دكترين مهدويت و كاركرد آن از منظر جامعه شناسي (1)


 

نویسنده : سيد رضي موسوي گيلاني




 

مقدمه
 

در ميان مؤلفه هاي ديني متشكّل از آموزه هاي اعتقادي، اخلاقي و آداب ديني (احكام)، مي توان بر حسب اولويت و اهميت آموزه ها، يك تقسيم بندي ساختاري ارائه داد. هر يك از آموزه ها و تعاليم ديني نسبت به يكديگر از رتبه و درجه خاصي از اهميت و اولويت برخوردار هستند و در امر دين داري و رسيدن به كمال ديني نقش ويژه اي را ايفا مي كنند، به طوري كه نمي توان گفت تمامي تعاليم ديني در امر دين شناسي و دين داري از اهميت يكساني برخوردار هستند. همين امر كه در تعاليم ديني از سلسله مراتب مفاهيم تكليفي و وضعي استفاده شده و در قوانين جزايي و حقوقي براي هر يك از امور پاداش و جريمة خاصي لحاظ گرديده است، خود دليل اين است كه نوعي اولويت بندي مورد توجّه دين قرار گرفته است. در واقع، اين تفاوت ها به مؤمنان اهميت و ميزان ارزش اعمال را گوشزد مي كند.
حال با توجّه به اولويت بندي ميان تعاليم ديني، اگر به اعتقاد يا آموزه اي ديني اهميت لازم و شايسته داده نشود يا بي جهت به امري كه از ارزش ديني كمتري برخوردار است، بيش از اندازه اهميت دهيم، در هر دو صورت حقِّ آموزه هاي ديني را ادا ننموده و به آن ها ارزش لازم را نداده ايم، در حالي كه لازم است شأن و منزلت تعاليم ديني متناسب با توصيه هاي وحياني حفظ شود و از افراط و تفريط پرهيز گردد. در واقع، اگر مؤمنان اعتقادي بنيادين و ديني را به اندازه اي كه مورد توجّه دين قرار دارد، اهميت ندهند و به آن بي اعتنا باشند، مثل آن مي ماند كه انسان لباس با ارزش و گران قيمت را در جايگاه خود استفاده نكند يا اين كه دانش آموزي در لحظات پاياني جلسه امتحان كه به دو پرسش پاسخ نداده، به جاي پاسخ دادن به سؤال سه نمره اي به سؤال نيم نمره اي بپردازد و به جاي پاسخ به سؤال مهم تر، توجّه خود را به سؤال كم اهميت تر معطوف سازد.
بي ترديد در نظام آموزه اي تمامي اديان نوعي رتبه بندي ميان تعاليم به چشم مي خورد و پاره اي از مؤلفه هاي ديني نسبت به ديگر مؤلفه ها، از ارزش ساختاري و بنيادين برخوردار است. مثلاً در تمامي اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي مسأله وجود خداوند، عالم پس از مرگ، جاودانگي، نبوّت، سعادت، اميد و رضايت نسبت به زندگي و هستي، نجات و رستگاري، اصلاح جهاني يا منجي گرايي و امثال آن مورد توجّه خاص قرار گرفته است، به طوري كه هيچ ديني از پاسخ به اين پرسش ها بي نياز نيست و بر خود وظيفه مي داند كه به اين پرسش هاي وجودي مؤمنان و پيروان خويش پاسخي منطقي و رضايت بخش دهد.
در مقاله حاضر، ابتدا به اين مسأله پرداخته شده است كه چرا از مسأله مهدويت كه در منابع ديني و تمدّن اسلامي موقعيت حساسي دارد، در حوزه انسان شناسي و جامعه شناسي، استفاده لازم نمي شود؟ آموزه اي كه تعيين كنندة حركت جوامع، فلسفه تاريخ و وظايف مؤمنان ـ چه قبل از ظهور و چه بعد از ظهور ـ براي رسيدن به يك جامعه ايده آل همراه با انسان هاي متعالي است. سپس به اين مسأله پرداخته شده كه چرا فرهنگ مهدويت در بنيان هاي اصلي زندگي مسلمانان و در نظريه پردازي هاي آنان مهجور و متروك مانده است؟ در حالي كه مهدويت از مباحث مشترك مذاهب اسلامي است و بيش ترين تأثير فردي و اجتماعي را در طول تاريخ تمدّن و فرهنگ اسلامي داشته است. بررسي مدعيان دروغين مهدويت در تاريخ اسلامي خود بيانگر اهميت و منزلتي است كه اين موضوع در نزد مسلمانان و همه فرقه هاي اسلامي داشته است. با وجود اين، از مسأله مهدويت براي نظريه پردازي در قلمروهاي متفاوت انساني و اجتماعي كمك گرفته نمي شود و توانايي و قابليت آن مورد غفلت واقع شده است.

