معرفي فرقه بهاييت(1)


 






 

تاريخچه
 

سيدعلي محمد شيرازي(1236-1266) يکي از شاگردان سيدکاظم رشتي مؤسس فرقه شيخيه بود که پس از فوت استاد، ادعا کرد که باب واسطه وصول به امام زمان(عج) است و بعد ادعا کرد که خود قائم موعود است و در نهايت نيز ادعاي نبوت و... رانمود تا اين که در سال 1266ه.ق در تبريز به دار آويخته شد، او که با ادعاهاي خود فرقه بابيه را بنا نهاده بود، مي گفت: خاتم، ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسله نبوت نيست، بلکه ظهور بعد از او که از آن به «من يظهره الله» تعبير مي کرد، به مراتب بالاتر از ظهور خود اوست(1).
بعد از مرگ علي محمد باب،«صبح ازل»(1246 تا 1330) جانشين او شد ولي به علت مخالفت مردم و علما، او به همراه برادرش ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله به عراق تبعيد شد و در آنجا به خاطر اختلافي که بين دو برادر به وجود آمد، دولت عثماني صبح ازل را به قبرس و بهاءالله را به عکّا در فلسطين، تبعيد نمود و درحالي که هر کدام دعوي رهبري بابيه را داشتند، بهاءالله با ادعاي اين که من همان «من يظهره الله»مورد نظر علي محمد باب هستم، توانست بر برادرش فايق آيد و رهبري بابي ها را به دست آورد و کم کم فرقه «بهائيت» را بر روي پايه هاي آن بنا نهد،(2) و با حمايت هاي استعمارگران فرقه اي جديد به وجود آورد. بعد از وي نيز فرزندش افندي به سازماندهي دوباره فرقه بهائيت پرداخت و آن را به شبکه جاسوسي براي خدمت به استعمار انگليس و بعد آمريکا تبديل کرد و به شکرانه خدماتش از دولت انگلستان لقب «سِر» و نشان «نايت هود»گرفت.(3)
واقعيت اين است که هنوزعلماي علم فرق و مذاهب و ملل و نحل نتوانسته اند جايگاهي براي اين فرقه در ميان مباحث اديان و مذاهب پيدا کنند، اين فرقه نه در تعريف مذهب مي گنجد، نه تعريف دين بر آن شامل مي شود و نه هم چون اديان آسماني شالوده مستحکمي دارد و نه هم چون اديان غيرآسماني پشتوانه فکري و سازمان ديني، به همين دليل نقد اين فرقه در قالب انتقادهاي رايج در علوم مربوط به اديان و مذاهب امکان ندارد و به تعبير ديگر چون ساختار فکري و عقيدتي منسجم و مستقلي ندارد نه قابل انتقاد است نه قابل استناد. در ادامه به چند مورد نقد کلي اشاره مي شود:

الف) انتقادهاي اعتقادي:
 

فرقه بهائيت در مورد مسائل اعتقادي گنگ و نامفهوم است و با اينکه آسمان و ريسمان را به هم بافته، مطلبي را ارائه نکرده که جزو اعتقادات پيروانش به حساب آيد. براي روشن شدن اين مطلب به چند مورد اشاره مي شود.
1- عدم توضيح در مورد مبدأ و معاد: اين فرقه توضيحي در مورد مبدأ عالم و انسان نمي دهد، معلوم نيست قائل به توحيد است يا ثنوي گرا يا هم چون بوديسم منکر مبدأ است، يا چون شمن پرست ها مظاهر طبيعت را پرستش مي کند.
تنها چيزي که در تاريخ اين فرقه به چشم مي خورد، ادعاي الوهيت ميرزا حسينعلي بهاء است، وي در صفحه اول کتاب اقدس، خويشتن را منبع وحي و تجلّي خدا معرفي کرده، مدعي مي شود که خداوند خلقت و تدبير جهان را به او سپرده است و در کتاب ايام تسعه صفحه ي 50 درباره روز تولد خود مي گويد: فيا حبّدا هذا الفجر الذي فيه ولد من لم يلد و لم يولد(4) و يا در جاي ديگر مي گويد: خدايي هستم که در سايه هاي ابر فرود آمدم تا جهانيان را زنده گردانم.(5) و اينها تنها مطالبي است که بهائيان در مورد خداي خود ارائه مي دهند، ولي توضيحي در کمّ و کيف آن ندارند و نمي گويند که چرا خدايشان نتوانست در ايران بماند و بعد از مدتي زنداني شدن و تبعيد نهايتاً در عکّا مرد.
مگر خدا مي ميرد و بندگان خود را بي خدا مي گذارد؟!
بهائيان علاوه بر مسأله مبدأ در مورد معاد هم مطلبي ارائه نکرده اند و يک محقق نمي تواند بگويد آيا آنان قائل به معاد هستند يا نتاسخ را مي پذيرند اگر معاد را قبول دارند کمّ و کيف آن چگونه است؟ خلاصه اين که يک بهايي نمي تواند در مقابل اين سؤال که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت جوابي ارائه دهد.
2- عدم توضيح در مورد نبوت و امامت: بهائيان ادعا مي کنند که با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام ملغي گرديده و دوره رسالت محمدمصطفي(ص) سپري شده است و اين دوره دوران زمامداري جمال اقدس الهي و آيين اوست. حال سؤال اين است که آيا آنها به نبوت و امامت اعتقاد دارند يا نه؟ آيا باب و بهاء نبي و مرسل هستند يا خداي متجلي در جسم انسان؟ و نهايتاً با آمدن آنها شريعت و دين جديد آغاز شده يا آنها ادامه دهنده شريعت قبلي هستند؟ آنان گاهي ميرزا حسينعلي را خداوند لم يلد و لم يولد مي دانند و گاهي پيامبر مرسل و گاهي وي را مهدي موعود مي شمارند و گاه جانشين باب و انتظار دارند که مسلک آنان هم شاخه اي از اسلام به شمار آيد و به ديده دين مستقل به آن نگريسته شود.
3- التقاط در احکام عملي: بنيان گذاران مسلک بهائيت براي اين که رنگ و بوي مذهب و دين به مسلک خود بدهند احکام عملي که تقليدي صوري از دين اسلام و مفهومي از مسيحيت پولسي است، براي آن دست و پا کرده اند که به چند مورد از اين احکام اشاره مي شود.
1- نماز: در آيين بهايي نماز 9رکعت است که به صورت انفرادي، صبح و ظهر و شام بر هر فرد بالغي واجب است و قبله آنها شهر عکّا يعني قبر حسينعلي بهاء مي باشد، چرا که وي در کتاب خود گفته: «اذا اردتم الصلوه و لوّ وجوهکم شطري الاقدس؛ وقتي نماز مي خوانيد به سوي قبر من نماز بخوانيد».(6)
2- حج: بهائيان براي حج به زيارت خانه اي در شيراز مي روند که سيدعلي محمد باب در آن متولد شده است و هم چنين زيارت خانه اي در عراق که تبعيدگاه حسينعلي بهاء بود، حج آنان به شمار مي رود(7) معلوم نيست حسينعلي بهاء چرا زيارت قبر خود را حج پيروانش قرار نداده؟ گويا مي خواسته سهمي هم براي سلفش علي محمد باب تعيين کرده باشد که خانه وي را کعبه بهائيان قرار داده است.
3- از ديدگاه بهائيان ازدواج با زن پدر حرام است ولي با دختر و خواهر و ساير اقربا جايز است.(8) يعني در اين اباحه گري فقط زن پدر حرام شده و با بقيه اقربا ولو دختر و خواهر مي توان ازدواج کرد.
4- بهائيان تمام اشياء را پاک مي دانند، حتي امثال بول، غائط، سگ و خوک(9) و گويا در اين مورد از مسيحيان الگو گرفته اند، هم چنان که حسينعلي بهاء در دعوي الوهيت، از آنان متأثر شده است.

