نقدي برترور از نگاه اسلام


 

نويسنده:مرتضي شيرودي




 

چكيده:
 

عمليات تروريستي تابستان 1380 درآمريكا، ترور را در صحنه ي جهاني به يك مسأله داغ تبديل كرد. اين عمليات در 11 سپتامبر 2002 (19 شهريور 1380) انجام شد. در ساعت 7 صبح اين روز، 9 فروند هواپيما به سرقت مي رود و ساعت 8:45 يكي از اين هواپيماها با برج بزرگ تجارت جهاني در نيويورك،و در ساعت 9:03 دومين هواپيما نيز با برجي ديگر در همين شهر برخورد مي كند. همزمان هواپيمايي ديگر به پنتاگون اصابت مي نمايد. يك هواپيماي ديگر كاخ سفيد را هدف مي گيرد. در عمليات تروريستي آمريكا، عده اي كوشيدند اين اقدام را به پيروان راديكال!و يا بنيادگراي! پيامبر اعظم (ص)نسبت دهند. از اين رو،اين سوالات مطرح
مي شود:«آيا پيامبراعظم (ص)و آئين او با ترور مواقع است يا خير؟ آيا پيروان او اجازه دارند با استناد به سيره ي پيامبر(ص) و معصومين، به ترور دست بزنند؟» مقاله ي حاضر مي كوشد به اين سوال پاسخ دهد.

مقدمه
 

اين مقاله درپاسخ به سؤالات فوق،نخست ترور را در فرهنگ علوم سياسي و تعريف و مولفه هاي آن را تعيين مي كند. آنگاه به جستجوي معادل كلمه ي ترور در ادبيات قديم و جديد عرب مي پردازد. سپس به آيات و رواياتي كه ترور را رد مي كند، اشاره دارد،و تفاوت مجازات اسلامي با ترور را در قرآن، سيره ي پيامبراعظم و ائمه ي اطهار نشان مي دهد. سرانجام، مقاله با استخراج منطقي نكاتي از مطالب مطرح شده به پايان مي رسد.

تعريف ترور (terror)
 

در فرهنگ و عرف سياسي،تعاريف مختلفي از ترور و تروريست (terrorist) و تروريسم (terrorism) ارائه شده كه درعين تنوع،بسيار به هم شبيه‌اند. در عوض،معناي ترور دراسلام چندان از پراكندگي برخوردار نيست، و اغلب در يك گستره و فضاي محدود به كار رفته است. به همين جهت، قبل از ورود به بحث،تشريح مفهوم ترور در فرهنگ علوم سياسي كه بيشتر متاثر از فرهنگ غرب است، و نيز توضيح ترور در فرهنگ اسلامي اجتناب ناپذير است.

الف)‌ترور در فرهنگ علوم سياسي
 

منابع و مآخذ فرنگ علوم سياسي، ترور و مشتقات آن را اين گونه معنا مي كنند:
1) تروريسم كه از ريشه ي لاتين terror به معناي ترس و وحشت گرفته شده است،به رفتار و اعمال فرد يا گروهي اطلاق مي شود كه از راه ايجاد ترس و وحشت و به كار بستن زور مي خواهد به هدف سياسي خود برسد. همچنين كارهاي خشونت آميز و غير قانوني حكومت ها، براي سركوب مخالفان خود و ترساندن آنان نيز در رديف تروريسم قرار دارد،كه ازآن به عنوان تروريسم دولتي ياد مي شود (علي زاده، 1377، 274)
2) تروريسم فعاليت هاي عاملان دولتي يا غير دولتي است كه در كوشش هاي شان براي دست يابي به اهداف سياسي از روشها و وسايل خشونت آميز استفاده مي كنند. شيوه هاي به كار برده شده از طرف تروريست ها عبارتند از: هواپيما ربايي، گروگان گيري، خراب كاري، بمب گذاري، بانك زني، آدم ربايي سياسي و آدم كشي.
سازمان هاي تروريستي نوعاً سعي مي كنند كه با اقدامات شان توجه رسانه هاي گروهي و مردم را جلب كنند.... بسياري از دولت ها نيز براي نيل به اهداف سياسي شان از اشكال گوناگون تروريسم از جمله ضربات هوايي، اعدام هاي وسيع و بازداشت هاي گسترده استفاده مي كنند (پلينو و آلتون، 1375، 243).
3) به شكلي ازاقدام خشونت بار دولتي و يا غير دولتي كه با هدف دست يابي به يك منظور سياسي صورت مي گيرد، تروريسم گويند. تروريسم با انواع خشونت شباهتي ندارد. تروريسم تلاش دارد توجه بين‌المللي را به جانب يك بي عدالتي...، خواه واقعي، خواه خيالي، بكشاند. تروريست ها، شيوه هاي گوناگوني را به كار مي گيرند كه از جمله عبارتند از هواپيما ربايي، بمب گذاري، گروگان گيري، ترور افراد، سرقت از بانك ها و خرابكاري (ام اليوت و رجينالد، 1374، 26).
4) ترور در لغت، و در زبان فرانسه، به معناي هراس و هراس افكني است،و در سياست به كارهاي خشونت آميز و غيرقانوني حكومت ها براي سركوبي مخالفان خود و ترساندن آنان ترور گويند. نيز كردار گروه هاي مبارزي كه براي رسيدن به هدفهاي سياسي خود دست به كارهاي خشونت آميز و هراس انگيز مي زنند، ترور ناميده مي شود. ترور گري، روش حكومت هايي است كه با بازداشت و شكنجه و اعدام و انواع آزارهاي غير قانوني، از راه پليس سياسي مخفي،مخالفان را سركوب مي كنند (آشوري، 1366، 98)
5) تروريسم به مفهوم آدم كشي و تهديد و ايجاد خوف و وحشت درميان مردم براي نيل به هدفهاي سياسي و يا برانداختن حكومت و در دست گرفتن زمام امور دولت يا تفويض آن به گروه ديگري است كه مورد نظر باشد... .
تروريسم دولتي اصطلاحي است مشعر به دخالت يک يا چند دولت در امور داخلي يا خارجي دولت ديگر،كه به منظورايجاد رعب و وحشت،از طريق اجرا يا مشاركت در عمليات تروريستي و يا حمايت از عمليات نظامي به منظور زوال، تضعيف و براندازي دولت مذكور و يا دستگاه رهبري بر آن صورت مي گيرد. (علي بابايي،1377، 63).
6) ترور...،اصطلاحاً، به حالت وحشت فوق العاده اي اطلاق مي شود كه ناشي از دست زدن به خشونت و قتل و خون ريزي از سوي يك گروه،حزب و يا دولت به منظور نيل به اهداف سياسي،كسب و يا حفظ قدرت است... . ترور شخصيت يا ترور رواني يعني ترساندن و تهديد افراد از طريق هدف قرار دادن روحيه، حس شهامت و اعتبار آنها، رژيم ترور به رژيمي اطلاق مي شود كه از طريق ايجاد وحشت، تهديد، حبس و كشتار مخالفان خود حكومت مي كند (آقابخشي، 1374، 336).
7) حكومت هاي تروريستي به رژيم هايي اطلاق مي شود كه با شيوه هاي فاشيستي و از طريق ايجاد رعب و وحشت و كشتار بي رحمانه ي مخالفان خود حكومت مي كنند. ترور در اصطلاح عام بيشتر به قتل هاي سياسي گفته مي شود كه البته معناي واقعي اين كلمه نيست،ولي كاملا رواج يافته و اصطلاح عمليات تروريستي، غالباً به جاي قتل هاي سياسي به كار گرفته مي شود. ... تروريسم بين المللي اصطلاحي است... كه به منظورتأمين مقاصد سياسي در سطح بين المللي انجام مي شود (طلوعي، 1372، 356).
8) در قانون داماتو اصطلاح اقدام تروريسم بين المللي به عملي گفته مي شود كه:
الف) براي جان انسان خشونت آميز يا خطرناك باشد يا اين كه ارتكاب آن درحوزه ي صلاحيت ايالات متحده يا هر كشور ديگر، جرم جنايي محسوب شود.
ب) ظاهراً با اهداف زير صورت مي گيرد: 1) ايجاد ارعاب و وحشت و فشار بر اشخاص غيرنظامي؛ 2) حكومت از طريق ارعاب و فشار؛ 3)‌تأثير گذاري بر رفتار حكومت از طريق سوء قصد يا آدم ربايي (فرزين نيا، 1376، 118).
در يك جمع بندي كلي درباره ي ترور مي توان به سخنان والتر لاكونيور رئيس شوراي پژوهش بين‌المللي مركز مطالعات راه بردي و بين‌المللي آمريكا استناد كرد. به عقيده وي تروريسم به عنوان كاربرد زور يا تهديد به زور در داخل يك كشور، به منظورايجاد ترس و وحشت در جامعه، تضعيف و حتي سرنگوني نهادهاي موجود و ايجاد تغييرات سياسي تعريف شده است.او مي افزايد بزرگ ترين تحولي كه طي سالهاي اخير صورت گرفته،اين است كه تروريسم، ديگر فقط جنبه ي نظامي ندارد و فعاليت هاي تروريستي از حمله عليه اهداف ويژه، همچون مقامات سياسي به سمت كشتارهاي عمومي و كور در حال حركت است. البته تاريخ نشان مي دهد كه تروريسم غالباً تأثيرسياسي اندكي داشته است و گروه هاي تروريستي پس از سالها مبارزه‌ي مسلحانه و از دست دادن تعداد زيادي از نيروهاي خود،شاهد پيشرفتي در كارشان نيستند. تروريسم مايه ي تشديد خصومت و جنگ و مانع از برقراري صلح است. بنابراين،به خلاف انتظار،عمليات تروريستي نتايج معكوس در افكارعمومي به وجود آورده است. به اين دليل كه تصميم به استفاده از خشونت تروريستي،هميشه يك تصميم عقلاني نيست،زيرا اگر اين طور بود، بايد ميزان تروريسم در جهان بسياراندك مي بود. تلاش تروريستي، در 99 درصد محكوم به شكست است، اما همان يك موردي كه شانس موفقيت دارد، مي تواند قربانيان زيادي برجا گذارد؛ خسارات مادي بسياري به بار مي آورد و وحشت و هراس بزرگتر از هر چيزي كه جهان تاكنون تجربه كرده است، ايجاد كند (لاكوئيدر، Version of Tehran Persias Daily Hamshahri

