قصه پر غصه طفلان مسلم در سيما


 

مقاله اي از غلامعلي رجايي به همراه نقد آن
ناقد :يدالله حاجي زاده




 
***
اگر رسانه ملي به موضوعي بپردازد كه از اساس مبناي درستي ندارد، بعيد است؛ حتي با كاري مداوم و در زماني مستمر بتوان، اثرات تخريبي آن را از افكار جامعه زدود. از اين مقوله است سريال «طفلان مسلم عليهم‏السلام» كه در نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي، از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جانگداز عاشوراست.
در ميان اين جعليات و تحريفات، قضيه منسوب به فرزندان مسلم، به دليل مهارت سازندگان آن در پردازش اين قصه كه به دليل ارتباط موضوع با كشته شدن دو كودك نابالغ سرتاسرعاطفي و به يك درام شباهت دارد، از ويژگي خاصي برخوردار بوده و هست.
در اين كتاب ارزشمند (مقتل ابومخنف)كه حجم مختصري دارد و در صدر منابع دست اول تاريخي و حاوي مطالبي، درباره حوادث پس از مرگ معاويه تا شهادت امام حسين عليه‏السلام است، هيچ اثر و نشان و يادي از طفلان مسلم و فرار و دستگيري و شهادت آنان نيست. اين عدم پرداخت به مسئله خود دليل و سند محكمي بر نادرست بودن قضيه طفلان مسلم است.
چگونه مي‏توان تصور كرد اگر اين قضيه و قصه از صحت تاريخي برخوردار بود، از چشم تيزبين ابومخنف كه به فاصله دو نسل از حادثه كربلا، كتاب مقتل خود را (داراي 113 روايت گاه بسيار كوتاه) نوشته است، به دور مانده است؟ همان‏گونه كه ملاحظه مي‏شود، با اينكه اين كتاب (تاريخ طبري) بيشتر از دو قرن پس از حادثه كربلا نگاشته شده، ولي در آن هيچ اشاره‏اي به طفلان مسلم وجود ندارد.
مورد دومي كه در تواريخ اسلامي به شهادت دو طفل اشاره دارد و از قضا آنها را فرزندان مسلم مي‏داند، مربوط به قرن چهارم و شيخ صدوق رحمه‏الله (متوفاي 381 هجري) در كتاب امالي است. وي اين حادثه را با واسطه و به نقل از هشت نفر كه آخرين آنها ابي محمد نام دارد و از بزرگان كوفه است، در كتاب خود آورده است. شيخ صدوق در نقل اين روايت تاريخي، هيچ اشاره‏اي به منابع مكتوب پيش از خود در اين زمينه ننموده و صرفاً مطلب را به صورت نقل قول و شفاهي آورده است.(1)
روايت ديگر كه اشاره به شهادت دو طفل در قضيه ي كربلا دارد، مربوط به قرن ششم و مورخ معروف ابي المويد الموفق بن احمد المكي معروف به خوارزمي (متوفاي 568) است كه وي نيز اين حادثه را به طور شفاهي نقل كرده و آنان را فرزندان جعفر طيار عليه‏السلام مي‏داند نه مسلم بن عقيل. كتاب خوارزمي در زمره ي منابع دست دوم موضوع قيام كربلاست.
مرحوم محدث قمي رحمه‏الله نيز در كتاب شريف نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم عليه‏السلام ضمن نقل حادثه مرتبط با دو طفل مسلم به نقل از مرحوم شيخ صدوق در اظهار نظري ستودني مي‏گويد: كشته شدن اين دو طفل با اين تفصيل در نزد من بعيد است؛ لكن من آن را به‏خاطر اعتمادبه شيخ صدوق و رجال اسنادش ذكر كردم. در اين داستان ساختگي عبيداللّه بن زياد ،خون آشام، قسي القلبي كه به ده نفر نابكاري كه بر جسد مطهر حسين عليه‏السلام در كربلا اسب راندند انعام مي‏دهد، چگونه است كه بر سر كشتن اين دو طفل، ناگهان رقيق القلب شده و دستور مي‏دهد غلام او گردن قاتل آن دو طفل را بزند.!
