مقدمه:
یکی از موضوعات بسیار مهمی که قرآن کریم و انبیا و اولیای الهی بدان دعوت کرده اند،رعایت اعتدال و میانه وری در محبت های مادی و دنیوی است.بر طبق این تعالیم،انسان باید بر رعایت عدالت و حد وسط در این گونه دوست داشتن ها مواظبت نماید، (1)

چرا که این دست علاقه ها و خواستن ها اگر صورت افراط به خود بگیرند وبه تعبیر قرآن کریم به «محبت شدید» (2) تبدیل شوند،آن محبوب دنیایی را معبود انسان قرار می دهند. (3)

به عبارت روشن تر،چنین علاقه مفرطی باطن آدمی را از خدا خالی می کند و آن معشوق را به جای پروردگار محور توجه هایش قرار می دهد. (4)

در نتیجه،آثار معبودی غیر از اللّه درون انسان را متأثر می سازد و خلق وخوهای او براساس ویژگی های همان معبود شکل می گیرد و چنین انسانی به یک منبع مولّد اعمال باطل و حیوانی تبدیل می شود. (5)
 
در این مقاله به این موضوع پاسخ خواهیم داد که : چگونه زهد در محبت های مادی و معنوی تاثیر گذار است؟
 

چگونه باید در محبت های مادی و معنوی اعتدال داشته باشیم؟ تقش زهد در این اعتدال کجاست:

مفهوم و ماهیت زهد

از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار‌ اندکی از آن رضایت دادن است. در فرهنگ عالمان اخلاق «زهد» عبارت است .
 
از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد.به عبارت دیگر زهد یعنی روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن. از این تعریف برمی‌آید که
 
اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد.
 
 ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد.
 
 هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـ‌مانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آن‌ـ به آن «زهد» گفته نمی‌شود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به چیزى است. (6)
 

تعبیر زندان در قرآن

مجموع این اعمال هم شرایطی برای او به وجود خواهد آورد که زندگی اش به تعبیر قرآن مجیدزندان او خواهد شد 6 و در صورتی که نتواند خودش را در مهلت معین با اعمال صالح و توبه واقعی توبه ای که امیر المؤمنین،علیه السلام، در نهج البلاغه در باب حکمت ها بیان کرده اند (7) نجات بدهد،آن زندان برای وی ابدی خواهد شد.
 
امیر المؤمنین،علیه السلام،می فرمایند:کسی که گرفتار چنین زندانی شود که ساختۀ خود اوست و نتواند خود را در مهلت مقرر از بند آن برهاند،نجاتش تا ابد غیر ممکن خواهد شد و از آن بیماری باطن شفا نخواهد یافت:
 
ألا و إنه لا فقر بعد الجنة،ألا و إنه لا غنی بعد النار،لا یفک أسیرها و لا یبرأ ضریرها». (8)
 
نه این زندان،که شکل ملکوتی اش در قیامت«دوزخ»است،قابل رهایی است و نه این مرض که به عالم آخرت منتقل شده قابل درمان است.
 
زیرا لازمه درمان پذیر بودن این بیماری ها در آخرت این است که بسیاری از آیات قرآن مجید را در این باره باور نکنیم؛آیاتی که درباره اهل دوزخ می فرماید: «خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً». (9)
 
اگر این بیماری ها در آخرت علاج شوند،دیگر معنی ندارد کسی سال ها در جهنم بماند.پس،مفهوم خلود در آتش این است که شفای بیماری های روانی ای که باعث انحرافات عملی و اخلاقی شده اند،پس از انتقال به عالم دیگر غیر ممکن است.
 
البته،اگر این بیمار دربند در همین دنیا در مقام آزادی خود برآید، امکان نجاتش فراهم است.قرآن مجید می فرماید:  «یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً». (10)
 
ای بندگان من که بارتکاب گناه بر خود زیاده روی کردید!از رحمت خدا نومید نشوید،یقینا خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
 
زندانیان نفس در همین دنیا می توانند خود رهایی بخشند،زیرا بیماری های درونی در این جهان درمان پذیرند.
 
ولی اگر این اسارت تا مرگ انسان ادامه یابد و این بیماری ها با او بمانند و به عالم بعد منتقل شوند،راه نجات و درمانی برای آن اسیر بیمار وجود نخواهد داشت.
 
رابطه با غیر خدا با عشق به آنان فرق دارد.در تاریخ حیات بشر،همواره بوده اند کسانی که رابطه شان با ماسوی اللّه رابطه ای طبیعی،فطری و معمولی بوده است.
 
این رابطه هیچ گاه به سر حد عشق شدید نرسیده و محبت ورزیدن به جایی کشانده نشده است که محبوب در مقام معبود قرار گیرد.
 
اینان رابطه طبیعی خود با امور دنیوی را در مسیر مثبت انداخته اند.بدین صورت که کالای دنیا را برای عبادت حق و خدمت به خلق تحصیل کرده اند.این گروهند که در معارف الهی با عنوان«زاهد»معرفی شده اند. (11)
 

مفهوم زهد

زاهد در این معارف به کسی اطلاق نمی شود که از همه خلق بریده است و کاری به کار دنیا و امور دنیوی ندارد و حوائج جسمانی اش را فقط تا حد ضروریات حیاتی رفع می کند و زندگی اش عبارت از دو لقمه نان خشک و یک لباس مندرس و یک سری عبادات است.چنین زاهدی در آیین اسلام وجود ندارد.
 
زاهد در فرهنگ اسلام انسانی است که میل،خواسته،شهوت و محبت دنیوی اش منطبق بر طبیعت و عدالت است (12) و باید هم این گونه باشد.
 
