بررسي ريشه هاي تاريخي اهانت غربيان به پيامبر (ص)


 

نويسنده:سيد علاء الدين شاهرخي




 

چكيده
 

مشاهده ي اقسام توهين هاي ناروا و تنفر برانگيز به ساحت پيامبراعظم (ص)از جانب كساني كه مدعي پيشگامي در حقوق انساني و آزادي فكر هستند،اين سوال اساسي را در ذهن هر فرد ايجاد مي كند كه انگيزه و هدف آنان از اين اقدام غير انساني چيست؟ پيشينه ي تاريخي اين موضوع در بردارنده ي حقايقي تلخ است. ظهور دين اسلام در مرزهاي مسيحيت همراه با طرح ارزش هاي پايدارالهي، همچون عدالت و كرامت انساني در كنار پويايي و بهره‌مندي از تفكرات عقلاني ديني،صاحبان ثروت و قدرت را در جهان مسيحيت، كه به سبب تحريفات و اختلافات فرقه اي دچار تزلزل شده بودند، به چالش كشاند.
آنان با توجه به ضعف فكري و عدم امكان طرح انديشه هاي برتر به ايراد تهمت و ناسزا به دين اسلام و پيامبر اكرم(ص)پرداختند و در اين راه به هر حربه اي متوسل شدند.

مقدمه
 

توهين و اهانت به هر انساني معمولاً از طرف عقلا و حتي عامه ي مردم امري ناپسند و مذموم است. چنان چه به مقدسات و اشخاصي كه مورد احترام بخش هايي از مردم هستند اهانتي انجام گيرد،اين قباحت مضاعف مي گردد.
عليرغم برخي شعارها در عرصه ي آزادي افكار و انديشه ها و ادعاي لزوم رعايت حقوق همگان در عصركنوني، مدتي است به طورمكرر و به اشكال مختلف،انواع تهمت ها در مورد آخرين فرستاده ي وحي و پيامبر رحمت انجام مي پذيرد. سيل گسترده ي موج تهمت هاي ناروا عليه اسلام و پيامبر اعظم (ص)از جانب عوامل و دست اندركاران كشورهاي غربي درسال هاي اخير به اوج خود رسيده است.
متاسفانه در برابر اين تهاجم همه جانبه و ناعادلانه عملاً توجهي از جانب افراد صاحب نظر و انديشمند انجام نشده است. بيم آن مي رود به تدريج به امري عادي تبديل گردد، لذا ضرورت دارد به منظور آگاهي عمومي مردم به ويژه نسل جوان اين موضوع از ابعاد مختلف مورد كنكاش قرار گيرد. يكي از ضروري ترين ابعاد آن تبيين سابقه ي تاريخي تهاجم همه جانبه ي برخي محافل غرب به اسلام است. نگارنده در اين راستا مي كوشد بر پايه ي يك روش تحليلي- تاريخي ريشه ها و سابقه ي رويارويي غرب با اسلام و پيامبر (ص) را مورد بحث قرار دهد.
مسأله ي اساسي در اين پژوهش آن است كه آيا در ابتدا چهره ي واقعي پيامبر اسلام (ص)در غرب معرفي گرديد، يا مبناي نادرستي براي معرفي دين اسلام و پيامبرش به كار گرفته شد.همچنين به ديگر مسائل مرتبط نيز پرداخته خواهد شد از جمله انگيزه هاي غربيان در دشمني با پيامبر اسلام (ص)، نقش برخي از صاحب نظران و مبلغان مسيحي دراين راستا و سرانجام دست آويزهاي اساسي آن در تبليغات عليه پيامبر اسلام(ص).

