پاسخی به شبهه زبان خدا ( سحنان رهبر انقلاب)
فرق بین الهام الهی و وحی الهی چیست؟
فرق بین الهام الهی و وحی الهی چیست؟ الهام الهی خداوند به بندگان چگونه ممکن است؟ آیا الهام الهی به غیر انبیاء هم ممکن است؟
در این مطلب راسخون به پاسخ شبهه ای می پردازیم که این روزها در رسانه های غربی و شبکه های اجتماعی بسیار دست به دست می شود.
آیتالله خامنهای در دیدار با خانواده سردار سلیمانی در خبرگزاری تسنیم نوشت: رهبر انقلاب در تمجید از همسر فداکار شهید سلیمانی فرمودند:
«شاید بیست سال پیش یا بیست و سه چهار سال پیش [بود که]اینجا در این حیاط، با بچّههای سپاه، فرماندهان سپاه ــ شاید حدود بیست نفر بودند ــ نماز خواندیم، بعد من نشستم روی پلّه، یک صحبت گرم و گیرایی کردم؛
قبلاً هم فکرش را نکرده بودم؛ خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود؛ خیلی جلسهی عجیبی بود، خیلی تأثیراتی گذاشت.
بعد از آن جلسه، چند نفر از بچّهها به من مراجعه کردند، یکی از آنها حاج قاسم بود؛ آمد یک جملهای از ایشان نقل کرد،گفت عیال من اینجوری میگوید؛ در همان جهتی که من صحبت کرده بودم. من دیدم تأثیر همسر چقدر زیاد است.» (۱۰/۱۰/۱۴۰۲)
«ضدّ انقلاب که بهدنبال غلبه دادن حاشیهها بر متن بیانات رهبر انقلاب است تا مقصود حقیقی کلام ایشان به مخاطب منتقل نگردد، به این بخش از کلام ایشان پرداخت که فرمودند:
«خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود.» و این خطّ خبری را پرتکرار دنبال کردند که رهبر انقلاب، ادّعای وحی کرده است که عملاً این شبهات در مؤمنینی که با ادبیات قرآنی و اهل بیتی مأنوس هستند تأثیرگذار نیست،
امّا جهت توضیح بیشتر ابندا خلاصه ای بیان می گردد بعد به صورت تفصیل در مورد الهامات الهی به بندگان مطالبی را بیان می کنیم.
پاسخ اجمالی
۱- براساس مبانی دینی و قرآنی، همه افعال انسانها و اتّفاقات عالم براساس خواست الهی و با قدرت او انجام میشود که به آن، توحید افعالی میگویند.
۲- همچنین براساس آیات متعدّد قرآن کریم، تعبیر وحی فقط برای انبیا به کار نرفته است. وحی خداوند به مادر حضرت موسی (علیهالسّلام) یکی از این نمونهها است. در این موارد، واژه وحی به معنای الهام است که در زندگی روزمرّه ما نیز گاهی این موارد را حسّ میکند.
۳- براساس روایات اسلامی، هرگاه مؤمنی واجبات الهی را مقیّد باشد و همچنین به نوافل و مستحبّات، اهتمام ویژه داشته باشد، خداوند هدایت رفتار او را برعهده میگیرد:
«خدا فرمود:ای محمد! هرکه به یکی از دوستانم اهانت کند، آشکارا به جنگ من آمده است و من به یاری دوستانم از هر چیز شتابانترم... و هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد.
از آنچه بر او واجب کردهام؛ و بهدرستی که بهوسیله نافله (مستحبات) به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم
و، چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد.» [۱]
۴- از نظر عرفی هم وقتی کسی درباره سخن خوبی از قبل، فکر نکرده باشد و ناگهان ببیند که نکات ارزندهای بر زبانش جاری شده است اینگونه تعبیر میکند که :
«خدا به زبانم انداخت.» کسانی که عمری است پای منبر علمای ربّانی و خطبا نشستهاند بارها این تعبیر را شنیدهاند و هیچگاه این برداشت را نکردهاند که آن شخص، ادّعای گزافی همچون نبوّت کرده است.
۵- اصل کلام رهبر انقلاب در این بیانات مغفول مانده است: اوّلاً ایشان به همسر محترم شهید سلیمانی نسبت میدهند که همان نکاتی را که ایشان به زبانشان جاری شده است را قبلاً این خانم فهیم به شهید سلیمانی گفته است.
ثانیاً از تأثیر کلام ایشان بر شهید سلیمانی سخن گفتهاند که هر دو نکته در واقع تمجیدی از فهم و تعالی بانوان مسلمان و مؤمن و انقلابی ایرانی به برکت نهضت امام خمینی (ره) است.
6- این بیان رهبری اشاره به مساله " الهام " است که مورد اتفاق همه علمای اسلام است .الهام به معنای افکندن چیزى در دل از سوى خداوند، براى واداشتن به انجام دادن یا ترک کارى است .این مسئله به صورت تفصیل بیان می شود.
پاسخ تفصیلی:
الهام الهی خداوند به بندگان چگونه ممکن است؟ فرق بین الهام وحی الهی چیست؟
الهام چیست:
الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک باره» [2]
برخی پژوهشگران واژههای قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد بهکار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانستهاند؛
با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل بهکار میرود. [3]
معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن [4] و مفسران نخستین، سبب شده که واژهنامههای عربی، «الهام» را به معنای «تلقین»، [5]
«القای چیزی در دل» [6] و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» [7] بدانند.الهام به عنوان یکی از گونهها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن [8]
معنای اصطلاحی: در اصطلاح عارفان، الهام امری است از ناحیه غیب که بر دل وارد میشود. و نیز به معنای القا و افکندن معنا و معرفتی از راه فیض الهی است.
بدون نیاز به فکر و تأمل و درخواستی از ناحیه خود شخص. این امر هیچ نشانه و دلیلی به همراه ندارد. تنها نشانه آن این است که بر اثر آن، انسان به عملی برانگیخته میشود، یا چیزی را ترک میکند
این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است. [9]
الهام بهرغم کاربرد نسبتاً چشمگیر آن در منابع تفسیری، [10] مسلمانان، بیش از همه اصطلاحی عرفانی است [11]
پس:اعتقاد به ارتباط آدمی با موجودات فرابشری اعم از خدا، فرشتگان، جنّ و شیاطین و دریافت پارهای از معارف و دانستنیهای غیرمتعارف از آنان، پیشینه بسیار دیرینی در تاریخ ادیان و فرهنگهای بشری دارد.
