مقدمه:

البته تحلیل عبدالله از سفر امام این بود که وی به خاطر حفظ جان خود به عراق سفر می کند و انجام قیام و تشکیل حکومت خواست واقعی آن حضرت نیست.
 
 به این دلیل عبدالله با دلسوزی به امام پیشنهاد می دهد که از رفتن به کوفه صرف نظر کند و وقتی مصمم بودن امام را می بیند با فرستادن خانواده خود از جمله همسر و دو فرزند تلاش در حفظ امام می کند.
 
در تاریخ مجموعاً به طور قطع علّت اساسی عدم حضور عبدالله جعفر در کربلا بیان نشده است و نمی توان به راحتی علت عدم حضور وی را مشخص کرد و جز اندکی از کتب ما بقی به احتمالات در این باب متوسّل شده اند،
 
 امّا عقیده غالب شیعیان بر این است که عبدالله جعفر پس از شهادت امام علی (ع) شدیداً مطیع امام حسن و امام حسین (ع) بود و تا حد توان آنها را یاری می کرد.
 
در ادامه به دلیل ها و پاسخ های و نقدهای این موضوع اشاره خواهیم کرد.
 

شخصیت عبدالله بن حعفر

عبدالله فرزند جعفر طیّار از صحابه بزرگ رسول خدا (ص) و برادر امیر المومنین علی (ع) بوده است که شأن و منزلتی عظیم در تاریخ اسلام دارد.
 
جعفر از زعمای مسلمانانی بود که به حبشه هجرت کردند. عبدالله اولین مولود از مسلمانان است که در حبشه به دنیا آمد و پس از بازگشت به حجاز در خدمت پدرش جعفر ملازمت و خدمت رسول خدا می کرد و بعد از پدر سال ها در کنف تربیت عباس بن عبدالمطلب زندگی می کرد.[1]
 
عبدالله به عنوان یکی از بزرگان بنی هاشم سال ها در خدمت امیر المومنین بود و او را در مواقع مختلف یاری می کرد.
 
عبدالله بنا به وظیفه ای که احساس می کرد، همراه دیگر یاران رسول خدا (ص) به حمایت و پشتیبانی از امیرمؤمنان علی (ع) در مواقع مختلف پرداخت.
 
 عشق و ایمانی که عبدالله به نظام اسلامی و حاکم مقتدر آن، علی (ع)  داشت، او را وادار ساخت تا به دعوت رهبر لبیک گفته، در جبهه نبرد حق علیه باطل شرکت کند و در جنگ های مختلف به دفاع از آرمان های اسلام بپردازد.
 
 کتاب‌های تاریخی حضور او در جنگ صفین را نقل کرده‌اند.[2]این اعتقاد و باور عبد الله درباره امام حسن و امام حسین (ع) نیز ادامه یافت و او تا حدّ توان به این دو بزرگوار خدمت رساند.
 
نقل شده است: روزی معاویه در مدینه در مجلسی که تنها امام حسن و امام حسین (ع) به همراه عبدالله جعفر، ابن عباس و فضل بن عباس حضور داشتند رو به عبدالله بن جعفر کرد و گفت این شدّت تعظیم و تکریم تو نسبت به حسنین چیست؟
 
ایشان از تو فاضل تر نیستند، پدر ایشان از پدر تو بهتر نیست و اگر نه این بود که مادر ایشان فاطمه زهرا دختر رسول خدا است می گفتم مادر تو اسماء بنت عمیس از مادر ایشان نیز کمتر نیست.
 
عبدالله از این سخنان خشمناک شده و فرمود: معرفت و شناخت تو به این دو و پدر و مادر این دو اندک است. سوگند به خدا ایشان بهتر از من، پدر ایشان بهتر از پدر من و مادر ایشان بهتر از مادر من است... ."[3]
 
حال شخصیتی با این سابقه و اعتقاد؛ چرا در کربلا که می توان آن را مسئله بزرگ مسلمانان آن زمان و حتی آیندگان دانست، حضور نیافت.
برای عدم حضور عبدالله در کربلا عللی را ذکر کرده اند که به اختصار به بیان و بررسی آنها می پردازیم:
 

۱. نابینایی عبدالله بن جعفر

برخی می‌گویند عبد الله بن جعفر به دلیل از دست دادن بینایی خود نتوانست امام حسین علیه السلام را همراهی کند و برخی دیگر می‌گویند: عبد الله بن جعفر نابینا نبود؛ بلکه کم بینا بود به صورتی که فقط فواصل نزدیک را می‌دید و نسبت به فواصل دورتر بینایی نداشت. [4]
 
وکان تأخره عن حضور الطف ذهاب بصره[5] یکی از علل مذکور در میان محقّقان، نابینایی عبدالله بوده است. این دلیل خالی از اشکال نیست؛ زیرا یک انسان نابینا طبیعتاً محدودیت‌هایی را در جامعه دارد و نمی‌تواند فعالیت‌های اجتماعی چندانی داشته باشد.
 
