است که دارای ابعاد سه گانه طول، عرض و ارتفاع است. برخی، بُعد زمانی را نیز بر این ابعاد افزودهاند.اجسام از اجزای مقداری ترکیب شدهاند و به اجزای خود نیازمندند؛ امّا ذات خداوند به اقتضای توحید ذاتی بسیط است و مرکّب بودنش محال است و در نتیجه، جسمانیبودنش نیز ممکن نیست.
گر خدا جسم میبود، دارای امتداد بود و ناگزیر تقسیم میپذیرفت؛ خداوند مرکب نیست، پس این تقسیم باطل و محال خواهد بود.اگر اینگونه فرض شود، باید با تقسیم این جسم بسیط دو تا نصف خدا به وجود آید که هر دو واجب الوجود باشند که در این صورت نیز اشکالات متعدد پیش آمده و مستلزم محال خواهد بود». [۱]
قرآن کریم با صراحت، تثلیث و جسمانیّت خدا را نفی میکند. [۲]
این مطلب به دلایل متعددی از این سوال پاسخ مس دهد که : چرا خدا جسم ندارد؟ دلایل قرآنی و روایی و نقلی و عقلی که اثبات می کند در وجود خداوند باریتعالی جسمیت وجود ندارد.
چرا خدا جسم ندارد؟
اگر خدا جسم داشته باشد محدود می شود.چون جسم، مرکّب از اجزا است و هر مرکبّی نیاز به اجزایش دارد و هر چیزی که نیازمند باشد، ممکن الوجود است و نیاز به علت دارد، در صورتی که خداوند واجب الوجود و ازلی و ابدی است.
هم چنین اگر خداوند جسم باشد، نیاز به مکان و زمان دارد.
اگر خداوند مکان داشته باشد، محدود میشود و محدودیت هم از خواص ممکن است و خداوند غیرمحدود و غیر متناهی است، زیرا اگر محدود و متناهی باشد، مرکّب و محتاج خواهد شد. پس خداوند مکان ندارد و محال است که مکان داشته باشد. او فوق زمان و مکان است و محیط بر این دو میباشد. پس جسم هم نمیتواند باشد.
در هر حال جسم بودن خداوند (چه به تعریف تجربی و چه به تعریف فلسفی) نشانه نیاز خداوند، هم به اجزا و هم به زمان و مکان است، در حالی که خداوند موجود بی نیاز است. یعنی اگر نیازمند باشد، باید علتی نیاز او را برطرف کند، پس واجب الوجود نخواهد بود.
هم چنین فرض جسم بودن خداوند، به این معنا خواهد بود که قبل از وجود الهی، اجزائی باشند که خداوند از آنها ترکیب یافته باشد، در حالی که هر چیزی آفریده خداوند است، همین طور مکان و زمان (که از اجسام انتزاع میشوند) آفریده الهی میباشند و خداوند برتر از زمان و مکان است.
جسم بودن خداوند، به معنای محدودیت ذات او به آن مکان و غیبت او از مکان های دیگر و از عالم مجردات خواهد بود، در حالی که خداوند موجود نامحدود است. بنابراین به دلائل متعدد خداوند نمیتواند جسم باشد. [3]
اگر خدا جسم دارد، باید دارای مکانی باشد
آن چه که یک بعد دارد و در فاصله بین دو نقطه قرار دارد «خط» گویند و آن چه دارای دو بعد است، یعنی طول و عرض دارد و عمق ندارد «سطح» گویند و هر چیز که سه بعد دارد، یعنی دارای طول، عرض و عمق است و بتوان آن را با حواس پنجگانه ظاهر درک کرد «جسم» گویند.
جسم با تحقق خود خلئی را که مکان می نامند پر می کند، بنابراین هیچ جسمی خالی از مکان نبوده و بی نیاز از آن نیست.
اگر فرض کنیم خدا جسم باشد، در این صورت وجود او همراه با مکانی خواهد بود که در آن جای گیرد، و به این مکان نیاز خواهد داشت، و نیاز، با خدایی، سازگار نیست.
و نیز هر جسمی مرکب از اجزاست و هر مرکبی به اجزای خود نیازمند است. پس اگر فرض کنیم خدا جسم باشد باید او را مرکب و نیازمند بدانیم در حالی که گفته شد: نیاز و احتیاج با خدا بودن و دارا بودن همه کمالات سازگار نیست.
