بابا افضل مرقي كاشاني


 

نويسنده: ابوذربيدار




 
درنيمه ي اول قرن گذشته،دانشمندان اروپائي ازاسامي فلاسفه ي اسلامي،جز شماري كم ازآن هائي را كه آثارشان در قرون وسطي،به زبان هاي لاتين ترجمه شده بود نمي شناختند كه تعداد آن ها از ده تن تجاوزنمي كرد،كه نخستين آن ها بر حسب تقدم زماني «كندي» و آخرين شان «ابن رشد اندلسي» بود.
بعضي از دانشمندان اروپائي بر اين عقيده بودند كه آخرين ورق تاريخ فلسفه و اسلام با وفات ابن رشد به پايان مي رسد، كه بعداً از اين نظر و عقيده ي سراسر اشتباه و خطا برگشته و در نتيجه ي بحث و تحقيق دريافتند كه پيدايش و ظهور فلسفه در اسلام خيلي پيش از زمان كندي بوده و تاريخ آن عميق تر و غني تر از تصورات و پندارهاي آن ها مي باشد. و مسلمانان در اغلب ممالك با فلسفه سرو كار داشته و در مسائل بزرگ فلسفي صاحب نظر بوده و به تدريس آن مي پرداخته و درآن زمينه، كتبي نيز تاليف نموده و به نظرات گوناگوني ابزار داشته اند و اغلب ديدگاه و مكتب خاص فلسفي از خود داشته و از اين نظر احياناً رجال نام آور فلسفي بعضي از بلاد اسلامي از پايگاه رفيعي بهره ور بوده و به بلاد ديگركه نظراتش در آنجاها طرفداراني داشته مي رفته و اين برخورد عقايد و افكار به نتايج مطلوبي منتج مي شده است.
دراين ميان اكثر علاقه مندان فلسفه بقصد بهره گيري از افكار فيلسوفي كه آوازه ي شهرتش به بلاد ديگر مي رسيده مهاجرت مي كرده و بحضورش مي رسيده و فيلسوف هم اين قبيل مشتقان را از مشرب خاص فلسفي خود بي بهره نمي گذاشته است.
و درحقيقت،تمدن اسلامي فلاسفه ي عاليقدري را كه تعداد آنان باين آساني بشمارنمي آيد بعلم و مدنيت ارمغان داده است و هر كدام از اين ها كه شناخته شود.مع الاسف دسترسي بآثار و مولفات شان باين سهولت ميسورنيست بلكه گاهي اغلب اسامي تاليفاتشان را هم مي توان بدست آورد.
لذا نبايد تعجب كرد اگر بناگاه يكي از محققان و پژوهشگران در تحقيقات خود بآثار ارزنده ي فكر و انديشه ي فيلسوف گمنامي دست يابد كه حتي قبل از دست يافتن و كشف وي،اغلب مشتغلين بتاريخ علوم اسلامي ازآن فكرو انديشه بي اطلاع باشند.
من اين مقاله را به يگانه فيلسوف اسلامي ايران اختصاص مي دهم كه در عين احاطه و تسلط بفلسفه و بسياري از فنون و شعب آن، در شعر نيز نبوغ و تفوق داشته و در عين حال، آنطوري كه بايد و شايد،اوج و منزلتش شناخته نيست و كمتركسي است كه در شرح احوال و سيره ي زندگي و افكار بلند و ارجدار وي تحقيقي انجام دهد.
اين فيلسوف شاعر،افضل الدين محمد كاشي يا كاشاني است،كه گاه فقط بلقبش اكتفا كرده و يا بابا افضل الدينش مي گويند،نسبتش را بكاشان و به «مرق» از قرا كاشان مي دهند كه در آن جا هم مدفون است. بلقب هاي: الامام و الصدر ملقب است و از اعلام و بزرگان سده هاي ششم و هفتم بشمار است.
بجنبه ي شعري وي نمي پردازم كه در اين جا هدف من نيست و درآن رشته تخصص هم ندارم، ولي در علو مرتبت و پايگاه والا و رفيع او، گفتار خاورشناس بزرگ استادهرمان اته Ethe را گواه مي آورم كه او را در طراز شيخ ابوسعيد ابوالخير و عمر خيام نام بوده و مي گويد مقام وي در سرودن رباعيات از آنان بالاتر است (1)
مجموعه اي از رباعيات فارسي وي در بخش مخطوطات فارسي موزه ي بريتانيائي لندن نگاهداري مي شود. (2)
اما پرداختن بجنبه ي فلسفي و ارزيابي مرتبت وي در فلسفه چيزي چندان آسان نيست كه بتواند نياز علاقه مندان را از سيره وجيات وي برآورد.
