مقدمه:

یکی از سوالاتی که معمولا اکثر دانشجویان و کسانی که با مباحث مربوط به مفاهیم قرآن سر و کار دارند می‌پرسند این است که چرا گفتمان قرآن مردانه است. به این معنا که هم موضوع سخن در قرآن مردانه است؛ هم روی سخن با مردان است.
 
این سوال به صورت شبهه از سوی غیرمسلمانان و کسانی که نگاه مغرضانه به اسلام و قرآن دارند نیز بسیار تکرار می‌شود.
 
 این افراد چنین مسئله‌ای را دلیل بر تبعیض اسلام میان زن و مرد و یا نگاه تحقیرآمیز اسلام نسبت به زنان قلمداد کرده و درصدد آن هستند تا از این طریق، افراد را از دین و قرآن جدا کنند.
 
فلسفۀ مردانه بودن گفتمان قرآنی چیست؟ چرا اکثر خطاب‌های قرآن؛ مثل آمنوا، کفروا، قال، یعلمون، الذی و الذین است؟
 
چرا در آیات قرآن همیشه آقایان مورد خطاب واقع می شوند، مثلاً در مورد نعمت‌های بهشتی و حورالعین به خانم‌ها توجه نمی شود؟
  

فلسفۀ وحکمت مردانه بودن اکثر خطاب ها و گفتمان قرآنی چیست؟

خطاب قرآن با زنان

گفتمان مردانه است به این معنى که هم موضوع سخن و هم روى سخن با مردان است. البته این بدان معنى نیست که خداوند هرگز از زنان یا با زنان سخن نگفته است,
 
 چرا که در موارد دیگرى هم از زنان سخن گفته (از جمله مریم, مادر موسى, همسر نوح, همسر لوط, همسر فرعون) و هم با زنان (مانند آیات 30 تا 34 سوره احزاب که خداوند به طور مستقیم همسران پیامبر اکرم(ص) را مورد خطاب و طرف سخن قرار مى دهد)
 

منظور از خطاب با مردان

 بلکه مقصود این است که معمول در وحى الهى, توجه به مردان و مسائل مربوط به آنان است, گرچه درمواردى استثنا وجود دارد.
 
 چنان که قاعده این است که سخن درباره مردان بالغ و عاقل است, اما گاه درباره کودکان و یتیمان نیز سخن مى گوید.
 
 در تأیید ادعاى یادشده مى توان از سوره نور یاد کرد که به جز آیه 30 ـ 31 در تمام آیات روى سخن با مردان مؤمن است, چنان که نشانه هاى کلامى قبل و بعد هر آیه نشان مى دهد,
 
اما همین که مى خواهد حکم ویژه زنان را بیان کند ناگهان لحن خطاب تبدیل به غیبت مى شود: (و القواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجات بزینة و أن یستعففن خیر لهنّ و الله سمیع علیم) (1)
 
این نشان مى دهد که زنان در حال سخن گفتن از رویارویى و خطاب مستقیم کنار گذاشته شده اند و روى سخن با مردان است. در حالى که در هیچ جاى قرآن دیده نمى شود که خطاب به زن حکمى را بیان کند و بعد راجع به مردان, خطاب تبدیل به غیبت شود.
 
همین گونه در زمینه خواسته ها و امیال, وقتى به پاداشهاى اخروى نگاه مى کنیم آنجا که قرآن از نعمتهاى بهشت به تفصیل سخن مى گوید, تقریباً در تمام موارد از چیزهایى نام مى برد که مطابق با خواسته ها و تمایلات مردان است .
 
و تنها براى آنان جاذبه دارد: (فیهنّ قاصرات الطرف لم یطمثهنّ إنس قبلهم و لاجانّ… کأنّهن الیاقوت و المرجان): (2) در آن [باغها دلبرانى] فروهشته نگاه هستند که دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است… گویى که آنها یاقوت و مرجانند.
 