پیشوایان بزرگ اسلام با بیان هایی محکم، جسم بودن را از خدا نفی کرده اند. [4]
امام صادق ( علیه السلام) می فرماید:سبحان من لا یعلم کیف هو لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر لا یحد و لا یحس... و لا یحیط به شی ء و لا جسم؛ [5]
منزه است خدایی که کسی جز او نمی داند که ذات او چگونه است، هیچ چیز مانند او نیست و او شنوا و داناست، محدود و محسوس نیست، کمالات او حد و انتها ندارد... و با حواس درک نمی شود جسم نیست.
و یا در جای دیگر می فرماید:ان الجسم محدود متناه و الصورة محدودة متناهیة فاذا احتمل الحد احتمل الزیادة و النقصان و اذا احتمل الزیادة و النقصان کان مخلوقا؛ [6]
امام ششم در این جمله ها با برهانی بسیار محکم جسم بودن را از خدا نفی می کند، توضیح این که: تمام اجسام به حکم داشتن سه بعد (طول، عرض و عمق) و محدود بودن هر کدام از آنها، محدود خواهند بود؛ یعنی قابل کم و زیاد شدن هستند .
و هر چیزی که محدود و قابل کم و زیاد شدن باشد، مخلوق خواهد بود، و خالق و آفریدگار جهان محدود نیست و هیچ حد و مرزی برای او فرض نمی شود؛ زیرا حد و مرز داشتن نشانه مخلوق است.
دست خدا دلیل بر جسم بودن خدا نیسست
به کار رفتن برخی از الفاظ مانند «دست» در قرآن مجید درباره خدا دلیل برجسم بودن خدا نیست؛ زیرا در این قبیل کلمات به حکم عقل و تصریح دانشمندان ادب، معانی کنایی منظور است؛ مثلا وقتی گفته می شود «ید الله فوق ایدیهم؛ [7].
دست خدا بالای دست آنهاست» ، منظور قدرت خداست همان طور که در مثل معروف فارسی «دست بالای دست بسیار است» همین معنا منظور است.
و همین طور در آیه دیگر که خدای متعال می فرماید:قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی؛ [8] ای ابلیس چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با دستان خود او را آفریدم سجده نکنی؟ منظور از دست همان قدرت است.
جسمانی نبودن خداوند یک ضرورت عقلی و نقلی است.
آیا آیه شریفه «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»، بر جسمانی بودن خداوند دلالت دارد؟
در این جا روی سخن به پیامبر اکرم صلواتالله علیه است که به دنبال بحث آیه قبل: «و اگر بعد از این همه نشانههای روشن، که برای شما آمده است، لغزش کردید (و گمراه شدید)، بدانید (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد) که خداوند، توانا و حکیم است»، [9]
خداوند در این آیه میفرماید:«آیا (پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانهها و برنامههای روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایههایی از ابرها به سوی آنان بیایند .
(و دلایل تازهای در اختیارشان بگذارند؟! با این که چنین چیزی محال است!) و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوی خدا باز میگردد.» [10]
درباره این بخش از آیه شریفه، سه تفسیر وجود دارد:
۱. خداوند به قدر کافی اتمام حجت کرده و نباید افراد لجوج در انتظار این باشند که خدا و فرشتگان نزد آنها آیند و حقایق را بازگو کنند که این امر محال است و اگر هم ممکن بود نیازی به آن نبود.
۲. آیا آنها با این لجاجت در عدم ایمان ، در انتظار این هستند که فرمان عذاب الهی و فرشتگان عذاب فرا رسند و آنها را ریشه کن سازند.
۳. آیا آنها با این کار خود در انتظارند که قیامت بر پا شود و فرمان عذاب همراه فرشتگان الهی فرا رسد و به حساب همگی رسیدگی گردد و به کیفر خود گرفتار شوند. [11]
بنابر تفسیر اول، ممکن است اشاره به عقیده خرافی کفار باشد که گمان میکردند خداوند، گاهی از آسمان نازل میشود، در حالی که ابرها بر او سایه افکن میباشند[12]
درباره این که منظور از «قُضِیَ الْأَمْرُ»؛ یعنی پایان یافتن کار چیست،[13] به فرض محال که ممکن باشد خداوند و فرشتگان نزد آنها حضور یابند، نیازی به آن احساس نمیشود؛ زیرا همه چیز برای هدایت آنها به قدر کافی در اختیارشان قرار داده شده .
