نویسنده:رضا وطن دوست




 

چکیده
 

یکی از جرایم سیاسی،شورش علیه حکومت اسلامی در داخل نظام است که از آن در فقه اسلامی به «بغی» تعبیر می شود. حکومت اسلامی به دلیل اهمیت و موقعیتی که دارد از همان گاه نخست حیات خود، به ویژه در زمان حکومت عدل امام علی (ع) با این جرم مواجه بوده است، و هم اینک که حکومت اسلامی به محوریت ولایت فقیه در ایران شکل گرفته نیز ممکن است از سوی برخی عناصر داخلی با این مشکل مواجه شود.
مکتب اسلام که همواره دغدغه ی حاکمیت حق و اقتدار حکومت خود را دارد،برای دفع خطر احتمالی در درون نظام و حفظ کیان و اقتدار خود، مبارزه با خلق کنندگان این جرم، یعنی «بغات»،را در دستور کار خود قرارداده است. ازاین رو باید دراین باره، هم به لحاظ مبنایی و علمی کاری عمیق صورت گیرد و هم به لحاظ اجرایی و عملی،زمینه ای مناسب برای مجازات آن دسته از کسانی که به هدف مخدوش کردن انقلاب و براندازی حکومت عدل اسلامی شورش می کنند فراهم آید.
این پژوهش که نگاهی گذرا به چیستی بغی و چگونگی مبارزه علیه بغات را دارد،گامی در این باره است. از این رو می کوشد تا پس از اشاره به برخی نکات مقدماتی مانند: پیشینه، اهداف،مفهوم شناسی، بیان تفاوت های این موضوع در فقه و حقوق اسلامی و ذکر عناصر دخیل در تحقق جرم بغی، به چگونگی مبارزه با اهل بغی بپردازد،و سرانجام با بیان دلایل و مستندات این موضوع در اسلام، این تحقق را به پایان ببرد.

مقدمه
 

پدیده ی جرم سیاسی و برخورد با مرتکبان این جرم در هر حکومتی امری اجتناب ناپذیر است، زیرا کم تر نظامی می توان یافت در درون خود با گروهی از مخالفان روبرو نباشد. حکومت اسلامی از جمله نظام هایی است که به دلیل موقعیت و اهمیتی که دارد،در هر زمانی با گروهی از مخالفان خود در داخل نظام روبرو بوده و هست، به ویژه در ایران کنونی که انقلابی اسلامی به رهبری مرجعیت شیعه به ثمر نشست و حکومتی اسلامی به محوریت ولایت فقیه شکل گرفت و هم اینک استوارتر پیش می رود تا زمینه ی برقراری حکومت عدل جهانی ولی عصر را فراهم آورد.
از همان آغاز شکل گیری حکومت اسلامی در ایران، برخی عناصر داخلی به دلیل توجیه نادرست و تاثیرپذیری از قدرت های بزرگ،با انقلاب و نظام ارزشمند حکومت اسلامی به مخالفت برخاستند. این حکومت،که ثمره ی خون هزاران شهید است،این حق را دارد که مانند هرحکومت دیگری با استفاده از دستورات سیاسی اسلام، برای حفظ کیان و اقتدار خود با مخالفان و دشمنان داخلی خود برخوردی قاطع کند.

پیشینه
 

جرم سیاسی و نوع برخورد با آن،گونه ای از جرایم و مجازات است که از گاه نخست زندگی اجتماعی بشر و به دنبال ایجاد دولت و حفظ قدرت مرکزی،اندیشه ی برخورد سخت با مخالفان حکومت و حاکم وقت قوت گرفت. از میان برداشتن بدون قید و شرط مجرمین سیاسی،مصادره ی اموال آنان و سرایت دادن مجازات ها به خانواده و دیگر وابستگان آنها و مانند آن،نمونه ای از برخورد دولت ها با مخالفان خود بوده است (جمیلی، 1979، 1/15).
درحقوق اسلام نیز این موضوع، با تفاوت هایی در تعریف و ماهیت این جرم و نوع برخورد با مجرمان، از همان اوایل تشکیل حکومت اسلامی مورد توجه بوده است و نمونه هایی از این موضوع در زمان خلفای بعد از پیامبر به ویژه در دوران کوتاه حکومت امام علی (ع)در تاریخ سیاسی اسلام ثبت شده است. هم اینک در پی به بار نشستن انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران و استقرار نظام ارزشمند حکومت اسلامی در این سرزمین،موضوع برخورد با مخالفان و مجرمان سیاسی نیز وجود دارد.

