اصل آزادي بيان در مکتب قرآن


 

نويسنده: دکتر محمد رسايي*




 

چکيده
 

همه انديشمندان خصوصاً متفکرين در حوزه علوم اسلامي، آزادي بيان را موهبتي براي انسان به شمار آورده و سلب آنرا از وي روا ندانسته اند؛ اگر چه ممکن است در تبيين حدود و تعيين برخي مصاديق آن اختلاف نظر وجود داشته باشد ولي اصل آزادي بيان با موضع گيري صريح قرآن کريم به عنوان مهم ترين منبع تعليمات الهي در اسلام، غير قابل انکار مي باشد.
آزادي بيان حقي است که قرآن کريم براي بشر قائل بوده و خود نيز در تبيين معارف ديني بدان پاي بند است، از طرفي با اهتمام و توصيه به تفکر و آزادي انديشه که آنرا مبناي ارزشمندي اعتقاد به دين الهي مي داند و اينکه آزادي بيان، کليد دستيابي به انديشه هاي عميق و ناب مي باشد، آزادي در بيان را در حيات مادي و معنوي و کمال انسان و بروز و بالندگي و سقوط جوامع بشري کاملا مؤثر مي داند. خداوند متعال انسان را گرامي داشته و يکي از مظاهر مهم اين تکريم، به فراست عقل که البته نقل نيز آنرا حمايت نموده، حريت و آزادي بيان است.
کليد واژه ها: آزادي بيان، قرآن، تفسير موضوعي، اخلاق در قرآن، قرآن و جامعه شناسي.

مقدمه
 

آزادي يکي از مفاهيم بسيار مهمي است که هميشه ذهن بشر را به خود مشغول داشته و واقعيتي است که بي گمان و همواره براي وي مطرح و مسأله ساز بوده و هست. مقاومت انسان هاي آزادي خواه و احزاب و گروه هاي آزادي بخش در برابر صاحبان قدرتي که حکومت خود را بر اساس زور پايه ريزي کرده و روح و جسم انسان را به اسارت کشيده اند، در بستر تاريخ، گوياي اين مطلب است که آزادي يکي از دغدغه هاي اصلي انسان بوده است.
منتسکيو مي گويد: هيچ کلمه اي به اندازه ي کلمه ي آزادي، اذهان را متوجه نساخته و به هيچ کلمه اي معاني مختلفي همانند کلمه آزادي داده نشده است. (منتسکيو، 1362، ص292)
صدر ماده يک اعلاميه جهاني حقوق بشر(1948) در تبيين اين حق طبيعي مقرر داشته «همه افراد بشر آزاد و با حيثيت و حقوق يکسان زاييده مي شوند.» (ناصرزاده، 1373، ص91) همچنين ماده 11 اعلاميه اسلامي حقوق بشر (قاهره، 1990) مي گويد: «انسان آزاد متولد مي شود و احدي حق به بردگي کشيدن يا ذليل کردن يا مقهور کردن يا بهره کشيدن يا به بندگي کشيدن او را به غير خداي تعالي ندارد.» (ناصرزاده، 1373، ص91)
اين در حالي است که اولين مناديان آزادي انسان پيامبران الهي بوده اند؛ چنانچه قرآن کريم به عنوان کامل ترين و آخرين سخن الهي در سوره اعراف آيه 157 مي فرمايد: «...وَ يَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلال الَّتِي کَانَت عَلَيهِم» (1) (اعراف، 157) و حضرت علي ابن ابي طالب (عليه السلام) نيز فرموده اند:«لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا». (2) (ري شهري، 1362، ج2، ص351)
اگر چه آزادي جسم انسان از اهميت به سزايي برخوردار است، ولي آنچه بيشتر وي را آزار مي دهد قيد و بندهايي است که جانش را به بندگي مي کشد و به همين سبب است که آزادي روحي در درجه اول اهميت براي وي قرار گرفته، که يکي از مصاديق بارز آن «آزادي بيان» است.
قرآن کريم با قسم به قلم و اولين اشاره پس از خلق انسان به تعليم بيان به وي، پرده از تأکيد خداوند متعال بر اين حق طبيعي او برداشته و محروم کردن بشر از آن، با آنچه خداوند از تکريم انسان در کتابش ياد مي کند، که «وَ لَقَد کَرَّمنَا بَني ءَادَمَ...» (3) اسراء، 70) همخواني ندارد.
حق آزادي بيان ناشي از آن است که «بيان» به عنوان يک پديده موجودي وراي قيد و بندهاي جغرافيايي، تاريخي، ملي، مذهبي، و نژادي است و مانند علم و انديشه در قالب و رنگ اينگونه امور نمي گنجد. يعني حقيقتش از پذيرش تقيد ابا دارد.
سخن و بيان به خودي خود خنثي بوده و بار ارزشي ندارد. زشتي و زيبايي آن به چيزي است که بدان اشاره دارد. بيان جز يک سلسله کلمات چيز ديگري نيست؛ ولي اين کلمات حامل معنا و مفهومي هستند که آنها را ارزشمند يا داراي بار منفي مي کند. پس هيچ سخني را فقط به دليل گوينده، مليت، نژاد و يا مذهب آن نمي توان محکوم نمود و هر انساني در اين جهت از آزادي بيان بهره مند خواهد بود.
البته روشن است که وقتي سخن از آزادي مي رود هيچ خردمندي آزادي بي حد و حصر و مطلق را تصديق نمي کند. آزادي بيان هم از اين مسأله مستثني نيست. لذا اگر چه صدر ماده 19 اعلاميه جهاني حقوق بشر اعلام مي کند: «هر کس حق آزادي عقيده و بيان دارد»؛ (هاشمي، 1384، ص350) اما بر اساس بند دوم ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي، محدوديت هايي چون احترام به حقوق و حيثيت ديگران، حفظ امنيت ملي، سلامت اخلاق عمومي براي آن در نظر گرفته شده است. (هاشمي، 1384، ص350)
اسلام نيز آزادي بيان را هيچ گاه به طور مطلق نپذيرفته و آنرا بي حد و مرز نمي داند. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: «ان الله عزوجل جعل لکل شي ء حداً و جعل علي من تعدي حداً من حدود الله عزوجل حداً». (4) (حر عاملي، 1403، ج18، ص310) و آزادي بيان نيز از اين قاعده مستثني نيست.

مفهوم بيان و اهميت آن در قرآن کريم
 

کلمه بيان به دو معنا در قرآن کريم مورد استفاده قرار گرفته است، يکي معناي آنچه که انسان با ديگران ارتباط کلامي برقرار مي کند؛ که همان سخن و از خصوصيات نوع بشر است. چنانچه در سوره الرحمن آيه 4 بعد از ذکر خلق انسان مي فرمايد:« عَلَّمَهُ البَيَانَ»(5) در اينجا بيان در معناي لغوي آن استعمال شده است. اما معناي ديگري که قرآن براي کلمه بيان مطرح نموده، عبارت از خود «قرآن» است. در جايي که مي فرمايد: «هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوعِظَهٌ لِلمُتَّقينَ» (6). (آل عمران، 138) قرآن خود از جنس لفظ و کلام است و در آيات متعددي همچون «إنَّا أَنزَلناهُ قُرءَناً عَرَبِيَّا لَّعَلَّکُم تَعقِلُونَ»(7).(يوسف، 2) بدان اشاره نموده است.