ب) ترور در ادبيات عرب
 

معادلي كه براي واژه ترور در ادبيات قديم و جديد عرب به كار مي رود با هم متفاوت است،اما در معنا تفاوتي بين آن دو به چشم نمي خورد. در مجموع،در زبان عربي براي كلمه ي ترور سه معادل وجود دارد.
1) فتك: در كتاب فرهنگ اصطلاحات معاصر، فتك به معناي ترور كرد، كشت، از ميان برد، و به قتل رساند آمده است (ميرزايي 1376، ذيل كلمه ي فتك).
در لسان‌العرب، الفتك يعني هر شخصي كه فردي را بي خبر و از روي غفلت بكشد، و نيز به معناي شخصي است كه از غفلت فرد ديگري استفاده مي كند و او را مي كشد يا مجروح مي سازد (لسان العرب، ذيل كلمه فتك). در لغت نامه دهخدا، اين واژه به معني به ناگاه گرفتن، ناگاه كسي را كشتن و يا کشتن غافل‌گيرانه‌ي مقتول است (لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه فتك)
2) ارهاب: كلمه ارهاب و مشتقات آن در ادبيات قديم عرب به معناي ترس، ترسانيدن و دچار هراس كردن بود. قرآن هم بر همين معنا تأكيد دارد. به عنوان نمونه به اين آيه بنگريد: إِيّايَ فَارْهَبونِ (بقره، 40)؛در راه انجام وظيفه و عمل به پيمان ها تنها از من بترسيد.
الأرهابي يعني كسي كه براي برپاداشتن قدرت و سلطه ي خود به ترساندن متوسط مي شود. الحكم الأرهابي، نوعي حكومت است كه بر ارعاب و زور قرار دارد (ترجمه ي المنجد، 1377، ذيل كلمه ي رهب). در كتاب فرهنگ اصطلاحات معاصر،ارهاب به مفهوم ترساندن، ايجاد ترس و وحشت، تهديد نمودن، ترور، هشدار مسلحانه، خشونت، ارعاب و تروريسم به كار مي رود. ارهاب دولي به تروريسم دولتي يا بين‌المللي، ارهابي به تروريست و تروريستي و شبكه ارهاب به باند ترور و شبكه ي ترور ترجمه مي شود (ميرزايي، همان، ذيل كلمه ارهاب).
بنابراين،مي توان گفت ارهاب در ادبيات قديم و در قرآن به معناي ترور به كار نرفته است، ولي در دوره ي معاصر به معناي ترور به كار مي رود.
3) اغتيال: اغتيالاً يا قتله غيلتاً، يعني پنهاني و به شكلي كه مقتول باخبر نشود و او را از پاي درآوردن (جمعي از نويسندگان،همان، ص584). در المنجد، الغيله به معني فريب دادن و به ناگاه كشتن و قتله غيله به معني به او نيرنگ زد و به ناگاه او را كشت، آمده است (ترجمه ي المنجد، همان، ذيل كلمه غيله). به معناي ديگر،اغتيال به معناي ترور و سوء قصد و محاوله الاغتيال به معناي طرح ترور و توطئه ي ترور به كار مي رود (سياح، 1365، ذيل كلمه ي اغتيال). در فرهنگ بزرگ، اغتيال به آدم كشي و غيله به حيله، مكر و فريب ترجمه شده است (همان). در مجموع هلاك كردن، به ناگاه كشتن، با خدعه كشتن، در پنهان كشتن، ناگاه كشتن و گرفتن، فريب دادن و به خلوت بردن و سپس كشتن از معناي اغتيال است (لغت نامه دهخدا، همان، ذيل كلمه‌ي اغتيال). غيله به معناي علي غفله منه يا كسي را به غفلت و غافل گيرانه كشتن است (همان).