چون اگر این محبت و شهوت و خواسته در وجود انسان نباشد،به دنبال کسب و جذب متاع و ابزار مادی نمی رود.زاهد،در این تعریف،وقتی محبت های دنیوی را تحصیل کرد،آن ها را در طریق عبادت حق و
 
خدمت خلق به کار می گیرد و ابزارهای مادی را در غیر این دو مسیر مصرف نمی کند.به تعبیر قرآن مجید،زاهد نه«مبذّر»است نه«مسرف»و نه«مترف».
 
طبق تصریح کلام الهی،مردمی که کالای دنیا را تبذیر می کنند،یعنی در غیر جای خود به مصرف می رسانند،برادران شیطان هستند:
 
«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ». (13) بی تردید اسراف کنندگان و ولخرجان،برادران شیاطین اند.
 
گروهی دیگر نیز نعمت های خدا را مسرفانه یعنی خارج از حد شرعی اش مصرف می کنند؛مثلا،اتومبیلی می خرند به بهای دویست میلیون تومان،مسکنی تهیه می کنند.
 
 به قیمت دو میلیارد تومان،اثاث زندگی از قبیل فرش و مبلمان و غیره تهیه می کنند به قیمت یک میلیارد تومان.این ها از نظر خداند عالم مسرف هستند و حبّ خداوند شامل حال آنان نمی شود.
 
«إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ». (14)
قطعا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد. این در حالی است که مردان خدا مرکب و خانه و لباسی در حد نیاز همین تن خاکی تأمین می کنند.
 
مترفین نیز کسانی هستند که نعمت های خدا را با قهقهه و خنده های مستانه در گناه و معصیت خرج می کنند. (15)
 
این سه طایفه مردود هستند.اینان کسانی هستند که عشقشان به کالای دنیا افراطی است و متاع دنیا معبود آن هاست.به عبارت دیگر،دنیا آنان را بنده خود کرده است.
 

مردم بندگان دنیایند

حضرت سید الشهداء،علیه السلام،در مدت شش ماهی که در مکه بودند
و در این شهر اقامت داشتند،با مردمان بسیاری در منی و عرفات و دیگر مکان های مربوط به مناسک حج سخن گفتند یا از طریق آنان نامه های بسیار به اهالی بلاد اسلامی فرستادند و نمایندگانی گسیل کردند .
 
و برای نهضت خویش از آنان یاری خواستند،اما از میان چند میلیون مسلمان فقط 72 نفر به ندای ایشان لبیک گفتند.از این نفرات اندک نیز حدود 17 نفر اعضای خانواده خود امام بودند و بقیه کسانی بودند که از کوفه و بصره و مکه و مدینه به حضرت ابی عبد اللّه،علیه السلام،پیوسته بودند.
 

حال،این پرسش مهم مطرح است که چرا فقط 72 نفر؟

بی تردید،مردمان آن روزگار ماهیت دعوت حضرت را می شناختند و می دانستند که دعوت حضرت فراخواندن به چیزی است که خدا و پیغمبران مردم را بدان ها فراخوانده اند.پس چه علتی در کار بود که از میان آنان جز همین یاران معدود کسی پاسخ ایشان را نداد؟
 
حضرت سید الشهداء،علیه السلام،خود به این سؤال پاسخ داده اند و دلیل استواری برای آن اقامه فرموده اندالناس عبید الدنیا»، (16)
 
مردم بنده دنیا و دنیا معبود آن هاست.مردم چنان عشق مفرطی به پول و صندلی و مقام و ملک پیدا کرده اند که این مجموعه در جایگاه معبود قرار گرفته است و آنان هم تبدیل به بنده چنین معبودی شده اند. (17)
 
 مردم اسیر دنیا شده و بند این اسارت چنان قوی و زنجیر این بندگی چنان سنگین است که در مدت شش ماهی که امام دعوتش را با سخنرانی و ارسال نامه و پیک به همگان ابلاغ می کرد،پاسخ شایسته ای نشنید.
 
امیر المؤمنین،علیه السلام،می فرمایند: «حب الشیء یعمی و یصمّ». (18) عشق افراطی به غیر خدا(انسان را)کور و کر می کند.آن که با پول نرد عشق می بازد،هرگز به دعوت آیات قرآن درباره زکات و انفاق و صدقات گوش فرانخواهد داد.
 
چنین کسی کر و کور است و آینده نگر هم نیست.عشق های افراطی کار انسان را به جایی می رساند که او هیچ ارزشی برای دعوت پروردگار قائل نمی شود و این کمال بدبختی این جنس دوپاست.
 
علاقه و رابطه زاهدان راستین با متاع و ابزارهای دنیا طبیعی است و در نزدشان نظام کسب و مصرف متاع دنیا بر این مبناست که آن را پاک و حلال به دست آورند و در عبادت ربّ و خدمت به خلق هزینه کنند.
 
یعنی اگر به محل کسب آن ها بروید و بگویید:این مغازه چیست؟ خواهد گفت:مسجد است و من هم عبد اللّه هستم.او در این مسجد که درش به روی دنیا باز است متاع های پاکیزه را به دست می آورد،با بهره گیری از آن ها بدن خود را سرپا نگاه می دارد تا خداوند را عبادت کند و با درآمد مازاد بر نیاز خود نیز به عباد اللّه خدمت می کند.
 
این زاهدان راستین چگونه مغازه را مسجد نام می نهند؟پاسخ این است که آنان با امیر المؤمنین،علیه السلام،آشنایی کامل دارند و بر این نکته واقف اند که مولایشان فرموده است:
 
«الدنیا مسجد أحباء اللّه». (19) وجب به وجب دنیا مسجد عاشقان خداست؛منزل،مغازه،کارخانه و زمین کشاورزی مسجد است.زاهد یک عمر خود را در مسجد می بیند.
 
