مقدمه:

 یکی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بی‌نظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود(ع)است.
 
 که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است.وبا یازده واسطه به حضرت یعقوب(ع) می‌رسد وخداوند در تمجید او می‌فرماید:
 
«وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما سلیمان را به داوود ـ علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت می‌کرد و به یاد او بود.»
 
حضرت سلیمان(ع)با تمام حشمت و شکوه و قدرت بی‌نظیر بر جهان حکومت می‌کرد.
 
هدف حضرت سلیمان(ع)این بود که همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت کند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امکانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.
 
مرگ حضرت سلیمان(ع) بر کارکنان حکومتش چه مدت مخفى ماند؟ دقیقاً روشن نیست. و در حال نشسته دستها را بر عصا نهاده و سر را به روى دست تکیه داده بود .

و به همین حال قبض روح شد و مدتى باقى ماند؟ تا آن که به اذن خدا موریانه سبب شکستن عصا و افتادن سلیمان(ع) گردید و همگان از مرگ او آگاه شدند. نزدیک تر به نظر مى رسد.
 
بعضى گفتند: سلیمان(ع) اصلاً پیامبر نبود، بلکه به کمک همین سحر و جادوگرى ها، امور خارق العاده انجام مى داد! گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند. لازمه این گفتار یهود تکفیر سلیمان(ع) بود.
 

پاسخ به شش سوال در مورد حضرت سلیمان علیه السلام

1-چگونه ممکن است انسان با پرندگان سخن بگوید؟
در آیه 16 سوره «نمل» مى خوانیم: (سلیمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده)؛ «وَ قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ»،
 
 در آیه فوق و آیاتى که بعد از این آیه در داستان «هدهد» و «سلیمان» آمده، صریحاً اشاره به نطق پرندگان و میزانى از درک و شعور براى آنها شده است.
 
تنوع صدا در پرندگان
بى شک پرندگان ـ مانند سایر حیوانات ـ در حالات مختلف، صداهاى گوناگونى از خود ظاهر مى سازند که با دقت و بررسى، مى توان از نوع صدا به وضع حالات آنها پى برد که:
 
کدام صدا مربوط به حالات خشم است؟ و کدام رضا؟.
کدام صدا دلیل بر گرسنگى است؟ و کدام نشانه تمنى؟.
با کدام صدا بچه هاى خود را فرا مى خواند؟
و با کدام صدا آنها را از بروز حادثه وحشتناکى خبر مى دهد؟
 
این قسمت از صداى پرندگان، مورد هیچگونه شک و تردید نیست، و همه کم و بیش با آن آشنا هستیم.
 
ولى آیات قرآن ظاهراً مطلبى بیش از این را بیان مى کند، بحث از سخن گفتن آنان به نحو مرموزى است که مطالب دقیق ترى در آن منعکس است،
 
و بحث از تفاهم و گفتگوى آنها با یک انسان است، گرچه این معنى براى بعضى عجیب مى آید، اما با توجه به مطالب مختلفى که دانشمندان در کتاب ها نوشته اند و مشاهدات شخصى بعضى در مورد پرندگان مطلب عجیبى نیست.
هوش پرندگان
ما از هوش حیوانات، مخصوصاً پرندگان مطالبى عجیب تر از این سراغ داریم.بعضى از آنها چنان مهارتى در ساختن خانه و لانه دارند که گاه از مهندسین ما پیشى مى گیرند!.
 
اطلاعت پرندگان
بعضى از پرندگان چنان اطلاعاتى از وضع نوزادان آینده خود و نیازها و مشکلات آنها دارند، و چنان دقیقاً براى حل آنها عمل مى کنند که براى همه ما اعجاب انگیز است!.
 
پیش بینى وضع هوا
پیش بینى آنها درباره وضع هوا، حتى نسبت به چند ماه بعد، و آگاهى آنها از زلزله ها قبل از وقوع آن، و حتى پیش از آن که زلزله سنج هاى ما خفیف ترین لرزش ها را ثبت کنند، معروف است.
 
تعلیماتى که در عصر ما، به حیوانات داده مى شود، و کارهاى خارق العاده آنها را در سیرک ها بسیارى دیده اند، که حاکى از هوش شگفت انگیز آنها است.
 
کارهاى شگفت آور «مورچگان» و تمدن شگرف آنها.
عجائب زندگى «زنبوران عسل» و ردیابى حیرت انگیز آنها.
 
آگاهى «پرندگان مهاجر» که گاه فاصله میان قطب شمال و جنوب را طى مى کنند، از وضع راه ها در این مسیر فوق العاده طولانى.
 