ج) ترور در زبان فارسي
 

در فرهنگ فارسي عميد مي خوانيم: ترور (terror) معني ترس زياد، بيم، هراس، خوف و وحشت است و در اصطلاح سياست،يعني كشتن و از بين بردن مخالفان و ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم. تروريست (terrorist) به عامل ترور،طرفدار ترور، آدم كش، آن كه براي رسيدن به هدف خود كسي را به طور غافل گيرانه بكشد و يا ايجاد وحشت و هراس كند. تروريسم (terrorism) روش كساني است كه آدم كشي و تهديد مردم و ايجاد خوف و وحشت را به هرطريق كه باشد، براي رسيدن به هدفهاي سياسي خود، از قبيل تغييرحكومت يا در دست گرفتن زمام امور لازم و مباح مي دانند (فرهنگ فارسي عميد،ذيل كلمه ي ترور).
در لغت نامه ي دهخدا آمده است: ترور مأخذ از فرانسه و به معني قتل سياسي به وسيله ي اسلحه است و در فارسي متداول شده است. تازيان معاصر اهراق را به جاي ترور به كار مي برند، و اين كلمه در فرانسه به معني وحشت و خوف آمده و حكومت ترور هم اصول حكومت انقلابي بود كه پس از سقوط ژيروندن‌ها (از 31 مه 1793 تا 1794) در فرانسه مستقر گرديد و اعدام هاي سياسي فراواني را به دنبال داشت. ترور كردن نيز به معناي قتل سياسي با اسلحه، و تروريست به معني كسي است كه طرفدار اصول تشدد،حامي شدت عمل و ايجاد رعب و ترس مي باشد. اين كلمه در زبان فارسي به شخصي اطلاق مي شود كه با اسلحه مرتكب قتل سياسي شود. تروريسم در زبان فارسي به اصلي گفته مي شود كه در
آن از قتل هاي سياسي و ترور دفاع گردد (لغت نامه دهخدا، ذيل كلمه ترور).
بنابراين، شاخص هاي ترور بر پايه ي بيشتر تعاريف و معاني فوق عبارتند از:
1) هراقدامي كه با هدف برانداختن حكومت يا به منظور در دست گرفتن امور يا به جهت ضعيف كردن حاكميت و دستگاه رهبري و يا با هدف تاثير بر رفتار مخالفان صورت مي گيرد.
2) اقدام مذكور توأم با قتل پنهاني، ناگهاني و غافل گيرانه است و آن نيز با خدعه و فريب و مكر و حيله همراه است
در مجموع و به طور خلاصه مي توان گفت ترور در لغت به معناي ترس، هراس، خوف و وحشت است و در اصطلاح سياسي به معناي كشتن و از بين بردن مخالفان و ايجاد رعب و وحشت ميان مردم مي باشد. تروريست به عامل ترور، آدم كشي،و به طوركلي به كسي اطلاق مي گردد كه براي رسيدن به هدف خود، کسي را غافل گيرانه بكشد و يا ايجاد وحشت و هراس نمايد.
تروريسم روش كساني است كه آدم كشي و تهديد مردم و ايجاد خوف و وحشت را به هر طريقي كه باشد براي رسيدن به هدفهاي خود لازم و درست مي دانند. در نتيجه، علاوه بر شيوه و روش اقدام،انگيزه ي افراد يا گروه ها، ملاك تروريستي بود يا تروريستي نبودن عمل را مشخص مي كند. يعني اگر فرد يا گروهي با هدف سرقت يا كسب منفعت اقتصادي اقدام به آدم كشي نمايد،به اين عمل، عمل تروريستي اطلاق نمي گردد، چرا كه بايد انگيزه ي فرد يا گروهي كه دست به آدم كشي يا ايجاد رعب و وحشت مي زنند، سياسي باشد. به عنوان مثال، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، برخي از گروههاي سياسي، با قتل،آدم كشي و ايجاد رعب و وحشت، قصد ساقط نمودن انقلاب اسلامي و به دست گرفتن امور را داشتند. يعني براي وصول به اهداف سياسي، اقدام به قتل و خون ريزي مي كردند، لذا اقدام آنها دقيقاً يك اقدام تروريستي بود.
علاوه بر افراد يا گروه هاي سياسي كه ممكن است براي وصول به اهداف سياسي اقدام به عمليات تروريستي نمايند، گاهي اوقات اتفاق مي افتد كه دولت ها در داخل مرزهاي جغرافيايي و حتي در وراي مرزهاي جغرافيايي خود دست به
ترور مي زنند و براي دستيابي به اهداف سياسي،مخالفين خود را با عمليات تروريستي به قتل مي رسانند. به اين گونه اعمال، «تروريسم دولتي» اطلاق مي گردد. به عنوان نمونه مي توان از عمليات سازمان C.I.A ايالات متحده ي امريكا نام برد كه براساس آن چه توسط اعضاي سازمان تحت عنوان خاطرات منتشر شده و يا اطلاعاتي كه سازمان رأساً به چاپ رسانده است،در پنجاه سال اخير اين سازمان ده ها عمليات تروريستي را در وراي مرزهاي جغرافيايي خود، از امريكاي لاتين گرفته تا آفريقا، آسيا، خاورميانه و خاور دورانجام داده است؛مانند كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران.
البته همان طور كه يورگن هابرماس گفته است:
تروريسم به رغم بيان و زبان مذهبي آن، پديده اي مدرن و غير مذهبي است.
(http://www.iran_emrooz.delworld/haberm800723.html).
حرمت شرعي ترور
آيات و روايات متعدد و فراواني در حرمت و منع ترور و قتل پنهاني وجود دارد كه هيچ گونه ترديدي را درباره ي حرمت ترور از ديدگاه اسلام باقي نمي گذارد.

در قرآن
 

1) قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبَّكُمْ عَلَيْكُمْ اَلاّ تُشْرِكوُا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالَدَيْنِ اِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ اياهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنْ وَ لا تَقْتُلوُا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللهُ اِلاّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (انعام)؛بگو: بياييد آن چه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است، برايتان بخوانم. اين كه چيزي را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيكي كنيد! و فرزندان تان را از (ترس) فقر نكشيد!ما شما و آنها را روزي مي دهيم، و نزديك كارهاي زشت نرويد،چه آشكار و چه پنهان! و انساني را كه خداوند محترم شمرده،به قتل نرسانيد! مگر به حق و (از روي استحقاق)، اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد!
2) فَانْطَلَقا حَتْي اِذا لَقيِا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ اَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (كهف، 74)؛ باز به راه خود ادامه دادند،تا اين كه نوجواني را ديدند و او آن نوجوان را كشت. (موسي) گفت: آيا انسان پاكي را بي آن كه قتلي كرده باشد كشتي؟! به راستي كار زشتي انجام داده اي!
3) مِنْ اَجْلِ ذالِكَ كَتَبْنا عَلي بَني اِسْرائِيلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِي الْاَرْضِ فَكَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيا النّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِناتِ ثُمَّ اِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (مائده، 33)؛ به همين جهت بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد جهت در روي زمين بكشد، چنان است كه گويي همه ي مردم را كشته است و رسولان ما، دلايل روشن براي بني اسرائيل آورده اند اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين ،تعدي و اسراف كردند.
4) وَلا تَقتُلوُا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللهُ اِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قَتَلَ مَظلوُماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَليِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ اِنَّهُ كانَ مَنْصوراً (اسراء، 33) و كسي را كه خداوند خونش را حرام كرده، نكشيد،جز به حق! و آن كس كه مظلوم كشته شده، براي ولي اش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم،اما در قتل اسراف نكنيد،چرا كه او مورد حمايت است.
بنابراين،در آيات قرآن، از كلمه ي فتك، اغتيال يا ارهاب به معناي ترور،استفاده نشده است، بلكه در آن كلمه ي قتل، كه اعم از كشتن پنهاني است، آمده است. بنابراين،ديگر مي توان دريافت كه قرآن با كشتن انسان ها به غير حق مخالف است. به عنوان مثال،خداوند در آيه 178 سوره بقره، اگرچه قصاص را حق اولياي دم مي داند،ولي از آنان مي خواهد كه قاتل را مورد عفو قرار دهند و يا اينكه فقط از او ديه دريافت نمايند و نيز توصيه مي كند. طرفين در دريافت و پرداخت ديه انصاف را رعايت كنند.