توهين ضعف منطق يا بي منطقي
 

رشد سريع و قابل توجه برخي كشورهاي غربي پس از رنسانس و به دنبال آن انقلاب صنعتي دراين كشورها موجب گرديد تا در تقسيم بندي كشورهاي جهان معاصر به توسعه يافته و در برابر آن توسعه نيافته تقسيم گردند. كشورهاي توسعه يافته كه معمولاً به عنوان كشورهاي الگو و پيشتاز در عرصه هاي مختلف قلمداد مي شدند. بعضاً به طرح مفاهيم و روش هاي جديدي پرداختند. مطرح شدن آزادي عقيده و فكر، حقوق بشر،احترام به عقايد ديگران و موارد متعدد ديگر از اين قبيل است.
اين كه آنچه در قالب دستاوردهاي علوم مختلف در غرب شكل گرفت آيا نتيجه تلاش هاي همان ملل بود يا ساير اقوام و ملت ها نيز در آن نقش داشتند از حوصله ي اين مختصر خارج است، اما به واسطه ي ارتباط موضوعي به اختصار با استناد به نظريات برخي انديشمندان غربي به آن اشاره مي نماييم.
به نظر هاسكينز نيرومندترين تكاپوهاي علمي و فلسفي آغازين روزگار سده هاي ميانه، چه در زمينه هاي پزشكي و دانش رياضي و چه در رشته هاي اخترشناسي، نجوم و كيمياگري در سرزمين هاي متعلق به پيامبراسلام(ص) وجود داشت (Haskins, 1971,882).
ويل دورانت نيز در اين خصوص مي گويد: تمدن اسلامي از راه بازرگاني و جنگ هاي صليبي و ترجمه ي صدها كتاب عربي به لاتين و مسافرتهاي دانشوراني از قبيل گربرت و مايكل اسكات و ادلارد باثي و غيره به اندلس و نيز از طرف جوانان مسيحي كه پدرانشان آنها را براي كسب علم و آداب تمدن به كشورهاي اسلامي مي فرستادند به اروپا راه يافت (ويل دورانت 4، 1343، 1233).
در اين خصوص گفته ها و نوشته هاي بسياري نقل شده است اما ترديدي وجود ندارد كه پايه ها و ستون هاي اساسي تحولات علمي و فرهنگي مغرب زمين خلق الساعه ايجاد نگرديده، بلكه بخش هايي از آن ميراث مسلماناني بود كه خود آن را از خرمن معرفت الهي كسب كرده بودند.
آنچه اخيراً در برخي محافل غربي مورد توجه قرار گرفته است توهين و تمسخر مقدسات مسلمانان است و اين موضوع در قالب كتاب،مقاله، كاريكاتور فيلم و موارد ديگر تجلي مي يابد. اعتراضات گسترده ي مسلمانان نيز با پاسخ آزادي بيان و عقيده عملاً بي جواب مي ماند. اين درحالي است كه كوچك ترين اظهار نظر در خصوص نقد منصفانه ي علمي و تاريخي هولوكاست و يا ديگر مسائل مربوط به صهيونيسم به شدت سركوب مي شود! به راستي منطق اهانت كنندگان به مقدسات بيش از يك ميليارد مسلمان چيست؟ بديهي است اين محافل چنان چه از كوچك ترين دلايل عقلي و منطقي در دشمني خود با اسلام برخوردار بودند،همان ها را در ابعاد گسترده تر مطرح نموده و نيازي به دروغ پردازي و تمسخر نداشتند. با اين حال چرا اصرار بر اين اقدامات غير منطقي دارند؟ از طرف ديگر سكوت رضايت مندانه ي دولت ها و محافل روشنفكري غرب و بي تفاوتي بسياري از مسلمانان چه معنايي دارد؟ به منظور دست يابي به شناختي نسبي در اين خصوص مهم ترين اقدامات غربيان عليه اسلام بيان مي گردد.

الف-ارائه ي چهره ي مخدوش از اسلام و پيامبر اعظم(ص)
 

