ابو هريره و نشر اسرائيليات (1)


 

نويسنده:حسينعلى تركمانى




 
عن النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : ستكون عنّى رواة يروون الحديث فأعرضوه على القرآن، فإن وافق القرآن فخذوه وإلاّ فدعوه.
پس از من، راويانى خواهند بود كه حديث مرا نقل مى كنند؛ هرگاه حديث من به شما رسيد، آن را بر قرآن عرضه نماييد؛ چنانچه بين آن و نصوص (و مفاهيم) قرآن وفاق و هم خوانى يافتيد، به آن عمل كنيد. در غير اين صورت، حديث را رها كنيد (ودور افكنيد). (كنزالعمّال، ج1، ص196، ح994)
ابوهريره، از چهره هاى وضّاع و جعّال در تاريخ صدر اسلام است. علاوه بر تنوع و كثرت اخبار و روايات مصنوع كه پرداخته و منتشر نموده است، نامش نيز دستخوش چندگانگى و تعدد شده است و از او نامهاى فراوان به جاى مانده است. گاه در كتب رجال و حديث، اسامى يى يافت مى شود كه پس از تحقيق و ريشه يابى، معلوم مى شود كه بازگشت همه آنها به شخص واحدى است.
مرحوم محمود ابوريّه در خصوص تعدّد و تنوع اسامى ابوهريره، چنين توضيح مى دهد:
درباره شخصيت هاى موجود در بين اعراب قبل و بعد از اسلام، نام هيچ كس جز ابوهريره، مورد اختلاف نيست. واقعا نام درست و اصلى او، يعنى همان اسمى كه اطرافيان و نزديكان او را با آن مورد خطاب قرار مى دادند، مشخص نيست؛ به گونه اى كه نام پدرش هم در بوته ابهام و گمنامى قرار گرفته است. اين در حالى است كه اعراب، خصوصا شخصيت هاى ادبى وقومى آنها، تلاش زيادى در حفظ نام و شجره نامه خود داشتند؛ حتى به انساب و گذشتگان و بلكه مردگان خود نيز افتخار مى كردند و براى پيوستن به ايل و تبار خود، نام و نسبتى را كه با قبيله و قوم خود داشتند و نيز نام آبا و اجداد خود را ضبط مى كردند.
نواوى، شارح صحيح مسلم، اظهار نموده كه «درباره نام ابوهريره و نام پدرش، سخن به اختلاف گراييده و بيش از سى نام (و بلكه بيشتر) از او باقى ماند». به اعتقاد برخى تاريخ نگاران، مجموعا 44 نام براى ابوهريره وپانزده نام براى پدرش شمارش شده است. ابن حجر عسقلانى در «الاصابة»، متعرض اين نامها شده است.1
ابن عبدالبر در «استيعاب»، چنين مى گويد:
درباره نام ابوهريره و پدرش، اختلاف نظر، فراوان است. احاطه بر همه نامهايى كه به آن دو، نسبت داده شده، امكان ندارد. اين در حالى است كه سابقه نداشته فردى از اعراب جاهلى يا اعراب پس از اسلام، در چنين مشكلى فرو رفته، كثيرالاسم باشد.
بر هيچ كدام از اسامى او، اعتمادى نيست. هر اسمى كه از او به گوش مى رسد، تا دل، قصد آن را دارد، لحظه اى نمى پايد كه نام ديگرى از او به ذهن خطور مى كند؛لذا چاره اى در اين خصوص نبوده كه حداقل به كنيه او اشارت شود و همه بر آن متفق گردند؛ زيرا تعدد جهات، در كنيه او متوقف شده است؛ هر چند شهرت فردى در كنيه و تعدّد اسامى او، نشان از هويت نامستقل او خواهد بود. صاحبان كتب تراجم و تاريخ، نام او را در قسمت كنيه ها ضبط نموده اند و در قسمت اسامى، يادى از آن نشده است [مگر اندك].2
ابن اثير، عزالدين ابو الحسن على بن محمد جزرى (555ـ630ق) در «ا سدالغابة» چنين مى گويد:
در خصوص نام مشخص و قطعى ابوهريره، اختلاف فراوان ديده مى شود. اين اختلاف، به گونه اى است كه درباره هيچ كدام از اعراب قبل و بعد او مشاهده نشده و همواره، هاله اى از ابهام و ترديد، نامهاى او را فراگرفته است؛ حتى در زمان او، كسى چنين وضعيتى پيدا نكرد. اين اختلاف، دامن پدرش را نيز گرفت؛ اما لطمه اى بر نام مادرش وارد نشد. وقايع نگاران، نام مادر ابوهريره را (با اندكى اختلاف در قرائت) اميمه ذكر نموده اند.3
برخى ديگر از نسب شناسان و تاريخ نگاران، نام مادر ابوهريره را ميمونه بنت صخر دانسته اند.4
فيروزآبادى در «القاموس المحيط»، بيش از سى و اندى اسم براى ابوهريره ياد مى كند.
ابن اثير مى گويد:
از مجموع اسامى و كنيه هايى كه براى ابوهريره ياد شده، كلمه «أبوهريرة»، بدون ترديد به او نسبت داده شده و همگان او را با اين كنيه مى خوانند، ولو اينكه از او به نامهاى متعدد، ياد شده باشد. اين كنيه هم در زمان حياتش و هم پس از فوت او، شهرت كامل داشت و علت اشتهار او به اين كنيه آن بود كه ابوهريره، خود اعتراف نموده: من مدتهاى مديدى از عمر را به بردن گوسفندان به چرا و سيراب نمودن آنها از آب و علف بيابانى گذراندم. گربه كوچكى داشتم كه به هنگام چرا، آن را با خود همراه مى كردم. هر جا كه بودم، گربه نيز همدم من بود و با هم بازى مى كرديم. شبها نيز او را كنار درختى مى بستم. بدين جهت، مرا به اين كنيه خواندند [ابوهريره يعنى پدر گربه كوچك].5
برخى ديگر گفته اند:
در دوران امامت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدينه، همواره ديده مى شد كه ابوهريره، گربه خود را در دست دارد و با او بازى نموده، اوقات را مى گذراند. روزى پيامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را در همين حال مشاهده كرد كه گربه اى در آغوش داشت. به او فرمود: «يا اباهريره…» و از آن پس، ابوهريره به اين نام شهرت يافت.6