اهميت بيان در قرآن کريم
 

1. خداوند متعال با خلق انسان و به طور جزئي با خلق هر عضوي از وي، کارايي خاص آنرا نيز به او عنايت فرموده است. در آيات 8 و9 سوره بلد مي فرمايد: «أَلم نَجعَل لَّهُ و عَينَينِ وَ لِسَاناً وَ شَفَتَينِ» (8) که اشاره به خلق چشم و زبان و لب نموده که هريک انسان را براي انجام کاري توانايي بخشيده است که همه از مصاديق «خَلَقَ الإنَسانَ» (9) (الرحمن، 3) و البته مشترک بين انسان و ديگر حيوانات مي باشد. ولي آنچه که در اين ميان از اختصاصات انسان مي باشد، قدرتي است که وي براي بيان مقاصد و برقراري ارتباط با ديگران دارد؛ در حالي که داشتن وسيله آن که زبان و لب مي باشد با حيوانات وجه مشترک دارد. بنابراين چنين اعضايي براي برخورداري از قوه کلام و بيان کافي نبوده و قرآن با اشاره به «عَلَّمَهُ البَيَانَ» (الرحمن، 4) بيان را تعليم مستقيم خداوند دانسته و آنرا يکي از ويژگي هاي انسان و از علائم گرامي داشت وي نسبت به بقيه حيوانات برشمرده است. چنانچه در آيه 70 سوره اسراء با عبارت «وَ لَقَد کَرَّمنَا بَنِي ءَادَمَ...» آنرا تبيين نموده است.
2. پيامبر اسلام آخرين سفير الهي است؛ «مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُم وَلَکِن رَّسُولَ اللهِ وَ خَاتَمَ النَّبِينَ...»(10) (احزاب، 40) و اسلام تنها ديني است که خداوند متعال پس از ظهور آن براي هدايت بشر لازم و کافي دانسته است. چنانچه آيه 3 سور مائده که مي فرمايد «...اليَومَ أکمَلتُ لَکُم دِينَکُم وَ أتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُم الإِسلامَ دِيناً»(11) آنرا بيان نموده است. بنابراين اسلام دين جاويد الهي است و لازمه ي جاويدان بودن آن اينست که تمام خصوصيات يک دين کامل را در همه زمان ها و مکان ها دارا باشد که از جمله اين ويژگي ها دو عنصر آموزه هاي ديني و معجزه پيامبر اکرم(ص) مي باشد.
در اديان پيش از اسلام غالباً اين دو عنصر به صورت جدا و مستقل از يکديگر ارائه گرديده است. به طور مثال يد بيضا و الواح به عنوان معجزه و تعاليم دين يهود به حضرت موسي عنايت گرديد و چون اولي از گزند گذشت زبان مصون نمانده است؛ زيرا بعد از وفات حضرت موسي (ع) ديگر کسي به اين معجزه الهي دسترسي نداشته و نتوانسته آنرا مستقيما رويت نمايد و دومي نيز دستخوش تحريف گريده است.لذا اين دين الهي نيز، نتوانسته جاودانگي خود را حفظ نمايد. اين در حالي است که خداوند متعال براي تأمين هدف جاودانگي اسلام اين دو عنصر را به يکديگر پيونده زده و در يک مصداق که ماهيتش سخن و بيان است، ارائه نموده است. در نتيجه آفات گذر زمان و تحريف آنرا نيالوده و براي هميشه، در طول تاريخ جاري و ساري است.
اين قابليت و هنر «بيان» است که توانسته تعليمات الهي و معجزه را به صورت يکجا در اختيار بشر قرار دهد و رمز جاويد شدن دين اسلام قرار گيرد.
3. خصوصيت ديگري که بيان دارد و قرآن روي آن تأکيد نموده، اين است که مخاطب قرآن کريم به عنوان بيان الهي، کافه مردم و عموم بشر مي باشند. در سوره آل عمران آيه 138 مي فرمايد: هَذَا بَيَانٌ لَلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوعِظَهٌ لِّلمُتَّقِينَ». (طبري، ج3، ص138 و ابن کثير، ج2، ص162) آنچه از تقابل «بَيَانٌ لَلنَّاسِ» و «هُدًي و مَوعِظَهٌ لِّلمُتَّقِينَ» در اين آيه شريفه ظاهر مي گردد اين است که خداوند متعال در تبيين حقايق و امور عالم از آنجا که فعال ما يشاء و فياض علي الاطلاق است هيچ گونه محدوديتي نداشته و آنچه را که مي بايد، توسط قرآن به انسان تعليم نموده و قرآن کريم نيز تاب انتقال اين تعليمات را از ذات مقدس الهي به بشر داشته است همچنين از آنجا که لازمه ي رحمت واسعه ي خداوند متعال آنست که اين بيان بدون استثنا در اختيار همه بشر واقع گردد و به سمع همه آنان برسد، در آيه مزبور اشاره به «بَيَانٌ لَلنَّاسِ» دارد؛ اما آنجا که سخن از «هدايت و موعظه» است علاوه بر آنچه تاکنون گفته شد، آمادگي انسان نيز لازم است.
به عبارت ديگر، انسان هايي توسط قرآن هدايت مي شوند و موعظه مي پذيرند که داراي قابليت هاي لازم و مناسب نيز باشند. لذا قرآن کريم با عبارت «للمتقين» اين معنا را گوشزد نموده است. بنابراين قرآن از آن جهت که صرفاً «بيان» است، تعلق به همه انسان ها دارد و اين لازمه ي فعل الهي است. ولي از حيث تأثير، تنها نسبت به کساني نفوذ دارد که داراي قلوبي آماده بوده و وسايط اين تأثير را مهيا نموده باشند.

صورت هاي مختلف آزادي بيان در قرآن کريم
 

آزادي بيان را از دو جهت اساسي مي توان در قرآن کريم بررسي نمود؛ اول اينکه قرآن که خود را به عنوان «بيان» معرفي نموده و مصداق بيان است در تبيين واقعيت ها تا چه اندازه آزادانه تلاش نموده و در پرهيز از قيد و بندهاي غير معقول کوشيده است؟ به عبارت ديگر آيا خود قرآن کريم را مي توان به عنوان يکي از مصاديق مفهوم «آزادي بيان» منظور نمود يا خير؟ دوم آنکه ميزان پذيرش قرآن کريم و يا توصيه آن به آزادي بيان به چه مقدار است.

الف. قرآن کريم مصداقي براي آزادي بيان
 

همانگونه که اشاره شد قرآن، خود بيان است و از جنس بيان و ماهيت بيان روشنگري و افشاي حقيقت است. افشاي حقيقت يعني پرده هاي اوهام را از چهره حقايق زدودن و آنرا آنچنان که هست در اختيار انسان قرار دادن. همانگونه که در آيه 22 سوره ق به پيامبر خطاب نموده «لَّقَد کُنتَ فِي غَفلَهٍ مِّن هَذَا فَکَشَفنَا عَنکَ عِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ اليَومَ حَديدٌ» (12) (کاشاني، 1346، ج9، ص115 و مدرسي، 1409، ج13، ص478) اين آيه، آنچه را که موجب کنار زدن پرده هاي افتاده بر چهره حقيقت است، کلام الهي و قرآن دانسته است.
حال اين قرآن که کاشف، بلکه عين کاشف است ـ چرا که ماهيتي جز بيان که همان کشف و پرده براندازي است ندارد ـ از پذيرش قيود ابا داشته و حقيقتي است که ذاتش روشنگري بوده و در اين جهت قيد و بندي را نمي پذيرد. در آيه 26 سوره بقره که مي فرمايد: «إنَّ اللهَ لَا يَستَحيِ أن يَضرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَهً فَمَا فَوقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا فَيَعلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُ مِن رَّبّهِم...»(13)(جوزي، 1404، ج1، ص54) قرآن رسالت خود را تبيين حقايق بدون، هيچ ملاحظه اي انجام داده، خود را «... تِبياناً لِّکُلّ شَيءٍ...» (نحل، 89) دانسته است. اطلاق «تبيان» و عموم «لِّکُل شَيءٍ» به خوبي آشکار مي کند که قرآن کريم در بيان حقايق هيچ پاي بستي ندارد و حق را حتي با مثال به پشه اي بيان مي کند و آنجا که در اين مسير حقيقتي کشف نمي گردد، نه به دليل محدوديت و نقصاني است که قرآن در بيان دارد، بلکه بدان سبب است که پرده هاي ضلالت و لايه هاي فسق بر افکار و قلوب انسان ها کشيده شده است و مانع نفوذ قرآن و هدايت گرديده است؛ که البته تقصير، آن چنانچه قرآن کريم در آيه 101 سوره کهف فرموده «الَّذين كَانَت أَعيُنُهُم فِي غِطَاءٍ عَن ذِكرِي وَ كَانُوا ‏لَا يَستَطِيعُونَ سَمعًا» (14) به عهده خود آنان است (شبر، ج1، ص 195؛ طباطبايي، ج13، ص366»
بنابراين قرآن کريم با هدف تبيين حق و بيان مرزهاي آن با باطل، از هيچ کوششي فروگذار نکرده و با تأکيد «...قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِ» (بقره، 256) از عهده اين وظيفه برآمده است.

