طرح مسأله و ضروت بحث

دغدغه فرهنگى و اهتمام به مسئله فرهنگ، یک وقت یک حالت حساسیت شخصى است یک وقت هم ناشى از نگرش به فرهنگ است. حساسیت شخصى و گرایش هاى فردى، آنچنان اهمیت و ارزشى ندارند آنچه که مهم است این است که ما ببینیم واقعا فرهنگ چه تاثیرى در سرنوشت کشور دارد و پرداختن به مسئله فرهنگ و حساس بودن بر روى آن، براى آینده اى که همه ما به آن علاقه مندیم و براى آن کار مى کنیم چه قدر مى تواند نقش ایفا کند.

ما فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان مى دانیم؛ نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلى حرکت عمومى آن کشور است. حرکت سیاسى و علمى اش هم در بستر فرهنگى است. فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمان هایش؛ این ها تشکیل دهنده مبانى فرهنگ یک کشور است؛ این هاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل مى کند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاک نشین و فقیر مى کند. فرهنگ، عنصر خیلى مهمى است. ما نمى توانیم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرف نظر کنیم.

دشمنان ملت ایران جهت دستیابی به اهداف شوم خود، بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعه بنیان هاى فرهنگىِ فاسدساز نیاز دارند.

در این نوشتار، جهت آشنایی بیشتر دانشجویان، اساتید و نسل جوان با جایگاه فرهنگ و آثار تهاجم فرهنگی، گزیده رهنمودهای مقام معظم رهبری در این باره که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
 

فرهنگ یک ملت

بین علم و تکنولوژى و تبعات آن، با فرهنگ تفاوت وجود دارد. دو مقوله جداگانه اند. اگر چه خود علم هم جزو شاخه هاى فرهنگ است، اما فرهنگ به معناى خاص براى یک ملت عبارت از ذهنیات و اندیشه ها و ایمان ها و باورها و سنت ها و آداب و ذخیره هاى فکرى و ذهنى است، که از این جهات، ما نه فقط از دنیاى پیشرفته در علم و تکنولوژى، عقب نیستیم، بلکه در بسیارى از جهات از آن ها جلوتر هم هستیم. البته نمى خواهیم مبالغه و اغراق گویى و مطلق گویى کنیم، گر چه در یک چیزهایى از همین شاخه هاى فرهنگ خارجى ها و عمدتا اروپایى ها از ما جلوتر هستند. (1)
 

تأثیر فرهنگ، در آینده یک ملت و یک کشور، با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست

بنده اصرار دارم که در محافل تصمیم گیر نظام جمهورى اسلامى یک مقوله مورد توجه قرار بگیرد و آن مقوله فرهنگ است. دغدغه فرهنگى و اهتمام به مسئله فرهنگ، یک وقت یک حالت حساسیت شخصى است یک وقت هم ناشى از نگرش به فرهنگ است.

حساسیت شخصى و گرایش هاى فردى، آنچنان اهمیت و ارزشى ندارند آنچه که مهم است این است که ما ببینیم واقعا فرهنگ چه تاثیرى در سرنوشت کشور دارد و پرداختن به مسئله فرهنگ و حساس بودن بر روى آن، براى آینده اى که همه ما به آن علاقه مندیم و براى آن کار مى کنیم چه قدر مى تواند نقش ایفا کند.

به نظر ما اینگونه است که بخش عمده فرهنگ، همان عقاید و اخلاقیات یک فرد یا یک جامعه است. رفتارهاى جامعه هم که جزو فرهنگ عمومى و فرهنگ یک ملت است، برخاسته از همان عقاید است. در واقع عقاید یا اخلاقیات، رفتارهاى انسان را شکل مى دهند و به وجود مى آورند.

خلقیات اجتماعى، رفتارهاى اجتماعى را به وجودمى آورند، بنابر این درست است که مقوله فرهنگ در موارد زیادى شامل رفتارها هم مى شود، لیکن اساس و ریشه فرهنگ عبارت است از عقیده و برداشت و تلقى هر انسانى از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردى و خلقیات اجتماعى و ملى.

بنده چند نمونه از خلقیات اجتماعى و ملى را که براى یک ملت تعیین کننده است در این جا عرض مى کنم:مثلا عزم و اراده، غرور ملى، احساس توانایى، احساس قدرت براقدام و عمل و سازندگى، انضباط، نشاط، همکارى و مشارکت.اگر فرض کنیم ملتى همراه با ایمان و عقیده اى که دارد این اخلاقیات را هم دارا باشد، خواهیم دید که چقدر در رسیدن به اهداف و آرمان هایش به او کمک خواهد کرد.

بنابراین به نظر ما مقوله فرهنگ از نظر تاثیرش در آینده یک ملت و یک کشور، با هیچ چیز دیگرى قابل مقایسه نیست، اهمیت مقوله فرهنگ از این جاست.لذا هرآنچه که موجب دغدغه انسان نسبت به آینده کشور و اهداف و آرمان هاى آن مى شود، همین ها موجب دغدغه در مسائل فرهنگى هم مى شود.