 (فیهنّ خیرات حسان… حور مقصورات فى الخیام… لم یطمثهنّ إنس قبلهم و لا جانّ…)(3) در آنجا [زنانى] نیک خوى و نیکو رویند… حورانى پرده نشین در [دل خیمه ها]… دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است.
 
 (و فرش مرفوعة. إنّا أنشاناهنّ إنشاءً. فجعلناهنّ أبکاراً. عربا أتراباً)(4) و همخوابگانى بالابلند. ما آنان را پدید آوردیم پدید آوردنى!
 
 و ایشان را دوشیزه گردانیده ایم; شوى دوست همسال. (إنّ للمتقین مفازاً. حدائق و أعناباً. و کواعب أتراباً) (5)
 
مسلماً پرهیزگاران را رستگارى است: باغچه ها و تاکستانها و دخترانى همسال با سینه هاى برجسته. این تعبیرات نشانگر آن است .
 
که در پاداشهاى اخروى نیز به خواسته ها و امیال مردان بیشتر توجه شده و زنان نادیده گرفته شده اند.
 

فلسفه  و حکمت مردانه بودن گفتمان قرآنى

حال با توجه به این واقعیت و همچنین این حقیقت که تبعیض از سوى خداوند روا نیست, یعنى معقول نیست که زن و مرد از شرایط برابر برخوردار باشند,
 
 اما خداوند جانب مردان را گرفته باشد, این پرسش قابل طرح است که چرا گفتمان قرآن مردانه است؟ چرا قرآن همواره با مردان و درباره مردان سخن مى گوید;
 
آیا زن شایسته سخن گفتن نیست یا مسائل و موضوعات مربوط به زن و همچنین خواسته ها و تمایلات او مهم نمى باشد که قرآن همیشه از او روبر مى گرداند و همچون سوم شخص با او برخورد مى کند؟
 
یا زن شایسته است و خواسته هاى او اهمیت دارد, اما علت دیگرى باعث مى شود که با زن کمتر سخن گفته شود و به زن کمتر پرداخته شود؟
 
که اگر چنین است آن علت یا عامل چیست؟حقیقت این است که همان موارد اندکى که خداوند با زنان سخن مى گوید,
 خود دلیل بر این است که زن شایسته سخن گفتن خداوند و طرف خطاب قرار گرفتن او هست,
 
 چنان که پرداختن به برخى زنان مثل مریم یا همسر فرعون یا ملکه سبا بویژه با نگاه تحسین و تکریم, شاهد این مطلب است که نگاه خداوند به زن نگاه منفى نیست;
 
 یعنى به او به عنوان موجود پست و حقیر نمى نگرد, بلکه گاه حتى به عنوان الگو و سرمشق براى مردان معرفى مى شود:
 
(ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین. و مریم ابنة عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدّقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین)(6)
 
 چنان که آیات متعددى که بر ارزش صالحان و عمل صالح و پاداش اخروى آنان به صورت کلى تأکید دارد, مانند: (فاستجاب لهم ربّهم أنّى لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى)(7)
 
(و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّة و لایظلمون نقیراً) (8)
 
نشان مى دهد که خواسته ها و تمایلات زنان نیز همچون مردان مورد توجه و عنایت خداوند است. پس این احتمال که زن شایستگى مرد را ندارد و خداوند از او رو برگردانده و به او توجه ندارد, سخنى بى ارزش است.
 
 و نمى تواند فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآن باشد, ناگزیر باید علت و فلسفه دیگرى جست; علتى که با همه آیات وحى سازگار باشد.
 

1- نگاه قران فرا جنسیتی است

ما آن‌گاه می‌توانیم گفتمان غالب قرآن یا هر نوشته و سخنی را "مردانه" بدانیم که روح کلی و حاکم بر آن‌را حضور و نمایش جنسیت دیده و چنین مشاهده کنیم .
 