ب. اشارات قرآن کريم به آزادي بيان
 

آيات متعددي در قرآن کريم وجود دارد، که با بررسي محتوا و دلالت آنها و با مراجعه به تفاسير مختلف، اهتمام قرآن به آزادي بيان در جامعه روشن مي گردد. در اينجا به برخي از اين آيات اشاره مي کنيم:
1. در سوره زمر آيات 17 و 18 قرآن کريم مي فرمايد: «...فَبَشِّر عِبَادِ‏ ‏؛ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذيِنَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولَئِکَ هُم أُولُوا الألبابِ». (16) خداوند متعال با بشارت به کساني که نظريات مختلف را مي شنوند و پس از بررسي، بهترين آنها را انتخاب مي کنند و همچنين با کنايه زدن از اينان به « أُولُوا الألباب» و اينکه اهل هدايت هستند، مهر تأييدي بر اين روش نهاده است.(بشّر، ج2، ص434؛ مکارم شيرازي، ج19، ص412؛ مدرسي، 1409، ج11، ص458)
استماع اقوال مختلف و پيروي از بهترين آنها قطعا بدون بيان اين نظرات از ناحيه افراد مختلف با ديدگاه هاي متفاوت امکان پذير نيست و اين امر وقتي ميسر است که افراد جامعه، داراي آزادي بيان بوده و فضايي امن براي ابراز عقايد آنان ايجاد شده باشد. در غير اين صورت اين روش که از ديدگاه قرآن کريم ممدوح است، متروک باقي خواهد ماند.
2.«قُل يَأهلَ الكِتابِ تَعَالَوا إِلَي كَلِمَهٍ سَوَاء بَينَنَا وَ بَينَكُم ألاّ نَعبُدَ ‏ ‏إلَّااللَه وَ لَا نُشرِكَ به شَيئاً وَ لَايَتَّخِذَ بَعضُنَا بَعضًا أربَابًا مّن‏ ‏دُونِ الله»(17) (آل عمران،64) مخاطب خداوند متعال در اين آيه شريفه اهل کتاب هستند که با عبارت «تعالوا» از آنان دعوت نموده تا با مسلمين با بيان نقطه نظرات خود به وجه مشترکي دست پيدا نمايند.(فخر رازي، ج 7، ص 85)
قرآن در صدد ايجاد فضايي آزاد و امن در جامعه اسلامي، براي اظهار نظر مخالفين عقايد الهي برآمده و البته روشن است که همه سخنان اهل کتاب، حق نيست، ولي قرآن با دعوت از ايشان به آنها اجازه داده براي رسيدن به نقاط مشترک در انديشه ها و عقايدشان با مسلمين به بيان افکارشان بپردازند و واضح است که «کَلِمَه سَوَاء» وقتي محقق مي گردد که هر دو گروه آزادانه سخنان يکديگر را بشنوند و احساس ناامني نکنند.
3. آياتي که پيامبر(ص) و مسلمين دستور مشورت مي دهد، همچون آيه 156 سور آل عمران که مي فرمايد: «فَبِمَا رَحمَهٍ مِّنَ اللهَ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ القَلبِ ‏لَانفَضُّوا مِن حَولِكَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَ شَاوِرهُم‏ ‏فِي الأَمرِ فَإِذَا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَي اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلِينَ».(18) همچنين آيه 38 سوره شوري که دستور «... وَ أَمرُهُم شُورَي بَينَهُم...». (19) را داده است، به نوعي دلالت بر مقصود مي کند.(جوزي، 1404، ج7، ص291؛ ابن کثير، ج2، ص191؛ قرطبي، ج4، ص250)
غرض از مشورت در يک مسأله، آن است که شخص، با استفاده از تجارب و افکار ديگران، با بررسي تمام جوانب يک امر، بهترين گزينه را انتخاب نمايد. بنابراين بر اساس غرض و حقيقت استشاره بايد افراد در بيان نظراتشان آزاد باشند و گرنه در صورتي که خود را مثلاً ملزم به بيان نظرات همسو با مشورت شونده بدانند، غرضي را که قرآن از مشورت بر آن تأکيد نموده است حاصل نمي گردد.
قرآن کريم با امر به مشورت پيامبر با مسلمين، پديده آزادي بيان را تأييد و با اهتمام بر آنچه که در سوره شوري آيه 38 فرموده «وَ أَمرُهُم شُورَي بَينَهُم» آنرا به عنوان يک نهاد مدني جامعه اسلامي معرفي و تحسين نموده است.
4. قرآن کريم، معجزه الهي است و در آيات متعددي به تحدي پرداخته از جمله آيه 88 سوره اسراء که مي فرمايد: «قُل لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الإِنسنُ وَ الجِنُّ عَلَي أن يَأتُوا بِمِثل هَذَا القُرءَانِ لا يَأتُونَ بِمِثلِه وَ لَو کَانَ بَعضُهُم لِبَعضِ ظَهيرًا».(20) و چون اجزاء آن نيز همچون مجموعه اش معجزه است اين تحدي را نسبت به سوره نيز جاري دانسته و فرموده «أم يَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَأتُوا بِسُورَهٍ مِِّثلِهِ وَ ادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن کُنتُم صادِقِينَ» (21) و با اين هدف، خداوند متعال، همه ي غير خدا را به آوردن مثل قرآن، دعوت نموده و فراخوان عمومي کرده است. (طباطبايي، ج10، ص64؛ قرائتي، 1377، ج5، ص199)
با توجه به اينکه قرآن کريم افکار عمومي انسان هاي لجباز و شکاک را به مبارزه طلبيده، اين درخواست رقابت در ميدان کلام و بيان است، که البته در صورتي معناي واقعي رقابت خواهد داشت که رقيب در بيان خود از آزادي کامل برخوردار باشد؛ و گرنه منطقي نيست که به رقيب اجازه سخن گفتن نداد و از او درخواست مسابقه در ميدان سخنوري نمود، چونان کسي که در ميدان جنگ با وجود موانعي که براي دشمن ايجاد نموده نداي «هل من مبارز» سر داده و در صورت عدم استجابتش از ناحيه رقيب، ادعاي پيروزي نمايد، اينکه قرآن کريم فرموده «وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِّن دُونِ اللهِ» (يونس، 38) به معناي آزاد گزاردن رقباي فرضي در ميدان مبارزه است، تا هر چه مي توانند يکديگر را فراخوانده، کمک و پشتيباني نمايند و در اين حال است که نتوانستند مانند قرآن بياورند، پيروز مطلق تحدي و مبارزه طلبي قرآن کريم خواهد بود.