 اما عبدالله فعالیت‌هایی داشته که عادتاً از یک انسان نابینا بعید است. از جمله فعالیتی که عبدالله در امان گرفتن برای امام حسین(ع) انجام داده، پذیرش نابینایی عبدالله را کمی سخت می‌کند، عبدالله به امام می‌نویسد:
 
 «اما بعد، من تو را به خدا سوگند می‌دهم که چون نامه مرا خواندى از این سفر باز گردى؛ زیرا من از این راهى که بر آن می‌روى، بیمناکم، از این‌که هلاکت تو و پریشانى خاندانت در آن باشد، .
 
و اگر امروز تو از میان بروى روشنایى زمین خاموش خواهد شد؛ زیرا تو چراغ فروزان راه‌یافتگان و آرزو و امید مؤمنان هستى، به راهى که می‌روى شتاب مکن تا من به دنبال این نامه خدمت شما برسم و السلام».
 
 بعد از این عبد اللَّه به نزد عمرو بن سعید رفته از او درخواست کرد امان نامه براى امام حسین(ع) بفرستد و او را آرزومند سازد که از این راه باز گردد،
 
 پس عمرو بن سعید نامه براى آن‌حضرت نوشت و ... پس وقتی عبد اللَّه بن جعفر به آن حضرت رسید و نامه عمرو بن سعید را به او دادند، در بازگشت آن‌حضرت کوشش بسیار کردند، اما امام حسین(ع) قبول نکردند.[6]
 

2- دستور امام حسین علیه السلام

برخی دیگر گفته‌اند از آنجا که عبد الله بن جعفر با برخی از سران حکومت رابطه داشت؛ لذا امام حسین علیه السلام به او دستور داد تا در مدینه بماند و جان ما بقی بنی هاشم که همراه امام نمی‌آیند را حفظ کند. [7]
 
شاهد این مطلب هم این است که عبد الله بن جعفر توانست برای امام حسین علیه السلام امان نامه بگیرد؛ اما امام حسین علیه السلام در پاسخ به او فرمود که من مأمور شده‌ام به سمت عراق حرکت کنم: [8]
 
فقال إنی رأیت رسول الله صلى الله علیه وآله فی المنام وأمرنی بما أنا ماض له: امام حسین علیه السلام فرمود: من پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و حضرت من را امر کرد به آنچه که اگر به ضررم باشد یا به سودم انجام می‌دهم.
  
برخی دیگر هم احتمال داده اند شرکت نکردن او به اشاره و فرمان امام بود تا عبدالله برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.[9]
 
با توجه به این که او در آن زمان حدود 70  سال سن داشت و شاید کهولت سن به همراه ناتوانی او سبب شد که امام قیام را بر وی واجب نکرده باشد. از این رو به فرمان امام در جنگ شرکت نکرده باشد و برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.
 
عالم ماهر ( دانای زبردست ) و متبحر حاج شیخ عبدالله ما مقانی رحمه الله در کتاب مفاتیح المقال پس از بیان فرمایش علامه می نویسد محمد بن عبدالله هنگام حرکت حضرت سید الشهداء (علیه اسلام) از حجاز مریض و بیمار نبوده
 
 و آنچه در باره پاسخ پرسش سید مهنا از علامه حلی فرموده که کشته شدگان کسانی بودن که در باطن و نهان تعیین شده بودند سخن درستی است.
 
 لیکن می توان گفت امر معنوی جوابگوی حکم ظاهری نمی باشد و دیگر آنجا که فرموده حرکت امام حسین (علیه السلام) از حجاز به کربلا در ظاهر و آشکار برای کارزار بادشمن نبوده تا متابعت و پیروی از آن حضرت و نصرت و یاری کردن او بر همه کس واجب باشد منافات دارد.
 
 با آنچه سید بن طاووس در الملهوف فی قتلی الطفوف نقل نموده [10] بنابراین شایسته است در پاسخ سید مهنا گفته شود نیامدن محمد بن حنیفه و عبدالله ابن جعفر و مانند ایشان به کربلا و متابعت و پیروی نکردن ایشان از امام زمانشان به اذن وفرمان امام حسین (سلام الله علیها) بوده .
 
چنانچه در مجله دهم بحار الانوار است که امام حسین بعد از سخنانی فرمودند: بر تو ترس و باکی ( گناهی ) نیست ای برادرم که در مدینه بمانی و برای من جاسوس و جستجو کننده اخبار و آگاهیها باشی که چیزی از کارشان را از من پنهان نداری . و طرق جمع اخبار در این باره همین است و الله العالم [11]
 

۳. بیماری و کهنسالی

برخی دیگر گفته‌اند که عبد الله بن جعفر در آن هنگام ۷۰ سال سن داشت و از آنجا که مریض هم بود، لذا امام حسین علیه السلام را همراهی نکرد.
 