اهداف و انگیزه ها
 

در تهیه و تدوین این جستار انگیزه و اهدافی چند وجود دارد که در این مجال برخی از آنها مورد اشاره قرار می گیرد.
1) ایجاد زمینه ای مناسب برای تحقیق بیشتر و عمق بخشی افزون تر در خصوص جرم سیاسی و چگونگی برخورد با آن از نگاه فقه اسلامی
2) میان جرم بغی و دیگر جرایم عادی،چه به لحاظ ماهیت و تعریف و چه به لحاظ احکام فقهی،تفاوت هایی بسیار است. یکی از اهداف این جستار آگاهی دادن به مخاطب و عموم مردم نسبت به تفاوتهای موجود میان جرم بغی و دیگر جرایم عادی به لحاظ ماهیت،تعریف و احکام است.
3) یکی دیگر از اهداف، توجیه و ایجاد این آمادگی در جامعه است که اگر برخی مخالفان، به هدف براندازی حکومت اسلامی دست به شورش و حرکت خزنده بزنند و نظام مقدس اسلامی ناگزیر به فرو نشاندن شورش و تنبیه و مجازات شورش گران شود کسی اعتراض و تعجب نکند که مگر می شود فرد و یا افراد مسلمان را به دلیل شورش علیه دولت اسلامی مجازات کرد.
4) از این رو که در سیستم حقوقی ایران،جرم بغی بر اساس فقه اسلامی به خوبی تدوین نشده است و میان این جرم در فقه و حقوق تفاوت های زیادی است امید می رود که با تحقیق در خصوص این جرم هم دیدگاه فقه اسلامی در این باره تحلیل گردد و هم تفاوت های این جرم در فقه و حقوق روشن شود.
5) از آن رو که ممکن است در پی برخورد نظام با عناصر داخلی که به هدف براندازی حکومت اسلامی دست به شورش می زنند،این قبیل سؤالات پیش آید که «مگر می شود علیه برادر مسلمان شمشیر کشید و با او هر چند که علیه حکومت اسلامی شورش کرده است جنگید؟!» این تحقیق که از چگونگی مبارزه علیه بغات گفتگو می کند، پاسخی در این باره است.

مفهوم شناسی و تعریف
 

پیش از ورود به مبحث اصلی، نگاهی مفهوم شناسانه به این موضوع به ویژه برخی مفاهیمی که به طور مستقیم و غیر مستقیم در عنوان این جستاربه کار رفته است امری ضروری و بایسته است.
الف-سیاست
سیاست که واژه ای عربی است و از ریشه ی «ساس» گرفته شده است،در لغت به معنای قیام برای امری و تدبیر آن است (ابن منظور، 1410 ه‍ ، 108/6) و یا اقدام به چیزی که به مصلحت آن چیزباشد (المنجد، ماده بغی) در تعریف اصطلاحی به معنای مدیریت کلی دولت و راهبرد عمومی برای مصلحت جمعی و انتخاب روش های بهتر در اداره ی شؤون یک کشور است (عمید زنجانی، بی تا، 56).
همان طورکه ملاحظه می شود در تعریف اصطلاحی سیاسی، باید یک دولت و قدرت مرکزی وجود داشته باشد تا به تدبیر و اداره ی امور جامعه بپردازد.
ب-وطن اسلامی
از آن رو که سخن در سیاست داخلی اسلام است، پیش از ورود به اصل موضوع نگاهی به مفهوم وطن اسلامی و اشاره به قلمرو آن، امری لازم است چرا که تا مفهوم وطن اسلامی روشن نگردد معنای سیاست داخلی اسلام نیز روشن نخواهد شد. از این رو یادآور می گردد انواع سرزمین هایی که در قلمرو دولت اسلامی قرار می گیرد به اضافه ی دیگر سرزمین ها پنج نوع تصور دارد که به اختصار ذکر می گردد.
1) دارالاسلام؛ این عنوان شامل بخشی از سرزمین هایی می شود که در اختیار مسلمانان و در تصرف دولت اسلامی می باشد و در آن جا به هیچ مشکلی احکام اسلامی جاری می گردد از این نوع سرزمین به اراضی اصلی نیز تعبیر می شود.
2) اراضی الحاقی؛ این سرزمین عبارت است از آن سرزمین هایی که به دنبال جهاد لشکراسلام علیه سپاه دشمن و غلبه بر آنان به تصرف مسلمانان و دولت اسلامی در می آید.
3) دارالعهد؛منظور از این سرزمین آن بخش از اراضی و کشورهایی است که نه مستقیم با کشور اسلامی جنگ دارند و نه غیر مستقیم، مانند دادن تجهیزات جنگی به دشمن با مسلمانان درگیری دارند. اهالی این سرزمین براساس پیمانی که با مسلمانان می بندند، ضمن برخورداری از حمایت دولت اسلامی موظف به پرداخت خراج می باشند به این دلیل که آنان از حمایت دولت اسلامی برخوردارند. سرزمین آنها را اراضی «تحت الحمایه» می نامند،همان طور که به دلیل پرداخت جزیه و خراج به دولت اسلامی آن سرزمین را «دارالخراج» نیز می خوانند.
4) دارالموادعه؛این عنوان شامل آن سرزمین هایی می شود که نه از دارالاسلام است و نه از دارالخراج به شمار می آید، بلکه آن ممالکی است که با دولت اسلامی پیمان دوستی و عدم تعرض امضا می کنند. این همان سرزمینی است که برخی فقها از پیمان با اهالی آن سرزمین به «دارالهدنه» و یا «مهادنه» تعبیرکرده‌اند (طوسی، 1387 ه‍ ، 60/2).
5) دارالحرب؛از آن رو که حرب به معنای جنگ است هر کشوری که با کشور اسلامی خصومت داشته و در حال جنگ با مسلمانان باشد آن را دارالحرب می گویند.
پس از ذکر انواع سرزمین ها،لازم به یادآوری است، از انواع پنج گانه سرزمین ها تنها قسم اول که دارالاسلام نامیده می شود داخل در وطن اسلامی است و هر یک ازعناوین دیگر احکام ویژه ی خود دارد که درجای خود از آنها بحث شده است یعنی منظور از «سیاست داخلی» که در عنوان این نوشتار آمده است،همان نوع اول از انواع سرزمین های یاد شده می باشد (شکوری 1362)،7/1-153).
ج-بغی و بغات
بغی درلغت به معنای طلب خواسته توأم با تجاوز از حد است. این معنی از بغی با هرنوع تعدی مانند ظلم، عداوت، تکبر، عدول از حق، بی انصافی و مانند آن صدق می کند (راغب اصفهانی، بی تا، ذیل ماده بغی). در آیات قرآن نیز بغی به این معانی آمده است (ر. ک. به: توبه، 48؛ نور، 23؛ شورا،42 و قصص، 77). از این رو مفسران نیزبغی را به معنای ظلم و فساد (طبرسی،
1406 ه‍ ،4-3 /640 ) و طلب سلطه بر مردم بدون حق (طوسی،بی تا) معنی کرده اند اما بغی در اصطلاح فقهی به ویژه فقه شیعه به افرادی اطلاق می گردد که مسلح گشته و به صورت گروهی با انگیزه ی براندازی دولت اسلامی، علیه حاکم عادل و دولت او شورش کنند (علامه حلی، 1314 ه‍ ،111).
بغی در نزد اهل سنت نیز به معنای شورش علیه امام عادل و ای خروج از فرمان او می باشد که توسط گروهی از مخالفان که از قدرت و شوکت لازم برخوردارند صورت می گیرد (جزیری، بی تا، 217/5).
اکنون که سخن در تعریف جرم بغی است،ناگزیر از توجه و تذکرچند نکته است. اول در تفاوت میان تعریف فقهی و حقوقی اهل بغی است. دوم در تفاوت میان احکام بغی و محاربه است. سوم در نگاهی اجمالی به ارکان و عناصر تحقق جرم بغی است. چهارم در این است که باید دید آیا تعریف بغی منحصر به مخالفت با امام معصوم است و یا این که در زمان غیبت، مخالفت با هرحاکم عادلی را در بر می گیرد.