در روايات
 

از روايات متعددي كه در منع ترور وجود دارد، به چند مورد اشاره مي شود:
1)‌پيامبر اكرم(ص) فرمود: وقتي در معراج بودم، چيزها و مواردي را ديدم. پرسيدم اين ها چيست؟ فرمودند: اين ها نشانه هاي آخرالزمان است. پرسيدم:
الهي فمتي يكون ذلك؟ فأوحي الي عزوجل: يكون ذلك اذا رفع العلم و ظهر الجهل و كثرالقراء و قل العمل و كثرالفتك و قل الفقهاء الهادون و كثر فقهاء الضلاله الخونه و كثر الشعراء (جمعي از نويسندگان،همان، ص 586 و بحارالانوار، ج 52، ص 277)؛ چه زماني آخر الزمان است؟ خداوند عزوجل فرمود آخرالزمان وقتي است كه علم محو شود و جهل ظاهر گردد،قاريان قرآن زياد شوند و عمل كاهش يابد، ترور بالا رود، فقهاي هدايت گر اندك و فقهاي گمراه و خيانت كار زياد شود و شعر فراوان شود.
2) در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده است:
لما قبض رسول الله(ص) و اشتغل علي بغسله و دفنه، و بويع ابوبكر، خلا الزبير و ابوسفيان و جماعه من المهاجرين بعباس و علي(ص) لا جاله الراي، و تكلموا بكلام يقتضي استنهاض و التهييج، فقال العباس:
قد سمعنا قولكم فقالقله نستعين بكم، ولا لظنه نترك آرائكم، فامهلونا نراجع الفكر، فان يكن لنا لاثم مخرج يصربنا و بهم الحق صريرالجدجد، و نبسط الي المجد اكفا لا نقبضها او نبلغ المدي،و ان تكن الاخري، فلا لقله في العدد و لالوهن في الايد، و الله لولا ان الاسلام قيد الفتك، لتدكركت جنادل صخر يسمع اصطلاك ها من الحل العلي؛هنگامي كه پيامبر(ص) رحلت فرمود و علي به غسل و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبكر به خلافت بيعت شد. در اين هنگام زبير و ابوسفيان و گروهي از مهاجران با عباس و علي (ع)براي تبادل نظر گفتگو و خلوت كردند. آنان سخناني گفتند كه لازمه ي تهييج مردم و قيام بود. عباس (كه خدايش از او خشنود باد) گفت: سخنان شما را شنيدم و چنين نيست كه به سبب اندك بودن ياران خود از شما ياري بخواهيم و چنين نيست كه به سبب بدگماني، آراء شما را رها كنيم. ما را مهلت دهيد تا بينديشيم. اگر براي ما راه بيرون شدن از گناه فراهم شد، حق ميان ما و ايشان بانگ برخواهد داشت؛بانگي چون زمين سخت و دشوار،و در آن صورت دست هايي را براي رسيدن به مجد و بزرگي فراخواهيم گشود كه تا رسيدن به هدف،آنها را جمع نخواهيم كرد، و اگر چنان باشد كه به گناه در افتيم، خودداري خواهيم كرد و اين خودداري هم به سبب كمي شمار و كمي قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند اگر نه اين است كه اسلام مانع از هرگونه غافل گيري (فتك و ترور) است، چنان سنگ هاي بزرگ را بر هم فرو مي ريختيم كه صداي برخورد و ريزش آن از جايگاه هاي بلند به گوش رسد (ابن ابي الحديد، 1285 هـ، 219).
3) علي(ع) در فرمانش به مالك اشتر نوشت:
ثم اكثر تعاهد قضائه و افسح له في البذل ما يزيل علته، و تقل معه حاجته الي الناس، و اعطه من المنزله لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصيتك ليامن بذلك اغتيال الرجال عندك؛ سپس (قاضي را به حال خود مگذار) و در كار او بررسي و تحقيق فراوان انجام بده و در بذل حقوق براي قاضي، وسعت بده كه نياز او را برطرف نمايد و احتياجش به مردم از بين برود، و آن مقام را در نزد خود براي قاضي منظور مدار كه كساني ديگر از خواص كارگردانان تو در آن طمع نكنند، و تا بدين جهت از غافل گير كردن (ترور) و دستبرد ديگر مرداني كه در دستگاه تو هستند،در امان بمانند (بحار الانوار،ج 47، ص 137).
4) ابوصباح كناني به امام جعفرصادق(ع) مي گويد:
ان لنا جاراً من همدان يقال له الجعد بن عبدالله يسب امير المومنين(ع)افتأذن لي ان اقتله؟ قال: ان الاسلام قيد الفتك، ولكن دعه فستكفي بغيرك قال: فانصرفت الي الكوفه فصليت الفجر في المسجد و اذا انا بقائل يقول: و حد الجعد بن عبدالله علي فراشه مثل الزق المنفوح ميتاً، فذهبوا يحملونه اذا لحمه سقط عن عظمه، فجمعوه علي نطع و اذا تحته اسود فدفنوه يكي از همسايه هايم كه از قبيله ي همدان و نامش جعد بن عبدالله است،به علي(ع) دشنام مي دهد. آيا اجازه مي دهي كه او را بكشم؟ فرمود: اسلام ترور را منع كرده است. او را رها كن، زيرا به زودي فرد ديگري اين كار را انجام مي دهد. ابو صباح كناني مي گويد: به سوي كوفه رفته و در مسجد مشغول نماز صبح شدم. در اين حال گوينده اي مي گفت: جعد بن عبدالله مانند مرده اي كه باد كرده بود، در رختخوابش پيداشد. سپس گروهي رفتند و او را حمل كردند. در اين حال گوشتش از استخوانش جدا مي شد. از اين رو، جسد او را بر روي پوستي حمل كردند. در اين شرايط ديدم كه زير جسد سياه بود. سپس او را دفن و به خاك سپردم.
نتيجه اي كه از اين روايات مي توان گرفت آن است كه: «الايمان قيد الفتك، المومن اي الايمان، يمنع من الفتك كما يمنع القيد عن التصرف» (مائده، 32)؛ ايمان مانع ترور است و مؤمن ترور نمي كند. يعني ايمان ترور را منع مي كند، همان كسي كه دستش بسته است و قادر نيست كاري انجام دهد (مائده 32). بنابراين،از روايات استفاده مي شود كه هرگونه كشتن به صورت پنهاني (ترور) شرعاً حرام و ممنوع است. اسلام حتي خدعه و نيرنگ در جبهه ي اسلامي و خودي را جايز نمي داند.
ترور يا مجازات اسلامي
در برخي از آيات و روايات،به ظاهر منعي بر كشتن برخي از انسان ها وجود ندارد،اما بررسي عميق اين آيات و روايات، نتيجه ي ديگري به دنبال دارد.

الف) قرآن مجيد.
 