که آنچه برای صاحب سخن اهمیت دارد همان به رخ کشانیدن توان‌مندی‌ها و فضیلت‌های جنس مرد یا زن است.
 
 حال آن‌که با بررسی محتوا و اهداف آیات قرآنی اثبات می‌شود: قرآن، فراجنسیتی است و آن‌گاه که بر جنسیتی خاص، تأکید می‌کند، حکمت‌ها و انگیزه‌هایی دیگر در کار است که به زودی به ذکر آن می‌پردازیم.
 
با ملاحظه آیات زیر در می‌یابیم که روح کلی حاکم بر آیات قرآن، فراجنسیتی است:
 
"ای مردم! همۀ شما در درگاه الاهی فقیرید و این خدا است که بی‌نیاز و حمید است".(9)
 
"هر کس عمل صالحی انجام دهد: چه زن باشد چه مرد؛ به شرط آن‌که مؤمن باشد به حیات و زندگی پاک و طیب می‌رسد و ما نیز پاداشی بهتر از آنچه عمل کرده به او می‌دهیم".(10)
 
"اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد، اجرش را ضایع نمی‌کنیم"(11)
 
"بی‌گمان! انسان را در بهترین قالب و نظام آفریدیم".(12)
 

2- محوریت ارزش انسان جنسیت نیست

اساساً هدف انبیا، کتب آسمانی و قرآن کریم رشد انسان است؛ از این‌رو نسبت به محور قرار دادن جنسیتی خاص پرهیز نموده و بر "انسان"، آفت‌ها و هدایت‌ها نظر شده است.
 
به عبارتی دیگر، طرف مقابل انسان، موجود خطرناکی به نام "شیطان" است و شیطان با یک چنین خوی استکباری که در جریان امتحان سجده بر آدم آن‌را نشان داد و شش هزار سال عبادت خود را سوزاند،
 
 با این چنین خشم و عصبانیت با ما چه خواهد کرد؟! شیطان نه جان از ما می‌خواهد نه خاک؛ شیطان از ما ایمان و آبرو می‌خواهد.[ (13)
 
بدین جهت: تلاش قرآن بر غفلت زدایی است، چه مرد باشد چه زن. (14)
 

3- ویژگی های خاص زبان عرب

ویژگی زبانی ـ فرهنگی ادبیات و رسوم عرب: آیات متعددی از قرآن، بر این تأکید می‌کند که قرآن عربی است؛
 
از این‌رو باید تمامی رفتارهای کلامی آن‌را با قواعد زبان عرب و فرهنگ عربی تفسیر نمود. در غیر این صورت از "فهم و ذوق عرفی مناسب" بهره‌مند نشده‌ایم!. (15)
 
پاره‌ای از شاخصه‌ها و خصوصیات فرهنگ و زبان عرب عبارت‌اند از:
 

1- مخاطب اکثر و غالب مردان هستند

هرگاه در جمعی، تعداد مردان افزون‌تر از زنان باشد، در آوردن الفاظ ملاحظه اکثریت و طرف اغلب(غالب‌تر و فزون‌تر) را می‌کنند.
 
مثلاً: در آیۀ تطهیر که بیانگر طهارت و پاکی اهل‌بیت پیامبر(ص) است؛ چون شامل یک زن - حضرت فاطمه زهرا (س)- و 4 مرد است، از کلمات و ضمیرهای مذکر استفاده شده تا مراعات فزونی مذکرها شده باشد: "...و یطهرکم...". (16)
 

2- فرهنگ‌های اصیل غیرت

در فرهنگ‌های اصیل و ریشه‌دار رسم است که به جهت شدت غیرت و عنایت به حفظ عفت و پوشیده ماندن نوامیس، از آشکار ساختن آنان ـ حتی در تلفظ ـ پرهیز می‌کنند.
 
 تا جایی که دیده‌ایم برخی مردم هنگام خطاب قراردادن همسرشان در مقابل نامحرمان، به شکل کنایه‌ای صحبت می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: "مادر حسین"، "ایشان"، "خانواده" و ... .
 