دراين زمينه قديمي ترين كتابي را كه درآن باين جنبه ها پرداخته بدست آوردم،كتابي است خطي صغيرالحجم ولي بسيار سودمند و پر فائده باين عنوان:«مختصر في ذكرالحكما اليونانيين و المليين» كه مولفش معلوم نيست و درهيج جاي كتاب بنام مولف اشارتي نرفته است و بعقيده ي من امكان ندارد تاريخ آن بالاتر ازسده ي هشتم باشد و اين كتاب ضمن نفائس مخطوطات كتابخانه ي اسكوريال در اسپانيا بشماره ي 635 بخش عربي محفوظ است.
در اين كتاب، در دو جا ازافضل الدين نام مي برد. يكي بنام:افضل الدين محمد ابن المرقي القاشي كه بدنبال آن، اورا بوصف زهد و تصوف و مداومت رياضت موصوف مي دارد و وفات او را در حدود سنه ي 610 هجري قيد مي كند،باردوم در پشت صفحه اي كه به ترجمه ي احوال فخرالمحققين نصيرالدين طوسي پرداخته است و ضمن شرح احوال وي مي نويسد كه: در مشهد طوس نشو و نما يافته و در همانجا نزد دائي خود به تحصيل اشتغال داشته است.
اما اينكه افضل الدين دائي خواجه نصير طوسي باشد،مطلبي است كه پاره اي از كتب متاخره آن را تائيد مي كنند،نظير كتاب: رياض الشعراء تاليف عليقلي داغستاني ملقب بواله كه نگارش كتاب را سال 1161 هجري بپايان برده است،درآن جا مي آورد كه خواجه نصير خواهرزاده، افضل الدين كاشاني است (3) و نيزعالم حليل معاصرشيخ محمد حسن معروف به شيخ آقا بزرگ طهراني ضمن گفتاري كه از كتابي منسوب به افضل الدين نام بميان مي آورد مي گويد كه وي معروف به «با باافضل مرقي»است زيرا كه در مرق از قراء كاشان مدفون گشته است و او معاصر خواجه نصيرالدين بل گفته اند كه خالوي محقق طوسي است. (4)
افضل الدين غيراز رباعيات داراي تأليفات زيادي است كه بعربي و فارسي مي نوشته است و نيز كتابي را در زمينه ي فلسفه بزبان فارسي ترجمه كرده است. اسامي كتب وي را كه بدست آورده ام با اشاره ي مختصر بموضوع هر كدام از آن ها در اين جا مي آورم.
1-جاودان نامه كه موضوع آن معرفة النفس و مبدأ و معاد است. اين كتاب در چهار باب است و دراحوال سلوك و حقائق امور صوفيه بحث مي كند. (5)
2- مدارج الكمال الي معارج الوصال كه نخست بعربي نوشته و سپس بفارسي برگردانده است كه در 8 باب تنظيم كرده است. (6)
3- انجام نامه كه نام ديگرش آغاز و انجام است كه از مبدا و معاد بحث مي كند و كتابي است مختصر و كوچك. (7)
4- عرض نامه در فرق بين جواهر و اعراض. (8)
5- ساز و پيرايه ي شاهان در حقوق و وظائف سلاطين. (9)
69- چهارعنوان كه ماخوذ است ازكيمياي سعادت ازابوحامد غزالي كه در آن كتاب احيا علوم الدين را تلخيص كرده است. (10)
7-انتخاب كيمياي سعادت. بعيد نيست كه همان كتاب سابق الذكر(چهار عنوان) باشد (11)
8- رساله ينبوع الحياه يا ترجمه ي سيزده فصل ادريس (12) و آن ترجمه ي فارسي كتابي است عربي منسوب به هرمس و عنوانش بعربي زجرالنفس است كه در اصل چهارده فصل است ولي در ترجمه ي افضل الدين در سيزده فصل مي باشد. (13)
9-مجموعه ي نكات در ارسطو و علم حكمت كه ترجمه ي مقاله ي ارسطاطاليس (14) است و آن ترجمه ي گفتگوها و مباحثاتي است كه اندكي قبل از وفات ارسطو،بين او و شاگردانش جريان داشته است و موضوع كتاب بيان فضيلت حكمت است و بنظرمن اين كتاب ترجمه ي كتابي است كه بعربي «التفاحه سيب» خوانده مي شود. استاد مارگليوث متن ترجمه ي فارسي را پنجاه سال پيش (15) با تعليقاتي منتشر كرده و در شخصيت مترجمان اين كتاب بزبان هاي لاتين و عبري،تحقيق شاياني بعمل آورده است، ولي وي عنايت چنداني بتحقيق درباره ي شخصيت صاحب اثر فارسي كه خود ناشرش بوده نكرده است. (16)
دانشمندان مسلمان تصنيف كتاب «التفاحه سيب» را به ارسطو مستند كرده و آراء وارده در آن كتاب را نيز بوي نسبت مي دهند كه اين نسبت را اخوان الصفا نيز در رساله ي چهل و چهار(17) خود به ارسطو داده اند. ولي حقيقت اين است كه اين كتاب از مصنفات ارسطو نبوده و كار فلاسفه ي «عرفان» كه متاثر از مكتب نو افلاطونيان بوده مي باشند.
