مقدمه:

اعلمیت و افضلیت امیر مؤمنان بر دیگر مسلمانان و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله، علاوه بر این که از نظر سنت و احادیث نبوی مسلم است،
 
 از دیدگاه خود خلفای سه گانه نیز یک مساله بدیهی و ضروری است، و آنان بارها در مقام عمل و قضاوت در کنار پیامبر خدا نشسته، و بصورت آزمایشی خود را با مولای متقیان مقایسه نموده، و ملاحظه نمودند که:
 
 قضاوت و داوری آنان به خطا بوده، ولی داوری «علی بن ابی طالب » علیه السلام مورد تایید خدا و رسولش قرار گرفت … (1)
 
و در احادیث زیادی آمده است که، در هنگام مخاصمه و محاجه و سایر مواقع، امیر المؤمنین علی علیه السلام دلائل برتری خویش را بر خلفای دیگر بیان می داشت، و آنان نیز می پذیرفتند،
 
چنانچه در حدیثی به «عثمان » می فرمایند:انا خیر منک و منهما، عبدت الله قبلهما و عبدته بعد هما» (2)
 
 من هم از تو، و هم از «ابو بکر و عمر» برترم، زیرا قبل از آنان به پیامبر خدا ایمان آورده و خدا را عبادت کردم، و پس از مرگ آنان باز هم در پرستش خدا بسر می برم.
 
و در حدیث دیگری می فرمایند: «انا الصدیق الاکبر، و انا الفاروق الاول، اسلمت قبل اسلام ابی بکر، و صلیت قبل صلوته بسبع سنین » (3)
 
 صدیق اکبر و فاروق اول منم، من قبل از «ابو بکر» به پیامبر ایمان آورده، و هفت سال پیش از وی نماز خوانده ام.
 
ابن ابی الحدید: که این حدیث را در مقام مقایسه امیر المؤمنین با «ابو بکر» آورده است، اضافه می کند که آن حضرت به این جهت اشاره ای به خلیفه دوم «عمر» نمی نماید،
 
 که او قابل مقایسه با علی علیه السلام نیست، و از نظر اسلام و ایمان آوردن جزو نفرات آخر مسلمانان است.
 

آیا خلفا سه گانه به اعلمیت و افضلیت امام علی(ع) اعتراف کرده اند؟ 

جایگاه اعلی اهل بیت(ع) از منظر خلیفه دوم

 علامه خطیب خورازی با ذکر سند نقل از عثمان  بن عنفان نموده و او از عمرخطاب و او از ابوبکربن ابی قحافه که گفت:
 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:«همانا خداوند تعالی خلق فرمود: از نور صورت علی بن ابیطالب فرشته هایی که خدا را تسبیح می کند و تقدیس می کنند و ثواب آن را برای دوستان و فرزندانش ثبت می کنند(4)
 
علامه خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند نقل از عمر بن خطاب نموده که گفت: بدون شک علی، فاطمه، حسن و حسین در حظیره و جایگاه قدس در قبه بیضاء و سفید رنگی باشد که سقفش خداوند رحمن است. (5)
 

مخالفت با دشمنی با علی (ع)

علامه محقق رجالی خطیب بغدادی و دیگر حدیث آوران و تاریخ نگاران با ذکر سند نقل کرده اند از سوید بن غفله از عمربن خطاب که مردی را دید به علی دشنام می دهد و در بعض مصادر که با علی مخاصمه و دشمنی می کند پس عمر گفت: پندارم تو از منافقین باشی شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
 
 محققا علی نست به من همانند هارون به موسی باشد نسبت به موسی (که شریک نبوت موسی همکار و خلیفه او بهنگام رفتن به کوه طور بود جز اینکه بعد از من پیامبری نباشد(6)
 

دوستی با علی(ع)

ابن شیرویه دیلمی همدانی از اعلام محدثین سنی با ذکر سند نقل از عمرب خطاب نموده که رسول خدا (ص) فرمود: دوستی علی سند و مایه رهایی از آتش است (7)
 

فضایل بی شمار علی (ع)

علامه سیدعلی بن شهاب  الدین همدانی نقل از عمربن خطاب کرده است که گفت:«پیامبرخدا(صلی الله علیه و اله و سلم) به علی(علیه السلام) فرمود:
 
«اگر دریاها مد و مرکب شود و روئیدنی ها از جمله درختان قلم گردد و انسانها همه نویسنده و جنها همه حسابگر نتوانند فضایل ترا احصاء و آمارگیری کنندای ابوالحسن(8)
 

وصیت تاریخی عمر برای انتخاب به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام:

 ؤاد فاروقی در کتاب علی علیه السلام از زبان عمر، وصیت تاریخی حضرت عمر را یادآوری می کند. حضرت عمر گفت:
 
ای مردم از روزی که من خلیفه شده ام تا امروز که در حضور شما هستم یک قدم از فرامین خدا که به وسیله پیغمبرش برای ما وضع گردیده تخطی نکردم.
 
 و پیوسته سعی داشتم که احکام خداوند را به موقع اجرا بگذارم.  من خوشوقتم از روزی که مسلمان شده ام تا امروز، حتی یک مرتبه عملی نکردم که مغایر با احکام اسلام باشد.
 
 و امیدوارم که بعد از مرگ من شما خلیفه ای را انتخاب نمایید که علاقمند به اجرای احکام اسلام و مبری از هوی و هوس و طمع باشد.
 