آزادي بيان در روايات
 

پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «کلمه ي من سفيه فاقبلوها و کلمه ي سفه من حکيم فاغفروها».(22) (مجلسي، 1403، ج2، صفحه 96) در اين حديث، پيامبر اکرم(ص) به پيروان خود نه تنها دستور مي دهد که کسي را در بيان انديشه هايش محدود نکنند، بلکه در صورت حق بودن، آنها را ملزم به پذيرش آن مي نمايد.
در روايتي ديگر در کتاب اثبات الهداه آمده است «انظروا الي ما قال و لا تنظروا الي من قال». (23) (حرعاملي، ج1، ص50) يعني به سخن، بدون ملاحظه گوينده بنگريد؛ بدان معني که «بيان» فراتر از آن است که در قيد قائل يا مثل آن قرار گيرد، پس به دليل آنکه اين سخن از زبان خاصي ادا شده نه تنها نمي توان آنرا ممانعت نمود، بلکه بايد اگر مطابق واقع است آنرا پذيرفت.
کلام امام علي (ع) نيز که مي فرمايد: «خذا الحکمه و لومن المشرکين»، (24) (مجلسي،1403، ج2، ص97) قريب به همين مضمون است. همچنين ايشان مي فرمايند: «افضل الجهاد کله عدل عند امام جائر».(25) (بحار، 1403، ج100، ص75) بنابراين يک مسلمان بلکه هر انساني بايد آنقدر داراي کرامت نفس باشد تا بتواند آزادانه در بيان حق عمل کند و اين يکي از تعاليم و دستورات اسلام است.
ايشان در نهج البلاغه با عبارت «فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل»(26) (فيض، ص686) رعيت را در اظهار نظرات خود آزاد گزارده است.
اما باقر (ع) از حضرت عيسي (ع) نقل مي نمايد که «کونوا نقاد الکلام»(27) (مجلسي، 1403، ج2، ص96) از اين عبارت، روشن است که نقد کلام جز با آزادي بيان ممکن نخواهد بود.
در مجموع از آنچه سيره و سخنان پيامبر (ص) و معصومين عليهم السلام بر آن دلالت دارد جز آزادي بيان چيز ديگري استنتاج نمي گردد.