ادله عقلی بر نفی جسمانیت خداوند
جسمانی نبودن خداوند، یکی از مهمترین بحثها در باب صفات سلبیه حضرت حق تعالی است. دلایلی عقلی و نقلی در نفی جسمانیت خداوند بیان شده است مانند:
۱) این که هر جسمی دارای ابعاد سه گانه طول، عرض و ارتفاع است و بنابر نظریات جدید، بُعد زمان هم به این سه بُعد اضافه میشود که لازمه این امر، ترکیب در جسم است و هر موجود مرکّب، محتاج به اجزای خود است و هر موجود محتاجی ممکن است، پس واجب نیست. در حالی که خداوند، موجود واجب است. [14]
۲) بی گمان مشاهده حسّی، تنها در مورد اجسامی صورت میگیرد که دارای رنگ و مکان و محل هستند. بنابراین، در مورد ذات خداوند که ما فوق زمان و مکان است معنا ندارد. ذات پاک او نه در دنیا با این چشم ظاهری دیده میشود و نه در آخرت. [15]
ادله نقلی بر نفی جسمانیت خداوند
همچنین برخی از آیات قرآن کریم در مورد خداوند، جزو آیات محکم است و هر گونه نقص و حاجت و امکان را از ذات الهی نفی میکند؛ مانند این آیه شریفه:
«فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر؛ [16]
او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما همسرانی برای شما قرار داد و جفتهایی از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله (بوسیله همسران) زیاد میکند. هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست.»
جمله «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»؛ هیچ چیز همانند او نیست، در حقیقت، پایه اصلی شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن، به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمیتوان پی برد.
زیرا خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه پویندگان طریق «معرفة اللّه» قرار دارد همان پرتگاه «تشبیه» است که خدا را در وصفی از اوصاف شبیه مخلوقاتش بدانند، این امر سبب میشود که به درّه شرک، سقوط کنند.
خداوند متعال، وجودی است بی پایان و نامحدود از هر نظر و هرچه غیر او است، محدود و متناهی است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حیات، اراده، فعل، و خلاصه همه چیز و این همان خط «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقائص ممکنات است. [17]
بنابراین، هر چه از ظاهر آیات قرآن کریم برخلاف آیات محکم دیده شود، مانند این که صفات و افعالی را به خدا نسبت دهد، که متضمن حدوث ذات اقدس الهی است، باید به وسیله آیات محکم قرآن، معنا شوند .
و با دلایل عقلی و نقلی و تدبّر، معنا و تفسیری از آنها ارائه داد که با صفات و اسمای حسنای خدای تبارک و تعالی منافات نداشته باشد.
نظر دانشمندان اهل سنت در جسم بودن خدا
با این حال، جمعی از دانشمندان اهل سنت به استناد بعضی از احادیث ضعیف و پارهای از آیات متشابه ، اصرار بر این دارند که خداوند در قیامت با همین چشم دیده میشود و در قالب جسمی در میآید .
و دارای رنگ و مکان است و بعضاً آیه مورد بحث را ناظر به این معنا دانستهاند و شاید توجه به این حقیقت ندارند که چه مفاسد و مشکلاتی از این رهگذر به وجود میآید.
البته مشاهده خداوند با چشم دل، هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلماً در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قویتری دارد این مشاهده قویتر خواهد بود. [۱۸]
بنابراین، جسمانی نبودن خداوند یک ضرورت عقلی و نقلی است.
چسم نبودن خدا از منظر امیر المومنین (ع)
شخصی از امام علی (ع) پرسید : ” اَین کان ربنا قبل أن یخلق السموات و الارض ؟ یعنی : خداوند پیش از خلق آسمان ها و زمین کجا بود ؟
حضرت پاسخ داد : ” اَین ، سئوال عن مکان ، و کان الله و لا مکان ” یعنی : ” کجا ” سئوال از مکان است و خداوند پیش از آنکه مکان خلق شود وجود داشت.