در كتاب «التفاحه» از هرمس بعنوان نخستين معلم حكمت نام برده مي شود كه آن را از طريق وحي ازآسمان فرا گرفته و سپس بانتشار آن در ميان اقوام نو ملل و نژادهاي مختلف روي زمين پرداخته است.
10- كتاب النفس و آن ترجمه ي فارسي كتاب ارسطو است در نفس در سه مقاله (18) و ترجمه ي افضل الدين بناچار بايستي از عربي انجام گرفته باشد، اخيراً از وجود يك نسخه ي خطي از ترجمه ي كامل عربي اين كتاب اطلاع حاصل شد كه اميد مي رود هرچه زودتر انتشار يابد. (19)
11- مطلب الهيه ي سبعه (20) و آن رساله اي است كوچك و بزبان عربي كه در مصربا اغلاط و تحريفات زياد چاپ و نشر شده است، تحريف بحدي است كه بلقب مولف نيز سرايت كرده و «موقي» شده و ناسخ اسم كتاب را بنام «آيات الابداع في الصنعه»ناميده بعد ناشرهم دراين عنوان تغيير ديگري داده و جملاتي اضافه كرده و آن را با عنوان «آيات الصنعه في الكشف عن مطالب الهيه سبعه» انتشار داده است.
و ما فعلاً براي شناخت مكتب افضل الدين باين رساله ي كوچك اعتماد كرده و اميدوارم كساني كه بنسخ ديگري ازآثار وي دسترسي پيدا كنند. بنويسند، زيرا كه اين مرد بزرگ شايسته ي همه گونه تحقيق و پژوهش است.
در اين رساله، بوضوح تاثير فلسفه ي نو افلاطونيان، آنچنان كه پاره اي از متصوفه ي اسلامي، بويژه در دو سده ي ششم و هفتم معرفي مي كنند مشهود است و عليرغم كوچكي حجمش داراي نكات و فوائد لطيفه و مهمه اي است كه براي يك بحث و تحليل شايان مي تواند كافي و بسنده باشد.
مهمترين مطلبي كه در اين رساله مورد عنايت قرار گرفته،عبارت است از تنزيه مطلق «هويت» از صفات، روشن است كه قدما لفظ «هويت» را استعمال مي كردند و مشهور نزد اكثر فلاسفه ي اسلامي استعمال لفظ «موجود» است و بنقل ابونصر فارابي ازاستعمال لفظ اخير (موجود) عدول كرده اند،زيرا كه اين لفظ بشكل مشتق است و مشتق به عرض دلالت مي كند، حال آنكه فلاسفه اين معني را به جوهر و عرض و «مابالفعل» و «بالقوه» تقسيم مي كنند. (21)
وعده اي ديگر لفظ «انيت» را كه معرب كلمه اي است يوناني كه معادل «موجود» است استعمال مي كنند.