در آيات ذيل كشتن برخي از انسان ها مجاز شمرده شده است:
1) يا أيُها الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقُتْلي (جمعي از نويسندگان 1368، ج1، ص 602-610؛ طباطبايي، 1365، ج1، ص 664 و خرمشاهي، 1374، ص27)؛ اي افرادي كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است.
2) مِن اَجْلِ ذلِكَ كَتَبَنْا عَلي بَني اِسْرائيلَ اَنّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْساً أوْ فَسادٍ في الَْارْضِ فكأًنّما قَتَلَ الْنّاسَ جَمِيعاً (جمعي از نويسندگان، همان، ج4، ص 255؛ طباطبايي، همان، ج 5، ص 520؛ خرمشاهي، همان، ص 113 و طبرسي، 1350، ج 7، ص 13)؛
3) اِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبوُنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْاَرْضِ فَساداً اَنْ يُقْتَلُوا اَوْ يُصَلَّبوُا (جمعي از نويسندگان، همان، ج4، ص 360؛ طباطبايي،همان، ج 5، ص 533)؛ كيفر آن كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر مي خيزند ،و اقدام به فساد در روي زمين مي كنند (و با تهديد اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مي برند) فقط اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند.
مراد از قصاص قاتل و مجازات فاسد محارب چيست؟ و اين ها چه كساني هستند؟ پاسخ به اين سوالات را پي مي جوييم.
قصاص در اصطلاح قرآن، نوعي قانون كيفري براي مجازات قاتل است. بنابراين، قصاص در آيه ي 178 بقره تنها به معناي كشتن نيست بلكه كشتن آشكار قاتل يكي از اقسام آن است. قاتلي كه به عمد مرتكب قتل شده است هم مي توان او را به قتل رساند و هم اولياي دم مي توانند او را ببخشند و تنها وي را با پرداخت ديه مجازات نمايند. بدين سان قصاص تنها راهي براي از بين بردن افراد مزاحم و زمينه هاي جرم و دريچه اي به سوي حيات اجتماعي و نيز ضامن آن است، زيرا قصاص در مقابل اين شعار «زياد بكشيد تا كشتاركم شود» و نيز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است» قرار دارد (جمعي ازنويسندگان، همان، ص 27).
آيه ي 32 مائده،كشتن قاتل و مفسد را جايز شمرده است. از كشتن قاتلي كه مرتكب قتل عمد شده است و آن از موارد قصاص است در آيه ي 178 بقره سخن گفته شد. فاسد نيز كسي است كه به جنگ خدا و رسول خدا(ص) برخيزد و يا اين كه درميان مردم ايجاد ترس و ناامني كند. نكته ي مهم ديگر اين آيه مقام انسان در نزد خداوند است. از اين رو از پاي درآوردن اين صاحب مقام همانند كشتن همه ي مردم دانسته
شده است. شايد به آن علت كه اگر كسي دست به خون انسان بي گناهي بيالايد، آمادگي آن را پيدا مي كند كه انسان هاي بي گناه ديگري را به قتل برساند (جمعي از نويسندگان، همان، ج4، ص 255؛ طباطبايي، همان، ج 5، ص 520 و خرمشاهي، همان، و طبرسي، همان، ص 13).
در آيه ي 33 مائده،كه تنها به عصر پيامبر(ص) اختصاص ندارد،مراد از محاربين، افرادي هستند كه اسلحه برروي مسلمانان مي كشند، و با تهديد به مرگ وحتي كشتن،اموال آنها را به غارت مي برند. به بيان ديگر منظور از محارب كسي است كه با تهديد و يا به كار گيري اسلحه به جان و يا مال مردم تجاوز مي كند اعم از اين كه دزد سرگردنه باشد و يا در داخل شهر به اين اقدام دست بزند. البته محارب با كلمه ي فساد آمده است. جزاي چنين كسي اگر مرتكب قتل شده باشد قتل است و اگر تنها دزدي كرده باشد قطع دست وپاي مخالف است و اگر فقط به ارعاب پرداخته است نفي بلد است (جمعي از نويسندگان، همان، ج 4، ص 360 و طباطبايي،‌همان، ج 5، ص 533).
نتيجه اي كه از آيات فوق و تفسيرآن به دست مي آيد آن است كه اعدام قاتل، مفسد و محارب ،در صورت تحقق شرايط لازم، صرفاً به اذن امام عادل يا نايب خاص او و يا رهبر و حاكم اسلامي به شكل آشكار،بدون پرده پوشي و به منظور بازگرداندن امنيت عمومي انجام مي گيرد. در حالي كه ترور عليه مخالفان سياسي و نيل به اهداف سياسي انجام مي شود. در آن اذن امام عادل و ... وجود ندارد و اغلب در پنهاني و براي ضربه زدن و اخلال در نظم عمومي صورت مي پذيرد (همان).

ب-روايات
 

پيامبر اكرم(ص) در چند مورد به ظاهر دستور كشتن افرادي را صادر كرده است.
از جمله:
1)جابر بن عبد الله مي گويد: پيامبر(ص) فرمود: چه كسي به سراغ كعب بن الاشراف مي رود؟ او خدا و پيامبرش را آزرده است. محمد بن مسلمه عرض كرد: يا رسول الله دوست داري او را بكشم؟ حضرت(ص) فرمود: بله. محمد بن مسلمه به نزد كعب رفت و گفت: اين مرد(صلي الله عليه وآله) ازما درخواست زكات مي كند و ما را به زحمت مي اندازد، خدا او را محزون كند. ما الان از او پيروي مي كنيم و دوست نداريم او را رها كنيم تا اين كه ببينيم وضع او چه مي شود؟ او همين طور صحبت مي كرد تا اين كه بر كعب غالب شد (دعموش عاملي، 1379، 280).
كعب بن الاشراف كه بود؟ او شاعر جاهلي و از يهوديان بني نضير بود. وي پيامبر(ص) و يارانش را هجو و مشركان را عليه مسلمانان تحريك و كمك مي كرد. كعب متعرض زنان مسلمان مي شد (مراد مزاحمت براي زنان مسلمانان بود) و به سلب امنيت عمومي مي پرداخت. كعب در شعرهايش به بدي از زنان پيامبر(ص) نام مي برد و نيز اشعاري را درباره ي زنان مسلمان مي سرود و در آنها مسائل پنهاني آنها را در قالب شعر عرضه مي كرد ،و در واقع يك عيش زباني را پديد مي آورد. بنابراين ،او خطري در برابر پيش روي اسلام ،امنيت مسلمانان و استقرار حكومت اسلامي بود (همان، 283). درحالي كه بني نضير و يهوديانش با پيامبر(ص) پيمان صلح بسته بودند كه به دشمنان هم كمك نكنند، مجازات هر كس كه از اين پيمان چه به صورت انفرادي و چه جمعي سرپيچي مي كرد،جمگ و مرگ بود (همان).البته خدعه در جنگ جايز است (الحرب خدعه )ولي جنگ هميشه جنگ مادي ونظامي نيست ،بلكه جنگ گاه فكري و عقيدتي و يا به اصطلاح جنگ سرد است. به همين جهت بود كه پيامبر(ص) فرمود: من رايتهم بالرجال يهود تقتلوهم؛ يعني هر كجا مردان يهود را ديديد آنها را بكشيد.
2) واقدي مي گويد:پيامبر(ص) مطلع شد كه سفيان بن خالد بن نبيح الهذلي اللحياني ... در نزديكي مدينه فرود آمده و مردمي از قوم خودش و ديگراقوام را به منظور رويارويي با پيامبرگرد آورده است. ... پيامبر(ص) عبدالله بن انيس را احضار كرد و او را به منظور كشتن سفيان شبانه روانه كرد (انيس مي گويد او را يافتم و به نزدش رفتم). سپس به همراه او راه افتادم با وي صحبت مي كردم و او از سخن من خردسند بود... دركنار او نشستم تا اين كه مردم آرام گرفتند و خوابيدند. او هم آرام گرفت آنگاه او را غافل گير كردم و به قتل رساندم (همان، 292).
سفيان بن خالد از دشمنان پيامبر(ص) و در تدارك جنگ عليه پيامبر(ص) بود. وي در اطراف مدينه يعني در اطراف محل اصلي حكومت نو پاي پيامبر(ص) مستقر شده و در صدد تهيه ي سرباز و آذوقه بود. وي امنيت راه ها را سلب و درواقع به مسلمانان اعلام جنگ كرده بود. بنابراين هيچ راهي جز كشتن او و بازگرداندن آرامش به منطقه نبود.
در مجموع اقدام پيامبر(ص) در صدورحكم قتل آن دو را نمي توان ترورناميد. زيرا نشانه هاي ترور را نداشت. به بيان ديگر پيامبر(ص) حاكم اسلامي است و يكي از شؤون حاكم اسلامي قضاوت است. بنابراين پيامبر(ص) براساس اين شأن و بر پايه ي احراز مجرم بودن آن دو،حكم قتل آنان را آشكارا و نه مخفيانه صادر و نحوه ي اجراي آن را نيز مشخص نمود. چون آنها درخارج از حاكميت اسلامي زندگي مي كردند و حاضر نبودند به ميل خود براي محاكمه و اجراي حكم به دارالحكومه پيامبر(ص) مراجعه نمايند همچنين به علت آن كه با پيامبر(ص) و مسلمانان در جنگ بودند دسترسي به آنان آسان نبود. بنابراين پيامبر(ص) دستور اجراي حكم را به اين صورت صادر كرد. مسأله ي مهم ديگري كه در اين جا وجود دارد آن است كه هر كس نمي تواند به تشخيص خود به ترور دست بزند بلكه نخست بايد يك مرجع صلاحيت دار كه صلاحيت آن از نظر عقل و شرع و افكار عمومي پذيرفته شده است مجرم بودن وي را تأييد و سپس فرد يا افرادي واجد شرايط حكم آن مرجع صلاحت دار كه مي تواند پيامبر(ص) باشد را به مرحله ي اجرا در آورند (سخنراني شهيد آيت الله سعيدي پيرامون ترور در اسلام در سال 1343). چرا پيامبر(ص) دستور قتل آن دو را صادر نمود؟ پاسخ اين است كه مجرم بوده اند اما جرم آنان چه بود؟
پيامبر(ص) و مسلمانان با يهوديان، پيمان عدم تجاوز و همزيستي مسالمت آميز داشتند، درحالي كه آن دو (كعب و يهوديان) پيمان شكستند وبه ياري دشمنان پيامبر(ص) شتافتند به آنها كمك مالي و رواني كردند و سرباز دادند، آنان را تشويق به حمله به پيامبر(ص) كردند وبه مسلمانان اعلام جنگ نمودند (دعموش عاملي، همان).
كعب متعرض زنان مسلمان مي شد،آنها را مورد اذيت و آزار قرار مي داد. خالد به شكل ديگري به سلب امنيت عمومي مي پرداخت. به آن صورت كه حوالي مدينه فرود آمد و مستقر شد و به جمع آوري سرباز و تداركات لازم براي جنگ عليه پيامبر(ص) و مسلمانان مبادرت ورزيد (همان). كعب بعد از جنگ بدر و شكست مشركان ،به مكه رفت و در خانه ي كشته شدگان جنگ، زنان و مردان قريش را جمع كرد و اشعاري در وصف كشته هاي آنان سرود،و به تحريك احساسات آنان پرداخت تا آنان را عليه پيامبر بشوراند و بسيج كند. به اين وسيله زمينه ي جنگ هاي بعدي قريش عليه پيامبر(ص) را پديد آورد. او همچنين عليه پيامبر(ص) ياوه سرايي و شايعه پراكني مي كرد و اصل اسلام را زير سوال مي برد.

