مدارک معتبره بر مشهد حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع)
مدارک معتبره بر مشهد حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع)
بسم الله الرحمن الريحم
اما بعد، مي گويد بنده فاني رضا المدني القاشاني نظر به اين که چند سال قبل مرحوم آقاي والد معظم، العامل الرباني و الفاضل الصمداني جامع المعقول و المنقول آقا ملا عبدالرسول مدني - اعلي الله مقامه الشريف- تذکره ي حضرت سلطانعلي بن الامام محمدالباقر(ع) را به دست آورده و در سال 1324 شمسي به طبع رسيده؛ اما چندي است نسخه هاي آن کمياب شده و بسياري از مردم در جستجوي آن بودند تا آن که در اين زمان جمعي از ارباب دانش در صدد برآمده که آن نسخه ي شريفه را مجدداً به طبع رسانند و از احقر خواستند که شرحي بنويسم راجع به اين که آن بزرگوار در مشهد اردهال مدفون است با مدارک معتبره؛لذا لازم شد قبل از ذکر فرمايشات آن عالم جليل و حافظ نبيل و بيان تذکره هاي مذکوره در دو مقام صحبت کنيم:
اول آن که ؛ امام محمدباقر - عليه الصلوه السلام - فرزندي به نام «علي» داشته.
دوم آن که ؛ آن بزرگوار در « مشهد اردهال » مدفون است.
مقام اول
و ايضاً نقل شده از کتاب «نسب قريش» صفحه ي 63 طبع مصر تأليف العلامه النسابه ابي عبدالله مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت الزبيري المتوفي 216ه.ق. که محمدبن علي ابن الحسين بن علي بن ابي طالب فرزندي بياورد به نام «جعفر» چنانچه کنيه ي خود آن حضرت هم ابوجعفر بود تا آن که فرمود و فرزندي آورد به نام «علي».
و ايضاً در صفحه ي 64 گفته است:
علي بن محمدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(ع) فرزندي آورده به نام «فاطمه» که از ام ولدي است و تزويج کرد فاطمه را موسي بن جعفر بن محمدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(ع).
و ايضاً از کتاب «جمهرة انساب العرب» طبع مصر صفحه ي 53 تأليف النساب المحدث الفقيه ابي محمدعلي بن سعيد بن حزم بن العالب الاندلسي المتوفي 456ه.ق. نقل شده که محمدبن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب فرزنداني آورده به نام عبدالله و ابراهيم و علي.
و ايضاً در کتاب مذکور از جمعي ديگر نيز نقل فرموده که ذکر آن موجب تطويل است.
و ايضاً در کتاب «جنات الخلود» تأليف العلامه الجليل و المحدث المتبحرالنبيل الشيخ محمدرضا بن محمد مؤمن الامامي المدرس،درعدد اولاد حضرت امام محمدباقر-عليه الصلوه والسلام- مي فرمايد: اصح پنج پسر و دو دختر است بدين ترتيب:حضرت امام جعفر صادق و عبدالله که هر دو از يک مادرند، ابراهيم و عبيدالله و اين دو نيز از يک مادرند، علي و زينب که اين ها نيز از يک مادرند، ام سلمه مادرش معلوم نيست.
و ايضاً علامه متبحر مرجع الفقهاء والاکابر مولانا محمدباقر المجلسي-رحمه الله عليه- در تاريخ امام محمدباقر(ع) جلد 11 بحارالانوار باب ازواجه و اولاده صفحه ي 105، چاپ حاج محمدحسن اصفهاني نقل مي کند از کتاب ارشاد و کتاب اعلام الوري که مي فرمايند:اولاد امام محمدباقر(ع) هفت نفرند، از جمله آنهاست:
ابوعبدالله جعفربن محمد و کنيه ي او نيز ابوجعفر است و عبدالله و محمد که مادر اين دو ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابي بکر است و ابراهيم و عبيدالله که در زمان حيات پدر مردند، مادر آنها ام حکيم دختر سيدبن مغيره ثقفيه است و علي و زينب که مادر آنها که ام ولدي است و ام سلمه نيز از ام ولدي است.
و ايضاً علامه مجلسي در محل مزبور از «مناقب» علامه محدث ابن شهر آشوب نقل فرموده که: اولاد امام محمدباقر (ع)هفت نفرند :جعفر که امام بود و کنيه ي امام محمد باقر نيز ابوجعفر بود و عبدالله افطح از ام فروه دختر قاسم و عبيدالله و ابراهيم از ام حکيم و علي و ام سلمه و زينب از ام ولد، الخ.