از این که عبد الله بن جعفر بعد از واقعه عاشوراء به خاطر عدم همراهی امام حسین علیه السلام تأسف می‌خورد و از طرفی هم که او فرزندان خود را برای همراهی با امام حسین علیه السلام می‌فرستد.
 
 و فرزندانش در کربلا به شهادت می‌رسند می‌توان این نتیجه را گرفت که عدم شرکت عبد الله بن جعفر یا به دستور امام علیه السلام بوده است و یا به خاطر مانع و عذری؛‌ وگرنه او هیچگاه فرزندان خود را نمی‌فرستاد و بعدا هم افسوس نمی‌خورد.
 
فلما أیس منه عبد الله بن جعفر أمر ابنیه عونا ومحمدا بلزومه والمسیر معه والجهاد دونه
 
 
زمانی که عبد الله بن جعفر از منصرف کردن امام حسین علیه السلام به سمت عراق مأیوس شد، به فرزندان خود امر کرد که ملازم او باشند و به همراه او حرکت کنند و در رکاب امام حسین علیه السلام شمشیر بزنند.
 
در کتب شیعه و سنی آمده است:
ودخل بعض موالی عبد الله بن جعفر بن أبی طالب علیه السلام فنعى إلیه ابنیه فاسترجع فقل أبو السلاسل مولى عبد الله هذا ما لقینا من الحسین بن علی فحذفه عبد الله بن جعفر بنعله ثم قال یا ابن اللخناء أللحسین تقول هذا والله لو شهدته لأحببت ألا أفارقه حتى أقتل معه
 
وقتی خبر شهادت فرزندان عبد الله بن جعفر را در کربلا به وی دادند او گفت: انا لله و انا الیه راجعون، غلام عبد الله به نام ابو السلاسل در این زمان گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم،
 
 عبدالله وقتی این جملات را شنید سخت برآشفت و سر و دهن غلام را با نعل کوفت و گفت: ای پسر زن زشت، آیا در حق امام حسین علیه السلام این گونه سخن می‌گویی؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم.
 
نتیجه  سه دلیل:
البته موارد یاد شده بر اساس حدس و گمان است و شواهد تاریخی آن را تأیید نمی‌کند، از جمله نابینایی عبدالله بن جعفر که در منابع اصیل تاریخی به آن اشاره‌ای نشده است،
 
 همین‌طور کهولت سن او نیز نمی‌تواند مانع جدی به شمار آید، زیرا او در این هنگام حدود 71 ساله بوده می‌توانست با امام هجرت کند، چنانکه طبق برخی نقل‌ها چند سال پس از عاشورا نیز از مدینه به دمشق مسافرت کرد.
 
 علاوه بر این، در سپاه امام افراد کهنسالی نظیر حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، انس بن حارث و... حضور داشته‌اند.
احتمال مأموریت داشتن عبدالله از سوی امام گرچه با شخصیت و جایگاه او سازگار است،
 
 اما هیچ شاهد و قرینة تاریخی بر آن دلالت نمی‌کند. علاوه بر این اگر ثابت شود که محمدحنفیه از طرف امام مأمور کنترل اوضاع مدینه بوده، دیگر مأموریت عبدالله بن جعفر چندان پذیرفته نیست.
 
البته درباره محمدحنفیه نیز مسئله کنترل اوضاع مدینه مطرح نبوده، بلکه چون امام، عدم تمایل او را برای همراهی تا مکه احساس کرد، با ماندن او در مدینه موافقت کرد تا اخبار مدینه را به امام برساند.
 

گناه کار نبودن عبدالله

همان گونه که بیان شد عبدالله با عدم حضور در کربلا، فضیلت بزرگی را از دست داد، اما این بدان معنا نیست که او را مقصر بدانیم؛
 
زیرا همان گونه که بیان شد شواهد و قراین بسیاری وجود دارد که عذر او موجه بوده و او خود میل به حضور در کربلا و شهادت در رکاب آن حضرت را خواستار بوده است.
 
و فرستادن فرزندان توسط عبدا... بن جعفر برای جهاد و شـهـادت در رکاب امام (ع)، دلیل روشنی است بر این که اصل قیام حسینی مـورد تـأیـیـد وی بـوده اسـت.
 
تأسف او از این که در کربلا حضور نداشته را می توان از فحوای داستان او و غلامش به دست آورد. نقل شده وقتی خبر شهادت فرزندانش در کربلا را به وی دادند او گفت:
 
 انا لله و انا الیه راجعون. غلام عبد الله به نام ابو السلاسل در این زمان گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم. عبدالله وقتی این جملات را شنید سخت برآشفت و سر و دهن غلام را با نعل کوفت و فرمود
 
"یابن اللخناء أ للحسین تقول هذا و الله لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتی اقتل معه" ای پسر زن زشت آیا در حق حسین (ع) این گونه سخن می گویی؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم.[12]
 
از جمله عوامل دیگری که نشان می دهد عبدالله به خاطر عدم حضور در کربلا مقصر نیست، این است که بنی هاشم او را احترام می کردند و حضرت زینب به عنوان همسر عبدالله او را بر حضور نداشتن در کربلا نکوهش نکرده و با او زندگی می کرده است.
 