بنابراین دغدغه فرهنگى، ناشى از دغدغه نسبت به انسانیت انسان و نسبت به اهداف والاى انسانى و نسبت به آن چیزهایى است که حقیقتا مى خواهیم به آن ها دست پیدا کنیم و براى آن ها تلاش مى کنیم و براى آن ها زنده هستیم.

بنابراین اگر فرض کنیم در کشور محصولات فرهنگى ناسالمى وجود داشته باشد فکر ناسالم، اخلاق ناسالم، رفتار ناسالم، ابزار فرهنگى ناسالم، رسانه هاى ناسالم، کتاب ناسالم، وسائل هنرى ناسالم که بتواند با خرافات و کج اندیشى ها و کجروى ها عقاید را سست و مخدوش کند، این ها فرآورده هاى ضد انسانى اند، مقابله با آن ها باید با انگیزه دفاع از انسانیت صورت بگیرد و همه باید در این زمینه احساس وظیفه کنند. نگاه ما به فرهنگ، اینگونه است. (2)
 

فرهنگ، بستر اصلى حرکت عمومى، سیاسى و علمى کشور است

ما فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان مى دانیم؛ نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلى حرکت عمومى آن کشور است. حرکت سیاسى و علمى اش هم در بستر فرهنگى است.

فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمان هایش؛ این ها تشکیل دهنده مبانى فرهنگ یک کشور است؛ این هاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل مى کند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاک نشین و فقیر مى کند.

فرهنگ، عنصر خیلى مهمى است. ما نمى توانیم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرف نظر کنیم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم گیاه خودرو نیست. همه آنچه شما از نشانه ها و مظاهر فرهنگى در جامعه خودتان و در هر نقطه اى از دنیا مى بینید، بدون تردید این بذر را دستى افشانده است.

البته انسان بعضى از دست ها را مى بیند، اما بعضى از دست ها را نمى بیند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضاى خیابان، تا رادیو و تلویزیون، تا ماهواره، تا تبلیغات جهانى، تا اینترنت، و از این قبیل چیزها. فرهنگ، هدایت و پرورش دادن مى خواهد. بنابراین در دانشگاه ها کارفرهنگى بسیار مهم است. (3)
 

سه عرصه مهم در فرهنگ کشور

من فرهنگ کشور را در سه عرصه به طور مهم و عام مشاهده مى کنم ...
اول، در عرصه تصمیم هاى کلان کشور است؛ یعنى فرهنگ به عنوان جهت دهنده به تصمیم هاى کلان کشور حتّى تصمیم هاى اقتصادى، سیاسى، مدیریتى و یا در تولید نقش دارد. وقتى ما مى خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازى کنیم، در واقع با این کار داریم فرهنگى را ترویج مى کنیم، یا تولید مى کنیم، یا اشاعه مى دهیم. وقتى تولید اقتصادى هم مى کنیم، در واقع داریم از این طریق فرهنگى را تولید مى کنیم، یا اشاعه مى دهیم، یا اجرا مى کنیم. اگر در سیاست خارجى مذاکره اى مى کنیم و تصمیمى مى گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد.

بنابراین فرهنگ مثل روحى است که در کالبد همه فعالیت هاى گوناگون کلان کشورى حضور و جریان دارد. فرهنگى که باید درتولید، خدمات، ساختمان سازى، کشاورزى، صنعت، سیاست خارجى و تصمیمات امنیتى رعایت شود و حدود را معین و جهت را مشخص کند، چیست؟ این باید در این جا معین شود. بنابراین فرهنگ به عنوان جهت دهنده به تصمیم هاى کلان کشور است؛ این در واقع اهمیت و بناگذاشتنِ یک مبناى فرهنگى را در این جا به ما نشان مى دهد.

دوم، فرهنگ به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومى جامعه است. حرکت جامعه بر اساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیرى جامعه بر اساس فرهنگى است که بر ذهن حاکم است.

دولت و دستگاه حکومت نمى تواند از این واقعیتِ به این اهمیت، خود را کنار نگهدارد. وقتى مردم در خانواده و ازدواج و کسب و لباس پوشیدن و حرف زدن و تعامل اجتماعى شان در واقع دارند با یک فرهنگ حرکت مى کنند ـ بنده پیش از انقلاب در سخنرانى هایم مثال مى زدم و مى گفتم فرهنگ مثل تورى است که ماهى ها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور دارند حرکت مى کنند و به سمتى هدایت مى شوند ـ دولت و مجموعه حکومت نمى تواند خود را از این موضوع برکنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگى وجود دارد و مردم به چیزى فکر مى کنند؛ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذى هست دست نفوذى را قطع کنیم. بنابراین فرهنگ به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومى جامعه هم یکى از میدان هاى اساسى است.

