نقش فاعلي امام در نظام آفرينش (3)


 

نویسنده : علي رباني گلپايگاني




 

نقش فاعلي امام در جهان آفرينش (ديدگاه مختار)
 

از روايات به دست مي‌آيد كه امام در جهان، دو نقش فاعلي عام و خاص دارد؛ نقش فاعلي خاص، مربوط به تصرفات ويژه‌اي است كه در مواقع و مواردي خاص در عالم طبيعت اعمال مي‌كند و كارهاي خارق‌العاده‌اي را براي اثبات مقام الهي خود يا مقاصد و مصالح الهي ديگري انجام مي‌دهد. نقش فاعلي عام نيز به نظام كلي جهان مربوط است؛ بدين صورت كه او مظهر و مجراي مشيت و قدرت خداوند در نظام عالم است. آنچه اينك مورد بحث ما است، نقش فاعلي عام امام است. شواهد و دلايل اين مطلب به قرار ذيل است:
1. در فقره‌اي از زيارت جامعه كبيره درباره اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله چنين آمده است: خداوند به سبب شما باران نازل مي‌كند و آسمان را از اين كه بر زمين فرو افتد نگاه مي‌دارد و غم و اندوه و مشكلات را بر طرف مي‌سازد. (صدوق، بي‌تا: ص272 ـ 277؛ مجلسي، تهران، بي‌تا: ج102، ص127ـ133)
زيارت جامعه كبيره يكي از معتبرترين زيارت‌هاي مأثوره است. علامه مجلسي درباره آن گفته است: «انّها اصح الزيارات سندا و اعمّها موردا و افصحا لفظا و أبلغها معنا و أعلاها شأنا»؛
زيارت جامعه كبيره از نظر سند صحيح‌ترين زيارت‌ها و از نظر مورد گسترده‌ترين، و از جهت لفظ فصيح ترين و از جنبه معنا بليغ ترين و از نظر جايگاه برترين زيارت‌هاست (مجلسي، بي‌تا: ج102، ص144).
در فقره ياد شده از زيارت جامعه از سببيت تكويني اهل بيت عليه السلام سخن به ميان آمده است و چهار نمونه بيان شده است كه دو نمونه مربوط به عالم طبيعت (نگهداري آسمان از اين كه بر زمين فرو افتد: بقاي نظام طبيعت و نزول باران) و دو نمونه مربوط به بشر و مانند او است (رفع ناملايمات روحي و جسمي).
جمله «بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض» بيانگر نقش سببي و فاعلي اهل بيت پيامبر عليه السلام در مورد عالم طبيعت است. و عبارت «الا باذنه» به فروپاشي نظام طبيعت به هنگام پايان يافتن عمر دنيا اشاره دارد؛ بنابراين، اين جمله از زيارت بر نقش سببي و فاعلي گستردة امام در جهان طبيعت دلالت مي‌كند. اكنون اگر اسباب و عوامل فراطبيعي ديگري نيز در برپايي نظام طبيعت مؤثر باشند، وجود اهل بيت عليه السلام در مورد آن‌ها نيز تأثير سببي و فاعلي دارد و در نتيجه تأثير سببي و فاعلي اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله كل عالم آفرينش را فرا گرفته است. البته فاعل و مدبر بالذات، خداوند متعال است و وجود اهل بيت عليه السلام مظهر واسطة مديريت و فاعليت الهي است. بر اين اساس، جمله «بكم يمسك السماء أن تقع علي الأرض إلا بإذنه» بيانگر نقش فاعلي و سببي اهل بيت عليه السلام در كليت نظام خلقت است، و جمله‌هاي «و بكم ينزل الغيث، و بكم ينفّس الهم و بكم يكشف الضر» بيانگر نقش سببي و فاعلي اهل بيت عليه السلام در حوادث جزئي عالم طبيعت است.
روشن است كه موارد ياد شده، از باب ذكر نمونه است و خصوصيتي ندارند؛ بنابراين، حوادث و رخدادهايي مانند وزش باد، پيدايش ابر، نزول برف، گرمابخشي آتش، رويش گياه، ميوه دادن درختان و ديگر رخدادهاي طبيعي نيز در عين اين كه اسباب و علل مادي و طبيعي دارند، در سطحي بالاتر، اسباب و علل ماوراي طبيعي نيز دارند؛ چنان‌كه به نص قرآن كريم و روايات، فرشتگان در حوادث طبيعي نقش سببي و فاعلي دارند >فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً< (نازعات، 5). و چون سببيت آن‌ها در سطحي بالاتر از اسباب طبيعي و در طول آنها است، هيچ‌گونه منافاتي با نظام سببي و مسببي عالم طبيعت ندارند. بر اين اساس، اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله نيز در سطحي بالاتر بر كل اسباب طبيعي و فرا طبيعي تأثير مي‌گذارند و البته، همه اين اسباب و علل، به خداوند متعال كه مسبب الاسباب است منتهي مي‌شود: >قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ< (نساء، 78). و همه اين اسباب و علل سپاهيان حق به شمار مي‌روند: >وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ< (مدثر، 31).
روشن است كه چنين نقش و جايگاهي كه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله در نظام آفرينش دارند، مسأله‌اي قراردادي و اعتباري نيست؛ بلكه ناشي از مقام و مرتبه وجودي آنان در عالم وجود است. آنان، به دليل قرب وجودي بيشتري كه به خداوند متعال دارند، از چنين نقش و جايگاهي در عالم آفرينش برخوردارند. بر اين اساس، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه از نظر مقام و مرتبه وجودي بر آنان برتري دارد، در سطحي بالاتر از اهل بيت عليه السلام داراي نقش سببي و فاعلي در جهان آفرينش مي‌باشد.
از سوي ديگر، از آن‌جا كه همه يا برخي از پيامبران الهي بر همه يا برخي از فرشتگان برتري دارند، آنان نيز به تناسب مرتبه وجودي و درجه قربي كه به خداوند متعال دارند، از نقش سببي و فاعلي در نظام جهان برخوردارند.
انسان با پيمودن طريق طاعت پروردگار، مراتب و درجات قرب به پروردگار را طي مي‌كند؛ يعني از مرحله حيواني تا مرحله فوق ملك را مي‌پيمايد. اين صعود و تعالي، يك امر تشريفاتي و اعتباري نيست؛ بلكه بالا رفتن بر نردبان وجود است. تقرب به خداوند، يعني مراتب و مراحل هستي را حقيقتاً طي كردن و به بي‌منتهاي لايتناهي هستي نزديك شدن؛ بنابراين، محال است كه انسان در اثر طاعت و بندگي و پيمودن صراط عبوديت، به مقام فرشته نرسد يا بالاتر از فرشته نرود و دست‌كم در حد فرشته از كمالات هستي بهره‌مند نباشد. قرآن، براي تثبيت مقام انساني مي‌گويد: «ما فرشتگان را فرمان داديم كه در پيشگاه آدم سجده كنند و همه فرشتگان سجده كردند، جز ابليس كه حاضر نشد» (بقره، 34).

