جامعه دینی ـ انسان دینی (3)
جامعه دینی ـ انسان دینی (3)
جامعه دینی ـ انسان دینی (3)
نويسنده: قادر فاضلی
یکی از صفات دیگر حاکم از نظر وی «نور جان» داشتن است. مراد وی از نور جان، تعالی روحی و تکامل معنوی است. حاکم باید خود ساخته و مؤمن باشد که مردم از نور وجود او مستضی بشود که علی (علیهالسّلام) فرمود:
اَلا وَ اَنَّ لِکُلٍّ مَأمُومٍ اِماماً یَقتَدمِی بِهِ یَستَضئُی بِنُورِ عِلمِهِ
آگاه باشید که برای هر مأمومی امامی است که به او اقتدا کرده و از نور علمش روشن میشود.
و در وصف خود میفرماید:
اِنَّما مَثَلیِ بَینَکُم کَمَثَلِ السٍّراجِ فیِ الظُّلمَةِ یَستَضئُی بِهِ مَن وَلِجَها
یقینا مَثَل من در میان شما مانند چراغی در تاریکی است که هر کس به اطراف آن در آید در دام ظلمت برآید.
اقبال نیز به پیروی از قرآن کریم و سیره نبوی و کلام علوی چنین میگوید:
قُلِاللهُمَّ مالِکَالمَلکِتُؤتِیِالمُلکَ مَنتَشاءُ وَتَنزِعُالمَلکَ مِمَّن تَشاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشاءُ وُ تُذِلُّ مَن تَشاءُ
بگو که پروردگار مالک هر ملکی است. و آنرا به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد میستاند. عزیز میکند هر که را بخواهد و ذلیل میکند هر که را بخواهد.
در مصرع دوم آیه زیر مراد است.
لا اِلهَ اِلا هُوَ کُلُّ شَئیٍ هالِکٌ اِلا وَجهَهُ
جز او خدائی نیست، و هر چیزی جز او هلاک شدنی است.
مصرع چهارم ترجمة آیه زیر است که:
اِنَّ المُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَریَةً اِفسَدوُها وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلَّةً وَ کَذالِکَ یَفعَلُونَ
یقینا ملوک و سلاطین وقتی به قریهای وارد شوند در آنجا فساد کرده و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند. چنین است کار آنها.
بدین دلیل است که پیامبران همیشه با ملوک مجاهده میکردند که:
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن استبه یکی دا وجهان بردن و جان باختن است
اقبال برای حکومت و حاکم اسلامی مختصات دیگری نیز ذکر میکند که هر کدام نقش خاصی در استحکام و دوام حکومت دارند. آن خصوصیات عبارتند از:
1-تشکیل یک حکومت و کشور قوی بر پایههای محکم و استوار.
2-شناخت مردم جامعه اعم از دوست یا دشمن.
3-خدمت خالصانه به خلق خدا.
4-اجرای عدالت اسلامی و ترویج آن.
5-بینیازی از زخارف دنیا و دست نیالودن به آن.
6-خلوتگزینی و خودسازی جهت استغنای روح.
7-شهنشاهی در عین فقر دینی. که فر اردشیری را با روان بوذری در هم آمیزد.
8-از صدق علوی و عشق نبوی لحظهای به دور نباشد.
اقبال میگوید جمهوریت اگر تاکنون باری بر بار مردم اضافه نکرده باشد چیزی از آن نکاسته است. بهترین راه نجات مردم این است که دنبال امام آگاه و رها از بند جهات دنیوی بروند و دست در دامنش زنند و گوش به فرمانش نهند. امام عالَم بین و عالَم ساز که در انسانیت تمام باشد.
توصیة اقبال به جوامع اسلامی این است که نباید به برنامههای سازمان ملل امیدوار بود بلکه تنها راه نجات ملل مسلمان تکیه بر نیروی ایمان و زندگی براساس دستورات دینی خود است. در آئین اسلامی یک لحظه زندگی شجاعانه بهتر از صد سال زندگی ذلیلانه است.
/خ
اَلا وَ اَنَّ لِکُلٍّ مَأمُومٍ اِماماً یَقتَدمِی بِهِ یَستَضئُی بِنُورِ عِلمِهِ
آگاه باشید که برای هر مأمومی امامی است که به او اقتدا کرده و از نور علمش روشن میشود.