1) تفاوت تعریف فقهی با تعریف حقوقی
 

برخی ازحقوقدانان بغی را جرم سیاسی دانسته و در تعریف آن می گویند:جرم سیاسی عبارت است از جرمی که به قصد مبارزه علیه تشکیلات و طرز اداره ی حکومت اسلامی صورت می گیرد (علی آبادی، بی تا،103/1).
این تعریف با تعریف فقهی دو تفاوت بارز دارد .اولا در تعریف فقهی،مذهب یکی از ارکان تحقق جرم سیاسی می باشد از این رو در این تعریف لازم است هم جرمی که صورت می گیرد علیه حاکم اسلامی باشد،چرا که شورش علیه حاکم غیراسلامی در تعریف فقهی بغی نم گنجد و از مصادیق جرم سیاسی تلقی نمی شود، وهم باید شورشگرانی که علیه حاکم عادل اسلامی دست به شورش زدند مسلمان بوده و از انگیزه ی مذهبی برخوردار باشند چرا که اگر این مجرمان مرتد و یا کافر باشند برابر با احکام کفار و احکام رده با آنان رفتار خواهد شد. ثانیا برخلاف تعریف حقوقی از جرم سیاسی که ممکن است با شورش گروه و یا فرد تحقق پذیرد در تعریف فقهی شورش گروهی لازم است و با شورش و خروج یک فرد جرمی با عنوان جرم سیاسی تحقق پیدا نمی کند (مرعشی، 1376، 72).

