مقدمه:
وهابیّت سعی کرده اند حرکت امام حسین (علیه السلام) را نوعی شورش، آشوب، فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرّد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک شورش گر مخالف حکومت مرکزی را کشته است
 
وهابیت مذهبی سـاخته و پرداخـته دسـت استعمار انگلیس است که برای ایجاد تفرقه و جدایی بین مسلمانان با هدف تسلط بر آنـان و به یغما بردن ذخائر و معادن خدادادی آنان به وجود آمد.
 
دیدگاه وهابیون نسبت به نهضت امام حسین از زوایای مختلف  قابل بررسی است: در این بحث ابتدا  دلیل وهابیت را اشاره می کنیم و در ادامه به این سوال پاسخ می دهیم که ادله ی شیعه در عدم مشروعیت یزید در حکم رانی چیست؟.. آیا از دیـدگاه ایـن گروه، قیام امام حسین عمل مشروع و جایزی بود؟
  

چرا  وهابیت  مشروعیت خلافت را حق یزید می دانند نه امام حسین علیه السلام؟

در اینجا به بیان دیدگاه های وهابیّت می پردازیم:
 

1.امام حسین (علیه السلام) کشته ی شمشیر جدّش

ابن عربی مالکی(1)  نظریه ی خود را درباره ی سیدالشهدا (علیه السلام) چنین اظهار می کند: لم یقتل الحسین الا بسیف جده. حسین کشته نشد مگر به شمشیر جدش!
 
او بعد از سخنانی درباره ی لیاقت یزید در تصدی مقام خلافت، روایاتی را از صحیح بخاری مبنی بر بیعت عبدالله بن عمر با یزید آورده که در ادامه می گوید:
 
لم یقبل نصیحة اعلم اهل زمانه ابن عباس، وعدل عن رأی شیخ الصحابه ابن عمر وطلب الابتداء فی الانتهاء، والاستقامة فی الاعوجاج.
 
امام حسین (علیه السلام) به نصیحت دانشمندترین افراد زمانش یعنی عبدالله بن عباس گوش نداد و از رأی صحابی بزرگ؛ عبدالله بن عمر روی برگردانید و به دنبال زیاده خواهی بود و راستی را در پیمودن راه کج می طلبید.(1)
 
از این احادیث استفاده می شود که ابن عمر تابع خلافت یزید بوده و ولایت او را پذیرفته و با او بیعت کرده و به خلافت یزید به همان کیفیتی که مردم ملتزم
 
بوده اند، ملتزم شده و با این بیعت در آنچه مسلمانان بر آن بودند داخل شده است. علاوه بر این، بر خود و فرزندان و یارانش، مخالفت با یزید را حرام نمود و بعد از آن، معاویه بالای منبر اعلام کرد: عبدالله بن عمر با یزید بیعت کرده .
 
و هر کس بگوید که معاویه دروغ گفته است و عبدالله بن عمر با یزید بیعت نکرده، خود او دروغگو است. بر این اساس، گویی نقطه ضعف امام (علیه السلام) آن بوده که به نظر عبدالله بن عمر توجهی نکرده است. او می گوید:
 
 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:فمن اراد أن یفرق أمر هذه الامة وهی جمیع، فاضربوه بالسیف کائناً من کان.اگر امت من متحد بودند و فردی موجب تفرقه بین امت شد، او را با شمشیر به قتل برسانید، هر کسی که می خواهد باشد.(2)
  
و این حدیث را بر سیدالشهدا (علیه السلام) تطبیق می کند و آن حضرت را مطابق این حدیث، واجب القتل می داند.ابن عربی همچنین می نویسد:
 
بیعت با یزید شرعاً منعقد شده، زیرا یک نفر با او بیعت کرده است گرچه این یک نفر پدرش معاویه باشد(3)
 
به نظر می رسد ابن عربی یادش رفته که امام حسین (علیه السلام) ، نوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است و تمام بزرگان مدینه برای وی احترام فوق العاده ای قائل بودند.
 
 حال ابن عربی این گونه گستاخی می کند با وجودی که تمام آزادی خواهان دنیا حتی در سده های اخیر، قیام امام حسین (علیه السلام) را مورد تحسین قرار داده اند.
  

2- شورش گری امام حسین (علیه السلام)

محمد ابوالیسر عابدین، مفتی شام این گونه می نویسد:بیعة یزید شرعیة، ومن خرج علیه کان باغیا.بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس علیه او خروج نهاید، سرکشی و طغیان نموده است(4)
 

3.بیعت شرعی یزید

مفتی اعظم عربستان، عبدالعزیز آل الشیخ، می گوید:خلافة یزید شرعیة وخروج الحسین (علیه السلام) باطل.بیعت با یزید مشروع بوده و خروج امام حسین (علیه السلام) باطل بوده است.(5)
 

4. یزید خلیفه ی ششم دولت اسلامی

وهابیّت از یزید به عنوان خلیفه ی ششم نام می برند و مناقب او را برمی شمرند و مهر تأیید بر بیعت او می زنند و حتی بدیهیّاتی مانند سوء سیاست و تدبیر او را به عکس جلوه می دهند.
 