و در وصف خود میفرماید:
اِنَّما مَثَلیِ بَینَکُم کَمَثَلِ السٍّراجِ فیِ الظُّلمَةِ یَستَضئُی بِهِ مَن وَلِجَها
یقینا مَثَل من در میان شما مانند چراغی در تاریکی است که هر کس به اطراف آن در آید در دام ظلمت برآید.
اقبال نیز به پیروی از قرآن کریم و سیره نبوی و کلام علوی چنین میگوید:
حاکمی بی نور جان خام است خام
بی ید بیضا ملوکیت حرام
حاکمی از ضعف محکومان قوی است
بیخش از حرمان محرومان قوی است!
تاج از باج است و از تسلیم باج
مرد اگر سنگ است میگردد ز جاج
فوج و زندان و سلاسل راهزنی است
اوست حاکم کز چنین سامان غنی است
حاکمیت اسلام در بیان اقبال با ملوکیت غیراسلامی که گاهی به سلطنت و گاهی به پادشاهی و ریاست و... تعبیر میشود فرق میکند. پادشاهی و ملوکیت یا (شیشهبازی) است و یا راضی کردن امت و یا جنگ و کشتار است. اما حاکمیت اسلامی حکمت و حکومت آمیخته به نور جان است.بی ید بیضا ملوکیت حرام
حاکمی از ضعف محکومان قوی است
بیخش از حرمان محرومان قوی است!
تاج از باج است و از تسلیم باج
مرد اگر سنگ است میگردد ز جاج
فوج و زندان و سلاسل راهزنی است
اوست حاکم کز چنین سامان غنی است
اصل شاهی چیست اندر شرق و غرب
یا رضای امتان یا حرب و ضرب
ملوکیت سراپا شیشهبازی است
از او ایمن نه رومی نی حجازی است
حضور تو غم یاران بگویم
به امیدی که وقت دل نوازی است
یکی دیگر از صفات حاکم اسلامی امانتداری وی است. اقبال حکومت را امانت الهی و بندة مومن را امین خدا بر روی زمین میداند. حاکم اسلامی نایب خداوند است و موظف به اطاعت و اجرأ اوامر خداست. مراتب فرق میکند و در حد عصمت، طوری و در حد مادون عصمت، طور دیگری است. مرتبة اعلا و اشرف این نیابت در وجود اقدس پیامبران و اولیأ و مرتبه عالی و متوسط و دانی آن در وجود بندگان مؤمن است. شرط اساسی در همة مراحل ضبط نفس است که هر کسی در حد توان باید حاکم بر نفس خویش باشد.یا رضای امتان یا حرب و ضرب
ملوکیت سراپا شیشهبازی است
از او ایمن نه رومی نی حجازی است
حضور تو غم یاران بگویم
به امیدی که وقت دل نوازی است
گر شتربانی جهانبانی کنی
زیب سر تاج سلیمانی کنی
تا جهان باشد جهان آرا شوی
تا جدار ملک لایبلی شوی
نایب حق در جهان بودن خوش است
بر عناصر حکمران بودن خوش است
نایب حق همچو جان عالم است
هستی او ظل اسم اعظم است
از رموز جز و وکل آگه بود
در جهان قایم به امر الله بود
اقبال بین حکومت و ملوکیت فرق نهاده و حکومت را نیابت الهی میداند که هدفش تعالی بخشیدن به زندگی انسانی و کشف جنبههای روحانی جهان ماده است اما ملوکیت تخریب و غارت جوامع انسانی برای تعمیر زندگی طبقهای خاص است. البته شعار ملوکیت تخریب و غارت نبوده بلکه با شعارهای انسانی و عمران و آبادانی پیش میآید و به قول اقبال «شبی در آستین آفتاب» است.زیب سر تاج سلیمانی کنی
تا جهان باشد جهان آرا شوی
تا جدار ملک لایبلی شوی
نایب حق در جهان بودن خوش است
بر عناصر حکمران بودن خوش است
نایب حق همچو جان عالم است
هستی او ظل اسم اعظم است
از رموز جز و وکل آگه بود
در جهان قایم به امر الله بود
از ملوکیت جهان تو خراب
تیره شب در آستین آفتاب
از ملوکیت خبرها میدهد
کور چشمان را نظرها میدهد
چیست تقدیر ملوکیت شقاق
محکمی جستن ز تدبیر نفاق
از بد آموزی زبون تقدیر ملک
باطل و آشفتهتر تدبیر ملک
اقبال در تمثیل دیگر ملوکیت را به زنبور عسل تشبیه کرده است که کارش کشیدن شیرة گلها و عسل ساختن از آن جهت فربه شدن عدهای خوشگذران و مرفه است. کار ملوکیت تنپروری و دلمردگی است. همهاش جسم و گل است و از جان و دل خبری نیست.تیره شب در آستین آفتاب