الهام در ادیان الهی
الهام در توارات
کاربرد وحی در کتاب مقدس به معنای الهام در اغلب موارد، وعده برخورداری از الهام به نویسندگان عهد جدید در کتاب مقدس، [12]
الهام در مسیحیت
اعتقاد متکلمان مسیحی به برخورداری کاتبان کتاب مقدس از الهام و ارشاد الهی در نگارش آن از جمله مؤیدهای این مدعاست. البته این مدعا با چالشهای جدی و مهمی روبهرو است. [13]
الهام در فرهنگ جاهلیت
باور دیرین در فرهنگ جاهلی به ارتباط پدیدههای شعر• و کهانت با القائات جن و شیاطین مؤید دیگری در این زمینه است.
پارهای از اشعار جاهلی، [14] گزارشهای تاریخی [15] و نیز آیاتی از قرآن [16] نشان میدهد که عرب عصر نزول، به ویژه ساکنان قدیمیتر شبه جزیره عرب، ارتباط یاد شده را به خوبی میشناختهاند.
آنان شاعران را انسانهایی الهام شده، شعر را معرفتی فراطبیعی و هر شاعری را دارای جنّی ویژه و به نام میپنداشتهاند، بر این اساس، گاهی شاعران، برای مدت محدودی به تسخیر جنّ خاص خود در آمده .
و در حالتی خلسه مانند و متأثر از القائات آن، اشعاری را میسرودند که در حالت عادی از سرودن آن ناتوان بودهاند. [17]
در باور عرب جاهلی، کاهنان نیز غیبگوییها و پیشگوییهای خود را از القائات شیاطین میگرفتهاند.
بنابر اعتقاد آنان شیاطین به سبب ویژگیهای خاص وجودی، از مرزهای زمین و آسمانها عبور کرده و با دسترسی به اخبار غیب و نهان، آن را به کاهنان، القا میکردند. [18]
در این میان، سخنان مسجّع و موزون، برجستهترین و رایجترین سبک بیانی و گفتاری ادراکات الهامی و القائات موجودات فراطبیعی به شمار میرفت. [19]
۳ - سیر پیدایش و تحول نظریه الهام به سیر پیدایش و تحول نظریه الهام پرداخته میشود.
واژه الهام در قرآن
واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده، فقط در مورد انسان، آن هم به معنای القای بیواسطه و تکوینی (فطری) تقوا و فجور از سوی خدا در جان (نفس) وی همزمان با آفرینش ساحت روحانی او بهکار رفته است؛ [20]
واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونههای وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار دادهاند.
آیات یاد شده، اغلب بیانگر القای پارهای معارف و معانی به افرادی غیر از هدایت تکوینی برخی حیوانات [21]
و نیز بعضی پدیدههای طبیعی از سوی خداوند است.در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از وحی الهی به الهام بهرغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت،.
زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا بهکار رفته است، ازاینرو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است. [22]
از سوی دیگر، الهامِ بهکار رفته در قرآن [23] با برخی گونهها و مراتب وحی در القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن منشأ الهی، اشتراک دارد؛ [24]
پدیده «وحى» هم همانند «اِلهام»، به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود؛ با این تفاوت که منشأ «الهام» بر الهام گیرنده پوشیده است، ولى منشأ «وحى» بر گیرنده وحى که پیامبرانند روشن مى باشد.
به همین علت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى شوند، زیرا آگاهى حضورى کاملى بر منشأ «وحى» و کیفیت انجام آن دارند.
تکلم خدا فقط از سه راه ممکن است
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَهًِْ إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ قَالَ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ مَا هُوَ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَی ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْیا قَالَ علِیٌّ (علیه السلام) وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَی ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی قَدْ کَانَ الرَّسُولُ یُوحِی إِلَیْهِ رُسُلُ السَّمَاءِ فَتَبْلُغُ رُسُلُ السَّمَاءِ إِلَی رُسُلِ الْأَرْضِ وَ قَدْ کَانَ الْکَلَامُ بَیْنَ رُسُلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بَیْنَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُرْسِلَ بِالْکَلَامِ مَعَ رُسُلِ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَدْ قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) یَا جَبْرَئِیلُ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ جبرئیل إِنَّ رَبِّی عَزَّوَجَلَّ لَا یُرَی فَقَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) مِنْ أَیْنَ تَأْخُذُ الْوَحْیَ قَالَ آخُذُهُ مِنْ إِسْرَافِیلَ قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ یَأْخُذُهُ إِسْرَافِیلُ قَالَ یَأْخُذُهُ مِنْ مَلَکٍ مِنْ فَوْقِهِ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ قَالَ فَمِنْ أَیْنَ یَأْخُذُهُ ذَلِکَ الْمَلَکُ قَالَ یُقْذَفُ فِی قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْیٌ وَ هُوَ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَیْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ مِنْهُ مَا کَلَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الرُّسُلَ وَ مِنْهُ مَا قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مِنْهُ رُؤْیَا یَرَاهَا الرُّسُلُ وَ مِنْهُ وَحْیٌ وَ تَنْزِیلٌ یُتْلَی وَ یُقْرَأُ فَهُوَ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.
امام علی (علیه السلام)- یکی از زندیقان نزد امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) رفت و گفت: «اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود، هر آینه به دینتان میگرویدم». حضرت علی (علیه السلام) به او فرمود:
«از چه سخن میگویی»؟ ... گفت: «این آیه: و مَا کَانَ لبَشَرٍ أَن یکَلمَهُ اللهُ إِلا وحْیا أَو مِن ورَاء حِجَابٍ یعنی برای هیچ انسانی ممکن نیست که خداوند با او جز از طریق وحی و یا از پشت حجاب و پرده سخن بگوید».
امام علی (علیه السلام) به او فرمود: «و مَا کَانَ لبَشَرٍ أَن یکَلمَهُ اللهُ إِلا وحْیا أَو مِن ورَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ و آری! خداوند بلندمرتبه و بزرگ چنین فرموده است:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وحی را از فرستادگان آسمانی دریافت میکرد. بنابراین فرستادگان آسمانی به فرستادههای زمین وحی میکردند.
او با فرستادگان زمین سخن میگفت نه با فرستادگان آسمانی». یکبار پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل پرسید: «ای جبرئیل! آیا تو خدایت را دیدهای»؟ جبرئیل گفت:
«خدایم دیده نمیشود». پیامبر (صلی الله علیه و آله) سؤال کرد: «تو وحی را از کجا دریافت میکنی»؟ او پاسخ داد: «از اسرافیل»! پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسید:
«اسرافیل آن را از کجا دریافت میکند»؟ جبرئیل گفت: «از فرشتهای در میان عالم ملکوت اعلی که جایگاهش از او برتر است». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مجدّداً پرسید:
«آن فرشته، وحی را از چه کسی دریافت میکند»؟ جبرئیل فرمود: «وحی به قلب او فرود میآید، گویی چیزی به درون آن پرتاب شده است.