ابن تیمیه این گونه از وی تمجید می کند: ... وهو سادس خلفاء الدولة الاسلامیة... وهو اول الخلفاء التابعین، جاءته الخلافة بیعة و وردت فیه و فی اهل - زمانه –
 
و احوالهم مناقب صریحة فی السنة النبویة، وکان له فضل فی فریضة الجهاد والغزز... وله اخلاق مجیدة... وکان حسن الادارة فی اختیار الرجال وسیاسة الامة.(6)
 
1.ابن عربی مالکی (م 543) در کتاب العواصم هر چه با اهل بیت دشمنی و ناصبیت دارد ذکر کرده و در دشمنی او همین کافی است که ابن تیمیه مطالبش را از این شخص و کتاب او گرفته است.
 
یزید ششمین خلیفه دولت اسلامی و اولین خلیفه تابعین بوده است. یزید با بیعت به خلافت رسید و درباره او و اهل زمانش و حالات آنها، مناقب صریح و آشکاری در سنت نبوی وجود دارد و برای یزید، فضیلتی در فریضه جهاد بوده و اخلاق نیکویی داشته است و مدیریت خوبی در انتخاب افراد و سیاست امت دارا بود.
 

5. واگذاری یزید به خدا

ابن قیم جوزیه از برجسته ترین شاگردان ابن تیمیه است، او می گوید:
 
ما به محبت خاندان رسول الله و همسران پیامبر و دیگر اصحاب او اعتقاد داریم و خوبی های آنها را بیان می کنیم و فضائل شان را منتشر می نماییم و زبان و قلب هایمان را از نقل کارهای ناشایستی که از آنها سر زده بازمی داریم و برای آنها طلب مغفرت می کنیم
 
و پیروی از ایشان را وسیله توسّل به خدا قرار می دهیم و جهاد را تا روز قیامت ممنوع می دهیم و شنیدن و اطاعت از والیان امر را در جایی که اطاعت خدا نه معصیت او باشد،(8)
 
واجب می دانیم و کسی حق قیام بر علیه آنها را ندارد، و نباید از آنها جدا شود و هیچ یک از مسلمانان را به خاطر گناهش کافر نمی دانیم،
 
 گرچه از او گناه کبیره ای سر بزند، و برای معاویه طلب رحمت می کنیم و یزید را به خداوند متعال واگذار می کنیم (تا هرچه مقتضی ببیند در موردش عمل نماید

6. بیعت عموم مردم با یزید

عبدالمغیث (متولد 583 ه-)، کتابی در فضائل و مناقب یزید بن معاویه تألیف کرده و می گوید:
 
ولایة یزید ثبتت یرضی الجمیع... .(9)ولایت یزید با پذیرش همگان به اثبات رسید.
 

-7 یزید از انبیاء است!

 ابن تیمیه درباره ی یزید این گونه می نویسد:قوم یعتقدون أنه کان من الصحابة أو من الخلفاء الراشدین المهدیین أو من الأنبیاء.
 
بعضی ادّعا کرده اند که یزید از صحابه و یا از خلفاء راشدین هدایت شده و یا از انبیاء بوده است!(10)
 

8. عدم جواز نقض بیعت با یزید

دکتر ابراهیم علی شعوط نیز در کتاب «برائهً یزیدبن معاویه من دم الحسین»، معتقد است که یزید شایسته برای خلافت اسلامی از لحاظ علمی و عملی بود.
 
او ضمن رد اتهام های شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفه ی شرعی مسلمانان می داند و هرگونه قیام در برابرش را فتنه می نامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نمی باشد، لذا می گوید:
 
1-. یزید خلیفه ی مشروع مسلمانان بود.
2- بیعت با یزید الزام آور بود و نقض آن برای هیچ مسلمانی حتی امام حسین (علیه السلام) جایز نبود.
 
3. پذیرش دعوت کوفیان عاقلانه نبود و این حرکت امام حسین (علیه السلام) از قبل محکوم به شکست بوده و یزید اراده ی قتل حسین (علیه السلام) نکرد و مسؤولیتی درباره ی آن ندارد و او را نمی توان قاتل حسین (علیه السلام) قلمداد کرد.(10)
 
در واقع یزید را خلیفه ای معرفی می کند که دارای همه ی کمالات بشری است.

9.برترین جوان قریشی!

 محب الدین خطیب، این سخن را در «العواصم» نقل کرده که:یزید از بهترین جوانان قریش بوده است(11)
 

10- توصیه به گوشه گیری امام حسین (علیه السلام)

ابن کثیر در این باره می نویسد:هم چنان که عبدالله بن عمر گفته بود، حسین (علیه السلام) تا زنده بود می بایست از مدینه یا مکه خارج نمی شد.و هرگز تحرک و یا خیزشی در برابر یزید نشان نمی داد و همانطور که مردم با یزید بیعت کرده بودند وی نیز
  
بیعت می کرد، چرا که «ان الجماعة خیر». آن گاه در ادامه از زمان ابو سعید خدری چنین می نویسد: به حسین (علیه السلام) گفتم: از خدا بترس، از خانه ی خودت بیرون نیا و بر امام خود شورش نکن.
 
