مديريت ديني از منظر قرآن کريم
مديريت ديني از منظر قرآن کريم
چکيده
سازمان ها و شرکت هاي بزرگ دنيا به اين دانش دست يافته اند که محور قراردادن بعضي اصول و ارزش هاي اخلاقي و انساني و حتي ديني به جاي ارزش هاي کسب حداکثر سود، موجب کارايي و اثربخشي بيشتر مديران بر کارکنان و در نتيجه ايجاد فضاي تلاش و خلاقيت براي سازمان مي شود. بويژه محورهاي ارزشي، در حوزه هاي منابع انساني، استراتژي و رسالت سازمان، فرهنگ سازماني و اخلاق حرفه اي برجسته تر شده است.
دانشمندان و مفسران پيشين، تا حدي که براي آنها مسأله بوده، توانسته اند گام هاي ارزشمندي را در تبيين نظام «مطيع و مطاع» در قرآن کريم بردارند. اين امر تا حد زيادي مديون تکرار واژه هاي «طاعه» و هم خانواده هاي آن در قرآن کريم است. از جمله، مي توان به تعريف اطاعت پذيري در تفسير گرانقدر الميزان نام برد. اما مسلم است که يک مدير يا دانشجوي مديريت، با سؤالات ريزتر و کاربردي تري روبروست و انتظار دارد قرآن بتواند به تمام سؤالات ريز و عملياتي او جوابگو باشد.
در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم که روش تحقيق اين جستار مي باشد، ابتدا مستقيما به سراغ قرآن رفته و بدون داشتن پيش فرض از پژوهش هاي پيشين، به تدبر در آن پرداخته شده است.
کليد واژه ها: تفسير موضوعي قرآن، اطاعت پذيري، مديريت ديني، کارايي، مديران سازماني
مقدمه
1. باز شدن افق هاي جديد مبتني بر پيشرفت علم و فناوري
2. کار و تلاش و مهارت مديران و کارکنان سازمان ها و شرکت ها
با توجه به عامل دوم، سازمان هاي دولتي و شرکت هاي خصوصي تلاش مي کنند روحيه کار و تلاش را بر سازمان و شرکت خود حاکم نمايند. مهمترين نوآوري هايي که در زمينه ي نيروي کار و مديران اتفاق مي افتد، مهمترين نوآوري هاي سازمان هاست. کارايي و اثربخشي سازمان، در مهمترين بعد، به کارايي و اثربخشي مديران و کارکنان بستگي دارد. به عبارت ديگر هر چه نيروي انساني يک سازمان، فعال، ماهر و مسئوليت پذيرتر باشند، کارايي و اثربخشي آن سازمان و در نهايت رسيدن به رسالت آن سازمان، بيشتر قابل تحقق خواهد بود. امروزه سازمان ها و شرکت هاي بزرگ دنيا به اين دانش دست يافته اند که محور قرار دادن بعضي اصول و ارزش هاي اخلاقي و انساني و حتي ديني به جاي ارزش هاي کسب حداکثر سود، موجب کارايي و اثربخشي بيشتر مديران بر کارکنان و در نتيجه ايجاد فضاي تلاش و خلاقيت براي سازمان مي شود. بويژه محورهاي ارزشي، در حوزه هاي منابع انساني، استراتژي و رسالت سازمان، فرهنگ سازماني و اخلاق حرفه اي برجسته تر شده است:
اطاعت و فرماندهي
استراتژي و رسالت سازمان
فرهنگ سازماني
1. متحد کردن اعضا)، به گونه اي که شيوي رفتار و برقرار کردن ارتباط را بدانند.
2. به سازمان کمک کند تا خود را با عوامل بيروني وفق دهد. (ريچارد ال دفت، 1377، ج2، ص633)
اخلاق حرفه اي
با اين چهار نگاه، اگر به کارکنان و مديران يک سازمان به عنوان مهمترين عامل پيشرفت و تعالي سازمان نگاه شود، جان مايه اصلي «مديريت» در سازمان، «اطاعت پذيري مبتني بر ارزش ها» مي باشد. مسأله اي که سازمان ها بايد در جهت حل آن حرکت کنند، پايين آورد نرخ عدم اطاعت کارکنان و مديران مياني است. عوامل دروني که موجب افزايش اطاعت پذيري کارکنان مي شود را بايد جستجو نمود و آنها را تقويت نمود و عوامل دروني کاهش دهنده ي اطاعت در نيروي انساني سازمان را بايد ريشه کن کرد. در کشور جمهوري اسلامي ايران ، اکثريت کارکنان و مديران، مذهبي بوده، صبغه ايمان و مسلماني دارند. اين همان فرصت استراتژيک است که مديران عالي مي توانند با به فعليت رساندن آن، شايد به بزرگترين استراتژي نيروي انساني براي رسيدن به اهداف سازمان ها دست يابند. همچنين پرداختن به موضوع اطاعت پذيري موجب شناساندن نحوه رفتار به کارکنان و ارتقاي بينش و ايمان آنها خواهد شد و در اين راستا، موجب تقويت فرهنگ و اخلاق سازماني خواهد شد.
بنابراين، مسأله اي که اين جستار سعي مي کند راه حل آنرا از قرآن بيابد چنين است: چگونه مي توان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را در سازمان هاي دولتي و خصوصي بيشتر کرد؟ سوالات فرعي چنين هستند: تعريف و جايگاه اطاعت پذيري در نظام مديريتي در قرآن چيست؟ چه عواملي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان در سازمان ها را افزايش مي دهد؟ چه عواملي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را کاهش مي دهد؟ آيا اطاعت پذيري در سازمان، ربطي به ايمان کارکنان يا ظواهر ديني و مذهبي آنها دارد يا خير؟ آسيب هاي امر اطاعت پذيري سالم در قرآن چيست؟
در قرآن کريم 71 بار به امر اطاعت پذيري دلالت داده شده است. گاهي قرآن اطاعت پذيري از افرادي را منع مي کند، گاهي به اطاعت پذيري از خداوند و رسولانش امر مي کند و گاهي شرايط مطيع و مطاع را بر مي شمرد. موضوع اطاعت پذيري در قرآن، مستقيماً با ريشه ي «طاعه» قابل جستجو مي باشد. «طاعه» و هم خانواده هاي اين واژه، محققين تشنه حقيقت را به منشوري در قرآن کريم هدايت مي کند که علم سازمان دهي، هدايت و کنترل هر مجموعه ي کوچک يا بزرگ اسلامي را در خود دارد.
روش تحقيق
مفسرين مشهور پيشين قرآن، طبق روش تفسيري خود، هرجا به آيات مربوط به اطاعت پذيري برخورد داشته اند به تفسير آن آيه پرداخته اند. استفاده از تفاسير آنها در دو مورد ارزشمند است: اولاً، تکرار بحث «اطاعت پذيري» در تفاسير آنها نشانگر اهميت آن در نگاه مفسران قرآن است و اين علاوه بر تکرار واژه هاي مربوط به «اطاعت پذيري» در قرآن است. ثانياً، زمينه لازم جهت تدوين پايان نامه، کتاب و مقاله و ديگر نوشته هايي که از يک تحقيق يا پژوهش، گزارش ارائه مي کنند را ايجاد مي کند.
با اين وجود، در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم که روش تحقيق اين جستار مي باشد، ابتدا مستقيما به سراغ قرآن رفته و بدون داشتن پيش فرض از پژوهش هاي پيشين، به تدبر در آن پرداخته شده است . قرآن هم خود مصون کننده مدبرين و محققين از خطا و اشتباه است و هم پي گيري نظام مند آيات و سياق هاي قرآن، تصحيح کننده ي خطا و اشتباه تشنگان اين حقيقت زلال مي باشد. بر اين اساس، تصور اينکه بايد قبل از مراجعه به قرآن به تفاسير مراجعه کرد يا اينکه مراجعه به تفاسير ما را از مراجعه به قرآن عزيز مستغني مي کند خود اشتباه است و امام خميني (ره) در آداب الصلاه از آن به عنوان «حجاب استفاده از قرآن» نام مي برد. (مرادي زنجاني، لساني فشارکي، 1386 ، ج1، ص11)
بنابراين، ابتدا آياتي که در آنها کلمه «طاعه» يا هم خانواده هاي اين کلمه آمده با استفاده از «معجم المفهرس آيات قرآن کريم» استخراج مي شود. 71 بار، اين واژه و هم خانواده هاي آن در قرآن تکرار شده اند. سياق ها يا رکوعاتي که آيات مذکور در دل آنها آورده شده مشخص مي شود. سياق ها به ترتيب، از آخر به اول مصحف قرآن چينش مي شوند. سپس با توجه به موضوع و مسائل مربوط، در آن آيات تدبر مي شود. (مرادي زنجاني؛ لساني فشارکي، 1386، ج1، صص230-232) به جاي تدبر در تک آياتي که موضوع «طاعه» در آنها مطرح شده، به تدبر در سياق هاي مربوطه پرداخته مي شود. سياق يا رکوعات، تعدادي آيه در کنار هم هستند که موضوعات مشترکي داشته و با هم در ارتباط بيشتر هستند. ابتدا در آيه اي که واژه طاعه در آن آمده تدبر مي شود، سپس به ترتيب، آيات بعدي تا انتهاي سياق و آيات ماقبل آيه اول تا ابتداي سياق تدبر مي شود. نتايج تدبر به صورت نکته اي نوشته شده و سپس به صورت مقاله در مي آيد. (مرادي زنجاني، لساني فشارکي، 1386، ج1، صص 90-95)
اين تحقيق تلاش مي کند چارچوب نظري و منشور مديريت در قرآن به صورت کلي را استخراج کند. لذا اين نوشتار ادعا نمي کند آموزه هايي که به زيور کلام فارسي آراسته، جوابگوي تمام مسائل مربوط به نظام اطاعت پذيري و مديريت در سازمان مي باشد، بلکه اين تحقيق در حقيقت روايت داستان تشنگي محققش است که سعي مي کند از زلال چشمه وحي به التذاذ روح دست يابد؛ از اين جهت حقايق کشف شده، در حقيقت، ناظر به مسائل زنده و حاضر در ذهن اين نويسنده است و او و ديگران را از مراجعه به مصحف نوراني مستغني نمي کند؛ بويژه اينکه التذاذ تلاوت، تدبر و تعمق در کلام وحي و يگانگي روح قرائت کننده با آن روح (کتاب) محفوظ، مسلماً در اين ادبيات، بسي کمتر حاصل مي شود.