حضرت علی (ع) که به فرموده رسول خدا (ص) دروازه شهر علم رسول الله است و خودش فرموده است که اگر پرده ها و حجاب ها از جلو چشمانم برداشته شود زره ای برعلمم افزوده نمی شود ، اینگونه مکان داشتن را از خداوند نفی می کند.
از اینجا دانسته می شود حضرت باری تعالی (جل جلاله ) جسم ندارد که پیش از خلق مکان وجود داشته است و گرنه جسم بدون داشتن مکان اصلا ممکن نیست .
و نیز اینکه در قرآن می فرماید : وهو معکم اینما کنتم والله بماتعملون بصیر” یعنی : هرجا که شما باشید خداوند نیز با شما است و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است .
آیا اگر خداوند جسم باشد هرگز می تواند در یک زمان همه جا حضور فیزیکی داشته باشد ؟؟
شیعیان معتقدند خداوند یکتا و یگانه است و شریک و مانندی ندارد. او است که خالق همه جهانیان می باشد و او است که به همه جانداران روزی می رساند و او است که جهان و جهانیان را تدبیر می کند. اسم خداوند هم نزدشیعیان الله (ج) می باشد.
تا اینجا عقاید شیعیان با اهل سنت هیچ تفاوتی ندارد . لکن عقیده شیعیان با اهل سنت در بعضی از صفات خداوند تفاوت پیدا می کند . که جای این بحث اینجا نیست [19]
تعبیرات قرآنی دلیل بر جسمانیت خدا نیست
تعبیرهای جسمانی و طبیعی را که در قرآن وارد شده، اولین کاری که باید بکنیم این است که خداوند را منزه از نقایص جسمانی و طبیعی دانسته و چیزی را مانند او ندانیم؛ برای نمونه:
در قرآن چنین آمده: «و جاء ربک والملک صفا صفا؛ [20]
(ملائکه) گرداگرد حاضران را در محشر میگیرند و آماده اجرای فرمان الهیاند». این ترسیمی است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانایی انسان بر فرار از چنگال عدالت.
تعبیر به جاء ربک (پروردگار تو آمد)، کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا برای رسیدگی به حساب خلایق است یا اینکه منظور عظمت و نشانههای خداوند است .
و یا منظور از ظهور پروردگار، ظهور معرفت او در آن روز است؛ بهگونهای که جای انکار بر هیچکس باقی نماند؛ گویی همه با چشم، ذات بیمثالش را مشاهده میکنند.
بههرحال مسلم است که آمدن خداوند به معنی حقیقی کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است، معنا ندارد؛ چراکه او از جسم و خواص جسم مبراست.
همین معنی با صراحت در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) نقل شده است و شاهد این تفسیر، آیه ۳۳ سوره نحل است که میفرماید: «هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکه او یأتی امر ربک؛ [21]
آیا آنها جز این انتظاری دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد. [22]
با توجه به پیراسته بودن ذات خداوند از نقایص جسمانی و طبیعی و بیحد و مرز بودن و صفات نامحدود کمال داشتن حضرت حق، باید گفت که چنین تعبیراتی را بدون حمل بر معنای کنایی، باید از ساحت مقدس خداوند سبحان دور دانست.
شخص کافری از امام صادق(ع) پرسید و گفت: شما می گوید خدا جسم ندارد و بوسیله حس های پنچ گانه درک نمی شود در حالی که در قرآن آمده است خداوند می شنود و می بیند(پس حتما گوش و چشم دارد).
حضرت در پاسخ فرمودند: «خداوند متعال می شنود ولی بدون ابزار، می بیند بدون آلت و وسیله دیدن؛ او با نفس خود می بیند و با نفس خود می شنود. و منظور من از این که او با نفسش می شنود و می بیند این است که او عالم به تمام هستی است» [23].
عدم رؤیت خدا دلیل بر عدم جسمانیت خداست
برخی آیات قرآن در این باره عبارتاند از: باز برای نمونه خداوند سبحان فرموده است: چشمها او را نمیبیند؛ ولی او چشمها را میبیند: «لا تدرکه الابصار وهو یدرک الابصار وهو لطیف الخبیر ». [24]
این آیه با صراحت میگوید که چشمها هرگز خدا را درک نمیکنند و نمیبینند؛ ولی او همه چشمها را درک میکند و میبیند. او خالق موجودات لطیف است و نسبت به بندگان لطیف و مهربان میباشد. او از همه چیز آگاه است: «و هو الطیف الخبیر».