و باز از زبان جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل می کند که با امام حسین (علیه السلام) صحبت کردم و گفتم: از خدا بترس و مردم را به جان هم نینداز.(12)
  
دلیل اول بر رد وهابیت

منشأ مشروعیت خلافت و حکومت

این مبنای کلامی مورد پذیرش شیعه نیست که با بیعت، خلافت و حکومت مشروعیت پیدا می شود. شیعه معتقد است که مشروعیت خلافت تنها از طریق نص حاصل می شو.
 
د و معیارهای گفته شده از سوی اهل تسنن، قادر نخواهند بود تأمین کننده ی مشروعیت خلافت باشند.(13) به بیان دیگر، در دیدگاه سیاسی شیعه، مشروعیت تنها از سوی خدا اعطا می گردد نه از ناحیه ی مردم و اکثریت، البته مقبولیّت در دست اکثریّت مردم است .
 
و آنان می توانند با بیعت خود، فعلیّت بخش یا زمینه ساز تحقق حکومت گردند. در این دیدگاه، خداوند، تنها منبع ذاتی و اصل مشروعیت سیاسی است؛
 
 زیرا مبنای اعتقادی در اسلام، توحید در همه ی ابعاد آن، یعنی توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، ربوبی، خالقی و عبادی را از آنِ خداوند دانسته و نیز حق حاکمیت، تشریع و قانون گذاری را به تمام و کمال مختص آن ذات پاک و یگانه می داند .
 
و حق فرمانروایی و حاکمیت اجتماعی از سوی خداوند به افراد برگزیده اش یعنی پیامبر و امام و به توسط آنان به وارثان راستی رسالت و امامت، یعنی عالمان و فقیهان واجد شرایط رهبری واگذار شده است، که به صورت نصب عام و بدون تعیین مصداق است که مربوط به عصر غیبت می باشد.(14)
 
علاوه بر این، در اندیشه ی سیاسی اسلام، حکومت حاکمی مشروع است که پایگاه دینی داشته باشد. بر این اساس، حکومتی که پایبند به موازین شرعی و الهی باشد، حقانیت دارد.(15)
 
همچنین واگذاری حکومت الاهی در زمان پیامبران و ائمه، مخالف کتاب و سنّت است که در زیر بررسی می گردد:
 
الف) خدای تعالی درباره ی حضرت ابراهیم می فرماید:
 
{وَإِذِ ابتَلی إِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِن ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهدِی الظّالِمینَ(16)
 
هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم». ابراهیم گفت: «از دودمان من (نیز امامانی خواهد بود) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد».
 
ب) خدای تعالی درباره ی حضرت داود می فرماید:یا داوُودُ إِنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی الأَرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَقّ ِ وَلا
 
تَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ}.(17)
 
ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
 
ج) حضرت موسی از خدا می خواهد که جانشین بعد از او را معین کند: {اجعَل لی وَزیرًا مِن أهلی}، در پاسخ وی فرمود:
 
{قال قَد اُوتیتَ سُؤلَکَ یا مُوسی}(18)گفت: ای موسی! خواسته ات به تو داده شد.
 
د) پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ بنی عامر بن صعصعه که گفت: «ایکون لنا الامر من بعدک»؛ آیا امر حکومت پس از شما برای ما هست، فرمود: «الامر الی الله یضعه حیث یشاء»؛ حکومت به خداوند واگذار شده است پس در هر کجا بخواهد آن را قرار می دهد.(19)
 
ه-) هوذه پادشاه یمامه از رسول خدا درخواست بهره مندی از ریاست را داشت و ایشان فرمود:حتی اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد به وی نخواهم داد.(20)
 
 
بنابراین از بیشتر آیات استفاده می شود حکومتی مشروع است که با موازین اسلامی هماهنگ باشد و الا در دایره حکومت ستمکاران است.
 
و پیامبران نیز وقتی با خداوند بحث جانشینی را مطرح می کنند، خداوند شرائطی را برای جانشینان بیان می کند. حال یزید بن معاویه که مدعی جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است . 
و مسائل ابتدایی شرعی را رعایت نمی کند می توان او را خلیفه مسلمین مطرح کرد و بیعت با او را محترم شمرد؟
  
دلیل دوم رد وهابیت

 2-عدم مشروعیت خلافت یزید

 بر فرض پذیرش مبنای ارائه شده از سوی گروه هوادار بنی امیه، باید گفت: بزرگان صحابه و شخصیت های معروف آن زمان با ولایت یزید مخالف بودند،(21)
 
به همین جهت معاویه با مشکلات فراوانی روبه رو گردید و به روش های گوناگونی دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامه ی جانشینی یزید سرکوب کند، بنابراین اهل تسنن نیز معتقدند خلافت یزید مشروعیت ندارد.
 