ضرورت مطالعه اطاعت پذيري از منظر قرآن
گاهي اطاعت پذيري موجب کفر ورزيدن انسان به خداوند متعال مي شود. «فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِع مِنهُم ءاثِمًا أوْ كَفُورا» (انسان، 24) پس در برابر فرمان پروردگارت شکيبايي کن، و از آنان، گناهکار يا ناسپاسگذار، فرمان مبر. از اين جهت مي توان گفت اهميت اعمال و بويژه امر اطاعت پذيري از آنچه در نظام مديريت سرزمين باختر تصور مي شود بيشتر است.
قرآن در جاهاي مختلف به تکريم والدين و اطاعت از آنها امر فرموده است. از آن جمله، آياتي در دو سوره لقمان و عنکبوت مي باشد. قرآن، دليل اکرام و احترام به والدين را نيز بيان مي کند. مثلاً در مورد احترام به مادر، به دوراني اشاره مي کند که مادر او را در شکم خود حمل کرده و سپس ماه ها به او شيرداده است. با توجه به اين اکرام و احترام که بايد در همه حال وجود داشته باشد و به هيچ وجه ترک نشود، قرآن در موضعي اطاعت از پدر و مادر را نهي مي کند. نهي اطاعت پذيري از مادر و پدر در قرآن کريم مؤيد دو مطلب مي باشد: اولاً، امر اطاعت پذيري امري است که بر بسياري از امور ديگر حاکم مي باشد؛ حتي بر وظيفه احترام به پدر و مادر. ثانياً اين نکته برداشت مي شود که در مواقعي نبايد حتي از پدر و مادر ا طاعت کرد.
«وَ وَصَّينَا الإنسانَ بِوالِدَيهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهنًا عَلي وَهنٍ وَ فِصالُهُ في عامَينِ أنِ اشكُر لي وَ لِوالِدَيكَ إِلَيَّ المَصيرُ وَ إِن جاهَداكَ عَلي أن تُشرِكَ بي ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفًا وَ اتَّبِع سَبيلَ مَن أنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (لقمان، 14 و 15) و انسان را درباره ي پدر و مادرش سفارش کرديم؛ مادر به او باردار شد، سستي بر روي سستي و از شيرباز گرفتنش در دوسال است. [آري به او سفارش کرديم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوي من است و اگر تو را وادارند تا درباره چيزي که تو را بدان دانشي نيست به من شرک ورزي، از آنان فرمان نبر، ولي در دنيا به خوبي با آنان معاشرت کن و راه کسي را پيروي کن که توبه کنان به سوي من باز مي گردد. و [سرانجام] بازگشت شما به سوي من است و از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد شما را با خبر خواهم کرد.« وَ وَصَّينَا الإنسانَ بِوالِدَيهِ حُسنًا وَ إن جاهَداكَ لِتُشرِكَ بي ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما إِلَيَّ مَرجِعُكُم فَأُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (عنکبوت، 8) و به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند، ولي اگر آنان با تو درکوشند تا چيزي را که بدان علم نداري با من شريک گرداني، از ايشان اطاعت مکن. سرانجامتان به سوي من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد با خبر خواهم کرد. با اين اشاره، اطاعت نکردن از بعضي مديران عالي و الگوهاي مديريتي بيشتر مقبول نظر مي افتد.
جايگاه اطاعت پذيري در قرآن کريم
اطاعت پذيري در قرآن، چه نفياً و چه اثباتاً، به نيت قصد قربت انجام مي پذيرد. يعني اگر مديران مياني، عملياتي و کارکنان بخواهند بر اساس فرمان قرآن گام بردارند، چه بخواهند از مدير، در دستورات، سياست ها، خط مشي ها، راهبردها و روش ها اطاعت پذيري داشته باشند و چه بخواهند از آنها اطاعت نکنند، بايد با نيت قصد قربت انجام دهند.
به عبارت ديگر، هر مدير مياني، عملياتي و کارکناني که در سازمان از مدير يا الگويي پيروي مي کنند و يا حتي پيروي نمي کنند، بايد اين کار را به نيت اطاعت پذيري از خداي متعال انجام دهند. اين، نه فقط مختص نظام مديريت در قرآن، که مشمول همه امور و اعمال مبتني بر قرآن است، که در امر اطاعت پذيري هم جريان دارد. با توجه به اين مطلب و تعريفي که از اطاعت پذيري ارائه مي شود، در حقيقت هر مدير مياني، عملياتي و کارکناني که در نظام مديريتي قرآن، از الگو، مدير يا سياستي پيروي مي کند يا نمي کند، بايد با دل دادن و طوع و رغبت به خدا، اين کار را انجام دهد. «كَلاّ لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب» ؛(علق، 19) هر گز [روح حاکم را نپذير] و اطاعت مکن و سجده کن و [اينگونه] خود را به خدا نزديک کن، «...وَ أطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعمَلُونَ»؛ (مجادله، 13)... و از خدا و رسولش پيروي کنيد و خداوند آنچه انجام مي دهيد را مي داند؛ از اين جهت است که هر کس در نظام مديريتي کاري براي مديرش انجام مي دهد، با طوع و رغبت انجام مي دهد؛ زيرا او کار را براي خدا انجام مي دهد.
قطعاً در نظامي که اينگونه به اطاعت پذيري توجه شده و آنرا به همراه طوع و رغبت در راستاي اطاعت پذيري از خداوند تبيين مي کند، به ويژگي هاي مديران و سياست ها و خط مشي ها به مراتب بيشتر توجه نموده است. به طور مسلم، مدير و الگويي که تبعيت مي شود بايد داراي ويژگي هاي تأييد شده توسط قرآن باشد تا تبعيت از او، همان اطاعت از خداوند باشد. در جامعه ي کاري اسلامي که بر اساس دين مبين اسلام و رهنمودهاي قرآن کريم بنا شده و بويژه در نظام مديريت دولتي، بايد ريشه ي انگيزش مديران مياني، عملياتي و کارکنان براي کار يا فرار از کار را در ويژگي هاي مديران عالي و الگوهاي دستوري جستجو کرد. به دليل اهميت فراوان، نويسنده اين موضوع را تحت سه سرفصل بيان مي کند.
تعريف اطاعت پذيري
در اين آيه گوش دادن، اطاعت پذيري و انفاق کردن در کنار هم آمده است. محقق از اين مجانبت چنين استفاده مي کند که 3 امر اطاعت پذيري، گوش دادن و انفاق کردن، قرابت معنا دارند. در ميان سه امري که در آيه فوق آمده، انفاق، بيشتر در عالم خارج به چشم مي آيد و انتقال مفهوم آن با تعريف آسانتر است.
کسي که انفاق مي کند (أنفِقُوا)، مال خود را بذل و بخشش مي کند و اختيار مال خود را تمام و کمال به طرف ديگرِ اين رابطه مي دهد. البته کسي که انفاق مي کند براي اين کار، بايد نفس خود را به اختيار درآورده باشد و گاهي در سختي نيز مي افتد.
کسي که گوش مي دهد (إسمَعُوا)، همانطور که از واژه فارسي آن فهميده مي شود، گوش خود را و در حقيقت ذهن و فکر و اراده انجام کارهاي ديگر را، در اختيار صاحب صوت و گوينده قرار مي دهد. براي اين کار، در وهله اول، او دل خود را که مي خواهد به کارهاي مختلف بپردازد و ذهن خود را که مي خواهد به خيال پردازي يا تفکر در امور ديگر بپردازد راهوار کرده و با کلام گوينده همراه مي کند. در حقيقت، مهارت گوش کردن، مهارت همراهي دل و ذهن با کلام گوينده مي باشد و به کنترل نفس نياز دارد.
با توجه به قرابت (أطِيعوا) با (أنفِقُوا) و (إِسمَعُوا) و (شُحَّ نَفسِهِ) مي توان برداشت نمود اطاعت پذيري نيز از سنخ بذل و بخشش، اما با طوع و رغبت است. کسي که فرمان مدير را اطاعت مي کند، در حقيقت اراده و اختيار مدير و سازمان را به اراده و اختيار خود ترجيح مي دهد و با طوع و رغبت، زمان، عمر، توانايي هاي فکري، احساسي، مهارتي، هنري و جسمي خود را در اختيار مدير و سازمان خود قرار مي دهد. براي اين عمل نيز انسان بايد در وهله اول هواهاي نفساني را از خود دور نمايد.
نقش مديران و محتواي الگوهاي مديريتي در اطاعت پذيري
1. مديران و الگوهاي مديريتي که مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان را از بندگي خدا باز مي دارد.«أرَأيتَ الَّذي يَنهي؛ عَبدًا إذا صَلّي»؛ (علق، 9 و10) آن مدير کسي بوده که پيش از اين بر سبيل هدايت بوده ولي اکنون نيست. «أرَأيتَ إن كانَ عَلَي الْهُدي أو أمَرَ بِالتَّقوي أرَأيتَ إن كَذَّبَ وَ تَوَلّي ألَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري»؛ (علق، 14-11) اکنون او با اينکه حق را از غير حق تشخيص مي دهد، از فرامين خدا سرپيچي مي کند و آنچه پيش از اين اعتقاد داشته را تکذيب مي نمايد. او مديري است که فراموش کرده که در حقيقت خدا مي بيند.