به این ترتیب، آیه فوق هرگونه امکان رؤیت در مورد خداوند را چه در این جهان و چه در جهان دیگر نفی میکند». [25]
درباره عدم رؤیت حضرت حق، خداوند متعال در آیه دیگری از قرآن کریم خطاب به حضرت موسی (علیهالسلام) میفرماید: «لن ترانی یا موسی»؛ هیچ چیزی را ندیدم؛ مگر آنکه خداوند را قبل از آن و بعد از آن و در کنار آن مشاهده کردم.
بنابراین منظور دیدن خدا با چشم دل و لقای حضوری و شهود قلبی است که به مراتب قویتر و یقینیتر از دیدن ظاهری است.». [26]
خداوند جسم نیست از منظر ابوعلی سینا
اولین راهی که اثبات می شود که خداوند متعال جسم و جسمانی نیست آن است که بدانیم خداوند متعال در معنا و در کمیت غیر قابل انقسام است. در حالی که هر جسمی در معنا و در کم، قابل انقسام است.
پس معلوم می شود که خداوند غیرجسمانی است که قابلیت انقسام ندارد. این که جسم قابل انقسام در کم و معناست کاملاً محرز و مسلّم است.
یکی دیگر از راه هایی که می توان استدلال نمود که خداوند متعال نمی تواند جسم باشد آن است که بدانیم از نوع خداوند هم شکلی وجود ندارد و این دلیلی است بر غیرجسمانی بودن او!
جسم عنصری مادی دارای افراد است یعنی یک نوع است که دارای افراد است. مثلاً جسم سنگ که انواع و اقسام سنگ ها می شود افراد نوع سنگ بودن و همین طور در مورد سایر اجسام عنصری اما جسم فلکی نوع منحصر در فرد است و فقط یکی است. انواع و اقسام ندارد.
وقتی ذاتی دارای کثرت است نمی تواند کثرتش از ذات خودش باشد بلکه دیگری آن را به او داده است یعنی معلول علّتی غیر از خود است!
در اینجا ذات جسم بودن متعدد است که این تعدد و کثرت از ذات و درون خودش نیست بلکه علّتی آن را به او داده است و لذا می گوییم جسمی که از نوعش یافت شود معلول است.
هر جسمی حتماً جسمی دیگر از نوعش یافت می شود(چون همان طور که گفتیم اجسام عنصری انواع و اقسام دارند!) و هر چه جسمی دیگر از نوعش یافت بشود معلول است.
بنابراین هر جسمی معلول است و لذا اگر خداوند متعال را جسم بدانیم او را معلول علتی دیگر دانسته ایم که در مورد خداوند محال است معلول موجود دیگری باشد بلکه خود او علت همه موجودات است!
نتیجه:
با ملاحظه دقیق آیات قرآنى به این نکته پى مى بریم که خداوند متعال از جسم و جسمانیت مبرّاست.
1 ـ خداوند مى فرماید: [27] (او هر چه در زمین فرو رود و هر چه بر آید و آنچه از آسمان نازل شود و آنچه بالا رود، همه را مى داند و او با شماست هر کجا باشید و به هر چه کنید به خوبى آگاه است).
آیه به طور صراحت دلالت بر سعه وجود خداوند سبحان دارد و این که او در هر مکانى با ما است، و کسى که چنین شأنى دارد، نمى تواند جسم یا حلول کننده در محلّى باشد.
2 ـ و نیز مى فرماید: [28]( آیا ندیدى که آنچه در آسمان ها و زمین است، خدا بر آن آگاه است. هیچ رازى سه کس با هم نگویند، جز آن که خداوند چهارم آن هاست و نه پنج کس جز آن که خدا ششم آن هاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر.
جز آن که خدا با آن هاست هر کجا باشند، پس روز قیامت همه را به نتیجه اعمالشان آگاه خواهد ساخت که خدا به کلیه امورِ عالم داناست).