2) تفاوت بغی با محاربه
 

در تعریف اهل بغی ممکن است این سؤال پیش آید که «آیا بغی همان محاربه است یا خیر؟» در پاسخ باید گفت: این دو هم در تعریف و ماهیت و هم درحکم مترتب برآن تفاوت هایی دارند این تفاوت ها عبارتند از:
1) محاربه ممکن است به صورت فردی و یا جمعی باشد، ولی در بغی،شورش به صورت جمعی خواهد بود.
2) هدف از شرارت در محاربه،ایجاد رعب و وحشت در میان عموم مردم است اما در بغی شورش علیه حاکم اسلامی بوده و به هدف براندازی حکومت وی صورت می گیرد.
3) در محاربه ممکن است محارب،کافر و یا مسلمان باشد در حالی که در بغی شورش گران گروهی از مسلمانان می باشند که علیه حاکم عادل و دولت وی دست به قیام مسلحانه زده اند.
4) پس از آن محارب به اسارت سپاه دولت اسلامی درآید، اگر توبه کند توبه اش پذیرفته نمی شود. درحالی که اگر باغی از گروه غیر ذی فئه باشد توبه ی وی پذیرفته می شود و او از اسارت آزاد می گردد.
5) به لحاظ حکم،درجرم بغی تنها به جهاد تا تسلیم شدن، ترک صحنه ی نبرد ویا کشته شدن بغات دستور داده شده است و در منابع فقهی هیچ حد دیگری برای آنان پیش بینی نشده است. اما در محاربه چهارنوع کیفر برای محارب منظور شده است که عبارتند از: اعدام محاربان، به صلیب کشیدن، بریدن دست و پا در جهت مخالف و تبعید آنان از زادگاه خود. قرآن کریم این حدود را در آیه ی زیر متذکر شده است که فرمود:
اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَونَ فِی الْاَرْضِ فَسادَاً اَنْ یُقَتَّلُوا اَوْ یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْاَرْضِ (مائده 33) جزای کسانی که با خدا و پیامبرش می جنگند و در زمین فساد می کنند جز این نیست که کشته شوند یا بردار آویخته گردند، یا دست و پایشان خلاف جهت یکدیگر بریده شود و یا از آن سرزمین تبعید گردند.

3) عناصر دخیل در تحقق جرم بغی
 

در تحقق هرجرمی عناصر و ارکانی لازم است که در صورت تحقق تمامی آنها می توان گفت آن جرم به وقوع پیوسته است؛ جرم بغی نیز از این قاعده مستثنی نیست از این رو برای آشنایی با این مقوله دراین مجال عناصر جرم بغی را به اختصار ذکر خواهیم کرد.

یکی از عناصری که فقها و حقوقدانان برای تحقق جرم بغی ذکر نموده‌اند ضرورت مسلمان بودن بغات است بنابراین اگر شورش گرانی که علیه حاکم اسلامی دست به شورش می زنند غیر مسلمان باشند در حکم کفارحربی خواهند بود و در این صورت احکام خاص محاربه علیه آنان اجرا خواهد شد (جمیلی1979 ،100/1).

یکی دیگر ازارکان تحقق جرم بغی،برخورداری بغات از قدرت کافی است. بسیاری از فقهای شیعه برخورداری بغات از عِده و عُده را برای تحقق چنین جرمی ضروری می دانند، چرا که در فرض عدم وجود قدرت برای آنان جرم یاد شده از زمره ی جرایم عادی به شمار می آید (طوسی، 1387 ه‍ ، 267/7 و ابن ادریس حلی، بی تا، 15/2).

هرچند برخی فقها جرم بغی را با شورش فرد نیز قابل تحقق می دانند (علامه حلی،بی تا، 983/2 و عاملی، 1403 ه‍ ، 407/2) و در تاریخ نیز به جریان ترور امام علی (ع) توسط ابن ملجم استدلال کرده اند اما بسیاری از فقهای شیعه و سنی گروهی بودن شورش را یکی از شرایط و عناصر دخیل در تحقق جرم بغی می دانند (طوسی، 1387 ه‍ ،267/7 و حلی، بی تا، 154/1).

از دیگر عناصر لازم برای تحقق جرم بغی، مشروعیت نظام حاکم و عدالت حاکم اسلامی است، چرا که اگر نظام موجود، نظامی نامشروع و یا حاکم جامعه فردی ستم پیشه باشد، نه تنها جرم بغی صادق نیست که باید آحاد جامعه بر خروج علیه او تشویق شوند و حرکت مردمی علیه او تقویت گردد (طوسی، 1416 ه‍ ، 335/5 و جمیلی، 154،1979).
روزی در حضور امام علی‌(ع) از فرقه ی «حروریه» که گروهی از خوارج بودند سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود: اگرآنان علیه امام عادل دست به شورش زدند با آنان بجنگند و اگر بر ضد حاکم ستمگر قیام کردند با آنان نجنگید، زیرا آنان برای کارخود دلیلی دارند (حرعاملی، بی تا، 60/11).