مال را نیز از طریق مسجد به دست می آورد.آن چه را هم که کسب کرده خرج بندگی خدا و خدمت به خلق خدا می کند و بعد هم در کمال آرامش دنیا را ترک می کند و وارد عالم آخرت می شود،
 
بدون این که هنگام ترک متاع دنیا و بیرون رفتن از آن کمترین دردی حس کند.در روایات آمده است که این گونه مردم بعد از مردنشان پی می برند که مرده اند؛یعنی وقت مرگشان نمی فهمند که در حال مردن اند.
 
امیر المؤمنین،علیه السلام،می فرماید:مرگ اینان«انتقال من دار إلی دار» است. (20)  گویی آنان را از خانه ای به خانه دیگر منتقل می کنند.اینان خانه دوم را که می بینند،به یک باره درمی یابند.
 
 که این منزل جدید با خانه نخستین قابل مقایسه نیست؛نه نعمت ها،نه عظمت و نه کرامتش.اینان مست از نجلی نور خدا در قلبشان،از سرای دنیا به عالم آخرت می روند و هنگامی که وارد شدند تازه آن جا می فهمند که انتقال پیدا کرده اند.
 

نه ویژگی اهل زهد از نگاه جبرئیل(ع)

پیغمبر اسلام درباره اهل زهد از جبرئیل سؤال کرد و به او فرمود:حال درونی و اخلاق اهل زهد را برای من تفسیر کن!
 
جبرئیل نه خصوصیت را برای این دسته از مردم بیان کرد و دو نکته را نیز در کنار این نه ویژگی برای آن حضرت روشن ساخت:
 
«لت:یا جبرئیل فما تفسیر الزهد؟قال:الزاهد یحب من یحب خالقه و یبغض من یبغض،خالقه،و یتحرج من حلال الدنیا و لا یلتفت إلی حرامها؛فإن حلالها حساب و حرامها عقاب،
 
و یرحم جمیع المسلمین کما یرحم نفسه،و یتحرج من الکلام کما یتحرج من المیتة التی قد اشتدنتنها،و یتحرج عن حطام الدنیا و زینتها کما یتجنب النار أن تغشاه،و أن یقصر أمله،و کان بین عینیه أجله...».
 
به راستی،انسان تازه با شنیدن این خصوصیات پی می برد زاهدان چه انسان های باعظمتی هستند!
 

1- محب خدا و اولیای اویند

اولین خصلتی که جبرئیل برای زاهدان بیان می کند درباره محبت های دنیوی است که اگر صحیح به کار گرفته شوند آثار مطلوبی برای انسان دارند.عرض کرد:جلوه های دنیا قدرت به دام انداختن این صاحبدلان باکرامت را ندارند.
 
یحبّ من یحبّ خالقه.عشق این بزرگواران نسبت به پروردگارشان خیلی شدید است؛ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ». (21) آنان که ایمان آورده اند،محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است.
 
آنان،بر اثر این محبت شدید،خدا را معبود خود گرفته اند و از طریق این محبت و معبود گرفتن خدا به تمام کمالات راه پیدا می کنند.
 
این غیر از آن محبت افراطی به غیر خداست که رفتار انسان را وارونه می کند و به جانب بی نهایت بطلان و انحطاط سوق می دهد. (22)  اهل زهد،بعد از خدا،اگر بخواهند به کسی عشق بورزند،به همین دوستان و عاشقان خدا عشق می ورزند:
 
یحبّ من یحبّ خالقه. فقط به دوستان و عاشقان و یاران و حزب خدا عشق می ورزند. جبرئیل گفت:یا رسول اللّه،هنگامی بر دل این ها نظر کنی،خواهی دید که خدا،انبیا،ائمه و اولیایش در دل اینان به صورت نور حاضر هستند؛ نوری که اعمال و اخلاقشان را جهت می دهد.
 
این گروه از مردم در طول تاریخ در هر شرایط و موقعیتی خود را از گزند وسوسه های مادی و زمینی حفظ کرده اند و برایشان فرقی نداشته که در چه شرایطی از زمان زندگی می کنند.
 
حوادث و جریان های زمانه نه مانعی برای آن ها در توجه به معبود حقیقی بوده و نه بندی برای به اسارت کشیدن آن ها محسوب می شده است.حال،می خواهید دنیا پر از ماهواره و سایت های باطل یا مملو از فساد باشد می خواهید نباشد.
 
هم اکنون،بخشی از تباهی مملکت ما در زمینه روابط پسران و دختران، مردان و زنان،و فساد مکان هایی نظیر پارک ها،مراکز آموزشی و...
 
ریشه در محبت افراد جامعه به فرهنگ غربی دارد؛فرهنگی که آمیزه ای است از یهودیت و مسیحیت باطل و یا مرکب از صهیونیسم و لائیسم مسیحی نما.کسی که به حضرت زهرا،علیها السلام،علاقه دارد،اهل رعایت محرم و نامحرم است،حافظ حجاب و به جای آورنده شرط عفت و اخلاق و عصمت است و فریفته محبت های دنیوی نیست.
 