اگر اين حادثه صحت داشته باشد كه ندارد، مي‏بايست قبور اين دو طفل در كوفه و در اطراف دارالاماره در نزديكي مسجد كوفه كه قبر حضرت مسلم عليه‏السلام در زاويه غربي آن واقع است و در اطراف قبر مسلم پدرشان يا نزديكي آن باشد نه در اطراف كربلا و در روستاي مسيب(س) كه در سي كيلومتري كربلا واقع است. پرسش مهم اين است اين دو طفل اگر از زندان عبيداللّه در كوفه رها شده باشند، چگونه در طي يك روز، مسير بيشتر از هشتاد كيلومتري كوفه به كربلا را، با پاي پياده طي كرده‏اند و در مسيب اسير شده و به شهادت رسيده‏اند؟! اگر اين دو كودك در مسير كربلا به كوفه از اردوي اسيران اهل بيت جدا شده‏اند، چگونه است كه مادر آنها و حضرت زينب عليهاالسلام و امام سجاد عليه‏السلام كه قافله سالار اسيران بودند، در اين باره هيچ عكس‏العملي از خود نشان نداده و با خونسردي راهشان را به طرف كوفه ادامه داده‏اند؟ آيا مي‏توان اين بي‏تفاوتي را، از حتي انسان‏هاي عادي و معمولي درباره ناپديد شدن دو كودك خردسال يتيم انتظار داشت؟ چه رسد به امام سجاد عليه‏السلام و شيرزن كربلا زينب كبري رحمه‏الله با آن همه احساس مسئوليتي كه نسبت به همراهان مصيبت‏زده خود داشتند.

چگونه است كه ابوالفرج اصفهاني (متوفاي 413هجري) در قرن پنجم در كتابي به نام مقاتل الطالبين كه اسامي شهداي آل ابي طالب عليه‏السلام را تا سال 313 ذكر مي‏كند، از نام اين دو طفل هيچ سخني به ميان نمي‏آورد؟
 

چگونه است كه شيخ مفيد رحمه‏الله در قرن پنجم (متوفاي 413هجري) در كتاب الارشاد و سيد بن طاووس رحمه‏الله (متوفاي 664هجري) در قرن هفتم در كتاب مقتل معروف خود به نام مقتل الحسين كه به نام اللهوف في قتلي الطفوف معروف است و هر دو از مقاتل دست دوم مشهور و معتبر شيعي هستند، درباره دو طفل مسلم سكوت اختيار كرده و به نقل شيخ صدوق دراين باره هيچ وقعي ننهاده‏اند؟
اگر روايت طبري را بپذيريم كه اين دو طفل فرزندان عبداللّه‏بن جعفر طيار عليه‏السلام بوده‏اند، بايد يادآور شويم عبداللّه نه دو فرزند بلكه پنج فرزند پسر داشته كه سه فرزند وي عون، محمد و عبداللّه در كربلا به شهادت رسيده و طفل نبوده‏اند و دو فرزند ديگر وي ابوبكر و عون اصغر در واقعه حره در سال 63 هجري به شهادت رسيده و در مدينه دفن شده‏اند!