ای مؤمنین، من به شما توصیه می کنم که بعد از مرگ من در درجه اول علی بن ابی طالب را به خلافت انتخاب کنید .
 
زیرا علی(ع) علاوه بر اینکه پسر عمو و داماد پیغمبر است مردی متدین و بی هوی و هوس و طمع و هرگز عملی نکرده که مغایر با قوانین اسلام باشد.
 
 اگر نتوانستید علی(ع) را به خلافت انتخاب کنید، خلیفه را از بین این پنج نفر که نام می برم انتخاب کنید:
 1- عثمان
2- عبدالرحمان عوف
3- سعد وقاص
4- طلحه
5- زبیر.
 

سخنان خلیفه دوم درباره حضرت علی(ع):

«جز به قرت‌العین خود علی، به هیچ کس اعتماد ندارم که امر خلافت را به او واگذار کنم».«یا علی احساس من نسبت به تو بالاتر از حسن نیت است و من به امانت شجاعت و صداقت و علم تو ایمان دارم».
 
«رحمت بر روان پدرت ابو طالب باد که چون تو فرزندی به وجود آورد».«ما در زمان پیغمبر به علی چنان می نگریستیم که به ستاره نگاه می کردیم».
 
علی از همه مردم فاضلتر است.«ای پدر خدا باقی نگذارد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی و نه در شهریکه تو در آن حاضر نباشی (9)
 
اعوذ بالله من معضله لا علی له (10) پناه می برم به خدا از مشکلی که علی برای حل آن نباشد.»
 
«اعوذ بالله من معضله لا ابو الحسن لها (11) پناه می برم به خدا از مشکلی که ابو الحسن برای حل آن نباشد.»
 
«انت یا علی هم خیر فتوی تو ای علی بهترین صحابه در امر فتوی هستی.» (12)
 
 «ردّو الجهالات الی السنت و ردّوا عمر الی علی نادانی ها را به سنت مراجعه کنید و برگردانید گفته عمر را به علی (13)
 
«عجزت الناس ان تلدن مثل علی بن ابی طالب و لو لا علی لهلک عمر.همان که زنان از زادن مانند علی ناتوان باشند چنانچه اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.(14)
 
«علی اعلم الناس بما انزل الله علی محمد. علی آگاهترین مردم است به آنچه که خدا بر محمد نازل فرموده است(15)
 
 «لا ابقانی الله بعدک یا علی باقی نگذارد خداوند مرا بعد از تو یا علی (16)« لو لا علی لضل عمر اگر علی نبود عمر گمراه شده بود.» « لو لا علی لهلک عمر اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.»
  
ابو سعید خدری گفت: من سالی با عمر بن خطاب به حج رفتم همین که داخل طواف شدم در برابر حجرالاسود ایستاد و گفت:
 
 من می دانم که تو هیچ فایده و ضرری نداری و اگر ندیده بودم که رسول خدا تو را بوسید، هرگز تو را نمی بوسیدم،
 
 حضرت علی(ع) آنجا بود فرمود ای عمر اینطور نیست که تو می پنداری. این سنگ با سنگ های دیگر تفاوت دارد..
 
 این سنگ نفع و ضرر دارد، زیرا من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: روز قیامت این سنگ را می آورند.
 
 در حالی که دارای زبانی برنده و گویا است شهادت می دهد به نفع کسانی که او را استلام کردند با این که اهل توحیدند.
 
عمر گفت پناه می برم به خدا از این که در مردمی زندگی کنم که ابا الحسن علی(ع) در آنان نباشد (17)
 

اعترافات ابو بکر به اعلمیت علی (ع)

چون «ابو بکر» مسند خلافت را از امیر المؤمنین علی علیه السلام غصب کرد، و در برابر فشار اعتراضات مردم به ویژه احتجاجات علی علیه السلام قرار گرفت،.
 
 در خانه خودش را به روی مردم بست، و سپس به مسجد آمده و خطاب به مردم گفتاقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم »
 
مرا رها کنید، مرا رها کنید، من برتر و افضل شما نیستم در حالی که علی علیه السلام در میان شما است (18)
 
 و در حدیثی از «انس بن مالک » آمده است که یک دانشمند یهودی پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، و چون از «وصی » پیامبر سؤال کرد، او را به حضور «ابو بکر» آوردند.
 
یهودی گفت: من سؤالاتی دارم که جز پیامبر و یا وصی او کس دیگر نمی تواند آنها را جواب گوید: «ابو بکر» گفت: هر چه می خواهی سؤال کن.
 
یهودی: مرا خبر ده از چیزی که برای خدا نیست، و از آنچه در نزد او نیست، و آنچه را که خدا آن را نمی داند؟!!
 
ابو بکر چون خود را مرد میدان ندید، فورا یهودی را متهم کرده و گفت: اینها سؤالات افراد بی دین است و آنگاه قصد کرد وی را تنبیه نماید!!
 
ابن عباس » خطاب به «ابو بکر» گفت: با مرد یهودی انصاف نکردید، یا جوابش را بگوئید، و یا به حضور «امیر المؤمنین علی علیه السلام » روید، زیرا من از پیامبر خدا شنیدم که او را دعا کرد .
 
ابو بکر و یهودی و همراهان به خانه علی علیه السلام آمده، و سؤال یهودی را مطرح ساختند. حضرت در جواب او فرمود:
 
اما آنچه را که خدا نمی داند عقیده شما یهودی ها است که می گوئید: «عزیر فرزند خدا است » در حالی که او برای خویش فرزندی قائل نیست.
 