از ملوکیت خبرها میدهد
کور چشمان را نظرها میدهد
چیست تقدیر ملوکیت شقاق
محکمی جستن ز تدبیر نفاق
از بد آموزی زبون تقدیر ملک
باطل و آشفتهتر تدبیر ملک
هم ملوکیت بدن را فربهی است
سینهی بینور او از دل تهی است
مثل زنبوری که بر گل میچرد
برگ را بگذارد و شهدش برد
شاخ و برگ و رنگ و بوی گل همان
بر جمالش نالهی بلبل همان
اقبال فرق حکومت با ملوکیت را در دو بیت شعر با اشاره به سه آیه از قرآن کریم چنین معرفی میکند.سینهی بینور او از دل تهی است
مثل زنبوری که بر گل میچرد
برگ را بگذارد و شهدش برد
شاخ و برگ و رنگ و بوی گل همان
بر جمالش نالهی بلبل همان
بندهی مؤمن امین حق مالک است
غیر حق هر شی که بینی هالک است
رایت حق از ملوک آمد نگون
قریهها از دخلشان خوار و زبون
در مصرع اول اشاره به این آیه دارد.غیر حق هر شی که بینی هالک است
رایت حق از ملوک آمد نگون
قریهها از دخلشان خوار و زبون
قُلِاللهُمَّ مالِکَالمَلکِتُؤتِیِالمُلکَ مَنتَشاءُ وَتَنزِعُالمَلکَ مِمَّن تَشاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشاءُ وُ تُذِلُّ مَن تَشاءُ
بگو که پروردگار مالک هر ملکی است. و آنرا به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد میستاند. عزیز میکند هر که را بخواهد و ذلیل میکند هر که را بخواهد.
در مصرع دوم آیه زیر مراد است.
لا اِلهَ اِلا هُوَ کُلُّ شَئیٍ هالِکٌ اِلا وَجهَهُ
جز او خدائی نیست، و هر چیزی جز او هلاک شدنی است.
مصرع چهارم ترجمة آیه زیر است که:
اِنَّ المُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَریَةً اِفسَدوُها وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلَّةً وَ کَذالِکَ یَفعَلُونَ
یقینا ملوک و سلاطین وقتی به قریهای وارد شوند در آنجا فساد کرده و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند. چنین است کار آنها.
بدین دلیل است که پیامبران همیشه با ملوک مجاهده میکردند که:
در افتد با ملوکیت کلیمی
فقیری بی کلاهی بی گلیمی
گهی باشد که بازیهای تقدیر
بگیرد کار صرصر از نسیمی
برخلافملوکیت؛ حکومتاسلامی و حاکمان واقعیمسلمان کهبه قولاقبال «دردنیابودند وازدنیانبودند»، گوی سبقت در خیرات از همه ربودند و سلطنت را از جهانخواری به جانبازی و جهانسازی مبدل ساختند.فقیری بی کلاهی بی گلیمی
گهی باشد که بازیهای تقدیر
بگیرد کار صرصر از نسیمی
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن استبه یکی دا وجهان بردن و جان باختن است
سروری در دین ما خدمتگری است
عدل فاروقی و فقر حیدری است
آ مسلمانان که میری کردهاند
در شهنشاهی فقیری کردهاند
در امارت فقر را افزودهاند
مثل سلمان در مدائن بودهاند
حکمرانی بود و سامانی نداشت
دست او جز تیغ و قرآنی نداشت
اقبال به مردمانی که زرق و برق دنیا چشم ظاهرشان را خیره و نفس را بر جان چیره کرده است نهیب میزند که به جای غرق شدن در این امور فانی، دنبال یک حقجوئی زنده دل بگردند تا اسیر باطل نگردند. زمام امور خویش را به او سپرند و از غیر او ببرند و آب از کوزة کفار نخورند.عدل فاروقی و فقر حیدری است
آ مسلمانان که میری کردهاند
در شهنشاهی فقیری کردهاند
در امارت فقر را افزودهاند
مثل سلمان در مدائن بودهاند
حکمرانی بود و سامانی نداشت
دست او جز تیغ و قرآنی نداشت
اقبال برای حکومت و حاکم اسلامی مختصات دیگری نیز ذکر میکند که هر کدام نقش خاصی در استحکام و دوام حکومت دارند. آن خصوصیات عبارتند از:
1-تشکیل یک حکومت و کشور قوی بر پایههای محکم و استوار.