تعريف اصطلاح دكترين
 

طبق پژوهش هاي مذكور در دائرة المعارف دين و بيش تر فرهنگ هاي لغت، دو معنا براي كلمه دكترين (doctrine) بر شمرده شده است: معناي نخست آن « تصديق نمودن يا اعتقاد داشتن به يك حقيقت» و معناي دوم آن «آموزه» و مترادف با كلماتي همچون«tenet / اعتقاد»، « teaching / آموزه، تعليم» و « dogma / آيين» مي باشد. كلمه دكترين در معناي نخست (اعتقاد و باور به يك حقيقت) داراي ساختار فلسفي است، امّا در معناي دوم (آموزه) جنبه عملي آن بيش تر است.
از منظر اصطلاح شناسي، كلمه دكترين در علوم متفاوت داراي معاني و كاربردهاي جداگانه اي است. گاه در علوم سياسي به كار مي رود و به معناي طرح و مدل يا يك اصل سياسي است كه از جانب يك سياستمدار يا انديشمند سياسي مطرح مي شود مانند «دكترين تساوي انسان»، «دكترين ترومن» و « دكترين برژنف» كه منظور از دكترين در اين جا، استراتژي يا نظرية خاص سياسي است. در علوم تجربي و معارف بشري به معناي تئوري علمي است كه روند اثبات را طي مي كند، امّا هنوز به مرحله اثبات نرسيده است، مانند «دكترين تكامل» كه در اين حالت « دكترين» به معناي آموزه نيست و منظور از آن تئوري است.
در اديان و مذاهب از واژه دكترين آموزه هاي مذهبي و كلامي اراده مي گردد كه بنيادين و اصيل، امري بديهي و فوق چون و چرا، داراي مبناي استوار در متون ديني، مورد اعتقاد مؤمنان و داراي جنبه عملي و راهبردي باشد، مانند «دكترين بودا»، «دكترين مايا» و «دكترين مهدويت».
در آيين مسيحيان اصطلاحِ «دكترين» يا «دگما» به معناي آموزه هايي است كه براي پيروانش رستگاري را به ارمغان مي آورد . در دائرةالمعارف كاتوليك آمده است كه اين اصطلاح براي « تعاليم مذهبي شفاهي » يا «تبشيرهاي انجيل » به كار مي رود. در آيين يهوديان نيز به معناي «آموزه يا تعليم» است كه بيش تر براي تعاليم تورات به كار برده مي شود. در اسلام منظور از آن آموزه يا آموزه هاي اعتقادي و كلامي است كه هم اصيل و بنيادين است و هم جنبه راهبردي دارد. گاه بر حسب استعمال و به مقتضاي اضافه شدن «دكترين» به آموزه اي ديني همچون «مهدويت» از آن معاني اي همچون فلسفه ، مكتب فكري و نوعي گرايش مي توان استنباط نمود، مانند «دكترين مهدويت» كه به معناي « فلسفه مهدويت» و «مكتب فكري مهدويت» و «مهدويت گرايي» است.