این وحی است که همان کلام پروردگار است. کلام خداوند به یک شکل نیست. یک نوع از وحی، آن است که خداوند با آن با پیامبران سخن گفته و گاهی مستقیماً آن را به قلبشان القا کرده است.
نوعی از آن به صورت رویایی است که پیامبران آن را میبینند. از جملهی انواع دیگر آن، وحی و تنزیل است که خوانده و تلاوت میشود که همان کلام خداوند است. به آنچه از کلام خدا که برایت توصیف کردم اکتفا کن».[25]
الهام مختص انبیا و امامان نیست
الهام به حضرت مریم (س)
بر همین اساس به نظر میرسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر موسی(علیه السلام) و حواریان [26].
به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است؛ [27]
غیر انبیاء نیز می توانند مورد الهام خداوند واقع شوند , چنانچه که قرآن درباره مادر موسى ع مىگوید: "وَأَوْحَیْنا الى أُمِّ مُوْسى أَنْ ارْضِعِیهِ فَاذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالْقِیهِ فِى الْیَمِّ وَلا تَخَافِى وَلا تَحْزَنِى "
"ما به قلب مادر موسى الهام کردیم که نوزادت را شیرده، و هنگامى که بر او (از دشمنان) ترسیدى او را در دریا (نیل) بیفکن، و نترس غمگین مباش "[28]
الهام به حواریون حضرت عیسی(ع)
نظیر همین معنا درباره حواریون حضرت مسیح علیه السلام نیز آمده است، آنجا که مىفرماید: "وَ اذْ أَوْحَیْتُ الَى الْحَوَارِیِّینَ انْ آمِنُوا بِى وَبِرَسُولِى قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِانَّنَا مُسْلِمُون " "
و بیاد آور هنگامى را که به حواریون وحى و الهام فرستادم که به من و فرستادهام ایمان آورید، گفتند آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم " [29]
الهام به حضرت یوسف(ع) قبل از نبوت
و نیز درباره حضرت یوسف، پیش از آنکه به مقام نبوت برسد تعبیر به وحى شده است، در آن هنگام که برادران تصمیم گرفتند، او را در چاه بیفکنند، قرآن مىگوید:
«وَأَوْحَیْنَا الَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُون؛ ما به یوسف در این هنگام وحى فرستادیم که در آینده (هنگامى که بقدرت خواهى رسید) آنها را از این کارشان با خبر خواهى ساخت، در حالى که آنها تو را نمىشناسند» [30]
این وحى الهى به قرینه آیه 22 همین سوره، «وحى نبوت» نبوده، بلکه الهامى بود از سوى خداوند به قلب یوسف، براى اینکه بداند او تنها نیست، و خداوند او را حفظ مىکند.
و به قدرت مىرساند و برادران از این عمل خود پشیمان خواهند شد، و همین وحى بود که در آن شرایط دردناک، نور امیدى بر قلب یوسف پاشید. " [31]
وحی الهی مختص انبیاست
وحی الهی به الهام بهرغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا بهکار رفته است،
ازاینرو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است.
الهام به حضرت موسی
«و ما کانَ لِبَشَر اَن یُکَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّ وَحیـًا اَو مِن ورایِ حِجاب اَویُرسِلَ رَسولاً فَیوحِیَ بِاِذنِهِ ما یَشاءُ» حصر در آیه نشان میدهد که وحی نخست بیهیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین خدا و انسان برقرار میشود؛ [32]
توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند تکلم با موسی(علیه السلام)به واسطه صوت ـ البته نه لزوماً قابل درک و شنیدن با گوش سر ـ
و تکلم نوع سوم با واسطه فرشته صورت میگیرد؛
اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاینرو نمیتوان آن را جز به معنای القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست [33]
و این همان معنای مصطلح الهام است. وحی فرشته نیز میتواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد،
با القای مستقیم در دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری ـ دست کم قابل درک با چشم و گوش سر ـ باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است.
نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه میرساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست.
اقسام وحی الهی
سخن گفتن خدا با بندگانش را به سه قسمت تقسیم می کند:
1- یا به وسیله وحی، سخن گفتنی که هیچ واسطه ای بین خدا و طرف مقابلش نباشد.
2- از پس پرده و حجاب،
3- یا به وسیله ارسال رسول که به اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحی می کند.
ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست
قسم اول از تکلم تکلمی است که خدای تعالی با پیامبر اسلام (ص) و بدون واسطه جبرئیل می کرد که در آن نه رسول ملکی، یعنی جبرئیل، واسطه بود، و نه هیچ گونه حجابی که فرض شود.
قسم دوم از وحی، یعنی"أو من وراء حجاب"، وحی با واسطه است، و واسطه اش همان حجاب استو این قسم تکلم (تکلم از ماورای حجاب) مانند تکلم خدای تعالی با موسی در کوه طور است.
که در باره اش فرموده: "فلما أتیها نودی من شاطی الواد الایمن فی البقعة المبارکة من الشجرة" و نیز از همین قسم است وحی هایی که در عالم رؤیا به انبیاء (ع) می شده.
قسم سوم، یعنی"أو یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء "عبارت است از وحی به توسط رسول که همان فرشته وحی است پیام خدا نخست به او داده می شود .
و او هر چه را خدای سبحان اذن داده باشد به پیامبر وحی می کند، همچنان که قرآن کریم در این باره فرموده: "نزل به الروح الامین علی قلبک" [34]
و نیز فرموده: "قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله" [35] و در عین حال وحی کننده خدای سبحان است، همچنان که فرموده: "بما اوحینا الیک هذا القرآن " [36]
پس اول اینکه به نوعی به او وحی کند، دوم اینکه از وراء حجاب با او سخن گوید، و سوم اینکه رسولی بفرستد، و به اذن خود هر چه می خواهد وحی کند .
پس وحیی هم که انبیاء (ع) از خدای تعالی می گیرند، از مصادیق کلام است. اما نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه میرساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست.