این آیه نیز به طور وضوح دلالت بر سعه وجود خداوند متعال دارد، و این که در همه جا موجود و با همه کس همراه است. و این گونه خدایى نمى تواند جسم باشد؛ زیرا جسم احتیاج به مکان دارد و با وجودش در مکانى، مکان دیگر از او خالى است.
3 ـ همچنین مى فرماید: [29] (مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف که روى کنید به سوى خدا روى آورده اید. خدا به همه جا محیط و بر همه چیز داناست).این آیه نیز همانند آیه پیشین، دلالت بر نفىِ جسمیّت خداوند دارد.
4 ـ و نیز مى فرماید: [30] (هیچ موجودى همانند او نیست و او شنواىِ بیناست).پر واضح است که اگر خداوند جسم بود، باید همانند سایر اجسام و شبیه آن ها مى بود.5 ـ و نیز مى فرماید: [31] (و خداوند از خلق بى نیاز است و شما فقیر و نیازمندید).
مى دانیم که اگر خداوند جسم بود، مرکب از اجزا مى بود، و هر مرکبى محتاج به اجزاى خود است. و این با غناى خداوند سازگارى ندارد.6 ـ همچنین مى فرماید: [32]( اوّل و آخر هستى و پیدا و نهان وجود همه اوست).
در این آیه خداوند متعال خود را ظاهر و باطن معرفى کرده، و اگر جسم مى بود باید ظاهر آن غیر باطنش (عمقش) باشد، و در نتیجه لازم مى آید که او ظاهر و باطن نباشد.7 ـ و نیز مى فرماید: [33] (دیده ها او را درک نمى کنند).
و اگر خداوند جسم بود چرا دیده ها او را ادراک نکنند؟! [34]
پینوشت :
1.غرویان، محسن، آموزش عقاید، ج۱، ص ۱۸۳.
2.مکی عاملی، محمد، الإلهیات علی هدی الکتاب والسُّنة والعقل، ج۲، ص۱۱۰.
3. مرتضى مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص 1018، نشر صدرا، تهران1379ش؛ علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 73، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران ـ 1341ش.
4.عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل، ص 189 , آیت الله جعفر سبحانی
5. صدوق، توحید، ص .98
6. همان، ص .99
7. فتح (48) آیه .10
8. ص (38) آیه .75
9. بقره/سوره۲، آیه۲۰۹.
10. بقره/سوره۲، آیه۲۱۰.
11. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج ۲، ص ۸۶- ۸۷.
12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج ۲، ص ۸۷.
13. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، با مقدمه بلاغی، محمد جواد، انتشارات ناصر خسرو،تهران، ج ۲، ص ۵۳۹.
14. الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، سبحانی، جعفر، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، قم، ج ۲، ص ۱۱۲ – ۱۱۷.
15. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج ۲، ص ۸۸.
16. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.
17. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج ۲۰، ص ۳۶۶-۳۶۷.
۱۸. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج ۲، ص ۸۸.
19. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ذیل آیات ۱۷۱ سوره نساء و سوره توحید.
20. فجر (۸۹)، آیه ۲۲.
21. نحل (۱۶)، آیه ۳۳.
22. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۴۷۰-۴۷۱.
23.الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج1، ص 83.
24. انعام (۶)، آیه ۱۰۳.
25. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ۴، ص ۲۵۲.
26. غرویان، محسن، آموزش عقاید، ج۱، ص۱۸۴.
27. سوره حدید، آیه 4.
28. سوره مجادله، آیه 7.
29. سوره بقره، آیه 115.
30. سوره شورى، آیه 11.
31. سوره محمّد، آیه 38.
32. سوره حدید، آیه 3.
33. سوره انعام، آیه 103.
34. گرد آوری از: سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد جمکران، قم، چاپ پنجم، 1387ش، ص243-245.
منابع:
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=23&lid=0&catid=24197&mid=249812
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=201365
https://amirrezadl.blogsky.com/1392/10/04/post-6
https://hawzah.net/fa/Article/View/58254
https://www.pasokhgoo.ir/node/26299
https://article.tebyan.net/167976
https://btid.org/fa/news/8094
http://salar-e-shahidan.ir
https://wikiporsesh.ir
https://fa.wikifeqh.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}