قاعده براين است كه در مورد هر شخصيت تاريخي به منظور خودداري ازهرگونه پيش داوري و همچنين جلوگيري ازگرفتار شدن در افراط و يا تفريط و يا حب و بغض هاي رايج،با نگاهي دقيق از طريق منابع مطمئن و قابل اعتماد تحقيق شود. بر اين اساس مراجعه به قرآن و سنت به دور از روايت هاي ضعيف و يا جعلي مي تواند حقايق را در مورد رسالت حضرت محمد (ص) بر همگان آشكار نمايد.
در قرآن مجيد،رسالت پيامبران الهي پيشين(ع) تاييد مي شود؛ برخي از آيات به بيان سرگذشت آنان پرداخته و دشمنانشان به عذاب الهي تهديد مي شوند. در مورد دين مسيحيت و حضرت عيسي نيز روايات متعددي وجود دارد. حتي در قرآن سوره اي به نام مادرش مريم(ع) نام گذاري شده است. با اين وجود تحريفات و كج فهمي هاي به عمل آمده در اين نقد مورد عمل قرار گرفته و مردود اعلام مي گردد.ازجمله چنين آمده است: در حق عيسي بن مريم چنين نشايد گفت كه او رسول خداست و كلمه ي الهي و روحي ازعالم الوهيت است كه به مريم فرستاده. پس به خدا و همه فرستادگانش ايمان آريد و تثليث قائل نشويد. از اين گفتار شرك باز ايستيد بهتر است كه جز خداي يكتا خدايي نيست. خدا منزه و برتر از آن است كه او را فرزندي باشد. هرچه در آسمان و زمين است همه ملك اوست و خدا به نگهباني همه موجودات كافي است (نساء، 171).
در واقع خواه در مورد پيامبر اسلام(ص) و ساير پيامبر الهي(ع)محوريت توحيد به همراه طرح ارزش هاي الهي و فضائل اخلاقي مورد توجه واقع مي شود.
متاسفانه با وجود صراحت قرآن در طرح ارزش هاي الهي و فضائل اخلاقي نفي هرگونه پستي و رذالت،همه ي اين موارد توسط محافل مغرض فراموش مي شود. با كمال ناباوري تمامي خصوصيات ممتاز و بي نظير وي كه موجب جذب و اصلاح مردم جاهل آن عصر گرديد بلكه در طول صدها سال بعد همواره منبع موثر و اميد بخشي براي اصلاح صدها ميليون مسلمان بوده است ،مورد غفلت قرار مي گيرد. بررسي سوابق شناخت و معرفي اسلام توسط عوامل و دست اندركاران درغرب روشن مي سازد كه چگونه برخي اقدامات در نهايت موجب سوء برداشت ها و كج فهمي ها گرديد. ريكولدو مبلغي مسيحي است كه در قرن نوزدهم تأليفات متعددي دارد. وي دركتاب مجادله عليه مسلمانان و قرآن تصور قرون وسطي را از اسلام چنين مي داند:
1) اسلام ديني است كه دروغ و حقيقت در آن عملاً تغيير شكل يافته؛
2) اسلام دين خشونت و شمشير است؛
3) اسلام دين خودكامي است؛
4) محمد(ص) با عيسي مخالف و دشمن است (عزتي، بي تا، 163).
اين نوع برداشت ها حتي گاه بياني بسيار تند و غير مسؤولانه اززبان تعدادي از تحليل گران و مبلغان غربي تكرار مي شود. درتاريخ منسوب به اسقف توربين آمده است كه در محلي واقع درساحل اسپانيا مجسمه اي از مس وجود دارد كه محمد(ص) ساخته است و مسلمانان آن را سجده مي كنند (شكيب ارسلان، 1370، 278). كار تعصب مسيحيان و نسبت هاي ناروايي كه به مسلمانان داده اند به جايي رسيد كه در داستان معروف بازي قديس نيكولا، مجسمه اي از قديس نامبرده است كه او را محمد مي ناميدند.به تصور اين كه محمد مجسمه داشته است، آنها علاوه براين بتخانه محمديه مي گفتند (شكيب ارسلان، 1370، 279).
