ساختمان غزل های حافظ که ابیاتش بیش از هر غزلسرای دیگر، استقلال، یعنی تنوع و تباعد دارد بیش از تاثر از سنت غزل سرایی فارسی، متاثر از ساختمان سور و آیات قرآن است.
از دیگر شگردهای حافظ در گزینش فعل، استفاده از زبان عامیانه است او شاعری مردمی است که با مردم عادی تعامل دارد و از گرفتاری های آنها سخن میگوید و برخی واژههای رایج بین آنها را در ساختمان شعر خویش بهکار میگیرد.
هنر او در این است که حتی واژههای منفی و دشنام آمیز را نیز با هنرمندی تمام در بافت شعرخویش قرار داده به گونهای که برای معانی مورد نظر هیچ واژهای بهتر از آن را نمیتوان جایگزین نمود.
دیوان حافظ هربارکه به اهتمام ادیبی منتشر می گردد حاوی تعلیقات و تصحیحات تازه ایست که بیشترآن ها مورد رد و قبول نقادان نکته سنج واقع می شود.
یکی ازآن ها رد و قبول «تلخوش» و «بنت العنب» است در بیت زیر که با تفاوت نسخه ها آن بیت را به دو صورت نوشته اند، یکی این که متداول است:
آن تلخوش که صوفی ام الخبائش خواند |
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا |
و دیگری بدین صورت که در چاپ استاد خانلری آمده است:
بنت العنب که زاهد ام الخبائثش خواند |
اشهی لنا واحلی من قبله العذار |
این نکته پیش از استاد دکتر خانلری مورد تامل دو ادیب بزرگ معاصرعلامه علی اکبر دهخدا و علامه مجتبی مینوی بوده است.
علامه علی اکبردهخدا در لغت نامه ذیل پسوند «وش» افاده فرموده اند که: «... گمان می کنم استعمال آن در مبصرات است نه در مذوقات چنانکه در بیت حافظ:
آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند |
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا |
یا اشتباه است و اصل «آن تلخ و خوش» بوده است.»
اما
علامه مجتبی مینوی برای شناخت نسخه های کهن دیوان حافظ مشخصاتی قائل بودند، یکی آن بود که در این بیت به جای «تلخوش»«بنت العنب» مضبوط باشد،یعنی آن را چنین اصیل می دانستند که:
بنت العنب که زاهد الخبائثش خواند |
اشهی لنا واحلی من قبله العذارا |
اما نظر استاد
پرویز ناتل خانلری که در آخردیوان حافظ که به تصحیح ایشان منتشر شده این است:
«... دراین مصراع دو نسخه ی قدیمتر و دو نسخه ی دیگر«بنت العنب» ثبت کرده اند،و باقی نسخه ها به جای آن عبارت «آن تلخوش» دارند. گمان من بر آن است که ثبت نسخه های قدیمتردراین مورد اصیل است، عبارت «بنت العنب گذشته از تناسب با «ام الخبائث» در شعر فارسی سابقه دارد، ازآن جمله دراین بیت خاقانی:
مرا سجده گه بیت بنت العنب به |
که ازبیت ام القرا می گریزم |
ترکیب «تلخ وش» هم غریب است،زیرا که پسوند «وش» برای همان دیدینهاست نه چشیدنی ها،و من مورد مشابه این ترکیب را جای دیگر ندیده ام.» (ص 999)
بررسی کلمه تلخوش در غزل حافظ
جسمی را اعتقاد بر این است که شاعران بزرگی چون حافظ خلاق المعانیند،ازاین جهت در دیوان آن ها بسی ترکیبات تازه و بدیع چون «تلخ وش» یافته می شود، بنابراین هیچ ایرادی در استعمال آن نیست، بخصوص که درنسخ کهن دیوان حافظ «تلخ وش» ثبت است.
اینان که بذوق متکی اند دلائل و شواهدی در اثبات نظرخویش ارائه نمی دهند حتی جواب دستوریان را نمی دهند که می گویند در زبان فارسی پیوند «وش» برای چشیدنی ها نیامده است.
گروهی دیگر نظر علامه دهخدا را می پذیرند که صحیح آن «تلخ و خوش» است، و در تائید از شاعران شاهد می آورند که «می» را به «تلخ وخوش» توصیف کرده اند، چون این بیت معنائی در حدیقه:
تلخ و شیرین چو می به طعم و اثر |
همچو دشنام یار و پند پدر |
یا این بیت خاقانی:
ای تازه گل که چون ملی از تلخی و خوشی |
چند از درون به خصصی و بیرون بدوستی |
اما نسخه شناسان این نظر را مردود می دانند،زیرا تاکنون ندیده اند که در نسخه ای بجای «تلخ وش» «تلخ و خوش» باشد.