و ايضاً در کتاب«منتهي الامال» تأليف المحدث العلامه الحاج شيخ عباس القمي(طاب ثراه) در فصل ششم ذکر اولاد حضرت امام محمدباقر(ع) مي نويسد: بدان که اولاد آن حضرت بنابر آنچه شيخ مفيد و طبرسي و ديگران ذکر کرده اند، از ذکور و اناث هفت نفرند: ابوعبدالله جعفربن محمد(ع) و عبدالله که از مخدره ي نجيبه جناب ام فروه بنت قاسم بن محمدبن ابي بکر بودند و ابراهيم و عبيدالله که از ام حکيم بودند و هر دو در ايام حيات پدر بزرگوارشان وفات کردند و علي و زينب و ام سلمه که از ام ولد بودند.
مقام دوم
چنانچه متجاوز از هشتصد سال قبل (1) علامه متبحر افضل العلما و الاکابر ضياءالدين السيد ابوالرضا فضل الله الحسيني الراوندي الکاشاني در چند محل از ديوان خود به آن اشاره فرموده:
از جمله: در صفحه ي82 سطر 4 از ديوان مذکور است در وصف هجوم ملک سلجوقي بن محمدبن ملکشاه به «بار کرسف» که مي فرمايد:
قصدوا البارکرسف قريه مشهد
السبط المطهر منب بني عدنان
لم يرقبوا الا لمشهدها و لا
راعوا اذمته من الشنأن
لکنهم لما رأوه مشهداً
ضخم المناکب عالي البنيان
ذهبيه جدرانه فضيه
قيعانه بحيال عين الرائي
کالزهره الزهراء يلمع نورها
يستعصم القاصي به والداني
شهدت لرافعه جلاله قدره
و يلوح بالبنيان فضل الباني
لو ان ماني عاينته عينه
لا قر بالاقصار عنه ماني
بکر الزمان و ناطق بکماله
يثني علي الباني بالف لسان
بانيه مجدالدين حقا والذي
هو ناصر الاسلام و الايمان (2)
و ايضاً در صفحه ي 127 در اثناء، قصيده اي که در مدخل مجدالدين که از بزرگان عصر خود بوده و در جمعه ششم جمادي الآخر 535 هجري قمري وفات نموده و در مشهد مدفون است و از مشهد به بارکرسف مراسله اي نويسد تا آن جا که مي فرمايد:
توسلت فيها بالفتي ابن الفتي الذي
توطن هذا المشهد الطاهر الطهرا
عنيت ابن بنت المصطفي و وصيه
اخاالصادق ابن الباقر السيد الحبرا
لعمري لقد آويته و نصرته
و عرفته من بعد تضييعه دهرا
و شدت علي مثواه خير بنيه
تلوح عل عشر کمالاحت الشعري
فمن قبه علويه علويه
تطيف بمبناها ملائکه تتري (3)
و ايضاً در صفحه ي 52 از ديوان خود در مدح مجدالدين مذکور فرموده :
واثن علي آثارالغررالتي
ستبقي علي مرالليالي الغوابر
مساجده داراته و قنيه
مدارسه خاناته و القناطر
قناطر لم يعقدن الابهمه
اذا اعتزمت لم تاب نثر القناطر
و مشهد صدق اودع اللژه بطنه
وديعه سر من کرام اخائر
ابالحسن ابن الباقر السيدي الذي
غدي لعلوم الدين ابقر باقر
طوي سره دهراً و السبل دونه
ستائر ما يدريک ما في الستائر
عباه لمحدالدين خير ذخيره
و کل عزيز يقنفي بالذخائر
وديعه آل المصطفي عتره الهدي
تعاورها سورات ايد جوائر
و لم يأتمن رب السموات غيره
عليها و عندالله علم الضمائر (4)
و ايضاً علامه ي جليل و فاضل نبيل الشيخ عبدالجليل الرازي که از بزرگان علماي شيعه به شمار مي رود، در کتاب «نقض»- که بعد از پانصد و پنجاه و شش قمري نوشته شده است،چنانچه در روضات الجنات در ترجمه ي عبدالجليل صفحه ي 348 طبع دوم مذکور است- صفحه ي 169 مي نويسد: (5) «و کاشان بحمدلله منور و مشهور شده و هست به زينت اسلام و نور شريعت و قواعد آن از مساجد جامع و ديگر مساجد با آلت وعدت و مدارس بزرگ چون مدرسه ي صفويه و مجديه و شرفيه و عزيزيه» تا آن جا مي نويسد:
«و عمارت مشهد امامزاده علي بن محمدباقر(ع) به بارکرسف در آن حدود با زينت وعدت و آلت و رونق و نور و برکات و اوقاف بسيار و آن را همه ي سلاطين و ملوک و امرا و وزرا خريدار و معتقد، آلخ.»