2. مدير يا الگوهاي مديريتي که غير از دسته اول مي باشند. آنها مديراني هستند که خداوند مردم را به اطاعت از آنها فراخوانده و اطاعت از آنها را اطاعت از خود مي داند: «يَأيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أطِيعُوا اللَّهَ وَ أطِيعُوا الرّسُولَ وَ أولِي الأمرِ مِنکُم...» در آيه اول سوره علق، که بنابر روش تحقيق، مهمترين سياق براي استخراج موارد مربوط به اطاعت پذيري مي باشد، خداوند به خواندن امر فرموده که منظور خواندن قرآن است «اقرأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»؛ (علق، 1) بخوان به نام پروردگارت که خلق نمود.
تلاوت قرآن در حقيقت به مديران، قابليت اطاعت پذيري مي دهد. مديراني که مأنوس با قرآن باشند، هم بر سبيل هدايت اند و هم دچار تقليل گرايي در برداشت و اجراي احکام الهي نمي شوند. به علاوه، الگوهاي مديريتي که برگرفته از قرآن باشد، قابليت اطاعت پذيري را کسب مي کند و دچار تقليل گرايي نيز نيست. هر چه انس مدير و تطابق الگوي مديريتي با قرآن بيشتر باشد، قابليت اطاعت پذيري از آن بيشتر و بيشتر مي شود. با توجه به اينکه در منشورهاي اخلاقي شرکت ها و سازمان ها به موارد اخلاقي، از جمله عدم ارتشا، صداقت و راستگويي و... امر مي شود، مي توان گفت که منشورهاي اخلاقي سازمان ها، حرکت به سوي تدوين مصاديق تقوا در شغل ها وصنف هاي و سازمان ها، مي باشد. به عبارت ديگر، پايه و اساس تدوين منشورهاي اخلاقي و سازمان ها حذف تمامي مصاديق «فسق» و «فساد» در سازمان مي باشد. استراتژي هاي اخلاقي در رويکرد هاي جديد خود سعي دارند با کم کردن مصاديق فسق و فساد، سازمان را هر چه بيشتر «اصلاح» نمايند. اما نکته مهم اين است که در جامعه اسلامي ، منشورهاي اخلاق حرفه اي بايد بر اساس آموزه هاي قرآن تدوين شوند. «فَأينَ تَذهَبُونَ إن هُوَ إِلاّ ذِكرٌ لِلعالَمينَ لِمَن شاءَ مِنكُم أن يَستَقيمَ»؛ (تکوير، 28-26) پس به کجا مي رويد؟ اين سخن جز ذکري براي عالميان نيست، براي کساني که مي خواهند بر صراط مستقيم حرکت کنند.
در تقسيم بندي مي بينيم مديران و الگوهايي قابل اطاعت پذيري هستند که خود مقيدند بر سبيل هدايت باشند و ديگران را به تقواي الهي امر مي کنند. دليل اينکه قرآن تبعيت از نوع کلي انسان ها را تأييد نمي کند، طغيانگري انسان است. انسان، به محض اينکه استغناي خود را احساس کرد، سر بر طغيان و سرکشي مي سپارد و البته اين از خصوصيات ذاتي انسان است. از مهمترين مسائلي که انسان را به طغيان وا مي دارد، احساس استغنا در علم مي باشد. کساني که علم و دانش را در اختيار دارند، احتمال طغيان و سرکشي آنها بيشتر است.«عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم يَعلَم كَلاّ إنَّ الإنسانَ لَيَطغي أنْ رَآهُ استَغني» (علق 7-5) خداوند به انسان آنچه را که نمي دانست آموخت، همانا انسان هر گاه خود را مستغني ببيند، طغيان مي کند. به اين علت، در قرآن، اطاعت نکردن بر اطاعت کردن مقدم است. يعني اول بايد دانسته شود چه مديراني اصلا قابليت اطاعت پذيري را ندارند.
مديراني که خداوند را تکذيب مي کنند و با عمل و گفتار، از خداوند روي گرداني مي نمايند، قابليت اطاعت را ندارند. اين مديران و الگوهاي مديريتي، نظارت خداوند را باور ندارند يا به آن بي توجهي مي کنند. «ألَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري»؛ (علق،14) آيا نمي داند که خداوند در حقيقت، [بر همه چيز] ناظر است. شايسته است مديران هميشه اين آيه را مد نظر داشته باشند و آنرا نصب العين خود قرار دهند.
ويژگي هايي از مديران و الگوهاي مديريتي که اطاعت پذيري کارکنان را بيشتر مي کند
الف. مُطاع وامين بودن
در وهله ي اول، اين مديران بايد از طريق مديران مياني، عملياتي و کارکنان مطاع باشند. در تعريف سازمان گفته مي شود نهادي اجتماعي است که به صورت منظم و آگاهانه شکل گرفته و براي رسيدن به اهدافي مشخص تلاش مي کند. (ريچارد ال دفت، 1377، ج1) اگر اطاعت نباشد هيچ سازماني شکل نمي گيرد. در اين تعريف و تعريف هاي مشابه ديگر از سازمان، به رابطه انسان ها با مديران فوق خود اشاره اي نشده است؛ در حالي با تکيه اي که قرآن بر اطاعت پذيري مي کند، خود به خود سازماني نظام مند، مبتني بر هدف و تلاش دروني کارکنان براي رسيدن به اهداف بسيار عالي شکل و قوام مي گيرد. به کلامي ديگر، اگر در نهادي اجتماعي، اطاعت پذيري کارکنان و مديران مياني و عملياتي از رهبر و مديران عالي وجود داشته باشد، آن نهاد شکل سازمان به خود مي گيرد و هدف هاي مديران عالي (سازمان) محقق مي شود.
امانتداري ويژگي دوم اين مديران است (...ثَم أمين). امانتداري در درجه اول مربوط به حفظ امکانات و تجهيزات و پاس داشت حقوق کساني است که در حوزه اطاعت مدير مي باشد. در درجه اول، مدير و الگوهاي مديريتي بايد نسبت به جسم و روح کارکنان و مديران خود امانتدار باشند. همچنين، قدرتي که در اختيار مديران قرار مي گيرد، امانتي است که بايد در جهت نزديک تر شدن سازمان به رسالت خود استفاده شود. امکانات و تجهيزاتي که در اختيار مدير قرار مي گيرد جز در راه رسيدن به افق هاي روشن در رسالت و چشم انداز نبايد مورد استفاده قرار گيرد. به ديگر سخن، اگر از اين طرف، مديران مياني، عملياتي و کارکنان، اختيار خود و مهارت هاي خود و زمان خود را در اختيار مدير قرار مي دهند تا او مطاع گردد، مديران نيز بايد با رعايت امانت، حق و حقوق اساسي و جزئي آنها را دقيقاً و در همه جا و در همه زمان ها رعايت کنند. ملموس است. به طور مثال مديران و فرماندهان در سازمان هاي نظام لازم است قدرت در اختيار خود را امانت دانسته، نسبت به حقوق زيردستان راعي باشند و تمامي اختيارات، امکانات و تجهيزات را در جهت رسالت سازماني به کار بندند. به عکس آنچه تصور مي شود، به نظر قرآن، مهمترين شاخصه براي کساني که به عنوان مطاع بودن انتخاب مي شوند امانتداري است. به گونه اي که اين صفت حتي بر علم و دانش هم برتري دارد. البته معيار دانش لازم براي مدير، منطق و مدرک لازم براي دست يافتن به قابليت امانتداري است.«وَ ما صاحِبُكُم بِمَجنُونٍ»؛ (تکوير، 22) پيامبر اکرم (ص) مجنون و ديوانه نيست».
ب. هم صحبتي با زيردستان
ج. شناخت و اعتماد به غيب در کارها
د. رسالت مداري و بزرگواري
تفسير کلمه «رسول» به کسي که فقط رسالت دارد خبر را بياورد و در نهايت آن خبر را تشريح نمايد، تفسيري تقليل گرايانه و ناقص است. رسالت چيزي فراتر از رساندن پيام است و رسول، وظايف بيشتري از رساندن خبر دارد، هر کسي وظيفه اي دارد، رسالت دارد آن وظيفه را انجام دهد و رسول آن وظيفه است. واژه «رسول»، يعني کسي که رسالت دارد کاري را پيش ببرد. پس با اين تعريف، هر مدير در قرآن ، رسول انجام رسالت سازماني است. همانگونه پيامبر اکرم(ص) در کنار رساندن آيات قرآن و آموزش آن به ياران خود، موظف هستند کارهاي فردي و اجتماعي فراواني را پيش ببرند که يکي از رسالت هاي قطعي پيامبر اکرم(ص) ايجاد و حفظ و توسعه جامعه اسلامي است و به تعبير ديگر، ايشان بايد مديريت اجتماع.
در بخش دوم، مدير موفق اهل کرامت و بزرگواري است. يعني در هر کجا که مي تواند از مهارت، تلاش و حتي اموال شخصي خود بذل و بخشش مي کند و اگر از کسي خطايي مي کند مي بخشد. بزرگواري و با طبع بلند به ديگران، بخشش کردن و خطاهاي ديگران را بخشيدن، از ويژگي هاي مديران است. اما اين ويژگي در تعريف و برداشت ما بايد با ويژگي رسول بودن مدير رابطه ي سيستماتيک داشته باشد. همچنين بزرگواري مدير بايد در نظام مبتني بر امانتداري مدير تعريف شود. امانتداري مدير، پايه و اصل و چارچوب است. کرامت مدير، شخصي است و بر پايه هاي امانتداري و رسالت مداري استوار است. به سخن ديگر، مدير نمي تواند براي نشان دادن کرامت از خود، از حق و حقوق و اموال و حتي رسالتي که سازمان دارد بگذرد، يا آنها را بذل و بخشش کند. دادن امتياز به مديران مياني، عملياتي و کارکنان در جهت افزودن به مهارت و تلاش آنان تيشه زدن به ريشه است. استفاده از اموال دولتي براي کار بيشتر کارکنان، ناقض اصول امانتداري و رسالت مداري مدير است. کسي که اين شيوه را پيش مي گيرد، کم کم صلاحيت خود را براي مديريت از بين مي برد. کرامت مدير از اموال شخصي و حقوق شخصي او شکل مي گيرد، نه اموال و حقوق سازماني.