ولی کسی که به زنان و دختران تل آویو و لندن و نیویورک و پاریس علاقه دارد،دوستدار عریانی و بدحجابی،اهل اختلاط با هرزه ها و نامحرمان،و نمایشگاهی برای چشم های آلوده است و امیالش ریشه در محبت های باطل او به جلوه های دنیایی دارد. (23)
 
فرشتۀ وحی افزود:یا رسول اللّه!این بزرگواران عاشق عاشقان خدا هستند.لذا باید توجه داشت که انسان وقتی محبوبانی همچون انبیا،امیر المومنین،امام صادق،سید الشهدا،و فاطمه زهرا،علیهم السلام،و اولیای الهی دارد،
این محبت برانگیزاننده نیکی ها و اعمال صالح است و انسان را به راستی دگرگون می کند.
 

2- بدخواه دشمن خدایند(و یبغض من یبغض خالقه)

زهدپیشۀ حقیقی با دشمنان خدا،گناهکاران حرفه ای و مفسدان رابطه قلبی ندارد و از آنان متنفر است؛لذا به رنگ آن ها نیز درنمی آید.
 
او در جامعه اسلامی زندگی می کند،یهودی مسلک نمی شود،به مسیحیت نمی گراید،فرهنگ و ارزش های لندن و تل آویو و...دلش را نمی رباید.
 
چون از آنان و اعمال و اخلاقشان نفرت دارد.نفرت دفع می کند و محبت جذب می کند.مسالۀ خواستن و نخواستن است.کسی که آن ها را بخواهد بالاجبار به شکل آن ها درمی آید و کسی هم که خدا و انبیا را بخواهد قطعا شکل آنان را می پذیرد.
 

3- در استفاده از حلال دنیا احتیاط می کنند(و یتحرّج من حلال الدنیا)

اهل زهد آن قدر درباره حلال دنیا اهل دقت و حزم و تقوا هستند که موضعی وسواس گونه در برابر آن دارند.گویی در نقطه ای قرار دارند که می خواهند از حلال دنیا بگریزند.اینان در عین حال وقتی حلال را به دست می آورند،آن را در دو جا هزینه می کنند:
 
عبادت رب،خدمت خلق.کاری هم به اوضاع زمانه ندارند،چون آن قدر مجذوب پروردگار هستند که به هیچ عنوان جذب جریانات زمانه نمی شوند.
 
نکته های بسیار در عبارت«یتحرج من حلال الدنیا»نهفته است.درباره اهمیت مساله کسب حلال،به چشم خودم عبرت هایی مشاهده کرده ام و با حوادثی برخورد داشته ام که تردید دارم باورپذیر باشند.
 
زیرا باور کردن چنین اموری در زمانه ما دیگر خیلی سخت شده است.تقوا و وسواس زاهدان درباره حلال های دنیاست نه حرام هایش.هر چه تاکنون شنیده ایم این بوده که اینان درباره حرام دنیا وسواس دارند که نکند حرامی وارد زندگی شان شود.
 
بسیار شنیده ایم که همه جا گفته اند پرهیزکاران از گشتن به گرد امور حرام پرهیز می کنند و به دنبال محرمات نمی روند،اما در این روایت جبرئیل به پیغمبر می گوید .
 
این گروه در استفاده از حلال دنیا نیز احتیاط می کنند.یعنی نگاه شگفتی به حلال دنیا دارند،گویی از ترس و احتیاط با حلال ها روبه رو می شوند.
 
وقتی هم آن را پس از این همه احتیاط به دست می آورند،فقط در عبادت حق و خدمت خلق به مصرف می رسانند.اصلا،زندگی متقّیان چیزی جز عبادت و خدمت نیست و این دو نیز از هم جدا نیستند؛ آن چنان که گفته اند:عبادت به جز خدمت خلق نیست. (24)
 

4- به حرام دنیا توجهی ندارد(و لا یلتفت إلی حرامها)

ویژگی دیگر این بزرگواران این است که تا آخر عمر به حرام دنیا توجه ندارند و التفات به حرام حتی به ذهنشان هم خطور نمی کند.اینان چقدر از حرام دورند!گویی اصلا حرامی در این عالم وجود ندارد که به ذهنشان بیاید و توجهشان را جلب کند.
 
 
جبرئیل سپس به پیغمبر عرض کرد:«فإنّ حلالها حساب»؛یعنی خداوند حلال دنیا را در قیامت به پای این ها حساب می کند و پاداش می دهد و این هم از کرم و بزرگواری پروردگار است.
 
خدا در روز قیامت ارتزاق حلال این گروه از مردم را محاسبه می کند و پاداش زحمت کشیدن و عرق ریختن برای کسب حلال را به آن ها می دهد.
 
و حرامها عقاب»؛یعنی اینان حرام را خود آتش دوزخ می بینند. همچنان که قرآن کریم نیز تصریح می کند،حرام آتش است:
 
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ الْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً». (25)
 
بی تردید کساین که اموال یتیمان را به ستم می خورند،فقط در شکم های خود آتش می خورند.
 
پرهیزکاران آن چنان به حرام بی التفات هستند که گویی در این عالم حرامی وجود ندارد که ذهن آنان را به خود مشغول کند،چون می دانند حرام منتهی به آتش قیامت است.
آتشی که از گور برمی خاست
 
دریغم می آید در این جا واقعه ای را نقل نکنم.داستان عجیبی است و واسطه هم ندارد؛یعنی کسی که این واقعیت برایش اتفاق افتاده بود آن را برایم نقل کرد.من در عمرم از هفده یا هجده سالگی تاکنون- قریب پنج انسان چشم دار دیده ام و نه بیشتر.
 
چشم داران یعنی کسانی که آفریدگار مهربان به خاطر پاکی و تقوای فوق العاده شان به آنان رخصت داده تا اسراری را با چشم خود ببینند؛اسراری که برای دیگران در پرده است و قادر به دیدنش نیستند.
 