اطلاعات فوق العاده «ماهیان آزاد» در مهاجرت دستجمعى در اعماق دریاها، عموماً از مسائلى است که از نظر علمى مسلم و دلیل بر وجود مرحله مهمى از درک، و یا غریزه و یا هر چه آن را بنامیم در این حیوانات است.

پس قرآن در احوالات حضرت سلیمان(ع)، اشاره به توانایی ایشان در سخن گفتن با پرندگان و آشنایى به گفتار آنها می کند. جاى تعجّب نیست اگر آنها تکلّم مخصوصى داشته باشند و بتوانند با کسى که از الفباى تکلّم آنها آگاه است سخن بگویند و رابطه برقرار سازند.

آیات متعدّدى از قرآن نشان مى دهد که حیوانات برخلاف پندار ساده اندیشان، براى خود درک و دیدى دارند؛ و حتّى به عقیده بعضى، تمام ذرّات این جهان حتّى جمادات داراى نوعى شعورند و به همین دلیل تسبیح عمومى آنها را یک تسبیح آمیخته با شعور مى دانند.

 
حواس فوق العاده پرندگان
وجود حواس فوق العاده اى در حیوانات همچون دستگاه رادار مانند «شب پره» و شامه بسیار قوى بعضى از حشرات، و دید فوق العاده نیرومند بعضى از پرندگان و امثال آن، نیز دلیل دیگرى است بر این که آنها در همه چیز از ما عقب مانده تر نیستند!
 
 
با در نظر گرفتن این امور، جاى تعجب نیست که آنها تکلم مخصوصى نیز داشته باشند، و بتوانند با کسى که از الفباى کلام آنها آگاه است، سخن گویند.
 
در آیات قرآن نیز، به عناوین مختلف به این امر اشاره شده است از جمله در آیه 38 سوره «انعام» مى خوانیم: «وَ ما مِنْ دابَّة فِى الأَرْضِ وَ لا طائِر یَطِیْرُ بِجِناحَیْهِ اِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»؛
 
 (هیچ جنبنده اى در زمین و پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر این که امت هائى همانند شما هستند)!. (1)
 
در روایات اسلامى نیز، مطالب زیادى وجود دارد که بیانگر نطق حیوانات و مخصوصاً پرندگان است، و حتى براى هر یک از آنها سخنى شعار مانند نقل شده است که شرح آنها به درازا مى کشد.(2)
 
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: امیرمؤمنان على(علیه السلام) به «ابن عباس» فرمود: «اِنَّ اللّهَ عَلَّمَنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ کَما عَلَّمَ سُلَیْمانَ ابْنِ داوُدَ، وَ مَنْطِقَ کُلِّ دابَّة فِى بَرٍّ أَوْ بَحْر»؛ (خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت همان گونه که به سلیمان بن داود آموخت، و سخن گفتن هر جنبنده اى را در خشکى و دریا).(3).)4)
   

2-چرا مرگ حضرت سلیمان(علیه السلام) مدّتى مکتوم ماند؟

در این که: چه مدت مرگ حضرت سلیمان بر کارکنان حکومتش مخفى ماند؟ دقیقاً روشن نیست، یک سال؟ یک ماه؟ یا چند روز؟
 
مفسران در این باره نظر واحدى ندارند.
آیا این کتمان از ناحیه اطرافیان او صورت گرفت، که آگاهانه براى این که: رشته امور کشور، موقتاً از هم متلاشى نشود، مرگ او را مکتوم داشتند؟ و یا این که: اطرافیان نیز از این امر آگاهى نداشتند؟!
 
بسیار بعید به نظر مى رسد که براى یک مدت طولانى، حتى بیش از یک روز، اطرافیان او آگاه نشوند، چرا که مسلماً افرادى مأمور بودند که براى او غذا و سایر احتیاجات ببرند، آنها از این ماجرا آگاه مى شدند.
بنابراین بعید نیست ـ همان گونه که بعضى از مفسران گفته اند ـ آنها از این امر آگاهى یافتند، ولى آن را به خاطر مصالحى مخفى کردند، لذا در بعضى از روایات آمده است: در این مدت، «آصف بن برخیا» وزیر مخصوص او، امور کشور را تدبیر مى کرد.
 
آیا سلیمان در حال ایستاده تکیه بر عصا کرده بود، یا نشسته دستها را بر عصا نهاده، و سر را به روى دست تکیه داده بود، و به همین حال قبض روح شد و مدتى باقى ماند؟ احتمالات مختلفى وجود دارد، هر چند احتمال اخیر نزدیک تر به نظر مى رسد.
 