چیزهایى که در فرهنگ عمومى ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا به قول آقایان احتیاج به دوز بالاترى دارد، کدام است؟

یکى از آن ها انضباط است. جامعه ما به انضباط، نهایت نیاز را دارد.
دیگرى، اعتمادبه نفس ملى و اعتزاز ملى است؛ یعنى احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهرى، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این افتخار است. یا در جاى دیگر مى گوید: «من مسلمانم».

اعتزاز به ایرانى بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملى گرایى ناقص ـ همان ناسیونالیسم منفى مطرودى که ما همیشه آن را رد مى کردیم ـ نباید اشتباه شود؛ این ناسیونالیسمِ مثبت است؛ این ملى گرایى به معناى خوب قضیه است؛ ما به این احتیاج داریم.

مورد بعدى، قانون پذیرى است؛ به هم تنه نزدن، از هم جلو نیفتادن، حق همدیگر را برنداشتن، توى جیب همدیگر دست نکردن؛ این ها قانون است و ما در جامعه این ها را لازم داریم.

موضوع دیگر، غیرت ملى است. اگر ببینیم کسى دارد به نحوى از انحاء به مرزهاى فرهنگى یا دینى یا جغرافیایى یا ملى ما تعرض مى کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما به جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود ... .

مقوله بعدى، تدین و دین باورى است؛ دین باورى با همان معناى عام خودش. من این جا به نظرم به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من او همان دانشجویى است که من مى گویم متدین و خدایى و مسلمان و حزب اللهى است؛ کارى ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان احساس کنند دلشان به سمت مسجد و قرآن مى کشد؛ این حالت براى کشور ما خیلى لازم است.

موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگى، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره ـ رشوه بگیریم، نگیریم، با رشوه گیر چه کار کنیم، کار مردم را چگونه راه بیندازیم ـ و فرهنگ لباس است ... بنده با مُد خیلى موافقم؛ جزو آدم هایى هستم که به مُد گرایش دارم، اما مُدى که از داخل جوشیده باشد چون مُد یعنى ابتکار و نوآورى نه چیزى که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بیرون مى آید ... .

الگوى مصرف وسائل زندگى مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه طورى باشد؛ این ها را نمى شود ندیده گرفت. اگر کسى توى بحر این کارها برود، مى بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر دارد صرف این ها مى شود که گاهى بسیارى از آن ها بیهوده است.

بالاخره جایى باید موضع خود را درباره این ها معین کند؛ حتّى اگر بگوید من الان وقت ندارم و اولویتم تعیین لباس ملى نیست. خیلى خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال این اولویت را نداریم و مى خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ لیکن بالاخره این انبار مجموعه فرهنگى صاحبى داشته باشد. این هم فرهنگِ در عرصه دوم است ... .

عرصه سوم، فرهنگ به عنوان سیاست هاى کلان آموزشى و علمى دستگاه هاى موظف دولت است؛ یعنى آموزش و پرورش و آموزش عالى و بهداشت و درمان. دستگاه هاى موظف دولت بالاخره باید سیاست هاى کلان آموزشى و علمى شان را از مرکزى بگیرند؛ این مرکز، این شوراست. درست است که آموزش و پرورش خودش یک مجمع مشورتى دارد، ولى او کار دیگرى مى کند و نزدیک به اجراست؛ اما این دورتر از اجراست؛ کلان تر و وسیع تر نگاه مى کند. وزارت علوم و بهداشت و درمان هم به شدت به این شورا احتیاج دارند ... .

در بحث فرهنگ به عنوان سیاست هاى کلان آموزشى و علمى دستگاه هاى موظف دولتى که عرصه سوم بود یکى از کارهایى که باید در این شورا تصمیم گیرى و اجرا شود، نحوه استفاده از مدیران و اساتید وفادار به دین و نظام اسلامى و انقلاب است. (4)
 

اولین کارى که سلطه گران در رابطه با فرهنگ کشورهاى تحت سلطه مى کنند

در رابطه با فرهنگ کشورهاى تحت سلطه، اولین کارى که سلطه گران مى کنند ـ که از قدیم مرسوم بوده است ـ این است که فرهنگ این کشورها را؛ زبانشان، ارزش هایشان، سنت ها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعى به زور شمشیر و درآوردن چشم ـ که در تاریخ مواردى از آن را داریم ـ نابود مى کردند و نمى گذاشتند که مردم به زبان خودشان تکلم کنند؛ براى این که زبان وارداتى را قبول کنند.

وقتى انگلیسى ها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسى را که زبان دیوانى رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند که حق ندارید فارسى حرف بزنید؛ فارسى را منسوخ کردند؛ انگلیسى را به جایش آوردند. در دوره حکومت سیاه پهلوى ها هم باورهاى مذهبى و عمومى و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم به تدریج بیرون کشاندند و غیرت زدایى و ایمان زدایى کردند. (5)
 

معنا و مفهوم حقیقى تهاجم فرهنگى

من که مى گویم تهاجم فرهنگى، عده اى خیال مى کنند مراد من این است که مثلاً پسرى موهایش را تا این جا بلند کند. خیال مى کنند بنده با موى بلندِ تا این جا مخالفم. مسئله تهاجم فرهنگى این نیست.