بدون ترديد چنان چه عوام و يا محققان غربي اطلاعات كافي در مورد اسلام كسب مي نمودند،به روشني در مي يافتند كه اسلام ديني توحيدي بر مدار پرستش خداوند متعال و نفي پرستش ديگر الهه ها و معبودهاست. در زمان رسالت رسول گرامي اسلام به سبب اين كه مردم شبه جزيره عربستان عموماً بت پرست بودند،بيشترين تلاش ايشان در راستاي بيداري آنان و منع از عبوديت اين اشيا شد. با اين حال به علت عدم شناخت لازم و يا وجود برخي كينه ها ايشان خود متهم به داشتن مجسمه مي شود!
سردنيس راس،خاورشناس انگليسي، اظهار مي دارد كه طي چندين سده،اطلاعاتي كه اكثريت اروپائيان در مورد اسلام داشتند ،به طوركلي بر مبناي گزارش هاي و روايت هاي تحريف شده ي مسيحيان متعصب بود. اين موضوع در نهايت سبب رواج مجموعه اي از تهمت هاي ناروا و به دور ازواقعيت عليه پيامبر اسلام (ص)و مسلمانان گرديد. تا آنجا كه نويسندگان غربي، مسلمانان را كافر،شرور،بت پرست،جهنمي، سگ هاي جهنم، دشمنان خدا، دجال و نابود كننده ي صنعت و هنر و امثال اين عناوين خطاب مي كردند (سعيدي،1، 281).

ب-سوء استفاده از احاديث ضعيف
 

پس از قرآن كريم يكي از منابع مهم دين اسلام، سنت يا حديث است كه تبيين و تفسير آيات قرآن را عهده دار است. حديث برگرفته از حدث و حدوث به معناي وقوع و ظهور است (ابراهيم انيس 1، 1380، 159). در تعريف اصطلاحي آن نيز موارد مختلفي بيان شده است،لكن به نظر مي رسد كه واژه ي حديث در درجه ي نخست بركلام منقول از ناحيه ي پيامبر و امامان (ع)ارتباط پيدا مي كند و در درجه ي بعد به فعل و تقريرآنان نيز قابل انطباق است (معارف، 1377، 25).
علي رغم اهميت احاديث در اسلام به سبب برخي علل، تعداد زيادي از احاديث ضعيف و جعلي نيز در ميان مسلمانان انتشار يافت. از جمله با مسلمان شدن برخي اهل كتاب از يهود و نصاري،روايت هاي عهد عتيق و جديد و كتاب هاي آنان به صورت هاي گوناگون وارد عرصه ي فرهنگي جامعه ي اسلامي گرديد. از طرف ديگر برخي از صحابه و تابعين با اهداف مختلف به بيان گفته ها و يا كارهايي از پيامبر اسلام (ص)پرداختند كه هيچ گونه وجود تاريخي و يا سنديتي نداشت. البته ممنوعيت قريب به يك قرن از نقل و تدوين حديث كه توسط برخي خلفا پس از رحلت پيامبر انجام پذيرفت نيز در اين موضوع مزيد بر علت گرديد.
اين قضيه اختصاص به پيامبراسلام (ص)ندارد و در مورد سايرين نيز،حتي در ابعاد گسترده تري به وقوع پيوسته است. معمولاً براي هر فرد منصف و بي طرف نهايت تلاش، دست يابي به منابع موثق جهت در امان ماندن از هرگونه
دروغ پردازي وتحريف است،اما هنگامي كه مبارزه به هر شكل و دشمني،محور اصلي قرار گيرد. بديهي است اين جعليات بدون تحقيق پذيرفته شده و جهت اهداف مغرضانه مورد بهره برداري قرار گيرد.
نويسندگان بيزانسي سده هاي هشتم تا سيزدهم ميلادي در تحريرات خود نه تنها اسلام را به عنوان يك بدعت مسيحي به تصوير كشيده اند،بلكه آن را به شكل يك مذهب غير صادق و متمايل به بت پرستي ترسيم كرده اند. آنها سعي فراوان نموده اند تا به هر وسيله از جمله با سوء استفاده از احاديث ضعيف و جعلي ضعف هاي اخلاقي براي پيامبراعظم(ص) بر شمارند. البته اين روند در ساير موضوعات نيز عملاً مي شود. تئوفاس در تاريخ عمومي خود شرح مي دهد كه پس از نخستين ظهور جبرئيل،خديجه با هيجان زيادي به سرجيوس يك راهب بدعت جوي عزلت نشين مراجعه كرد و او خديجه را آرام نمود كه در اين جا از يك حديث ضعيفي استفاده كرده است و داستان ورقة بن نوفل و بحيرا را با هم مخلوط و مشتبه ساخته است (به نقل از: ثواقب، 1379، 155).