ج-ائمه اطهار(ع)
 

در سيره ي ائمه ي معصومين(ع) نيز مواردي از تجويز قتل ديگران ديده مي شود. مثلاً محمد به عمرالكشي با چند واسطه نقل مي كند كه امام هادي فرمان قتل فارس بن حاتم قزويني را صادر كرد و بهشت را براي كسي كه او را به قتل برساند ضمانت كرد. جنيد نيز فارس را به قتل رساند .فارس شخص حيله گري بود كه مردم را مي فريفت و آنها را به بدعت دعوت مي كرد امام هادي(ع) درباره ي او فرمود: فارس كه خدا او را لعنت كند با استفاده از نام من مردم را مي فريبد و به بدعت فرا مي خواند ،قتل او بر هركسي كه او را بكشد جايز است هر كس مرا شاد و آسوده كند و او را به قتل برساند، من ضمانت مي كنم كه خدا او را به بهشت مي برد (همان، 296).
اسحاق انباري مي گويد: امام جواد(ع) به من فرمود: اين چه كاري است كه الوالسمهري ،كه خدا لعنتش كند انجام مي دهد و ما را تكذيب مي كند و ادعا مي كند كه خودش و ابن ابي زرقا براي ما تبليغ مي كنند؟ من شما را شاهد مي گيرم كه من از آنها به سوي خدا تبري مي جويم. آن دو فريب كار و ملعونند اي اسحاق، ما را از شر آنها راحت كن! خداي عز و جل با بردن تو به بهشت به تو آرامش مي دهد عرض كردم: فداي تو شوم كشتن آنها بر من حلال است؟ فرمود: آن دو فريب كارند و مردم را فريب مي دهند و زندگي من و دوستانم را در معرض خطر قرار مي دهند، لذا خون آنها بر مسلمين حلال است او را نبايد در ملأ عام به قتل برساني زيرا اسلام آدم كشي را در ملأ عام نمي پذيرد و اگر او را به صورت آشكارا بكشي، ترحم و دلسوزي ايجاد مي شود، و از تو سؤال
مي كنند چرا اورا كشتي و تو نمي تواني دليل موجهي ارائه كني و قادرنيستي حجتي بياوري تا از خود دفاع كني، و خون مومني از دوستان ما به خاطر يك فرد كافر ريخته مي شود. پس بايد مخفيانه به ترور اقدام كنيد (همان303).
اقدام امام هادي(ع)و امام جواد(ع) و سايرائمه(ع) كه مبادرت به امور مشابه مي كردند، را نيز نمي توان ترور ناميد به آن دليل كه اگرچه ائمه(ع) حاكميت نداشتند، ولي در كنار شأنيت افتاء داراي شأنيت قضاوت هم بوده اند. بنابراين آنها هم همانند شلاقي كه به دلايلي، به صورت پنهاني بر مجرم نواخته مي شود (همان). اين جا هم اين سؤال مطرح است كه چرا امام هادي (ع)دستور كشتن فارس بن حاتم و امام جواد(ع) دستور كشتن ابوالسمهري را صادر كردند؟
اولاً،حاتم به دروغ خود را نماينده ي امام هادي (ع)معرفي و به نام امام (ع)از مردم خمس و زكات دريافت مي كرد، و آن را خود استفاده مي نمود، درحالي كه نه نماينده ي امام (ع)بود و نه حق استفاده از وجوه شرعيه را داشت علاوه بر آن اخبار جعلي را به عنوان عقايد شيعيان ترويج مي كرد ،و در اين راه با بهره برداري از نام امام(ع) مردم را فريب مي داد هيچ راهي براي آگاه ساختن مردم و دور كردن آنها از وي وجود نداشت (همان).
ثانياً او به غلودرباره ي امام هادي(ع) پرداخت و بدعت هاي تازه اي را در شيعه پديد آورد آن هم به نام امام هادي بدين سان عقايد شيعيان را تباه كرد. از اين رو، وجود او خطري بزرگ و جدي براي جامعه ي شيعه به شمار مي آمد (همان).
ثالثاً ،او فردي هرزه و منحرف هم بود (همان). البته فريب كاري و هرزگي به تنهايي شخصي را شايسته ي مرگ نمي سازد بلكه فريب كاري و هرزگي و بدعت گذاري توأم با حكم و تشخيص امام معصوم(ع) مي تواند او را شايسته ي مرگ آشكار يا پنهاني سازد زيرا وجود چنين شخصي موجب سلب امنيت است درحالي كه در ترور امينت سلب مي شود.
باري تقريباً همين استدلال ها و يا مشابه آن در مورد ابوالسمهري نيزصادق است.
از سيره ي پيامبر(ص) و امامان معصوم (ع)مي آموزيم كه آنها در مقام حاكم اسلامي و يا قاضي، به صدرو حكم قتل افرادي دست زده اند كه وجودشان جرثومه ي فساد و تباهي و موجب گمراهي و ضلالت جامعه ي اسلامي مي شد. به رغم ،اين پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) حاضر نشدند در خفا حكم به قتل آنان صادر نمايند، و يا كشندگان آنها را از بازگو كردن واقعه باز دارند و يا به قصد دست يابي به هدف هاي سياسي نه ديني به آن مبادرت كنند و يا براي ايجاد رعب ووحشت در مردم كه از شاخص هاي عمليات تروريستي است به آن دست بزنند. البته به اين نكته ي اساسي هم بايد توجه كرد كه ترور مخالفان شرور در صدراسلام و در ميان غير مسلمانان،يك امر عادي بود. درحالي كه در زمان ما چون دولت ها تعهدات حقوقي در قبال هم دارند و نيز در دنياي مدرن امروزي زندگي مي كنند ترورمنتفي است. قطعاً اگر پيامبر(ص) و ساير معصومين (ع)دردنياي امروزي مي زيستند نسبت به تعهدات حقوقي فيمابين دولت ها، كه ترور را نفي مي كند پاي بند بودند اما يك استثنا در متون ديني وجود دارد كه انجام مجازات فرد گناهكار فوريت پيدا مي كند و در آن رجوع به قاضي هم لازم نيست. هركس در صورت موجهه و مشاهده ي آن فوراً بايد خاطي را از پاي در آورد و آن سب النبي است. سب النبي يعني اين كه فرد نعوذ بالله به صاحت مقدس پيامبر(ص) و ائمه هدي(ع) و يا زهراي مرضيه توهين و اسائه ي ادب كند. اما همين مسأله هم در جامعه اي كه در آن حاكميت ديني وجود دارد بايد از سوي حكومت صورت گيرد آن هم آشكار،نه مخفي (مثل سلمان رشدي كه امام(قدس سره) به عنوان قاضي و حاكم شرع وارد ميدان شدند و با صدور حكمي علني تكليف رشدي را معلوم كردند) (جمعي از نويسندگان، 1379،35).