گزارش تفصيلى اسامى ابوهريره
 

دليل اينكه اسامى ساختگى بسيارى در كتب حديث ديده مى شود ـ به گونه اى كه در ظاهر به افراد مختلف و متعددى اشارت دارد؛ اما وقتى تحقيق مى شود، شخص واحدى بيش از آنها مستفاد نمى گردد ـ اين است كه وضّاعان حديث و دروغ پردازان تاريخ، براى آنكه در نقل اخبار كثير از راوى واحد، دچار ملامت و سرزنش مردم و جويندگان اخبار و احاديث نشوند، اخبار و روايات منقول از فرد واحد را به نامها و اسامى مختلف، نقل كرده اند. نامهاى ابوهريره نيز از اين قبيل است. اينك به ذكر اسامى متعدد ابوهريره مى پردازيم:
1ـ ابو هريرة بن عامر بن عبد ذى الشّرى بن طريف بن عتاب7 بن صعب بن منبّه8 بن سعد بن ثعلبة بن سليم بن فهم بن غنم بن دوس بن عدنان بن عبداللّه بن زهران بن كعب الدوسى.
ابن الكلبى، چنين اسمى را براى ابوهريره برگزيده و دمياطى نيز احتمال آن را بسيار قوى دانسته است. البته يادآور اين نكته مى شود كه دولابى از طريق ابن لهيعه از يزيد بن ابى حبيب نقل كرده كه گفته است: اسم واقعى و درست ابوهريره، «عبد نهم بن عامر دوسى» است او هم پيمان (حليف) ابوبكر بوده است.
ابن برقى در صحت نسبت و تيره اجدادى او اظهار نظر ديگرى نموده و گفته است كه نسب صحيح ابوهريره، چنين بوده است:
ابوهريرة بن عامر بن عبد شمس بن عبدالساطع بن قيس بن مالك بن ذى الأسلم بن الأخمس بن معاوية بن المسلم بن الحارث بن دهمان بن سليم بن فهم بن عامر بن دوس.
2ـ عمير بن عامر بن عبد ذى الشّرى بن طريف بن عتاب… الدوسى.
ابو على بن سكن به نقل از برخى عالمان عرب، نام عمير را براى ابوهريره برگزيده است.
3ـ «عبد شمس بن صخر»؛ اين نام را ابن اسحاق به نقل از همفكران خود، ياد نموده و از قول ابوهريره نقل مى كند:
نام من در دوران جاهليت، عبد شمس بن صخر بود. پيامبر اكرم، نام مرا تغيير داد و از آن پس، نام من عبدالرحمن و كنيه ام ابوهريره گرديد.9
اما واقدى گفته: ابوهريره پس از پذيرش اسلام، به عبداللّه تغيير نام داد. از هيثم بن عدى نيز چنين نقل شده است.
4ـ «ابوهرّ»؛ در «صحيح» بخارى آمده كه روزى پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوهريره را به «ابوهرّ» ياد كرد و به وى گفت: «يا أباهرّ»! اين سخن را بغوى از طريق ابراهيم بن فضل مخزومى نقل كرده است.
ابن حجر پس از نقل سخن بالا، اين روايت و تسميه را ضعيف مى داند؛ بلكه نام او را در دوران جاهليّت، عبد شمس مى داند و مى گويد: در آن زمان، كنيه عبد شمس،أبوالأسود بوده است كه پس از اسلام آوردن، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام و كنيه او را به ترتيب به عبداللّه و ابوهريره تغيير داد.