ج- مبارزه ي فرهنگي
 

فرهنگ واژه اي است كه تعريف بسياري از آن ارائه شده است. از جمله اين تعاريف ارائه ي فرهنگ به مثابه حيات بشري است. استاد محمد تقي جعفري در تعريف اين واژه، ابتدا به نمودها و فعاليتهايي از حوزه ي زندگي انساني توجه نموده است. براساس نظر وي فرهنگ از مختصات انسان است و او آن را از شرايط محيطي، پديده هاي تاريخي، آرمان هاي مطلق و نسبي برداشت مي نمايد و به اصطلاح تابعي از جهان بيني خويش مي نمايد (اسلامي ندوشن، 1371، 10).
امام خميني(قدس سره) در اين خصوص مي گويد:
بي شك،بالاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ آن جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد (امام خميني 15، 1361، 160).
با اين حال برخي پژوهشگران مادي بر اين باورند كه اديان الهي در رشد فرهنگي ملل نقشي نداشته اند،اما شواهد تاريخي گوياي فرهنگ ساز بودن دعوت انبياي الهي مي باشد. در اين ميان اسلام جايگاه ممتازي دارد. به گواهي تاريخ اسلام در عصري ظهور كرد كه جهان در تاريكي و گمراهي قرار داشت. اسلام با برنامه هاي انقلابي و فرهنگ سازنده ي خود شالوده ي فرهنگ و تمدن گسترده اي را بنا گذاشت كه نصف بيشتر كره ي خاكي زمين در آن زمان را شامل مي شد، به گونه اي كه طي كردن طول و عرض كشور پهناور اسلامي در آن روزگار نياز به هشت ماه پياده روي داشت (قرباني 6،1378).
تمدن عظيم اسلامي از حركت جاري و پرتلاطم اسلام از هسته هاي انساني شكل گرفت و توانست الگوي خاصي از انسان را ارائه دهد كه پيام آور تحول و نوگرايي منطقي در چارچوب مكتب الهي باشد. در چنين شرايطي برخي از غربيان به منظور نجات از اين تهديد و جبران احساس حقارت مقابله ي فرهنگي با اسلام را برگزيدند. براي موفقيت در اين مبارزه پاپ ها و كشيشان به ويژه فعاليت چشم گيري نمودند. آنها از يك سو بيشترين ناراحتي را از حضور اسلام در اروپا احساس مي كردند و از سوي ديگر در آن زمان بر مردم بسيار نفوذ داشتند.
محوريت اين مبارزه ي فرهنگي به بند كشيدن و اداره ي فكر و انديشه ي مردم مغرب زمين بود به گونه اي كه هرگز امكان آشنايي با اسلام واقعي را نيابند.
اصحاب كليسا با معرفي بد، غلط و زشت از اسلام قلب حقايق اسلامي،وارونه كردن آن، وارد ساختن نسبت هاي ناروا و تهمت هاي گوناگون به اسلام سعي نمودند مردم مسيحي را نسبت به اين دين الهي بدبين ساخته و آنها را بر همان باورهاي مسيحي نگه دارند تا بلكه از نفوذ اسلام در ميان آنها جلوگيري كنند.
درباره ي قرآن كريم،كتاب آسماني مسلمانان از همين شگردها استفاده كردند؛ يعني ارائه ي تصويري ناموزون و غير واقعي از قرآن،تحريف آيات و ترجمه هاي غلط و مغرضانه و پراكنده نمودن اين اكاذيب درميان مردم براي موهوم جلوه داده ساختگي وانمود كردن قرآن در اذهان مردم مسيحي (ثواقب، 1379، 149).
نقش برخي از يهوديان در تحريك و توطئه عليه اسلام
حضور يهوديان در هنگام رسالت حضرت محمد (ص) در مدينه موجب شده است تا اطلاعات جامعي از چگونگي عملكرد آنان نسبت به پيامبراعظم و اسلام موجود باشد. آنها همچون مسيحيان،كه از طريق تورات آگاه يافته بودند و هرگاه با اعراب يثرب (مدينه) نزاع مي كردند با تهديد به آنان مي گفتند به زودي پيامبر جديدي ظهور خواهد كرد و ما به او ايمان مي آوريم و به كمك وي از شما انتقام گرفته، شما را همچون قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد (ابن هشام 4، 1356، 162).
پس از هجرت پيامبر (ص)به مدينه يهوديان و در رأس آنان علماي يهود،ابتدا بناي ناسازگاري و به تدريج انجام توطئه عليه اسلام را در پيش گرفتند. آنان در اين راستا به هر اقدامي دست زدند. به تعبير قرآن يهود با مشركان از سرسخت ترين دشمنان اهل ايمان شدند. (مائده، 82).
صدها سال بعد در دوران حاكميت مغولان يهوديان براي مدتي در دستگاه آنان صاحب نفوذ شدند و دست يابي سعد الدوله يهودي به عنوان صاحب ديوان ممالك در پادشاهي ارغون، اوج اين قضيه بود. وي تلاش نمود تا ايلخان مغول دعوي جانشيني چنگيزخان و پيغمبري نمايند. وزيرحتي از اين حد فراتر رفته براي تبديل كعبه به بت خانه،نامه هايي به اعراب و يهود نوشت و شروع به آماده كردن سپاه ارغون براي فتح مكه كرد و دستور به ساختن كشتي هايي در بغداد داد (خواند مير 3، 1333، 131). كشتار برخي روحانيون و مسلمانان نيز به تشويق يهوديان انجام پذيرفت،با اين حال آنان در نهايت راه به جايي نبردند و بسياري از نقشه هايشان ناكام ماند. در سال 690 ه‍‌ ارغون توسط بزرگان ايراني به قتل رسيد وعكس‌العمل شديدي نسبت به يهوديان انجام گرفت (اقبال،1365، 242).