تفاوت وحی و الهام
پدیده «وحى» هم همانند «اِلهام»، به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود. با این تفاوت که منشأ «الهام» بر الهام گیرنده پوشیده است،
ولى منشأ «وحى» بر گیرنده «وحى» که پیامبرانند روشن مى باشد. به همین علت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانى دچار حیرت و اشتباه نمى شوند، زیرا بر منشأ «وحى» و کیفیت انجام آن آگاهى حضورى کاملى دارند.
زراره از امام جعفر صادق(علیه السلام) سوال می کند: چگونه پیامبر مطمئن شد آنچه به او مى رسد وحى الهى است، نه وسوسه هاى شیطانى؟ امام(علیه السلام) فرمود:
«إِنَّ اللهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولاً أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ»[37]
(هرگاه خداوند بنده اى را براى رسالت برگزیند، به او آرامش و وقار ویژه اى ارزانى مى دارد، به گونه اى که آنچه از جانب حقّ بدو مى رسد، همانند چیزى خواهد بود که با چشم باز مى بیند».
در حدیثى دیگر سؤال شد: چگونه پیامبران دانستند که پیامبرند؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «کُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاءُ [38] (براى آنان پرده از میان برداشته شد ...).
به عبارت دیگر پیامبران هنگامى به پیامبرى مبعوث مى شوند که از مرحله «علم الیقین» گذشته و «عین الیقین» را طى کرده و به مرحله «حقّ الیقین» رسیده باشند. [39]
اقسام گوناگون الهام
اینگونه ارتباط معرفتی میتواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد.
گاهی با واسطه و در قالب زبانی (اصوات)، [40] گاهی با واسطه و در قالب رؤیا، وسوسه،[41] گاهی با واسطه و در قالب نوشتار و اشاره [42]
و گاه در شکل بیواسطه اعم از القای تکوینی (غریزی و طبیعی) [43] و قلبی (الهام مصطلح) [44] صورت میپذیرد.
همگون یا همگون نبودن دو طرف الهام
همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان میکند، میتوانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند.
بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و القای خداوند به فرشتگان، [45]پیامبران، [46۵]
برخی انسانهای غیر نبی [47] و نیز بعضی حیوانات و پدیدههای طبیعی [48] درباره القائات شیاطین به یکدیگر و به انسانها [49]و نیز انسان به انسان هم [50] بهکار رفته است.
در روایات شیعه و سنی هم تصریح شده است که الهام اختصاص به انبیاء ندارد و غیر انبیاء نیز می توانند طرف الهام خداوند قرار گیرند ,
و در حدیث قدسی آمده است: « و ما تقرَّب الیَّ عبدٌ بشیْ ءٍ احبُّ الیَّ ممّا افْترضْتُ علیهِ و انَّهُ لیتقرَّبُ الیَّ بِالنّافلةِ حتی اُحبَّهُ فَاذا احْبیْتُهُ کُنْت سَمْعَهُ الّذی یسْمع بِهِ، و بصرهُ الَّذی یُبْصرُ بِهِ و لِسانَهُ الّذی ینْطقُ بِهِ وَیَدَهُ التَّی یَبْطِشُ بها، انْ دعانی اجبتُهُ، و انْ سَئلنی اعْطَیْتُهُ؛ [51]
هیچ بندهای به عبادتی بهتر از فرایض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسیله نوافل به من تقرب میجوید تا جایی که من او را دوست بدارم؛
آنگاه که دوستش داشتم من گوش شنوای او و دیده بینای او و زبان گویا و دست توانای او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش میدهم و چنانچه چیزی از من بخواهد ارزانی اش میدارم.»
می بینیم در این حدیث شریف با صراحت بیان شده که خداوند از زبان بنده خود سخن می گوید و مطالبی را به زبان بنده الهام می کند .
مضمون احادیث قدسی
درون مایه اصلی احادیث قدسی، مطالب عرفانی و اخلاقی، تهذیب نفس ، تشویق به اخلاص و توبه و استغفار ، ذکر فضائل کارهای نیک، ترغیب به مجالست با افراد صالح و حُسن معاشرت با مردمان، انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر ، بیان فضل و کرم و جود الهی در پاداش دادن به بندگان، سرگذشت انبیا ی سلف و مطالبی از این قبیل است. [52]
تفاوت حدیث قدسی با آیات قرآن
در حدیث قدسی لفظ از خداوند نیست، اما پیامبر هیچ دخل و تصرفی در معنای آن وارد نکرده اند و کاملاً با منظور خداوند مطابقت دارد.
حدیث قدسی آن است که خداوند متعال ، آن را به پیامبرش از راه الهام یا خواب و رؤیا خبر داده، پیامبر هم با عباراتِ خودش، از آن معانی و مفاهیم خبر داده است،
پس قرآن بر حدیث قدسی برتری دارد، چون لفظ قرآن نیز از سوی خداوند نازل شده است. [53]
احاددیث قدسی و الهامات الهی
حدیث قدسی را میتوان به عنوان الهامی از خداوند در نظر گرفت. در این حدیثها، خداوند از طریق الهام و وحی به پیامبر خود اطلاعات و مفاهیمی را منتقل میکند.
پیامبر، با استفاده از عبارات و زبان خود، این مفاهیم را به بندگان خداوند منتقل میکند. این حدیثها معمولاً به ما اطلاعاتی میدهند که خداوند خواسته است به ما منتقل شود.
و به ما در مسیر راهنمایی میکنند. بنابراین، میتوان گفت که حدیث قدسی الهامی است که از سوی خداوند به پیامبر میرسد و از طریق پیامبر به بندگان خداوند منتقل میشود.
ابراین، الهامات خداوند میتوانند به هر کسی نازل شوند که به خداوند با ایمان و اراده صادق نزدیک شود. البته، این الهامات معمولاً به صورت غیر مستقیم و از طریق رویش و تحولات درونی و روحانی به افراد منتقل میشوند.
اما همچنان باور دارم که الهامات خداوند میتوانند به غیر انبیا و پیامبران نازل شوند و افراد را در راهنمایی و رشد روحانی یاری کنند.
اگر شما در مسیر حق قرار میگیرید و با تمام وجود و ایمان خود به خداوند نزدیک میشوید، احتمالاً الهامات و راهنماییهای الهی برایتان نازل خواهد شد.
خداوند متعال به همه بندگان خود عنایت میکند و اگر به دنبال راهنمایی و رشد روحانی باشید، الهامات و تجربیاتی که از سوی خداوند به شما نازل میشود، میتواند در مسیرتان کمک کند.
هرچند که نحوه نازل شدن و تجربه الهامات برای هر فرد ممکن است متفاوت باشد. بنابراین، ایمان، تفکر و تأمل در تعالیم دینی و دستیابی به صداقت روحی میتواند شما را به سوی الهامات الهی هدایت کند.