2-شناخت مردم جامعه اعم از دوست یا دشمن.
3-خدمت خالصانه به خلق خدا.
4-اجرای عدالت اسلامی و ترویج آن.
5-بینیازی از زخارف دنیا و دست نیالودن به آن.
6-خلوتگزینی و خودسازی جهت استغنای روح.
7-شهنشاهی در عین فقر دینی. که فر اردشیری را با روان بوذری در هم آمیزد.
8-از صدق علوی و عشق نبوی لحظهای به دور نباشد.
کشور محکم اساسی بایدت
دیدهی مردمشناسی بایدت
ای بسا آدم که ابلیسی کند
ای بسا شیطان که ادریسی کند
رنگ از نیرنگ و بود او نموداند
رون او چو داغ لاله دود
پاکباز و کعبتین او دغل
ریمن و عذر و نفاق اندر بغل
در نگر ای خسرو صاحب نظر
نیست هر سنگی که میتابد گهر
مرشد رومی حکیم پاکزاد
سر مرگ و زندگی بر ما گشود
هر هلاک امت پیشین که بود
زانکه بر جندل گمان بردند نمود
سروری در دین ما خدمتگری است
عدل فاروقی و فقر حیدری است
در هجوم کارهای ملک و دین
با دل خود یک نفس خلوت گزین
هر که یکدم در کمین خود نشست
هیچ نخجیر از کند او نجست
در قبای خسروی درویش زی
دیده بیدار و خدا اندیش زی
قاید ملت شهنشاه مراد
تیغ او را برق و تندر خانهزاد
هم فقیری هم شه گردون فری
اردشیری با روان بوذری
غرق بودش در زره بالا و دوش
در میان سینه دل موئینه پوش
آن مسلمانان که میری کردهاند
در شهنشاهی فقیری کردهاند
در امارت فقر را افزودهاند
مثل سلمان در مدائن بودهاند
حکمرانی بود و سامانی نداشت
دست او جز تیغ و قرآنی نداشت
هر که عشق مصطفی سامان اوست
بحر و بر در گوشهی دامان اوست
سوز صدیق و علی از حق طلب
ذرهای عشق نبی از حق طلب
زانکه ملت را حیات از عشق اوست
برگ و ساز کائنات از عشق اوست
جلوهی بی پردهی او وانمود
جوهر پنهان که بود اندر وجود
روح را جز عشق او آرام نیست
عشق او روزیست کوراشام نیست
خیز و اندر گردش آور جام عشق
در مهستان تازهکن پیغام عشق
دیدهی مردمشناسی بایدت
ای بسا آدم که ابلیسی کند
ای بسا شیطان که ادریسی کند
رنگ از نیرنگ و بود او نموداند
رون او چو داغ لاله دود
پاکباز و کعبتین او دغل
ریمن و عذر و نفاق اندر بغل
در نگر ای خسرو صاحب نظر
نیست هر سنگی که میتابد گهر
مرشد رومی حکیم پاکزاد
سر مرگ و زندگی بر ما گشود
هر هلاک امت پیشین که بود
زانکه بر جندل گمان بردند نمود
سروری در دین ما خدمتگری است
عدل فاروقی و فقر حیدری است
در هجوم کارهای ملک و دین
با دل خود یک نفس خلوت گزین
هر که یکدم در کمین خود نشست
هیچ نخجیر از کند او نجست
در قبای خسروی درویش زی
دیده بیدار و خدا اندیش زی
قاید ملت شهنشاه مراد
تیغ او را برق و تندر خانهزاد
هم فقیری هم شه گردون فری
اردشیری با روان بوذری
غرق بودش در زره بالا و دوش
در میان سینه دل موئینه پوش
آن مسلمانان که میری کردهاند
در شهنشاهی فقیری کردهاند
در امارت فقر را افزودهاند
مثل سلمان در مدائن بودهاند
حکمرانی بود و سامانی نداشت
دست او جز تیغ و قرآنی نداشت
هر که عشق مصطفی سامان اوست
بحر و بر در گوشهی دامان اوست
سوز صدیق و علی از حق طلب
ذرهای عشق نبی از حق طلب
زانکه ملت را حیات از عشق اوست