بررسي انگيزه هاي غرب از اهانت به پيامبر اعظم (ص)
 

اسلام هراسي،اساس و سرچشمه ي همه ي سياست هاي سازمان يافته است كه براي سركوب كردن مسلمانان جريان دارد.مترادف قراردادن تروريسم و اسلام به اين منظور است كه چهره ي اسلام در نظر خيل مشتاقانش مخدوش جلوه كند. آنچه اكنون در غرب رواج دارد و در قالب نشر كتب، ‌كاريكاتور،مقالات و ساير روشها عليه اسلام ملاحظه مي شود و از ريشه هاي تاريخي برخوردار است. بزرگ نمايي برخي سازمانها،گروه‌ها يا افراط گرايي و تروريسم بهانه‌اي براي برخي مقاصد شوم پنهاني است كه با انگيزه‌هاي خاصي انجام مي‌پذيرد. درادامه برخي از اين انگيزه‌ها مورد مطالعه قرار مي گيرد.

الف-انگيزه‌هاي سياسي
 

از نظر سياست مداران و صاحبان قدرت در جهان مسيحيت، حضور همسايگاني كه داراي حكومتي مقتدر بوده اند خطري بالقوه به حساب مي آمده است. در صورتي كه آنان بر كيش ديگري بودند اين تهديد افزايش يافته و امري غير قابل قبول بود. دين اسلام پس از شكست مقاومت هاي مشركان و يهوديان و حاكميت يافتن بر جزيره‌العرب، به تدريج، به سرزمينهاي مسيحي نشين نيز نفوذ كرد. در اين شرايط ترس از دست رفتن جهان مسيحيت و مرزهاي سياسي آن كاملا به چشم مي آمد. برخي از صاحب نظران غربي بر اين مطلب تاكيد كرده اند و تنفر خود را بيان نموده اند. سخن ذيل از اين قبيل است:
مسيحي با صداقتي در عصر اعتقاد مي توانست با يك بي طرفي همراه با خونسردي به مردي مانند پيامبر بنگرد كه مذهبش به ديده ي وي كاريكاتوري كفرآميز از مذهب خود او بوده و پيروانش [از همان قرن 1 هـ/7 م كه سوريه را از دولت بيزانس گرفتند] مسيحي گري را در زادگاه و مركز
آغازينش از بين برده بودند (saunders, 1954, 14).
كارل بكرمستشرق آلماني نيز بر اين موضوع تاكيد نموده و مي گويد دشمني از زماني به وجود آمد كه اسلام پديد آمد و سپس گسترش يافت و سد محكمي در برابر مسيحيت ايجاد كرد و به تدريج به سرزمينهاي مسيحي نشين سرايت كرد (نظري، 1371، 48). از پايان سده ي هفتم تا ميانه هاي سده ي پانزدهم ميلادي اسلام در چهره هاي گوناگون عربي گري، عثماني گري، يا شمال آفريقايي يا اسپانيايي خود بر اروپاي مسيحي چيره بود و همواره آن را مورد تهديد قرار داد. در طول اين سده هاي متمادي، تنها نيروي اسلام بود كه اروپا را در زمينه هاي سياسي، فكري و اقتصادي به شيوه اي جديد تهديد مي كرد (حائري، 1361، 52). در نامه اي كه به سال 711 ه‍ / 1311 م نوشته شده شمار مسلمانان غرناطه دويست هزار نفر برآورد شده است كه همگي به جز پانصد نفر،مسيحي زادگان نو مسلمان بودند (ويل دورانت 2، 1343، 248).
در چنين وضعيتي كه نه تنها تشكيلات سياسي بلكه حفظ موقعيت مناطق مسيحي به خطر افتاده بود به منظور حفظ انسجام داخلي و جلوگيري از نفوذ بيشتر مسلمانان اهانت به مقدسات خصوصاً پيامبر اسلام (ص)در دستور كار قرار گرفت. يوليوس رچتر با تأكيد بر اين كه اين دشمني بر مبنايي سياسي شكل گرفته است مسيحيان را سرزنش مي كردند كه در عصرظهور اسلام بي خبر نشستند تا اين كه امپراطوري بيزنطيه (روم شرقي) به تدريج در امپراطوري اسلام محو گرديد. تا اين كه قسطنطنيه در سال 1453 به دست ترك هاي عثماني سقوط كرد و تحت اختيار امپراطوري اسلام درآمد (خالدي، 25).

ب-محو شدن گسترش مسيحيت
 

مسيحيت كه در طول قرن ها در مناطق تحت نفوذ خود، از جمله در خاورميانه مانعي جدي در برابر خود نمي ديد با ظهور اسلام در برخي مناطق از جمله در خاورميانه به يك اقليت محدود تبديل گرديد. هشت جنگ صليبي در مدت دو
قرن براي تسخير سرزمين هاي اسلامي به راه افتاد. اما سرانجام درسال 1187 م بيت المقدس و فلسطين توسط صلاح الدين ايوبي از اشغال صليبيون اروپايي آزاد گرديد. در سال 1453 م تركان عثماني شهر قسطنطنيه مركز كليساي روم شرقي و مسيحيت ارتدوكس را فتح نمودند و مناطق وسيعي در اروپاي شرقي در قلمرو تركان عثماني قرار گرفت.
پس از آغاز جنبش رنسانس Renaissance در اروپا ،با اين كه مبارزه با اروپا به عنوان هدفي اساسي در جوامع سكولارشده غرب مورد توجه قرار گرفت اما باز هم واهمه ي گسترش اسلام در جوامع مسيحي به نحو چشم گيري وجود داشت.
دانكن بلاك مك دونالد (1493 م )، مسيونر مسيحي متولد اسكاتلند،كه در آمريكا زندگي نمود، با علاقه ي خاصي مبارزه با اسلام را طرح كرده و مي گويد: اسلام با نفوذ و هجوم تمدن غرب به زودي متلاشي خواهد شد و مسيونرهاي مسيحي وظيفه دارند كه مسلمانان جهان را مسيحي نمايند (macdonald, 1911, 12).
اين نويسنده با نگراني خاصي كه از محدود شدن دين مسيحيت حكايت دارد براي نجات از اين تنگنا با ملاحظه اي بي نتيجه بودن سيل اتهامات و توهين ها به پيامبر اسلام(ص) چنين پيشنهاد مي كند: به اسلام و محمد مستقيماً حمله نكنيد، فقط بگذاريد كه ايده هاي جديدي اساس اسلام را نابود كند (macdonald, 1911,13). بدين سان در هر شرايطي حمله به پيامبراكرم (ص)ازجانب برخي سردمداران مسيحيت استمرار يافت. اين نكته ازجانب ساير صاحب نظران غربي مورد تاييد قرار گرفته است. برنارد لوئيس اسلام شناس غربي مي گويد:
جهان مسيحيت از قرون وسطي تاكنون ،مطالعات درباره ي اسلام را با دو هدف دفاع از مسيحيت در مقابل مباحث مسلمان عليه مسيحيت و مسيحي نمودن جهان انجام داده است. دانشمندان مسيحي كه اغلب آنها را مسيونرهاي مسيحي تشكيل مي دهند مجموعه كتابهايي را در مورد اعتقادات مسلمانان وپيامبرآنان تأليف كرده اند كه فقط هدف مناظره دارد و لحن آنها همراه با ناسزاگويي است (lewis, 1994, 85).