اصطلاح شناسي دكترين مهدويت
 

بعضي از مؤلفه هاي ديني داراي محوريت است و از آن ها به آموزه هاي اعتقادي يا «دكترين» تعبير مي شود. مثلاً در آيين بودايي مسأله « دوهكه» يا رهايي از رنج و رسيدن به نيروانا چنان اهميت دارد كه از آن به «دكترين دوهكه يا دكترين بودا» ياد گرديده است يا در آيين هندو از مسأله « مايا » كه به معناي غير واقعي و سراب بودن جهان و ماسوايِ برهمن است، به «دكترين مايا» تعبير شده است.
از جمله اعتقاداتي كه در اسلام از منزلت و مقامي اصيل و بنيادين برخوردار است، مسألة مهدويت است كه قابل تطبيق با مسأله «موعود گرايي يا منجي گرايي »، « نجات يا رستگاري » و «هزاره گرايي » در ديگر اديان مي باشد. مسأله نجات و حكومت جهاني مهدوي در نزد فرقه هاي اسلامي از وفاق جمعي برخوردار است و در متون روايي فرقه هاي اسلامي همچون صحاح سته (كتاب هاي ششگانه ) از احاديث صحيح ذيل چهار عنوان از آن سخن گفته شده است:
1ـ كتاب المهدي
2ـ باب الفتن ( آشوب و فتنه ها)
3ـ باب الملاحم (آشوب هاي بزرگ)
4ـ اشراط الساعه (علايم روز قيامت) و هيچ يك از مذاهب اسلامي در آن ترديد ندارند و هر چند در چگونگي و كيفيت مسأله مهدويت در ميان مذاهب اسلامي، اختلافاتي به چشم مي خورد، در بنيادي و اصيل بودن و حتميت وقوع آن هيچ گونه اختلافي ميان آن ها وجود ندارد.
ازطرف ديگر با توجه به تكرار و بسامد مسأله مهدويت در متون ديني فريقين (شيعه/ سني) به نظر مي رسد كه مسأله مهدويت از مشترك ترين و مورد وفاق ترين مباحث در اعتقادات اسلامي است كه همه مذاهب اسلامي آن را تصديق نموده اند. از كاركردهاي عملي و راهبردي دكترينمهدويت اين است كه با اين كه مسأله امامت و خلافت از آسيب پذيرترين و اختلافي ترين موضوعات در تاريخ انديشه فريقين شمرده مي شود و اختلافات مذاهب اسلامي با يكديگر در نخستين امام و خليفه موجب دسته بندي هاي مذهبي شده است، اما اين اختلافات با آمدن و ظهور آخرين امام و خليفه يعني امام مهدي(عج) به يك اتفاق نظر و وحدت منجر خواهد گشت، گويي سرانجامِ تمامي فرقه هاي اسلامي با ظهور مهدوي يا دكترين مهدويت به اتحادي اعتقادي تبديل خواهد شد و همه مسلمانان بر سر سفره نبوي با قرائتي مهدوي با يكديگر دست دوستي خواهند داد و به پرستش خداوند خواهند پرداخت. در واقع به تعبير قرآن امام مهدي(عج) تجلّي بخش بازگشت همه امور به خداوند خواهد بود و همه انسان ها را به يك امّت تبديل خواهد نمود.
اگر مقام و منزلت مسأله مهدويت در منابع ديني شيعه و اهل سنت بررسي شود، بي ترديد تصديق مي گردد كه از اين مؤلفة ديني مي توان به عنوان يك نظريه اعتقادي ـ جهاني استفاده نمود كه قابليت تفسير حوزه هاي متفاوت حيات فردي و جمعي همچون سياست، حكومت، اقتصاد، مديريت، انسان شناسي، روان شناسي، جامعه شناسي و امثال آن را داراست، به طوري كه مي توان نظريه ها و الگوهاي متفاوتي را در اين ساحت ها بر اساس فرهنگ مهدويت ارائه داد.
منظور از دكترين مهدويت مجموعه آموزه هايي است كه بر محور مهدويت مي باشد و مي توان از آن آموزه ها، چه پيش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور، در ارائه راه حل هاي كاربردي و طرح نظريه هاي راهبردي در حوزه هاي متفاوت، استفاده نمود. در تفكر و نظام فكري مسلمانان، دكترين مهدويت شاخصي انسجام بخش و سامان دهنده است كه در بسياري از نظريه پردازي ها و ارائه الگوهاي فكري مي تواند حضور داشته باشد.