برگ و ساز کائنات از عشق اوست
جلوهی بی پردهی او وانمود
جوهر پنهان که بود اندر وجود
روح را جز عشق او آرام نیست
عشق او روزیست کوراشام نیست
خیز و اندر گردش آور جام عشق
در مهستان تازهکن پیغام عشق
حکومت و جمهوریت
متاع معنی بیگانه از دون فطرتان جوئی
ز موران شوخی طبع سلیمانی نمیآید
گریز از طرز جمهوری غلام پختهکاری شو
که از مغز دو صد خر فکر انسانی نمیآید
تشبیه جمهوری خواهان غربی به خر در کلام اقبال از این جهت است که اینان یا در جمهوریت هدف انسانی ندارد یا عمدتاً میخواهند از جمهوریت وسیلهای برای غارت مردم بسازند و در غیر این صورت حداکثر رسالت جمهوریت را در تأمین «خور و خواب و شهوت» برای همگان خلاصه میکنند که نهایت این فکر بدایت زندگی حیوانی است.ز موران شوخی طبع سلیمانی نمیآید
گریز از طرز جمهوری غلام پختهکاری شو
که از مغز دو صد خر فکر انسانی نمیآید
اقبال میگوید جمهوریت اگر تاکنون باری بر بار مردم اضافه نکرده باشد چیزی از آن نکاسته است. بهترین راه نجات مردم این است که دنبال امام آگاه و رها از بند جهات دنیوی بروند و دست در دامنش زنند و گوش به فرمانش نهند. امام عالَم بین و عالَم ساز که در انسانیت تمام باشد.
کسی کو دید عالم را امام است
من و تو ناتمامیم او تمام است
اگر او را نیابی در طلبخیز
اگر یابی به دامانش در آویز
به کار ملک و دین او مرد راهی است
که ما کوریم و او صاحب نگاهی است
مثال آفتاب صبحگاهی
دمد از هر بن مویش نگاهی
فرنگ آئین جمهوری نهادست
رسن از گردن دیوی گشادست
نوا بی زخمه و سازی ندارد
ابی طیاره پروازی ندارد
زباغش کشت ویرانی نکوتر
ز شهر او بیابانی نکوتر
چو رهزن کاروانی در تک و تار
شکمها بهر نانی در تک و تاز
روان خوابید و تن بیدار گردید
هنر با دین و دانش خوار گردید
خرد جز کافری کافرگری نیست
فن افرنگ جز مردم دری نیست
گروهی را گروهی در کمین است
خدایش یار اگر کارش چنین است
زمن ده اهل مغرب را پیامی
که جمهور است تیغ بی نیامی
چه شمشیری که جانها میستاند
تمیز مسلم و کافر نداند
نماند در غلاف خود زمانی
برد جان خود و جان جهانی
میکند بند غلامان سختتر
حریت میخواند او را بیبصر
گرمی هنگامهی جمهور
دیدپرده بر روی ملوکیت کشید
سلطنت را جامع اقوام گفت
کار خود را پخته کرد و خام گفت
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
گفت با مرغ قفس ای دردمند
آشیان در خانهی صیاد بند
هر که سازد آشیان در دشت و مَرغ
او نباشد ایمن از شاهین و چَرغ
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میرو برونم تاکش میفت
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلودار او
چشمها از سرمهاش بینورتر
بندهی مجبور از و مجبورتر
از شراب ساتگینش الحذر
از قمار بدنشینش الحذر
ازخودی غافل نه گردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