گروه سوم آنانند که نظرات استاد مینوی و دکترخانلری را می پذیرند که به جای «تلخوش» «بنت العنب» را صحیح و اصیل می دانند.زیرا در چند نسخه قدیم چنین مضبوط است.
روشن است که ایراد دستوریان برترکیب «تلخوش» در این جا مرتفع است،اما براین نظر سه ایراد است:
یکی این که «بنت العنب» ترکیبی زمخت و عربی است و زبان لطیف حافظ تاب چنین لغتی را ندارد.
بررسی کلمه دختر رز در شعر حافظ
بر این ایراد استاد خانلری جواب فرموده است که هم «بنت العنب» لغتی متداول در نزد شاعران پارسی گوی،و هم دراین بیت مناسب «ام الخبائث» است.درهرحال فراوانند کسانی که نظردکترخانلری را تایید می کنند،و می گویند ترجمه ی این اصطلاح در نزد حافظ روان بوده است،و ابیات زیر را ازدیوان او گواه می آورند:
جمال «دختررز» نور چشم ماست مگر |
که در نقاب زجاجی و پرده ی عنبیست |
برسان بندگی «دختررز» برخوانید تا حریفان |
همه خوان از مژه ها بگشایند |
دوستان «دختررز» توبه ازمستوری کرد |
عد بر محتسب و کار به دستوری کرد |
ازخرد بیگانه شو چون جانش اندربر بکش |
«دختررز» را که نقد عقل کابین کرده اند |
به نیم شب اگرت آفتاب می باید |
ز روی «دختررز» نقاب انداز |
فریب «دختررز» طرفه می زند ره عقل |
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک |
عروسی بس خوشی ای «دختررز» |
ولی گه که سزاوار طلاقی |
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدهست |
رفت تا گیرد سرخودهان وهان حاضرشوید |
اما ایراد دوم این است که دراقدم واغلب نسخی که خود این استادان یافته اند دراین بیت «تلخوش» مضبوط است و «بنت العنب» دراقل نسخه هاست.پس وجه مرجح همان «تلخوش» است که دراقدام و اغلب و اکثر مکتوب است،و برنادر حکم نتوان کرد.
ایراد سوم آن است که رندان می گوید «
ام الخبائث» یا «
شراب» «
ماء العنب» است نه «
بنت العنب»،چنانکه خاقانی گوید:
صحبت «ماه العنب» مایه نار الله است |
ترک چنین آب هست آب گرم داشتن |
بررسی کلمه بنت العنب و خون رز در غزل حافظ
که شاعران فارسی گوی آن را «خون رزان» و «آب انگور» و «خون رز» نامیده اند که همگی ترجمه ی اصطلاحات و تعبیرات خمریات تازیان است. اما «بنت العنب»،«انگور» است که شاعران فارسی گوی آن را «دختر رز» و «دخترجمشید» نامیده اند.
پس «بنت العنب» در این جا غلط است چون برابر و به معنی «ام الخبائث» نیست، بخصوص که افتراق معانی هر یک در اشعار خواجه ی شیراز روشن است. چنانکه ازاشعاری که دربالا ذکرشد دریافته می شود که «دختررز» اشاره به «انگور» است، و از«ماء العنب» یا «آب انگور» که به اختصار آن را «آب» یا «خون» نامیده است دریافته می شود که مقصود «شراب» یا «خمر» یا «ام الخبائث» است
چنانکه از ابیات زیر برمی آید:
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم |
باده از «خون رزان» است نه از خون شما |
امام شهر که بودش سر نماز دراز |
به «خون دختررز» جامه را طهارت کرد |
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش |
رندرا «آب عنب» یاقوت رمانی بود |
یا رب چه نغمه کرد صراحی که «خون خم» |
با نعره های غلغلش اندر گلوببست |
خیز و درکاسه ی زر«آب طربناک» انداز |
پیشترزآنکه شود کاسه ی سرخاک انداز |
عرض و مال از درمیخانه نشاید اندوخت |
هر که این «آب» خورد رخت به دریا فکنش |
مستی به «آب یک دو عنب» وضع بنده نیست |
من سالخورده پیر خرابات پیرورم |
واعظ زتاب فکرت بی حاصلم سوخت |
ساقی کجاست تا زنده «آبی» برآتشم |
نجوید جان از آن قالب جدائی |
که باشد «خون جامش» دررگ و بی |
«خون بباله» خور که حلالست خون |
او در کار باش که کاریست کردنی |
مستی عشق نیست درسر تو |
رو که تو مست «آب انگوری » |
ساقی بیاور «آبی» ازچشمه ی خرابات |
تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی |
آری ،ای خوشا خسته که از دوست جوابی دارد،آنهم چنین جوابی بجاودرست .پس اگر در این بیت بجای" تلخوش ""بنت العنب "باشد،کلام ی معنی و غلط خواهد شد.