اسلام و نمونه هايي از نفي ترور
 

درتاريخ اسلام انقلاب اسلامي ،نمونه هاي فراواني را نفي ترور وجود دارد كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود.
1) مسلم بن عقيل از ترور عبدالله بن زياد خودداري كرد: به پيشنهاد شريك،تصميم برآن شد كه مسلم در پستوي خانه و پشت پرده كمين كرده و در وقت حضور ابن زياد با علامتي كه به مسلم مي دهند (آب خواستن شريك) بيرون آمده و او را به قتل برساند... ابن زياد آمد و نشست و صحبت هايي كردند ولي وقتي شريك آب طلبيد،مسلم براي اجراي طرح ،بيرون نيامد و با تكرار علامت باز هم از مسلم خبري نشد. ابن زياد كه احتمال خطر مي داد از هاني پرسيد: او چه مي گويد؟ گفتند: تب كرده و هذيان مي گويد. اما عبيدالله زياد، زود از آن جا رفت. پس از رفتن او،از مسلم پرسيدند چرا نقشه عملي نكردي؟ گفت: به خاطر سخني كه علي(ع) از پيامبر(ص) نقل كرده كه: ايمان، مانع كشتن غافل گيرانه (ترور) است (محدثي، 1375، 25).
2) درحديث معتبر نقل شده كه ابوصباح كناني به امام صادق (ع)مي گويد:
همسايه اي داريم كه نسبت به اميرالمومنين(ع) بدگويي مي كند. اجازه عملي (ترور) را نسبت به او مي دهيد؟ حضرت (ع)فرمودند: آيا تو اهل كار هستي؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد ،دركمين او مي نشينم. هنگامي كه به دام افتاد با شمشير او را مي كشم. حضرت(ع) فرمود: يا اباالصباح هذا الفتك و قد نهي رسول الله (ص)عن الفتك يا اباالصباح ان الاسلام قيد الفتك؛ اي ابوصباح اين كار ترور است و رسول خدا (ص)از ترور نهي فرمودند. اي ابوصباح اسلام تحقيقاً قيد و مانع ترور است (كليني، بي تا، 375/7).
3) عمار سجستاني مي گويد: در مسير سجستان تا مكه با ابابحيرعبدالله نجاشي همراه بوديم. او بر عقيده ي زيديه بود هنگامي كه به مدينه رسيديم من نزد امام صادق(ع) رفتم و او به نزد عبدالله بن حسن رفت. هنگامي كه بازگشت اورا محزون و بسيار ناراحت و نالان يافتم. به او گفتم: تو را چه مي شود ابابحير؟گفت: براي من از امام صادق(ع) اجازه بگير كه انشاءالله فردا صبح به نزد او برويم. فردا صبح به نزد امام صادق (ع)رفتيم .ابابحير عرض كرد: فداي تو شوم، من پيوسته از بازگو كنندگان فضل شما مي باشم حق را نزد شما مي بينم نه كس ديگري. من سيزده نفر از خوارج را به قتل رسانده ام، زيرا شنيده ام كه همه ي آنها از حضرت علي (ع)تبري مي جستند. امام صادق(ع) فرمود: اي ابابحيراگر آنها را به امر امام(ع) كشته بودي، ايرادي نداشت. علامه مجلسي (قدس سره)در مراة العقول در شرح اين خبر مي گويد: قتل اين چنين افرادي واجب نمي باشد (دعموش عاملي، همان، 306).
4) امام خميني(قدس سره) حاضر نشدند حكم ترور حسن علي منصور،عاقد و طراح كاپيتولاسيون را صادر كنند.
در قضيه ي ترور حسن علي منصور با اين كه ... نماينده اي (را اگر مؤتلفه اسلامي) خدمت ايشان به نجف جهت استيذان فرستاد،آن حضرت(قدس سره) از صدور چنين حكمي استنكاف ورزيدند و اين (گروه) ناچار شد به سراغ بعضي ديگر... برود (جمعي از نويسندگان، همان).
5) محسن رضايي در مصاحبه اي با كيهان گفت: ايشان خط مشي مسلحانه را نفي مي كردند، يعني به عنوان استراتژي كارمسلحانه را قبول نداشتند. (تا) جايي كه ايشان اجازه ي اعدام خسرو داد (فرمانده نيروي هوايي رژيم پهلوي) را ندادند. يعني آن دوستي كه واسطه ي ما با حضرت امام(قدس سره) بود،گفت كه حضرت امام (قدس سره)سكوت كردند و ما از سكوت ،برداشت مخالفت كرديم. حضرت امام (قدس سره)كار مسلحانه را به عنوان يك خط مشي و استراتژي قبول نداشتند. ايشان اصل مبارزه را در توده هاي مردم مي ديدند و لذا بر آگاهي مردم تأكيد داشتند (مصاحبه ي محسن رضايي با روزنامه ي كيهان، 19 بهمن 1378، ص 8) درواقع امام(قدس سره)با هر اقدام نظامي مخالف بود. روش امام(قدس سره) براي تاثيرگذاري و تحول اجتماعي يك روش فرهنگي بود.
6) آقاي سيد حميد روحاني،مورخ انقلاب اسلامي در اين باره مي گويد:
ما در نجف خدمت امام(قدس سره) رفتيم فكر مي كرديم سيد مهدي هاشمي واقعاً مبارز است و ساواك تهمت قتل آيت الله شمس آبادي را بي خودي به او زده اند.
به امام گفتيم: سيد مهدي هاشمي ،در زندان است، ممكن است اعدامش كنند. اجازه مي دهيد عده اي از روحانيون برويم دريكي از كليساهاي پاريس متحصن شويم،بلكه سيد مهدي هاشمي را آزاد كنند؟ امام(قدس سره) با يك نگاه غضب آلود به ما فرمود: شما مي خواهيد براي يك قاتل اعتصاب كنيد و تحصن كنيد؟ (روزنامه كيهان، 5 خرداد 1368، ص8) آقاي روحاني در پاسخ به سوالي راجع به نظر حضرت امام (قدس سره)درباره ي ترور حسنعلي منصور گفت: امام(قدس سره) اصولاً با ترور مخالف بود، به دليل آن كه ممكن بود پس از آن افرادي روي كاربيايند كه بدتر باشند و ديگراين كه ممكن بود در ترور افراد بي گناه كشته شوند و جراحت و وحشت ايجاد شود.
7) درسيره ي حضرت امام (قدس سره)بعد از انقلاب اسلامي هم موردي از دستور ارهابي از سوي ايشان ديده نمي شود بلكه آن را از ناحيه ي هركسي كه بخواهد انجام بگيرد،محكوم مي كند:
گمان نكنيد كه اين ها از روي قدرت يك همچو كارهايي انجام مي دهند يك بمب در يك جا منفجركردن ،يك بچه ي دوازده ساله هم مي تواند او را بگيرد يك جايي بگذارد و خود او منفجر شود. اين قدرتي نيست، اين كمال ضعف است. من ابن ملجم را از اين ها مردتر مي دانم ،براي اين كه او آمد در حضور مردم كار خودش را كرد و خداوند او را لعنت كند. اين ها آن مردانگي آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدي يك كاري انجام مي دهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمي كنند من آن عباس آقا را كه صدراعظم ايران (امين السلطان) را در نزديك مجلس به هفت تير زد ،در حضور همه و خودش را بعد هم ديد گرفتار مي شود ،كشت او را مرد مي دانم و اين ها را نامرد. اين هايي كه از اين جا فرار كردند و از خارج دستور مي دهند كه مردم را اغتيال كنند و به طور دزدكي بكشند، اين ها تز نامردهاست (امام خميني، 1378، 139).
پس در سيره ي عملي مرداني كه مجسمه ي اسلام اند، ترور جايي ندارد،زيرا ترور با ايمان و اسلام در تضاد است.