ج-عصبيت
 

عصبيت در لغت به معني شدت ارتباط و تعلق شخص به قوم و جماعت يا مرام و مسلك خود و تعصب و كوشش در حفظ و حمايت آن (عميد، 1349، 2) مي باشد. در آموزش هاي آغازين منسوب به حواريون مسيح، عناصري از سعه ي صدر و آزادي گرايي ملاحظه مي شود. در برخي از رساله هاي ديني، كه به پيروان و شاگردان مسيح منسوب است چنين آمده است: ما همه يهودي و يوناني و بنده و آزاد به وسيله ي يك روح تعميد يافته ايم تا همه فقط يك پيكر تشكيل دهيم (مباني مسيحيت، 1366، 14).
به تدريج و با گذشت زمان به خصوص پس از آن كه به فرمان امپراطور كنستانتين دين مسيحيت در روم رسميت يافت. صاحبان قدرت و ثروت بيش از گذشته به تحريف دين در دايره ي عصبيت قومي و ديني خود پرداختند. از اين رو حتي بردگي پيروان ساير مذاهب و يا ديگر ملل رسميت يافت. بدين سان هزاران تن از مردم اسلام و مسلمانان را به عنوان برده در پرستشگاه ها به كار گماشتند.
با توجه به اين كه سخنان منسوب به حضرت مسيح در مجموعه هاي مختلف و گاه متضادي جمع آوري شد، لذا انواع گوناگوني از گفتارها و انديشه هاي ديگران در آن راه يافت. بر اين اساس برخوردهاي سخت قوانين پيشين به ويژه آيات عهد عتيق در آن ديده مي شد،به عنوان مثال در انجيل متي،كساني كه به دين مسيح نگرويده اند دشمن قلمداد مي شوند. چنان چه مي گويد:هركه با من نيست عليه من است و هر كه با من جمع نكند پراكنده سازد (انجيل متي، باب 12، آيه 30، ص 19). در انجيل يوحنا اطاعت نكردن از دستورات با عواقب سختي همچون سوختن و تباه شدن مواجه مي شود. در اين كتاب به نقل از مسيح چنين آمده است: من تاك هستم و شما شاخه ها ... اگركسي در من نماند مثل شاخه بيرون انداخته مي شود و مي خشكد و آنها را جمع كرده در آتش مي اندازند و سوخته مي شود (عهد جديد، 174). شكي نيست اين افكار و ايده ها در قرون بعد به اشكال مختلف استمرار يافت. دربسياري از موارد اين عصبيت كه توجيه اعتقادي يافته بود ،براي حاكمان و قدرت طلبان به بهانه اي جهت انجام بسياري از جنايات و ستم ها عليه ملل غير مسيحي تبديل گرديد. براساس اين تنگ نظري، كشتارهاي بسياري انجام پذيرفت. پس از زوال قدرت كليسا در جهان غرب و رواج مكاتب مختلف مادي گرايي اين عصبيت در اشكال ديگري بروز يافت. چنان كه درسال هاي اخير اوج حملات مغرضانه به پيامبر اسلام (ص)شكل گرفت و حتي برخي سردمداران سياسي آنها دم از جنگ هاي صليبي زدند.

مسؤوليت دشوار مسلمانان و آزادگان
 

تأمل و تدبري مختصر در اقدامات و فعاليت هاي بخش قابل توجهي از دنياي غرب بر عليه پيامبر اسلام(ص) كه ريشه هاي تاريخي آن تا حدودي در اين پژوهش مورد ارزيابي واقع گرديد،موجب مي شود تا هر مسلماني و حتي غير مسلمان آزاده بر دوش خود مسؤوليتي بسيار مهم و سنگين احساس نمايد. درصورت انجام فعاليتهاي آگاهي بخش برخي از مردم غرب خود در اين حركت گسترده ي فرهنگي پيشگام خواهند شد. پژوهشگران بايد به همگان و خصوصاً به جهان غرب، ريشه هاي عناد و كج فهمي اسلام و پيامبرش را بشناسانند. آنها بايد بدانند قرن هاي متمادي برخي دست هاي پنهان و آشكار به طورعمد،تلاش نمودند تا بر پايه ي انديشه هاي آلوده ي خويش چهره اي بسيار متفاوت با سيماي واقعي پيامبر(ص) ارائه دهند. اين امر همواره براي آنان نويد بخش جلوگيري از گسترش اسلام بوده است.
بديهي است آشنايي با ابعاد مختلف شخصيت پيامبراعظم(ص) در عرصه هاي مختلف سياسي،فرهنگي و اقتصادي موجب موج هايي عظيم و غيرقابل از ارادت مردم و به خصوص جوانان به اسلام مي گرديد. بدين سان كساني كه از خشونت و جنگ طلبي آخرين فرستاده ي الهي دم زدند، خود توجيه گربزرگ ترين جنايات و فجايع بشريت و از جمله عليه مسلمانان بوده اند. آنها در حالي سخن از فاشيسم اسلامي به ميان آورده و يا مي آورند كه در طول قرن هاي گذشته با وجود ارتکاب اين جنايات،مسلمانان در سرزمين هاي خود همواره مسيحيان و ساير اهل کتاب را تحت حمايت قرار داده اند .باشد که سرانجام وجدان غرب بيدار شود.