2. در فقره‌اي از زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام آمده است:
 

خداوند متعال، به واسطه شما (= خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله‌) آنچه را مي‌خواهد، محو و اثبات مي‌كند، و طوق ذلت را از گردن ما مي‌گشايد و زمين درختانش را مي‌روياند و ميوه‌هايش را بيرون مي‌دهد. به واسطه شما زمين تسبيح مي‌گويد و كوه‌ها در زمين استقرار دارند. اراده خداوند در مقادير امور، به سوي شما فرو مي‌آيد و از خانه‌هاي شما صادر مي‌شود. (طوسي، 1376: ج6، ص64)
مطالب يادشده، همان مضموني است كه از زيارت جامعه كبيره بيان شد كه در اين زيارت با تفصيل بيشتري آمده است.
3. در يكي از دعاهاي ماه رجب كه از ناحيه مقدسه امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف براي محمد بن عثمان دومين نايب خاص آن حضرت صادر شده چنين آمده است:
خدايا! به واسطه معاني همة آنچه واليان امر تو ـ كه امين‌هاي سرّ تو هستند ـ تو را مي‌خوانند، از تو درخواست مي‌كنم … به واسطة آنچه مشيت تو درباره آنان حكم كرده است، از تو درخواست مي‌نمايم. نتيجه مشيت تو درباره آنان اين است كه آنان را معادن كلمات خود، و پايه‌هاي توحيد و نشانه‌ها و مقامات خود قرار دادي كه در هيچ مكاني تعطيل بردار نيست. آنان جز در اين كه بندگان تو و آفريده‌هاي تو مي‌باشند، با تو فرقي ندارند. به واسطه آنان، آسمان و زمين را )از موجودات( انباشته ساختي، تا ندا و شعار توحيد در جهان آشكار شد. (مجلسي، همان: ج98، ص393)
ضمير «ها» در جمله «لا فرق بينك و بينها» به آيات باز مي‌گردد و مقصود، ائمه طاهرين عليه السلام است؛ چنان‌كه مقصود از ضمير «هم» در جمله «إلا أنهم عبادك» آنان مي‌باشد. مقصود از مشيت در جملة «أسألك بما نطق فيهم من مشيّتك» نيز همان است كه در آية كريمه >إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ< (يس، 82) و نيز آيه كريمه >إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً< (احزاب، 33) بيان شده است؛ يعني حتي اگر پيامبر و اهل بيت او عليه السلام، مورد عنايت ويژه قرار نمي‌گرفتند، در اطاعت خداوند بر ديگران برتري داشتند، و خداوند، چون به چنين امري عالم بوده چنين جايگاه برجسته‌اي را به آنان اعطا كرده است.
از طرفي، همة فضل و برتري آنان، در بندگي برابر خداوند است؛ بنابراين هر مقام و منزلتي كه دارند، جز به اذن تكويني خداوند نيست و خود، مالك هيچ قدرت و مقامي نيستند؛ چنان كه دربارة حضرت عيسي عليه السلام فرموده است: « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي» (مائده، 110) كه مقصود، اذن تكويني است (تبريزي، 14: ص112).
از اين دعاي شريف، جايگاه و نقش تكويني اهل بيت عليه السلام در گسترة عالم خلقت به روشني استفاده مي‌شود. آنان اگرچه بالذات واجد هيچ قدرت و كمالي نيستند و آفريده و عبد خداوند متعالند؛ با اين وجود، با اذن و مشيت تكويني خداوند، گسترده‌ترين نقش را در تدبير جهان دارند. البته تدبير آنان، مظهر و مجراي تدبير الهي است.
اين همه آوازها ازشه بود
گرچه ازحلقوم عبدالله بود
4. شيخ صدوق در حديثي مسند از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
خداوند، ما را نيكو آفريد و ما را چشم خود ميان بندگانش، و زبان گوياي خود ميان آفريدگانش، و دست گسترده خود با مهرباني و رحمت بر بندگانش، و وجه خود كه به وسيلة آن به او توجه مي‌شود و دري كه از آن به سوي او راه يافته مي‌شود و خزائن خود در آسمان و زمين قرار داد…
به واسطه ما درختان ميوه داده و ميوه‌ها مي‌رسند. نهرها جاري مي‌شود و باران از آسمان نازل گرديده و گياهان مي‌رويند. به واسطه عبادت ما خداوند عبادت شده و اگر ما نبوديم، خداوند عبادت نمي‌شد (صدوق، بي‌تا: ص151-152).

در شرح اين حديث نكاتي را يادآور مي‌شويم:
 