و در مورد سؤال دومتان «ظلم و ستم » است، که نزد خدا اینها وجود ندارد.و اما این که در سؤال سوم پرسیده اید آن چیست که برای خدا نیست؟ آن شریک و همتا است که پروردگار عالم از آن مبری است.
 
چون یهودی این جواب های درست را شنید، زبان به اظهار «شهادت » گشوده و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله، و اشهد انک وصی رسول الله ».
 
 در حالی که ابو بکر و مسلمانان حاضر این صحنه را تماشا می کردند، با شادی و خوشحالی زبان به تحسین علی علیه السلام گشوده و بالاتفاق گفتند:
 
 یا علی! یا مفرج الکرب! ای علی! ای مرد بزرگواری که غم ها و غصه ها را از ما برطرف کردی! (19) بدین طریق عظمت علمی و فضیلت وی را بر خود تایید کردند.
 
ابو بکر از حکم کیفر مرد شرابخوار عاجز است! در یک قضیه دیگری آمده است که: در زمان خلافت «ابو بکر» مرد
 
شرابخواری را آوردند که به خوردن شراب اعتراف می کرد، ولی می گفت: من از حرمت آن اطلاعی نداشتم!
 
«ابو بکر» از جواب عاجز ماند، و با «عمر» به مشورت پرداخت که در حق او چه کنیم؟ «عمر» گفت:
 
 این یک «معضله » علمی و شرعی است، و جوابش را باید علی بگوید!! «ابو بکر» خواست علی را احضار کند، عمر گفت: صحیح نیست او را احضار کنید،
 
بلکه ما باید به پیش او رفته، و از وی کسب تکلیف کنیمعلی علیه السلام » در این قضیه دستور داد: دو نفر او را در کوچه ها و خیابانهای «مدینه » بگردانند،
 
 و از «مهاجرین » و «انصار» بخواهند که: آیا کسی تا به حال حکم تحریم «شراب » را به وی ابلاغ کرده است؟
 
چنانچه کسی این وظیفه را انجام نداده است، او را رها کنید (و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا) (20) خلیفه به دستور امیر المؤمنین عمل کرده،
 
 و آن مرد شرابخوار را به مهاجرین و انصارمعرفی نمود، و چون کسی حکم حرمت شرابخواری را به او ابلاغ نکرده بود، لذا او را از اجرای «حد» معاف دانسته، و متعرض او نشدند.
 
«سلمان » می گوید: من در محضر علی علیه السلام نشسته بودم، چون آنان منزل آن حضرت را ترک گفتند، عرض کردم: یا امیر المؤمنین! آنان را خوب ارشاد فرمودید؟
 
حضرت جواب داد: خواستم آیه سی و پنج سوره «یونس » را بار دیگر مورد تاکید قرار دهم که می فرماید:
 
آیا کسی که به حق هدایت می کند شایسته تبعیت است؟ یا آن کسی که خود نیاز به هدایت دارد؟ چگونه داوری می کنید؟ (21)
 

ابو بکر در مناظره یهود و نصارا عاجز ماند!!

گروهی از یهود و نصارا پس از وفات پیامبر اسلام به حضور «ابو بکر» رسیده، و در مورد «بهشت و جهنم » و «عذاب و پاداش » و «توحید و نبوت » سؤالاتی را مطرح کردند،
 
 ولی با کمال تاسف خلیفه ساخته مسلمین از جواب آنها عاجز ماند، و به گفته «ابن مسعود»، خواری و ذلت مسلمانان حاضر را فرا گرفت!! و رئیس یهودی ها گفت: «ما کان هذا نبیا» این پیامبر نیست!!
 
«معاذ» که جزو حاضرین بود، هر چه زودتر خود را به امیر المؤمنین علی رسانده، و بدو گفت: یا علی! مسلمانان را دریاب که در دست یهود و نصارا عاجز ماندند!
 
علی علیه السلام به میان مسلمانان آمده، در حالی که «مهاجرین و انصار» از دیدن وی خشنود و خوشحال گردیدند،
 
 آن حضرت یکایک پرسش های یهودیان و نصارا را پاسخ گفت، آنگاه خطاب به «راس الجالوت » فرمود:
 
 ای یهودی! ما خدا را به وسیله «محمد» نشناختیم، بلکه محمد صلی الله علیه و آله را به وسیله خدا شناختیم، زیرا محمد مخلوق و محدود است،
 
 و یکی از بندگان الهی است، خداوند او را به پیامبری مبعوث ساخت، و به وی الهام کرد، همان طوری که به ملائکه اش طاعت و بندگی خودش را الهام فرمود
 
راس الجالوت » در تمام جواب ها علی را تایید کرده، و به وی ایمان آوردسپس امیر المؤمنین با «جاثلیق » رئیس نصارا به سخن پرداخت، و پشت پرده ها را باز کرد،
 
 و از تصمیمات ناشایست او خبر داد، و او را به تعجب واداشته و فرمود: ای نصرانی! تو برای ارشاد و هدایت به پیش ما نیامده ای!! و اظهاراتت با آنچه در دل داری فرق می کند! تو مرا در عالم خواب دیده ای، و مقام
 
و موقعیت مرا شناخته ای، تو مامور گشته ای از من پیروی کنی، و از سوء نیت خویش در وحشتی!!
 