و ايضاً در صفحه ي 242 سطر 5 «شرح ديوان سيدابي الرضا» نقل مي کند از شيخ عبدالجليل مشاراليه که در صفحه ي 643 کتاب «النقض» فرموده: «و اهل قاشان به زيارت علي بن محمدالباقر که مدفون است به بارکرسف با چندين حجت و برهان که آن جا ظاهر شده است، الخ.»
و ايضاً در «شرح ديوان سيدابي الرضا» صفحه ي 245 نقل مي کند از کتاب «رياض العلماء» تأليف العلامه ميرزا عبدالله بن عيسي الاصفهاني التبريزي المشهور بالافندي (6) که فرموده سيد اجل سيد علي بن مولانا الامام محمدبن علي الباقر(ع) از بزرگان اولاد مولانا الباقر (ع) و اکابر آنهاست و براي نهايت عظمت شأن او احتياجي به طول بيان نيست و قبه ي او در حوالي شهر کاشان است و مقبره ي او تا به حال معروف است به مشهد بارکرسف و از براي اوست قبه ي رفيعه ي عظيم و به تحقيق که ذکر کرده اند جماعتي از علماي ما در شأن او فضايل کثيره وارد ساخته اند در کرامات او و کرامات مشهد او حکايت هاي زيادي که از جمله آنهاست: شيخ النبيل عبدالجليل القزويني الشيعي الفاضل المشهورالمتقدم در کتاب «مناقضات العامه وفضائحهم» بالفارسيه، و نيز مي فرمايد: بدان که سيد جليل سيد احمد معروف به امامزاده احمد که قبر او در محله باغات اصفهان است، فرزند همين سيد جليل (سلطان علي) است پس غافل مشو.
و ايضاً کتاب «روضات الجنات» تأليف العلامه المتتبع المتبحر ميرزا محمدباقر الموسوي الخوانساري الاصبهاني المتوفي 1313 قمري چاپ دويم،صفحه ي 354 پس از ذکر شاه عبدالعظيم در ري،حضرت معصومه در قم و جمعي از فرزندان ائمه در اطراف ري و مرقد علي بن جعفرالصادق (ع) در قم، مي نويسد: «در ساير ديار عجم قبري از اولاد ائمه و انبيا ثابت نيست، مگر قبه ي احمدبن موسي(ع) معروف به شاه چراغ در شيراز و هم چنين قبر سيد علي بن محمدباقر (ع) که واقع است در حوالي شهر کاشان و معروف است به امامزاده ي مشهد بارکرسف و قبر فرزند او امامزاده احمدبن علي المذکور در محله باغات اصفهان است بر جاده ي محله خواجو، الخ.
ايضاً مي نويسد از فاضل خبير آقا ميرزا عبدالله صاحب کتاب «رياض العلما» نيز نقل شده که فرمود: قبر علي بن محمدباقر (ع) در حوالي بلده کاشان است و بر اوست قبه ي رفيعه و از براي اوست کرامات ظاهره و در اصفهان نزديک مسجد شاه بقعه و مزاري است به نام احمدبن علي بن الامام الباقر(ع) سنگي در آن جاست به خط کوفي بر آن نوشته است: «بسم الله الرحمن الرحيم کل نفس بما کسبت رهينه هذا قبر احمدبن علي بن محمدالباقر (ع) و تجاوز عن سيآته و الحقه بالصالحين... .»
بالجمله شکي نيست که مرقد مطهر حضرت سلطانعلي فرزند حضرت امام محمدباقر(ع) در مشهد اردهال است و اخبار و تواريخ معتبره دلالت بر آن دارد و ما مختصري از آن را وارد نموديم.
حرره الاحقر رضا المدني القاشاني
پي نوشت ها
1- در ترجمه ي ديوان سيدابي الرضا طبع اول، سال 1334 شمسي آخر صفحه ي 8 نقل مي کند از کتاب «الجريده للعماد الکاتب» شرحي را که مجمل آن اين است که، مسافرت کردم در آخر سال چهل و نه (يعني پانصد و چهل و نه) به سوي بغداد و احمدبن فضل الله راوندي و پدرش در کاشان مشهور و مرجعيت داشتند. پس از چند سال شنيدم که احمد از دنيا رفته و به اين سبب پدرش سيدابوالرضا بسيار دلتنگ شده بود و ضعيف و پژمرده و در سال پانصد و شصت و دو از بغداد خارج شدم. الآن در شام هستم، نمي دانم سيدابوالرضا زنده است يا از دنيا رفته.