الف. اين كه امامان عليه السلام چشم، زبان، دست و وجه خداوند به شمار آمده‌اند، مقصود اين نيست كه خداوند، جسم است و داراي اعضاي جسماني است. در روايات اهل بيت عليه السلام با صراحت تمام هرگونه تجسم و تشبيه دربارة خداوند رد شده است؛ بلكه مقصود اين است كه نگاه، گفتار و رفتار امامان عليه السلام همگي جنبه خدايي دارد و آنان مظاهر صفات و مجاري افعال الهي ميان مردم مي‌باشند و پس از پيامبر صلي الله عليه و آله جز از طريق ارتباط با امامان اهل بيت عليه السلام و پيروي از آنان نمي‌توان راه و رسم خدا پرستي را به طور كامل شناخت.
ب. جملة «بنا أثمرت الأشجار» و سه جمله پس از آن، بر نقش فاعلي و تأثير تكويني امامان عليه السلام دلالت دارد و بيانگر اين است كه وجود نوري و معنوي آنان در سلسله اسباب عاليه جهان خلقت، نقش آفرين است. چون اين تأثير گذاري و فاعليت، در طول اسباب و علل طبيعي است نه در عرض آن‌ها، با نظام عالم طبيعت هيچ‌گونه ناسازگاري‌اي ندارد. همچنين از آن‌جا كه فاعليت و تأثيرگذاري آنان به اذن و مشيت تكويني خداوند و مظهر و مجراي فاعليت بالذات الهي مستند است، با توحيد افعالي نيز هيچ‌گونه ناسازگاري‌اي ندارد.
ج. جمله «بعبادتنا عبد الله، لولا نحن ما عبد الله» دو مفاد دارد: يكي اين كه راه درست عبادت خدا را پس از پيامبر صلي الله عليه و آله بايد از طريق عبادت امامان اهل بيت عليه السلام آموخت. ديگر اين‌كه عبادت راستين و كامل خداوند پس از پيامبر صلي الله عليه و آله مخصوص آنان است، و اگر آنان نبودند، پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله خداوند به طور كامل عبادت نمي‌شد.
5. در حديثي كه اصبغ بن نباته از ابن عباس و او از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله روايت كرده درباره اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان از ذريه او آمده است:
خداوند، به واسطه آنان آسمان را نگاه مي‌دارد از اين كه بر زمين واقع شود، مگر به اذن او. و به واسطة آنان كوه‌ها را حفظ مي‌كند، تا زمين آرامش يابد. به واسطه آنان، براي آفريده‌هاي خود، باران نازل مي‌كند و به واسطه آنان، گياهان را مي‌روياند. (مفيد، 1413: ص224)
6. در فرازي از نامه‌اي كه اميرالمؤمنين عليه السلام به معاوية بن ابي سفيان نوشته آمده است:
ما ساخته‌هاي پروردگارمان هستيم و مردم، ساخته‌هاي ما مي‌باشند. (بحراني، بي‌تا: نامه 28)
در اين كه مقصود از صُنع در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام چيست، دو احتمال وجود دارد: يكي اين كه مقصود، صنع تكويني است و ديگري اين كه مقصود، صنع تشريعي است. بنابر احتمال اول، معناي سخن امام عليه السلام اين است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و خاندان معصوم آن حضرت عليه السلام آفريده‌هاي بي واسطه خداوند مي‌باشند و ديگران، آفريده‌هاي با واسطه‌اند و وجود آنان در پيدايش ديگر انسان‌ها نقش و تأثير تكويني و فاعلي دارد. بنابر احتمال دوم، معناي كلام امام عليه السلام اين است كه هدايت و تربيت معنوي پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت معصوم او عليه السلام از جانب خداوند و بدون واسطه است و هدايت و تربيت معنوي ديگران به واسطه آنان مي‌باشد.