ب) انتقادهاي رفتاري:
 

پيروي از استعمار: «همفر» جاسوس انگليسي که در دوران قاجار در خاورميانه به جاسوسي براي انگلستان مي پرداخته در ضمن معرفي برنامه هاي وزارت مستعمرات انگليس، براي متلاشي کردن کشورهاي اسلامي و از بين بردن اتحاد اسلامي، ايجاد فرقه هاي ساختگي را مهمترين راهکار براي رسيدن به اين هدف ارزيابي مي کند.(10) به همين دليل است که انگلستان در آن دوره چندين فرقه جديد به وجود آورد که مهمترين آنها قاديانيه درهند، وهابيت در عربستان و بهائيت در ايران بود.
هرچند به هنگام ظهور باب دولت تزاري نقش حامي وي را بازي مي کرد،(11) ولي با انتقال قدرت به حسينعلي بهاء و تبعيد وي به عکّا در فلسطين که تحت الحمايه انگلستان بود، انگليس حامي جديد مسلک تازه تأسيس بهائيت شد و حسينعلي با برخورداري از حمايت هاي اين دولت توانست آب رفته را به جوي باز آورد و بابيان را از نو سازماندهي کرده آن را به شبکه جاسوسي که وظيفه اش ايجاد انقلاب در بين مسلمانان و جمع آوري اطلاعات براي کشورهاي استعماري بود، تبديل سازد.
بهائيان با حمايت هاي استعماري و به خصوص انگليس و آمريکا تأسيس شده و به حيات خود ادامه مي دهد، به همين دليل هرگاه، سياست اين دولت ها اقتضاء کند گسترش مي يابد و هرگاه حمايت آنها کم شود در لاک خود فرو مي رود و احکام خود را با خواسته هاي اين دول تطبيق مي دهد و اگر بخواهيم تقسيم جديدي در علم اديان و مذاهب ابداع کنيم بايد اديان و مذاهب را به دو قسمت سياسي و غيرسياسي تقسيم کنيم و فرقه هايي چون قاديانيه، بهائيه، وهابيه را جزو فرقه هاي سياسي بشماريم که با سياست دول استعماري تأسيس و تأييد مي شوند و با از دست دادن پشتوانه سياسي به لاک خود مي خزند.
1. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني) بهرام افراسيابي.
2. شيخيگري بابيگري از نظر فلسفه، مرتضي مدّرس جهاردهي
3. انشعاب بهائيت، اسماعيل رانين. [1]. ر.ک. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات.

پي نوشت ها:
 

1. آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 88 تا 91
2. ر.ک: رائين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت، مؤسسه تحقيقي رائين، بي تا، ص84
3 . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، انتشارات مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377، ص341
4. همان، ص342
5. سلطان زاده، رضا، سيري در کتاب هاي بهائيان، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، ص158
6. ر.ک: سيري در کتابهاي بهائيان، ص123
7. ر.ک: فرق و مذاهب کلامي، ص343
8. همان
9. همان
10. خاطرات همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي، انتشارات اميرکبير، ص93
11. سيري در کتاب هاي بهائيان، ص88
 

منبع: قدر شماره: 23