 و در تاریخ نقلی از آن حضرت که در ذم عبدالله باشد نیامده است و این خود گواه بزرگی است بر این که عبد الله از نگاه آنها مقصر نبوده است.
 

در کربلا نبودن عبدالله  دلیل بر خیانت نیست.

حضور نداشتن عبدالله و دیگر بزرگان شیعیه در کربلا به معنای خروج آن‌ها از ایمان نیست. در هر صورت این گونه نیست که هر کسی که در کربلا حضور نداشت جزو خیانت کاران به قیام اباعبدالله باشد،
 
 بلکه حتی بسیاری در زمره مؤمنان قرار می‌گیرند، اگر چه آن‌ها را یارای برابری با شهدای کربلا نیست و شهدای کربلا به فضیلتی دست یافتند که کمتر بشری را قدرت رسیدن به آن است.
 
علامه حلّی نیز تأییدی بر این مطلب دارد که عبدالله جعفر و امثال او را نباید به دلیل حضور نداشتن در کربلا، از ایمان خارج دانست.
 
علامه مجلسی به نقل از علامه حلی می‌گوید: در اصل تشیع ثابت شده که ارکان ایمان توحید، عدل، نبوت و امامت است و مقام و شأن محمد بن حنفیه و عبدالله جعفر و امثال این‌ها بزرگ  ‌تر و عظیم‌تر از این است که خلاف حق اعتقاد داشته باشند و از ایمانی که توسط آن ثواب دائم کسب می‌کردند و از عقاب خلاصی می‌یابند، خارج شوند. [13]
 
 بعد از این عبد اللَّه به نزد عمرو بن سعید رفته از او درخواست کرد امان نامه براى امام حسین (ع) بفرستد و او را آرزومند سازد که از این راه بازگردد، پس عمرو بن سعید نامه براى آن حضرت نوشت و .
 
.. پس وقتی عبد اللَّه بن جعفر به آن حضرت رسید و نامه عمرو بن سعید را به او دادند، در بازگشت آن حضرت کوشش بسیار کردند، اما امام حسین (ع) قبول نکردند. [14]
 

تاسف عبدالله از نبودن در کربلا

تأسف او از اینکه در کربلا حضور نداشته را می‌توان از فحوای داستان او و غلامش به دست آورد. نقل شده وقتی خبر شهادت فرزندانش در کربلا را به وی دادند او گفت:
 
انا لله و انا الیه راجعون. غلام عبد الله به نام ابو السلاسل در این زمان گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم.

عبدالله وقتی این جملات را شنید سخت برآشفت و سر و دهن غلام را با نعل کوفت و فرمود «یابن اللخناء أ للحسین تقول هذا و الله لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتی اقتل معه»
 
 ای پسر زن زشت آیا در حق حسین (ع) این گونه سخن می‌گویی؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا اینکه در نزد او شهید شوم. [15]
 

شواهد و قراین تاریخی مخالفت عبدالله بن جعفر با قیام حسینی

اما شواهدی که نشان می‌دهد عبدالله بن جعفر به‌رغم ایمان و اعتقاد به اصل مبارزه با بنی‌امیه، به شیوة قیام و حرکت امام به سوی عراق با تردید می‌نگریسته است، عبارت‌اند از:
 

1. امان‌خواهی از بنی‌امیه

جدای از نامه‌ای که عبدالله بن جعفر به امام حسین? نوشت که شاید بتوان آن را نوعی ایستادگی در برابر تصمیم امام نیز تفسیر کرد، امان‌خواهی او از بنی‌امیه برای حفظ جان و مال و خاندان امام بسیار عجیب به نظر می‌رسد.
 
نامه‌نگاری او به امام و امان‌خواهی او از بنی‌امیه، زمانی صورت گرفته که امام همگان را از تصمیم قاطع خود بر خروج از مکه به سمت عراق آگاه ساخته بود.
 سخنان امام در مکه، نامه‌های او به سران قبایل در کوفه و بصره، دعوتنامه‌های پی در پی اهل عراق از امام و نامه امام به محمد حنفیه و فراخوان بنی‌هاشم به همراهی و شرکت در قیام، همه و همه نشان می‌دهد که جامعة اسلامی از تصمیم امام آگاه بوده است.
 