دو پرسش عمده در ارتباط با آزادي بيان
 

1. ممکن است کسي تصور کند که آزادي بيان در برخي مواقع موجب گمراهي و ضلالت انسان مي گردد و به عبارت ديگر اگر افراد در بيان عقايد و انديشه هاي خود آزاد باشند در اين صورت ميدان براي شبهه افکني منحرفين باز شده و آنها در صدد تخريب اصل و مباني فکري صحيح برخواهند آمد.
در پاسخ بايد اذعان نمود که اگر مقصود از گمراهي، مفهومي است که شامل انحراف از کليه تفکرات و اعتقادات مي گردد، به گونه اي که حتي در برگيرنده ي مسائل فرعي فقهي و کلامي و برداشت هاي جزئي از قرآن و روايات گردد، که غير قابل قبول است؛ زيرا به دليل اختلاف نظراتي که دانشمندان به دليل برداشت هاي متفاوتي که از متون ديني دارند، هر برداشتي نسبت به ديگري، انحراف و گمراهي تلقي مي گردد و هيچ صاحب نظري از ديدگاه مخالفين وي حق اظهار نظر نخواهد داشت. زيرا هر کس نقطه نظرات خود را حق مي پندارد و ديگران را بر باطل مي داند و اگر منظور از گمراهي تنها خروج از اصول و قواعد کلي انديشه و اعتقادات و راه حق مي باشد، در اين صورت نيز اشکال وارد نمي باشد، زيرا اولاً: بر اساس آموزه هاي قرآن کريم که در آيات مختلفي اشاره بدان نموده «بيّنه »، «جدال» و «برهان» در مواردي مطرح گرديده که مخالفين پيامبران (ص) مباني کلي دين را تحت شبهات و سؤالات خود قرار مي داده اند.
آيه 258 سوره بقره که مي فرمايد: «ألَم تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إبراهيمَ فِي رَبِّهِ...»(28) در حقيقت توحيد و دو آيه بعد، معاد را مورد سؤال و احتجاج قرار داده است و اصولاً اين قاعده کلي که قرآن تأسيس نموده که «...لِيَهلِکَ مَن هَلَک عَن بَيِّنَهٍ وَ يَحيَي مَن حَيَّ عَن بَيِّنَهٍ...»(29) (انفال ، 42) موضوعش هلاکت يعني گمراهي و حيات به معني هدايت است. به عبارت ديگر قرآن کريم به مخالفين اجازه داده است تا اعتقادات اصولي خود را که از ديدگاه اسلام، گمراهي تلقي مي گردد، مطرح و جواب دريافت کنند و در صورتي که لجبازي نموده و نپذيرفتند عنوان «هلاکت بر اساس بينه» در مورد آنان صادق خواهد بود. (طبرسي، 1980، ج3، ص152؛ طباطبايي، ج9، ص92؛ شبر، ج1، ص195)
از طرفي وقتي قرآن کريم پيروان اديان ديگر را در جايي که انديشه هاي غلطشان را مطرح کرده اند، مورد خطاب قرار داده، مي فرمايد: «... قُل هَاتُوا بُرهانکُم...»(30) (انبياء، 24) و اين مهر تأييدي است بر اينکه حتي مخالفين دين الهي، حق ابراز تفکرات باطل خويش را دارند. اما در نهايت بايد آنچه را ادعا مي نمايند قرين دليل و برهان بنمايند.
همچنين آيه 46 سوره عنکبوت که مي فرمايد: «وَ لَا تُجادِلُوا أَهلَ الکِتابَ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أحسَنُ...» (31) و آيات مشابه ديگر، دلايلي کافي براي آن است که آزادي بيان در اموري که ممکن است صرفاً منجر به گمراهي عده اي گردد از ديدگاه قرآن کريم محدود نمي گردد. نهايت آنکه براي هدايت و جلوگيري از گمراهي از راه هايي چون اظهار حق و ابطال با شيوه هاي برهاني و علمي بايد بهره جست. اگر چه در همين جا نيز استثناهايي وجود دارد که ما در آينده به آنها اشاره خواهيم نمود.
ثانياً: اين اشکال تيغ دو لبه اي است که در صورت تحقق، ريشه عقايد حق را نيز مي زند، زيرا در جبهه گيري باطل است که حق بالندگي مي يابد و با تشکيک است که حق اليقين آشکار مي گردد و اصولا انديشه و علم در تضارب آراء ـ به معني واقعي کلمه ـ است که رشد مي يابد. اگر سؤالي مطرح نگردد، مجهولي جلوه گر نخواهد شد و شرط اساسي براي آنکه ذهن به انديشه و تعقل روي آورد آن است که با مجهولي مواجه گردد، اما در غير اين صورت تأکيدات، بلکه دستورات قرآن کريم به انديشيدن چگونه توجيه مي شود؟ اصولا انديشه و پرسش به صورت پلکاني موجب رشد انسان مي گردد، پرسش، انديشه را پديد مي آورد و انديشه، سؤال ديگري را موجب مي شود.
ثالثاً: هدايتي که بر اساس فهم و درک کامل عقلايي نباشد از ديدگاه قرآن کريم پديده اي ارزشمند نخواهد بود؛ چنانکه با عبارت «...وَ يَحيَي مَن حَيَّ عَن بَيِنَهٍ...» (انفال، 42) بدان اشاره فرموده و آيا فهم دقيق يک واقعيت بدون شنيدن سخن مخالف ممکن خواهد بود؟ از ديدگاه قرآن کريم مرزهاي هدايت و گمراهي به خوبي روشن گرديده است؛ «...قَد تَّبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ...».(بقره، 256) بنابراين نبايد از اظهار کلمه باطل هراس داشت، در حالي که قرآن کريم حدود آنرا از حق بيان داشته و سنت الهي بر ذهوق باطل مي باشد و اي بسا سخن باطلي موجب هدايت گردد؛ چنانچه قرآن کريم که ملاک حق و سخن حق است، «وَ بِالحَقِّ أنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزَلَ...»(32)(اسراء، 105) و جز به مطمئن ترين راه هدايت نمي کند، «إِنَّ هَذَا القُرءَانَ يَهدِي لِلَّتي هيَ أقوَمُ...» (33) (اسرا، 9) گاه موجب گمراهي عده اي، بلکه کثيري از مردم مي گردد؛ «...يُضِلُّ بِهِ کَثيراً وَ يَهدِي بِهِ کَثِيراً...».(بقره، 26)
رابعاً: حتي در صورت اينکه بپذيريم آزادي بيان ممکن است موجب گمراهي گردد به دليل آنکه ممانعت از آن ضررهاي بيشتر و غير قابل جبراني را متوجه رشد و کمال انسان مي نمايد، بر اساس قاعده برهاني و شرعي تقديم اهم بر مهم ايجاب مي نمايد که آزادي بيان را روا شمرده و از برخي مفاسد آن چشم پوشي نموده، يا به وسايط ديگري آنها را جبران نمود.
2. اشکال ديگري که در بحث آزادي بيان مطرح گرديده است. مسأله کتاب هاي گمراه کننده است. بسياري از فقيهان شيعه، تکسب به حفظ کتاب هاي ضاله را حرام دانسته اند.(طوسي، ص365) همچنين خريد و فروش، نگهداري و استنساخ آنرا جايز ندانسته اند.(مفيد، 1410، ص588؛ ابن ادريس، 1410، ج14، ص402؛ ابن براج، 1410، ج13، ص132) اگر چه صاحب کتاب الحدائق الناضره قائل به جواز مي باشد (بحراني، 1363، ج18، ص141) ولي ظاهراً در بين فقيهان شيعه، وي در اين نظر منحصر به فرد است. (سبحاني، 1382، ص440) حال با توجه به اينکه کلمه بيان و تبيين به معني روشن و آشکار کردن است و اين معني همانطور که با تلفظ و سخن گفتن حاصل مي گردد و با کتابت و خط نيز تحقق مي پذيرد، بنابراين چگونه ممکن است قائل به آزادي بيان بود و در عين حال خريد و فروش، حفظ و چاپ کتاب هاي ضاله را حرام دانست؟ زيرا فقها از آن جهت حکم به تحريم اينگونه امور نسبت به کتاب هاي ضاله کرده اند تا در دسترس مردم قرار نگيرد، يعني در قرار گرفتن مطالبي که فرض بر گمراه کننده بودن آنهاست در اختيار عموم مردم قائل به محدوديت شده اند.
پاسخ اول: ممنوع بودن کتب ضاله امري است که بررسي و اثبات آن نياز به تحقيقات دقيق فقهي داشته و اين چنين نيست که کاملا قطعي و برهاني بوده باشد، زيرا همانطور که روشن است در قرآن کريم و همچنين در روايات اثري از اصطلاح «کتب ضاله» و يا مانند آن ديده نمي شود (ايازي، 1379، ص219) و فقها مانند بسياري از عناوين و احکام ديگر آنرا از برخي عمومات و اطلاقات ادله اصطياد نموده اند که اولاً: چنين حکمي اختلافي است و مورد تأييد همه فقيهان نمي باشد (بحراني، 1363، ج18، ص141) و ثانياً: همه کساني که قائل به حرمت کتاب هاي گمراه کننده شده اند مواردي را به عنوان استثنا جايز شمرده اند؛ از جمله نگهداري و خريد و فروش و چاپ اينگونه کتاب ها از ناحيه کساني که مي توانند به نقص و ردّ و جواب مطالب و محتويات آنها بپردازند.
ثالثاً: ارتباط دو عنوان «گمراه کننده» و «باطل» عموم و خصوص من وجه است، بنابراين هر امر باطلي را نمي توان گمراه کننده دانست. (سبحاني، 1382، ص444) چنانچه برخي از امور و مطالب حق موجب گمراهي مي گردند. بنابراين با حربه ي کتاب هاي گمراه کننده، نمي توان از بيان و انتشار هر مطلبي هر چند باطل نيز باشد جلوگيري نمود.
پاسخ دوم: موضوع آزادي بيان، بسيار گسترده تر از موضوع کتاب هاي گمراه کننده است اصولاً بحث فقها پيرامون کتاب هايي است که موجب انحراف و گمراهي از اصول دين و قواعد کلي الهي مي گردند. به نظر مرحوم نراقي مراد از کتب ضلال آنهايي است که مخالف حق و ضروري دين باشد. (ايازي، 1379، ص220) چنانچه برخي ديگر در بيان اينگونه کتاب ها گفته اند «والحاصل ان المراد کل کتاب اوجد فساداً في العقيده الدينيه». (34) (سبحاني، 1382، ص444) به عبارت ديگر حکم حرمت مربوط به کتاب هايي است که موجب انحراف از عقيده، به معني خاص آن مي گردد؛ در حالي که عقيده به معناي عامش شامل هر فکر اجتماعي، فلسفي، سياسي و مذهبي نيز مي باشد. (طباطبايي، مؤتمني، 1375، ص89) که اين معني دوم از عقيده است، که به طور کلي موضوع آزادي بيان مي باشد. به هر ترتيب دليل کساني که با استناد به حکم حرمت کتاب هاي گمراه کننده و درصدد رد آزادي بيان هستند، اخص از مدعاي آنهاست و بنابراين قابل استدلال نمي باشد.
در نهايت با دلايل روشن و واضحي که از آيات قرآن کريم و روايات اهل بيت بر آزادي بيان استدلال گرديد، آزادي بيان به عنوان يکي از حقوق پذيرفته شده از ناحيه قرآن و دين مترقي اسلام غير قابل انکار است. تمام احتجاجاتي که در قرآن آمده يا در کتب روايي جمع آوري گرديده، تأويل و تفسيري که هر مفسري از آيات قرآن کريم داشته، اظهار نظرهاي گوناگون و بعضاً متخالف متکلمين در اصول و مباني تفکر ديني، جايز بودن اجتهاد در فروع و تفقه در دين و بيان آن، بلکه وجوب بيان آن براي ديگران، بر اساس دستور قرآن کريم که مي فرمايد: «... فَلَولا نَفر مِن کُلّ فِرقَهٍ مِنهُم طائِفَهٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِم...»(35) (توبه،122) همه نشانه هاي بارزي بر پذيرش افکار عمومي مسلمين و دانشمندان در زمان ها و مکان هاي مختلف نسبت به حق و آزادي بيان در اسلام و قرآن مي باشد. هر کس که مطالعه اي گذرا از تاريخ اسلام و نزول قرآن داشته باشد تصديق خواهد نمود که سيره پيامبر (ص) و صحابه و تابعين و فقيهان و ديگر دانشمندان تاکنون مؤيد اين مطلب مي باشد.