«جاثلیق » تمام سخنان و غیب گویی های علی علیه السلام را تصدیق کرد، و همه آنها را مطابق قیقت یافت، سرانجام وجدان خفته او بیدار شد، و زبان به تحسین علی باز کرده و گفت:
 
انا اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله، و انک وصی محمد رسول الله، و احق الناس بمقامه » به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام، و وصایت و خلافت به حق تو شهادت می دهم .
 
و تو شایسته ترین فرد به این مقام هستی … (22) از مجموع مطالب مذکور نتیجه می گیریم که خلیفه اول خود در مسائل مختلف عاجز می ماند و به علی علیه السلام مراجعه می کرد
 

عمر اعلمیت علی (ع) را تایید می کند

در میان خلفای سه گانه «راشدین »، «عمر بن خطاب » منصف تر، و یا به عبارتی کم غش تر از «ابو بکر و عثمان » بود،.
 
 و لذا با عبارات گوناگون، و در موارد مختلف، به اعلمیت و ارجحیت امیر المؤمنین علیه السلام اعتراف نموده، و از محضر آن حضرت کسب فیض نموده است.
 
ما در این بخش از بحث خود، به چند نمونه از اعترافات خلیفه ثانی اشاره می کنیم: قال عمر بن خطاب: «لو لا علی لهلک عمر» (23)
 
و«لا بقیت لمعضلة لیس لها ابو الحسن (ع)» (24) و «لا یفتین احد فی المسجد (25) و «اقضاکم علی » (26) و «لا ابقانی الله بارض لست فیها یا ابا الحسن» (27)
 
 و «لا ابقانی الله بعدک یا علی » (28) و «اللهم لا تنزل بی شدیدة الا و ابو الحسن الی جنبی » (29) در این فرازها بترتیب شماره آنها
 
عمر می گوید: اگر علی نبود عمر هلاک می گردید!!من در هیچ مشکلی نباشم مگر این که علی حضور داشته باشد.
هیچکس حق ندارد با حضور علی علیه السلام در مسجد فتوی بدهد.در علوم قضا نیز علی از همه داناتر است.
 
یا علی! خدا مرا بعد از تو نگه ندارد.خداوندا! برای من مشکلی نرسان، مگر این که علی در کنارم باشد.
 
اینها نمونه بسیار معدودی از اعترافات عمر است در ارزش علمی و فضایلی آن حضرت، که بطور صریح برتری آن بزرگوار را به دیگران نشان می دهد، که لازم است موارد چندی از قضایای تاریخی میان حضرت علی و خلیفه ثانی را متذکر گردم.
 

پنج نوع کیفر در یک قضیه

الف - «اصبغ بن نباته » می گوید: در زمان «عمر» پنج نفر مرتکب اعمال منافی عفت گردیده و دستگیر شدند، خطا کاران را به حضور «خلیفه ثانی » آورده، و او نیز دستور «رجم و سنگسار» آنان را صادر کرد.
 
مولای متقیان در مجلس خلیفه حضور داشت، و لذا لب به اعتراض گشوده و فرمود: «این حکم شما صحیح نیست!!» عمر گفت: شما داوری نموده و حکمشان را صادر فرمائید.
 
علی علیه السلام مجرمین را احضار فرموده، و پنج نوع حکم صادر کرد!! و دستور داد: مجرم ردیف اول را گردن زده و به عمر او پایان دادند. و سپس نفر دوم را سنگسار کردند.
 
و چون نوبت نفر سوم رسید، او را یکصد تازیانه زده و رهایش ساختند. و به مجرم ردیف چهارم فقط پنجاه شلاق زدند، و نفر پنجم را با مختصر تنبیهی مرخص نمودند!! عمر و تمام حاضران در صحنه، مات و مبهوت مانده بودند، و با خود می گفتند:
 
اینها که همگی در یک مورد دستگیر گردیده، و به جرم واحد دست یازیده اند، اختلاف حکم یعنی چه؟! و لذا مشکل خود را با علی علیه السلام در میان گذاشتند، حضرت فرمودند:
 
نفر اول «کافر ذمی » بود و حکمش همان بود که اجرا شد، زیرا او از تعهد خویش تجاوزکرده، و کیفرش قتل با شمشیر بوده است.
 
و اما نفر دوم، مسلمان متاهل بود که مرتکب زنا گردیده بود، و از نظر اسلام کیفرش سنگسار است.
 
و نفر سوم مرد مجرد و بی همسر بوده است، و جزایش اجرای حد اسلامی و صد تازیانه می باشد و اما نفر چهارم برده بوده است، و باید نصف «حد» مرد آزاد کیفر بیند.
 
و چون نفر پنجم دیوانه است، او را فقط تنبیه مختصری نمودیم، و بیش از آن جایز نبود! عمر و تمام مسلمانان دیگر، همگی از اطلاعات امیر المؤمنین در تعجب فرو ماندند. (30)
 

علی (ع) در دادگاه عمر سربلند است

ب - در زمان عمر در مواردی «علی بن ابیطالب علیه السلام » مورد حسادت و یا بی مهری بعضی منافقین قرار گرفته،
 
 و در نتیجه از وی به عمر شکایت می کردند، خلیفه در یکی از این برهه ها خطاب به آن دسته منافقین گفت:
 
«کفوا عن ذکر علی بن ابی طالب فقد رایت من رسول الله فیه خصالا لان تکون لی واحدة منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس …»
 
هرگز کسی از شما از علی علیه السلام بدگویی نکند، زیرا من از پیامبر خدا در مورد وی اوصافی را شنیده ام،
 
 که اگر تنها یکی از آنها در تمام خانواده «خطاب » بود، برای من از تمام آنچه آفتاب بر آنها می تابد بهتربود!!
 