جمهوریت غربی با شعار آزادی و رفاه و امنیت ظاهر میشود ولی اسارت و قتل و غارت به ارمغان میآورد. یعنی همان ملوکیت است با نقاب جمهوریت. امروزه ما شاهد صداقت گفتار جناب اقبال هستیم که چگونه دولتهای غربی خصوصاً آمریکا با شعار حقوق بشر به کشورهای ضعیف جهان سوم یورش میبرند و پوست مردم را میدرند و اموالشان را میبرند و اسمش را دفاع از آزادی و حقوق بشر مینهند.من و تو ناتمامیم او تمام است
اگر او را نیابی در طلبخیز
اگر یابی به دامانش در آویز
به کار ملک و دین او مرد راهی است
که ما کوریم و او صاحب نگاهی است
مثال آفتاب صبحگاهی
دمد از هر بن مویش نگاهی
فرنگ آئین جمهوری نهادست
رسن از گردن دیوی گشادست
نوا بی زخمه و سازی ندارد
ابی طیاره پروازی ندارد
زباغش کشت ویرانی نکوتر
ز شهر او بیابانی نکوتر
چو رهزن کاروانی در تک و تار
شکمها بهر نانی در تک و تاز
روان خوابید و تن بیدار گردید
هنر با دین و دانش خوار گردید
خرد جز کافری کافرگری نیست
فن افرنگ جز مردم دری نیست
گروهی را گروهی در کمین است
خدایش یار اگر کارش چنین است
زمن ده اهل مغرب را پیامی
که جمهور است تیغ بی نیامی
چه شمشیری که جانها میستاند
تمیز مسلم و کافر نداند
نماند در غلاف خود زمانی
برد جان خود و جان جهانی
میکند بند غلامان سختتر
حریت میخواند او را بیبصر
گرمی هنگامهی جمهور
دیدپرده بر روی ملوکیت کشید
سلطنت را جامع اقوام گفت
کار خود را پخته کرد و خام گفت
در فضایش بال و پر نتوان گشود
با کلیدش هیچ در نتوان گشود
گفت با مرغ قفس ای دردمند
آشیان در خانهی صیاد بند
هر که سازد آشیان در دشت و مَرغ
او نباشد ایمن از شاهین و چَرغ
حریت خواهی به پیچاکش میفت
تشنه میرو برونم تاکش میفت
الحذر از گرمی گفتار او
الحذر از حرف پهلودار او
چشمها از سرمهاش بینورتر
بندهی مجبور از و مجبورتر
از شراب ساتگینش الحذر
از قمار بدنشینش الحذر
ازخودی غافل نه گردد مرد حر
حفظ خود کن حب افیونش مخور
قحط و طاعون تابع شمشیر او
عالمی ویرانه از تعمیر او
خلق در فریاد ازناد اریش
از تهیدستی ضعف آزاریش
سطوتش اهل جهان را دشمن است
نوع انسان کاروان او زهزن است
از خیال خود فریب و فکر خام
میکند تاراج را تسخیر نام
عسکر شاهی و افواج غنیم
هر دو از شمشیر جوع او دو نیم
آتش جان گدا جوع گداست
جوع سلطان ملک و ملت را فناست
هر که خنجر بهر غیر اله
کشیدتیغ او در سینهی او آرمید
اقبال نه تنها به جمهوریت غربی بدبین است به سازمان ملل هم که محصول جمهوریت غربی است بدبین بود، و آنان را کفن دزدانی میداند که «بهر تقسیم قبور انجمنی ساختهاند».عالمی ویرانه از تعمیر او
خلق در فریاد ازناد اریش
از تهیدستی ضعف آزاریش
سطوتش اهل جهان را دشمن است
نوع انسان کاروان او زهزن است
از خیال خود فریب و فکر خام
میکند تاراج را تسخیر نام
عسکر شاهی و افواج غنیم
هر دو از شمشیر جوع او دو نیم
آتش جان گدا جوع گداست
جوع سلطان ملک و ملت را فناست
هر که خنجر بهر غیر اله
کشیدتیغ او در سینهی او آرمید
برفتد تا روش رزم درین بزم کهن
دردمندان جهان طرح نو انداختهاند
من از ین بیش ندانم که کفن دزدی چند
بهر تقسیم قبور انجمنی ساختهاند