ساعت شش صبح یکی از روزهای دهه فاطمیه،به مسجدی در تهران دعوت شدم.برای نخستین بار بود که در آن مسجد منبر می رفتم.وقتی به مسجد رسیدم نمازگزاران تشهد نماز صبح را می خواندند
 
.پس از سلام نماز،بازاری مؤمنی در انتهای مسجد رو به قبله نشست و آیاتی از قرآن تلاوت کرد و مردم با شنیدن تلاوت او گریه کردند.
 
چه گلوهایی،چه صداهایی،و چه ارتباطهایی!هرچه این قبیل افراد در جامعه ما کم می شوند،بلاها و مصائب هم فزونی می گیرد.چه بسیار در روایات آمده است که رحمت الهی به خاطر اینان شامل همگان می شود و اگر این گروه نباشند،خداوندهمه را به عذاب مبتلا می کند. (26)
 
وقتی تلاوت ایشان تمام شد،من به طرف منبر رفتم و امام جماعت هم به سمت در ورودی مسجد رفت و روبه روی منبر نشست.از آن جا که خدای مهربان توفیق داده بود .
 
از نوجوانی افراد فوق العاده را ببینم،تا حدی با این چهره ها آشنا بودم،لذا هنگامی که از بالای منبر نگاهم به این امام جماعت افتاد،متوجه شدم او متعلق به این دنیا نیست؛به همان معنایی که در مباحث پیش ذکر شد.
 
او در زمرۀ نیکانی بود که جسم خاکی شان در این دنیاست،اما خودشان در جوار حق زندگی می کنند و هیچ زنجیری نمی تواند اسیرشان کند. (27)
 
الغرض،دریافتم که این امام جماعت انسان دیگری است.روی منبر دائم در این فکر بودم که وقتی از منبر به زیر آمدم با ایشان حرف بزنم، اما نمی دانستم .
 
او در اولین برخوردمان حاضر به سخن گفتن با من خواهد بود یا خیر؟چون به فرموده حضرت رضا،علیه السلام،یکی از خصوصیات این عده«صمت و سکوت»است؛ (27)
 
 مگر این که کسی نکته مثبتی از آن ها بپرسد و آن ها هم جوابی بدهند که در قیامت گرفتار نباشند.برایم پیش آمده بود که گاهی از بعضی از ایشان چیزی بپرسم، اما گفته بودند:جوابی نداریم.چون اگر حرفی بزنیم به پایمان می نویسند و ما در روز قیامت توان پاسخگویی نداریم.
 
نقل شده است که شخصی پیغمبر اکرم،صلی اللّه علیه و آله،را در مکاشفه ای ملاقات کرد و از ایشان پرسید:چه کنم در قیامت کاری به کارم نداشته باشند؟حضرت فرمود:اگر چنین می خواهی،لب فروبند. (29)
 
توجه به این واقعیات روشن می سازد که سخن گفتن چه مسئولیت سنگینی دارد.شاید برای همین است که بزرگان همواره برای سکوت فضیلتی بیش از کلام قائل شده اند.
 
ما نیز باید به این نکته واقف باشیم که انبیا و اولیای خدا بیش از ما شایستگی سخن گفتن داشتند،ولی کم لب به سخن می گشودند،چون وقوف کامل به مسئولیت سخن گفتن داشتند.نود درصد حرف های ما مستوجب آتش دوزخ است،
 
چراکه افسار سخنمان را در دست نداریم و آن را اغلب به دست شیطان می سپاریم.آن ده درصد دیگر نیز بر ما بخشوده می شود وگرنه تمام حرف های ما گناه آلود است .
 
و ما را مستحق عقوبت می کند.پس باید لب از سخن فروبندیم و همواره سعی کنیم سراپا گوش باشیم و بشنویم و اطاعت کنیم؛چنان که قرآن می فرماید:
 
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا». (30)
 
پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده،و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش ایمان آورده اند و براساس ایمان استوارشان گفتند:ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی گذاریم.و گفتند:شنیدیم و اطاعت کردیم.
 
وقتی سخنانم به پایان رسید و از منبر فروآمدم،نزد او نشستم.نشان بزرگی و عظمت او ناصیه اش پیدا بود و من آن را حس می کردم.
 
ز راه نسبت هر روح با روح دری از آشنایی هست مفتوح میان آن دو دل کاین در بود باز بود در راه دائم قاصد راز. (31)
 
بدان آشنای بدان هستند و از خوبان هیچ درک نمی کنند.خوبان نیز در حد خوبی خود با خوبان آشنایند و به اندازه معرفت خود توشه هایی از خوبی آنان برمی گیرند:کند همجنس با همجنس پرواز.
 
سلامی کردم و گفتم:حاضرید با من سخن بگویید؟بی کلام بر من نظری افکند و از نگاهش دانستم که پاسخش منفی نیست.از سنین عمرش پرسیدم،گفت:در آستانه نود.گفتم:
 
از نتیجه عمرتان برایم می گویید؟گفت:فقط چیزهایی.(منظورش این بود که دیگر هیچ مپرس! امروز حاجتت را برآورده می کنم،همان برایت بس باشد)
 
بعد ادامه داد:اصالتا اهل کویرم؛دهی بین نائین و اصفهان.از روزی که به دنیا آمدم والدینم عشق خدا و انبیا و عالمان شیعه را در نهاد من کاشتند.
 
در دوره کودکی ام عالمی را شناختم که از راهی دور می آمد و شب های ماه رمضان و دهه عاشورا برای ما درس دین می گفت
 
.من پای منبر آن عالم،دیندار شدم.برنامه ای برای خودم مقرر کرده بودم.بدین ترتیب که هر روز بعد از نماز صبح به گورستان می رفتم و بر مردگان روستا فاتحه می خواندم.
 