ه ـ انس با قرآن و ثبات قدم
و. داشتن قدرتي که ريشه در عرش دارد
عوامل افزايش انگيزه ي اطاعت پذيري در بين مديران مياني، عملياتي و کارکنان
در نظام مديريت از منظر قرآن که انتخاب مديران و الگوها بر اساس آخرت گرايي و انس با قرآن انجام شده، عوامل ارزشمند و تأثيرگذاري براي افزايش انگيزه ي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان وجود دارد. در اين نظام، همه مديران مياني، عملياتي و کارکنان و تمام عناصر مؤثر در سازمان، کار خود را در راستاي کار براي خدا مي بينند و بنابراين هيچ کجا منفعت خود را بر منفعت سازمان ترجيح نمي دهند. مديران عالي سازمان نيز بايد اين روح را بر سازمان حاکم کنند که «إنّ اللهَ يَري». مديران بايد نظارت خدا و کار براي او را جزء ارزش ها و سياست هاي اصلي سازمان تعريف کنند و بر اساس آن تصميم گيري کنند. در درون الگوهاي مديريتي سازمان، تذکر به نظارت خدا و کار براي او بايد در اولويت اول قرار گرفته باشد.
الگوهايي که مبتني بر قرآن شکل گرفته باشد، در حقيقت تابع حکم خداوند بوده و اطاعت پذيري از آنها، اطاعت پذيري از خدا محسوب مي شود. بنابراين در اين نظام، براي اجراي اين الگوها نيز انگيزه فراواني وجود خواهد داشت. در واقع، اطاعت پذيري از مدير و الگوهاي مديريتي تأييد شده توسط قرآن، عين عبوديت است و نتيجه اش قرب به خدا مي باشد. «...وَ اسجُد وَ اقتَرِب»؛ به تعبير ديگر، در اين نظام، از روح عبوديت حاکم بر مؤمنان و مسلمانان استفاده مي شود و در خدمت اجتماع، دولت، اقتصاد، سياست، رسالت هاي نيروهاي مسلح و حتي شرکت هاي خصوصي استفاده مي شود. در حقيقت، عبوديت، اطاعت پذيري را در عمق جان مسلمانان و مؤمنان ريشه دار مي کند و از طرف ديگر، اطاعت پذيري موجب عبوديت بيشتر مومنان و مسلمانان مي شود. اطاعت موجب بخشيده شدن گناهان انسان مي شود و اين خود بزرگترين انگيزه براي اطاعت پذيري از مدير مي باشد. «أنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أطيعُونِ يَغفِر لَكُم مِن ذُنُوبِكُم وَ يُؤَخِّركُم إِلي أجَلٍ مُسَمًّي إنَّ أجَلَ اللّهِ إذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَو كُنتُم تَعلَمُونَ»؛ (نوح، 3 و4) به پرستش و عبوديت خداوند بپردازيد و تقوا پيشه کنيد و از من، [نوح نبي] اطاعت کنيد، [در پاداش]، خداوند از گناهانتان مي بخشد و تا زمان مرگ قطعي شما، به شما عمر مي دهد و هنگامي که مرگ از جانب خداوند بيايد، لحظه اي تأخير نمي کند، البته اگر بدانيد! اينگونه است که کار و تلاش در جامعه مومنان و مسلمانان، مانند معامله و تجارت با خداوند متعال مي باشد.
از وعده هاي ديگري که قرآن به فرمان بران داده است، رسيدن به فلاح و سعادت است. در حقيقت، مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان با ترجيح فرامين مدير الهي و الگوهاي مديريتي بر اراده و منافع کوتاه مدت خود، چيزي بهتر از آنها را به دست مي آورند. آنها با بذل اختيار، عمر، زمان و توانايي هاي خود، آنچه در نظر خدا براي آنها بهتر است کسب مي کنند. در بعضي موارد خداوند از مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي خواهد به فرامين خوب گوش دهند و اطاعت پذيري کنند. لازمه خوب گوش دادن و دادن اختيار به مديران ارشد، در دست داشتن نفس است. از طرف ديگر، خداوند نيز رياضت و خودسازي انسان ها را به وسيله نظام اطاعت پذيري به ميان جامعه کشانده است. قرآن کريم بدين گونه تأديب نفس را از محيط هاي فردي ـ عرفاني، به جامعه آورده تا در رسيدن به اثربخشي و کارايي قوانين استفاده شود. خداوند به مديران مياني، عملياتي و کارکنان وعده مي دهد اگر در امر اطاعت پذيري، دچار سختي شدند، خداوند آنها را رستگار خواهد کرد «...وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ»؛ (تغابن، 16)
بنا به نظر قرآن کريم، روش ارتباط مستقيم و بيان دستورات توسط مدير، ميزان تأثيرپذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان و اطاعت پذيري انها را بيشتر مي کند. به عبارت ديگر، اطاعت پذيري از دستورات مسموع، بيشتر از دستورات مکتوب مي باشد.«فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أطيعُوا وَ أَنفِقُوا خَيرًا ِلأنفُسِكُم وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ»؛ (تغابن، 16) تقواي الهي پيشه کنيد تا آنجا که مي توانيد و گوش فرا دهيد و اطاعت پذيري کنيد و انفاق نماييد، اين اعمال براي نفس هاي شما اثربخش تر است، هر کس [که براي انجام اين امور] از هواهاي نفساني اش بگذرد، همانا رستگار خواهد بود. لذا اگر در سلسله مراتب مديريت و فرماندهي، مدير عملياتي و کارکنان دور دست از مدير ارشد باشند بهتر است مدير عملياتي دستورات و رسالت مديريتي مکتوب را براي خود و بقيه کارکنان بخواند.
از آيه اخير اين چنين استنباط مي شود که در نظام مديريت در قرآن، تقواي الهي، زمينه اي ارزشمند براي افزايش اطاعت پذيري و ايجاد روحيه کار و تلاش در ميان مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي باشد. ايجاد روحيه تقوا در سازمان، زمينه لازم براي حرکت پرشتاب سازمان را محيا مي کند. در حقيقت، اطاعت يعني بذل اراده و اختيار خود به مدير و الگوهاي مديريتي و اين امر، به در اختيار داشتن دل (نفس) نياز دارد. براي گذشتن از منافع کوتاه مدت، دل (نفس) بايد از آنها بگذرد و لازمه اطاعت پذيري، در اختيار داشتن و بر کف گذاشتن دل است. رعايت تقواي الهي يعني اينکه انسان خود را و دل و نفس خود را در چارچوب قوانين الهي قرار دهد. تقوا از سنخ الهامات الهي بوده و در مقابل فجور قرار دارد. تزکيه نفس يعني تبعيت از الهامات تقوي و پرهيز از الهامات فجوري «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها قَد أفلَحَ مَن زَكّاها وَ قَد خابَ مَن دَسّاها»؛ (شمس، 10-7) و [به] نفس و آنچه آنرا تسويه مي کند، سپس [او] به نفس پليدکاري و تقوا را الهام نمود، به درستي که کسي رستگار است که نفسش را تزکيه نمود و کسي خسارت ديده که رهايش نمود، ترويج روحيه تبعيت از تقوا در سازمان و دعوت به آن از طرف مديران عالي و الگوهاي مديريتي، موجب افزايش اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان سازمان مي شود.
در جايي ديگر، قرآن بعضي مصاديق تقوا را برپايي نماز و پرداخت زکات بيان کرده است. قرآن معتقد است ترويج تقواي الهي، مثل اقامه نماز و پرداخت زکات، ميزان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را بيشتر مي کند.«...فَأقيمُوا الصَّلاه وَ ءاتُوا الزَّكاهَ وَ أطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعمَلُونَ»؛ (مجادله،13)... پس نماز و زکات را به پا داريد و از دستورات خدا و رسول او اطاعت کنيد و خداوند آنچه انجام مي دهيد را مي بيند. علت اين امر اين است که مقيد کردن خود نسبت به تقوا از جمله مقيد کردن خود نسبت به اقامه نماز جماعت و زکات، نفس را در مهار مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان مي آورد. با در دست داشتن مهار نفس، ميزان طوع و رغبت آنها به دستورات و فرامين مديريتي بيشتر مي شود.
مورد ديگري که اطاعت پذيري را در کارکنان و مديران سازمان افزايش مي دهد توکل به خداوند است. ارزش ذاتي توکل، در فعاليت هاي روزمره و بويژه در فعاليت هاي سازماني مشخص مي شود. توکل يعني دادن وکالت خود و آينده خود به دست خدا. خداوندي که ربوبيت دارد و همچنين اله است. کسي که پروردگار مشرق و مغرب است و کسي جز او نيست. (مرادي زنجاني؛ لساني فشارکي، 1385، ج1 ،185- 188) کارکنان و مديران با توکل به خدا، دچار سردرگمي نسبت به آينده و نتيجه نمي شوند و فقط اطاعت پذيري مي کنند.«اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ»؛ (تغابن، 13) خدايي جز او نيست و مؤمنان فقط بر الله توکل مي کنند. مديران بايد روحيه توکل را نيز در سازمان خود ترويج نمايند.