الف) سید قطب در مورد عدم صلاحیت خلافت یزید می نویسد:احدی از مسلمانان گمان نمی کنند که یزید برای خلافت مسلمین صلاحیت داشته باشد؛ زیرا در میان آنان ده ها صحابه و تابعین بودند که صدها درجه بر او برتری داشتند،
 
 بلکه مسأله ی خلافت او، وراثت پادشاهی در خاندان اموی بوده است که این گرایش اموی در موروثی کردن خلافت نیز برنده بود که در قلب اسلام، نظام اسلامی و اعتقاد مسلمانان درباره ی خلافت فرو کردند.(22)
  
ب) ابن جوزی نیز در این باره می گوید: هیچ کس شک نداشته و ندارد که امام حسین (علیه السلام) بر یزید برتری داشته، حتی زمانی که از جاهل ترین مردم سؤال می کردند که کدام یک از این دو نفر سزاوارتر به خلافت هستند، می گفتند: حسین بن علی (علیه السلام) (23)
 
پ) علامه ابوالفرج، ابن جوزی «م 597 ق»؛ در ردّ خلافت یزید می نویسد:عمر بن خطاب، حق خلافت را در شش نفر قرار داد و برای فرزندش، عبدالله، هیچ حقی در خلافت قرار نداد چرا که بقیه ی صحابه از او افضل اند، در حالی که عبدالله، هزاران هزار برابر از یزید بهتر و برتر بوده است.(24)
 
د) قاضی شوکانی نیز درباره ی یزید می نویسد:  لقد افرط بعض اهل العلم، فحکموا بان الحسین السبط باغ علی الخمیر السکیر، الهاتک لحرمة الشریعة المطهرة یزیدبن معاویة فیا للعجب من مقالات تقشعر منها الجلود(25)
 
کسانی از اهل علم که به شورشی بودن حسین (علیه السلام) حکم کرده اند زیاده روی نموده اند؛ زیرا امام حسین (علیه السلام) بر شراب خوار و کسی که حرمت خانه ی الاهی را هتک نمود، یعنی یزید، قیام کرد، پس جای شگفتی از گفتارهایی است که بدن را به لرزه می اندازد.
 
ت) استاد شیخ عبدالله علائلی مصری و جرجی زیدان و ابن طباطبا نویسنده ی «الفخری»؛ مکرر با مدارک صحیح نوشته اند:
 
یزید شخص فاسق و فاجر و بدکار و هرزه بود. ث) علامه سید قطب در مورد فجور یزید نوشته: عبدالله پسر حنظله گفت: به خدا قسم! ما یزید را ملاقات نکردیم، مگر اینکه می ترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد؛ زیرا یزید با محارم خود فجور می کرد. (26)
 
ج) شیخ محمد عبده یاری حکومت عدل و دین در برابر حکومت ظلم و جور را بر مسلمین واجب می شمارد، و قیام امام حسین (علیه السلام) را از باب خروج بر امام ظالم و طغیانگر می داند. (27)
 
چ) علامه تفتازانی در عظمت قیام امام حسین (علیه السلام) می گوید:
 
ستمی که «بنی امیه» بعد از صحابه بر اهل بیت (علیهما السلام) وارد کرده اند به قدری واضح و روشن است که جای هیچ گونه ابهام و تردیدی برای کسی نمی گذارد، بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهی داده و هر چه در زمین و آسمان است بر آنان اشک می ریزند و از شدت آن مصائب، نزدیک است کوه ها و صخره ها متزلزل و متلاشی شود.
 
 و آثار زشت و ناپسند این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقی خواهد ماند. خداوند کسانی را که در پدید آوردن آن مباشر بوده و با مقدمات این عمل همکاری نموده اند و یا به آن راضی و خشنود شده اند لعنت نموده و از رحمت خود دور کند، به یقین عذاب آخرت آنان شدیدتر و پایدارتر خواهد بود. (28)
 
ح) قاضی عبد الجبار نیز معتقد است که بیعت اسلامی با شخص امام حسین (علیه السلام) انجام گرفته بود و یزید در مقابل بیعت وی مخالفت کرد، لذا در این باره می نویسد:
 
اما امامت حسین (علیه السلام) به اعتقاد ما ثابت شده است، به دلیل اینکه او به درستی بر این کار صلاحیت داشت؛ بنا به آنچه که گذشت به تحقیق بیعت محقق شده بود، به راستی که مطلب در این باره آشکار است که همگان با او بیعت کردند و اهل علم و امانت از جمله کسانی بودند که با او بیعت کردند (29)
 
دلیل سوم رد وهابیت

 3. بیعت عبدالله بن عمر و ارزش آن

اگرچه ابن عربی، به بیعت عبدالله بن عمر و قبول ولایت یزید استناد می کند، اما در نقد کلام او باید گفت که خود او می گوید:عده ای از علما، بیعت عبدالله بن عمر با یزید را تکذیب نموده و این مطلب را تصدیق نکرده اند.(30)
 
لذا در بین خودشان درباره ی بیعت عبدالله بن عمر با یزید اختلاف نظر وجود دارد. ابن عربی، عبدالله بن عمر را به شیخ الصحابه معرفی می کند تا به اهداف و مقاصد خود برسد.
 
 اما حقیقت آن است که او مردی ضعیف و از جهت روحی، فردی سست بوده و از مقام و منزلتی در زمان خود برخوردار نبود، از این رو وقتی به عمر پیشنهاد داده شد برای پسرت، عبدالله، مقام و منصبی در نظر بگیر، او در جواب گفت: عبدالله نمی داند که چگونه همسرش را طلاق دهد،
 
با این حال من چگونه به او مقام و سمتی واگذار کنم.(31) ابن حجر می گوید: عبدالله بن عمر، بعد از عثمان با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت نکرد! اما مبلغ یک صد هزار درهم اهدایی معاویه برای سکوت در امر جانشینی یزید را پذیرفت و سکوت کرد.
 