تمام خیر شناخت دین
الهامهای دینی میتوانند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از طریق تعالیم دینی به فرد منتقل شوند. این الهامات میتوانند به صورت تفسیرهایی از آیات قرآن، مسائل فقهی، حدیثها و منظومههای دینی درک شوند.
همچنین، تجربیات شخصی و روحانی فرد نیز میتوانند الهامهای دینی را برای او بوجود آورند. این تجربیات میتوانند شامل تفکر و تأمل در آیات قرآن، مراقبه و عبادت، و گوش دادن به سخنان عارفان و علمای دین باشند.
در روایت دیگری پیامبر گرامی فرمود :هر گاه خداوند خیر بنده اى بخواهد، او را در دین آگاه مى کند و راه راست را به او الهام می کند " "إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَیرا فَقَّهَهُ فِی الدّینِ وألهَمَهُ رُشدَه " [54]
در این حدیث نیز تصریح شده که بنده مورد الهام و عنایت الهی قرار می گیرد و مستقیما مسیر حق و سخنان حق به او الهام می شود .
جواب خداوند به داود
خداوند متعال در این الهام، به داود (علیه السلام) توصیه میکند که در زمانهای خوشبختی و سعادت، او را به یاد بیاورد و به او تسلیم شود. در ازای این تسلیمی که داود (علیه السلام) نشان میدهد، خداوند در زمان بلا و مشکلات، دعاهای او را اجابت خواهد کرد.
بنابراین، این الهام نشان میدهد که اگر فرد به خداوند وابسته باشد و در هر زمانی که با مشکلات و بلاها مواجه شود، به او رجوع کند، خداوند نیز در زمان لزوم او را یاری میکند و دعاها و نیازهایش را اجابت میکند.
أَوْحَى اللّه تَعالى اِلى داُود علیه السلام: اُذْکُرْنى فى اَیّامِ سَرّائِکَ ، حَتّى اسْتَجیبَ لَکَ فى اَیّامِ ضَرّائِک. خداوند متعال به داود علیه السلام وحى فرمود: مـرا در روزهاى خوشى خـود یـاد کـن، تا من هم در روزگار گرفتارى ات، تو را اجابت کنم.
اطاعت به اندازه نیاز
اطاعت به اندازه نیاز نشان میدهد که خداوند به ما درک میدهد و به ما اجازه میدهد که در میزان اطاعت از او، بر اساس نیازهایمان تصمیم بگیریم.
این الهام ما را به پذیرش تسلیم و اطاعت کامل، و در عین حال به توجه به نیازهایمان و اراده خودمان تشویق میکند.
آیات فِى التَّوراةِ: یا بَنى آدَمَ! أَطیعُونى بِقَدْرِ حاجَتِکُمْ اِلَىَّ وَاعْصُـونى بِقَدْرِ صَبْرِکُمْ عَلَى النّـارِ، وَ اعْمـَلُوا لِلدُّنیا بِقَـدْرِ لَبْثِـکُمْ فیها وَ تَـزَوَّدُوا للاِخِرَةِ بَقَدْرِ مَکْثِکُمْ فیها. [55]
در تورات آمده است: اى فرزندان آدم! مرا به اندازه اى که به من نیاز دارید، اطاعت کنید، و مرا به اندازه صبرتان برآتش دوزخ، معصیت کنید، براى دنیا به اندازه اى که در آن مى مانید کار کنید، و ... براى آخرت، به اندازه اى که در آن مى مانید، توشه بردارید.
شکر نعمت خداوند
شکر نعمتهای خداوند یک الهام بزرگ است. خداوند در قرآن کریم فرموده است: "وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ"، به این معنا که اگر نعمتهای خداوند را بخواهید شمارش کنید،
قادر نخواهید بود آنها را به درستی شمارش کنید. انواع نعمتهایی که خداوند بر ما فرا میگذارد، از جمله سلامتی، روزمره زندگی، خانواده، آرامش روحی، روزانه، غذا و آب، عشق و مهربانی، عقل و دانش و بسیاری دیگر، بیشمار است.
شکرگزاری به عنوان یک الهام، به ما یادآوری میکند که باید از نعمتهایی که خداوند برایمان فراهم کرده است، قدردانی کنیم و از آنها سپاسگزار باشیم.
شکر نعمتهای خداوند نشان میدهد که ما نیازمند وابستگی به خداوند هستیم و از او برای تأمین
قالَ اللّه ُ جل جلاله لِداوود علیه السلام: اَحِبَّنى وَ حَبِّبْنى اِلى خَلْقى. قال علیه السلام: یارَبِّ نَعَمْ، اَنَا اُحِبُّکَ فَکَیْفَ اُحَبِّبُکَ اِلى_'feخَلْقِکَ؟ قَالَ: جل جلاله اُذْکُرْ اَیادِىَّ عِنْدَهُمْ فَاِنَّکَ اِذا ذَکَرْتَ ذلِکَ لَهُمْ اَحَبُّونى.
خداوند به داود علیه السلام فرمود: مرا دوست بدار و مرا در نظر مخلوقاتِ من نیز محبوب بگردان. گفت: پروردگارا! باشد.
من تو را دوست دارم، ولى چگونه تو را محبوبِ آفریدگانت بسازم؟ فرمود: نزد آنان، نعمتهاى مرا یاد کن. یقینا وقتى نعمت هاى مرا براى آنان یاد کردى، مرا دوست خواهند داشت.
همنشینی خدا با بندگان
وَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ: أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی، وَ قَالَ سُبْحَانَهُ: اُذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ بِنِعْمَتِی، اُذْکُرُونِی بِالطَّاعَةِ وَ اَلْعِبَادَةِ أَذْکُرْکُمْ بِالنِّعَمِ وَ اَلْإِحْسَانِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ اَلرِّضْوَانِ. [56]
این حدیث نشان میدهد که همنشینی خداوند با بندگانش و رابطه او با ما، بر اساس یادآوری و توجه ما به او استوار است. اگر ما خداوند را به یاد بیاوریم .
و از طریق طاعت و عبادت به او توجه کنیم، او نیز به ما نزدیک خواهد شد و از نعمتها و لطفهای خود در زندگیمان بهرهمند خواهیم شد.
این الهام به ما یادآوری میکند که راه مؤمنان بر خداوند توجه و یادآوری است و او نیز در پاسخ به این توجه و یادآوری، به ما لطف و رحمت خود را ارزانی میدارد.