«شرى» چيست ؟
 

درباره اينكه مراد از عبد ذى الشّرى چيست، در كتاب «الكنى والأسماء»، سخنى با سند حسن، توسط دولابى از اسامة بن زيد ليثى و او از عبيداللّه بن ابى رافع و مقبرى نقل شده كه آن دو گفته اند: نام ابوهريره در دوران جاهليت قبل از اسلام، عبد شمس بن عامر بن عبد ذى الشّرى بوده و «شرى»، نام بتى در بين قبيله دوس بوده است كه در مقابل آن، كرنش مى كردند. پس از اسلام آوردن ابوهريره، به او عبداللّه بن عامر گفته شد. البته، به عبداللّه بن ادريس هم نامبرده شده است.
گروهى ديگر از علما، نام او را در دوران جاهليت، عبد شمس دانسته اند: شعبه و يحيى بن معين و احمد بن صالح مصرى و هارون بن حاتم، چنين، نظر داده اند. ابو زرعه و ابو نعيم بن دكين نيز با اين رأى و نام، موافق بوده اند.
5 ـ عبداللّه بن عامر؛
6ـ عبداللّه بن ادريس؛
7ـ «عبدالرحمن بن الصخر»؛ ابن حجر در «الاصابة» گفته است كه نواوى، شارح «صحيح» مسلم، در چند جاى از شرح خويش، از ابوهريره به عبدالرحمن بن صخر ياد نموده است و نيز گفته است كه از بين سى اسمى كه براى او ديده ام، اين نام (عبدالرحمن بن صخر) صحيح ترين نام براى ابوهريره است.
ابن اثير (م630هـ) از قول محمد بن اسحاق نقل مى كند كه عبداللّه بن سعد زهرىّ، ابوهريره را عبدالرحمن بن صخر ناميد. ابن منده و ابو نعيم اصفهانى نيز اين نام را براى ابوهريره نقل نموده اند.10
8 ـ ابن غنم؛
9ـ عبداللّه بن عائذ؛
10ـ «عبداللّه بن عمرو»؛ ابن اثير و واقدى گفته اند:
او همان ابوهريره است. فوت او به سال 59 هجرى بود و مرتب به دارالخلافه رفت و آمد داشت. خانه اى در مدينه داشت كه به موالى خود بخشيد. ابو موسى نيز اين نام را براى ابوهريره ذكر نموده و گفته شده كه درباره اسم او، بيست نظر، مطرح شده است.11
11ـ سكين بن رزمة بن هانى؛
12ـ ابن ثرمل؛
13ـ «عامر بن عبد شمس»؛ ابو احمد حاكم، با سند صحيح خود از صالح بن كيسان نقل مى كند كه اسم ابوهريره، عامر است. البته هيثم بن عدى نيز از قول ابن عباس، چنين نامى را براى او نقل نموده است و اضافه كرده كه نام كامل او «عامر بن شمس بن عبد غنم بن عبد ذى الشرى»… بود.
ابو مسهر نيز از قول سعيد بن عبدالعزيز، چنين نقل نموده است.
14ـ ابن عمير؛
15ـ يزيد بن عشرقه؛
16ـ «عبد نهم يا عبد تيم»؛ ابن حجر در «الاصابه» به نقل از ابن البرقى گويد كه به او «عبد تيم» نيز گفته اند.
17ـ غنم؛
18ـ عبيد بن غنم؛
19ـ «عمرو بن غنم»؛ عمرو بن على فلاس گفته است: صحيح ترين نام ابوهريره از نظر من، «عبد عمرو بن عبد غنم» مى باشد.12 فرزند ابوهريره (المحرر) نيز پدر خود را عبد عمرو بن عبد غنم ناميده است.13
20ـ «سعيد بن حارث (سعد بن حارث)»؛ بغوى گفته است: حديث نمود ما را محمد بن حميد، حديث نمود ما را ابونميله، حديث نمود ما را محمد بن عبيداللّه كه «نام ابوهريره، سعد بن حارث بود». بغوى اضافه مى كند كه نام ديگرى از او به گوش من رسيده و آن ، عبد يليل است.14
21ـ «عمير بن عامر بن ذى الشرى بن طريف بن غنم بن دوس»؛ هشام بن كلبى اين اسم را نقل كرده است.
22ـ «ابن عامر بن عبدشمس بن عبدالساطع بن قيس بن مالك بن ذى الأسلم بن أخمس بن معاوية بن مسلم بن حارث»؛ اين نام را ابن البرقى انتخاب نموده است.
23ـ ابن عتبة بن عمرو بن عيسى بن حرب بن سعد بن ثعلبة بن عمرو بن فهم بن دوس؛
24ـ عبد عمرو؛ 15
25ـ ابوهريرة سكين؛16
26ـ عامر بن عبدغنم؛ 17
27ـ «سكين بن دومة»؛ بغوى از عبداللّه بن احمد نقل مى كند كه شنيدم يكى از استادان كهنسال ما مى گفت: اسم واقعى ابوهريره، سكين بن دومه است. حسن بن سفيان با سند خود از ابو عمر ضرير نيز چنين نامى را براى او نقل كرده است.
28ـ «سكين بن مل»، «ابن هانى»، «ابن عبدنهم»؛ ابونعيم اصفهانى از طريق اسحاق بن راهويه نقل كرده كه ابوهريره داراى نامهاى متعدد و مختلف بود و از جمله نامهاى وى، اسامى مذكور است.
29ـ سكين بن جابر؛ عباس الدّورى از ابوبكر بن ابى الاسود نقل كرده كه نام صحيح ابوهريره، سكين فرزند جابر است.
30ـ بريد (يزيد) بن عشرقة؛
31ـ «عبدالعزّى»، «سكن»؛ ابو نعيم گفته همچنين به ابوهريره، عبدالعزى و سكن (با فتحه سين و كاف) نيز گفته شده است.
32ـ عمرو بن عبد شمس.