اما در این میان رندی دگرگفت حافظ مست از می وحدت بوده چون او نمی دانسته که شراب از«ماء العنب» است یا از «بنت العنب» زیرا درهمان اشعاری که او اشاره به «دختررز»و یا به اختصار«دختر» دارد غالباً قصد شراب را کرده نه انگور،و نه تنها او بلکه دیده اند که شعرای تازی گوی و پارسی گوی دراشعارخود «بنت العنب» را به معنی «ماء العنب» آورده اند.
پس این مطلبی است که تازه و شایسته ی بررسی و تحقیق دیگرست،و بهتراین است که دامن گفتاردراین موضوع بیش از این به فراخی نگراید و دامن آن جمع کرده آید.
بررسی کلمه طلق درغزل حافظ
گروه چهارم آنانند که گویند «تلخوش» یک غلط املائی است و صحیح آن «طلخوش» است، و این غلط ازاشتباه کاتبان و ناسخان سرچشمه گرفته و رایج و معمول گشته است. اینان درتشریح نظر خود گویند که در زبان فارسی چون «خ» و «ق» بدل از دیگری آید «طلق» را به صورت «طلخ» توان نوشت،و طلق در لغت به معنی «سه یکی یا شراب مباح»است
چنانکه خاقانی گوید:
دربهشتم می خورم طلق حلال ایراکه روح |
خاک می شد تا پذیرد جرعه ی حمرای من |
درده کیمیای جان زآتش جام زیبقی |
طلق حلال پروران طلق روان گوهری |
پس چون پسوند «وش» به «طلخ» که شکل دیگر«طلق»است بیفزایند ترکیب «طلخوش» حاصل خواهد گشت که به معنی "میگون" و "شراب مزه"است،اما همین" طلخ" املای قدیمی است که از "تلخ"بمعنی" بد مزه و نامطبوع" و بهمین علت کاتبان کم مایه ی دیوان خواجه "طلخوش" را "تلخوش" پنداشته و نوشته اند و سپس بدین املا معمول و روان گشته است نسخه شناسان و زبان شناسان این وجه را نمی پذیرند و آن را مردود می شمارند.
نسخه شناسان می گویند تاکنون در هیچ نسخه ای ضبط "طلخوش "ندیده اند،پس این وجه را نمی پذیرند. زبان شناسان می گویند در کلمات ترکی مستعمل درفارسی «ق» به «خ» بدل شود،همچون "چماق" و "چماخ". اما این قاعده برطلق که عربیست روانیست،بخصوص که در هیچ متنی "طلق "را به املای "طلخ" ندیده اند.پس چون چنین ابدالی را نمی پذیرند این وجه نزدشان مردود است.
استفاد از پسوند وش در شعر دیگر شعرا
پرویز خانلری
اما گروه ششم روش آموختگانند که می گویند بیهوده سخن بدین درازیست،زیرا آنچه گفته اند نه برآئین تصحیح استوار است و نه معیارتحقیق سنجیده ،زیرا اگر بنابراصول تصحیح باشد یا باید اقدام نسخه ها را اصیل دانست و یا متن را از اغلب و اکثرنسخه ها برگرفت.
پس اگر بر رعایت این دو اصل آن بیت تصحیح شود،وجه مرجع و اصیل تلخوش است،که هم متکی بر ضبط اقدام است و هم مطابق ضبط اغلب، زیرا از ده نسخه ی قدیمی که استاد پرویز ناتل خانلری بدست داشته اند در شش نسخه «آن تلخنوش» مضبوط است،پس اصیل و مرجع آنست که بگوییم:
آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خواند |
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا |
حال برای کمال تصحیح باید به دقت نگریست و دید کلمات و جملات این بیت منتخب براصول نو قواعد زبان فارسی و فنون ادبی و بلاغی استواراست و معنی حاصل ازآن روان و گویاست یا مبهم و معیوب.دراین جا گمان بر این آید که تلخوش ترکیبی غریب است پس لازم آید که دیوان شعرای عصر او را باز نگریست تا به یقین دریافت که این ترکیبی است غریب یا مستعمل .