نقد مقاله :
 

1. در مورد ادعاي اول نويسنده كه مدعي شده است قضيه طفلان مسلم از اساس مبناي درستي ندارد و نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جان گداز كربلاست، بايد گفت: قصه اين دو طفل كه طبري در كتابش اشاره اي جزئي به آن كرده است و دو طفل را، از فرزندان عبدالله بن جعفر يا از فرزندان جعفر مي‏داند، توسط يكي از بزرگترين و موثق‏ترين عالمان شيعه هم، با ذكر سلسله اسناد،بيان شده است. در خصوص اعتماد به نقل شيخ صدوق در ادامه مقاله،مطالبي را بيان خواهيم كرد. اما نكته‏اي كه در اينجا در صدد بيان آن هستيم اين است كه تقريباً قريب به اتفاق محققان و مورخان، اين قصه را با همه اختلافاتي كه در آن است، مورد پذيرش قرار داده‏اند. ما هم قبول داريم كه اختلاف و بعضاً اشتباه در بخش‏هايي از اين روايت وجود دارد. اما اين اختلافات جزئي دال بر بطلان اين قضيه از اساس نيست. علاوه بر طبري كه اشاره‏اي به قضيه كرده و شيخ صدوق و خوارزمي كه با تفصيل و با اختلافاتي قصه را بيان كرده‏اند، بسياري از محققان اصل قضيه را پذيرفته‏اند و روايت را در كتاب‏هاي خويش آورده‏اند كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم.
الف) شيخ عباس قمي هر چند تفصيل قضيه را نپذيرفته، اما از اساس هم روايت را انكار نكرده است. ايشان به نقل شيخ صدوق اعتماد كرده و مي‏نويسد: «چون شيخ صدوق كه رئيس المحدثين و مروج اخبار و علوم ائمه است، آن را نقل كرده و در سند آن جمله‏اي از علما اجلاء اصحاب ما واقع است، ناگزير ما نيز متابعت ايشان كرديم و اين قضيه را ايراد نموديم».(2) ايشان علاوه بر ذكر آن در منتهي الامال(3) در نفس المهموم(4) نيز روايت را ذكر كرده است.
ب) علامه مجلسي رحمه‏الله اين دو روايت را در بحارالانوار آورده است: 1. روايت صدوق؛ 2. روايتي از مناقب قديم. علامه قائل است اين دو روايت مشابه هم هستند.(5) ايشان هيج نقدي بر روايات نياورده است.
ج) محمد مهدي حائري در معالي السبطين اين دو روايت را يكي از كتاب امالي شيخ صدوق و ديگري را از ناسخ التواريخ نقل كرده است.(6)
د) عبدالرزاق موسوي مقرم در كتاب الشهيد مسلم بن عقيل اين روايت را پذيرفته است. و برخي از شبهاتي كه در اين زمينه وجود دارد را پاسخ گفته است.(7)
ر) محمد صحتي سردرودي در كتاب مقتل الحسين عليه‏السلام كه در واقع تحقيق و ترجمه‏اي از روايات شيخ صدوق در خصوص واقعه عاشورا است، روايت را بيان كرده، ولي نقدي بر آن ذكر نكرده است.(8)
ز) شيخ عبداللّه‏ بحراني در العوالم دو روايت دراين رابطه را نقل كرده و همانند علامه مجلسي نقدي بر مطالب روايات ندارد.(9)
و) ذبيح الله محلاتي در كتاب فرسان الهيجاء روايت صدوق را ذكر كرده است.(10)
م) محمدباقر شريف القرشي روايت را نقل كرده و برخي از شبهات را هم پاسخ داده است.(11)
ي) علامه عبدالواحد الشيخ احمد المظفر به اختلافاتي كه در اين قضيه وجود دارد اشاره دارد و برخي از شبهات را پاسخ داده است.(12)
2. مطلب ديگر در رابطه با اين جمله كه «اين داستان در مقتل ابومخنف و ديگر منابع نيست» بايد به اين نكته اشاره كرد كه نبودن اين واقعه در مقتل ابومخنف و الارشاد و... دال بر بطلان اين واقعه از اساس نيست. ابومخنف و ديگران، تمامي قضاياي مربوط به واقعه كربلا را موبه مو نقل نكرده‏اند. امثال شيخ مفيد هم بنايشان بر اختصار بوده است. اشاره طبري به قضيه و ذكر كامل شيخ صدوق و ديگران مي‏تواند تا حدي موجب اطمينان به صحت روايت باشد.