همین انگیزه در خطاب‌های قرآنی نیز مراعات شده و به قصد تحکیم عفت و پوشیده ماندن زنان از نام و یاد مستقیم آنان پرهیز شده؛ بویژه که فرهنگ عرب و ذوق ادبیات عفت‌مدارانه قرآن و عرب نیز چنین شیوه‌ای را می‌پسندد.
 
مثلاً: با وجود این‌که ازدواج، خواسته مشترک مردان و زنان جوان است؛ اما قرآن در موضع نصیحت به کسانی که به دلیل مشکلات مادی امکان ازدواج ندارند،
 
روی سخن را متوجه مردان جوان نموده و می‌فرماید: "وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه"؛ آن ]مردانی[ که امکان ازدواج ندارند باید عفت را مراعات کنند تا این‌که خداوند از فضل و احسان خود آنان را توانگر نماید".(17)
 
در عین حال که چه بسیارند دخترانی که به علت نداری به خانه بخت نمی‌روند، اما در این‌جا با لفظ مذکر سخن گفته شده تا عفت و شخصیت زنان محفوظ بماند.
 

3- تعصب همیشگی مردان

تعصب همیشگی مردان(بویژه در آن زمان) بر جنسیت خود آن‌چنان بود و هست که اگر در جمع مشترک میان زن و مرد، روی سخن به زنان شود، دیگر خود را مخاطب آن نمی‌دانند.
 
 حال آن‌که خطاب به مردان شامل زنان هم شده و آنها خود را مشمول آن می‌دانند! (در رفتار شناسی زنان دقت کنید).
 
مثلاً: آن‌گاه که سخن از مردمی است که آن‌چنان غرق دنیا و مادیات شده‌اند که اظهاراتشان موجب تعجب و شگفتی می‌گردد! از مردان مایه گذاشته می‌شود نه زنان،
 
 با وجود این‌که دنیاخواهی در هر دو هست و چه بسا در زن‌ها بیشتر؛ زیرا اگر از الفاظ مناسب با زنان استفاده می‌شد، دیگر آقایان خود را از آن مذمت‌ها به دور می‌دانستند!
 
 از جمله در آیات 204 ـ 206 سورۀ بقره که می‌فرماید: "و برخی از مردم آن‌چنان دربارۀ دنیا سخن و شیفتگی اظهار می‌دارند که مایۀ تعجب است: "... و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا...".
 
یا آن‌گاه که می‌خواهد کردار زشت کشتن فرزندان را به جهت تنگ‌دستی نکوهش کند، به مردان خطاب می‌شود. (18)
 
 البته غیر از حکمت و علت فرهنگی ـ ادبی، علت‌های دیگری در غالب بودن ادبیات مردانه قرآن وجود دارد که اینک بیان می‌کنیم.
 

4- احکام اختصاصی مردان جداست

وجود احکام اختصاصی مردان، چنین می‌طلبد که فقط از الفاظ مردانه استفاده شود تا اصلاً شامل زنان نگردد؛ مثلاً دستورات ویژۀ مردان در نحوۀ همسرداری(19)
 
 و احکام مربوط به طلاق زن توسط مر(20) و احکام جهاد که خاص مرد است. (21)
 

5- بکار بردن الفاظ  مخصوص زنان

در بسیاری از آیات، سوژۀ و شخصیت مورد بحث "مرد" است (22) البته آن‌جایی هم که از نقش زن نام آمده از الفاظ زنانه استفاده شده؛
 
مانند جریانات مربوط به حضرت مریم(س). (23) مقدار فراوانی از آیات در خصوص پیامبران است و آنان هم از مردان هستند؛
 
از قبیل: نجم، 4-3؛ صف، 6؛ اسراء، 101؛ سبأ، 10؛ هم‌چنان‌که غالب سران کفر از مردان‌اند: فرعون، نمرود، اصحاب فیل و ...
 