آنگاه شروع کرد به نقل جریانی که او با معیت «ابو بکر» و «ابو عبیده » و عده ای از مسلمانان بدیدار رسول خدا شتافته بودند،
 
پس از اجازه دیدار، در حالی که پیامبر اسلام دستش را بر شانه علی علیه السلام گذاشته بود، خطاب به آن حضرت در حضور حاضرین فرمودند:
 
یا علی! تو با گروه مسلمانان به مقام مناظره و مخاصمه می آیی، تو نخستین فردی هستی که مرا تایید نمودی، و داناترین اشخاص به «ایام الله » و علوم روز می باشی،
 
 تو در عهد و وفا بر همه پیشی گرفته ای و از نظر توزیع عادلترین افراد هستی، و برای مردم ازدیگران مهربانتری (31)
 
در این حدیث که خلیفه ثانی از رسول خدا نقل می کند، مطالب و فضایل زیادی موجود است که شان و جلالت امیر المؤمنین و اعلمیت و افضلیت و ارجحیت آن بزرگوار را در بر دارد،
 
 و دل های خفته و افراد متعصب با نگرشی عالی می توانند خود را از گمراهی و ضلالت نجات داده، و در آن سوی جهان مادی گرفتار آتش دوزخ نگردند.
 

عمر در قضاوت عاجز مانده و به علی (ع) پناه برد

ج - «خلیفه ثانی » در دهها مورد از قضاوتهایش، چون خود حکم مساله را ندانسته، لذا به علی علیه السلام مراجعه نموده، و وی را به مرجع فکری و علمی خویش برگزیده است.
 
روزی مردی را بنام «قدامة بن مظعون » به حضور وی آوردند، که متهم به شرابخواری بوده است. در دادگاه، دو نفر در این زمینه بطور متفاوت شهادت دادند یکی گفت:
 
 من دیدم که «قدامه » شراب می خورد، دومی نیز اظهار داشت که: وی را دیده است که: شراب استفراغ می کند.
 
با توجه به این که دو نفر شاهد یکسان گواهی نداده بودند، و از طرفی یکی از آنان فاقد بیضتین (خصی) بوده است، لذا خلیفه را از جواب حکم عاجز ساخت،
 
 و در نتیجه عمر به دنبال امیر المؤمنین و سایر صحابه پیامبر فرستاده و از آنان استمداد کرد.
 
چون مؤمنین در دادگاه حاضر شدند، خلیفه گفت یا ابا الحسن! فانک الذی قال رسول الله (ص): اعلم هذه الامة و اقضاها بالحق …»
 
ای علی بن ابی طالب! تو آن مرد توانمند و دانایی هستی که رسول خدا در حق تو فرمود: داناترین فرد امت من، علی بن ابی طالب است که در قضاوت به حق نظیری ندارد.
 
الان در این قضیه چه می فرمائید؟
 
حضرت فرمودند: آنان در شهادت اختلافی ندارند، زیرا استفراغ شراب دلیل شرابخواری است، و فاقد بودن «خصیتین » نیز مانع شهادت نیست،
 
 بلکه مثل سایر اعضا می باشد، که نبودن هر یک خللی به شهادت نمی رساند. (32)
 
و در یک دادگاه دیگر زنی که با داشتن شوهر دست به خلاف عفت زده بود، «عمر» حکم سنگسارش را صادر کرد، و چون امیر المؤمنین حاضر بود، فرمود:
 
 چرا نپرسیدی که چگونه تن به زنا داده است؟زن گفت: من در یک بیابان بی آبی قرار گرفتم، و گرفتار تشنگی گردیدم، چون آب نداشتم،
 
از مردی که آب داشت، درخواست آب نمودم، او اجابت درخواست را مشروط به عمل خلاف کرد، من از او فرار کردم، ولی چون در حال مرگ قرار گرفتم، تسلیم او شده و خواسته اش را برآوردم.
 
علی علیه السلام فرمودند: او طبق آیه یکصد و هفتاد و سه سوره «بقره » در محذور و اضطراب قرار گرفته، و لذا کیفر و حدی ندارد، (33) او را رها کن عمر گفت: «لو لا علی لهلک عمر» (34)
 
از این حدیث ها و قضایای تاریخی به خوبی استفاده می گردد که خلیفه ثانی در مسائل گوناگون به حضرت علی علیه السلام مراجعه نموده،
 
 و از علم آن بزرگوار استفاده می کرده، و او را اعلم و افضل اصحاب پیامبر خدا می دانسته است.
 

اعتراف خلیفه سوم به اعلمیت علی (ع)

خلیفه سوم «عثمان بن عفان » هر چند با امیر المؤمنین علی علیه السلام رابطه حسنه نداشته، و غرور و حسادت دیرینه اش وی را از علوم سرشار آن حضرت محروم ساخته است،
 
 و دار و دسته «امویان » نیز از سوی دیگر دور او را گرفته، و به این فاصله افزوده اند، و لکن در موارد معدودی ضرورت های اجتماعی و سیاسی باعث شد که دست به سوی علی علیه السلام دراز نموده و مشکل خود را برطرف سازد.
 