3. اما در اينكه اين دو طفل از فرزندان مسلم بن عقيل هستند يا از فرزندان يا نوادگان عبدالله بن جعفر، اين اختلاف در نقل روايت نمي‏تواند موجب بطلان آن شود.
سؤال اين جاست كه آيا اين احتمال وجود ندارد كه اصل روايت درست است، فقط طبري و ديگراني هم كه نام پدر اين كودك را غير از مسلم بن عقيل ذكر كرده‏اند اشتباه كرده باشند؟ به نظر مي‏رسد با توجه به مطالبي كه در پي مي‏آيد، طبري و ديگران كه نام پدر اين دو طفل را غير از مسلم نوشته‏اند، اشتباه كرده‏اند.(13) مسلم است كه اين دو طفل از فرزندان جعفر نمي‏توانند باشند، همان گونه كه در مقاله نيز به اين مطلب اشاره شده است. چرا كه جعفرطيار عليه‏السلام در جنگ موته به شهادت رسيد و فرزندان او در واقعه كربلا، تقريباً نشان از 50 سال بيشتر داشته‏اند.
ذبيح الله محلاتي مي‏نويسد: «اختلاف در موضوع ابراهيم و برادرش محمد از چند جهت است: يكي آنكه آيا اين دو فرزندان مسلم بن عقيل‏اند، چنانچه صدوق در امالي ذكر كرده و مشهور السنه همين است؟ يا اينكه فرزندان عبدالله بن جعفرند يا فرزندان خود جعفر؟ سپس مي‏نويسد: فرزند بلاواسطه جعفر اگر تا واقعه كربلا زنده بود، لازم بود كه مردي كهنسال مانند خود عبدالله بن جعفر باشد (فرزندان جعفر هم نمي‏توانند باشند) چرا كه فرزندان جعفر اسامي آنها مشخص است.»(14)
علامه محقق عبدالواحد شيخ احمد المظفر مي‏نويسد: اينكه اين دو طفل از فرزندان مسلم بن عقيل باشند، همچنان‏كه صدوق نقل كرده، اقوي و اشهر است.(15)
بنابراين روايتي كه مي‏گويد اين اطفال، از اولاد جعفر يا فرزندان جعفر مي‏باشند، داراي خدشه است.(16) اختلافي كه در نام پدر اين دو طفل در منابع است نمي‏تواند روايت را از اساس باطل كند.
4. اما اينكه ابوالفرج اصفهاني گفته محمد و عبدالله از فرزندان مسلم در كربلا به شهادت رسيده‏اند، دليل بر اين نمي‏شود كه دو نفر ديگر از فرزندان مسلم بعداً در كوفه يا جاي ديگري به شهادت نرسيده باشند. بله شكي نيست كه يكي از فرزندان‏مسلم كه در كربلا به شهادت رسيده، نامش محمد بوده؛ اما به اين نكته بايد توجه داشت كه در نام فرزندان مسلم كه در كوفه يا جاي ديگر به شهادت رسيده‏اند، اختلاف است. منابع مي‏نويسند: يكي از آن دو طفل به اتفاق علما، ابراهيم نام داشته؛ دومي آيا عبدالرحمن است يا محمد يا جعفر، در آن اقوالي است.(17) شيخ صدوق در داستان طفلان، نام آنها را ذكر نكرده است. شيخ عباس قمي از جمله كساني است كه از آنها نام برده است. ايشان مي‏نويسد: من بر پنج تن از فرزندان مسلم دست يافتم:
1. عبداللّه‏؛ 2. محمد كه در كربلا كشته شدند؛ 3و4. دو تن ديگر از فرزندان مسلم به روايت مناقب قديم محمد و ابرهيم بوده‏اند كه مادرشان از فرزندان جعفر طيار عليه‏السلام است.(18)برخي هم نام اين دو طفل را ابراهيم و جعفر گفته‏اند. همانند ابن جوزي در مناقب.(19)
بنابراين اولاً: كسي به طور قطع و يقين نگفته كه نام اين دو طفل محمد و ابراهيم بوده است. ثانياً: اگر بر فرض هم نام يكي محمد باشد، اشكالي پيش نمي‏آيد. (امام حسين عليه‏السلام هم نام سه تن از فرزندانش علي بوده است.) البته ذبيح الله محلاتي مي‏نويسد: «تواريخ به ما نشان نمي‏دهد كه مسلم دو پسر به نام محمد داشته باشد، ممكن است آن پسر كه در كوفه، با برادرش ابراهيم شهيد شده، نام ديگري داشته باشد و به محمد شهرت پيدا كرده است».(20)
5 . نكته بعدي در مورد اين جمله ي ايشان كه گفته «اين روايت را تنها شيخ صدوق در امالي ذكر كرده و اين نقل انفرادي اعتبار ندارد». در پاسخ بايد گفت اولاً: شيخ صدوق روايت را با ذكر سلسله سند آورده است؛ در حالي كه بسياري از داستان‏ها سندي ندارند. اين عالم بزرگوار تا جايي مورد قبول علماي شيعه قرار گرفته كه روايات مرسل او در حكم مسند دانسته شده است.(21)
ثانياً: در سند روايت افرادي چون محمد بن مسلم،حمران بن اعين و پدر شيخ صدوق ذكر شده‏اند. شيخ صدوق از جمله عالماني است كه همه بزرگان حديث و رجال، در طي ده سده پس از وفات او تاكنون، همه او را ستوده‏اند و بر جايگاه بلند علمي و شخصيت معنوي او،تأكيد كرده‏اند.(22)شيخ طوسي رحمه‏الله در فهرست آورده است: «او (شيخ صدوق) جليل القدرحافظ احاديث، آگاه به رجال، ناقد روايت است. در ميان قمي‏ها هيچ كس در حفظ حديث و كثرت دانش به پاي او نمي‏رسد».(23)
شيخ صدوق شخصيتي است كه به دعاي حضرت ولي عصر(عج) متولد شده است و خودش همواره به اين امر افتخار مي‏كرد.(24) دركتاب ستارگان درخشان آمده است: شيخ صدوق كه جريان شهادت طفلان مسلم را بدين نحو نگاشته،از فحول و اقدم محدثين شيعه به شمار مي‏رود و چون اين محدث عالي‏قدر شهادت طفلان مسلم را بدين نحو نوشته، براي اطمينان قلب كافي است...».(25)
علاوه براين،روايت در منابع ديگر چون مقتل الحسين خوارزمي و... نقل شده است. بنابراين ادعاي جعل و تحريف به اين بزرگ مرد صحيح نيست.
6. اما اينكه بيان شده روايت شيخ صدوق و خوارزمي در چندين جهت اختلاف دارند بايد گفت: اولاً اختلاف در نقل اين روايت اختلافاتي جزئي است و اين امر تا حدي طبيعي است. بدون شك در نقل يك قضيه نسبتاً طولاني توسط دو يا چند نفر راوي، اختلافات جزئي ممكن است رخ دهد. ثانياً برخي از اختلافات نقل شده اصولاً اختلاف نيست. مثلاً يكي از راويان نام غلام قاتل را ذكركرده و ديگري سكوت كرده است. يكي نام دو طفل را ذكر نكرده و يكي نام آنها را محمد و ابراهيم نوشته است.