مدير منتخب توسط قرآن، براي افزايش اطاعت پذيري در سازمان خود، از افراد عيب جو و سخن چين، کساني که از خير و خوبي منع مي کنند و همچنين از گناه کاران، اطاعت نمي کند. همچنين مدير نبايد از گستاخ ها و عصيانگران و زنازادگاني که پول و قدرت در اختيار دارند اطاعت پذيري داشته و صرفا به خاطر پولشان از آنها پيروي کند.«وَ لا تُطِع كُلَّ حَلاّفٍ مَهينٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَميمٍ مَنّاعٍ لِلخَيرِ مُعتَدٍ أثيمٍ عُتُلٍّ بَعدَ ذلِكَ زَنيمٍ أن كانَ ذا مالٍ وَ بَنينَ»؛ (قلم، 14-10) از کسي که تلاش مي کند با قسم خوردن کار خويش را پيش برد ولي دون سيرت است، اطاعت مکن. همچنين از کساني که براي خودشيريني، پادويي مي کنند اطاعت پذيري نداشته باش؛ از کساني که از خير منع مي کنند و گناهکار و عصيانگر هستند اطاعت مکن؛ آنان درشت خو هستند و گستاخي پيشه کرده اند، همچنين از زنازادگان حتي اگر داراي مال و فرزندهايي باشند پيروي مکن.
با توجه به آيه هاي سوره قلم، چنين برداشت مي شود که يکي از راهکارهاي اساسي براي افزايش اطاعت پذيري و در نتيجه کارآمدي و اثربخشي سازمان، رفع خبرچيني و پادويي براي خودشيريني در سازمان است. اما نکته مهمتر اين است که اگر در سازماني سخن چيني (زيراب زني) رواج دارد، به نظر قرآن، نقصي در مديريت سازمان مي باشد. با رفع مشکل سخن چيني در سازمان، امنيت شغلي افراد بيشتر شده، ميل و رغبت همه به انجام کار خود به صورت فوق العاده اي زياد مي شود. به سخن ديگر، اگر در سازماني سخن چيني و پادويي وجود داشته باشد، علت اصلي اين ابتلاي سازماني در مديريت سازمان است.
در قرآن از مديران خواسته شده از «مکذبين» اطاعت پذيري نکنند. در زبان قرآن، مکذبين اهل تسامح و تساهل هستند و دوست دارند مديران و الگوهاي مديريتي نيز اهل تسامل و تساهل باشند. در نظام مديريتي قرآن، مکذبين همان مديران مياني، عملياتي و کارکناني هستند که سعي مي کنند مديران عالي و الگوهاي مديريتي سازمان را به سوي تساهل و تسامح بکشند. آنها خود به دنبال فرار از تکليف ها و وظايف خود هستند و مي خواهند مدير نيز مثل آنها اهل تسامح و تساهل باشد. قرآن کريم مي فرمايد: «فَلا تُطِعِ المُكَذِّبينَ وَدُّوا لَوْ تُدهِنُ فَيُدهِنُونَ»؛ (قلم، 9-8) از مکذبين اطاعت مکن، آنها کساني هستند که دوست دارند تو در کارهايت تساهل و تسامح بورزي و آنها نيز چنين کنند.
عوامل کاهش انگيزه ي اطاعت پذيري در بين مديران مياني، عملياتي و کارکنان
گاهي اطاعت پذيري گناه محسوب مي شود. «فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِع مِنهُم ءاثِمًا أو كَفُورا»؛ (انسان، 24) پس در برابر فرمان پروردگارت شکيبايي کن و از آنان، گناهکار يا ناسپاسگذار، فرمان مبر. گاهي نيز اطاعت پذيري مؤمنين را به ورطه کفر مي کشاند. بنابراين، اگر امر مدير، سياست، راهبردي، خط مشي، يا منشور اخلاق مطابق با حکم پروردگار نيست، چرا بايد مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان از آن پيروي کنند و براي انجام آن انگيزه دروني داشته باشند؟
از مواردي که موجب کاهش انگيزه براي اطاعت پذيري در سازمان مي شود، فتنه هاي خانواده و يا دلبستگي مفرط و نامشروع به اموال است. سازمان نبايد از خانواده ي کارکنان خود غافل باشد. مديران عالي، مديران مياني، عملياتي و کارکنان نيز نبايد از خانواد خود غافل باشند. گاهي اين خانواده است که انگيزه دروني انسان را براي اطاعت پذيري کم مي کند. در اين مواقع خانواده فتنه اي فرا راه اطاعت پذيري است. به تعبير قرآن، در اين مواقع، همسران و فرزندان، دشمن کارکنان يا مديران مؤمن و مسلمان مي شوند. دلبستگي به اموال نيز موجب کم شدن اطاعت پذيري مي شود. «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إنَّ مِن أزواجِكُم وَ أولادِكُم عَدُوًّا لَكُم فَاحذَرُوهُم وَ إن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ إنما أموالکم مِن أزواجِكُم وَ أولادِكُم فِتنَه والله عِندَه أجر عَظيم»؛ (تغابن، 15-14) اي کساني که ايمان داريد، از بين همسران و اولاد شما دشمناني براي شما هستند، پس از آنها پرهيز کنيد، اما آنها را ببخشيد و با نرمي و غفران برخورد کنيد که خداوند نيز غفور و رحيم است، آن اموال و اولاد براي شما فتنه و آزمايش است. اما در نزد خداوند اجر و پاداشي بزرگ است.
نوع ديگر، رابطه مديران مياني، عملياتي و کارکنان با خارج سازمان، شامل رابطه به دليل شغل ديگر، رابطه حزبي، گروهي، قبليه اي، سياسي، مذهبي و روابط ديگر است. مديران ارشد نبايد از اين روابط غافل باشند. اين روابط مي تواند به شدت به انگيزه اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان داخل سازمان ضربه وارد کند.
گاهي مديران مياني، عملياتي و کارکنان داخل سازمان با افرادي خارج از سازمان عهد و الفتي دارند که بر اساس آن، بعضي از دستورهاي مدير يا الگوهاي مديريتي را نقض مي کنند. روش هاي آنها نقض تمام فرامين نيست؛ بلکه مقداري از فرامين را عمل مي کنند و از انجام مقداري سرپيچي مي کنند؛ يا اجراي دستور را به تعويق مي اندازند، يا در حوزه اي کم ضرورت، فرمان را اجرا مي کنند و در حوزه هاي اصلي اين فرمان را اجرا نمي کنند و.... در اين مواقع ميزان اطاعت پذيري اين مديران مياني، عملياتي و کارکنان به شدت کاهش پيدا مي کند. گاهي مديران مياني، عملياتي و کارکنان با افراد و گروه هايي در خارج از سازمان ارتباط دارند که به خدا و رسول او و قرآن ايمان ندارند. با توجه به اينکه اطاعت پذيري سازماني بر اساس قرآن شکل گرفته، اين نوع رابطه آنها، بوي نفاق دارد: «أ لَم تَرَ إِلَي الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ ِلإخوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِن أهلِ الكِتابِ لَئِن أخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَكُم وَ لا نُطيعُ فيكُم أحَدًا أبَدًا وَ إن قُتِلتُم لَنَنصُرَنَّكُم وَ اللّهُ يَشهَدُ إنَّهُم لَكاذِبُون»؛ (حشر، 11) آيا نمي بينيد کساني که نفاق ورزيدند با کفار اهل کتاب مي گويند اگر از حوزه تسليم خارج شديد و طغيان نموديد ما نيز با شما از دين خارج مي شويم، بر ضد شما هيچ موقع از کسي اطاعت پذيري نخواهيم داشت و اگر به جنگ بپردازيد، ما نيز شما را ياري خواهيم کرد، اين در حالي است که خداوند شهادت مي دهد آنها کاذب هستند. البته در نهايت اين گروه نه از مديران سازمان اطاعت پذيري مي کنند و نه از آنهايي که در خارج از سازمان عهد بسته اند؛ «وَ اللهُ يَشهَدُ إنّهُم لَکاذِبون»؛ بلکه اين گروه فقط اهل قيل و قال بوده و اهل عمل نمي باشند.
قرآن کريم مديران مياني، عملياتي و کارکنان مسلمان و مؤمن را از امر ديگري که انگيزه کارکنان و مديران را کاهش مي دهد نهي مي کند. گاهي کارکنان سازمان ها جلسات غيررسمي برگزار مي کنند که جولانگاه شيطان است. در واقع، در آن جلسات، شيطان سعي مي کند انگيزه دروني اطاعت پذيري کارکنان و مديران را کاهش دهد. قرآن به همه مديران مياني، عملياتي و کارکنان امر مي کند اين جلسات غيررسمي را ترک کنند. روش کار شيطان اين است که در جلسات غيررسمي که در درون يا در بيرون سازمان برگزار مي شوند، يا در زمان کار يا خارج از زمان کار برگزار مي شوند، فضا را طوري آماده مي کند که زمينه براي تمسخر، بدگويي، غيبت و تهمت نسبت به مديران عالي و الگوهاي مديريتي سازمان ايجاد شود. با اين گناورزي نسبت به مدير عالي و الگوهاي مديريتي، مديران مياني، عملياتي و کارکنان نسبت به دستورات و مدير عالي خود نااميد و نگران مي شوند و از آنجا که اطاعت پذيري در نظام مديريتي قرآن، مبتني بر انگيزه دروني مؤمنان و مسلمانان است. برگزار نکردن اين جلسات و ترک آنها دستور داده شده است. در اينجا تقوا در سازمان به کمک کارايي و اثربخشي سازمان مي آيد. لذا لازمه تقوا اين است که آنها جلسه را ترک کنند.(5)
خداوند در هر جلسه رسمي و غيررسمي حاضر است، خداوند دروغ، تهمت، بهتان، و گفته هاي پر از گناه نسبت به مدير الهي را نظاره گر است. اين گروه فکر مي کنند نسبت به اين گفته هاي خود عذاب نمي شوند، اما خداوند به آنها وعده ي عذاب داده است.