در طول تاريخ شيعه از بحث مهدويت براي نظريه پردازي در موضوع حكومت و دولت، شرايط و ويژگي هاي حاكمان در عصر غيبت و نحوه اداره جامعه توسط آنان استفاده مي شده است و فقها و علماي اسلام مسألة مهدويت را به عنوان يك اصل و پارادايم مورد بحث و گفت وگو قرار مي داده اند و هيچ فقيهي نبوده كه در عصر غيبت براي موضوعاتي همچون حكومت، ولايت، خلافت، و ويژگي هاي حاكمان به رواياتي كه در باب امامت، مهدويت و شخصيت حضرت وليّ عصر(عج) آمده است، استناد نكرده باشد، امّا متأسفانه اين توجّه به فرهنگ مهدويت منحصر به همين حوزه بوده و در ديگر ساحت ها كمتر مورد توجّه قرار گرفته است، در حالي كه مي توان از مسأله مهدويت نه تنها در عرصه تئوري هاي حكومت، بلكه در عرصه فلسفه تاريخ، فلسفه سياسي، علوم اجتماعي و ديگر حوزه ها استفاده نمود و آن را در نحوه مديريت جامعه، اقتصاد، نحوه فقر زدايي، رفتار سازماني، روابط و مناسبات اجتماعي، قانونمند سازي و قانون پذيري جامعه، انسان شناسي، روان شناسي و ديگر موارد به كار گرفت. در باور اسلامي، ظهور امام مهدي(عج) سامان بخشِ همه اين عرصه ها است و محدود به يك زمينه نمي شود، ليكن تا كنون توجّه به فرهنگ مهدويت تنها در عرصه سياسي و حكومتي بوده و متأسفانه نگاه فراگير و گسترده به آن نشده است.
توجّه مستمر و پيوسته به دكترين مهدويت و حضور آن در قلمروهاي گوناگون، مانند توجّه و مراقبتي كه يك بيمار قلبي در همه حالات به وضعيت قلبي خود دارد. اين شخص در هنگام غذا خوردن، خوابيدن، ورزش، مسافرت و هرگونه فعاليت ديگر توجه دارد كه شرايط زندگي و برنامه هاي او سازگار و هماهنگ با وضعيت قلبش باشد. همچنين مهدويت نيز به مثابه قلب انديشه اسلامي بايد در تمامي شؤون زندگي حاكميت داشته و جهت بخش باشد، نه اين كه توجّه به مهدويت در حاشيه نظريه پردازي قرار گيرد و آن را يك امر تاريخي و گاه اسطوره گرايانه تلقّي كنيم.
مسأله مهدويت در تفكّر ديني پس از اين كه دوره امامت امام مهدي(عج) آغاز گرديد، نسبت به بسياري از ديگر اعتقادات اسلامي از رتبه و مقامي برتر برخوردار است. از كاركردهاي مهدويت گرايي اين است كه تمامي قرائت هاي رسمي و غير رسمي از مذاهب و اديان با ظهور مهدوي تصحيح خواهد شد و ظهور ايشان ارمغان آور تفسيري وحياني و مطابق با منطق وحياني تمامي انبياي پيشين مي باشد كه به اختلافات مذهبي پايان خواهد داد. بنابراين، ادبيات و فرهنگ مهدوي مدخلي است كه تمامي اعتقادات اسلامي و حتي نظام اعتقادي ديگر اديان از آن منظر نگريسته مي شود و در عين حال كه مهدويت قسيم ديگر اعتقادات همچون توحيد، نبوت، معاد و امثال آن است، امّا شاخصه مهمّي دارد كه آن را حتّي از نبوّت رسولان ممتاز مي سازد و به آن، شايستگي احراز جايگاه يك دكترين جهاني را مي دهد و آن تماميت بخشي و تكميل كاركردهاي تمامي انبيا در طول تاريخ بشر، به وحدت رساندن تمامي آموزه هاي اديان گذشته، تفسير خالص و توانا از اعتقادات ديني و قطعي بودن تحقّق اين ايده آل و آرمان ديني است.
منبع: www.bashgah.net