7. در بخش ديگري از مقاله بيان شده كه عبيدالله در اين داستان فردي رقيق القلب معرفي شده است. و اين با قساوت قلبي كه وي داشته سازگار نيست. در جواب بايد گفت: اولاً: چه لزومي دارد كه فرد قسي‏القلب همه جا قساوت قلب و خشونت به خرج دهد؟. همين فرد قسي القلب چرا وقتي امام سجاد عليه‏السلام در مجلسش جواب او را داد،فوق العاده ناراحت شد و مي‏خواست حضرت را به قتل برساند اما اين كار را نكرد؟ ثانياً: ممكن است عبيداللّه‏ در اين قضيه دلش به رحم آمده باشد.چرا كه در روايت آمده وقتي عبيدالله با سرهاي بريده اين دو طفل مواجه شد، بي‏اختيار سه مرتبه از جاي خود برخاست و دوباره نشست. علاوه بر اينكه قاتل در حضور عبيدالله به بي‏رحمي خويش در قتل بچه‏ها اقرار كرد.(26)
ثالثاً:معلوم نيست كه عبيداللّه‏ دستور داده بوده كه سرهاي اين دو طفل را برايش بياورند. شايد عبيدالله آنها را زنده مي‏خواسته است. شيخ صدوق مي‏نويسد: وقتي قاتل سرها را نزد عبيدالله برد، عبيدالله به او گفت چرا آنها را زنده نزد من نياوردي؟(27). علاوه بر اين، شما كه نقل شيخ صدوق را در مورد دل رحمي عبيد الله نپذيرفته‏ايد، بايد نقل طبري را نيز در اين رابطه قبول نداشته باشيد. چون طبري مي‏نويسد: عبيدالله دستور داد قاتل دو پسر بچه عبدالله بن جعفركشته شود و خانه‏اش ويران شود.(28)
8 .اشكال ديگري كه در مقاله در اين قضيه نقل شده اين است كه چرا قبر طفلان مسلم در نزديكي كوفه (محل زندان آنها) نيست. در پاسخ به اين بخش بايد گفت: در اينكه بچه‏هاي مسلم در كدام منطقه زنداني بوده‏اند، عبيدالله چه زمان از فرار كردن آنها از زندان آگاه شده، كجا به شهادت رسيده‏اند، بدن آنها آيا دفن شده يا نشده؟ به نتيجه قطعي نمي‏توان رسيد. عبدالرزاق موسوي مقرم مي‏نويسد: «تأمل در روايت، مفيد اين نكته است كه اين دو طفل در شبي كه در آن شب از زندان فرار كردند، به خانه آن پيرزن نيامده‏اند. قطعاً ابن زياد از فرار بچه‏ها در آن شب واقف نشده است. ممكن است فرداي آن شب آگاه شده باشد. همچنان‏كه معلوم نيست داماد آن پيرزن همان شب به خانه پيرزن آمده يا در شب دوم يا بعد از آن. پس تشكيك در روايت از جهت دوري محلي كه در آن كشته شده‏اند، از كوفه كه محل حبس آنها بوده، در صورتي درست است كه فرض شود آن مرد (قاتل) همان شب فرار بچه‏ها، آنها را دستگير كرده است. اما با احتمال دست‏يابي وي به بچه‏ها در شب‏هاي بعد، روايت مشكلي ندارند.علاوه براينكه روايت آشكارا نمي‏گويد كه بچه‏ها در همان شهر (كوفه) حبس شده‏اند. پس احتمال بعض علما به اينكه ابن زياد آنها را به مردي داده باشد كه وي آنها را زنداني كند، اگر چه در خانه‏اش خارج كوفه و اينكه آن خانه خيلي بعيد از موضع قتل آنها نباشد،احتمال خوبي است.»(29) سپس مي‏نويسد: بنابراين به خاطر پاره‏اي از احتمالات نمي‏توان منكر قضيه شد و اين محل را محل شهادت طفلان مسلم ندانست.(30)علامه عبدالواحد شيخ احمد المظفر نيز مي‏نويسد: «ظاهر از همه ي روايات وارده در اين فاجعه غم‏انگيز،اين است كه اين دو طفل به فرات پرتاب شدند و بعد از شهادت در آب فرو رفتند و ظاهرنشدند كه دفن شوند. اما اين دو قبرهايي كه در «مسيب» به اسم دو طفل مسلم وجود دارد،احتمالاً در محل زندان بودن آنها يا موضع شهادت آنها ساخته شده باشد».(31)