البته بى بندوبارى و فساد هم یکى از شاخه هاى تهاجم فرهنگى است؛ اما تهاجم فرهنگىِ بزرگ تر این است که این ها در طول سال هاى متمادى به مغز ایرانى و باور ایرانى تزریق کردند که تو نمى توانى؛ باید دنباله رو غرب و اروپا باشى. نمى گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبیعى، در فیزیک و در ریاضى و غیره یک نظریه علمى داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده دنیا باشد، عده اى مى ایستند و مى گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه فلانى است؛ حرف شما در روان شناسى، مخالف با نظریه فلانى است.

یعنى آن طورى که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، این ها به نظرات فلان دانشمند اروپایى همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این جاست که آن نظریات کهنه و منسوخ مى شود و جایش نظریات جدیدى مى آید؛ اما این ها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست مى گیرند! ده ها سال است که نظریات پوپر در زمینه هاى سیاسى و اجتماعى کهنه و منسوخ شده و ده ها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سال هاى اخیر آدم هایى پیدا شدند که با ادعاى فهم فلسفى، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر!

سال هاى متمادى است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادى دنیا منسوخ شده و حرف هاى جدیدى به بازار آمده است؛ اما عده اى هنوز وقتى مى خواهند طراحى اقتصادى بکنند، به آن نظریاتِ کهنه قدیمى نگاه مى کنند! این ها دو عیب دارند: یکى این که مقلدند، دوم این که از تحولات جدید بى خبرند؛ همان متن خارجى را که براى آن ها تدریس کرده اند، مثل یک کتابِ مقدس در سینه خود نگه داشته اند و امروز به جوان هاى ما مى دهند. کشور ما مهد فلسفه است، اما براى فهم فلسفه به دیگران مراجعه مى کنند! (6)
 

اگر با تهاجم فرهنگى هوشمندانه و مدبرانه برخورد نشود، بسیار خطرناک است.

متأسفانه وقتى درباره تهاجم فرهنگى و ضرورت رویارویى با آن و نهى از منکر سخن مى گوییم غالبا ذهن مردم ـ به دلیل سوابق ذهنى و یا هر چیز دیگر ـ به سمت مصداق هاى کوچک مى رود. که این دو نتیجه بد دارد: یکى اینکه یک عده انسان هاى سطحى قضیه را در همان حد منصر مى بینند و نیرویشان را در جهت همان مثال هاى سطحى و کوچک که هیچ اهمیتى ندارد بسیج مى کنند و دوم اینکه هوشمندان و متفکرین جامعه که مى بینند مسئله در این حد خلاصه شده، اهمیت قضیه از نظرشان کاسته مى شود و این مایه نگرانى است.

براى مثال ممکن است تهاجم فرهنگى در چهره و پوشش چند نفر زن در خیابان متجلى باشد و این را کسى مهم نداند. اما قضیه به اینجا منحصر نمى شود. بلکه قضیه این است که حقیقتا جبهه وسیعى از سوى دشمن با ابزار مؤثر، خطرناک و کارآمد و با استفاده از علم و تکنولوژى به وجود آمده براى اینکه جمهورى اسلامى را با تهاجم فرهنگى مواجه کنند.

چنین مبارزه اى اگر در مقابلش حرکتى انجام نگیرد بلاشک پیروز خواهد بود. به نظر من اگر با این تهاجم، هوشمندانه و با بهره گیرى از روش هاى درست و مدبرانه مقابله نشود، بسیار خطرناک و نابودکننده است. باید به این قضیه رسید. در این زمینه بایستى از اعمال سلیقه جلوگیرى کرد. اینکه فلان مسئول فلان بخش فرهنگى ما در یک قضیه اى سلیقه اى دارد، نباید ملاک باشد، بلکه باید خطر را با همان اهمیتى که دارد دید. (7)
 

تفاوت هاى تهاجم فرهنگى و تبادل فرهنگى

«تهاجم فرهنگى»، با «تبادل فرهنگى» متفاوت است. تبادل فرهنگى لازم است. هیچ ملتى بى نیاز نیست از این که در همه زمینه ها، از جمله در زمینه مسائل فرهنگى ـ آن مجموعه مسائلى که به آن ها نام فرهنگ داده مى شود ـ از ملت هاى دیگر بیاموزد. همیشه تاریخ نیز همین بوده است.

ملت ها در رفت و آمدهایشان، آداب زندگى را، خُلقیات را، علم را، لباس پوشیدن را، آداب معاشرت را، زبان را، معارف را و دین را از یکدیگر فراگرفته اند. این، مهم ترین تبادل هاى ملت ها با هم بوده است؛ حتّى مهم تر از تبادل اقتصادى و کالا. بسیار اتّفاق افتاده است که این تبادل فرهنگى، به تغییر مذهب یک کشور انجامیده است!