مردم دنیا بارها آزمودهاند که سازمان ملل تاکنون جز برآوردن حاجات چند دولت استعماری کاری نکرده و هرگاه برخلاف میل آنها قدمی برداشته است با حق «وتو» که مخصوص آن چند کشور میباشد روبرو گردیده است. آمریکا به هر کشوری که بخواهد حمله میکند، هواپیمای مسافربری را سرنگون میسازد، تروریستهای داخلی کشورهای انقلابی را در خود جای داده و حمایت میکند و... سازمان ملل نیز شاهد همة این امور است ولی از قدرت عمل علیه آمریکا دور است و از دیدن حقیقت کور.دردمندان جهان طرح نو انداختهاند
من از ین بیش ندانم که کفن دزدی چند
بهر تقسیم قبور انجمنی ساختهاند
توصیة اقبال به جوامع اسلامی این است که نباید به برنامههای سازمان ملل امیدوار بود بلکه تنها راه نجات ملل مسلمان تکیه بر نیروی ایمان و زندگی براساس دستورات دینی خود است. در آئین اسلامی یک لحظه زندگی شجاعانه بهتر از صد سال زندگی ذلیلانه است.
زندگی را چیست رسم و دین و کیش
یک دم شیری به از صد سال میش
زندگی محکم ز تسلیم و رضاست
موت نیرنج و طلسم و سیمیاست
حیات اسلامی در نظر اقبال در پیروی سیرة علی(علیه السّلام) است که با پنجة حیدری، قلعة خیبر گشایند.یک دم شیری به از صد سال میش
زندگی محکم ز تسلیم و رضاست
موت نیرنج و طلسم و سیمیاست
میشناسی معنی کرار چیست؟
این مقامی از مقامات علی است
امتان را در جهان بیثباتنیست
ممکن جز بکراری حیات
مسلمان باید آیات «لاتخف» را مدام ورد زبان کنند و آنچه خواهند همان کنند. حیات حمیده در خیمة ایمان لمیده است آنکه این ندیده گلی از باغ آن نچیده است.این مقامی از مقامات علی است
امتان را در جهان بیثباتنیست
ممکن جز بکراری حیات
قوتایمان حیات افزایدت
ورد لَاخَوفٌ عَلَیهِم بایدت
چون کلیمی سوی فرعون رود
قلباوازلاتَخَف محکم شود
بیم غیرالله عمل را دشمناست
کاروان زندگی را رهزن است
عزم محکم ممکنات اندیش ازو
همت عالی تأمل کیش ازو
دشمنت ترسان اگر بیند تو را
از خیابانت چو گل چیند تو را
ضرب تیغ او قویتر میفتد
هم نگاهش مثل خنجر میفتد
بیمچون بند است اندر پای ما
ورنه صد سیل است در دریای ما
بر نمیآید اگر آهنگ تو
نرم از بیم است تار چنگ تو
گوشتابش ده که گردد نغمهخیز
بر فلک از ناله آرد رستخیز
زانکه از همت نباشد استوار
میشود خوشنود با ناسازگار
هر که رمز مصطفی فهمیده است
شرک را در خوف مضمر دیدهاست
منبع: http://www.porsojoo.com ورد لَاخَوفٌ عَلَیهِم بایدت
چون کلیمی سوی فرعون رود
قلباوازلاتَخَف محکم شود
بیم غیرالله عمل را دشمناست
کاروان زندگی را رهزن است
عزم محکم ممکنات اندیش ازو
همت عالی تأمل کیش ازو
دشمنت ترسان اگر بیند تو را
از خیابانت چو گل چیند تو را
ضرب تیغ او قویتر میفتد
هم نگاهش مثل خنجر میفتد
بیمچون بند است اندر پای ما
ورنه صد سیل است در دریای ما
بر نمیآید اگر آهنگ تو
نرم از بیم است تار چنگ تو
گوشتابش ده که گردد نغمهخیز
بر فلک از ناله آرد رستخیز
زانکه از همت نباشد استوار
میشود خوشنود با ناسازگار
هر که رمز مصطفی فهمیده است
شرک را در خوف مضمر دیدهاست
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}