وی آن گاه که اهل مدینه علیه یزید قیام کردند و واقعه ی حره اتفاق افتاد با یزید بیعت کرد و بعد از یزید، آن زمان که حکومت به عبدالملک بن مروان رسید،
 
گفت: من از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: کسی که شب را روز کند و بیعت خلیفه ای بر عهده اش نباشد، مسلمان نیست. از این رو شبانه رفت و با والی آن زمان، حجاج بن یوسف ثقفی که از طرف عبدالملک بن مروان ولایت آن دیار را به عهده داشت بیعت نمود.
 
حجاج به او گفت: چه عجله ای در کار است که شبانه آمده ای، تا صبح صبر می کردی!... عبدالله در پاسخ گفت: ترسیدم که امشب از دنیا بروم و بیعت عبدالملک بن مروان برگردنم نباشد، بیعت نداشتن با خلیفه ی زمان مسؤولیت دارد و باید به وظیفه ام عمل کنم! حجاج گفت: من مشغول کاری هستم، آن گاه پایش را دراز کرد و گفت: با پایم بیعت کن.(32)
  
دلیل چهارم رد وهابیت

4- . بهره برداری از احادیث جعلی

 محور سخنان ابن عربی و امثال وی، بهره برداری از احادیث جعلی است و این سیاست به عنوان اساسی ترین محور، مورد توجه مخالفان امام حسین (علیه السلام) بوده است،
 
البته استناد این حادثه به کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر بی اساس بود که نتوانست حتی افرادی مانند ابن حجر مکی را قانع و مجاب نماید، اینک به شرح دیدگاه ها می پردازیم: اوّل: ابن حجر با ضدّیتی که نسبت به شیعه دارد، ضمن توضیح سخن ابن عربی، به نقد گفتار او می پردازد:
از ابن عربی مالکی مطلبی نقل شده که بدن انسان می لرزد، زیرا می گوید: یزید، حسین را نکشت مگر به وسیله شمشیر جدش! یعنی براساس عقیده باطلش یزید خلیفه است و حسین (علیه السلام) (نعوذ بالله) طغیان گر!(33)
 
 و بیعت با یزید زودتر انجام گرفته است در حقانیت و شرعیت یک حکومت و خلافت، بیعت بعضی از اهل حل و عقد کافی است. از طرفی حاکمیت یزید با بیعت صورت گرفته، چرا که عده زیادی این بیعت را پذیرفته و انجام داده اند و در این عمل اختیار کامل داشته اند.
 
البته ما در موردی به بیعت اهل حل و عقد نیاز داریم که ولایت عهدی یزید و جانشینی او توسط معاویه صورت نگرفته باشد، اما با وجود این جانشینی که معاویه درباره ی یزید صورت داده، دیگر موافقت یک نفر از اهل حل و عقد شرط نیست، حتی اگر همه ی اهل حل و عقد هم مخالفت کنند،
 
 
این تعیین جانشینی توسط معاویه و معرفی یزید به عنوان ولی عهد خود، برای شرعیت و خلافت یزید بن معاویه کافی است.
 
ابن حجر، گفتار ابن عربی مالکی را این گونه توضیح می دهد و در نقد گفتار او می گوید: «یقشعر منه الجلد»؛ از کلام او بدن انسان می لرزد.
 
دوم: مناوی نیز در ردّ کلام ابن عربی این گونه می گوید:وقد غلب علی ابن العربی البغض من اهل البیت حتی قال: قتله بسیف جده.دشمنی اهل بیت (علیهما السلام) بر ابن عربی غلبه پیدا کرده تا آنجا که می گوید: حسین (علیه السلام) با شمشیر جدّش کشته شده است. (34)
 
سوم: ابن خلدون، دانشمند معروف درباره ی اشتباه ابن عربی می نویسد:قاضی ابوبکر بن عربی مالکی اشتباه کرده است که در کتاب خود «العواصم» گفته است: حسین موافق قانون شریعت جد خود کشته شد.
 
آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، غفلت وی از شرط فتوا دادن امام عادل برای نبرد با صاحبان عقاید فاسد و باطل است و در آن زمان چه کسی را عادل تر از امام حسین (علیه السلام) در امامت و عدالت می توان یافت. (35)
 
آری! ابن عربی خیال کرده شمشیر رسالت و نبوت، نستجیر بالله شمشیر یک ظالم بوده است که حسین (علیه السلام) با آن کشته شود.
 
همچنین ابن عربی(36)شمشیر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و می گوید: آن شمشیری که معاویه با آن خون مسلمانان بی گناه و صحابه ی عالیقدر و تابعین را ریخت، شمشیر پیغمبر بود.
 
و نیز می گوید:آن شمشیری که مردانی مانند عمار، اویس، خزیمه و ابن تیهان، و حجر بن عدی، و سایر شهدا مانند مرج راهط، رشید هجری و میثم تمار با آن کشته شدند، شمشیر پیغمبر بود.
 