آیا اگر این مدت طولانى بوده، نخوردن غذا و ننوشیدن آب، مسأله اى براى بینندگان مطرح نمى کرده؟
 
از آنجا که همه کار سلیمان(علیه السلام) عجیب بوده، شاید این مسأله را نیز از عجائب او مى شمردند، حتى در روایتى مى خوانیم:
 
 کم کم این زمزمه در میان گروهى پیدا شد که: باید سلیمان را پرستش کرد، مگر نه این است که او مدتى بر جاى خود ثابت مانده، نه مى خوابد، و نه غذا مى خورد و نه آب مى نوشد.(5)
 
اما به هنگامى که عصا در هم شکست و فرو افتاد، همه این رشته ها از هم گسست، و خیالات آنها نقش بر آب شد.
 
به هر حال، هر چه بود، این تأخیر در اعلام مرگ سلیمان بسیار چیزها را فاش ساخت:
 
1 ـ بر همگان روشن شد، که انسان اگر هم به اوج قدرت برسد، باز موجودى است ضعیف، در برابر حوادث، و همچون پر کاهى است در مسیر طوفان، به هر سو پرتاب مى شود.
 
امیر مؤمنان على(علیه السلام) در یکى از خطب «نهج البلاغه» مى فرماید: «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً لَکانَ ذلِکَ سُلَیْمانَ بْنَ داوُدَ(علیه السلام)الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ»؛ (اگر کسى در این جهان نردبانى به عالم بقا مى یافت، و یا مى توانست مرگ را از خود دور کند، سلیمان بن داود بود، که حکومت بر جن و انس، توأم با نبوت و مقام والا، براى او فراهم شده بود).(6)
 
2 ـ بر همه روشن شد، که گروه جنّ از غیب آگاه نیستند، و انسانهاى نادان و بى خبرى که آنها را پرستش مى کردند، سخت در اشتباه و خطا بودند.
 
3 ـ براى همه مردم این حقیقت فاش گشت که: چگونه ممکن است نظام و شیرازه کشورى بستگى به موضوع کوچکى پیدا کند، با وجود آن بر پا باشد، و با فرو ریختنش فرو ریزد، و در ماوراى این امور، قدرت بى انتهاى پروردگار تجلّى نماید.(7)
 

3-از نظر روایات، حضرت سلیمان نبی(علیه السلام) چگونه از دنیا رفت؟

برخلاف تورات کنونى که «حضرت سلیمان(علیه السلام)» را پادشاهى جبار و بتخانه ساز و هوس باز معرفى کرده(8)،
 
 قرآن مجید او را پیامبرى بزرگ و پاک و خداترس مى شمرد و او را نمونه قدرت و حاکمیّت بى نظیر مطرح مى کند که در لابه لاى سرگذشت او درس هاى بزرگى براى همگان نهفته است.
 
قرآن مى گوید: خداوند مواهب عظیمى به او داد؛ مَرکب بسیار سریعى همچون باد که مى توانست با آن در مدت کوتاهى سراسر کشورش را سیر کند،
 
 نیروهاى فعال انس و جنّ، علم و دانش فراوان حتى آشنایى با نُطق پرندگان به وى بخشید، لشکریان و کارگزاران بسیار در اختیار او قرار داد، با این حال مرگ او بسیار عبرت انگیز بود.
 
در بعضى از روایات آمده است که: «روزى حضرت سلیمان(علیه السلام) به اصحاب و یاران خود گفت:
 
خداوند چنین حکومت عظیمى را در اختیار من قرار داده؛ ولى على رغم این همه امکانات، یک روز را شاد زندگى نکرده ام، فردا تصمیم دارم .
 
به بالاى قصر بروم و تنها باشم و نگاهى به اطراف بیفکنم و عظمت خویش را بنگرم و لذّت ببرم.
 
 به هیچ کس اجازه ندهید بر من وارد شود تا یک روز را تنها و خوشحال باشم. گفتند: بسیار خوب.
 
فرداى آن روز عصایش را گرفت و به بالاترین نقطه قصر رفت. تکیه بر عصا کرده بود و به اطراف پایتخت و شکوه و عظمت آن مى نگریست.
 