یا داوُدُ! بَلّـِغْ اَهْلَ الأَرضِ اِنّى حَبیبُ مَنْ اَحَبَّنى وَ جلیسُ مَنْ جالَسَنى وَ مُؤْنِسٌ لِمَنْ اَنِسَ بِذِکْرى وَ صاحِبٌ لِمَنْ صاحَبَنى وَ مُختارٌ لِمَنِ اخْتارَنى وَ مُطیعٌ لِمَنْ اَطاعَنى . . .
اى داود! به زمینیان برسان که: من دوست کسى هستم که مرا دوست بدارد، همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند،
همدم و مونس کسى هستم که با یاد من اُنس داشته باشد، همراه و هم صحبت کسى هستم که با من مصاحبت کند، کسى را بر مى گزینم که مرا برگزیند،
انسان در جایگاه فرشته
در این نقل قول، خداوند متعال فرموده است: "جوانی که به تقدیر من ایمان داشته باشد، به کتاب من راضی و به رزق من قانع باشد و به خاطر من از شهوت و دلخواه خود بگذرد،
او نزد من همچون بعضی از فرشتگان من است." این نقل قول نشان میدهد که خداوند با جوانانی که به او ایمان دارند و در رضایت از کتاب او و قناعت از رزقی که به ایشان میدهد، آنها را به عنوان بعضی از فرشتگان خود قرار میدهد.
این الهام به ما یادآوری میکند که اگر ما به تقدیر و اراده خداوند ایمان داشته باشیم و با نعمتهایی که به ما میدهد راضی باشیم و از شهوتها و دلخواههای خود گذر کنیم،
خداوند ما را به مقام برتری و نزدیکی خود قرار میدهد. این الهام نشان میدهد که خداوند در جوانانی که به او ایمان دارند و با اراده او سازگاری دارند، آنها را با فرشتگان خود مشابهت میدهد.
بنابراین، این نقل قول نشان میدهد که راههای نزدیکی به خداوند در ایمان، رضایت از نعمتهای او و پذیرش تقدیر او است. اگر ما با ایمان و تسلیم به اراده او زندگی کنیم، خداوند ما را به مقام برتری و نزدیکی خود خواهد رساند
یَقُولُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ: اَلشّابُّ الْمُؤمِنُ بِقَدَرى، اَلرّاضى بِکتابى، اَلقانِعُ بِرِزْقى، اَلتّارِکُ شَهْوَتَهُ مِنْ اَجْلى، هُوَ عِنْدى کَبَعْضِ مَلائِکتى. [57]
خداوند متعال مى فرماید: جـوانى که بـه تقـدیر من ایمـان داشته باشـد، به کتـاب مـن راضى و بـه رزق مـن قانع باشـد و به خاطر من از شهـوت و دلخواه خود بگذرد، او نزد من همچون بعضى از فرشتگان من است.
پاداش زیارت برادر دینی
زیارت برادر دینی میتواند الهامبخش باشد و به مؤمنان کمک کند تا از طریق ارتباط و اتحاد با برادران و خواهران دینی، الهام و انگیزه بیشتری برای ادامه راه دینی و رسیدن به تقوا و ارتباط نزدیکتر با خداوند بیابند.
زیارت برادر دینی میتواند موقعیتی فراهم کند که مؤمنان با هم به تبادل دانش و تجربه بپردازند و از نصایح و راهنماییهای همدیگر استفاده کنند.
این ارتباطات و تبادلات میتوانند به بندگان خداوند الهام بدهند و آنها را به تحقق هدفهای دینی و رشد روحانی هدایت کنند.
عَن أبى عَبدِاللّه علیه السلام قالَ: مَنْ زارَ اَخاهُ فى اللّه ، قالَ اللّه : اِیّاىَ زُرْتَ وَ ثَوابُکَ عَلَىَّ، وَ لَسْتُ اَرْضى لَکَ ثَوابا بِدوُنِ الْجَنَّةِ. [58]
از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: هر کس به خاطر خدا برادر دینى خود را دیدار کند، خداوند مى فرماید: مرا زیارت کردى و پاداش تو بر عهده من است و من پاداش کمتر از بهشت را براى تو نمى پسندم.
صفحه اختصاصی حدیث و آیات قالَ اللّه ُ تَعالى: اَهْلُ طاعَتى فىضِیافَتى وَأَهْلُ شُکْرى فىزیارَتى وَ اَهْلُ ذِکْرى فى نِعْمَتى وَ اَهْلُ مَعْصِیَتى لاأُؤْیِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتى، اِنْ تابُوا فَأَنَا حَبیبُهُمْ وَ اِنْ مَرِضُوا فَأَنا طَبیبُهُمْ، اُداویهِمْ بِا لْمِحَنِ وَ المَصائِبِ لاُِطَهِّرَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعائِبِ. [59]
خداوند متعال مى فرماید: اهل اطاعت من در مهمانى من اند، اهل شکر و سپاس من در دیدار من اند، اهل ذکر و یاد من در نعمت من اند، و امّا اهل معصیت و نافرمانى من، آنان را هم از رحمت خویش ناامید نمى کنم.
اگر توبه کنند، من دوستدار آنانم، اگر بیمار شوند، من طبیب آنانم و با سختیها و مصیبت ها آنان را درمان مى کنم، تا از گناهان و عیبها پاکشان سازم.
الهامات الهی دردر دل و ذهن بنده
همینطور خداوند می فرماید : " بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل مىشود " "وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه [60]
علامه مجلسی تصریح می کند که مقصود از آیه الهاماتی است که از طرف خداوند به بنده صورت می گیرد و حق بر زبان و افعال بنده جاری می شود , چنانچه که روایتی نیز در تفسیر آیه اشاره به همین مطلب دارد :
" بیان أی یهدیه إلى الحق." [61] بدانید که خداوند در قرآن کریم میفرماید که او بین انسان و قلب او حائل میشود. این آیه نشان میدهد که خداوند توانایی دارد تا بین درک و فهم انسان و قلبش مانع قرار دهد.
این به این معناست که خداوند میتواند الهامات و انگیزههایی را در قلب بندگان خود ایجاد کند و آنها را به سمت راه راست هدایت کند.
علامه مجلسی نیز تصریح میکند که مقصود از آیه مذکور الهاماتی است که از طرف خداوند به بنده صورت میگیرد و حق بر زبان و افعال بنده جاری میشود.
به عبارت دیگر، خداوند قادر است الهامات و روحانیتی را در دل و ذهن بنده ایجاد کند و به وسیله آنها او را به راه راست هدایت کند.
بنابراین، آیه مذکور به ما یادآوری میکند که خداوند میتواند درون قلب بنده الهاماتی را شکل دهد و به وسیله آنها، بنده را به راهی که او میخواهد هدایت کند.