بنابر این، عبدالله بن جعفر در مقایسه با آغاز نهضت امام حسین? فعالیت خود را دیر شروع کرده است. به راستی چرا او در همان مدینه یا هنگام حضور امام در مکه برای منصرف کردن امام از سفر به عراق اقدامی انجام نداد و نظرات مشورتی خود را ارائه نکرد؟
 
ایستادگی عبدالله در برابر تصمیم جدی امام قابل فهم نیست؛ آیا او نسبت به آگاهی و علم و عصمت امام دچار تردید شده بود که این گونه به جنب و جوش افتاده بود تا امام را از تصمیم و حرکت خود منصرف سازد؟ از عبدالله به عنوان شیعة نزدیک امام چنین امری بعید به نظر می‌رسد.
به هر حال، آنچه مسلم است آنکه عبدالله بن جعفر تلاشی جدی برای امان‌خواهی از بنی‌امیه برای امام حسین? انجام داده است. طبری در این باره می‌نویسد:
 
عبدالله بن جعفر نزد عمرو بن سعید بن عاص رفت و ضمن گفت‌وگو با او اظهار داشت: برای حسین نامه‌ای بنویس و برایش در آن نامه، امانی قرار بده و به او وعدة نیکی و جایزه بده و در نامه‌ات به او اطمینان بده و از او بخواه که بازگردد، شاید با این کار اطمینان پیدا کند و بازگردد.
 
عمرو بن سعید گفت: آنچه می‌خواهی بنویس و نزد من بیاور تا آن را مهر کنم. به دنبال آن عبدالله بن جعفر نامه را نوشت و نزد عمرو بن سعید آمد و گفت:
 
 نامه را مهر کن و همراه برادرت یحیی بن سعید بفرست، زیرا او می‌تواند به حسین اطمینان دهد و حسین نیز می‌داند که این پیام تو جدی است.
 
 او چنین کرد. یحیی و عبدالله بن جعفر به حسین رسیدند و آن گاه پس از خوانده شدن نامه توسط یحیی بازگشتند و گفتند: نامه را برایش خواندیم و کوشش بسیار به خرج دادیم، عذری که برای ما آورد این بود که گفت: من رسول خدا?
 
 را در خواب دیدم و در آن خواب، فرمان کاری را یافته‌ام که در پی انجام آن هستم، خواه به سودم باشد یا به زیانم. ما گفتیم: آن خواب چیست؟ گفت: با هیچ کس در این باره چیزی نگفته‌ام و نخواهم گفت تا آنکه پروردگارم را دیدار کنم.
 

نامة عمرو بن سعید به حسین بن علی چنین بود:

از عمرو بن سعید به حسین بن علی. اما بعد من از خداوند می‌خواهم که تو را از آنچه هلاکت می‌گرداند باز دارد و به راه راست هدایت کند.
 
 شنیده‌ام که آهنگ عراق داری. پناه بر خدا از اینکه تفرقه ایجاد کنی. من بیم آن دارم که در این راه به هلاکت برسی. من عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را نزد تو می‌فرستم.
 
همراه آن دو نزد من بیا که در امان هستی و از عطاهای ما برخوردار و به تو نیکی خواهم کرد و با مسالمت در کنار من خواهی بود. من خداوند را بر این وعده‌هایم گواه می‌گیرم. والسلام.
 
امام نیز در پاسخ او چنین نوشت:
اما بعد کسی که به سوی خداوند بخواند و کار نیک کند و بگوید که من از مسلمانانم، چنین کسی با خدا و رسول او سر ستیز و مخالفت برنداشته است.
 
 تو مرا به امان و نیکی وعده داده‌ای (بدان که) بهترین امان‌ها امان خداوند است. هر کس در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست.
 
 از خداوند در دنیا خواهان ترسی هستیم که در آخرت موجب امان ما گردد. اگر تو از نوشتن این نامه قصد ارتباط و نیکی نسبت به مرا داشته ای در دنیا و آخرت پاداشی نیک خواهی یافت. والسلام.
 

از مطالعه و بررسی این نامه چند نکته به دست می‌آید:

اولاً: این نامه، مضامینی جسارت‌آمیز و بی‌ادبانه نسبت به مقام امام دارد. لحن و ادبیات نامه که عاری از ادب و احترام و معرفت به امام است، نشان می‌دهد که نویسندة نامه عبدالله بن جعفر نیست، بلکه این نامه بازتاب ادبیات تبلیغاتی اموی است.
 
 زیرا آنها خروج بر نظام ستمگر یزید را موجب هلاکت و عامل تفرقه و کوشش برای از بین رفتن وحدت کلمه و جماعت مسلمانان می‌دانستند. این نامه با نامه‌ای که پیش از آن از عبدالله بن جعفر خطاب به امام یاد کردیم بسیار متفاوت است.
 
 در نامة پیشین، عبدالله امام را «روح هدایت، نور زمین و امیر مؤمنان» خطاب می‌کند. در حالی‌که در این نامه، امام عامل تفرقه معرفی شده است و از خدا هدایت امام از گمراهی! طلب شده است.
 
علاوه بر این، ابن اعثم نویسنده نامه را خود عمرو بن سعید می‌داند و یادآور می‌شود که حامل نامه نیز تنها یحیی‌بن سعید بوده و هیچ کس او را همراهی نکرده است.
 