از سياق عبارت او در اين رساله معلوم مي شود كه وي هويت را تقديس مي كند و ما در اين مورد ترجيح مي دهيم بگوئيم كه مقصود وي در اين جا همان است كه عرفا اسلامي بنام «المرتبه الاحديه» كه عالي ترين مراتب كلي وجود آن عبارتست از حقيقت وجود، بشرطي كه چيزي، همراه آن نباشد مورد عنايت قرار مي دهند. (22)
«هويت» نزد افضل الدين كاشاني منزلت و مقام والائي دارد و امكان اينكه بين او و عالم ارتباطي و اتصالي تصور شود وجود ندارد، الا اينكه آن را موصوف بصفات ماخوذ بداريم و با اينكه صفات بايستي ذاتي باشند، الا اينكه اعتبار «هويت» موصوف بصفات است. دراين جا تنزيه آن را پائين آورده و تنزل داده است.
و اگر «هويت»را موصوف به علم فرض كنيم آن وقت، مبدع عقل مي شود.
و اگر از اين لحاظ مقتضي اوصاف است مفروض بداريم،درآن صورت فاعل آن ها و خالق آن ها خواهد بود.
آنچه كه شايان ذكرو اشاره است، آن است كه بنظر افضل الدين- در اين رساله- عقل كه آن را هويت عالمه بذاتها ابداع مي كند نيست مگرعمل تعقل، نه جوهر است و نه عرض، و لذا اين فيلسوف در رديف آن دسته از فلاسفه اي كه به «عقل» شخصاً اعتباري قائل هستند و بعضي آن را بنام «ملك» و برخي بنام «رب» مي خوانند نيست.
اما نفس بعقيده ي وي جامع است بين وحدت و كثرت و برزخ است ين وجوب و امكان و فعل و انفعال و اين نظر اصحاب اعتقاد بصدوراست،اختلاف نظرات و مذاهبشان.
باز: وي، جسم را با آن تعريف كه اشراقيون برگزيده اند تعريف مي كند تعريفي كه مشائيون قبولش ندارند، باين معني كه جسم بعقيده ي وي قابل فرض ابعاد سه گانه است،ابعاد متقاطعه اي كه قائمند بر زوايائي كه بالفعل در آن هست. (23)
آنچه كه نوشتيم تفسير مختصري بود بر مطالب خطيرو مهمي كه در اين رساله ي كوچك وجود دارد و من جداً اطمينان دارم كه كشف و پيدايش سائر مولفات افضل الدين در توضيح و روشن كردن نظرات فلسفي و عرفاني وي بطريقي كه من در ارزيابي عقائد و افكار اين فيلسوف اتخاذ كرده ام ياري خواهدكرد.
علاوه برآنچه گذشت به نظري، از وي در قياس خلف وقوف پيدا كردم كه صدرالدين شيرازي آن را نقل كرده و مي گويد:
شيخ افضل الدين موقي كاشاني قدس سره عقيده دارد كه خلق قياس استثنائي است كه مقدم آن نقيض مطلوب است و در بيان تالي آن احتياج به حمليه مسلمه هست. سپس ملاصدرا علاوه مي كند:«اين طريق، همان است كه شارح ذكركرده است.» (24)
مقصود ازشارح، محمد بن مسعود مشهور به قطب الدين شيرازي است و پرواضح است كه دراين مسئله دقيق همچو نظري ابراز نمي دارد مگر دانشمندي كه خود در علم منطق صاحب نظر بوده و مشاركت عمده اي داشته باشد.
بعد ازاين مقدمه كه در شناسائي چهره ي افضل الدين كاشاني پرداخته شد مي توانيم تصوري واضح از شخصيتي كه استاد خواجه ي بزرگ نصيرالدين طوسي بوده و در تكوين و ساختار روحي و عقلي وي تاثير بسيار بزرگي داشته است داشته باشيم.
ناگفته نگذاريم و نگذريم كه روابط اين دو شخصيت علمي منحصر بروابط خويشاوندي نبوده است،بل آنان در عنايت بعلوم اوائل و ميل به تصوف آميخته بمذهب «عرفان»، هم مشاركت داشته اند. بسياري از مورخين نوشته اند كه خواجه ي طوسي درمدح افضل الدين كاشاني رباعياتي سروده و احياناً مرثيه اي نيز گفته است كه با تاسف بسيار نتوانستم بدست آورم و گمان مي كنم درآن اشعار بخويشاوندي خود اشارت كرده و شعري بدين مضمون سروده باشد:
نسب قرب في شرع الهوي بيننا من نسب ابوي

پي نوشت:
 

1-(فهرست مخطوطات فارسي در كتابخانه ي ديوان هند تاليف هرمان اته نمره 994).