اینجاست که دریافته می شود که "تلخوش "ترکیبی است بر شیوه ی اصطلاحات و ترکیبات متداول شاعران آن زمان و امثال و نظایر آن در نزدشان مقبول بوده است و روان ،چنانکه "شکروش به معنی شیرین مزه" و "آتش وش به معنی گرمناک" و "شمع وش به معنی سوزناک "دراشعار این شاعران آمده است
مجیرالدین بیلقانی
مجیرالدین بیلقانی فرماید:
توشه ی جان ازلب لعل "شکروش "برده اند |
گوشه ی دل درخم زلف معنبر بسته اند |
سلمان ساوجی
سلمان ساوجی فرماید:
درآرزوی زمزم "آتش وش "لعلت جان |
هرنفسی بر لب خشک آمده ما را |
سعدی شیرازی
سعدی در مورد واژه وش فرماید:
"شمع وش "پیش رخ شاهد یار |
دمیدم شعله زنان می سوزم |
اما دراینجاست که ادیان نکته سنج می گویند "شکروش "و "آتش وش "و" شمع وش" ترکیباتی است استعاری حال آن که "تلخوش" ترکیبی است تشبیهی و میان آن دو فرق بسیاراست چون یکی ترکیب اسمی است و دیگری ترکیب وصفی پس در پذیرفتن آن تامل باید.
بررسی کلمه می در غزل حافظ
آری ،نکته ایست دقیق و سنجیده و ایرادیست بجا و پسندیده اما جواب را این است که حافظ اصطلاحات و تعبیرات می و میخانه را ازخمریات تازیان گرفته یعنی گاهی آن مصطلحات را بترجمه درشعر خویش آورده و گاهی خود آن کلمات را اخذ کرده است و گاهی چنان پسندیده که هر دو را در شعرش روا دارد و ازآن هاست.
المصفی و الصاف و الصافی: که به می صاف و باده صافی و هم ترجمه آن ها را به می بیخش و شراب روشن در اشعارش آورده است مانند:
کنون که برکف باده ی صافیست |
بصد هزار زبان بلبلش در اوصافست |
هرگزبه یمن عاطفت پیرمی فروش |
ساغر تهی نشد ز"می صاف" روشنم |
ما را که درد عشق و بلای خمار گشت |
یا وصل دوست با"می صافی" دوافکند |
می بیغش است بشتاب وقتی خوش است |
دریاب سال دگر که دارد امید نوبهاری |
بررسی کلمه می درشعر الصهبا
الصهبا:که آن را به شراب ارغوانی و می سرخ و می گلگون و می گلرنگ ترجمه کرده و هم خود این کلمه را در اشعارش آورده است، چون:
سال ها دفترما در گرو" صهبا" بود |
رونق میکده از درس و دعای ما بود |
بیارآن "می گلرنگ "مشکبو جامی |
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز |
هزارآفرین بر "می سرخ" باد |
که از روی ما رنگ زردی ببرد |
"شراب ارغوانی" را گلاب اندر قدح ریزیم |
نسیم عطرگردان را شکردرمجمراندازیم |
گرچه با دلق ملمع" می گلگون" عیب است |
مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم |
بررسی کلمه می در شعر شیخ لعتیق
لعتیق:که ترجمه آن را به "باده ی کهن" و "می سالخورده" دراشعارش روا داشته چون:
دو یارزیرک و از "باده ی کهن" دومنی |
فراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی |
غم کهن به "می سالخورده" دفع کنید که |
تخت خوشدلی این است و پیردهقان گفت |
یکی از محوریترین و مهمترین معیارها برای شناخت میزان خلاقیت و نوآوری شاعران، شناخت و تحلیل بیانی تصاویر شاعرانه و هنری اشعار آنهاست، چرا که بدون در نظر گرفتن آن نمیتوان به جایگاه واقعی شاعر و نیز میزان تأثیری را که آنها از شاعران پیش از خود پذیرفتهاند، پی برد.