نتيجه گيري
 

يکي ازحقوق جوامع بشري،نوع انديشه ،تفکر و يا اعتقادات مذهبي آنان مي باشد که طبعاً انسان ها بايد از توهين و بي احترامي به عقايد و مذاهب ديگران خودداري نمايند .اين مقوله درخصوص ديدگاه هاي هم سو بيشتر نمايان مي شود.علي الاصول پيروان ديگراديان الهي بايد از حضور دين توحيدي اسلام استقبال مي نمودند،با اين وجود تاريخ گوياي واقعيتي بسيار تلخ و ناگوار است. از اين رو از آغازين روزهاي آشنايي غرب با اسلام ،تقابل مسيحيت با اسلام مشاهده مي شود.
رهبران آئين مسيحيت در مواجهه با اسلام كه به دليل پويايي و دارا بودن مباني عميق فكري از قابليت و پتانسيل ويژه اي در جذب پيروان ساير مذاهب و يا عقايد برخوردار بود، به جاي فراهم نمودن فضاي گفتمان عادلانه ي فكري و اعتقادي از حربه ي توهين و ناسزا گويي به مقدسات دين اسلام و در رأس آنها پيامبراعظم (ص)استفاده نمودند.
به بيان ديگر،جاذبه ي فوق العاده ي دين اسلام دركنار پويايي و داشتن مباني عميق فكري، مرزهاي سياسي و فكري دنياي مسيحيت را كه به سبب تحريفات و جدال هاي فرقه اي دچار تزلزل شده بود، در خطر جدي قرار داد.
سرانجام اين كه قرن هاي متمادي است كه متعصبان مغرض، پيامبراعظم (ص)را هدف سيل تهمت هاي بي شرمانه ي خود قرار داده اند، اما با اين وجود نورتابناك اين شخصيت بي نظير در آن سرزمين نيزمي تابد و هر روز در درون هزاران مسجد، ازجمله در مساجد غرب بر وي درود فرستاده مي شود.

منابع و مآخذ:
1) قرآن كريم.
2) آكادمي علوم اتحاد جماهير شوروي (1366)، مباني مسيحيت، ترجمه ي اسد الله مبشري، بابل.
3) ابن هشام، ابومحمد عبدالمك (1353 ه‍)، السيره النبويه، تحقيق محي الدين عبدالحميد، قاهره.
4) اسلامي ندوشن، محمد علي (1371)، فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران، يزدان.
5)اقبال آشتياني، عباس (1365)، تاريخ مغول از حمله چنگيز تا تشكيل دولت تيموري، تهران، اميركبير.
6) امام خميني، سيد روح الله (1361)، صحيفه ي نور، ج15، تهران، وزارت ارشاد اسلامي.
7) انيس، ابراهيم و ديگران (1380)، المعجم الوسيط، ج1، تهران، الحورا.
8) ثواقب، جهانبخش (1379)، نگرشي تاريخي بر رويارويي غرب با اسلام، قم، دفتر تبليغات حوزه‌ي علميه قم.
9) حائري، عبدالهادي (1367)، نخستين رويارويي انديشه گران ايران با دو رويه بورژوازي تمدن غرب، تهران، امير‌كبير.
10) خالدي، مصطفي و عمر فروخ (بي‌تا)، نقش كليسا در ممالك اسلامي، ترجمه ي مصطفي زماني، قم، پيام اسلام، چاپ سيزدهم.
11) خواند مير، غياث الدين (1333)، تاريخ حبيب السير، ج3، تهران، كتابخانه خيام.
12) دورانت، ويل (1343)، تاريخ تمدن، ج2 و4، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، تهران، اقبال و فرانكلين.
13) سعيدي، غلامرضا (بي‌تا)، خاورشناسي و خاورشناسان، محمد خاتم پيامبران، ج1، تهران، حسينيه ارشاد.
14) شكيب ارسلان (1370)، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم.
15)‌ عزتي، ابوالفضل (بي‌تا) نفوذ اسلام در اروپا در قرون وسطي، قم، دارالتبليغ..
16) عميد،حسن (1377)، فرهنگ عميد، ج2، تهران، امير‌كبير.
17) قرباني، زين العابدين (1378)، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي،تهران‌،دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
18) معارف، مجيد (1377)، تاريخ عمومي حديث، تهران، كوير.
19) نظري، مرتضي (1371)، بررسي شيوه هاي تبليغاتي مسيحيت عليه اسلام، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
20) Durant, will (1957), the story of civilization, New York
21) Haskins, charls homer (1971), the Renaissance of the Twelfth century, (vol.3), U.S.A., Mass
22) Lewis, Bernard (1994), Islam and the west, oxford, oxford university press
23) Saunders, j.j. (1954), Mohammad in Europe, A note on western Interpretations of the life of prophet, History: the journal of the historical
Association, new series, xxxix
نشريه انديشه حوزه ،شماره 76.