آیا اهانتی از این بالاتر که کسی صریحاً یا کنایه آمیز بگوید که شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دست این افراد بود، یعنی این افراد مظهر برنامه های سیاسی، نظامی اسلام بودند! نه! ای ابن عربی!
 
حسین (علیه السلام) با شمشیر عتبه و شیبه و ولید، با شمشیر مشرکین که با اسلام مبارزه کردند، با شمشیر کفر و ارتجاع، با شمشیر ابوسفیان و پسرهایشان که در جنگ بدر و احد و احزاب بر روی اسلام کشیده شد، با شمشیری که حمزه (علیه السلام) را با آن کشتند، با شمشیر معاویه، عمروعاص و مروان کشته شد.
 
دلیل پنجم رد وهابیت

5- قیام امام حسین (علیه السلام) و وحدت اسلامی

وهابیّت مدّعی هستند که قیام امام حسین (علیه السلام) موجب گرفتاری و تفرقه ی امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده و تا به امروز این اختلاف ادامه دارد.
  
 در حالی که هر اجتماعی به صرف اجتماع بودنش مورد رضایت شارع نیست، بلکه اجتماعی که بر محوریت قرآن و سنت صورت گرفته باشد، مقبول شارع است، همانطور که قرآن می فرماید:
 
{ وَتَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الاِثمِ وَالعُدوانِ}.(38)
  
بر نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری کنید ولی بر گناه و دشمنی یکدیگر را یاری ندهید.و آیاتی دیگر همچون {وَأکثَرُهُم لایَعقِلُونَ}(39)و {وَلکِنَّ أکثَرَهُم لایَعلَمُونَ}(40)و {وَأکثَرُهُم فاسِقُونَ}(41) و... این آیات اجتماعی که همراه با شرع نباشد را مورد مذمّت قرار داده است.
 
بنی امیه با تبلیغات وسیع سعی کردند عنوان خلیفه از تقدس برخوردار باشد و مخالفت با خلیفه حتی اگر فاسق و فاجر باشد، حرام تلقی گردد که در کنار عنوان مقدس «خلیفه»، عنوان «وحدت» نیز اهمیت پیدا کرد و در وحدت، امتِ حول محور خلیفه اصل گردید،

به طوری که سال صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه نقطه ی عطفی مهم به شمار می رفت که «عام الجماعهً» نام گرفت؛ زیرا به اعتقاد آنان، جامعه یکپارچگی خود را به دست آورد، هرکس که این وحدت را به هم بزند یا علیه خلیفه حرفی بزند یا اقدامی بکند، مرتکب بزرگ ترین گناه شده است .

و بر خلیفه ی خدا خروج کرده و قتل او واجب است، لذا مهم نبود که خلیفه چه کسی باشد. وقتی عبدالله بن عمر در مقابل پیشنهاد معاویه مبنی بر بیعت با یزید قرار گرفت، نگفت که یزید صلاحیت ندارد
 
 و خلیفه باید عادل، اسلام شناس و توانا باشد، بلکه در جواب گفت: من بعد از تو با هر کس که امت بر خلافت او اجماع کند بیعت می کنم، ولو این که بنده ای حبشی باشد.
 
متأسفانه همین ابن عمر، بیعت اجباری و با مکر و حیله و تطمیع و تهدید بایزید را معتبر شمرد و کارش به جایی رسید که سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) را نصیحت کرد: ای ابا عبدالله! خدا تو را رحمت کند، از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، تقوا داشته باش!
 
 می دانی که این خانواده دشمن شما هستند و همیشه بر شما ظلم کرده اند و مردم این مرد را ولایت داده اند، و من ایمن نیستم که برای طلا و نقره به او بگرایند و تو را بکشند و افراد بسیاری در راه تو کشته شوند...
 
 پیشنهاد می کنم در این مصالحه ای که مردم با یزید کرده اند وارد شو و همچنان که در زمان معاویه صبر می کردی، الآن نیز صبر پیشه کن، شاید خداوند بین تو و این ستمگر حکم کند.(42)
 
این سخن در حالی گفته شد که هیچ گاه نخبگان مردم در شور و مشورت آزاد، یزید را صالح برای ولایت تشخیص نداده و با او بیعت نکرده اند، بلکه معاویه به تزویر، خود را دلسوز امت معرفی کرده و برای جلوگیری از اختلاف و شقاق بعد از خودش، یزید را ولی عهد ساخته و با زور، تطمیع، تهدید و حیله از عده ای برایش بیعت گرفته(43
 
)و بعد تلاش کرده به کمک عواملش به صورت های مختلف از مردم برای یزید بیعت بگیرد و به افرادی همچون امام حسین (علیه السلام) ، ابن زبیر، ابن عمر، ابن عباس، و عبدالرحمن بن ابی بکر می گوید: در بیعت وارد شوید و از شقاق و اختلاف افکنی بپرهیزید.(44)
 
ابن کثیر در این باره می گوید: افراد معروفی همچون محمد بن حنفیه و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن وامام حسین (علیه السلام) در جامعه ی اسلامی بودند که به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبودند. (45)
 
بزرگانی که باید از ابتدا به آنان مراجعه شود و رأی و نظر آنان خواسته گردد، در مقابل امر واقع شده قرار می گیرند و چنان وانمود می شود که بیعت نکردن آنان یعنی مقابل خواست مردم ایستادن. این سیاستی بود که از سوی معاویه و طرفدارانش به شدت دنبال می شد.
 