حدود آزادي بيان از ديدگاه قرآن کريم
 

مهمترين حدي که براي حقوق انسان مي توان ترسيم نمود، مسئوليتي است که انسان در قبال افکار و عملکردهاي خويش دارد. اگر چه قرآن بر آزادي بيان تأکيد نموده است، اما در عين حال انسان را هم پاسخگو مي داند. آيه 36 سوره اسراء مي فرمايد: «وَ لا تَقفُ مَا لَيِسَ لکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤَادَ کُلُّ أُلئِکَ کَانَ عَنهُ مَسئُولاً».(36)
در اين جهت قرآن کريم مواردي را به عنوان استثنا بيان نموده و مسلمانان را به پرهيز از آنها دستور داده است که به اهم آن اشاره مي نماييم.
برخي از موارد استثنايي آزادي بيان از ديدگاه قرآن کريم
1. افترا و اتهام اخلاقي، قرآن کريم به شدت افترا را ممنوع و آنرا گناه برشمرده و فرموده: «إنَّ الَّذِينَ يَرمُونَ المُحصَناتِ الغافِلاتِ المُؤمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنيَا و الآخِرَه وَ لَهُم عَذَابٌ عَظيمٌ». (نور، 23) خداوند علاوه بر عذاب اخروي براي آنان مجازات دنيوي نيز قرار داده است.(37) (نور، 4)
2. توهين و تمسخر، قرآن با عبارت «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا يَسخَر قَومٌ مِّن قَومِ عَسَي أَن يَکُونُوا خَيراً مِّنهُم وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسًي أَن يَکُنَّ خَيراً مِّنهُنَّ وَ لَا تَلمِزُوا أَنفُسَکُم وَ لَا تَنَابَزُوا بِالأَلقابِ...»(38) (حجرات، 11) آزادي بيان در حد اهانت و تمسخر ديگران را محدود نموده است.
3. افشاي امور شخصي ديگران، آيه 12 سوره حجرات تجسس در مسائل شخصي افراد را ممنوع کرده و به طريق اولي حرمت افشاي آن نيز به دست مي آيد.
4. افشاي مسائل امنيتي، قرآن مي فرمايد: «وَ إِذَ ا جَائَهُم أَمرٌ مِّنَ الأَمنِ أو الخَوفِ أذَاعُوا بِه...» (39)؛ (نساء، 83) قرآن کريم کساني را که به برملا کردن امور امنيتي مي پردازند، از پيروان شيطان مي داند.
5. اهانت به مقدسات، اسلام به پيروان خود اجازه اهانت به مقدسات ديگران را نمي دهد هر چند اين مقدسات از ديدگاه اسلام، ارزش نداشته و پوچ، بلکه نامقدس باشند. قرآن مي فرمايد: «وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدوَا بِغَيرِ عِلمٍ...»(40) (انعام، 108)
بنابراين آنچه مسلم است قرآن کريم براي آزادي بيان استثناهايي را بيان نموده است. لکن براي ممانعت از سوءاستفاده ي قدرت هاي حاکم در محدود کردن غيرمنطقي آزادي بيان به بهانه وجود اين موارد استثنايي، در آيات متعددي که بعضاً ذکر گرديد به وضوح اين موارد را برشمرده است.

ارتباط آزادي بيان و آزادي انديشه و آزادي عقيده
 

اگر انديشه را به معني تفکر و علم و معرفت بدانيم، آزادي انديشه يعني جولان انديشه و ميدان را جهت تفکر بازگزاردن و آنرا محدود نکردن. با اين بيان، هيچ متفکري در آزاد بودن انديشه ترديد ندارد.
قرآن کريم که مي فرمايد: «...لِيَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَيِنَهٍ وَ يَحيَي مَن حَيَّ عَن بَيِّنَهٍ...» (انفال،42) اشاره دارد که هدايت و گمراهي هر يک بايد بر اساس دليل و برهاني قاطع صورت بپذيرد؛ سپس کساني را که قدرت تفکر از آنان سلب شده است معذور داشته و مي فرمايد: «إلَّا المُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الوِلدانِ لا يَستَطِيعُونَ حِيلَهً وَ لا يَهتَدُونَ سَبِيلاً». (41) (نساء، 98) علامه طباطبايي در اين باره مي گويد: به اطلاق اين گفتار «لا يَستَطِيعُونَ حِيلَهً وَ لَا يَهتَدُونَ سَبِيلاً» نگاه کنيد، اين چيزي است که به هر متفکري که خودش را لايق تفکر و آماده براي بحث و تحقيق مي داند، آزادي کامل براي فکر کردن در معارف دين و ژرف انديشي براي فهم و نظر در آنرا مي بخشد.(فراهاني منش، 1379، ص52)
آيات متعددي در قرآن کريم انسان را به تعقل و تدبر در جهان درون و بيرونش ترغيب نموده و صاحبان عقل و خرد را تحسين کرده است؛ تا جايي که هيچ گونه ترديدي براي ناظر در آزادي انديشه، باقي نمي ماند. علامه مطهري در کتاب پيرامون انقلاب اسلامي مي گويد: «اسلام در مسأله تفکر نه تنها آزادي تفکر داده است، بلکه يکي از واجبات در اسلام تفکر است.» (مطهري، 1364، ص93)