پی نوشت :
 

1.الاصابة فى تمييز الصحابة، ج7 ص،425ـ445
2. الاستيعاب فى أسماء الأصحاب، ج4، ص1170ـ1171،ط مصر.
3. أسدالغابة، ج5، ص315ـ316
4. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، ج12، ص263
5. تحفة الأحوذى (أبواب المناقب ـ باب مناقب أبى هريرة)،حديث 3929؛ أسدالغابة، ج5، ص320. ترمذى گويد:، اين روايت حسن است.
6. القاموس المحيط، فيروزآبادى (817هـ) (به نقل از: شيخ المضيرة، ص44).
7. در طبقات ابن سعد (ج4، ص52) ابن غياث ذكر شده و نيز در جمهرة (ص382) ابن عياد و در تهذيب التهذيب (ج12، ص262) به ابن عيان نام برده شده است.
8. در طبقات و جمهرة، «ابن هينة» و در تهذيب التهذيب، «هنيديب» ذكر شده است.
9. ابن سعد از واقدى چنين نقل كرده است. به نقل از: الاصابة، ج7، ص229
10. أسدالغابة، ج3، ص357
11. همان، ص249
12. الاصابة، ج7، ص229
13. أسدالغابة، ج5، ص319
14. الاصابة، ج7، ص229
15. همان، ص427 و تهذيب التهذيب، ج7، ص428
16. همان.
17. همان.
 

منبع: www.hadith.net