در زمان «عثمان » دو نفر زن و مرد اسیر، که حکم بردگی داشتند، رابطه نامشروع برقرار کردند، و چون زن اسیر شوهر داشت و حامله بود، هنگام زایمان او فرا رسید،
 
وپسر بچه ای را به دنیا آورد، در مورد نوزاد، هم شوهر زن، و هم آن مرد زناکار ادعا داشتند، و عثمان از جواب مساله عاجز ماند!! و سرانجام به مولای متقیان مراجعه نموده، و حضرت فرمودند:
 
من در میان آنان همانند رسول خدا حکم می کنم که فرمودند: «بچه مال پدر است، و برای زناکار سنگی است، (35) سپس دستور داد به هر کدام از آن زن و مرد پنجاه تازیانه زدند. (36)
 
و در یک مخاصمه دیگری که مردی زنش را «طلاق » داده بود، و سپس مرد در حال «عده » زن از دنیا رفته بود، و زن ادعای ارث می کرد،.
 
 خلیفه نتوانست حکم مساله را بیان کند!! و موضوع را به اطلاع علی رسانیده، و درخواست رفع مشکل نمود.
 
علی علیه السلام فرمودندتحلف انها لم تحض بعد ان طلقها ثلاث حیض و ترثه : زن باید برای اثبات ادعایش سوگند بخورد .
 
که بعد از «طلاق » سه بار خون «حیض » ندیده است و در آن صورت می تواند ارث ببرد.
 
زن برای ادعای خودش به همان کیفیت سوگند خورد، و از شوهر متوفایش ارث برد (37) و بالاخره در یک مورد حساس دیگر، مردی جمجمه مرده ای را به دست گرفته، و به حضور «عثمان » آورد، و گفت:

شما اعتقاد دارید که: این، در عالم قبر معذب است، و من دست خود را بر روی آن می گذارم، در حالی که کوچکترین حرارتی از آن احساس نمی کنم؟!
 
عثمان هیچگونه جوابی نداشت، و با تواضع تمام به دنبال علی علیه السلام فرستاد
 
علی فرمودند: چوب مخصوص کبریت و سنگی را آوردند، در حالی که چشمان نگران «عثمان » و تمام حضار خیره شده بود، حضرت آن چوب را به سنگ زد، و آتشی را پدیدار ساخت!!
 
 و به مرد سائل گفت: دست خود را روی سنگ و چوب بگذار، آن مرد اطاعت کرد. حضرت سؤال فرمود: آیا این دفعه اثر حرارت را در آنها احساس می کنی؟
مرد با تمام شرمندگی گفت: بلی
عثمان گفت:
لو لا علی لهلک عثمان
اگر علی نبود من «عثمان » هلاک می گشتم. (38)
 
این سه نمونه قضایای تاریخی که به عنوان نمونی ذکر شد می رساند که خلیفه سوم نیز اعلمیت علی را تایید نموده و مشکل علمی خود را از طریق او برطرف می ساخت.
  

دخالت‌ امام در امور قضائی

برای روشن‌تر شدن مطلب فقط به یک مورد از دخالت‌های امام در امور قضائی اشاره می‌کنیم:
 

نجات زن دیوانه در زمان عمر

حدثنا عُثْمَانُ بن ابی شَیْبَةَ ثنا جَرِیرٌ عن الْاَعْمَشِ عن ابی ظَبْیَانَ عن بن عَبَّاسٍ قال اُتِیَ عُمَرُ بِمَجْنُونَةٍ قد زَنَتْ فَاسْتَشَارَ فیها اُنَاسًا فَاَمَرَ بها عُمَرُ اَنْ تُرْجَمَ فمر بها علی عَلِیِّ بن ابی طَالِبٍ رِضْوَانُ اللَّهِ علیه فقال ما شَاْنُ هذه قالوا مَجْنُونَةُ بَنِی فُلَانٍ زَنَتْ فَاَمَرَ بها عُمَرُ اَنْ تُرْجَمَ قال فقال ارْجِعُوا بها ثُمَّ اَتَاهُ فقال یا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَلَمَ قد رُفِعَ عن ثَلَاثَةٍ عن الْمَجْنُونِ حتی یَبْرَاَ وَعَنْ النَّائِمِ حتی یَسْتَیْقِظَ وَعَنْ الصَّبِیِّ حتی یَعْقِلَ قال بَلَی قال فما بَالُ هذه تُرْجَمُ قال لَا شَیْءَ قال فَاَرْسِلْهَا قال فَاَرْسَلَهَا قال فَجَعَلَ یُکَبِّرُ.
 
ابن‌عباس می‌گوید: زن دیوانه‌ای را که زنا کرده بود نزد عمر آوردند، با عده‌ای مشورت کرد و سپس دستور داد سنگسارش کنند.
 
 هنگامی که او را برای اجرای حدّ می‌بردند، از کنار علی (علیه‌السّلام) عبور کردند، فرمود: این زن چه کار کرده است؟ گفتند: دیوانه‌ای است.
 