آزادي انديشه و آزادي عقيده قابل انفکاک نيستند
 

عقيده به معني دلبستگي و تعلق خاطر به يک فکر يا حاصل يک انديشه است، برخي از متفکرين اسلامي درصددند تا با استناد به آيات قرآن کريم بين آزادي انديشه و آزادي عقيده قائل به تفکيک گردند. علامه مطهري در کتاب انقلاب اسلامي در حالي که عقيده را هميشه ناشي از يک انديشه صحيح ندانسته و در اکثر موارد منشأ عقائد را يک سلسله عادت ها و تقليدها و تعصب ها فرض نموده، بلکه گاهي عقيده را انعقاد فکر و مانع آزادي انديشه مي داند. (مطهري، 1378، ص7) ايشان را در اين باره مي گويد: «خوب همان طور که عرض کردم آزادي تفکر با آزادي انعقاد فکر نبايد اشتباه شود، هر مکتبي که به ايدئولوژي خود ايمان و اعتقاد داشته باشد ناچار بايد طرفدار آزادي انديشه و آزادي تفکر باشد. (مطهري، 1378، ص11)
ايشان لازمه ايمان و اعتقاد يک مکتب به ايدئولوژي خود را، آزادي انديشه مي داند و قطعاً نيز همينگونه است؛ زيرا چنين مکتبي چون اساسش بر منطق و مباني عقل استوار است، از انديشيدن نبايد هراسي به خود راه دهد؛ چرا که هر انديشه صحيحي، آموزه هاي همين مکتب را نتيجه خواهد داد و البته درست به همين دليل است که چنين مکاتبي بايد طرفدار آزادي عقيده نيز باشند، زيرا عقايد و مکاتب ديگر به سبب باطل بودنشان هيچگاه تاب مقاومت در برابر انديشه و اعتقادي که مبرهن بوده و دلايل واضح عقلي بر آن اقامه گشته را نخواهند داشت.
يک سؤال اساسي که در اينجا مطرح مي گردد اين است که اگر قائل به آزادي عقيده نباشيم ناچار بايد به «اجبار عقيده» معتقد بود و آيا اصلا اجبار در عقيده ممکن است؟ آيا مي توان کسي را که قائل به آزادي عقيده است مجبور به پذيرش نظر مخالف نمود؟ اين نکته را خود شهيد مطهري در کتاب جهاد، معترف است؛ در جايي که مي گويد: «اينکه قرآن مي گويد در دين اجبار نيست نمي خواهد بگويد دين را مي شود با اجبار تحميل کرد ـ ولي با اينکه مي شود با اجبار تحميل کرد شما تحميل نکنيد بگذاريد مردم بدون اجبار دين دار باشند ـ بلکه از اين باب است که دين را با اجبار نمي شود تحميل کرد».(مطهري، 1377، ص49)
بنابراين به طور کلي عقيده و دين قابل اجبار نيست، زيرا عقيده يک نوع وابستگي دروني قلبي است که بايد ارادي باشد و الزامات خارجي هيچ گاه محقق نمي گردد. البته تظاهر به يک دين يا اعتقاد قابل تحمل مي باشد که در ادامه بحث توضيح مختصري پيرامون آن خواهيم داد.
در اينجا تذکر چند نکته لازم به نظر مي رسد:
1. آزادي انديشه و آزادي عقيده دو امر متلازم بوده و لازمه ي آزادي انديشه، آزادي عقيده است. نمي توان ادعا نمود که در اسلام آزادي انديشه وجود دارد و هر کس مي تواند با داشتن قابليت هاي لازم به تفکر بپردازد، لکن ملتزم به پيامد انديشه او که ممکن است هر عقيده اي باشد، نبود. اگر چه بعضي خواسته اند آزادي انديشه را مقيد به شيوه ها و ارزش هاي اسلامي کنند، (ايازي، 1379، ص227) ولي به هيچ وجه اين نظر قابل توجيه نمي باشد؛ زيرا جولان انديشه در حدود اختيار بشر نيست تا در قالبي بتوان آنرا محدود نمود.
2. بين آزادي عقيده و تظاهر به آن بايد قائل به تفکيک شد. قرآن کريم اگر چه عقيده ي اهل کتاب را بر حق نمي داند و مي فرمايد: «قُل يَأهلَ الکِتابِ لَستُم عَلَي شَيءٍ حَتَّي تُقِيمُوا ‏ ‏التَّورات وَ الإنجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إلَيكُم مِّن رَّبّكُم... إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذُينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ‏ ‏النَّصارَي مَن ءَامَنَ بِاللهِ وَاليَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ‏ ‏صالِحاً فَلَا خَوفٌ عَليَهِم وَ لا هُم يَحزَنُونَ »(42) (مائده 69-68) و همچنين آيه دال بر پرداخت جزيه، آنان را در جامعه به رسميت شناخته است ولي به اتفاق نظر فقهاي اسلام، حق اظهار شعائر ديني خود را ندارند (مجلسي، 1981، ج21، ص 227؛ مرواريد، 1410، ج9، ص124)
3. يکي از حقوق پذيرفته شده ي انسان از ناحيه جامعه بشري، ممنوعيت تفتيش عقايد است. قرآن کريم نيز با عبارت «...وَ لا تَقُولُوا لِمَن ألقَي إِلَيکُمُ السَّلَمَ لَستَ مُؤمِناً...» (43) (نساء، 94) آنرا تأييد نموده و نيز واضح است که ممنوعيت تفتيش عقايد، فرع بر آزادي عقيده است؛ زيرا در صورت آزاد بودن افراد در داشتن عقايد، مختلف ديگر دليلي براي تفتيش از آن باقي نمي ماند.
4. آزادي عقيده مفهومي است که نبايد آنرا با مفهوم «عدم تکليف به عقيده» و يا «مهمل بودن انسان در پذيرش عقيده» خلط نمود. قرآن کريم که مي فرمايد «لا إکرَاهَ فِي الدِّينِ...» (بقره، 256) و آزادي در عقيده را تأييد مي کند، در عين حال انسان را مکلف به پذيرش دين اسلام کرده و فرموده: «إنَّ الدِّينَ عِندَ اللهَ الإِسلامُ...» (آل عمران، 19) و يا آيه 85 سوره آل عمران «وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامُ دِيناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرِينَ» (44) (مدرسي، 1980، ج3، ص339؛ طيب، ج3، ص273؛ فخررازي، ج7، ص85) بنابراين در حالي که انسان از ديدگاه قرآن کريم مکلف به پذيرش يک عقيده خاص مي باشد، در قبول آن عقيده، مجبور نبوده و کسي حق تحميل کردن آنرا به وي نخواهد داشت.
در انتهاي اين بحث لازم به تذکر است که با اثبات آزادي بيان رابطه تنگاتنگ آن با آزادي انديشه و عقيده روشن مي گردد؛ زيرا موضوع (آزادي) بيان همانا انديشه و عقيده است و با آزادي اين دو، تفکرات و عقايد مختلف و مخالف معمول و مشهور نضج مي گيرد و در نتيجه موضوع آزادي بيان تحقق پيدا مي کند و گرنه چه کسي است که منکر آزادي بيان در حوزه ي عقايد پذيرفته شده در محدوده ي انديشه هاي مشهور باشد.
به هر ترتيب انديشه، بيان و عقيده سه عنصري هستند که خصوصا در حوزه دين، قلمرو آزادي در آنها کاملا با يکديگر در ارتباط بوده بلکه ملازم و غيرقابل تفکيک است.

نتيجه
 

قرآن به عنوان مهمترين منبع آموزه هاي دين اسلام که سخن خداوند متعال است به دو صورت آزادي بيان را مورد تأييد قرار داده است؛ اول آنکه خود از جنس سخن و بيان است و خداوند نيز در آيات متعددي آنرا «بيان» و «تبيان» ناميده است که با وجود اين حقيقت، به وظيفه خود که روشنگري است با تمام تلاش، براي رسيدن به هدف هدايت بشر تلاش نموده است و در غير اين صورت «بيان» به معناي واقعي کلمه نخواهد بود.
دوم آنکه روش برخورد قرآن کريم با مخالفين، چنانچه از بسياري از آيات آن پديدار مي گردد، بر اساس منطق و عقل استوار است و اينکه براي هدايت بشر جز از راه استدلال و تفکر، ارزشي قائل نيست. به پيامبر(ص) دستور مؤکد داده است که مردم را با دلايل روشن و جدال هاي نيکو، به دين بخواند، که همه اينها و امثال آن، اشاره دارد که آزادي بيان يکي از روش هاي پذيرفته شده براي تبليغ و هدايت در قرآن کريم مي باشد و غير از اين با سلوک قرآن و مباني منطقي آن به هيچ وجه سازگاري نداشته و قابل توجيه نيست. همچنين سيره پيامبر و ائمه اطهار و آنچه از سخنان ايشان، خصوصا امام علي (ع) آشکار مي گردد، مؤيد اين مطلب است که چنين برداشتي از قرآن کريم قرين صحت و حقيقت است.
اگر چه برخي منکر آزادي عقيده از ديدگاه قرآن هستند، ولي اصل آزادي بيان مورد انکار واقع نشده است؛ در حالي که تصديق مي کنيم برخي محدوديت ها از ناحيه قرآن، براي آزادي بيان مطرح گرديده، که البته مصاديق آنرا قرآن کريم احصاء نموده، تا از سوءاستفاده احتمالي فرصت طلبان و کساني که نظرات شخصي خود را بر قرآن و اسلام تحميل مي کنند، جلوگيري نمايد؛ که مي توان به عنوان مثال از ممنوعيت افشاي اسرار شخصي ديگران و اطلاعات امنيتي جامعه اسلامي و همچنين اتهامات اخلاقي و جنسي نام برد.

پی نوشت ها :
 