سپس،نگاهی به قبرها می کردم و درس می گرفتم که ما هم این جا ماندنی نیستیم و مال و مقام و هوس هامان هم ماندنی نیست.عاقبت ما می مانیم و این گور.صبح ها،روحم از این تأملات لذت می برد و سبکبار می شدم.
 
در آن ایام،خانی در منطقه ما زندگی می کرد که 7-8 پارچه آبادی را غارت می کرد و زراعت و احشام مردم از دست او در امان نبود.
 
دستش نیز با ژاندارم های اواخر عهد قاجاریه در یک پیاله بود و مردم توان ایستادگی در برابر زورگویی های او را نداشتند.
 
غروب یک روز که من گوسفندها را از صحرا برمی گرداندم،مردم ده را بسیار شاکر و شادمان دیدم.از پدرم پرسیدم:چه اتفاقی افتاده؟گفت:
 
خان مرده است و پیکرش را آورده اند دفن کنند. فردا که در تاریک و روشن سحر به عادت هر روز بعد از نماز به سوی قبرستان رفته بودم،با چنان صحنه غریبی مواجه شدم که هوش از سرم برد:
 
آتشی فروزان دیدم که از آن گور تازه به آسمان شعله می کشید.بدین سبب است که ارتکاب محرمات به ذهن اهل خدا خطور نمی کند، چون می بیند که حرام آتش است).غش کردم و وقتی به هوش آمدم که آفتاب طلوع کرده بود.
 
نالان به خانه برگشتم و به والدینم گفتم:به من اجازه بدهید بروم دنبال تحصیل علم دین!پدرم گفت:من حرفی ندارم،اما توان پرداخت خرج تحصیلت را ندارم.گفتم:چیزی نمی خواهم،فقط اجازه بدهید!گفت:در پناه خدا!برو.
 
فردای آن روز،پای پیاده از روستایمان عازم کربلا شدم و پنجاه سال در جوار حرم حضرت سید الشهدا،علیه السلام،به تحصیل و تدریس و عبادت حق و خدمت خلق پرداختم.
 

5- به همه مردم مهر می ورزند

و یرحم جمیع المسلمین کما یرحم نفسه .و به تمام مردم مهر می ورزد،آن چنان که به خودش محبت دارد.انسان های اهل خدا همه را مثل خودشان می بینند و سود و زیان مسلمانان دیگر را فارق از سود و زیان خویش نمی دانند.آنان با هیچ مسلمانی احساس بیگانگی نمی کنند.
 
6- از سخان بیهوده گریزانند
«و یتحرج من الکلام کما یتحرج من المیتة التی قد اشتدنتنها.انسان های با خدا از هرچه سخن غیر خداست فراری اند؛مانند گریز از لاشه ای که بویش مشام را می آزارد.
 

7- از حطام دنیا اجتناب می کنند

«و یتحرج عن حطام الدینا و زینتها کما یتجنب النار أن تغشاه.آنان از حطام دنیا و از هرچه که آن را حق خود نمی دانند گریزانند؛ مانند اجتناب از آتشی که می ترسند سراپایشان را فرابگیرد.
 

8.آرزوهای دورودراز ندارند

 «و أن یقصر أمله» مردان خدا آمال و آرزوهای دست نایافتنی ندارند و هرچه آرزو دارند مثبت و دست یافتنی است.
 

10- مرگ در پیش چشمشان است

 و کان بین عینیه أجله مرگ شب و روز پیشاپیش چشمشان است.
 
مردان خدا خود را مسافران این دنیا می دانند.مسافرانی که حضورشان در این سرای خاکی مؤجّل و موقت است.انسانی که خود را مسافر چند روزۀ این سرای سپنج می داند،به گناه میل نخواهد کرد و بر حقوق دیگران هم چشم طمع نخواهد دوخت.
 

آثار زهد و ساده زیستی و نقش آن در رشد انسان

1. حق پذیری و حق پرستی
فطرت آدمی بر طهارت و دین باوری بنیان نهاده شده است و میل به ناپاکی ندارد. علّامه طباطبائی ذیل آیۀ قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون (32)
 
می نویسد: دین از احکام فطرت و نوامیس خلقت است، و چیزى را که دین دعوت به آن مىکند، همان زندگى طیب و پاکیزه است، و چیزى را که از آن نهى مىکند همان زندگى آلوده و ناپاک است (33).
 
. حضرت علی علیه السلام در زمینة ساده زیستی فرمودند: مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا حَصَّنَ دِینَهُ (34)؛ کسی که در دنیا زهد را پیشه خود سازد، دین خود را حفظ می کند.
 
همچنین فرمودند: عَلَیْکَ بِالزُّهْدِ فَإِنَّهُ عَوْنُ الدِّینِ (35)؛ به زهد روی بیار که یاور تو در دینداری است.
 
2. آسودگی خاطر
انسان ها همواره به دنبال راحت طلبی و آسودگی خاطر هستند. هرکسی برای تحصیل آن، به نحوی کوشش می کند؛ گاهی به وسیله مقام، مال و یا تجملات و گاهی هم به وسیله ظلم کردن به دیگران به دنبال آرامش و آسایش است.
 
 در حالی که با دو مقدمه زیر به روشنی می توان به آسودگی و آرامش خاطر حاصل از زهد و ساده زیستی دست یافت:
 
1. قرآن کریم یاد خدا را تنها عامل آرامش قلوب بیان کرده، می فرماید: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب (36).
 