طبق برخي از نقل‏ها نيز آب فرات جسد آنها را به نزديك كربلا آورد و مردم جسد آنها را از آب گرفتند و همانجا به خاك سپردند. از اين رو مرقد شريف اين دو كودك در شهر مسيب واقع در چهار فرسخي كربلا قرار گرفته است.(32)
مقرم در خصوص محلي كه به قبر طفلان مسلم اشتهار يافته مي‏نويسد: «بنابر آنچه از روايت استفاده مي‏شود، بدن اين دو طفل را در فرات افكنده‏اند. اين موضع (قبر طفلان مسلم) محل شهادت طفلان مسلم يا محلي است كه آنها را از فرات بيرون آورده‏اند و دفن كرده‏اند».(33)
9. نكته پاياني كه در خصوص اين قضيه تشكيك شده اين است كه چرا اهل بيت به جدايي اينها از كاروان اسرا توجهي نكردند؟ در جواب بايد گفت: در اينكه طفلان مسلم آيا در كربلا همراه كاروان اسرا بوده‏اند يا همراه پدرشان از مدينه به كوفه رفته‏اند، و يا در هنگام غارت خيمه‏ها متواري شده‏اند،سپس به چنگ ماموران زياد افتاده‏اند، اختلاف است. قول اخير را برخي از منابع ترجيح داده‏اند. عبد الواحد شيخ احمد المظفر مي‏نويسد:«قصه اسارت اين دو طفل مختلف است. بنا به قولي: 1. همراه پدرشان بودند كه اسير شدند و زنداني شدند كه بعيد است.2. در لشكر امام حسين عليه‏السلام بودند و زنداني شدند، سپس فرار كردند اين هم بعيد است. چون از اسراي بني هاشم كسي زنداني نشد و همگي به مدينه برگشتند. 3. قول صواب اين است كه آنها از وحشت و اضطراب هنگام هجوم خيل دشمن (بعد از شهادت امام حسين عليه‏السلام) فرار كردند و به منطقه عتيكيات در نزديكي مسيب از زمين كربلا رسيدند و مهمان زن آن مرد شقي شدند و سپس به شهادت رسيدند.(34) مرحوم اشتهاردي مي‏نويسد: بنابر قول سوم آنها به زندان نيفتاده‏اند(35). نكته ديگري كه در اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه سيره مشتهربين شيعه اين بوده كه محل قبور طفلان مسلم در شهرك مسيب، محل شهادت آنها بوده است و درادوار مختلف براي آنها شك حاصل نشده است.(36)
10.هرچند داستان طفلان مسلم در منابعي چون مقتل ابومخنف، الارشاد و لهوف و... نيامده است،اما نقل شيخ صدوق و پذيرش اين قول توسط بسياري از علما موجب مي‏شود كه نتوان اين قضيه را از اساس منكر شد و آن را جزء جعليات و تحريفات مرتبط با واقعه عاشورا دانست. بله در نقل اين روايت اختلافاتي وجود دارد، اما اين اختلافات دراين قضيه نسبتاً مفصل، تا حدي طبيعي است و نمي‏توان به صرف وجود اين اختلاف به طوركلي قضيه را منكر شد.

پي نوشتها :
 

1.شيخ عباس قمي ، به نقل از شيخ صدوق، حماسه كربلا، ترجمه نفس المهموم، قم، انتشارات قائم آل محمد، 1384.
2. شيخ عباس قمى، منتهى الامال، بى‏جا، حسينى، 1370، ص 382.
3. همان، صص 379ـ382.
4. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه شيخ محمدباقر كمره‏اى در كربلا چه گذشت قم، جمكران، چاپ اول، 1370، صص 198ـ204.
5. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403، ج 45، صص 105و 106.
6. محمدمهدى حائرى؛ معالى السبطين، تبريز، مكتبه قرشى، بى‏تا، ج 2، ص 41.
7. عبدالرزاق موسوى مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل، بى‏تا، بى‏جا، ص 198 به بعد.
8. محمد صحتى سردرودى؛ مقتل الحسين، تهران، نشرهستى نما، 1381، صص 208 ـ 216.