دسته بندي مديران مياني، عملياتي و کارکنان نسبت به اطاعت پذيري در قرآن
نکته اول اينکه در نظام مديريت قرآن، اطاعت پذيري ربطي به ايمان ندارد. اطاعت پذيري مربوط به دادن اختيار به مديران عالي و الگوهاي مديريتي است و اين امر حساب جداگانه اي نسبت به ايمان داشتن يا نداشتن کارکنان و مديران دارد. قرآن بيان مي کند اگر غيرمؤمنان نيز از دستورات مديران يا الگوهاي مديريت سازمان اطاعت پذيري داشته باشند، از ارزش عمل آنها چيزي کم نخواهد شد. البته اطاعت پذيري غير مؤمن نقص است نسبت به اطاعت پذيري شخص مؤمن. اما خداوند وعده داده از اين نقص چشم پوشي مي کند و اجر عمل اطاعت پذيري را کامل مي پردازد: «قالَتِ الأعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُوا أسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإيمانُ في قُلُوبِكُم وَ إن تُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتكُم مِن أعمالِكُم شَيئًا إنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (حجرات، 14) گروه هاي عرب مي گويند ما ايمان آورده ايم، به آنها بگو شما ايمان نياورده ايد؛ بلکه بگوييد ما اسلام آورده ايم و ايمان در قلوب شما نفوذ نکرده است، اگر از خدا و رسول او اطاعت پذيري داشته باشيد، [از آن جهت که ايمان در قلوب شما وارد نشده] از اعمال شما چيزي کم نمي شود، خداوند غفور و رحيم است.
نکته ديگري که از اين آيه برداشت مي شود، تعريف کارکنان مؤمن و مسلمان است. در زبان قرآن، مؤمن به کسي گفته مي شود که ايمان و احساس امنيت مبتني بر خدا و اطاعت از رسول او و قرآن، در دل او وارد شده است؛ «وَ لَمَّا يَدخُلِ الإيمانُ فِي قُلُوبِکُم» اما مسلمان کسي است که ايمان در دل او رسوخ نکرده، اما مطيع و تسليم دستورات خدا و مديران عالي جامعه و سازمان است.«وَلَکِن قُولُوا وَ لَمَّا أسلَمنَا يَدخُلِ الإيمانُ فِي قُلُوبِکُم». در ادامه اين آيه، قرآن مي فرمايد مؤمناني که به خدا و رسول او ايمان دارند و شکي در دل راه نمي دهند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند، صادقين مي باشند: «إنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأموالِهِم وَ أنفُسِهِم في سَبيلِ اللّهِ أولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ»؛ (حجرات، 15) مؤمنين کساني هستند که مبتني به خدا و رسول او احساس ايمان و امنيت پيدا کرده اند و از اين حس و ايمان برنگشته و با اموال و انفس خود در راه خدا جهاد نموده اند، آنها صادقين هستند.
اين تبعيت سازمان يافته، در حقيقت، زمينه هدايت براي غيرمؤمنين و مسلمانان است. کساني که از دستورات الهي پيروي مي کنند نبايد به خاطر اين تسليم و اطاعت پذيري منت بگذارند. اينکه انها در سازماني قرار گرفته اند که تسليم نصيب آنها شده و اطاعت پذيري از رسول را اختيار کرده اند، علتي براي منت گذاري آنها نيست؛ بلکه اين خداوند است که به خاطر هدايت، بايد بر آنها منت نهد. «يَمُنُّونَ عَلَيكَ أن أسْلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إسلامَكُم بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيكُم أن هَداكُم لِلإيمانِ إن كُنتُم صادِقين»؛ (حجرات،17) آنها به خاطر اينکه تسليم [امرتو] هستند بر تو منت مي گذارند؛ به آنها بگو «بر من به دليل اسلام و تسليمتان منت نگذاريد؛ بلکه خداوند [به علت اينکه شما را] به ايمان هدايت کرده منت مي گذارد؛ اگر صادق هستيد.به عبارت ديگر ، مؤمنين و مديران عالي جامعه بايد با اجراي نظام مديريتي در جامعه و سامان دادن سازمان هاي اسلام، زمينه فعاليت، هدايت و ايمان مؤمنين و غيرمؤمنين را ايجاد کنند.
در دسته بندي ديگري، قرآن کريم از کساني نام مي برد که ارتباطي شوم با احزاب و گروه هايي در خارج از سازمان دارند. ويژگي اين گروه اين است که با قرآن و نظام ترسيم شده در آن، که خداوند دستوراتش را از آن طريق بري مؤمنين نازل کرده، مخالفت مي کنند. اين گروه از قرآن دوري مي گزينند و نسبت به آن اکراه دارند. بعضي از افراد داخل سازمان با اين گروه ارتباطي سري داشته و مي گويند ما در همه امور از قرآن و دستورات و الگوهاي مديريتي پيروي نمي کنيم. البته آنها فکر مي کنند روابط آنها سري است؛ در حقيقت خداوند از اين رابطه آگاهي کامل دارد. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مذکور ، با آن گروه عهد مي بندند که در اطاعت پذيري از دستورات سازمان، کار شکني کنند. به تعبير قرآن، آنها فقط اهل قيل و قال هستد؛ نه از مديران و الگوهاي سازمان اطاعت پذيري مي کنند و نه از منافقان خارج سازمان، اين کارکنان از قرآن روي گردان شده اند و بر دل آنها قفل مي باشد. اين افراد در دام شيطان گرفتار شده اند و شيطان همه چيز را در ذهن اين گروه تحريف مي کند. اين گروه ويژگي هايي دارند: اولاً آنها دچار فساد شده اند. ثانياً صادقانه از دستورات و آنچه معروف است و عزم شده پيروي نمي کنند. ثالثاً، در روابط خانوادگي خود قطع رحم مي کنند.(7)
دسته ديگر مؤمناني هستند که اطاعت پذيري ندارند يا اطاعت پذيري آنها کاهش يافته است. بنابراين قرآن مؤمنان را نيز به اطاعت از خدا و رسول خود دعوت مي کند. در اين نظام، مؤمناني که از دستورات مديريتي پيروي نمي کنند، اعمال خود را تباه مي نمايند. به عبارت ديگر، اينگونه نيست که گفته شود چون فلان مدير مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن هستند و به جايگاه خداوند، رسول او و قرآن ايمان دارند، همه اعمال آنان پسنديده و مرضي او مي باشد؛ بلکه اطاعت پذيري است که معيار ارزيابي عملکرد مي باشد.«يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبطِلُوا أعمالَكُم»؛ (محمد، 32)
اي کساني که ايمان آورده ايد! از خداوند و رسول اطاعت کنيد و [با سستي در مورد اطاعت پذيري] اعمال خود را تباه نسازيد. در نتيجه مي توان افراد سازمان را نسبت با اطاعت پذيري و ايمان به صورت شکل زير نشان دهيم:
1. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن صادقين حقيقي هستند.
2. مديراني مياني، عملياتي و کارکنان غيرمؤمن که از دستورات سازمان اطاعت پذيري داشته و البته چيزي از اجر عملشان کم نمي شود.(تسليم فرامين: مسلمان)
3. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن که از دستورات سازمان اطاعت پذيري نمي کنند، اعمال خود را تباه مي سازند.
4. غيرمؤمناني که اطاعت پذيري ندارند، دچار عذاب سختي خواهند شد.
آسيب شناسي ايجاد اطاعت پذيري و اطاعت در قرآن
مصاديق اين استخفاف از طرف مديران عالي امروزي، به رخ کشيدن مال زياد خود و مال اندک کارکنان، استفاده از منزل، لباس و اتومبيل هاي گران قيمت، ندادن وقت به بهانه جلسه داشتن و غيره مي باشد. مصداق ديگر، بزرگ نمودن اسم و جايگاه سازمان و شرکت براي بالا بردن ميزان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي باشد.
تأييداتي از کلام امام علي (ع)
امانتداري ريشه اي ترين و کليدي ترين واژه و معناي گستردگي است که مولاي متقيان ـ علي عليه السلام ـ در حکومت داري به آن اشاره نموده است. همين واژه و معناي گسترده آن است که در قالب منشورهاي اخلاقي سازمان ها و شرکت ها، مصاديق رعايت حقوق مصرف کننده، مشتري، کارکنان و زيردستان، رُقبا، هم رديفان و همکاران، تأمين کنندگان و سرمايه گذاران و... را شکل مي دهد. «...فرض الله الامانه نظاماً للامه و الطاعه تعظيماً للامامه»؛ (نهج البلاغه ، قسمتي از حکمت252) خداوند امانت را براي سازمان يافتن امور امت و اطاعت پذيري را براي بزرگداشت مقام رهبري واجب کرد.
«ايهاالناس، اني و الله، ما احثکم علي طاعه الا واسبقکم اليها و لا انهاکم عن معصيه الا و اتناهي قبلکم عنها»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از خطبه 175) اي مردم! سوگند به خدا من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي کنم مگر آنکه پيش از آن خود، عمل کرده ام و از معصيتي شما را باز نمي دارم جز آنکه پيش از آن ترک گفته ام.
«و قد امّرت عليکما و علي من في حيزکما مالک بن الحارث الاشتر، فاسمعا له و اطيعا، و اجعلاه درعاً و مجناً، فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطؤه عما الاسراع اليه احزم، لا اسراعه الي ما البطء عنه امثل»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از نامه 13) من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهياني که تحت امر شما هستند فرماندهي دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت کنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زير که مالک نه سستي به خرج داده و نه دچار لغزش مي شود. نه در جايي که شتاب لازم است کندي دارد و نه آنجا که کندي پسنديده است، شتاب مي گيرد.