برخي شارحان نهج البلاغه، كلام امام عليه السلام را بر معناي دوم حمل كرده‌اند (ابن ميثم، بي‌تا: ج4، ص439-440؛ مفيد، 1972: ج4، ص470)؛ ولي كلام امام عليه السلام مطلق است و هر دو معنا را شامل مي‌شود. اين دو احتمال، از قبيل دو معناي متباين نيست، تا استعمال لفظ در بيش از يك معنا لازم آيد؛ بلكه داراي يك جامع مشترك است و آن، فعل و صنع الهي است كه هم جلوه تكويني دارد و هم جلوة تشريعي. كلمه صُنع نيز در هر دو مورد به كار مي‌رود؛ هرچند استعمال آن در فعل تكويني رايج‌تر است و اين وجه مي‌تواند احتمال اول را تقويت كند.
وجه ديگري كه احتمال اول را تقويت مي‌كند، اين است كه اگر مقصود، صنع تكويني باشد، عموميت كلام حفظ خواهد شد؛ زيرا صنع تكويني همه انسان‌ها را شامل مي‌شود؛ ولي صنع به معناي تربيت يافته و هدايت يافته توسط امامان اهل بيت عليه السلام عموميت ندارد؛ چرا كه بسياري از افراد ـ و از جمله معاويه كه مورد خطاب امام عليه السلام بوده است ـ از هدايت و تربيت امامان عليه السلام بهره‌اي نگرفته‌اند، مگر اين‌كه مقصود، شأنيت و قابليت صنع معنوي و تربيتي باشد، نه فعليت آن كه با سياق كلام امام عليه السلام سازگاري ندارد؛ زيرا مقصود از صنع در صدر كلام «نحن صنائع ربّنا» صنع فعليت يافته است، نه شأنيت و قابليت آن.
حاصل آن كه صنع در كلام امام عليه السلام را يا بايد به صنع تكويني تفسير نماييم يا بر معناي مطلق آن كه شامل صنع تكويني و معنوي مي‌باشد، حمل كنيم. در هر دو صورت، سخن امام عليه السلام بر نقش تكويني امام در نظام خلقت دلالت مي‌كند.
از كلام ابن أبي الحديد به دست مي‌آيد كه وي صنع در كلام امير المؤمنين عليه السلام را به معناي مطلق آن تفسير كرده است كه صنع تكويني و هدايتي را شامل مي‌شود. (مغنيه، همان: ج15، ص51)
7. در توقيعي كه از ناحيه مقدسه ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف صادر شده آمده است: «نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا» (مجلسي، همان: 53، ص178)؛ در اين توقيع شريف، به جاي كلمه «ناس» (مردم) كلمه «خلق» به كار رفته است كه دايره گسترده‌تري دارد و همه آفريده‌هاي الهي را شامل مي‌شود، چنان كه به جاي «صنائع لنا»، «صنائعنا» به كار رفته است كه البته تفاوتي در معنا ايجاد نمي‌كند. مقصود از هر دو تعبير يك چيز است و آن، واسطه بودن امام عليه السلام ميان خدا و خلق است كه مي‌تواند هم تكويني باشد و هم تشريعي.
8. در دعاي عديله در وصف حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف اين گونه آمده است:
كسي كه بقاي دنيا به سبب بقاي او است و به يمن وجود او، خلايق روزي داده مي‌شوند و زمين و آسمان، به واسطه وجود او ثابت و پا برجا است. (شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي عديله)
البته به گفته محققان، دعاي عديله، از دعاهاي مأثوره نيست؛ بلكه از انشاآت برخي از عالمان شيعه است؛ ولي مضمون آن برگرفته از روايات و ادعيه مأثوره است و اين كه از مقبوليتي بر خوردار شده كه مورد توجه عالمان و محدثان برجسته شيعه قرار گرفته است، مي‌تواند مؤيدي بر مطالب پيشين باشد. در هر حال، دلالت فقره‌اي كه نقل شد، بر نقش تكويني و تأثير سببي و فاعلي امام در عالم خلقت آشكار است.
9. مؤلف [7] كتاب فرائد السمطين در حديثي از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
ما خانداني هستيم كه خداوند، به واسطه ما آسمان را نگاه مي‌دارد از اين كه جز به اذن او بر زمين واقع شود. به واسطه ما زمين را از اين كه ساكنانش را نابود سازد، حفظ مي‌كند. به واسطه ما باران نازل مي‌كند و رحمت خود را منتشر مي‌نمايد و بركات زمين را بيرون مي‌آورد. اگر كسي از ما در زمين نباشد، زمين اهلش را فرو خواهد خورد. (حمويني، 1428ق: ج1، ص45 ـ 46)