خروج بر امام معصوم (ع) یا حاکم اسلامی
 

هر چند ظاهر کلمات برخی فقها این است که جرم بغی اختصاص به شورش علیه امام معصوم (ع) دارد و شامل خروج برحاکم اسلامی غیر معصوم نمی شود (طباطبایی، 1414 ه‍ ،615/4 و عاملی، 1418 ه‍ ، 223/1). اما با توجه به ادله ی موجود دراین باره باید گفت: ادله ی موجود، شورش علیه هر امام عادلی را شامل می گردد،هر چند که معصوم نباشند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: من حمل علینا السلاح فلیس منا؛ هرکس علیه ما سلاح بردارد از ما نیست (احسایی، 1403 ه‍ ،147/1). ناگفته روشن است که کلمه ی «علینا» عمومیت دارد و شامل هرحاکم اسلامی می شود، خواه آن حاکم رسول خدا (ص) ،امام معصوم (ع) و یا نائب خاص و عام او باشد. از این رو برخی فقها به این مطلب تصریح کرده می گویند: و یدخل فی البغاة کل باغ علی الامام او نائبه الخاص او العام (کاشف الغطاء، 1422 ه‍ ، 367).
از جمله دلایل این نظریه که جرم بغی مختص به زمان حضور
امام معصوم(ع) نیست عمومات باب ولایت فقیه است که پیروی از او را امری ضروری می دانند.
آیت الله سید محمد حسن مرعشی دراین باره که هیچ تفاوتی میان امام معصوم (ع)و حاکم عادل اسلامی نیست می گوید:
مضافاً به این که اگر بپذیریم اطلاقات،انصراف به امام معصوم (ع) دارند می توان از باب عموم ملاک، احکام بغات را نسبت به کسانی که برنایب امام زمان (ع) خروج می نمایند نیز جاری دانست، زیرا اگر با بغات در عصر غیبت، فقیه و نایب امام نتواند برخورد داشته باشد و آنان را طبق موازین اسلامی مجازات کند،اساس نظام عدل اسلامی را متزلزل می سازند و هرج و مرج در جامعه ی اسلامی به وجود خواهند آورد و قطعاً شارع مقدس به این گونه امور راضی نخواهند بود (مرتشی، 1376، 66).

چگونگی مبارزه با اهل بغی
 

هرچند بغات مسلمان بوده و در کشور اسلامی به سر می برند و جنگ علیه مسلمانان امری ناروا و حرام است، اما از آن رو که بغات با خروج و شورش مسلحانه ی خود علیه دولت اسلامی، هم از درون، جامعه را با نوعی تهدید و مشکلات داخلی، مانند اختلال در نظم دچار می سازند و هم با این رفتار خود نوعی چراغ سبز به بیگانگان نشان می دهند و به این وسیله به اسلام و مسلمانان خیانت می کنند، شریعت اسلام برای فرو نشاندن شرارت آنان، جهاد و مبارزه علیه آنان را در دستورکار قرار داده است اما این که مبارزه علیه بغات چگونه است،شرایط این مبارزه چیست، از نظر اسلام حکم برخورد با مجروحان، بازماندگان، اسیران، فراریان و اموال بغات چه می باشد، مطالبی قابل طرح است که در این مجال، به اختصار مورد توجه خواهند گرفت.
پیش از ذکرچگونگی این مبارزه و بیان احکام و شرایط آن، توجه به تقسیمی که برای بغات ذکر شده است امری ضروری است و آن این است که بغات را به دو گروه «ذی فئه» و غیر دی فئه» تقسیم نموده اند. گروه نخست گروهی سازمان یافته اند که از تشکیلات درون سازمانی و نیروی ذخیره در پشت جبهه و رهبرو لیدر برخوردار می باشند و گروه دوم آن دسته یاغیانی هستند که فاقد نیروی سازمان یافته، نیروی ذخیره و فاقد رهبر می باشند (علامه حلی، 1314 ه‍ ، 111 و شکوری، 1362، 230/1).

شرایط مبارزه با بغات
 

برای مبارزه علیه بغات شرایطی چند وجود دارد که اگر تمامی آنها فراهم آید،جهاد علیه آنان جایز است و در غیر این صورت جهاد جایز نمی باشد. این شرایط عبارتند از:
1) بغات از حاکم اسلامی جدا گشته و از پیروی خودداری نمایند.
2) بغات به حدی از قدرت و شوکت برخوردار باشند که حاکم اسلامی بودن استفاده از نیروی کافی نتواند آنان را سرکوب نماید، زیرا اگر حاکم بتواند از راه دیگری شرارت آنان را دفع کند، حق ندارد از راه نظامی به سرکوبی آنان بپردازد.
3) بغات در تشخیص خود نسبت به حقانیت حکومت اسلامی دچار نوعی اشتباه شده باشند و بی هیچ عذری از فرمان حاکم اسلامی خارج گردیده باشند.
4) از راه گفتگو و اقامه ی حجت، ارشاد آنان برای دولت اسلامی امکان پذیر نباشد.
5) از راه ایجاد اختلاف و فتنه میان بغات، دفع شرارت آنها ممکن نباشد (طوسی، 1387ه‍ ،267/7 و کاشف الغطاء، 1422 ه‍ ، 368).