«و اعملوا انه ما من طاعه الله شيئ الا يأتي في کره و ما من معصيه الله شيء الا يأتي في شهوه، فرحم الله المرأ نزع عن شهوته و قمع هوي نفسه»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از خطبه 176) آگاه باشيد چيزي از اطاعت خدا نيست جز آنکه با کراهت انجام مي گيرد و چيزي از معصيت خدا نيست جز اينکه با ميل و رغبت انجام مي شود، پس رحمت خداوند بر کسي که شهوت خود را مغلوب و هواي نفس خود را سرکوب کند.
حضرت امام علي (ع) در نامه اي به مردم مصر در سال 38 هجري، هنگامي که مالک اشتر را براي فرماندهي آنها برگزيد، پس از معرفي ايشان مي فرمايد: «فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق»، (نهج البلاغه، قسمتي از نامه 38) به سخنان او گوش دهيد و از دستورات او تا زماني که با حق مطابقت دارد اطاعت پذيري کنيد.
«فلا تکونوا انصاب الفتن و اعلام البدع و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعه و بنيت عليه ارکان الطاعه»؛ (نهج البلاغه، خطبه 151) سعي کنيد شما پرچم فتنه ها و نشانه بدعت ها نباشيد و آنچه را که پيوند امت اسلامي به آن استوار و پايه هاي طاعت بر آن پايدار است بر خود لازم شماريد.
«ولي عليکم الطاعه، و الا تنکصوا عن دعوه و لا تفرطوا في صلاح و ان تخوضوا الغمرات الي الحق فان انتم لم تستقيموا لي علي ذلک، لم يکن احد اهون علي ممن اعوج منکم ثم اُعظم له العقوبه و لا يجد عندي فيها رخصه، فخذوا هذه من امرائکم و اعطوهم من انفسکم ما يصلح الله به امرکم و السلام»؛ (نهج البلاغه، نامه 50) [به مديران مياني، عملياتي و کارکنان] و اطاعت من بر شما لازم است و نبايد از فرمان من سرپيچي کنيد و در انجام آنچه صلاح است سستي ورزيد و براي رسيدن به حق تلاش کنيد، حال اگر شما پايداري نکنيد، خوارترين افراد نزد من انسان کج رفتار است که او را به سختي کيفر خواهم داد و هيچ راه فراري نخواهد داشت. پس دستورالمل هاي ضروري را از مديران عالي خود دريافت نموده و از فرماندهان خود در آنچه که خدا امور شما را صلاح مي کند، اطاعت کنيد، والسلام.
آيات و سياق هاي اطاعت پذيري در تفاسير بزرگان پيشين
«وَ أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ فَإن تَوَلَّيتُم فَإنَّما عَلي رَسُولِنَا البَلاغُ المُبينُ»؛ از ظاهر اينکه کلمه «اطيعوا» (تغابن، 12) را دوبار آورد، و نفرمود: اطيعوا الله و الرسول، بر مي آيد که منظور از اطاعت خدا با اطاعت رسول دو چيز است و با هم اختلاف دارند و از اين مي فهميم که مراد از «اطاعت خدا» منقاد شدن براي او است در آنچه از شرايع دين که تشريع کرده و پذيرفتن آن بدون چون چرا است و مراد از «اطاعت رسول» انقياد امتثال دستوراتي است که او به حسب ولايتي که بر امت دارد مي دهد؛ ولايتي که خدا به او داده است. و کلمه «تولي» در جمله «...فَإن تَوَلَّيتُم فَإنَّما عَلي رَسُولِنَا البَلاغُ المُبينُ»، به معناي اعراض، و کلمه ي «بلاغ» به معناي تبليغ است و معناي جمله اين است: که اگر شما از اطاعت خدا در آنچه از دين تشريع کرده و يا از اطاعت رسول بدان جهت که ولي امر شما است، در آنچه به شما دستور مي دهد اعراض کنيد، رسول ما نمي تواند شما را مجبور بر اطاعت کند، براي اينکه او مأمور به اين رفتار نشده، بلکه تنها مأمور شده که رسالت خدا را به شما برساند، که رسانيد. از اينجا روشن مي شود که آنچه رسول خدا (ص) زايد بر احکام و شرايع قرآن دستور داده ، چه اوامرش و چه نواهيش، رسالت خداي تعالي است و در حقيقت اوامر و نواهي خدا را رسانده و اطاعت مردم در آن اوامر و نواهي نيز مانند اطاعت اوامر و نواهي قرآن، اطاعت خدا است». (موسوي همداني، 1374، ج19، صص513 و 514)
به نظر علامه طباطبايي، اطاعت پذيري از رسول خدا مانند اطاعت پذيري از قرآن بوده و اطاعت از خداوند محسوب مي شود. ايشان در ادامه تفسير آيات 13 و 14سوره تغابن، در بيان علت وجوب اطاعت از خداوند و چرايي همانندي اطاعت از خدا و اطاعت از رسول مي گويد:
«اين آيه در مقام بيان علت وجوب اطاعت خداست و علت اينکه چرا اطاعت رسول از مصاديق اطاعت خداست. توضيح اينکه اطاعت، عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهي مولي، اين خود يکي از شئون عبوديت و بردگي براي مولي است؛ زيرا اگر مولي برده اي را مالک مي شود، هيچ منظوري ندارد جز اينکه مالک اراده و عمل برده باشد؛ به طوري که برده اش اراده نکند، مگر آنچه را که مولاي اراده مي کند و هيچ عملي را انجام ندهد، مگر آنچه را که مولايش از او بخواهد انجام دهد. پس طاعت مولي نحوه اي از عبوديت عبد است... اطاعت کردن يک مطيع از مطاع خود عبادت آن مطاع است و چون به جز خداي عزوجل معبودي نيست، پس طاعتي جز براي خدا و يا هر کسي که خدا اطاعتش را واجب کرده باشد صحيح نيست. در نتيجه معناي آيه مورد بحث چنين مي شود: خداي سبحان را اطاعت کنيد، زيرا به جز معبود کسي نبايد اطاعت شود و معبود به حق هم به جز خدا کسي نيست، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنيد و با اطاعت غير او آن غير را که يا شيطان است يا هواي نفس شريک خدا نسازيد و به اين بيان روشن شد که چگونه جمله مورد بحث در مقام تعليل است.» (موسوي همداني، 1374، ج19، ص514)
علامه طباطبايي سپس به تعريف توکل و اطاعت پذيري مي پردازد و به تشابه معاني و رابطه رفت و برگشتي اين دو مفهوم اشاره مي کند. او از تعريف اطاعت استفاده کرده و اطاعت پذيري از خداوند متعال را به مطيع اراده پروردگار شدن مي رساند:
« اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ» (تغابن، 13) اين جمله بر معناي جمله قبلي که مي فرمود: «اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ» تأکيد مي کند. توضيح اينکه «توکيل» که با «توکل» از يک ماده مشتق هستند، به معناي آن است که انسان شخص غير خودش را قائم مقام خود کند تا او امور انسان را اداره نمايد. لازمه ي اين وکيل گيري اين است که اراده ي وکيل قائم مقام، اراده ي موکل و فعل او فعل اين باشد. اين به وجهي با معناي اطاعت منطبق است؛ چون مطيع هم اراده و عمل خود را تابع اراده و عمل مطاع مي داند. اراده ي مطاع، قائم مقام اراده مطيع و عمل مطيع، متعلق اراده مطاع مي شود؛ گويي عمل از خود مطاع صادر شده و بنابراين، اطاعت به وجهي به توکيل برگشت مي کند و توکيل به وجهي اطاعت است.