 از فلان قبیله که زنا کرده است و عمر دستور به رجم وی داده است. فرمود: او را برگردانید، سپس نزد عمر آمد و فرمود: مگر نمی‌دانی از سه نفر تکلیف برداشته شده است:
 
 ۱. دیوانه تا زمانی که عاقل شود؛
۲. انسان خوابیده تا بیدار شود؛
 
 ۳. بچّه تا به سن بلوغ به رسد. عمر گفت: آری، شنیده‌ام، فرمود: پس این زن را رها کن، عمر او را آزاد کرد و شروع به تکبیر گفتن نمود. (39)
 
جالب است که بخاری نیز همین روایت را نقل کرده است؛ اما همانند همیشه صدر و ذیل آن را حذف و فقط این قسمت را آورده است:
 
وقال عَلِیٌّ لِعُمَرَ اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عن الْمَجْنُونِ حتی یُفِیقَ وَعَنْ الصَّبِیِّ حتی یُدْرِکَ وَعَنْ النَّائِمِ حتی یَسْتَیْقِظَ. (40)
 
و ابن‌عبدالبر با سند صحیح می‌نویسد:
یحیی بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها ابو الحسن وقال فی المجنونة التی امر برجمها وفی التی وضعت لستة اشهر فاراد عمر رجمها فقال له علی ان الله تعالی یقول وحمله وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له ان الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا علی لهلک عمر.
 
عمر بارها به خدا پناه می‌برد از این‌که مشکلی علمی برایش پیش آید و علی (علیه‌السّلام) نباشد، یکی از این موارد زن دیوانه‌ای بود که دستور رجم وی را صادر کرده بود.
 
 و یکی هم زنی که شش ماهه وضع حمل کرده بود و عمر می‌خواست بر وی حدّ جاری کند، علی (علیه‌السّلام) فرمود:
 
 خداوند فرموده است: دوران بارداری و شیردهی سی ماه است، و نیز فرمود: خدای سبحان از مجنون تکلیف را برداشته است، در چنین مواردی بود که عمر می‌گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد. (41)
 
مواردی از این قبیل به روشنی اثبات می‌کند که حضور امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نقش تمام‌کننده‌ای در احیای احکام الهی داشته و از طرفی پشتوانه‌ای محکم بر احقاق حقوق ستمدیدگان و جلوگیری از ظلم و ستمگری داشته است.
 

نجات زن مؤمنه در زمان عثمان

طبق نقل سمعانی مشابه این قضیه در زمان عثمان نیز اتفاق افتاده بود که اگر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) دخالت نمی‌کرد، زنی مؤمنه به همراه فرزندی که در شکم داشت، قربانی جهل خلیفه به احکام اسلامی می‌شد.
 
ان امراة اتت بولد لستة اشهر من وقت النکاح، فجاء زوجها الی عثمان فی ذلک. فهم عثمان رضی الله عنه برجمها، فقال علی: لا سبیل لک علیها؛ لان الله تعالی یقول: «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» وقال: «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین» فاذا ذهب الفصال حولین، بقی للحمل ستة اشهر، فترکها عثمان.
 
زنی شش ماهه فرزندش را به دنیا آورد، همسرش نزد عثمان رفت و داستان را برای خلیفه تعریف کرد، عثمان تصمیم به اجرای حدّ گرفت، علی (علیه‌السّلام) فرمود: حق نداری حد جاری کنی؛ زیرا خداوند می‌فرماید زمان بارداری و شیردهی سی ماه است، و نیز فرمود: مادران باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند،.
 
 و چون دوران شیرخوارگی که دو سال است کم شود برای حمل شش ماه می‌ماند، عثمان پس از شنیدن سخنان امیر (علیه‌السّلام) آن زن را رها کرد. (42)
 

قضیه جسارت به زن یهودی

استفاده از دانش فقهی و آگاهی از احکام دین، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را وادار می‌کند که در مواردی از این قبیل سکوت نکند و از اجرای حد باطل جلوگیری نماید، .
 
چرا که او وظیفه خویش می‌داند تا در برابر حقوق افراد و حفظ آبرو و شخصیت اجتماعی آنان بی‌تفاوت نماند، .
 
همانگونه که در قضیه بیرون آوردن خلخال از پای یک زن یهودی فریاد برمی‌آورد و می‌فرماید که اگر مردی غیرتمند از شنیدن این حادثه تلخ بمیرد، جای ملامت ندارد؟
 
وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرْاَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْاُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ اِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا اُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ اَنَّ امْرَاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا اَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. (43)
  
به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن‌بند و گوشواره‌های آنها را به غارت برده، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته‌اند!
 
لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند، بدون این‌که حتّی یک نفر آنان، زخمی بردارد، و یا قطره خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.
 
پس برای شخصیتی همانند امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) بسیار سخت و ناگوار است که شاهد سنگسار شدن زن مسلمانی باشد که با تهمت زنا، حیثیت و آبروی وی را زیر سؤال برده و پایه‌های محکم اعتقادی مردم را با اجرای غلط دستورات خداوند متزلزل می‌کنند.
 
بنابراین وظیفه خویش می‌داند که از حریم اجرای حدود الهی به درستی حفاظت و از تجاوز به حریم حقوقی مردم جلوگیری نماید.
 

تمجید از مشورت خواستن از علی علیه السلام

1.نبرد جسر

در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله علی علیه‏السلام به مشورت پرداخت که:
 
 «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسی را بفرستد؟» علی علیه‏السلام نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود (44).
 

2. جنگ با رومیان

در زمان روبه‏رو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طی نامه‏ای، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضای نیروی امداد کرد.
 
خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از علی علیه‏السلام در این مورد نظر خواست. علی علیه‏السلام به خلیفه گفت:
 
به ابو عبیده [= فرمانده سپاه] اعلام کن مقاومت کند که پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد (45).
 

3. نبرد بیت المقدس

در جنگ و فتح بیت المقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام علی علیه‏السلام به مشورت پرداخت.
 