مثلاً در شرق آسیا، بیشترین عاملى که اسلام را به این کشورها ـ از جمله به کشور اندونزى، به کشور مالزى و حتى به قسمت هاى مهمى ازشبه قارّه ـ بُرد، دعوت مبلّغین نبود؛ بلکه رفت و آمد آحاد ملت ایران بود.

تجّار و سیاحان ایرانى راه افتادند، رفتند، آمدند و در سایه این رفت و آمدهاست که شما مى بینید ملت بزرگى که امروز شاید بزرگ ترین ملت اسلامى در آسیاست ـ یعنى اندونزى ـ مسلمان شده است. این اسلام را اوّل بار، نه مبلّغین دینى براى آن ها بردند و نه شمشیر و جنگ! اسلام را همین رفت وآمدها برد. خود ملت ما هم، در طول زمان، خیلى چیزها از ملت هاى دیگر آموخته است، و این، یک روند ضرورى براى تروتازه ماندن معارف و حیات فرهنگى در سرتاسر عالم است. این، تبادل فرهنگى است و خوب است.

تهاجم فرهنگى این است که یک مجموعه ـ سیاسى یا اقتصادى ـ براى مقاصد سیاسى خود و براى اسیرکردن یک ملت، به بنیان هاى فرهنگى آن ملّت هجوم مى برد. چنین مجموعه اى هم چیزهاى تازه اى را وارد آن کشور و آن ملت مى کند؛ امابه زور؛ امّا به قصد جایگزین کردن آن ها با فرهنگ و باورهاى ملى. این، اسمش تهاجم است.

در تبادل فرهنگى، هدف، بارورکردن فرهنگ ملى و کامل کردن آن است. اما در تهاجم فرهنگى، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملى و ازبین بردن آن است.

در تبادل فرهنگى، آن ملتى که از ملت هاى دیگر چیزى مى گیرد، مى گردد چیزهاى مطبوع و دلنشین و خوب و مورد علاقه را مى گیرد. فرض بفرمایید، دانش را از آن ها تعلیم مى گیرد. فرض کنید، ملت ایران به اروپا مى رود و مى بیند آن ها مردمى اهل سختکوشى و خطر کردنند.

اگر این را از آن ها یاد بگیرد، خیلى خوب است. به اقصاى شرق آسیا مى رود و مى بیند که آن ها مردمى هستند داراى وجدان کار، علاقه مند به کار، مشتاق کار. اگر این را از آن ها یاد بگیرد، خیلى خوب است. به فلان کشور مى رود و مى بیند مردم آن کشور، وقت شناس، داراى نظم و انضباط، داراى محبّت، داراى حسِّ ادب و حسِّ احترامند. اگر یاد بگیرد، این ها چیزهاى خوبى ست.

در تبادل فرهنگى، قضیه چنین است. ملت فراگیرنده، مى گردد نقاط درست و چیزهایى را که فرهنگ او را کامل مى کند، از دیگران تعلیم مى گیرد. درست مثل انسانى که ضعیف است و دنبال غذاى مناسبى مى گردد. دوا و غذاى مناسب را مصرف مى کند، تا سالم شود و نقصش از بین برود. در تهاجم فرهنگى، چیزهایى که به ملت مورد تهاجم مى دهند، چیزهاى خوب نیست، بلکه چیزهاى بد است.

فرض بفرمایید اروپایى ها، وقتى تهاجم فرهنگى را در کشور ما شروع کردند، نیامدند روحیه وقت شناسى شان را، روحیه شجاعت و خطر کردن در مسائل را، یا تجسّس و کنجکاوى علمى را، در ملت ما منتشر کنند و با تبلیغات و تحقیقات، سعى کنند ملت ایران، ملتى داراى وجدان کارى یا وجدان علمى شود. این کارها را که نمى کنند! مسئله لاابالى گرى جنسى را وارد کشور ما مى کردند.

ملت ما، در طول هزاران سال، ملتى بود داراى مبالات جنسى؛ یعنى رعایت هاى مربوط به زن و مرد و این در تمام دوران اسلامى بوده است. نه این که کسى خطا و تخلّف نمى کرده؛ خطا همیشه هست. در همه دوران ها و در همه زمینه ها، افراد بشر خطا مى کنند. خطا هست؛ اما خطا غیر از این است که چیزى بشود عرف جامعه!

ملت ما، ملتى بود که از هرزگى و عیاشى هاى فراگیر و مجالس عیش و طرب و این چیزها، برى بود. این کارها مخصوص اشراف و پادشاهان و شاه زاده ها و ملک زاده خانم ها و امثال این ها بود، که عیاشى کنند و شب تا صبح بیدار بمانند. اروپایى ها، میخانه هایشان در طول مدّت شب وروز و دوران سال و همه تاریخ همیشه روبه راه بود. این، تاریخ اروپاست. هرکس مى خواهد، برود بخواند و ببیند. این را خواستند وارد کشور ما بکنند و تا آن جا که توانستند، کردند.