 و از این همه نعمت خداداد شاد و خندان بود. ناگهان دید جوان خوش قیافه و خوش لباسى از گوشه قصر به سراغ او آمد. سلیمان گفت: چه کسى به تو اجازه داده وارد قصر شوى؟
 
من خواستم امروز تنها باشم. جوان گفت: من به اذن پروردگارِ این قصر وارد شدم. سلیمان(علیه السلام) گفت: او از من سزاوارتر است بگو ببینم کیستى؟ گفت:
 
من فرشته مرگم. سلیمان(علیه السلام) پرسید: براى چه آمده اى؟ گفت: آمده ام تو را قبض روح کنم، سلیمان(علیه السلام) گفت: بسم الله مأموریت خود را انجام بده این روز شادى من بود:
 
(گویا خدا نمى خواهد سرور و شادى جز با لقاى او صورت بگیرد)؛ «أبَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ أنْ یَکُونَ لِی سُرُورٌ دُونَ لِقائِهِ». فرشته مرگ روح او را قبض کرد؛
 
 در حالى که بر عصا تکیه داشت [حتى اجازه نشستن به او نداد] آرى او از دنیا رفت؛ در حالى که همچنان به کمک عصا ایستاده بود .
 
و مردم به او نگاه مى کردند و تصوّر مى کردند زنده است. چند روز بر این حال گذشت.
 
 بعضى گفتند: به راستى عجیب است او چند روز است به این حال مانده، نه خسته شده و نه خوابیده، نه غذا و آبى خورده و نوشیده، او حتماً خداى ماست که باید او را بپرستیم. بعضى گفتند:
 
 نه او ساحر است، چنین وانمود مى کند که متکى به عصا ایستاده؛ ولى در واقع چنین نیست مؤمنان گفتند: سلیمان بنده خداست و پیامبر اوست و در قبضه تدبیر پروردگار است.
 
 [باید منتظر بمانیم تا ببینیم چه مى شود]، هنگامى که این اختلافات بالا گرفت خداوند متعال موریانه را بر عصاى او مسلّط ساخت و چیزى نگذشت که عصا شکست و سلیمان(علیه السلام) فرو افتاد. در این هنگام بود که همه از مرگ او آگاه شدند».(9)
 

4-نظر قرآن کریم درباره «حضرت داود(ع)» چه تفاوتی با تورات دارد؟

داستان داود(علیه السلام) و همسر اوریا
در باب یازدهم از کتاب دوم سموئیل مى خوانیم: «اما داود در اورشلیم ماند. و واقع شد در وقت عصر که داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانه پادشاه گردش کرد .
 
و از پشت بام زنى را دید که خویشتن را شستشو مى کند و آن زن بسیار نیکو منظر بود. پس داود فرستاد درباره زن استفسار نمود و او را گفتند که آیا این بَتْشَبَع دختر اَلیعام زن اوریاى حتّى نیست؟
 
 و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وى آمده داود با او هم بستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانه خود برگشت. و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت .
 
و گفت که من حامله هستم. پس داود نزد یوآب فرستاد که اوریاى حتّى را نزد من بفرست و یوآب اوریا را نزد داود فرستاد...
 
و بامدادان داود مکتوبى براى یوآب نوشته به دست اوریا فرستاد. و در مکتوب به این مضمون نوشت که اوریا را در مقدمه جنگ سخت بگذارید.
 
 و از عقبش پس بروید تا زده شده بمیرد... و چون زن اوریا شنید که شوهرش اوریا مرده است براى شوهر خود ماتم گرفت.
 
و چون ایام ماتم گذشت داود فرستاده او را به خانه خود آورد و او زن وى شد و برایش پسرى زایید. اما کارى که داود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد».
 
در باب دوازدهم نیز آمده است که: «و داود زن خود بَتْشَبَع را تسلّى داد و نزد وى در آمده با او خوابید و او پسرى زاییده او را سلیمان نام نهاد».
 
 بنابر آنچه خواندیم سلیمان از زنى که داود او را از شوهرش غصب کرده و براى کشته شدنش توطئه کرده بود به دنیا آمد.
 
 و در باب هاى بعدى همین کتاب (باب 13 تا 16) آمده است که پس از این واقعه ابشالوم پسر داود، خواهر زیبایى به نام تامار داشت که برادرش امنون که از مادر دیگرى بود به او عشق ورزید و براى رسیدن به او حیله کرد، پس خود را به مریضى زد.
 
 و از او خواست که پرستارى اش را به عهده گیرد، سپس چون بر او وارد شد با او همخوابى کرد. سپس برادرش اَبشالوم بعد از دو سال توانست که بر برادرش اَمْنون دست یابد و او را بکشد.
 
 و پس از مدتى بر پدرش داود شورید و او را با لشکرى عظیم فرارى داد. و از جمله اعمال شنیعى که مرتکب شده بود این بود که «در نظر تمامى اسرائیل نزد متعه هاى پدرش درآمد».
 