مجروحان،اسیران و فراریان
 

تفاوتی که میان دو گروه یاد شده وجود دارد این است که در گروه نخست (ذی فئه) مجروحان و اسیران اعدام می شوند و فراریان مورد تعقیب قرار می گیرند و در هر جا به دام افتادند کشته خواهند شد. برخلاف گروه دوم (غیر ذی فئه) که نه مجروحان کشته می شوند و نه فراریان تعقیب می گردند بلکه تنها تا حد به هم زدن انسجام و پراکندگی بغات، مجاز به جنگ علیه آنان می باشند. صاحب جواهر دراین باره می نویسد:
هرکس از اهل بغی از نیروی ذخیره برخوردار باشد که در بازگشت از معرکه،به سوی آنها بازگردد، کشتن مجروحانشان، تعقیب فراریانشان و اعدام اسیران آنان جایز می باشد و هر کس از نیروی ذخیره برخوردار نباشد هدف از جنگ با آنان پراکنده ساختن آنان است،نه فراری آنان مورد تعقیب قرار می گیرند و نه مجروحان و اسیرانشان کشته می شوند و این، امری اتفاقی است که هیچ اختلافی در آن نیافته ام (نجفی، 1362، 328/21و علامه حلی، 1314 ه‍ ، 81).

اموال و بازماندگان
 

دراین باره که آیا می توان بازماندگان بغات را به عنوان اسیر جنگی به اسارت گرفت یا نه و این که آیا اموالی که در معرکه ی نبرد،به غنیمت سپاه اسلام در می آید، نه می توان اولاد و زنان بغات را به اسارت گرفت و نه می توان اموال آنان را به غنیمت برد (نجفی، 1362، 339)، چرا که آنان مسلمان بوده و تصرف در اموال مسلمانان امری نارواست. گفتنی است که در این باره هیچ تفاوتی میان دو گروه یاد شده یعنی ذی فئه و غیر ذی فئه وجود ندارد.

کشته ها
 

یکی دیگر از پرسش هایی که ممکن است در این جا مطرح شود، سؤال از کشته های اهل بغی است که آیا جنازه های آنان،به لحاظ وجوب تکفین و تدفین، در حکم جنازه های دیگر مسلمانان می باشند یا خیر. دیدگاه فقها در این باره این است که کشته های بغات هیچ احترامی نداشته و در حکم کشته های کفارند. شیخ جعفر کاشف الغطاء در این باره می گوید:
کشته های اهل بغی، نه نماز برآنان خوانده می شود و نه غسل و کفن و تدفین می شوند و به این لحاظ در حکم کفارند (کاشف الغطاء، 1422 ه‍ ، 369).

مدارک و مستندات
 

آن سان که دفاع و جهاد علیه کفار،تحت شرایطی واجب می گردد، جنگ و مبارزه علیه مجرمان سیاسی که در درون نظام اسلامی شورش می کنند نیز واجب می باشد. برای این مطلب مستندات و مدارک خاصی وجود دارد که در این مجال به ذکر برخی مستندات قرآنی،روایی و همچنین سیره ی پیشوایان معصوم (ع) بسنده می شود.

در قرآن آیات متعددی وجود دارد که برای جنگ علیه بغات به آن آیات استدلال شده است ؛از جمله این آیه که می فرماید:
وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُومِنینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلی الْاُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ اِلی اَمْرِ اللهِ فَاِنْ فاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ ( حجرات، 9)؛ اگر دو طایفه از مومنان با هم بجنگند،میان آن دو را اصلاح دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد با آن که تعدی می کند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت میان آنان را داد گرانه و با عدالت سازش دهید که خدا دادگران را دوست دارد.
هرچند فقها، مانند فاضل مقداد سیوری، استدلال به این آیه در خصوص مبارزه علیه بغات را قبول ندارند و می گویند این آیه مربوط به دو طایفه از مسلمانان است که بی هیچ ارتباطی به حاکم اسلامی،میان آنان جنگ و درگیری رخ داده است و مسؤولیت حاکم اسلامی در برابر آنان مانند مسؤولیت یک شهروند عادی است. اما بسیاری از فقها برای مبارزه علیه بغات، به آیه ی یاد شده استدلال کرده اند (حلی، بی تا، ج 9 س 43 و محقق سبزواری‌، بی تا، 74)، چرا که اولاً کلمه ی «فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما» صریح براین مطلب است و ثانیاً هرچند تعبیر «طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنینَ» بر دو طایفه از مردم دلالت می کند، اما بی تردید بر لشکر امام و گروه باغیان نیز صدق می کند. ثالثاً اگر دفع طایفه ای طاغی و شورش گر علیه امام مومنین نیز لازم و واجب باشد و این اولویت اولویتی قطعی است.
به هرحال در صورت استدلال به این آیه، چند نکته وجود دارد که قابل توجه و تذکر است.
1) به حکم این آیه،آنان که مرتکب جرم سیاسی شدند مسلمان می باشند (من المومنین).
2) جنگ و جهاد علیه بغات امری واجب است، چرا که در آیه ی یاد شده دستورجنگ علیه آنان با صیغه ی فعل امرآمده است (فقاتلوا ...).
3) باید تا فرونشاندن شورش و تسلیم بغات جنگ علیه آنان ادامه یابد (حتی تفیء الی امرالله)
4) پس از حصول به هدف،دستوری به اسارت گرفتن بازماندگان بغات و غنیمت گرفتن اموال آنان در آیه نیامده است،بلکه در این آیه به عدل و قسط سفارش شده است (بالعدل و القسط)