فرجام سخن
 

ترور اقدامي ترس آفرين، وحشت آميز، غير قانوني، پنهاني، غافل گيرانه، رعب انگيز و ... است كه با كشتن افراد مخالف (مخالفان سياسي) و تخريب اماكن متعلق به آنها از طريق روش هاي زورمدارانه ،با وسايل و ابزار خشن صورت مي گيرد. آيات مختلف قرآن، ترور پنهاني را مردود مي داند، كشتن انسان پاك را رد مي كند، قتل انسان غير قاتل و غير فاسد را نمي پذيرد و نيز ريختن خون انساني كه خونش محترم است را منع كرده است. روايات اسلامي هم ترور را به عنوان نشانه اي از علائم ظهور امام زمان(ع) مخالف ايمان واسلام و ... ذكر كرده و آن را باطل مي داند. البته قرآن در قصاص افساد در زمين و محاربه با خدا و رسول خدا دستور كشتن داده است. ولي در هيچ يك ازموارد ،برخلاف ترور قتل به صورت پنهاني بدون اذن امام معصوم(ع) يا نايب ايشان، يا رهبري و حاكم اسلامي صورت نمي گيرد، و نيز به خلاف ترور، اين اقدام منجر به بازگشت آرامش به جامعه و بازگرداندن امنيت عمومي مي گردد.
پيامبر(ص) در مواردي ،دستور كشتن افرادي را صادر كرده اند؛ افرادي كه به هجو مسلمانان پرداخته اند ،به دشمنان مسلمانان مدد رسانده اند، به سلب امنيت عمومي دست زده اند، به ناموس مسلمانان تعدي كرده اند، به پيمان صلح با پيامبر (ص)پاي بند نمانده اند. بنابراين ،فرمان پيامبر(ص) براي كشتن آنها ،ترورنبود زيرا ترور مخفيانه صورت مي گيرد وحشت مي آفريند و ترور شونده بدون محاكمه ترور مي شود ،امام و پيامبر(ع) در مقام حاكم اسلامي ،كه شأن قضاوت را نيز دارند،آشكارا دستور كشتن اين افراد را صادر كرده اند. اين اقدام ها، آرامش را براي جامعه ي اسلامي به ارمغان مي آورد. از اين رو ،درسيره ي نبوي نشاني از ترور به مفهوم امروزين وجود ندارد. حتي در برخي از احاديث بر جاي مانده از پيامبر (ص)ترور نهي شده است.
در سيره ي امامان معصوم(ع) هم نمونه هايي از كشتن افراد ديده مي شود كه حيله گر،بدعت آور، فريب کار،غارت گر، جعل كننده ي احاديث، غلو كننده ي امام معصوم (ع)، بهتان زننده به شيعيان، تباه كننده ي عقايد مسلمانان، هرزه،
منحرف، شرور،جرثومه ي فساد وتباهي، گمراه كننده ي مردم و ... بوده اند.
مخالفت امام جعفرصادق (ع) حداقل در دو حديثي كه از ايشان نقل كرديم،و نيز مخالفت مسلم بن عقيل و امام خميني (قدس سره)با ترور مخالفان اسلام،جاي هيچ گونه ترديدي را باقي نمي گذارد كه در سيره ي امامان معصوم (ع)و ياران و پيروان راستين و صديق آنان،ترور مخالف ايمان و اسلام است. بنابراين ،اسلام با كشتن پنهاني افراد كه مشخصه ي اصلي تروراست، مخالف است، مگر در موارد نادري كه شرايط براي ترورآشكار فراهم و يا انجام آشكار ترور به مصلحت نباشد. دراين حالت فقط عمل كشتن ،مخفيانه انجام مي گيرد، ولي حكم آن آشكارا صادر مي شود و پس از عمل كشتن هم تلاشي براي مخفي كردن آن صورت نمي گيرد. البته همان طوري كه اشاره شد، اين گونه موارد، بسيار نادر اتفاق مي افتد، و يك حكم كلي و قطعي به شمار نمي رود، و قابل تعميم به ديگر موارد مشابه نيست.
منابع و مآخذ:
1) قرآن كريم.
2) آشوري، داريوش (1366)، دانش نامه سياسي، تهران، سهروردي و مرواريد.
3) آقا بخشي، علي (1374)، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي.
4) ابن ابي الحديد معتزلي (1285 ه‍ )، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل، بيروت، دارالحياة التراث العربي
5) ام.اليوت،جعفري و رجينالد، رابرت (1374)، فرهنگ اصطلاحات سياسي استراتژيك، ترجمه ميرحسن رئيس زاده لنگرودي، تهران، معين.
6) امام خميني (1378)، صحيفه امام، ج 15، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.
7) بي نا(1377)، ترجمه المنجد، ترجمه مصطفي رحيمي، تهران، صبا.
+168
8) پلينو، جكسي. و آلتون، روي (1375)، فرهنگ روابط بين الملل، ترجمه و تحقيق حسن پستا، تهران، فرهنگ معاصر.
9) جمعي از نويسندگان (1379)، تساهل و تسامح، تهران، آفرينه.
10) جمعي از نويسندگان (1368)، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلاميه.
11) خرمشاهي، بهاء الدين (1374)، ترجمه و توضيحات قرآن، تهران، نيلوفر و جامي.
12) دعموش عاملي، علي (1379)، دائةالمعارف اطلاعات و امنيت درآثار و متون اسلامي، ترجمه غلامحسين باقر مهياري و رضا گرماب دري، تهران، دانشگاه امام حسين(ع).
13) سياح،احمد ( 1365)، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تهران، اسلام.
14) طباطبايي، محمد حسين (1364)، تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، دفترانتشارات اسلامي.
15) طبرسي، محمد بن حسن (1350)، مجمع البيان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، تهران، فراهاني.
16) طلوعي، علي (1372)، فرهنگ جامع سياسي، تهران، علم وسخن.
17) علي بابايي، غلامرضا (1377)، فرهنگ روابط بين الملل، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين الملل.
18) علي زاده، حسين (1377)، فرهنگ خاص علوم سياسي، تهران، روزنه.
19) فرزين نيا، زيبا (1376)، از نفوذ تا سد نفوذ، فصل نامه سياست خارجي، س 11، ش 1.
20) كليني، محمد بن يعقوب (بي تا)، اصول كافي، بي جا.
21) لاكوئيدر، والتر، تروريسم فرامدرن، ترجمه علي صباغيان، منبع: اينترنت.
Version of Tehran Persian Daily Hamshahri
22) محدثي، جواد (1375)، مسلم بن عقيل، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
23) ميرزايي، نجف علي (1376)، فرهنگ اصطلاحات معاصر، قم، دارالاعتصام.
نشريه انديشه حوزه ،شماره 76.