در تهاجم فرهنگى، دشمن مى گردد آن نقطه اى از فرهنگ خود را به این ملت مى دهد و وارد این ملت مى کند که خودش مى خواهد. معلوم است که دشمن چه مى خواهد! اگر در تبادل فرهنگى، ملتى که از فرهنگ بیگانه چیزى مى گیرد، تشبیه به آدمى شود که در کوچه و بازار، غذا و دواى مناسب مى خرد که مصرف کند؛ در تهاجم فرهنگى، ملتى را که تحت تهاجم قرار گرفته است، باید به بیمارى که افتاده و خودش کارى نمى تواند بکند، تشبیه کنیم.

آن وقت دشمن، آمپولى به او تزریق مى کند و معلوم است آمپولى که دشمن تزریق کند، چیست! این، فرق دارد با آن دارو و درمانى که خود شما بروید و آن را با میل انتخاب و وارد بدنتان کنید. این، تهاجم فرهنگى است.

پس، تبادل فرهنگى به انتخاب ماست؛ اما تهاجم فرهنگى به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگى انجام مى دهیم تا کامل شویم؛ یعنى فرهنگ خودى را کامل کنیم. اما تهاجم فرهنگى انجام مى گیرد تا فرهنگ خودى را ریشه کن کند.

تبادل فرهنگى از چیزهاى خوب است؛ تهاجم فرهنگى از چیزهاى بد است. تبادل فرهنگى در هنگام قوّت و روزگار توانایى یک ملت انجام مى گیرد؛ ولى تهاجم فرهنگى در دوران ضعف یک ملت است. لذا دیدید که استعمارگران، در آسیا و آفریقا و امریکاى لاتین، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آن که سیاستمداران و سربازان و قزّاق هایشان وارد شوند، میسیون هاى مسیحى و هیأت هاى تبشیرى مسیحى شان وارد شدند! سرخپوستان و سیاهپوستان را اوّل مسیحى کردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و کاشانه شان، آواره شان کردند و پدرشان را در آوردند!

در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحى کردن مردم به این جا آمدند! البته آن ها، مثل دزدناشى که به کاهدان مى زند، نفهمیدند براى ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آن ها موفّق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمى شود گفت که سرمایه داران و کمپانى ها و غارتگران بین المللى، معتقد به حضرت مسیحند! آن ها چه مى شناسند مسیح کیست؟!

در محیط هایى که یک فرهنگ ملىِ مدافع ـ مدافع حیثیت خود ـ وجود دارد، کار اوّل این است که آن فرهنگ را از آن ها بگیرند. مثل این که اگر یک عدّه سرباز بخواهند به یک قلعه مستحکم حمله کنند، کار اوّل این است که پاى این قلعه آب مى اندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهاى این قلعه را، هرطور بتوانند، سست مى کنند.

این، اوّلین کار است. یا این که قلعگیان را خواب مى کنند. به قول سعدى که در آن داستان، در گلستان، مى گوید: «اولین دشمنى که برتاخت، خواب بود!» خواب، اوّلین دشمنشان بود. چشم هایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آن که این دشمنِ خودى ـ که خواب باشد ـ از درون خودشان چشم هاى آن ها را بست و دست هایشان لمس شد، دشمن آمد دست هاى این ها را بست و هر چه خواست، برداشت و بُرد! در تهاجم فرهنگى، این گونه عمل مى کنند. (8)
 

گرفتار شدن به تفکر و ذائقه ترجمه اى از مصادیق تهاجم فرهنگى و مصیبتى بزرگ است

تهاجم فرهنگى، مخصوص برخى از پدیده هاى ظاهرى و سطحى نیست؛ مسئله این است که یک مجموعه فرهنگى در دنیا با تکیه به نفت، حق وتو، سلاح میکربى و شیمیایى، بمب اتمى و قدرت سیاسى مى خواهد همه باورها و چارچوب هاى مورد پسند خودش براى ملت ها و کشورهاى دیگر را به آن ها تحمیل کند؛ این است که یک کشور گاهى به تفکر و ذائقه ترجمه اى دچار مى شود؛

فکر هم که مى کند، ترجمه اى فکر مى کند و فرآورده هاى فکرى دیگران را مى گیرد؛ البته نه فرآورده هاى دست اول؛ فرآورده هاى دست دوم، نسخ شده، دستمالى شده و از میدان خارج شده اى را که آن ها براى یک کشور و یک ملت لازم مى دانند و از راه تبلیغاتى به آن ملت تزریق مى کنند و به عنوان فکر نو با آن ملت در میان مى گذارند. این براى یک ملت از هر مصیبتى بزرگ تر و سخت تر است. (9)
 

برترى علمى غربى ها دلیل بر این نیست که ما عادات فرهنگى و رفتار و آداب معاشرت خود را هم از آن ها یاد بگیریم

عده اى فکر مى کنند چون غربى ها از لحاظ علمى بر ما برترى دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگى و روابط اجتماعى و سیاسى مان را از آن ها یاد بگیریم؛ این اشتباه است.