پس اطاعت بنده از پروردگار خود اين است که اراده خود را تابع اراده پروردگارش کند و عملي هم که مي کند همين جنبه را داشته باشد. به عبارتي ديگر بنده، اراده خود را و آنچه را که متعلق اراده اوست همه را، فداي اراده و عمل پروردگارش نموده و چنين ايثاري در راه او بکند». (موسوي همداني، 1374، ج19، صص514 و515)
قرآن در ابتدا مشخص مي کند از چه کساني نبايد اطاعت نمود. بارزترين تأکيد به اين موضوع در سوره علق مي باشد. اين سوره در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم، اولين سياق را شکل مي دهد. علامه طباطبايي در تفسير توصيف کساني که نبايد از آنها اطاعت کرد چنين مي فرمايد:
«أرَأيتَ الَّذي يَنهي عَبدًا إذا صَلّي أرَأيتَ إن كانَ عَلَي الهُدي أو أمَرَ بِالتَّقوي أرَأيتَ إن كَذَّبَ وَ تَوَلّي أ لَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري»؛ اين شش آيه جنبه مثل دارد، و مي خواهد به عنوان نمونه چند مصداق از انسان طاغي را ذکر کند و نيز به منزله زمينه چيني است براي تهديد صريحي که بعداً به عقاب نموده. عقاب کساني که از اطاعت او نهي مي کنند و نيز زمينه ساز براي امر به عبادتش و مراد از «عبدي که نماز مي خواند» به طوري که از آخر آيات بر مي آيد رسول خدا (ص) است، چون در آخر آيات آن جناب را از اطاعت آن شخص نهي نموده، امر به سجده اش و به نزديک شدنش مي فرمايد...(کَلَّا لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب) در اين آيه ردع قبلي تکرار شده، تا در آن تأکيد شده باشد، و معناي جمله «لا تُطِعهُ» اين است که تو اي پيامبر او را در نهيش از نماز اطاعت مکن». (موسوي همداني، 1374، ج20، ص554)
براساس آيات 8 الي 14 سوره قلم، مفسران، صفات کساني که مدير و کارکنان ديگر نبايد از آنها اطاعت کنند را توصيف نموده اند. در تفسير نمونه ذيل تفسير آيات 8 الي 13 اينگونه آورده شده است:
«فَلَا تُطِع المُکَذِّبِينَ»؛ از آنها که داراي اين صفات اند پيروي مکن... نخست مي فرمايد: «از تکذيب کنندگان(ي که خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تکذيب مي کنند) اطاعت مکن»، «وَدُّوا لَو تُدهِنُ فَيُدهِنُونَ»؛ سپس به تلاش و کوشش آنها براي به سازش کشيدن پيامبر (ص) اشاره کرده، مي افزايد: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهي تا آنها (هم) نرمش نشان دهند». نرمشي توأم با انحراف از مسير حق، «وَ لا تُطِع کُلِّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ»؛ سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهي کرده و صفات نه گانه مذمومي را که هر يک به تنهائي مي تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد برشمرده مي فرمايد: «و از هر کسي که بسيار سوگند ياد مي کند و پست است اطاعت مکن»، «هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ»؛ سپس مي افزايد: «کسي که بسيار عيب جوست و به سخن چيني آمد و شد مي کند» و در اين کار اصرار دارد، « مَّنَّاعٍ لِّلخيرِ مُعتَدٍ أثِيمٍ»؛ در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مي گويد: کسي که «بسيار مانع کار خير و تجاوزگر گناهکار است»، نه تنها خود، کار خيري نمي کند و راه خيري ارائه نمي دهد، بلکه سدي است در مقابل خير و برکت ديگران، به علاوه انساني است متجاوز از حدود الهي و حقوقي که خدا براي هر انساني تعيين کرده و اضافه بر اين صفات، آلوده هر گونه گناهي نيز هست، به طوري که گناه جزء طبيعت او شده است، «عُتُلّ بَعدَ ذلک زَنُيمٍ» و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره کرده، مي فرمايد: «علاوه بر اينها کينه توز و پرخور، و خشن و بدنام است». (بابايي، 1382، ج5، صص246 و 247)
نتيجه
پی نوشت ها :
*کارشناسي ارشد معارف اسلامي و مديريت امام صادق عليه السلام 1 ـ Difficalty
2- Problem
3 ـ ر. ک. احد فرامرز قراملکي، «اصول و فنون پژوهش در گسترده دين پژوهي»
4 ـ Donald N.Sull
5 ـ «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيتُم فَلا تَتَناجَوا بِالإثمِ وَ العُدْوانِ وَ مَعصِيَه الرَّسُولِ وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوي وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي إِلَيهِ تُحشَرُونَ إِنَّمَا النَّجوي مِنَ الشَّيطانِ لِيَحزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيسَ بِضارِّهِم شَيئًا إلاّ بِإذنِ اللّهِ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُون يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحُوا فِي المَجالِسِ فَافسَحُوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم وَ إذا قيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَ الَّذينَ أوتُوا العِلمَ دَرَجاتٍ وَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ خَبيرٌ يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إذا ناجَيتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يَدَي نَجواكُم صَدَقَهً ذلِكَ خَيرٌ لَكُم وَ أطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (مجادله، 12-9) اي مؤمنان! هنگامي که به گفتگو نشستيد، به گفتگوي گناه آلود يا خصمانه يا گفتگوي آميخته با گناه ورزي نسبت به رسول نپردازيد، بلکه با [محوريت] نيکي و تقوا گفتگو کنيد و نسبت به خدايي به سوي او خواهيد رفت تقوا بورزيد، گفتگوي گناه آلود از جانب شيطان است، براي اينکه مؤمنان را محزون کند، اما هيچ نمي تواند ضرري براي آنها ايجاد کند مگر اينکه خداوند اذن داده باشد،پس مؤمنان [براي دوري از تلاش شيطان و حزن و اندوه و اينکه خداوند به شيطان اذن ندهد] به خداوند توکل مي کنند، اي مؤمنان! هنگامي که به شما گفته مي شود از مجلسي بلند شويد، پس چنين کنيد، خداوند نيز براي شما بلند مي شود و هنگامي که گفته ميشود مجلسي را ترک کنيد، آن مجلس را ترک نماييد؛ خداوند درجات مؤمنين و عالمين بين شما را بالا مي برد و او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است، اي مؤمنين! هنگامي ه قرار است با رسول گفتگو داشته باشيد قبل از جلسه با رسول صدقه بپردازيد، اين کار براي شما خير بيشتر دارد و طاهرتر است، اگر چيزي براي صدقه دادن نيافتيد خداوند بخشنده و مهربان است [و بر شما مي بخشد].
6 ـ «أ لَم تَرَ أنَّ اللّهَ يَعلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأرضِ ما يَكُونُ مِن نَجوي ثَلاثَهٍ إلاّ هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَهٍ إلاّ هُوَ سادِسُهُم وَ لا أدني مِن ذلِكَ وَ لا أكثَرَ إلاّ هُوَ مَعَهُم أينَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا يَومَ القِيامَهِ إنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ أ لَم تَرَ إلي الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجوي ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنهُ وَ يَتَناجَونَ بِالإثمِ وَ العُدوانِ وَ مَعصِيَه الرَّسُولِ وَ إذا جاؤُكَ حَيَّوكَ بِما لَم يُحَيِّكَ بِهِ اللّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنفُسِهِم لَولا يُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسبُهُم جَهَنَّمُ يَصلَونَها فَبِئسَ المَصير»؛ (مجادله، 8-7) آيا نمي بيني خداوند نسبت به آنچه در آسمان ها و زمين است علم دارد، هيچ گفتگوي سه نفره اي نيست که خداوند نفر چهارم آن نباشد و هيچ جلسه پنج نفره اي نيست که او نفر ششم آن جلسه نباشد، هيچ جا کوچکتر يا بزرگتر ي نيست که او با آنها نباشد، هر جا [جلسه اي] باشد [او با آنها است]، سپس خداوند در روز قيامت نسبت به آنچه انجام داده اند آگاهشان مي سازد، خداوند به هر چيزي داناست. آيا نمي بيني کساني که از گفتگو نهي شده اند، سپس به آنچه نهي شده باز مي گردند و نسبت به رسول خدا گناه ورزي و دشمني مي کنند، آيا نمي بيني هنگامي که پيش تو مي رسند، به گونه اي به تو سلام مي کنند که خداوند به تو آنگونه سلام نکرده است. آنها به خود مي گويند خداوند به آنچه مي گوييم ما را عذاب نمي کند، جهنم جايشان است، پس در آن قرار مي گيرند و چه بد سرانجامي است.
7 ـ «طاعَهٌ وَ قَولٌ مَعرُوفٌ فَإذا عَزَمَ الأَمرُ فَلَو صَدَقُوا اللّهَ لَكانَ خَيرًا لَهُم فَهَل عَسَيتُم إن تَوَلَّيتُم أن تُفسِدُوا فِي الأَرضِ وَ تُقَطِّعُوا أرحامَكُم أولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأصَمَّهُم وَ أعمي أبصارَهُم فَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلي قُلُوبٍ أقفالُها إِنَّ الَّذينَ ارتَدُّوا عَلي أدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيطانُ سَوَّلَ لَهُم وَ أملي لَهُم ذلِكَ بِأَنَّهُم قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللّهُ سَنُطيعُكُم في بَعضِ الأَمرِ وَ اللّهُ يَعلَمُ إسرارَهُم»؛ (محمد، 26-21): به طاعت و قول معروف بپردازيد، هنگامي که براي امري عزم شد، اگر آنها خدا را تصديق کنند برايشان بهتر است، پس آيا خواستيد که روي گرداني کنيد و در زمين فساد نماييد و قطع رحم نماييد؟ آنها کساني هستند که خداوند لعنتشان مي کند، سپس کر و کورشان مي نمايد، آيا در قرآن تدبر نمي کنند يا بر دل هايشان قفل خورده است؟ کساني که بعد از اينکه هدايت برايشان مشخص شد نسبت به آن پشت کنند، شيطان آنها را در تسويل مي اندازد و براي آنها زمان تراشي مي کند. همه اينها به اين خاطر است که به کساني که نسبت به آنچه خداوند نازل کرده اکراه ورزيده اند گفتند ما در بعضي از امور از شما اطاعت مي کنيم و خداوند بر اسرار آنها داناست.
1. قرآن کريم.
2. نهج البلاغه.
3. ابطحي، سيدحسين، (1382)، اخلاقيات در مديريت، نامه پژوهش، شماره 5، تهران.
4. الواني، سيدمهدي، (1383)، اخلاقيات و مديريت به سوي نظام اخلاقيات يکپارچه در سازمان، فصلنامه مطالعات مديريت، شماره 41-42، تهران.
5. بابايي، احمد علي، (1382)، برگزيده تفسير نمونه، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ سيزدهم، ج 5.
6. دفت، ريچارد ال، (1377)، تئوري و طراحي سازمان، ترجمه دکتر علي پارسائيان و دکتر سيد محمدعلي اعرابي، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، چاپ اول، ج1 و2.
7. غفاريان، وفا؛ کياني، غلامرضا، (1380)، استراتژي اثربخش، تهران: انتشارات فرا، چاپ اول.
8. فرامرز قراملکي، احد، (1383)، اصول و فنون پژوهش در گستره دين پژوهي، قم: انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم، چاپ اول.
9. مرادي زنجاني، حسين، لساني فشارکي، محمدعلي، (1386)، روش تحقيق موضوعي در قرآن کريم، زنجان: معاونت پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد زنجان، چاپ دوم.
10. موسوي همداني، سيد محمدباقر، (1374)، ترجمه تفسير الميزان، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم ، ج19 و 20.
11. ويلا بروس، (1382)، کارکنان پاي بند به اصول اخلاقي، افرادي سازنده و خلاق هستند، ترجمه غلامرضا جمشيد نژاد نامه پژوهش، شماره 5، تهران.
12ـ Sull Donald N.(June 2003)"Managing by Commitment" Harvard Business Review
منبع:مجموعه مقالات قرآن و حقوق - ش 3
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}