 و یا دربارۀ اشخاص و افرادی به کار رفته و نازل شده که آنان مردند و به جهت حفظ تناسب آیه با شأن نزول خود از الفاظ مذکر استفاده گردیده؛
 
 مثل: آیۀ ولایت که در ارتباط با بخشیدن انگشتر توسط حضرت علی(ع) نازل شده است: "انما ولیکم الله و رسوله الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الذکوة و هم راکعون(24)
 
در بسیاری از آیات هر چند ضمایر و الفاظ "مذکر" و حتی شاید "مؤنث" باشد، اما روی سخن به مردم است و لفظ، فاقد بار جنسیتی است. درست مثل آن‌که از خداوند با ضمیر مذکر یاد شده بدون این‌که به مفهوم مذکر بودن ذات مقدس الاهی باشد؛ مثلاً:
 
ـ دستور قرآن آن است که هیچ‌کس حق ندارد چشم و گوش بسته و بدون علم رهرو اشخاص یا عقایدی باشد، چه مرد باشد چه زن! اما در موقع تلفظ از لفظ مذکر استفاده شده، بدون آن‌که جنس مذکر مطرح باشد: "و لا تقف ما لیس لک به علم...". (25)
 
- نیز در آیاتی که دستور به تأمل در نشانه‌های خدا شده است(26)
 
- و در آیاتی که به لزوم اتخاذ مبنای عقیدتی درست و انتخاب وسیله جهت رسیدن به خدا گردیده است. (27)
 
- هم‌چنین در آیاتی که از عذاب جهنمیان سخن آمده، کاری به مرد یا زن بودن آنها ندارد. (28)
 
- و بالاخره در تعداد فراوانی از آیات که از مرگ، حساب‌رسی اعمال، فرشتگان، نعمت‌ها، بهشتیان، دوزخیان و... سخن رفته هیچ انحصار جنسیتی در کار نیست.
 
 به عبارت دیگر، لفظ مذکر یا مؤنث مفهوم مرد یا زن بودن را از دست داده و شامل هر دو می‌گردد. (همان‌که با واژۀ مردم از آن تعبیر می‌کنیم)؛ مانند آیات: انفطار، 12-10؛ انعام، 61؛ سجده ، 11؛ زمر، 42؛ نحل، 50؛ آل عمران، 133؛ طلاق، 2.
 

6- مسئولیت ها ی مختلف مردان

چون مردان حائز مسئولیت‌های خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی و ... هستند به آنان خطاب شده؛ مثلاً:
"(ای مردان) خودتان و خانواده‌تان را از جهنم حفظ کنید".(29)
 
نکته: شاید این پرسش مطرح شود که چرا در آیاتی که از مردان نام برده شده و انحصار جنسیتی هم در کار نیست و عام است، از زنان هم در کنار مردان نام برده شده؟ به این پرسش در نکتۀ ششم به پاسخ می‌دهیم.
 

7 - تکرار نکردن الفاظ یک نوع بلاغت و فصاحت است

نام آوری مکرر زنان در کنار مردان - در آن‌جا که لفظ مذکر شامل هر دو می‌شود- موجب طولانی گشتن کلام و آسیب رسیدن به ابعاد فصاحتی و بلاغتی قرآن می‌گردد.
 
توضیح این که، در آیات متعددی از زنان در کنار مردان هم نامی و یادی درخور گردیده؛ مانند: "ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات..." (30)
 
"للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن...". (31) "مردان به آثار کارهای خود می‌رسند و زنان نیز از آثار کارهایشان بهره‌مند می‌گردند".
 
حال اگر قرار بود در جای جای آیاتی دیگر از این قبیل به تکرار چند بارۀ "زنان – مردان"، "مردان – زنان"، مردان مؤمن – زنان مؤمن و ... پرداخته می‌شد،
 
 به جنبه‌های زیبایی‌شناسانه کلام و آرایه‌های سخن آسیب جدی وارد می‌آمد و این به درازا کشیده شدن کلام (تطویل) راه را برای طعنه زدن به قرآن باز می‌کرد.
 