این الهامات و روحانیتها میتوانند تحت تأثیر و توجه خداوند قرار گیرند و عملکرد و رفتار بنده را تحت تأثیر قرار دهند.
الإمام الصادق علیه السلام- فی قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»- یَحولُ بَینَهُ وبَینَ أن یَعلَمَ أنَّ الباطِلَ حَقٌّ. "[62]
تصرف خداوند بر سخن و زبان الهام الهی است
توجه به الهاماتی که خداوند به ما میدهد، ما میتوانیم در مواقع نیاز و به مطابقت با اراده او، به درستی و با حقیقت حرف بزنیم و از خودمان دفاع کنیم.
خداوند میتواند به فکر و عقیدههای ما در خال حرف زدن کمک کند و ما را به سمت راه درست هدایت کند.اگرچه ممکن است در برخی مواقع ذهن ما خالی باشد و ایدهای نداشته باشیم،
اما با رحمت و معرفت خداوند، او میتواند الهاماتی را در ذهن و قلب ما ایجاد کند و ما را به سمت راهی که باید رفته، هدایت کند.
بنابراین، الهاماتی که خداوند به ما میدهد، میتواند به ما کمک کند تا در زمان نیاز، با حقیقت و درستی بر سخن بیاییم و از حق خود دفاع کنیم.
شاهد روایی دیگری که تصریح دارد که خداوند بر سخن و فعل بنده تصرف می کند تعبیری از نهج البلاغه است که امام علی علیه السلام فرمود :
خداوند را بهوسیله بَرهم خوردن تصمیمها، فسخ پیمانها و نقض اراده ها شناختم " " عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ الْعُقُودِ، وَنَقْضِ الْهِمَمِ. "[63]
در شرح کلام فوق می خوانیم :اشاره به اینکه، بسیار مىشود انسان تصمیم محکمى به انجام کارى مىگیرد، اما ناگهان اراده او تغییر پیدا مىکند بىآنکه عاملى براى آن تغییر بشناسد!
این نشان مىدهد که ارادهاى از بیرون به آن تعلّق گرفته بود که اراده این شخص فسخ شود وگرنه دلیلى ندارد که انسان با داشتن تصمیم قوى بر کارى ناگهان منصرف شود. "[64]
تواضع بهوسیلۀ «سلب کمال» از خویشتن
اکنون بهتر میتوانیم منطق آن عبارات را فهم کنیم. با این مقدّمات به سراغ سخن آیتالله خامنهای برویم و ببینیم ایشان دقیقاً چه گفتند:
میدانیم موقعیّتی که رهبر انقلاب آن سخن را بیان کردند، یک دیدار خصوصی و دوستانه و بهدور از تشریفات رسمی بوده و لذا ایشان طبعاً از یکسری تقیّدات در گفتار رها بوده است
. همچنین با مرور آن سخنان روشن است که ایشان در قالب خاطره، در صدد بیان فضیلتی برای «همسر شهید سلیمانی» هستند و برای اینکه این غرض حاصل شود،
باید عبارات بهگونهای باشد که اهمّیت مطلب روشن شود. لذا ایشان اهمّیتِ مطلب را با این تعابیر بیان میکند: «یک صحبت گرم و گیرایی کردم، ...خیلی جلسهی عجیبی بود، خیلی تأثیراتی گذاشت.»
امّا مشکل اینجاست که به محض بیان این جملات، ممکن است برای دیگران یا حتی برای خود گوینده در مقام حدیث نفس، این تصوّر پیش آید که «منشأ آن گرم و گیرا بودنِ صحبتها و تأثیرگذاربودنِ جلسه، توانمندی ویژهای در شخص گوینده بوده»؛
لذا آیتالله خامنهای که در پرتو انس با قرآن تربیتِ توحیدی یافته و نگرش توحیدی در جانش رسوخ کرده و یک عمر متواضعانه زندگی کرده، بلافاصله برای نفیِ این تلقّی (هم برای مخاطب و هم برای اینکه از درون دچار ذرّهای عُجب و تکبّر نشود) از خودش «سلب کمال» میکند.
و این اتّفاق ویژه و مثبت (گیرابودنِ سخنان وتأثیرگذاریِ جلسه) را از خودش سلب کرده و به خداوند متعال إنتساب میدهد؛ در قالب این عبارت «قبلاً هم فکرش را نکرده بودم؛
خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود.» پس این سخن دقیقاً طبق دستور خداوند به مؤمنین بیان شده است.
شبیه این عبارت که «خودم به این مطلب فکر نکرده بودم و خدا به ذهنم رساند» یا «واقعاً نمیدانم چه شد که در لحظه آن تصمیم درست را گرفتم؛ مشخص است که خدا مرا به آن تصمیم واداشت».
و امثال اینها را بارها در زندگیِ روزمرّه از مؤمنان عادی هم شنیدهایم و برای کسی که ذرّهای نگرش و زندگیِ توحیدی را تجربه کرده باشد یا با انسانهای موحّد حشرونشر داشته باشد،
چنین تعابیری اصلاً عجیب و دور از ذهن نیست؛ اما متأسّفانه کسانی که بویی از حیات توحیدی نبردهاند و حلاوتش را تجربه نکرده اند،
به مصداق «کافر همه را به کیشِ خود پندارد» این سخن را با نگرش محدود و «منمحور» خویش قیاس کرده و به ایشان اتّهامهای ناروا میزند.
نتیجه :
در اشکالی که به کلام رهبری گرفته شد . بیان می کنیم که رهبر انقلاب اشاره کردهاند آنچه من بیان کردم وقیقا همان چیزی بود که از من سوال شد. درحالیکه من هیچ آمادگی قبلی در مورد این مطلب نداشتم.
از طرفی با توجه به مبانی دینی به هیج عنوان این ادعا یی که مستشکل کرده است .برای هیچ عاقل اهل دنی قابل قبول نیست.
زیرا ما مطمئن هستیم که دشمنان رهبر و انقلاب همیشه درصدد هستند تا از بین کلمات رهبری نکاتی را صید کنند تا حرفی برای شبهه انداختن داشته باشند.
هنگامی که رهبر انقلاب اسلامی میگوید که کلامی که انعقاد شده است حرف خداوند و زبان خداوند است، منظور او این است که در سخنرانیها و بیانات خود، از الهامات و افاضههای الهی بهره برده است.