اگر استادى در کلاس به شما درس بدهد و خیلى هم استاد خوبى باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگى انتخاب کنید که او مى پسندد؟ اگر این استاد عادت بدى هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش مى کند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد مى گیرید؟

اروپایى ها کارهاى غلط و خطا و رفتارهاى زشت الى ماشاءالله دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربى ها مى گفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربى شویم. چرا؟ ما ایرانى هستیم و باید ایرانى بمانیم. ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم. آن ها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما مى رویم علمشان را یاد مى گیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آن ها را یاد بگیریم؛ این چه منطق غلطى است؟

چون آن ها به دلیلى باید چیزى به نام کراوات دور گردنشان ببندند ـ که البته ما نمى گوییم شما چرا کراوات مى بندید؛ کراوات مال آن هاست ـ آیا ما هم باید از آن ها تقلید کنیم؟ منطق ما براى این کار چیست؟ چرا ما لباس و رفتار و آداب معاشرت و حرف زدن و حتّى لهجه آن ها را تقلید کنیم؟

من گاهى مى بینم در تلویزیون گزارشگر ما از فلان نقطه دنیا دارد به زبان فارسى گزارش مى دهد و مطلب مربوط به ایران است؛ اما زبان فارسى را طورى حرف مى زند مثل این که یک انگلیسى دارد به زبان فارسى حرف مى زند! این، ضعف نفس و احساس حقارت است. (10)
 

وقتى علم بومى نشود و کشور گرفتار عقب ماندگى علمى گردد، پیروى از فرهنگ بیگانه و تبعیت اجبارى از سیاست هاى آن ها نیز حتمى است

وقتى در جامعه اى علم محترم شمرده مى شود که استعداد و سرچشمه درونى عناصر انسانى کشور جوشان شود و علم بومى گردد. سرمایه گذارى براى علم، باید با این هدف باشد؛ و الّا این که دیگران فرآورده هاى علمى داشته باشند و فرمول ها و کلماتى را به ما بیاموزند و ما بدون این که هیچ عمقى از آن به دست بیاوریم، آن کلمات را یاد بگیریم، به پیشرفت هیچ کشورى کمک نمى کند؛ نه ما و نه هیچ کشور دیگرى.

در گذشته سرچشمه علم در این کشور خشک شده بود. از طرق مختلف این کار صورت مى گرفت: یکى این بود که در مقابل هیمنه پیشرفت دانش غربى، این تصور در کشور ما غلیظ شد و مورد تأکید قرار گرفت که ایرانى قادر نیست، ایرانى نمى تواند، ایرانى استعداد لازم را براى پیشرفت علمى و صنعتى ندارد. امروز این حرف به گوش شما بیگانه و ناآشناست؛ اما بدانید که در یک دوره طولانى، این فکر در کشور تولید و ترویج شد؛ گفتند

ایرانى به درد ادبیات مى خورد ـ ادبیات بزم و گل و بلبل و این طور چیزها ـ آن هم ادبیات به معناى شعر؛ والّا تحقیقات ادبى را هم باز باید اروپایى ها و مستشرقین اروپایى مى آمدند مى کردند. ایرانى به درد کارهاى جدى و اساسى نمى خورد.

نتیجه فقر علمى، فقر صنعتى شد. نتیجه فقر صنعتى، خرج کردن همه سرمایه ها براى رسیدن به سطح زندگى معمولىِ متعارف دنیایى شد؛ یعنى وارد کردن، صنعت مونتاژ، دائم دنبال دیگران دویدن، نفت و همه سرمایه هاى داخلى را تقدیم کردن.

نتیجه دیگرش این بود که خیلى از استعدادهاى طبیعى ـ غیر از استعدادهاى انسانى ـ در کشور ما متوقف ماند. وقتى مردمى دانشمند نبودند، اهل صنعت نبودند و فناورى و علم نداشتند، از بسیارى از ثروت هاى موجود طبیعى خودشان هم غافل مى مانند. سال هاى متمادى مى گذشت؛ نفت در این کشور بود، اما کسى نبود که بداند این نفت چیست و به چه درد مى خورد! دیگرانى که پیشرفت کرده بودند، این ماده را مى شناختند و کاربرد آن را مى دانستند؛ لذا آن ها آمدند آن را کشف و استخراج کردند؛ صاحب آن شدند و به سود خودشان تصرف کردند؛ هم در کشور ما و هم در اغلب کشورهاى نفت خیز دنیا. همه این ها دنباله عقب ماندگىِ علمى است.