در پایان تذکر این نکته را لازم می‌دانیم که اگر تصور می‌شود تکرارهای فزون‌تر از لازم نام زنان، نوعی تکریم شخصیت زن است.
 
 و عدم این تکرار به توهین منجر می‌شود؛ باید گوشزد نماییم که راه دریافت موضع‌گیری قرآن دربارۀ زن مراجعه به آیاتی است که توصیف مقام زن و نیز بیان اهمیت آن در خانواده و جامعه و نقش الگو بودن آن نموده است. آیاتی از قبیل:
روم، 21؛ بقره، 228؛ آل عمران، 36؛ تحریم، 10 و 11؛ حجرات، 13؛ بقره، 187 و فراموش نکنیم که ملاک برتری "تقوا" است، نه مرد یا زن بودن!
 

8- ضمیر مذکر در دو مورد مشترک بین مونث و مذکر

به جز این دو مورد، در دو مورد دیگر، یکی در اموری که بین زنان و مردان مشترک باشد و دیگری در اموری که جنسیت در مورد آنها اصلاً مطرح نیست، مانند خدا و فرشتگان ، از ضمایر و واژگان مذکر بهره می گیرند؛ یعنی در چهار حالت مذکور از الفاظ مذکر و تنها در یک حالت لفظ مؤنت بهره می گیرند.
 
 در عین حال در بعضی از موارد به لفظ نظر کرده و با توجه به لفظ، مؤنث یا مذکر آورده می شود، در حالی که از نظر جنس متفاوت با لفظ می باشند.
 
طبیعی است که هر کتابی بخواهد با این زبان نوشته شود، اگر چه کتاب الهی باشد، باید از قواعد آن زبان پیروی کرده و بر آن ساختار باشد.
 

9- گفتمان قرآن بنا بر قاعده عربی

بنابراین، قرآن به مقتضای این که به زبان عربی نازل شده است، با همین گفتمان سخن می گوید. همگام با قواعد عربی در سه حالت از ضمایر و واژگان مذکر و در یک حالت از واژگان مؤنث بهره می گیرد.
 
با این توضیح روشن می گردد که قرآن برای خویش گفتمان ویژه مردانه یا زنانه ابداع نکرده است تا در پی پاسخ به چرایی آن باشیم، بلکه زبان قرآن ، زبان محاوره عربی است و قواعد و ادبیات و دستور زبان عربی در آن به کار رفته است.
 
جالب است بدانید در همین مورد قرآن به جهت خاصی که اشاره می شود، برخلاف سیره متداول و محاورات عربی که در امور مشترک بین زنان و مردان تنها به آوردن ضمیر و واژگان مذکر بسنده می شود، در سوره احزاب، آیه ۳۵، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است. مفسران در توضیح آن نوشته‌اند:
 
" اسماء بنت عمیس " به پیامبر اسلام(ص ) عرض کرد: چرا فضایلی که در قرآن به صورت جمع مذکر بیان شده است، در مورد زنان مطرح نیست،
 
 که به دنبال آن آیه مذکور نازل شد و در مورد یکایک صفات و فضایل اخلاقی با تعهد و تأکید به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بیان گردید، (32)
 
 تا بدین طریق شبهه مذکور مرتفع گردد و کسی گمان نکند اگر به مقتضای ادبیات عرب در امور مشترک، از گفتمان مردانه بهره گرفته میشود، آن را از امور اختصاصی به مردان برداشت نکنند.
 