از عبارات مرقومه معلوم مي شود سيدابوالرضا تا چند سالي بعد از سال 549 زنده بوده است، الله العالم.
2- مي فرمايد: لشگر سلجوقي قصد بارکرسف نمودند که اين قريه، مشهد سبط مطهر پيغمبر(ص) است از بني عدنان، نظر آنها نبود مگر براي مشهد آن قريه و مراعات نکردند حرمت آن مشهد را به واسطه ي بغض و کينه و لکن چون ديدند آن را که مشهدي است با ديوارهاي ضخيم و بناي عالي که ديوارهاي آن در مقابل چشم نظر کننده مانند طلا و ساخت آن مانند نقره درخشان است چون ستاره ي زهره درخشنده تر که ظاهر مي شود نور آن و پناه مي برد به آن شخصي که دور است و نزديک و گواهي مي دهد جلالت قدر آن مشهد براي بالابرنده ي اين بنا فضل او را، و نيز ظاهر مي شود به واسطه ي بنيان اين بنا فضل باني. اگر چشم ماني نقاش ديده بود اين مشهد را، البته اقرار مي کرد به کوتاه بودن از آن ماني (يعني نمي توانست چنين نقش و نگاري بکشد). اين مشهد در زمانه بکر است و چه بسا کساني که کمال اين بنا را بيان مي کنند و مدح و ثناي باني آن را به هزار زبان ثنا مي گويند. باني آن مجدالدين است حقيقتاً، و او را ياري کننده ي اسلام و ايمان است.
3- يعني متوسل شدم در آن به جوانمرد پسر جوانمرد که وطن ساخته در اين مشهد که پاک و پاکيزه است، قصد کردم پسر دختر مصطفي و وصي او را که برادر (حضرت)صادق است، فرزند (حضرت) باقر(ع) که بزرگوار و دانشمند است. قسم به جان خودم به تحقيق که تو (اي مجدالدين) منزل دادي او را و ياري کردي او را و معرفي کردي آن را (به واسطه ي ساختمان و تعميرات آن) بعد از اين که در روزگاري چند تضييع شده بود حق او و بالا بردن تو بر مثواي او بهترين بنارا که ظاهر مي شود بر سر ده فرسخي، هم چنان که هويداست ستاره ي شعري پس از آن از قبه اي است بلند مرتبه و علوي که طواف مي کند به مبناي آن ملائکه پي در پي و متواتر.
4- يعني مدح و ثناگوي بر آثار ظاهره مجدالدين، آن چنان آثار که باقي بماند بر اثر گذشتن شب هاي اواخر روزگار، و آن آثار عبارت است از مسجدها و خانه ها و قنوات و مدرسه ها و کاروانسراها و جسرهايي که محکوم و بسته نمي شود مگر به همتي که با عزم و اراده امتناع نداشته باشد از نثار کردن بسياري از طلا و نيز از آثار اوست مشهد صدقي که امانت گذارده خداوند در شکم آن امانتي سر خود را که از جمله بزرگواران و خوبان است؛ يعني ابالحسن فرزند (امام محمد) باقر بزرگوار آن چناني که صبح کرد براي علوم دين شکافنده تر از هر شکافنده اي، طومار سر آن بزرگوار را در هم پيچيده و در روزگاري و آويخت پرده هايي را بر آن که نمي داني چيست در آن پرده ها، مهيا ساخت آن را خداوند براي مجدالدين بهترين ذخيره اي،و ذخيره هاي هر عزيري به او مي رسد، آن وديعه و امانت اهل بيت مصطفي و عترت هدايت است که پي در پي شامل مي شود آن را تعدي هاي دست جور کنندگان و امين قرار نداد پروردگار آسمان ها بر آن وديعه غير از مجدالدين را، و نزد خداوند است علم ضمائر.
5- چنانچه در صفحه 240 از کتاب شرح ديوان سيدابوالرضا مذکور گرديد.
6- و چنانچه در «روضات الجنات» صفحه ي 365 چاپ دويم مي فرمايد: ميرزا عبدالله از معاصربن مجلسي دويم بوده و در سنه ي هزاروصدوبيست و کسري رحلت فرموده.
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}