در میان روایات نیز روایات زیادی وجود دارند که بر وجوب جهاد علیه بغات و چگونگی مبارزه علیه آنان دلالت دارند. در این جا تنها به ذکرچند نمونه بسنده می شود.
1) پیامبراکرم (ص) فرمود: ای علی خداوند در مواجه با فتنه ها پس از من، جهاد را بر اهل ایمان واجب نموده است آن سان که جهاد علیه مشرکان را برآنان در زمان من واجب کرده بود. امام علی (ع) پرسید: ای رسول خدا آن فتنه چیست که درآن فتنه جهاد برما واجب است؟ فرمود: آن فتنه ی گروهی از مسلمانان است درحالی که بر یگانگی خداوند گواهی می دهند وبه حقانیت شما شهادت می دهند جهاد کنیم؟! فرمود: از این رو که آنان چیزی در دین من پدید می آورند و از فرمان من جدا می گردند و ریختن خون خاندان مرا حلال می دانند (حر عاملی، بی تا، 11، 61).
2) عن علی أنه فقال: قتالان، قتال الفئه الکافره حتی یسلموا و قتال الفئه الباغیه حتی یفیؤا؛ پیکار دو نوع است، پیکار با گروهی از کافران تا آنگاه که اسلام آورند، و پیکار با گروه سرکشان تا آنگاه که به فرمان خدا گردن نهند (حمیری، 1413 ه‍ ،132).

هر چند در قرآن و سخنان پیشوایان معصوم (ع) وجوب جهاد علیه بغات ثابت شده است،ولی باید دانست جز امام علی (ع) در سیره ی هیچ یک از دیگر معصومین سراغ نداریم که در عمل، علیه بغات جهاد کرده باشند. از این رو اندیشمندان مسلمان از شیعه و اهل سنت آنگاه که بخواهند موردی برای مبارزه علیه بغات ذکرنمایند و یا دراین باره به سیره ی معصومین (ع) استدلال کنند، تنها به سیره ی امام علی (ع) استدلال می کنند که در دوران خلافت پنج ساله ی خود ناچار شد با گروهی از مسلمانان که علیه آن حضرت دست به شورش زده بودند بجنگد.
در سیره امام علی (ع) مبنی بر مبارزه علیه بغات چند نکته قابل توجه است.
1) آن حضرت (ع) هیچ یک از دشمنان خود را در جنگ با معاویه و شورش گران جمل و نهروان کافر و یا منافق نمی دانست،بلکه آنان را مسلمانانی معرفی می کرد که علیه آن حضرت شوریده بودند. امام صادق (ع) در این باره فرمود: امام علی (ع) هیچ یک از دشمنان خود در جنگ هایش را به شرک و نفاق منتسب نمی کرد بلکه می فرمود: آنها برادران ما هستند که علیه ما شورش کردند (حر عاملی، بی تا، ج 11، 62).
2) امام علی (ع) در جنگ های سه‌گانه‌ی خود میان جنگ با قاسطین و جنگ علیه مارقین و ناکثین تفاوت قائل شد، در جنگ صفین که علیه سپاه شام به سرکردگی معاویه صورت گرفت اسیران و مجروحان آنان را می کشت و فراریان را تعقیب می کرد،ولی در دو جنگ جمل و نهروان، به نگهداری اسیران و معالجه ی مجروحان و عدم غنیمت گیری اموال آنان دستور داد. آن حضرت در پاسخ به خواسته ی برخی افراد که در خواست تقسیم غنائم کرده بودند فرمود:
أیکم یأخذ أم المؤمنین فی سهمه؟! کدام یک از شما ام المؤمنین (عایشه ) را به عنوان سهم خود می طلبد؟! (همان، ص 58).
3) آنچه که امام علی (ع) در جنگ جمل و نهروان مبنی بر آزادی اسیران و به غنیمت نگرفتن اموال آنان رفتار کرد، به عنوان منت بر آنان بود نه آن که قانون جنگ علیه آنان در اسلام چنین باشد. امام صادق (ع) در این باره فرمود: ان علیاً انما من علیهم کما من رسولالله علی اهل مکه؛ حضرت علی (ع) بر اهل بصره منت گذارد آن سان که پیامبر (ص)بر اهل مکه منت نهاد ( همان، 58).