حافظ با نبوغ شگفت انگیز خود توانسته است افکار و اندیشههای خویش را در موضوعات متعدد، به کمک عاطفه و خیال در هم آمیخته و تصاویری زیبا و ناب بیافرینند.
این شگردها باعث میشود که کلام تصویری شود و دلالتهای متعددی داشته باشد و از زبان عادی فاصله بگیرد.
این نوع تصویر پردازی سبب جذب مخاطب میشود و شاعر در پی آن است که با به تصویر کشیدن ذهنیات خویش، بر مخاطب تأثیر بیشتری بگذارد.
بررسی کلمه می در شعر الزنجبیل
الزنجبیل را به "خمربهشت" و "باده ی بهشتی" ترجمه نموده است:
گر"خمربهشت" است بریزید که بی دوست |
هرشربت عذبم که دهی عین عذاب است |
آنچه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم |
اگر از "خمر بهشت" است و گر از باده ی مست |
می خور که عمرسرمد گردرجهان توان یافت |
جز"باده ی بهشتی" هیچش سبب نباشد |
بررسی کلمه می در شعر الزلال
الزلال:که دراشعارش آن را تعبیر به "می زلال" و" می صاف روشن" کرده است :
روان تشنه ی ما را به جرعه ای دریاب |
چومی دهند زلال حضر جام خصت |
هرگز به یمن عاطفت پیرمی فروش |
ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم |
بررسی کلمه می در شعر المراح
المراح و المروح را بهمین صورت و گاهی به معنی شراب فرح بخش و آب طربناک ترجمه نموده است چون:
تخت زمرد زدست گل من چمن |
"راح" چون لعل آتشین دریاب |
صبا به مقدم گل "راح "روح بخشدباز |
کجاست بلبل خوشگوی گو برآرآواز |
خیزو درکاسه "زرآب طربناک" انداز |
بیشترزان که شود کاسه سرخاک انداز |
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت |
من و شراب قرح بخش و یارحورسرشت |
بررسی کلمه می در شعر المدام
المدام:خود این اصطلاح درنزد او بیشتر رایج بوده است تا ترجمه ی آن یعنی می انگوری:
ما درپیاله ی عکس رخ یار دیده ایم |
"المدام و المدام" یا احساب |
نه به هفت آب رنگش به صد آتش نرود |
آنچه با خرقه ی زاهد "می انگوری" کرد |
بررسی کلمه می در شعر المصبوح و الصبوحی
المصبوح و الصبوحی: هردو کلمه در اشعارش بهمین صورت مصطلح است:
بنوش جام «صبوحی» به ناله ی دف و چنگ |
ببوس غبغب-ساقی به نغمه ی نی و عود |
تاکی "می صبوح" و شکر خواب بامداد |
هشیارگرد هان که گذشت اختیار عمر |
بررسی کلمه می در شعر اللذه
اللذة:آن را به ترجمه باده ی خوش گوار و شراب خوش گوار و می خوش گوار بنامیده چون:
گلبن عیش می دمد ساقی گلمذار کو |
بادبهاری می وزد باده ی خوشگوارکو |
"شراب خوش گوارم" هست و یار مهربان ساقی |
ندارد هیچکس باری چنین عیشی که من دارم |
صوفی گلی بچین و موقع به خار بخش |
وین زهد خشک را به "می خوشگوار" بخش |
بررسی کلمه می درشعر العرة
العرة:که به ترجمه شراب تلخ و آن تلخ و دختر تلخ و باده ی تلخ آورده است:
باده گلرنگ تلخ تیزخوشخوار سبک نقلش |
از لعل نگارو نقلش از یاقوت خام |
هرکه آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم |
ور بود پوشیده و پنهان بدوزخ در روید |
دخترشبگرد تند تلخ گلرنگست و مست |
گر بیا بیدش بسوی خانه ی حافظ برید |
درجام جهان "چو تلخ" و شیرین بهمست |
این ازلب باده خواه و آن از لب جام |
"شراب تلخ"صوفی سوز بنیادم بخواهد برد |
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم |
"شراب تلخ" می خواهم که مرد افکن بود زورش |
که تا یک دم بیا سایم زدنیا و شرو شورش |
پس چنانکه ملاحظه فرمودید شراب تلخ و آن تلخ و دخترتلخ و باده ی تلخ اصطلاحی است برابر و به معنی شراب می باشد و ترجمه ی المره و درمقابل اللذه آمده است. پس آن ها جانشین اسم می باشند.