بر این اساس، امام علی (علیه السلام) به عنوان اولین تفرقه افکن معرفی می شد و آن گاه که مروان به امام حسن (علیه السلام) می نویسد:
 
پدرت بین جماعت مردم تفرقه انداخت((46)و معاویه به امام حسین (علیه السلام) هشدار می دهد که: به فکر خودت و دینت و امت محمد باش و از این که وحدت این امت را بشکنی و آنان را به فتنه بیندازی، برحذر باش. (47)
 
ابن زیاد در کوفه برای بازداشتن مردم از یاری مسلم و امام حسین (علیه السلام) ،چنین می گوید:به طاعت خدا و طاعت امامان تان چنگ بزنید. (48)
 
عمر بن سعید، حاکم مکه، نیز وقتی خواست جلوی خارج شدن امام از مکه را بگیرد، به همین استدلال متمسّک شد: ای حسین (علیه السلام) ! آیا از خدا نمی ترسی، از جماعت
 
 
خارج می شوی و بین امت اختلاف می اندازی؟ من تو را از اختلاف اندازی به خدا پناه می دهم!عمربن حجاج زبیدی از فرماندهان سپاه کوفه، روز عاشورا برای تحریص سپاه ابن زیاد چنین موعظه کرد:
 
 ای اهل کوفه! از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام مخالفت کرده شکی به خود راه ندهید. (49)
 
تبلیغات علمای دربار ی چنان اثر کرده بود که گروهی جنگ با امام حسین (علیه السلام) را عین اطاعت از خدا می دانستند و بدان افتخار می کردند؛ زیرا اطاعت از خلیفه، امری بود که وحدت امت اسلامی را به دنبال داشت.
 
مسلم بن عقیل (علیه السلام) در کوفه از مسلم بن عمرو باهلی آب خواست و او از آب دادن خودداری کرد. مسلم به او گفت: تو کی هستی؟ او در جواب گفت:
 
من آن کسی هستم که وقتی تو دست از حق برداشتی، احترام حق را نگه داشتم، موقعی که تو به امام خود خیانت کردی، من خیراندیش امت و امام بودم و هنگامی که تو بر امام خود عاصی شدی من اطاعت کردم. (50)
 
در سال 62، مردم مدینه به وسیله ی فرستادگان شان از احوال یزید و فسق و فجور علنی او آگاه شدند، و او را از خلافت خلع کردند و عاملش را از شهر اخراج نمودند، در این هنگام ابن عمر به مردم گفت:
 
 ما با این مرد (یزید) بر بیعت خدا و رسول بیعت کرده ایم و من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: در قیامت برای پیمان شکن پرچمی نصب می شود و می گویند:
 
 
این پیمان شکن فلان کس است و بزرگ ترین پیمان شکنی این است که با کسی بر بیعت خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت کند و سپس نقض بیعت نماید، بنابراین هیچ کس از شما یزید را از خلافت خلع نکند و در این کار اسراف ننماید که در آن صورت بین من و او شمشیر خواهد بود؟(51)
 
البته درباره ی بیعت عبدالله بن عمر با یزید اختلاف فراوان است.به هر حال امام حسین (علیه السلام) با این واقعیت تاریخی روبه رو بود و سیاست امام (علیه السلام) در مواجهه با این فکر، از سویی تدافعی بود
 
 و از سویی دیگر روشنگری؛ یعنی از سویی تلاش می کردند که به عنوان خارجی معرفی نشوند و از سویی دیگر با این فکر مبارزه کنند و مبانی این اندیشه را به چالش بکشند.
 
نتیجه:
اگر قیام امام حسین (علیه السلام) را این گونه رد بکنیم، باید بسیاری از زحمات انبیاء را هم بیهوده فرض کنیم هم اگر قیام امام حسین (علیه السلام) را منجر به شکست معرفی کنیم،
 
 بسیاری از قیام ها و جنبش های پیامبران نیز با شکست ظاهری روبه رو شد. روح منطق خضری ها این است که: قدرت مادّی را که تجسّم امکانات زمینی است
 
 و با پیکر انسان ها سروکار دارد، اصل می گیرد. ریشه ی کج اندیشی آنها در تجزیه و تحلیل قیام حسین (علیه السلام) نیز همین است که قدرت حق را که بالاتر از همه ی قدرت ها
 
و در واقع حاکم بر همه ی قدرت هاست نمی بیند، از این رو در مسأله ی جنگ، دو تفاوت اساسی با مردان حق پیدا می کنند: اول این که وسیله ی جنگ را مادّی می پندارد و دوم این که هدف جنگ را نیز مادّی می انگارند،
 
 بدین جهت جنگ را در صورتی معقول می خوانند که جنگ کننده اطمینان داشته باشد که نیروی مادّی بیشتری دارد و به پیروزی ظاهری می رسد.
 