اشكال
 

از دلايل و شواهد ياد شده، اين مطلب به دست مي‌آيد كه وجود امام (انسان كامل = پيامبران و امامان) در جهان خلقت، نقش سببي و تكويني دارد؛ اما اين كه نقش سببي او از مقوله سببيت فاعلي است، ثابت نمي‌شود؛ زيرا مي‌توان آن را از مقوله عليت غايي دانست نه عليت فاعلي و همان‌گونه كه در آغاز اين بحث بيان شد، در اين كه وجود امام و انسان كامل در هر زمان، فلسفه وجودي عالم و علت غايي آن است، سخني نيست؛ چنان كه در تأثير فاعلي امام در عالم طبيعت به صورت محدود و در حوادث خارق العاده نيز سخني وجود ندارد، آنچه مورد بحث است و مورد انكار يا ترديد برخي محققان قرار گرفته است، سببيت و تأثير فاعلي امام در عالم طبيعت به صورت گسترده يا كل عالم آفرينش است. با وجود احتمال ياد شده دلايل و شواهد مذكور، از عهدة اثبات اين مطلب برنخواهد آمد.

پاسخ
 

احتمال مزبور، ارزش و اعتبار علمي ندارد؛ زيرا مدلول ظاهري حرف «باء» در جمله‌هايي چون: «بكم ينزل الغيث» و «بكم يمسك السماء أن تقع علي الأرض» و «بكم ينفس الهم و يكشف الضر» و «بكم يمحو ما يشاء و يثبت» و … سببيت فاعلي است؛ چنان كه در كاربردهاي مشابه همين معنا مقصود است؛ مانند >وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ< (نحل، 60).
و >وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّكُمْ< (بقره، 22).
علاوه بر اين، قرينه سياق نيز با احتمال مزبور سازگاري ندارد؛ زيرا حرف «باء» در عبارت‌هاي ديگري كه در سياق عبارت‌هاي ياد شده است نيز به كار رفته و مقصود از آن، سببيت فاعلي است، نه غايي؛ مانند «بعبادتنا عبدالله». بدون شك مقصود از «باء» در اين عبارت، سببيت فاعلي است، نه غايي. اين عبارت در سياق جمله «بنا أثمرت الأشجار و أينعت الثمار» قرار دارد.
در مواردي كه سببيت غايي مقصود باشد، حرف «لام» به كار مي‌رود؛ مانند «جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً» (همان) و «خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» (بقره، 29) و «أَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء» (نمل، 60).
بنابراين، احتمال اين كه مقصود از حرف «باء» در عبارت‌هايي كه بر نقش تكويني امام در جهان خلقت دلالت مي‌كند، سببيت غايي است، نه سببيت فاعلي، بر خلاف اصل اولي در مورد كاربرد «باء» بوده و در نتيجه با مدلول ظاهري آن‌ها مخالف است. از طرفي، نه تنها قرينه‌اي بر آن وجود ندارد؛ بلكه قرينه بر خلاف آن نيز موجود است. بر اين اساس، احتمال ياد شده، اعتبار و ارزش علمي ندارد.