قوم یهود این گونه با قداست داود پیامبر بازى کرده با تهمت بى عفتى زشت ترین وصله‌ها را بر او و خاندانش بسته اند و ایشان را خانواده اى وانمود کرده اند.
 
 که در گرداب انواع زشتى‌ها و پلشتى‌ها در افتاده بوده اند. اما قرآن آمده تا ساحت پیامبران را پیراسته از داود چهره اى قدّیس و بنده اى سر بر آستان خداوند ترسیم کند: آیات زیر را بنگرید:
 
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الاَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ. إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِىِّ وَ الاِشْرَاقِ. وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ. وَ شَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ»؛(10)
 
(و داود بنده ما را که داراى امکانات چندى بود به یاد آور؛ آرى او بسیار بازگشت کننده [به سوى خدا] بود. ما کوه‌ها را با او مسخّر ساختیم که شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش مى کردند.
 
 و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد آوردیم همگى به سوى او بازگشت کننده بودند. و پادشاهى اش را استوار کردیم و او را حکمت و کلام فیصله دهنده عطا کردیم).
 
 «وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»(11)، «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ».(12)
 
داستان آزمون داود را که نشان از پیراستگى دامان پاک او از این خرافه هاى اسرائیلى دارد در جاى دیگر به تفصیل آورده ایم.(13)(14)
  

5-قرآن و تورات شخصیت حضرت سلیمان را چگونه ترسیم می کنند؟

حضرت سلیمان در قرآن مجید به عنوان یک پیامبر بزرگ و یک زمامدار مقتدر که حکومت بى سابقه و بى لاحقه اى داشته معرفى شده است.
 
 و در سوره هاى مختلف از جمله سوره بقره، سوره نساء، سوره انبیاء، سوره نمل، سوره سبا و سوره ص از او به نیکى و عظمت یاد شده مثلا در سوره ص آیه 30 مى خوانیم:
 
«وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»؛ (ما سلیمان را به داوود بخشیدیم؛ چه بنده خوبى! زیرا او بسیار توبه کننده بود) و به یاد او بود.
 
قرآن در تاریخچه نسبتاً مشروحى که از این پیامبر بزرگ در سوره هاى بالا آورده، نه تنها هرگز نسبت بت پرستى و بت سازى به او نمى دهد؛ بلکه سراسر زندگى او را از هر گونه آلودگى به شرک و گناه مبرّا مى کند.
 
کافى است در این باره به سوره انبیاء آیات 78 تا 82 و سوره نمل آیه 15 تا 44 و سوره ص آیه 30 تا 40 مخصوصاً داستان هدایت کردن ملکه سبا و نجات او از چنگال شرک و دعوت او به سوى توحید خالص مراجعه فرمایید.
 
به خصوص آنجا که مى فرماید: «وَصَدَّهَا مَا کَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْم کَافِرِینَ»؛ (سلیمان ملکه سبا را از آنچه غیر از خدا مى پرستند بازداشت چرا که آن زن از قوم مشرکى بود).(15)
 
اصولا از آیات همین سوره استفاده مى شود که هدف اصلى سلیمان در ماجراى ملکه سبا مبارزه با شرک و بت پرستى و نجات سرزمین او از چنگال این انحراف بود.
 
اما تورات تحریف شده کنونى درباره سلیمان چهره بدى به تصویر مى کشد، چهره مردى فوق العاده هوس باز که به خاطر هوس هاى خود تا سرحد شرک و بت پرستى حتى ساختن بت خانه پیش رفت.
 
در کتاب اول ملوک و پادشاهان چنین آمده است:و سلیمان ملک سواى دختر فرعون زنان بیگانه بسیارى را از موآبیان و عمونیان و ادومیان و صیدونیان و حثیان دوست مى داشت.
 
 از امتهائى که خداوند بنى اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیائید (و ازدواج نکنید) و ایشان به شما در نیایند که اینان قلب شما را به خدایان خودشان مایل خواهند گردانید.
 
 و سلیمان از راه محبت به ایشان درنیایند که اینان قلب شما را به خدایان خودشان مایل خواهند گردانید و سلیمان از راه محبت به ایشان ملصق شد.
 
و او را هفتصد زن بانویه (عقدى) و سیصد متعه (موقت) بود و ایشان قلبش را برگردانیدند! و واقع شد وقت پیرى سلیمان که زن هایش قلبش را به سمت خدایان غریب بر گردانیدند،.
 
 و قلبش مثل قلب پدرش داود با خدایش کامل نبود! و سلیمان در عقب «عشتروت» خداى صیدونیان و ««ملکوم» مکروه عمونیان (یعنى بت عمونیان) رفت و سلیمان در نظر خداوند بدى کرد و مثل پدرش داود راه خداوند را تماماً نرفت!
 