2. یاد خداوند متعال حق است. بنابراین، هرقدر که انسان دلبستگی به دنیا و تجملات آن نداشته باشد، یاد خدای او بیشتر خواهد بود؛ زیرا چنانچه عدم رعایت ساده زیستی و روی آوردن به زندگی دنیا موجب غفلت از حق و گاهی مبارزه با آن می شود.
 
3. شناخت عیوب دنیا
انسان های ساده زیست، به دلیل اینکه دارای حب و علاقۀ افراطی به دنیا نیستند، با نگاهی دقیق، عیب ها، پستی و بلندی های عبور از دنیا را شناخته و به راحتی مسیر هدایت به رشد را طی کرده و به موفقیت دست می یابند.
 
در قرآن کریم علاقه مندی به دنیا - که دقیقاً در مقابل زهدورزی نسبت به دنیاست - را عامل زیبا شدن عیوب و زشتی ها دانسته است. به عبارت دیگر، برای اهل دنیا، عیوب آن، اصلاً عیب و زشتی به شمار نمی آید
4. تحصیل عزت نفس
یکی از آثار ساده زیستی، تحصیل شخصیت و عزت نفس است. هر انسانی سعی می کند آن را به هر نحوی به دست آورد. اگر زهد و ساده زیستی الگوی زندگی قرار بگیرد، چشم داشت به مردم و مال دیگران، که موجب ذلت انسان است،و
 
 رو به کاهش می رود. چنین فردی همواره در محضر خداوند و در نظر دیگران عزیز، سرافراز و پایدار در مصائب خواهد بود و به صبر جمیلی به واسطه این عزتمندی دست خواهد یافت.
 
قرآن کریم رفاه طلبی، زیاده خواهی در نعمت ها و نداشتن روحیه ساده زیستی بنی اسرائیل را عامل خوار شدن آنان می داند. بنابر نظر مفسران، خداوند متعال این مهر ذلت را به خاطر رفاه طلبی آنها بر آنان زده است.
 
چنانچه می فرماید: اى موسى! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفاء کنیم! از خداى خود بخواه که از آنچه زمین مىرویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، براى ما فراهم سازد... و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانى آنها زده شد (37)
 
5. دوست داشتن مؤمنان
خداوند متعال در قرآن کریم به حبّ داشتن نصارا و پیروان مسیح علیه السلام نسبت به مؤمنان اشاره نموده، وجود علم، زهد و عبادت و عدم استکبار را سه نشانه مسلّم این دوستی بیان می کند. چنانچه می فرماید: (38)؛
 
آری! نصارا کسانی هستند که حق را پذیرفتند و نسبت به مؤمنین حب ورزیدند که راز حقیقی و اساسی آن در زهد ورزیدن و ترک دنیاست.
 
 در تفسیر نمونه رهباناً به معنای تارک دنیا آمده و همین عدم دلبستگی به دنیا و ترک آن را راز حق پذیری و دوست داشتن مؤمنان دانسته اند (39)
 
6. علم و هدایت
ساده زیستی انسان را به سوی کمال هدایت می کند و به او علم و آگاهی عطا می نماید. ابن ابی الدّنیا و بیهقی نقل کرده اند که روزی پیامبر به اصحاب خود فرمود:
 
آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خداوند علم بدون تعلم و هدایت بدون واسطه به او عنایت کند؟ آیا در میان شما کسی هست که خواهان آن باشد که کوری و تاریکی از او رخت بر بندد و بصیرت و روشنایی برایش حاصل شود؟
 
 بدانید هرکس در دنیا زهد و ساده زیستی داشته باشد و آرزوی خویش را در آن کوتاه سازد، خداوند به او علم بدون تعلم و هدایت بدون واسطه عنایت می کند (40).
 حضرت علی علیه السلام نیز فرمود  هر که در دنیا زهد پیشه کند و آرزوهایش را در آن کوتاه کند، خداى متعال به او علم بىتعلّم و هدایت بىواسطه عنایت کند و و کورىاش را برطرف سازد و او را بینا کند.(41)
 
7. رویش حکمت و بصیرت
نتیجة شناخت بسیار عمیق نسبت به دنیا، که حاصل زهد و ساده زیستی است، ترک زشتی ها و گناهان و انجام عمل صالح است که به تدریج موجب رویش حکمت و بصیرت می شود و زمینۀ رشد اندیشه پاک را در دل انسان فراهم می کند.
 
 و تصمیم ها و جهت گیری های انسان براساس حکمت و بصیرت انجام می گیرد. چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرمایند: مَعَ الزُّهْدِ تُثْمِرُ الحِکْمَةُ حکمت و معرفت در پرتو زهد به ثمر می نشیند. (42)؛
 
8. درک وضعیت محرومان
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:اگر می خواستم می توانستم از عسل خالص و مغز گندم و بافتة ابریشم برای خود خوراک و پوشاک تهیه کنم، اما هرگز هوا و هوس بر من چیره نخواهد شد و حرص و طمع مرا به گزیدن خوراک ها نخواهد کشید.
 
 در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه، کسی باشد که حسرت گردة نانی برد و یا هرگز شکمی سیر نخورد. آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته؟ (43).
 
9.مصادیق «زهد» پیامبر اکرم(ص) از منظر امام علی علیه السلام
امام در خطبه 160 «نهج البلاغه»، درباره «زهد» پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «پیامبر اکرم[که درود خدا بر او و خاندانش باد] روى زمین [بدون فرش] مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان مى نشست،
 
 با دست خود پارگى کفش خویش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر درازگوش برهنه سوار مى شد و [حتى] کسى را پشت سر خود سوار مى کرد.
 