پی نوشت :
 

[5]. « فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاء حَيْثُ أَصَابَ وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ» (ص، 36).
[6]. « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي» (مائده، 110).
[7]. ابراهيم بن محمد حمويني شافعي (متوفاي 730 ق)‌‍ از محدثان بزرگ اهل سنت است.
منابع تحقیق :
1. آمدي، سيف الدين، ابكار الافكار، بيروت، دارالكتب العلمية، 1424ق.
2. ابراهيم مصطفي و ديگران، ‌المعجم الوسيط، استانبول، المكتبة الاسلامية، بي تا.
3. ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغة، بيروت، دارالسيافة للعلوم، 1421ق.
4. ابن فارس، احمد، معجم المقاييس في اللغة، بيروت، دارالفكر، 1418ق.
5. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دارصادر، 2000م.
6. اصفهاني، محمد حسين، حاشيه المكاسب، بي‌تا، قم، 1418ق.
7. بحراني، ابن ميثم، شرح نهج البلاغه، مؤسسة النصر، بي جا، بي تا.
8. بحراني، ابن ميثم، قواعد المرام في علم الكلام، قم، مكتبة المرعشي، 1406ق.
9. بحراني، هاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، دارالكتب العلمية، 1406ق.
10. تبريزي، ميرزا جواد، الانوار الإلهية، قم، دارالصديقة الشهيدة عليها السلام، 1427ق.
11. تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، قم، منشورات الشريف الرضي، 1409ق.
12. جرجاني، ميرسيدشريف، شرح المواقف، قم، منشورات الشريف الرضي، 1412ق.
13. حلي، حسن بن يوسف، الباب الحاديعشر، قم، انتشارات مصطفوي، بي‌تا.
14. حمويني، ابراهيم، فرائد السمطين، قم، دارالحبيب، 1428ق.
15. الخوري شرتوني، سعيد ، اقرب الموارد، قم، مكتبة المرعشي، 1403ق.
16. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضوية، بي تا.
17. رباني گلپايگاني، علي، امامت در بينش اسلامي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1386ش.
18. شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين، التوحيد، بيروت، دارالمعرفة، بي‌تا.
19. شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين، علل الشرايع، قم، مكتبة الداوري، 1385ق.
20. شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين، عيون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، بي‌تا.
21. شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1416ق.
22. شيخ طوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، تهران، نشر صدوق، 1376ش.
23. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإختصاص، قم، المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، 1413ق.
24. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، النكت الاعتقادية، قم، المجمع العلمي الأهل البيت، 1413ق.
25. صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت و مهدويّت، قم، انتشارات حضرت معصومه عليها السلام، 1380ش.
26. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1393ق.
27. علم الهدي، علي بن الحسين، الذخيرة في علم الكلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1411ق.
28. فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، قم، مكتبة المرعشي، 1405ق.
29. فيومي، احمد بن محمد، المصباح المنير، قاهره، بي‌جا، بي تا.
30. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.
31. کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، المكتبة الاسلامية، 1388ق.
32. مازندراني، ملا صالح، شرح اصول الكافي، دارحياء بيروت، التراث العربي، 1421ق.
33. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المكتبة الإسلامية، بي‌تا.
34. مطهري، مرتضي، ولاءها و ولايت‌ها، قم، انتشارات صدرا، 1388ش.
35. المعلوف، المنجد في اللغة و الأعلام، بيروت، درالمشرق، 1973م.
36. مغنيه، محمدجواد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دارالعلم لملايين، 1972م.
ملاصدرا، محمد بن ابراهيم، شرح اصول الكافي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383ش

منبع:www.entizar.ir