یکی از مستندات جواز مبارزه با اهل بغی اجماع میان فقهاست. صاحب کتاب جواهر در توضیح این مطلب که مبارزه با اهل بغی امری مبرهن و اجماعی است، می نویسد:
هیچ اختلافی میان عموم مسلمانان چه رسد به مومنین در مورد وجوب جهاد با شورش گران علیه امام عادل نیست. بلکه اجماع به هردو شکل آن [اجماع محصل و منقول] بروجوب آن دلالت دارد، و بالاتر آن که حکایت و نقل هر دو نوع اجماع مستفیض است، چنان چه روایاتی متعدد و مستفیض از طریق فریقین بر وجوب آن رسیده است (نجفی، 1362، 324).

جمع بندی و نتیجه گیری
 

از جمله مسائلی که از دیرباز حکومت اسلامی با آن مواجه بوده و هست،موضوع بغی و چگونگی مبارزه با اهل بغی است. اما این که بغی چیست و بغات چه کسانی هستند، آیا میان بغی و جرم سیاسی و نیز میان آن و محاربه تفاوتی وجود دارد یا خیر،مبارزه با بغات یا مجرمین سیاسی چگونه است، دستور اسلام راجع به کشته ها، مجروحان، اسیران، فراریان و اموال آنان چیست،این ها مطالبی است که برای روشن شدن افکار عموم مردم و آگاهی از دستورات اسلام در این باره نیازمند کاری دوباره است. در این تحقیق، پاسخ هایی هر چند کوتاه، به پرسش های یاد شده داده شد.
منابع و مآخذ:
1) قرآن کریم
2) ابن ادریس حلی، ابوجعفر محمد بن منصور (بی تا)، السرائر، قم، مؤسسه ی نشر اسلامی، جلد 2.
3) ابن منظور (1410 ه‍)، لسان العرب، بیروت، دار صادر، جلد 6، چاپ اول.
4) احسایی، ابن ابی جمهور (1403 ه‍ )، عوالی اللئالی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، چاپ اول.
5) جبل عاملی،زین الدین، شهید ثانی (1403 ه‍ )، الروضیة البهیة فی اللمعة الدمشقیة، بیروت، احیاء العربی، چاپ دوم، جلد 2.
6) جزیری، عبد الرحمن (بی تا)، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت، دارالفکر، چاپ اول.
7) جمیلی، خالد رشید (1979)، احکام البغاة و المحاربین فی الشریعة و القانون، بغداد، دارالحریه.
8) حرعاملی، محمد بن حسن (بی تا)، وسائل الشیعه، تهران، اسلامیه، ج 11.
9) حمیری، ابوالعباس عبدالله (1413 ه‍)، قرب الاسناد، قم، آل البیت، چاپ اول.
10) راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد (بی تا)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه.
11) شکوری، ابوالفضل (1362)، فقه سیاسی، قم، نشر حر، جلد1، چاپ اول.
12) صدر، سید اسماعیل (بی تا)، حاشیه برکتاب التشریع الجنائی الاسلامی، انتشارات بعثت.
13) طباطبایی، سید علی (1414 ه‍ )، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، بیروت، دارالهادی، چاپ اول.
14) طبرسی، ابوعلی فضل به حسن (1406 ه‍)، مجمع البیان، بیروت،دارالمعرفة،جلدهای 3 و4،چاپ اول.
15) طوسی،ابوجعفر محمد بن حسن (1416 ه‍)، الخلاف، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول.
16) طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (1378 ه‍)، المبسوط فی فقه الامامی،تهران، نشر مرتضویه، جلدهای 2 و 7.
17) طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (1409ه‍ )، تبیان، الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
18) علامه حلی،جمال الدین حسن بن یوسف (بی تا)، تذکره الفقها، مکتبه الرضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، ج9.
19) علامه حلی، جمال الدین حسن بن یوسف مطهر (بی تا)، تجرید الاحکام، بی جا.
20) علامه حلی، جمال الدین حسن بن یوسف مطهر (بی تا)، تبصره المتعلمین فی احکام الدین، بی جا.
22) علی آبادی، عبدالحسین (بی تا)، حقوق جنایی، انتشارات بعثت.
23) عمید زنجانی، عباسعلی (بی تا)، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، موسسه ی فرهنگی اندیشه.
24) کاشف الغطاء، جعفر (1422 ه‍)، کشف الغطاء، قم، بوستان کتاب، چاپ اول.
25) محقق حلی، ابوالقاسم نجم الدین (1410ه‍)، المختصر النافع، قم، مؤسسه ی بعثت، چاپ سوم.
26) محقق حلی، ابوالقاسم نجم الدین(1415ه‍)،شرایع الاسلام، قم، معارف الاسلامیه، چاپ اول.
27) محقق سبزواری (بی تا)، کفایة الاحکام، اصفهان، صدر مهدوی.
28) مرعشی،سید محمد حسن (1376)، دیدگاههای نو در حقوق کیفری اسلام،نشر میزان، چاپ دوم.
29) معلوف، لویس (بی تا)، المنجد فی اللغة، بی جا.
30) نجفی، محمد حسن (1362)، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، جلد 21، چاپ سوم.
نشریه اندیشه حوزه ،شماره 76.