آن گاه سلیمان مقام بلندى را به کوهى که روبروى اورشلیم است به خصوص کموش مکروه موابیان (بت طایفه موابیان) و به خصوص مولک مکروه پسران عمون (بت آنها) بنا کرد.
 
 پس خداوند به سلیمان غضبناک شد به سبب این که قلبش از خداوند خداى اسرائیل که وى را دو مرتبه مرئى شد بر گردید...
 
 و خداوند به سلیمان گفت چونکه این عمل از تو صادر شد و عهد مرا و فرائضى که به تو امر فرموده، نگاه نداشتى البته مملکت تو را خواهم گرفت و به بنده ات خواهم داد.

نهایت به ایام تو این را نخواهم کرد به سبب پدرت داود و از دست پسرت آن را خواهم گرفت... نهایت تمامى مملکت را از دست او (سلیمان) نخواهم گرفت بلکه به پاس خاطر بنده من داود که برگزیدم به جهت این که اوامر و فرائض مرا نگاهداشته بود! او را در تمامى روزهاى عمرش سلطان خواهم نمود...»(16)
 
از مجموع داستان دروغین تورات چنین بر مى آید:

1. سلیمان علاقه زیادى به زنان طوایف بت پرست داشت و بر خلاف دستور خدا عده زیادى از آنان را گرفت و کم کم به مذهب آنها تمایل پیدا کرد، البتّه سلیمان شخصِ زن ندیده اى هم نبود چون 700 زن عقدى و 300 زن متعه داشت! با این حال علاقه شدید او به زنها او را از راه خدا بیرون برد!

2. سلیمان صریحاً دستور ساختن بتخانه داد و روى کوهى که در برابر اورشلیم آن مرکز مقدس اسرائیل قرار داشت، بتکده اى براى بت کموش، بت معروف طایفه موابیان و بت مولک، بت مخصوص طایفه بنى عمون بنا کرد و به بت عشتروت بت صیدونیان نیز علاقه خاصى پیدا نمود، و همه اینها زمان پیرى واقع شد!

3. خداوند به خاطر این انحراف و گناه بزرگ، مجازاتى براى او قائل شد و آن مجازات این بود که کشور او را از دستش بگیرد؛ ولى نه از دست خودش بلکه از دست فرزندش رحبعام! و به او مهلت خواهد داد هر چه مى خواهد سلطنت کند، این هم به خاطر بنده خاص خدا داوود (پدر سلیمان) بود؛ همان بنده خاص خدا که طبق صریح تورات مرتکب قتل نفس و زناى محصنه و تصاحب زن افسر رشید و خدمتگزار خود گردیده بود!

آیا این تهمت هاى ناروا را کسى مى تواند به ساحت مقدس مردى مانند سلیمان نسبت دهد؟!
این قسمت تاریخی را با آنچه در قرآن آمده مقایسه کنید تا به اعجاز قرآن پی ببرید.(17)
 

6-چرا یهودیان به سلیمان نسبت سحر دادند؟

از احادیث چنین بر مى آید که در زمان «سلیمانِ» پیامبر(علیه السلام)، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند،.
 
 «سلیمان» دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى کرده در محل مخصوصى نگه دارى کنند (این نگهدارى شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدى براى دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته).
 
پس از وفات سلیمان(علیه السلام) گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده، گفتند:
 
 سلیمان(علیه السلام) اصلاً پیامبر نبود، بلکه به کمک همین سحر و جادوگرى ها بر کشور مسلط شد و امور خارق العاده انجام مى داد!
 
گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از «تورات» نیز برداشتند.
 
هنگامم که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ظهور کرد!و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان(علیه السلام) از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند:
 
از محمّد تعجب نمى کنید که مى گوید سلیمان(علیه السلام) پیامبر است در صورتى که او ساحر بوده؟.
 
این گفتار یهود علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مى شد، لازمه اش تکفیر سلیمان(علیه السلام) بود; زیرا طبق گفته آنان سلیمان مرد ساحرى بوده که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است.
 
خداى متعال در آیه 102 سوره «بقره» به آنها پاسخ مى گوید.(18) در این آیه فصل دیگرى از زشتکارى هاى یهود ورق مى خورد،.
 
 که چگونه پیامبر بزرگ خدا سلیمان(علیه السلام) را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گوید: (آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مى خواندند پیروى کردند)؛ «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ».
 