و کلامی که بیان کردم با تاثیر و الهام احداوند بیان شده است. لذا او با استناد به این الهامات و افاضههای الهی، بهترین تصمیمات را برای رسیدن به رضایت خداوند میگیرد و سخنان خود را طبق اوامر خداوند صحبت میکند.
پس سخن رهبر به این معناست که تاثیر الهامات و افاضههای الهی در سخنرانیها وبیانات مطابق با قران و سالها فقهاهت و عبادت ا بوده است. درحالیکه در این سخنرانی هیچ آمادگی قبلی نداشته ام .
بنابراین کلام رهبر انقلاب هم اشاره به همین گونه از الهامات فوق الذکر است که شامل بندگان راستین خداوند شده و خداوند بر پایه این الهامات و افاضه مطلب به قلب یک بنده خود , او را مورد عنایت خود قرار می دهد .
بهرهبرداری از الهامات الهی و افاضههای الهی، نقش بسیار مهمی در زندگی بندگان خداوند دارد. رهبر انقلاب اسلامی، در کلام خود به این موضوع اشاره میکند .
که خداوند بر پایه این الهامات و افاضههای الهی، قلب بندگان راستین خود را مورد عنایت قرار میدهد و آنان را هدایت و راهنمایی میکند
از طرفی اهل مسئله میدانند که تنها الهامات و افاضههای الهی که به معنای وحی و کلام مستقیم خداوند است . مختص به پیامبران است
اما الهامات دیگر را شامل بندگاان خداوند می باشد.و از طریق معرفت و ارتباط خاصی که رهبر با خداوند دارد، به او منتقل شوند
بنابراین، الهامات و افاضههای الهی، بخشی از راهنمایی خداوند در زندگی بندگان خود است و رهبر انقلاب اسلامی بر اساس آنها، به عنوان نماینده خداوند بر روی زمین، امت اسلامی را هدایت و راهنمایی میکند
پی نوشت:
1.کافی، ج ۲، ص ۳۵۲.
2. العقائد الاسلامیه، ج۱، ص۳۶.
3.المیزان، ج۶، ص۱۶۶.
4.لب الاثر، ص۲۶۷.
5.العقاید الاسلامیه، ج۱، ص۱۱۸.
6.شمس/سوره۹۱، آیه۷۱۰.
7.فطرت و دین، ص۲۱۰.
8.فتح القدیر، ج۵، ص۴۴۹.
9.مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۵۵.
10.جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۶۵.
11.رحمة من الرحمن، ج۴، ص۵۰۲.
12. یوحنا، ۱۴: ۲۶.
13. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۶۹.
14. ترتیبالعین، ج۲، ص۷۹۷ـ۷۹۸.
15. المفصل، ج۶، ص۷۵۵ـ۷۵۸.
16.الدر المنثور، ج۶، ص۳۵۵ـ۳۵۶.
17. شعراء/سوره۲۶، آیه
18. جامع البیان، مج۸، ج۱۴، ص۲۱.
19. خدا و انسان در قرآن، ص۲۲۱ـ۲۲۲.
20. تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۸۸.
21. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.
22. المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.
23. شمس/سوره۹۱، آیه۸.
24. التبیان، ج۱۰، ص۱۴۶.
25.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۶۵۸ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۹۸/ الاحتجاج، ج۱، ص۲۴۰/ نورالثقلین
26. طه/سوره۲۰، آیه۳۸.
27. شرح فصوص الحکم، ص۱۱۴.
28.سوره قصص آیه 7.
29.سوره مائده: آیه 111.
30 سوره یوسف آیه 15.
31. پیام قرآن، ج1، ص: 235
32. المیزان، ج۱۸، ص۷۳.
33. الکشاف، ج۴، ص۲۳۳.
34. و خدا با موسی تکلمی مخصوص کرد.سوره نساء، آیه .164
35. روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد.سوره شعراء، آیه .194
36. بگو هر کس که دشمن جبریل است باید بداند که همو قرآن را به اذن خدا بر قلب تو نازل می کند.سوره بقره، آیه .97
37. کتاب التفسیر، عیاشى، محمد بن مسعود، تحقیق: رسولى محلاتی، سید هاشم، چاپخانه علمیه، تهران، 1380 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 201، ح 106؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 18، ص 262، ح 16.
38. المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدین، دار الکتب الإسلامیه، قم، 1371هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 328؛ بحار الانوار، همان، ج 11، ص 56، ح 56.
39. برگرفته از کتاب: علوم قرآنى، معرفت، محمد هادى، موسسه فرهنگى التمهید، قم، چاپ 1381 هـ ش، چاپ چهارم ص 23.
40. شوری/سوره۴۲، آیه۵۱.
41. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.
42. جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۳۵۵.
43. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.
44. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.
45. انفال/سوره۸، آیه۱۲.
46. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.
47. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.
48. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.
49. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.
50. مریم/سوره۱۹، آیه
51. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، ج۷، ص۹۹. الکافی ج2، ص: 352 _ صحیح بخاری ج 10 ص 164 طبع مصر
52.الاحادیث القدسیة فی دائرة الجرح و التعدیل و مصادرها و ادوار تدوینها، ج1، ص39ـ41.
53.التعریفات، سید شریف جرجانی، ص 37 ذیل واژه حدیث. الترغیب والترهیب ج 1 ص 292 _ میزان الحکمه ج 2 ص 438
54.والترغیب والترهیب ج 1 ص 292 _ میزان الحکمه ج 2 ص 438. الترغیب والترهیب ج 1 ص 292 _ میزان الحکمه ج 2 ص 438
55.الجواهر السنیّه، ص 66.
56.بحارالانوار، ج 14، ص 38.
57.کلیات حدیث قدسی ج۱ ص۳۲۸. کنز العمّال، ج 15، ص 786.
58.المجالس السنیّه ، ص 77. الجواهر السنیه، ص 264.
59.الجواهر السنیّه، ص 286.
60. انفال 24
61. بحار الأنوار ج5، ص: 205
62.لتوحید صدوق ص 358 _ المحاسن ج 1 ص 370
63. نهج البلاغه حکمت 250
64.پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج14، ص: 73
منابع:
https://www.tebyan.net/QuranIndex.aspx?pid=230962
https://namnak.com/hadith-qudsi-shia.p79814
https://www.farsnews.ir/news/14021013000344
https://www.hadithlib.com/guides/view/19
https://www.rouydad24.ir/fa/news/358366
https://fa.wikishia.net/viewحدیث قدسی
https://fa.wikifeqh.irحدیث قدسی
https://fa.wikifeqh.iاقسام الهام
https://fa.wikishia.net/view
http://ipasookh.ir/question
http://alvahy.com/شوری
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}