بررسی کلمه تلخ در شعر شعرا
ازاین هم که بگذریم درآثارفارسی تلخ در مقابل شکر آمده است.ازاین جهت غالب ترکیباتی که با شکر حاصل می شود با تلخ هم محصول است چنانکه درمقابل "شکرآشام" "تلخ آشام" آمده است و یا هم "شکربار"گفته اند و هم تلخ بار و ترکیبات دیگری چون "شکرنوش "و "تلخ نوش" و"شکرآلود" و "تلخ آلود" بر زبان ها روان و در آثار فارسی مضبوط است.
با مطالعه ی این ترکیبات شکر و تلخ که در مقابل هم آوردیم دانسته می شود که "تلخ "چون "شکر" نام عصاره ی گیاهی است که آن را می نوشیده اند و این معنی هم ماخوذ از عربی است زیر که "المر"به مایع منجمد خوشبوی و تلخ مزه که از درخت تراویده مانند "صمغ صبر"معنی شده است.
اسمی است که با "کاف" و "هـ" تشبیه از آن اسامی دیگری ساخته اند.یعنی مایع کیسه ی صفرا را "تلخه" گویند و "کاسنی تلخ" را "تلخک "نامند،که هردو طعم و خواص "صبر" را دارند. همچنین نقاشان "صبر"را برای رنگ آمیزی بکار می برند و آن را "تلخ" و "رنگ تلخ" گویند چنانکه از این بیت صائب هم دانسته می شود:
گرندارد ماتم ایمان این دل مردگان ازچه |
دارد جامه ی خود کعبه ی اسلام تلخ |
پس دانسته شد که "تلخ اسم" است و" تلخوش"چون "شکروش" ترکیبی اسمی و مستعارمنه است و ایراد وارده بر آن مرتفع است.
باری اینان بدین دلائل معتقدند که تلخوش در این بیت براصول و موازین تصحیح و تحیق صحیح است،بخصوص که ازنظر فنون شعری تلخوش درمقابل "احلی "آمده و چنین وجه بدیعی دربنت العنب نیست پس بنت العنب نسخه بدلی نادرومتروک است و حتی در اینجا نامناسب و غلط است و از نظر فنون شعری هم وجهی بدیع ندارد.
اما آخرین گروه مشکل پسندانند که نظرات هیچ یک ازاین گروه خاطرشان را اتفاق پسند نمی افتد،درجواب اینان گفته اند:
هرچند نیست مشکل اثبات مدعی را |
چون نیست شیخ حافظ معذوردار ما را |
سخن آخر
دانشمند استاد دکترپرویز خانلری با انتشاردیوان حافظ به اسلوب کاملاً علمی و به سبکی انتقادی یکی ازمهمترین کارهای ادبی زمان حاضر ایران را به دوستداران شناخت غزل اصیل حافظ عرضه کرد.
ایشان بعضی از مرجحات ضبط کلمات را پیش ازاین دررساله ای که در مجله ی یغما منتشر کردند و همچنین به تفاریق دریادداشت هایی در سخن گفته اند با همه ی این ها باید منتظر تحقیقات وسیع ایشان باشیم که در دست تهیه و طبع دارند و اصولاً به همه ی نکته هایی که ذهن ها را به خود می کشد خواهند پرداخت.
چاپ نوشته ی علاقه مندانه ی دوست فاضل به مناسبت اهمیتی است که طبع جدید آقای دکتر خانلری ازدیوان حافظ در محیط فرهنگی ایران دارد. ضمناً این ابیات ابن یمین را در استعمال بنت العنب نقل می کنم.
کشی که اهل خرد باشد آن سزد از وی |
که همچو روغن از آب از شراب بگریزد |
وراتفاق فتد ساعتیش با احباب |
که بی حجاب به بنت العنب در آویزد |
پی نوشت:
1-لغت نامه دهخدا
2-دیوان حافظ به تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری
3-دیوان حافظ به تصحیح ابوالقاسم انجوی
4-حدیقه الحقیقه سنائی به تصحیح محمد تقی مدرس رضوی
5-دیوان خاقانی به تصحیح عبدالرسولی
6-دیوان مجیرالدین بیلقانی به تصحیح دکتر محمد آبادی .
7-دیوان سلمان ساوجی به تصحیح منصور مشفق.
8-دیوان خواجه ی کرمانی به تصحیح احمد سهیلی خوانساری .
9- غزلیات سعدی به تصحیح محمد علی فروغی.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}