وقتى علم نباشد، صنعت نیست. وقتى صنعت نباشد، بسیارى از ثروت هاى جامعه کشف نمى شود. وقتى صنعت نباشد، همه موجودى براى به دست آوردن صنعت روز خرج مى شود؛ دنباله روى از بیگانه و گرفتنِ ناگزیرِ فرهنگ بیگانه و تبعیت ناگزیر از سیاست هاى بیگانه هم به دنبالش پدید مى آید. همه این ها ناشى از بى علمى است. بنابراین علم باید در کشور ترویج شود. یکى از کارهاى مهم انقلاب همین بود؛ علم را در داخل کشور ترویج کرد. (11)
 

خطر اشاعه بنیان هاى فرهنگى فاسد و بى بند و بارى از توپ و تفنگ بیشتر است

بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعه بنیان هاى فرهنگىِ فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکى از مسئولان یک مرکز مهم سیاسى در امریکا گفته به جاى انداختن بمب، دامن هاى کوتاه برایشان بفرستید! راست مى گوید؛ اگر براى کشورى شهوات جنسى و آمیزش بى رویه زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند و جوان را به راه هایى کشاندند که غریزه او هم به طور طبیعى متمایل به آن است، دیگر احتیاج به استفاده از توپ و تفنگ علیه یک ملت نیست.

فساد، یک ملت را به خودى خود ضایع و باطل مى کند و آینده او را تباه مى سازد. امروز خود آمریکایى ها از آینده خودشان دارند مى ترسند؛ من این را در بعضى از مقالاتِ روشن بینانشان مى بینم؛ مربوط به الان هم نیست؛ شاید ده پانزده سال است که این پدیده در امریکا پیدا شده. کسانى از صاحب نظرهاى این ها نسل امروز امریکا و رشد فساد در آن را مى بینند؛ رواج همجنس بازى، نابودى خانواده، کثرت کودکان خیابان خواب و رشد جنایت کودکان و نوجوانان را مشاهده مى کنند؛ مى دانند که این وضعیت حتّى کشورى با تمدن آمریکایى را، با این همه پیشرفت علمى و فناورى، در آینده اى نه چندان دور به زمین خواهد زد؛ لذا دارند هشدار مى دهند.

از مدت ها پیش توصیه آن ها این بوده است ـ و حتّى به هالیوود و جاهاى دیگر هم فشار مى آورند ـ که در تلویزیون ها به جاى نمایش فیلم هاى شهوتناک و خشونت بار، فیلم هاى خانوادگى را نمایش بدهند، که رمان هایش هم منتشر شده است. حتّى اسم نویسنده ها را هم ذکر کرده اند. البته حرکت و مسیر آن ها در جهت فساد به نقطه اى رسیده که قابل پیشگیرى نیست و نمى توانند جلوى این فساد را بگیرند. ممکن است مختصرى به تأخیر بیندازند، اما نمى توانند جلویش را نمى توانند بگیرند. لیکن ما مى توانیم؛ ما هنوز با آن سراشیبى هاى خطرناک خیلى فاصله داریم. (12)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی درباره جایگاه فرهنگ و آثار تهاجم فرهنگی که در طول سال هاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى بیان نمودند ارایه شد.

دغدغه فرهنگى، ناشى از دغدغه نسبت به انسانیت انسان و نسبت به اهداف والاى انسانى و نسبت به آن چیزهایى است که حقیقتا مى خواهیم به آن ها دست پیدا کنیم و براى آن ها تلاش مى کنیم و براى آن ها زنده هستیم.

متأسفانه وقتى درباره تهاجم فرهنگى و ضرورت رویارویى با آن و نهى از منکر سخن گفته می شود غالبا ذهن مردم ـ به دلیل سوابق ذهنى و یا هر چیز دیگر ـ به سمت مصداق هاى کوچک مى رود. که این دو نتیجه بد دارد: یکى اینکه یک عده انسان هاى سطحى قضیه را در همان حد منصر مى بینند و نیرویشان را در جهت همان مثال هاى سطحى و کوچک که هیچ اهمیتى ندارد بسیج مى کنند و دوم اینکه هوشمندان و متفکرین جامعه که مى بینند مسئله در این حد خلاصه شده، اهمیت قضیه از نظرشان کاسته مى شود و این مایه نگرانى است.

بنابراین اگر فرض کنیم در کشور محصولات فرهنگى ناسالمى وجود داشته باشد فکر ناسالم، اخلاق ناسالم، رفتار ناسالم، ابزار فرهنگى ناسالم، رسانه هاى ناسالم، کتاب ناسالم، وسائل هنرى ناسالم که بتواند با خرافات و کج اندیشى ها و کجروى ها عقاید را سست و مخدوش کند، این ها فرآورده هاى ضد انسانى اند، مقابله با آن ها باید با انگیزه دفاع از انسانیت صورت بگیرد و همه باید در این زمینه احساس وظیفه کنند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار علماء و روحانیون تبریز، 5/5/1372.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 19/9/1379.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با هیئت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 19/9/1371.
8. بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار وزیر، معاونین و رؤساى مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور، 21/05/1371.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در پایان سخنان دانشجویان، 10/8/1383.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
 
منبع:
نکته هاى ناب (جلد چهارم)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ یازدهم، پاییز 1390.