 اگر نویسندة نامه و حامل نامه را طبق روایات طبری عبدالله بن جعفر بدانیم دیگر جای هیچ دفاعی از او باقی نمی‌ماند، اما ـ همچنانکه گفتیم ـ محتوا و ادبیات نامه با اندیشه‌ها و روحیات عبدالله سازگار نیست و ابن‌اعثم نیز او را کاتب و حامل نامه نمی‌داند.
 
اما جدای از محتوا و ادبیات نامه، اصل تلاش آشتی‌جویانة عبدالله بن جعفر بسیار قابل تأمل است، زیرا اگر بپذیریم که عبدالله بن جعفر همواره بازوی مشورتی امامان به حساب می‌آمده، نامة نخست او قابل توجیه است،
 
اما اقدام او به امان‌خواهی و تلاش او برای ایجاد آشتی میان امام حسین؟ و بنی‌امیه گامی فراتر از مشاوره و خیرخواهی و نوعی تعیین تکلیف برای امام و ایستادگی در برابر نظر امام است.
 
بنابراین، یا باید ماجرای امان‌خواهی او را از بنی‌امیه منکر شویم و آن را دروغ تاریخی بدانیم و یا در بصیرت و درایت سیاسی عبدالله تردید کنیم. چگونه ممکن است که او از عمرو بن سعید بن عاص، این اموی ظالم و سرکش، بخواهد تا جان و مال امام حسین؟
 
 را حفظ کند و به او وعده‌های مالی و جوایز بدهد تا امام اطمینان کرده از راه خود برگردد! آیا مشکل امام و بنی‌امیه عدم تأمین مال و جان و دارایی امام بود؟
 
 و آیا با وعده‌های مالی و دنیوی و جوایز به امام امکان داشت ایشان را از رسالت الهی خود منصرف کرد؟
 
در شرایطی که امام و شیعیان او به حفظ دین و برخورد با حکومت فاسد و فاجر یزید می‌اندیشیدند و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا را وظیفة خود می‌دانستند دیگر مذاکره و مصالحه و گفت‌وگو با یزیدیان چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟ بی‌تردید سیدالشهدا؟
 
 میان مذاکره و مصالحه با بنی‌امیه و میان حفظ دین خدا و اصلاح جامعه و نجات امت اسلامی که برابر با شهادت در راه خدا بود، یکی را باید برمی‌گزید.
 
 پاسخ قاطع امام به امان‌نامه عمروبن سعید خط بطلانی بر هر گونه امان‌خواهی ذلیلانه از مستکبران بود. چگونه امام می‌توانست ذلت امان مردی فاسق و فاجر و ظالم و مستبد را بپذیرد.
 و حال آنکه در منطق امام پذیرفتن امان بنی‌امیه به معنای از دست دادن امان الهی بود: «بهترین امان‌ها امان خداوند است»، «هر کس در دنیا از خداوند نترسد در قیامت از او در امان نیست».
 
امام در پایان نامة خود نیز با تردید به این توطئة شوم و امان ذلت‌بار می‌نگرد و می‌فرماید: «اگر تو از نوشتن این نامه قصد نیکی به من داشتی...» و با این عبارت، چهرة مزورانة بنی‌امیه را برای آیندگان برملا می‌سازد.
 

2. روحیه صلح‌جویانه عبدالله بن جعفر و روابط او با بنی‌امیه

برخی شواهد نشان می‌دهد که عبدالله‌بن جعفر در قیاس با دیگر یاران و اصحاب امام روابط آزادتری با بنی‌امیه داشته است. او به دلیل داشتن پایگاه اجتماعی قوی، مورد احترام خلفای وقت بود.
 
 نوشته‌اند که معاویه برای او سالیانه یک میلیون درهم مقرری تعیین کرد و هنگامی‌که یزید به خلافت رسید میزان مقرری او را دو برابر کرد. گاهی عطایای معاویه به عبدالله، به حدی می‌رسید که اعتراض امویان را در پی‌داشت.
 
 بنی‌امیه به معاویه می‌گفتند: برای ما که از نزدیکان تو هستیم صد هزار درهم اختصاص داده‌ای در حالی‌که برای عبدالله چنین عطا می‌کنی. گرچه عبدالله به دلیل سخاوت و بخشش‌های بی‌نظیر خود این اموال را غالباً در اختیار نیازمندان و فقرا قرار می‌داد و خود از آن بهره نمی‌برد،
 
اما بی‌تردید بذل و بخشش‌های معاویه با اهداف خاصی صورت می‌گرفت. بر این اساس درباره رابطه مالی عبدالله و معاویه شاید بتوان گفت که یکی از اهداف معاویه بزرگ جلوه دادن عبدالله بن جعفر با هدف تحقیر و کاستن از شأن و
 
جایگاه فرزندان علی بوده است، چنانکه معاویه در برخی مناظره‌ها و گفت‌وگو‌ها به این مطلب اشاره کرده و به عبدالله می‌گوید:
  
ای عبدالله چقدر حسن و حسین را بزرگ می‌شماری، در حالی که آنان بهتر از تو نیستند، پدرشان نیز از پدر تو بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیامبر نبود می‌گفتم: مادرت اسماء دختر عمیس نیز از او کمتر نیست. عبدالله در پاسخ گفت: به خدا درباره این دو و پدر و مادرشان بهتر از من است... .
 