9. شيخ عبدالله بحرانى؛ العوالم الامام الحسين عليه‏السلام، قم، امير، 1407، صص 353 ـ 360.
10. ذبيح الله محلاتى؛ فرسان الهيجاء، تهران، مركز نشر كتاب، 1390 چاپ دوم، ص 17.
11. محمد باقر شريف القرشى؛ مسلم بن عقيل، قم، دارالهدى، 1382، چاپ اول، ص 70.
12. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛ سفير الحسين مسلم بن عقيل، بى‏جا، شريف الرضى، 1380، چاپ اول، ص 19.
13. شايد چون مادر اين دو طفل از فرزندان جعفر طيار بوده است، شيخ عباس قمى؛ (منتهى الامال پيشين ص 378)باعث اشتباه طبرى شده است.
14. ذبيح‏اللّه‏ محلاتى؛ پيشين، صص 17و18.
15. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
16. البته همان گونه كه بيان شد، همين روايات هم مى‏توانند از جهتى صحيح باشند. چرا كه مادر طفلان مسلم از فرزندان جعفر طيار بوده است.
17. عبدالواحد؛ الشيخ احمد المظفر،سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
18. شيخ عباس قمى، منتهى الامال،ص 378.
19. مجيد زجاجى كاشانى؛ مسلم قهرمان سفيران، كاشان، مرسل، 1382، ص 138.
20. ذبيح‏اللّه‏ محلاتى؛ پيشين، ج 2، ص 160، ذيل كلمه محمد بن مسلم بن عقيل.
21. محمد صحتى سر درودى، پيشين، ص 23 مقدمه.
22. على نصيرى، آشنايى با جوامع حديثى شيعه و اهل سنت، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1385 چاپ اول، ص 79.
23. محمدبن حسن طوسى؛ الفهرست موسسه النشرالفقاهه، 1417، ص 237.
24. نجاشى؛رجال النجاشى، قم، جامعه مدرسين، 1416، چاپ پنجم، ص 261.
25. ستارگان درخشان، تهران، كتاب‏فروشى اسلاميه، 1345، ج 5، ص 280.
26. على نصيرى، آشنايى با جوامع حديثى و اهل سنت،ص 79.
27. همان.
28. محمدبن جرير طبرى؛ تاريخ الرسل و الملوك، مصر، ج 5 ص 389 (حدثنا عمار الدهنى عن ابى‏جعفر...).
29. عبدالرزاق موسوى مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل ،ص19.
30. همان.
31. عبدالواحد الشيخ احمد المظفر؛سفير الحسين مسلم بن عقيل ،ص19.
32. محمد محمدى اشتهاردى؛ پيشين، صص 174 ـ 175 به نقل از حائرى در معالى السبطين.
33. عبدالرزاق موسوى مقرم، الشهيد مسلم بن عقيل ،ص 189؛ محمد باقر شريف القرشى نيز مى‏نويسد: دو قبه‏اى كه براى آنها در مسيب و به اسم آنها ساخته شده، شايد موضع شهادت آنها باشد، چرا كه بدن آنها در فرات افكنده شد. قرشى، مسلم بن عقيل، ص 70.
34. عبدالواحد الشيخ احمدالمظفر، سفير الحسين مسلم بن عقيل ،صص19و20.
35. محمد محمدى اشتهاردى؛ پيشين، ص 158.
36. مقرم؛ الشهيد مسلم بن عقيل ،ص 190، محمد محمدى اشتهاردى به نقل از شيخ على‏اكبر سيبويه صاحب كتاب مفتاح الولايه ساكن كربلا حكايتى نقل مى‏كند در اين حكايت به عنايت حضرت زهرا عليهاالسلام به اين محل و به طفلان مسلم و گريه آن حضرت براى اين اطفال اشاره شده است. محمد محمدى اشتهاردى، پيشين، ص 175.
 

منبع:نشريه بازتاب انديشه ،شماره 108