منطق خضری ها؛ منطق زورمداری است که مردم را در برابر حکومت یزیدها، تحقیر و تحذیر می کند و ملت های ستم زده را روز به روز ضعیف تر و دولت های ستمکار را روز به روز قوی تر می کند.
 
منطق خضری ها؛ منطق کور مادّی است که شواهد جهان معاصر نیز آن را ریشخند می کند و کنار می زند.
 
در جهان معاصر نیز می بینیم که مبارزات فراوانی به خصوص در کشورهای ضعیف، مانند الجزایر، ویتنام، کوبا، آنگولا و... بر ضدّ قدرت های غول آسای استعماری به وقوع پیوسته و غالباً به پیروزی های درخشانی رسیده است.

با این که در مقایسه با نیروی عظیم دشمن، نیروی بسیار کمی داشته و غالباً از سلاح ایمان خروشان و خون جوشان، البته توأم با آگاهی ها و شیوه های انقلابی، استفاده کرده است.
 
نمونه ای از این مبارزات در عصر ما، مبارزات مردم لبنان است، با این که در برابر دشمنان صهیونیست و پشتوانه های امپریالیست آنها امکانات ناچیزی داشتند .
 
و از هر طرف حتی از طرف بسیاری از زمامداران بی حمیّت عربی که سر در آخور فاحشه ها و جاسوس های اروپایی و آمریکایی دارند، مورد هجوم نظامی و سیاسی قرار گرفتند، الحمدلله به پیروزی رسیدند. از مجموع نظرات بر می آید که وهابیّت، یزید را خلیفه ای قدرتمند می دانند.
 
پی نوشت:
1.ابن عربی، ابوبکر، العواصم، ص231.
2. همان، صص 214 و 234.
3. همان، ص222.و
4- عابدین، محمد، اغالیط المورخین، ص120.
5.) www.Youtube.com/watchsv=ahwuehmrgdksfcaure-related.
 6.سایت مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نرم افزار ثارالله.
7.ابن قیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، ج 1، ص14.
8.ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص 75.
9.ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، ج4، ص549؛ ابن تیمیه، احمد، الوصیهً الکبری، ص52.
10.ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب ان تمجی من التاریخ، برائهً یزید بن معاویه من دم الحسین، ص 235.
11. ابن عربی، ابوبکر، العوصم، ص215.
12.ابن کثیر، البدایهً والنهایهً، ج8، ص165.
13.موسوی، عبدالرحیم، فی رحاب اهل البیت، الامامهً والنص؛ قاسمی، محمدعلی، امام حسین و حکومت دینی، فصلنامه ی معرفت، شماره ی 68؛ سمو المعنی، ص58.
 
14.موسویان، ابوالفضل، مبانی مشروعیت حکومت، فصل نامه ی حکومت اسلامی، منشأ مشروعیت اندیشه ی سیاسی اسلام و امام خمینی، بهار 1379.
15.ترخان، قاسم، شخصیت و قیام امام حسین (علیه السلام) ، ص 378؛ چلچراغ قم، 1388 ه-.ش؛ فصل نامه کتاب نقد، شماره ی 7، ص 42، 44 و 124 - 116.
16.بقره / 124.
17.ص / 26.
18.طه / 36.
19. ابن کثیر، البدایهً والنهایهً، ج3، ص171.
20.ابن سعد، طبقات، ج1، ص22.
21. ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، صص 213، 214.
22.سیدقطب، العدالهً الاجتماعیهً، ص155.
23.ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب المانع فی ذم یزید، ص 79.
24.بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج 4، ص 206.
25. قاضی شوکانی، محمد، نیل الاوطار، ج 7، ص147.
26.سید قطب، عدالت اجتماعی، سال 1387.
27.سایت موسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نر م افزار ثارالله.
28.تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 311.
29.اسد آبادی، عبد
30-الجبار، المغنی، ص 149.
31.همان.
32.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 343.
33.ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ح 13، ص 242.
می گوید: آن شمشیر ستمی که به دست بنی امیه بود،
 
34. ابن حجر، هیثمی، احمد، شرح قصیده همزیه، ص 271.
35.مناوی، محمد بن عبدالله، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، ج 1، ص 205.
36ترجمه مقدمه ابن خلدون، ص 43.
37.ابن عربی مالکی غیر از ابن عربی صاحب کتاب فتوحات مکیه است.
38.مائده / 5.
39.مائده / 103.
40.انفال / 24.
41توبه / 8.
42.مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 305.
43.همان، ص 251.
44.مویدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 259.
45.ابن کثیر، اسماعیل، البدایهً والنهایهً، ج8، ص 174.
46.ابن جوزی، یوسف، تذکرهً الخواص، ص 188؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 212.
47. مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 256.
48.) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج 4، ص 275.
49.همان، ص 331.
50.همان، ص 281.
51. صفایی حایری، عباس، تاریخ سیدالشهداء، ص 43.
 
منابع:
شبهه شناسی قیام امام حسین علیه السلام:سرشناسه:بامری، جواد، 1360 - مشخصات نشر:قم: آشیانه مهر، 1392.
https://hawzah.net/fa/Article/View/97001
https://ensani.ir/fa/article/40799
https://fa.wikishia.net/view
https://fa.wikifeqh.ir