ضمیر در جمله «وَ اتَّبَعُوا» ممکن است اشاره به یهودیان معاصر پیامبر باشد، یا معاصران سلیمان و یا همه آنان.
منظور از «شیاطین» نیز ممکن است، انسان هاى طغیانگر و یا جن و یا اعم از هر دو باشد.
 
پس از آن، قرآن به دنبال این سخن اضافه مى کند: (سلیمان هرگز کافر نشد)؛ «وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ».
 
او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، (ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند)؛ «وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ».
 
(آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروى کردند)؛ «وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ».(19)
 
آرى آنها از دو سو دست به سوى سحر دراز کردند: یکى از سوى تعلیمات شیاطین در عصر سلیمان(علیه السلام)، و دیگرى از سوى تعلیماتى که به وسیله هاروت و ماروت دو فرشته خدا در زمینه ابطال سحر به مردم داده بودند.
 
در حالى که دو فرشته الهى (تنها هدفشان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا (به هیچ کس چیزى یاد نمى دادند، مگر این که قبلاً به او مى گفتند:
 
 ما وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو)! (و از این تعلیمات سوء استفاده مکن)؛ «وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاتَکْفُرْ».
 
خلاصه، این دو فرشته زمانى به میان مردم آمدند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران. آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند .
 
ولى از آنجا که خنثى کردن یک مطلب (همانند خنثى کردن یک بمب) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد، و بعد طرز خنثى کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلاً شرح دهند.
 
ولى سوء استفاده کنندگان یهود، همین را وسیله قرار دادند براى اشاعه هر چه بیشتر سحر، و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهى، سلیمان(علیه السلام) را نیز متهم ساختند.
 
 که اگر عوامل طبیعى به فرمان او است یا جن و انس از او فرمان مى برند، همه مولود سحر است، آرى این است راه و رسم بدکاران که همیشه براى توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروى از آن مى کنند.
 
به هر حال آنها از این آزمایش الهى پیروز بیرون نیامدند (از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائى بیفکنند)؛ «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ».
 
ولى قدرت خداوند مافوق همه این قدرت ها است، (آنها هرگز نمى توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند)؛ «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ».
 
(آنها قسمت هائى را یاد مى گرفتند که براى ایشان ضرر داشت و نفع نداشت)؛ «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ».
 
آرى آنها این برنامه سازنده الهى را تحریف کردند به جاى این که از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند .
 
(با این که مى دانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد بهره اى در آخرت نخواهد داشت)؛ «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ خَلاق».(20)
 
(چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند)؛ «وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ».
 
آنها آگاهانه، به سعادت و خوشبختى خود و جامعه اى که به آن تعلق داشتند پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه ور شدند .
 
(در حالى که اگر ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند پاداشى که نزد خدا بود براى آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند)؛ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ».(22)
  
نتیجه:
بى شک پرندگان در حالات مختلف، صداهاى گوناگونى از خود ظاهر مى سازند که با دقت و بررسى مى توان از نوع صدا به وضع حالات آنها پى برد. ولى آیات قرآن ظاهراً مطلبى بیش از این را بیان مى کند، بحث از سخن گفتن آنان به نحو مرموزى است که مطالب دقیق ترى در آن منعکس است و بحث از تفاهم و گفتگوى آنها با یک انسان است. آری با توجه به مطالب مختلفى که دانشمندان درباره هوش پرندگان نوشته اند، این مطلب عجیب به نظر نمی رسد.
  
ر این که مرگ حضرت سلیمان(ع) بر کارکنان حکومتش چه مدت مخفى ماند؟ دقیقاً روشن نیست. اینکه آیا یک سال، یک ماه یا چند روز بود و یا اینکه آیا سلیمان در حال ایستاده تکیه بر عصا کرده بود، یا نشسته دستها را بر عصا نهاده و سر را به روى دست تکیه داده بود و به همین حال قبض روح شد و مدتى باقى ماند؟ احتمالات مختلفى وجود دارد، هر چند احتمال اخیر نزدیک تر به نظر مى رسد.
  
بر اساس روایات، روزى سلیمان(ع) به اصحاب خود فرمود: فردا به بالاى قصر می روم و هیچ کس اجازه ندارد بر من وارد شود. فرداى آن روز در حالی که سلیمان(ع) خوشحال به شکوه پایتخت خویش مى نگریست جوانی را دید که به سراغ او می آید. او گفت: من فرشته مرگم و به اذن پروردگار آمده ام تا جان تو را بستانم، او حضرت را در حالى که بر عصای خویش تکیه زده بود قبض روح کرد و تا چند روز بدن سلیمان به همان حالت باقی بود تا آن که به اذن خدا موریانه سبب شکستن عصا و افتادن سلیمان(ع) گردید و همگان از مرگ او آگاه شدند.
 