*استاد يار و عضو هيأت علمي مدرسه عالي شهيد مطهري
1. و سختي ها و زنجيره هايي که بر آنان است را بر مي دارد.
2. برده ي ديگري مباش در حالي که خدا تو را آزاد قرار داد.
3. و به تحقيق فرزندان آدم را گرامي داشتيم.
4. همانا خداوند براي هر چيزي مرزي و براي کسي که تجاوز از مرزي از مرزهاي خداوند نمايد، حدي قرار داده است.
5. او را بيان آموخت.
6. اين بياني براي مردم و هدايت و پندي براي متقين است.
7. همانا ما قرآن را عربي فروفرستاديم، باشد که تعقل کنيد.
8. آيا براي او دو چشم و زبان و دو لب قرار نداديم.
9. انسان را خلق نمود.
10. محمد(ص) پدر هيچ يک از مردان شما نيست و او رسول خدا و پايان دهنده پيامبران است.
11. امروز دينتان را براي شما کامل و نعمتم را بر شما تمام و اسلام را برايتان به عنوان دين، خشنود گشتم.
12. و تو از اين (روز) در غفلت بودي، پس ما پرده ات کنار زديم و چشم بصيرتت بينا گرديد.
13. همانا خدا از مثال به پشه اي و بالاتر از آن شرم ندارد، پس کساني که ايمان آوردند، مي دانند که آن امري حق از پروردگارشان است.
14. کسانيکه چشمانشان از ياد من در پرده است و هيچ توان شنيدن ندارند.
15. به تحقيق راه هدايت از گمراهي آشکار است.
16. پس بشارت ده بندگان من را، آنان که سخن را مي شنوند پس بهترينش را پيروي مي کنند، آنان را خدا هدايت کرده و صاحبان خرد هستند.
17. بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي اين کلمه اي که بين ما و شما يکسان است که جز خدا را نپرستيم و به او شرک نورزيم و هيچ يک ديگري را بدون (اذن) خدا سرپرست نگيريم.
18. پس به رحمت خدا براي ايشان مهربان شدي و اگر سخت و سنگدل بودي و از کنارت پراکنده مي شدند، پس از ايشان درگذر و برايشان استغفار کن و در امور به مشورتشان گير، پس چون اراده کردي بر خدا توکل کن که همانا خدا متوکلان را دوست دارد.
19. و امر ايشان بينشان به شور است.
20. بگو اگر انس و جن گرد هم آيند تا مثل اين قرآن را بياورند، مثل آن نمي آورند، گر چه پشتيبان هم باشند.
21. يا مي گويند قرآن را به خدا بسته، بگو سوره اي مثل آنرا بياوريد و هر کس غير از خدا را که مي توانيد (به کمک ) طلبيد اگر راستگوييد.
22. گاهي سخني از بي خرد را بپذيريد و سخن نابخردانه اي از عاقل را در گذريد.
23. نگاه کنيد به آنچه گفته مي شود نه آنکس که مي گويد.
24. حکمت را حتي از مشرکين بگيريد.
25. بالاترين جهاد سخن، عدل نزد ستمگر است.
26. پس از سخن حق و مشورت به عدلي خودداري نکنيد.
27. نقد کنندگان سخن باشيد.
28. آيا نديدي کسي را که با ابراهيم در مورد پروردگارش احتجاج نمود.
29. تا اينکه آنکه هلاک مي گردد از دليل روشن و آنکه زنده مي گردد از دليل روشن باشد.
30. بگو برهان خود را بياوريد.
31. با اهل کتاب جز با روشي بهتر به مجادله برمخيز.
32. بر اساس حق آنرا فروفرستاديم و به حق نازل گشت.
33. همان اين قرآن به راهي استوارتر هدايت مي کند.
34. حاصل آنکه هر کتابي که موجب فسادي در عقايد شود.
35. چرا از هر گروهي، افرادي کوچ نمي کنند تا دين را بفهمند و هنگامي که باز مي گردند، مردمشان را بترسانند.
36. به دنبال آنچه نمي داني مرو، همانا گوش و چشم و قلب همه مورد سؤال هستند.
37. همانا کساني که زنان پاکدامن ناآگاه مؤمن، را افترا مي بندند، مورد لعن در دنيا و آخرت قرار گرفته و عذابي بزرگ دارند.
38. اي کساني که ايمان آورده ايد گروهي، گروه ديگر را مسخره نکند، شايد بهتر از ايشان باشند و زنان، زنان ديگر را شايد که بهتر از ايشان باشند و عيب جوي يکديگر نباشيد و با القاب زشت يکديگر را ياد نکنيد.
39. و هنگامي که از امري که موجب ايمني يا ترس است مطلع مي شوند آنرا فاش مي سازند.
40. و آنان را که غير از خدا مي خوانند دشنام ندهيد که خدا را بدون آگاهي جسارتاً دشنام مي دهند.
41. مگر از مردان و زنان و کودکان که ضعيف نگاه داشته شده اند و راه چاره و هدايتي ندارند.
42. کساني از يهوديان، ستاره پرستان و نصراني ها که به خدا و روز واپسين ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ترس و اندوهي بر ايشان نيست.
43. و به کسي که اسلامش را عرضه مي کند، نگوييد ايمان نداري.
44. کسي که غير از اسلام، ديني را انتخاب نمايد مورد پذيرش نخواهد بود و در آخرت از زيان کاران است.
 

کتابنامه:
1. ابن ادريس (1410)، الينابيع الفقيهه، مرواريد، علي اصغر، بيروت: موسسه فقه الشيعه، ج14.
2. ابن براج (1410) الينابيع الفقيهه، مرواريد، علي اصغر، بيروت: موسسه فقه الشيعه، ج13.
3. ابن کثير، اسماعيل، تفسيرالقرآن العظيم، دبي: دارالفتح، ج2.
4. ايازي، محمد، (1379)، آزادي در قرآن، تهران: انتشارات ذکر.
5. بحراني، يوسف (1363)، الحدائق الناضره، قم: موسسه النشر الاسلامي، ج18.
6. جوزي، علي بن محمد، (1404)، زادالمسير في علم التفسير، بيروت: المکتب الاسلامي، چاپ سوم، ج1.
7. حر عاملي، محمد، اثبات الهداه تعليقه ابوطالب تجليل تبريزي، قم: مطبعه العلميه.
8.ــــــ، ــــ، (1391)، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، بيروت: داراحياء التراث العربي.
9. سبحاني، جعفر، (1382)، المواهب، قم: موسسه امام صادق.
10. شبر، عبدالله، تفسيرالقرآن الکريم، بيروت: داراحياء التراث العربي، ج1 و ج2.
11. طباطبايي موتمني، منوچهر، (1370)، آزادي هاي عمومي و حقوق بشر، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
12. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسيرالقرآن، بيروت: موسسه الاعلمي، ج4.
13. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، (بي جا)، دارمکتبه الحياه، ج3.
14. طبري، محمدبن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، بيروت: دارالفکر، ج3.
15.طوسي، النهايه، قم: انتشارات قدس محمدي.
16. طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسيرالقرآن، تهران: کتابفروشي اسلامي، ج3.
17. فخررازي، محمدبن عمر، التفسير الکبير، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ سوم، ج7.
18.فراهاني، منش،عليرضا، (1379)، آزادي از ديدگاه علامه طباطبايي، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
19. قرطبي، محمدبن احمد، (بي تا)، الجامع الاحکام القرآن، بيروت: داراحياء التراث العربي، ج3.
20. قرائتي، محسن(1377)، تفسير نور، قم: مرکز فرهنگي درس هايي از قرآن، ج5.
21. کاشاني، فتح الله،(1364)، منهج الصادقين، تهران: چاپ سوم، ج9.
22. مجلسي، محمدباقر، (1403)، بحارالانوار، بيروت: دارالوفاء، چاپ دوم، ج2.
23. محمدي ري شهري، محمد (1362)، ميزان الحکمه، قم: مکتب الاعلام الاسلامي، ج2.
24. مدرسي محمدتقي (1409)، من هدي القرآن، مکتبه العلامه المدرسي، ج13.
25. مطهري، مرتضي، (1364)، پيرامون جمهوري اسلامي، قم: انتشارات صدرا، چاپ اول.
26. ـــــــ، ـــــ، (1378)، پيرامون انقلاب اسلامي، قم: انتشارات صدرا، چاپ 16.
27.ـــــــ، ــــ،(1377)، جهاد،قم: انتشارات صدرا، چاپ دهم.
28. مفيد، محمد، (1410)، المقنعه، قم: موسسه النشرالاسلامي.
29. مکارم شيرازي، ناصر و جمعي از نويسندگان، (بي تا)، تفسير نمونه، قم: دارالکتب اسلامي، ج19.
30. منتسکيو، (1362)، روح القوانين، علي اکبر مهتدي، تهران.
31. ناصرزاده هوشنگ (1372)، اعلاميه هاي حقوق بشر، موسسه انتشارات دانشگاهي.
32. هاشمي، محمد، (1384)، حقوق بشر و آزادي هاي اساسي، تهران: نشر ميزان، چاپ اول.
منبع:مجموعه مقالات قرآن و حقوق - ش 3