H. Ethe: Catalogue of the Perslan
Mss. In the Library of the Indfa office.
2- فهرست مخطوطات فارسي كتابخانه ي موزه ي بريتانيائي لندن تاليف شارل ريو، جلد 2 صفحه ي 739 نمره 4.
Ch.Rleu. Catalogue of the Perslan
Mss. In the British Museum.
3-ر-ك: فهرست مخطوطات فارسي موزه ي بريتانيائي لندن،تاليف شارل ريو جلد دوم صفحه 829 و جلد يكم صفحه ي 371.
4- ر-ك: الذريعه الي تصانيف الشيعه تاليف علامه ي فقيد شيخ آقا بزرگ طهراني جلد 2 شماره 1479 مكرر صفحات 364-365.
5- نگاه كنيد: كشف الظنون، حاجي خليفه طبع لايپزيك جلد دوم صفحات 581-582 بشماره ي 3995 و نيز فهرست مخطوطات فارسيه دركتابخانه ي موزه ي بريتانيائي لندن تاليف شارل ريو صفحه ي 821.
6- ر.ك: كشف الظنون. جلد 5 صفحه ي 469 نمره 11662 و فهرست ريو از صفحه 30 ببعد.
7- كشف الظنون جلد 3 صفحه ي 515 نمره 6704 و الذريعه جلد 2 صفحات 364-365.
8- فهرست كتابخانه ي ايندياآفيس تاليف اته H.Ethe شماره ي 1812 (2).
9- همان ماخذ نمره 1912 (4).
10- فهرست مخطوطات فارسي موزه بريتانيا، جلد 2 ص 829 ببعد.
11- فهرست مخطوطات فارسي كتابخانه ي ديوان هند.ريو نمره ي 1791.
12- همان ماخذ نمره ي 1922 (16) و نمره ي 1921 (14).
13- چندين بار بتصحيح خوري فيليمون در بيروت بسال 1903 و سال هاي ديگر چاپ شده است، در ترجمه ي فارسي اطلاق نام ادريس به هرمس ملحوظ مي گردد.
14- ر.ك: فهرست مخطوطات فارسي كتابخانه ي ديوان هند نمره ي 1812 و 21 و نمره ي 1921 (1) سري 1065-1066 تاليف اته.
15- ر.ك: D.S. Margoliouth. The Book of the Apple ascribed to Aristotle.
در مجله ي انجمن آسيائي پادشاهي بريتانيا سال 1892 صفحات 187-252.
16- ر.ك: مجله ي المقتطف، شماره هاي دسامبر 1919 يناير و فوريه و مارس 1920 نوشته ي شيخ امين ظاهر خير الله.
17- ر.ك: رسائل اخوان الصفاء چاپ قاهره سال 1928 جلد چهارم صفحه ي 100.
18- نسخه اي از آن در بين مخطوطات ديوان هند موجود است. مراجعه شود: فهرست اته سلسله ي 1066 نمره 1921 (4).
19- بين مخطوطات عربي اسكوريال تلخيص بهتري از كتاب ارسطو در نفس موجود است كه سومين نسخه از مجموعه ي شماره 649 مي باشد. ولي آن چنان كه درينبورك Derembourg در فهرست مخطوطات عربي اين گنجينه مي گويد ترجمه ي كتاب نيست بل تلخيصي از آن است.
20-ضمن مجموعه ي رسائل مهمي به «جامع البدائع»ازانتشارات محي الدين صبري الكردي بسال 1335 هـ برابر 1919 م انتشار يافته است.
21- ر.ك: تهافت التهافت: ابن رشد، تحرير بويج، چاپ بيروت صفحات 371-372.
22-ر.ك. تعريفات: السيد الشريف الجرجاني،ماده «المرتبه الاحديه»و نيز بحث استاد Horten تحت عنوان Der Allah Begriff im Islam در مجله ي ArchFv Fur phila-sozial برلين، سال 1922 جلد «المهدي تا انشتين» صفحه ي 122 ببعد.
23- ر.ك. سهروردي مقتول: كتاب حكمه الاشراق. چاپ طهران صفحه ي 206 ببعد.
24- ر.ك. حاشيه صدرالدين شيرازي بر كتاب حكمه الاشراق. چاپ طهران، هامش صفحه ي 117.
 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 17