 
در «تورات» آمده: سلیمان از زنى که داود او را از شوهرش غصب کرده و براى کشته شدنش توطئه کرده بود به دنیا آمد! اما قرآن ساحت این پیامبر را از زشتی ها پیراسته نموده، می فرماید: «و داود بنده ما را که داراى امکانات چندى بود به یاد آور؛ آرى او بسیار بازگشت کننده [به سوى خدا] بود. ما کوه ها را با او مسخّر ساختیم که شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش مى کردند. و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد آوردیم و همگى به سوى او بازگشت کننده بودند».
  
 
قرآن کریم سلیمان را یکی از انبیاء بزرگ و بندگان نیک خداوند معرفی می کند که در عین حال زمامدار مقتدری بود و داستان ایشان و ملکه سبأ نمونه ای از مبارزه ایشان با شرک است. اما در تورات کنونی سلیمان مردی هوس باز معرفی می شود که صدها زن از قبایل و اقوام مختلف داشت. در تورات سلیمان مردی معرفی می شود که به خاطر ازدواج با زنان مشرک، به مذهب آنان تمایل پیدا کرده و حتی دستور داده بود بتکده ای برای بتهای آنان ساخته شود و به کیفر چنین عصیانی، از طرف خداوند، با خلع شدنش از قدرت و حکومت مجازات شد.
 
از احادیث چنین بر مى آید که در زمان سلیمان(ع)، گروهى به عمل سحر پرداختند، «سلیمان» دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آن ها را جمع آورى و در محل مخصوصى نگه دارى کنند. پس از وفات سلیمان(ع) گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه سحر کردند. بعضى گفتند: سلیمان(ع) اصلاً پیامبر نبود، بلکه به کمک همین سحر و جادوگرى ها، امور خارق العاده انجام مى داد! گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند. لازمه این گفتار یهود تکفیر سلیمان(ع) بود. خداى متعال در آیه 102 سوره «بقره» به آنها پاسخ مى گوید.
 

 پی نوشت:

1. در ذیل آیه 38 سوره انعام بحث دیگرى نیز آمده است( به جلد پنجم تفسیر نمونه، صفحه 220 به بعد مراجعه شود).
2. براى آگاهى بیشتر مى‏ توانید به تفسیر قرطبى ذیل آیات مورد بحث و تفسیر نور الثقلین جلد 4 صفحه 77 به بعد مراجعه فرمائید.
3. همان مدرک، صفحه 81.
4. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و پنجم، ج 15، ص 449
5.. تفسیر «برهان»، جلد 3، صفحه 345.
6.. «نهج البلاغه»، خطبه 182.
7.. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 18، ص 58.
8. کتاب مقدس، انتشارات ایلام، انگلستان، 2002 میلادی، چاپ سوم، ص 734.
9. گردآوری از کتاب: پیام امام امیر المؤمنین(علیه السلام)‏، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة‏، تهران‏، 1386 شمسی‏، چاپ: اول‏، ج 7، ص 62.
10. سوره ص، آیات 17 ـ 20.
11. سوره ص، آیه 30.
12. سوره سبأ، آیه 13.
13. در جلد سوم کتاب التمهید.
14. برگرفته از کتاب: نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، معرفت، محمدهادی، مترجمان: حکیم باشی، حسن، رستمی، علی اکبر، علیزاده، میرزا، خرقانی، حسن، مؤسسه فرهنگی تمهید، 1388، چاپ دوم، ص 87 الی 107.
15. سوره نمل، آیه43 .
16. کتاب اول ملوک و پادشاهان، فصل یازدهم، جمله هاى 1 تا 34.
17. گردآوری از کتاب: پیام قرآن‏، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، 1386 ه. ش‏، ج 8، ص 224.
18. «سیره ابن هشام»، جلد 2، صفحه 192 و «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث (با کمى تفاوت).
19. بعضى از مفسران جمله «ما أُنْزِلَ» را عطف بر «ما تَتْلُوا» دانسته اند (و تفسیرى که در بالا ذکر کردیم بر همین اساس است) ولى بعضى دیگر آن را عطف به «السِحر» دانسته اند.
20. «خَلاق» در اصل به معنى خلق و خوى نیک است، که انسان اکتساب مى کند و گاه به معنى نصیب و بهره نیز آمده است، و در آیه فوق به همین معنى مى باشد.
21. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 426.
 

منابع:

https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/419901
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322670
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/412814
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322671
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/320877
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322292