به هر حال، تعامل او با بنی‌امیه و رفت و آمدهایش به دستگاه خلافت بیانگر روحیه تساهل و تسامح سیاسی اوست و نشان می‌دهد که او با گذشت زمان، بیشتر به صلح و آرامش تمایل یافته تا نزاع و درگیری. بر اساس همین روش، او در واقعة حره نیز برای جلوگیری از بروز جنگ، تلاش کرد و در این باره با یزید صحبت کرد. یزید گفت:
 
سپاه من آهنگ جنگ با زبیر بن عوام را دارد که در مکه علیه ما قیام کرده. اگر مردم مدینه اقرار به اطاعت کنند کاری به آنان نداریم.
 
عبدالله به سران مدینه نامه نوشت و آنان را از درخواست یزید باخبر ساخت، ولی آنان از اطاعت یزید سر باز زدند.
 
همچنین بعدها ـ عبدالله بن جعفر، عبیدالله بن قیس رقیات را که از یاران مصعب بن زبیر بود و عبدالملک مروان حکم قتل او را صادر کرده بود، پناه داد .
 
و برای او نزد عبدالملک شفاعت نمود. موارد متعدد دیگری از اقدامات صلح‌جویانة عبدالله در منازعات اجتماعی و سیاسی ثبت شده است که نشان می‌دهد عبدالله بن جعفر به‌رغم روحیة شجاعانه و حق‌طلبانه، گاه به شیوه‌های صلح‌جویانه تمایل داشته است.
 

بی بصیرتی و ساده لویی در خواص

شاید این مطلب هیچ تناسبی با شخصیت عبدالله بن جعفر نداشته باشد .اما با توجه به آنچه گفته شد.ناآگاهی و بی بصیرتی، نقیصه و آفت بزرگی است که آثار منفی بسیار دارد.
 
بی بصیرتی مایه تباهی امور می شود و بسیاری از لغزش ها و انحرافات و دشمنی ها در آن پدید می آید.
 
 کسی که دارای بصیرت است، جریان حق را می شناسد و به موقع و تا آخرین لحظه از آن حمایت می کند. چه بسیارند کسانی که حق را یافتند، اما در منزل های سخت، پایدار نماندند و به باطل گرویدند، یا از یاری حق دست شستند. [16]
 
 در طول  تاریخ اسلام، خواص و گروه هایی از نزدیکترین یاران پیامبرصلی الله وعلیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام، مورد تمجید و حمایت آنها قرار گرفتند.
 
 ولی همان ها به واسطه عدم بصیرت و اقدام نادرستشان در دوره های بعدی مطرود و محکوم گردیدند. [17]
 
 بی بصیرتی و ناآگاهی ممکن است هم شامل عوام شود و هم خواص. هرگز نباید تصور شود کسی که دارای مقام و منزلت بالایی است، از همه مسائل آگاه و نسبت به همه امور بصیر می باشد.
 
 بسیاری از خواص با اکتفا به شنیده ها و شایعات و تحت تأثیر ظاهرسازی ها، آمارها و گزارش های نادرست، نتیجه گیری های نادرست می کنند.
 
 این افراد هرچند مدارج عالی دارند ولی در درک مقتضیات زمان و شناخت جریان های حق و باطل دچار اشتباه می شوند و با ساده اندیشی به طور ناخواسته (و یا خواسته) در خدمت جریان های باطل قرار می گیرند.
 
 در نتیجه بداندیشانِ فرصت طلب و مفسده جو از بیان، قلم و تصمیمات آنها در راه اهداف شوم خود سوء استفاده می کنند. [18]
 
 هر چه مسئولیت، قدرت و نفوذ شخص در جامعه بیشتر باشد، آثار منفی ناشی از بی بصیرتی او وسعت و عمق می یابد و آسیب آن بیشتر است.
 

نتیجه:

درباره حضور نداشتن عبدالله بن جعفر در کربلا، عللی ذکر شده که بعضی از آن‌ها مورد تأمل است و نمی‌توان آن‌ها را پذیرفت، اما تعدادی از آن‌ها قابل اعتماد است.
 
 از مهم‌ترین و بهترین آن، دلایل مریضی و کهولت سن عبدالله است که با وقایع تاریخی دیگر، ازجمله فرستادن خانواده با کاروان امام حسین (ع) و تأسف بر عدم حضور در کربلا سازگاری بیشتری دارد.
 
عبدالله بن جعفر طیار شخصیت ممتاز و نام‌آشنای تاریخ اسلام، سوابق درخشان در دفاع از امامان اهل‌بیت است.
 