 از شنیدن سخنان علی علیه‏السلام و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن علی رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت می‏ستایم و پیشانی‏اش را سفید می‏بینم (46).
 

پی نوشت:

1. بحار الانوار ج 40 ص 223 به بعد، فروع کافی ج 7 ص 352 ح 6
2.ابن ابی الحدید در نهج البلاغه ج 20 ص 261
3.شرح ابن ابی الحدید ج 13ص 200 و 228، با مختصر تفاوتی فرائد السمطین ج 1 ص 242، سنن ابن ماجه ج 1 ص 44
4.مقتل الحسین، ج1، ص97
5. مناقب، ص214، فصل19
6.تاریخ بغداد، ج7، ص453.
7.فردوس الاخبار، حدیث شمار27233،ج2
8. موده القربی، موده پنجم، ،ص55، چاپ لاهور، ج6
9.الغدیر- ج6 - ص 173 .
10. مناقب خوارزمی ص 51 .
11. تاریخ ابن کثیر ج7- ص 359 .
12. طبقات ابن سعد- ج 2 - ص 102 .
13. مناقب خوارزمی- ص 50 .
14. مناقب ص 39 .
15. شواهد التنزیل- ج 1- ص 29 .
16. مناقب ص 54 .
17. مستدرک الصحیحین- ج 4- ص 375 .
18.حق الیقین شبر ج 1 ص 180 و با تفاوت الفاظ مختصر کنز العمال ج 5 ص 631 ش 14112 و ص 607 ش 14073 و ص 600 ش 14064، الامامة و السیاسة دینوری ج 1 ص 14، تاریخ طبری ج 2 ص 450 و 460 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 17 ص 155 و 156 و ج 6 ص 20
19.المجتبی لابن درید ص 35 بنقل الغدیر ج 7 ص 178، مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 257
20.سوره بنی اسرائیل آیه 15 یعنی ما کسی را معذب نمی سازیم مگر این که نخست بر او اتمام حجت نموده، و رسول و پیغام بفرستیم
21.فروع کافی ج 7 ص 249 ح 4
22.الغدیر ج 7 ص 179، اثبات الهداه ج 2 ص 432 ح 91، مناقب ج 2 ص 257، الخرائج و الجرائج ج 1 ص 213
23.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
24.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
25.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
26.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
27.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
28.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
29.شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 4 مقدمه، و ص 18، مناقب خوارزمی ص 48 و 58 و 60، طبقات ابن سعد ص 860، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 325، الصواعق ص 76 الغدیر ج 3 ص 97 و 98 از دهها مدرک دیگر اهل سنت
30.فتحیر عمر و تعجب الناس من فعله … فروع کافی ج 7 ص 165 ح
31.انک مخاصم تخاصم انت اول المؤمنین ایمانا، و اعلمهم بایام الله، و اوفاهم بعهده و اقسمهم بالسویة، و ارافهم بالرعیة … (کنز العمال ج 13 ص 116 ش 36378)
32.شرح من لا یحضره الفقیه ج 6 ص 113 و 114.
33.فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه
34.وسائل الشیعه ج 18 ص 284 ح 7 و 8
35.الولد للفراش و للعاهر الحجر
36. مسند احمد ج 1 ص 104، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 478، کنز العمال ج 3 ص 227 بنقل الغدیر ج 8 ص 195
37.مستدرک الوسائل ج 3 باب 11 «ما یتعلق بابواب میراث الازواج » ص 166
38.الغدیر ج 8 ص 214 نقل از کتاب زین الفتی فی شرح سوره هل اتی
 39..سلیمان بن الاشعث ابو داود السجستانی الازدی (متوفای۲۷۵ه)، سنن ابی داود، ج۴، ص۱۴۰، ح ۴۳۹۹، کِتَاب الْحُدُودِ، بَاب فی الْمَجْنُونِ یَسْرِقُ او یُصِیبُ حَدًّا، ناشر:دار الفکر، تحقیق:محمد محیی الدین عبد الحمید.   
40..محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای۲۵۶ ه)، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۶۵.   
41..یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر (متوفای۴۶۳ ه)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۰۳، ناشر:دار الجیل - بیروت - ۱۴۱۲، الطبعة:الاولی، تحقیق:علی محمد البجاوی.   
42..ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبدالجبار السمعانی (متوفای۴۸۹ه)، تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۳۶، ناشر:دار الوطن - الریاض - السعودیة - ۱۴۱۸ه- ۱۹۹۷م، الطبعة:الاولی، تحقیق:یاسر بن ابراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم.   
43..امام علی (علیه‌السلام) نهج البلاغه، ج۱، ص۷۹.   
44.مسعودی، ج 2، ص 318ـ319
45.واقدی، ص 108
46.همان، ص 148
 

منابع:

دانستنیهای علوی / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1388.
حسینی، محمد ، سیره خلفا در ارتباط با امام علی و اهل بیت (علیهم السلام)، علی بن ابی طالب (ع)، قم  موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان ، 1387[منبع الکترونیکی]
https://www.hawzahnews.com/news/965853
https://fa.wikifeqh.iتمجید امام علی از خلفاء (شبهه)
https://fa.wikifeqh.irفضائل امام علی (کلام خلفا)
https://fa.wikifeqh.irهمکاری امام علی با خلفاء
https://imamali.wiki/content/201
https://fa.wikifeqh.ir