 پرده اى بر در اتاق خود دید که در آن تصویرهایى بود، همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان کن که هر زمان چشمم به آن مى افتد به یاد دنیا و زر و زیور آن مى افتم.(44)
 
نتیجه :
هر یک از آثار زهد و ساده زیستی، نقش بی بدیلی در رشد فردی و اجتماعی دارند، به طوری که حق پذیری و حق پرستی، رشد دنیوی و اخروی، آسودگی خاطر، رشد فکری و رفتاری، حکمت و بصیرت، رشد اعتقادی، گفتاری و رفتاری، و شناخت عیوب دنیا، موجب موفقیت در عمل می شود.
 
همچنین تحصیل عزت نفس موجب شجاعت و استحکام شده و جلوی بسیاری از فسادها را می گیرد. اثر دیگر زهد، دوست داشتن مؤمنان است که بهترین زمینه را برای رسیدن به آرمان هدایت به رشد فراهم می کند.
 
علم و هدایت، اثر دیگری است که فهم حقایق هستی را برای انسان رقم می زند و به طور عام موجب رشد انسان در عرصه های مختلف می شود. آخرین اثر زهد درک وضعیت محرومان است که رشد روانی را برای محرومان و رشد اخلاقی و تهذیب نفس را برای زاهدان به همراه دارد.
 
پی نوشت
1. آل عمران،185-186.نساء،26-31.محمد،36.
2.عادیات،8:
3.بقره،257.آل عمران،28.- آل عمران،149-150.- نساء،116-121.نساء،138-139.
4.بحار الأنوار،ج 67،ص 25:«قال الصادق،علیه السلام:«القلب حرم اللّه فلا تسکن حرم اللّه غیر اللّه».
5.نهج البلاغه،خطبه 7
6.در قرآن در این مورد این تعابیر آمده است:اعراف،157. مدثر، 38.
7.نهج البلاغه،حکمت 417
8.شرح اصول کافی،مولی محمد صالح مازندرانی،ج 9،ص 115؛بحار الانوار،ج 65، ص 212؛و ثلاثیات الکلینی،شیخ امین عاملی،ص 322.
9.بقره،162؛آلعمران،88؛نساء،169؛انعام،128؛توبه،68؛هود،107؛نحل،29؛ احزاب،65؛زمر،72؛غافر،76؛حشر،17؛تغابن،10؛طلاق،11؛جن،23؛ بینه،6.
10.زمر،53.
11.درباره زهد روایت از حد فزون وارد شده است.از جمله این روایات:-میزان الحکمة،ج 2،ص 905:-میزان الحکمة،ج 2،ص 1167:
12..کافی،ج 5،ص 70؛معانی الاخبار،شیخ صدوق،ص 252؛تهذیب الاحکام،شیخ طوسی،ج 6،ص 327؛منتهی المطلب(ط.ق)،علامه حلی،ج 2،ص 1031
13.إسراء،27: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ وَ کٰانَ الشَّیْطٰانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً».
14.انعام،141:
15.وواقعه،41-74.
16.کلمات الإمام الحسین،شریفی،ص 356؛عوالم الامام الحسین،بحرانی،ص 234:
17.آل عمران،14
18.رسائل المرتضی،شریف مرتضی،ج 2،ص 216؛سرائر،ابن ادریس حلی،ج 3، ص 295؛من لا یحضر الفقیه،صدوق،ج 4،ص 380
19.نهج البلاغه،حکمت 131...».
20.خصال،شیخ صدوق،ص 38-خصال،شیخ صدوق،ص 258:
21.بقره،165: «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَنْدٰاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذٰابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعَذٰابِ» .
22.درباره عشق روایات قابل تاملی وجود دارد:-مشکاة الأنوار،علی طبرسی،ص 203:..-میزان الحکمة،محمدی ری شهری،ج 2،ص 1516:رسول اللّه(صلی اللّه علیه و آله):
23.در روایتی آمده است: -عوالی اللئالی،ابن ابی جمهور الأحسائی،ج 1،ص 296
24.از سعدی است.
25.نساء،10.
26.من لا یحضره الفقیه،شیخ صدوق،ج 1،ص 474؛المحاسن،محمد بن خالد برقی، ج 1،ص 54؛
27.نور،37: «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ وَ إِقٰامِ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءِ الزَّکٰاةِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ».
28.عیون أخبار الرضا،شیخ صدوق،ج 2،ص 234
29.معانی الأخبار،شیخ صدوق،ص 411
30.بقره،285.
31.وحشی بافقی،منظومه فرهاد و شیرین.
32مائده: 100
33.طباطبائی، 1374، ج 6، ص 218
34.تمیمی آمدی، 1366، ص 277
35.همان، ص 275
36.رعد: 28
37.بقره: 61
38. مائده: 82
39. مکارم شیرازی و دیگران، 1362، ج 5، ص 56
40. 40.ابن فراس، بی تا، ج 1، ص 131
41.مجلسی، 1404ق، ج 74، ص 165.
42. تمیمی آمدی، 1366، ص 277
43.نهج البلاغه، 1379، ن 45
44.(بهج ‏الصباغة فی ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة، شوشتری، محمد تقى، موسسه ‏انتشارات ‏امیرکبیر، تهران، 1376 شمسی، چاپ: اول‏، ج 2، ص 437)
  
منابع:

https://lib.eshia.ir/10263/14/2
انصاریان، حسین، 1323 - عقل: محرم راز ملکوت، نشر:قم: دارالعرفان، 1387.
https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B2%D9%87%D8%AF?hilight
https://www.makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&catid=27344&mid=416335