 او در گفتار و رفتار، ایمان و اعتقاد خود را به اهل‌بیت نشان داده است، به ویژه مواضع سیاسی او در برابر بنی‌امیه که در مناظره‌های او با معاویه جلوه کرده، حاکی از اعتقاد و وفاداری او به مکتب اهل‌بیت? و مخالفت با حاکمیت بنی‌امیه است.
 
البته او نیز در زمره شخصیت‌هایی است که توفیق حضور در کربلا و قیام عاشورا را نداشته و تاریخ عذر وی را در نپیوستن به کاروان امام، روشن نساخته است.
 
 گرچه همسر و فرزندانش سهم بسزایی در یاری کردن به حسین? داشته‌اند و عبدالله نیز پس از حادثة عاشورا با اظهار تأسف و تألم شدید از خبر شهادت امام، آرزو کرد که ای کاش او نیز در رکاب امام به شهادت رسیده بود.
 
 و از اینکه فرزندانش جای خالی او را در کربلا پر کرده‌اند و خود را در راه حسین فدا کرده‌اند ابراز خشنودی می‌کرد،
 
 با این همه نمی‌توان نامه‌های او را به امام درباره بازگرداندن حضرت از حرکت به سوی عراق انکار کرد. او تلاش بسیاری کرد تا امام را از تصمیم جدی خود و قیام بر ضد یزید منصرف سازد،
 
 تا آنجا که به رایزنی با بنی‌امیه پرداخت و از آن‌ها خواست تا از طریق دیپلماسی و مکاتبه با امام و امان دادن و وعده‌های مالی دادن به امام، امام را از حرکت به سمت عراق منصرف سازند.
 
 اقدامات صلح‌جویانه عبدالله نشان می‌دهد که او از پیامد حرکت امام هراسناک بود و به شیوه‌ای غیر از مبارزه و قیام می‌اندیشید.
در میان خواص شیعه و بزرگان بنی‌هاشم شخصیت‌هایی بودند که از درک و تحلیل درست حرکت امام در آن موقعیت زمانی عاجز بودند و قیام الهی امام را با محاسبات معمول خود ارزیابی می‌کردند.
 
 و آن را محکوم به شکست می‌پنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانی امام را همراهی کردند که بصیرت کافی و ایمان و اخلاص بالا و روح ولایت‌پذیری داشتند.
 

پی نوشت:

1 . شیخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، اسلامیه، چاپ سوم، تهران، 1390 ق؛ ثقفى کوفى‏، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، عطاردى، ‏ عزیز الله، ص 385، انتشارات عطارد، 1373ش.
2 . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 373، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
3. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 285، ناشر مرتضی، چاپ اول، مشهد، 1403 ق.
4.منتهی الآمال، ج۱ ص۳۸۲ چاپ هجرت
5.عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب – أحمد بن علی الحسینی ( ابن عنبة ) – ص ۳۷، پاورقی
6. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏ 2، ص 68 – 69، کنگره شخ مفید، قم،‌1413 ق؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ترجمه: رسولى محلاتى، ج ‏2، ص70، انتشارات اسلامیه،‌تهران، بی‌تا.
7.سیدنورالدین جزائری، حضائص الزینبیة، ص ۱۹۴
8.الإرشاد – الشیخ المفید – ج 2 ص 69
9 . دائره المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان ، ج 11، ص 83
10. ترجمه خاتون دوسرا ، احوالات حضرت زینب (سلام الله علیها) به قلم حاج سید علینقی فیض الاسلام ، مرکز نشر آثار فیض الاسلام چاپ دوم بهار 66 ، ص 53- 50 ( باحذف )
11. همان ماخذ ، ص 57-56.
12.شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 124، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413.
13. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 42، ص 109 و 110، قد ثبت فی اصل الامامه ان ارکان الایمان التوحید و العدل و النبوه و الامامه و السید محمد بن حنفیه و عبدالله بن جعفر و امثالهم اجل قدرا و اعظم شانا من اعتقادهم خلاف الحق و خروجهم عن الایمان الذی یحصل به اکتساب الثواب الدائم و الخلاص من العقاب.
14. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج‏ 2، ص 68 – 69، کنگره شخ مفید، قم،‌1413 ق؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ترجمه: رسولى محلاتى، ج ‏2، ص 70، انتشارات اسلامیه،‌تهران، بی‌تا.
15. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 124، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413.
16. خواص و لحظه های تاریخ ساز، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ج 2، ص 4.
17.همان، ص 5.
18.آسیب شناسی خواص، ص 200.
 

منابع:

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5415/7503/93707
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa15684
 https://www.islamquest.net/fa/archive/fa15684
https://www.karbobala.com/articles/info/1513
https://www.porseman.com/article/7/32152
https://ensani.ir/fa/article/68788
https://ensani.ir/fa/article/46442
https://aghigh.ir/fa/news/15122
https://fa.wikishia.net/view
https://hadana.ir