10- کلام مفسران در مورد این آیه

در این باره برخی از مفسران نوشته‌اند: این آیه به یک حقیقت مهمی اشاره می کند و آن این است که آن چه در قرآن به صیغه مذکر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلکه شامل هر دو جنس مرد و زن می شود. (33)
 

12- علت توصیف نعمت های بهشتی به ضمیر مذکر

اما در مورد توصیف نعمت‌های بهشتی و ازدواج‌های بهشتی و حورالعین: همین سخن که در سطور فوق بیان شد، در توصیفات نعمت‌های بهشتی و حورالعین جاری است؛ یعنی آن‌ها شامل مردان و زنان می گردد، نه این که به مردان اختصاص داشته باشد.
در قرآن از دو نوع نعمت‌های بهشتی یاد شده است:
 

الف- نعمت جسمانی

یکی نعمت‌های جسمانی مانند باغ‌های بهشتی، سایه‌های بهشتی، خادمان بهشتی، غذاها و نوشیدنیهای بهشتی، قصرها، فرش‌ها، ظرف‌ها، لباس‌ها و زینت‌های بهشتی، که همه شامل مردان و زنان می گردد. در این نوع نعمت‌ها از حورالعین و همسران بهشتی یاد شده است که این هم شامل مردان می شود و هم شامل زنان. حورالعین مختص زنان و تنها لذتی برای مردان نیست. (34)
 

ب - نعمت و لذت های معنوی

دیگری نعمت‌ها و لذت‌های معنوی و روحانی است، مانند خشنودی خدا، احترام ویژه، محیط صلح و صفا، امنیت و زوال خوف، دوستان همراه و رفیقان با وفا، نشاط فوق العاده درونی و نعمت هایی که در تصور نمی گنجد. همه این نعمت‌ها بین زنان و مردان مشترک است.
 
در قرآن برخی از توصیفات بهشتی با خواسته‌های مردانه سازگار است، مانند "فجعلناهن ابکاراً" (35)
 

ج- رعایت عفاف علت عدم ذکر نعمت های بهشتی زنان

اما متناسب با خواسته‌های زنانه بیان نشده است. علت این امر شاید این باشد که خداوند حکیم امور جنسی مربوط به زنان را در پرده عفاف و ادب زایدالوصفی قرار داده است. لفظ حورالعین که ظاهر آن اختصاص به مردان دارد، میتواند از این موارد باشد.
 
علاوه بر قرآن، در روایات پیامبر(ص) و امامان(ع) درباره خواسته‌های زنانه توصیفی نرسیده است که می تواند به علت رعایت عفت و حیا برای زنان باشد. (36)
 
یا شاید این امور و چیزها آن گونه که برای مردان جذاب بوده و دارای اهمیت است، برای زنان نبوده و مسئله جنسی و زیبایی مردان برای زنان کم اهمیت تر از مسئله جاذبه زیبایی زنان برای مردان باشد؛ اما امور دیگری از مردان یا اوصاف دیگر بهشت برای زنان جذاب‌تر باشد.
 

13.فعال بودن مردان در صحنه‌ها‌ی‌ اجتماعی

پاسخ دیگری این است که مردان بیش از زنان در برخورد با دین خدا و پیامبران خود را نشان داده‌اند و در دفاع یا جنگ در برابر پیامبران سهم چشمگیرتر و فعال‌تری داشته‌اند، فعال بودن مردان در صحنه‌ها‌ی‌ اجتماعی نیز نمونه‌ای از آن است.
 
به نظر می‌رسد این پاسخ پذیرفته‌تر از سایر پاسخ‌ها باشد زیرا:
مرد یک عنصر اجرایی و کارپرداز نسبت به زنان است و نقش او در جامعه، نقش عامل و مجری برنامه‌هاست؛ امری که نشانه حضور و فعالیت در صحنه زندگی اجتماعی است
.
مثلا در قرآن در آیات آغازین سوره نساء از آیه دوم تا آیه ششم که مسائل اجرایی را مطرح کرده، خطاب به مردان است:
 
1-«وآتُوا الْیَتَامَى‏ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى‏ أَمْوَالِکُمْ… »(37)
 
و اموال یتیمان را پس از بلوغ به دست آنها دهید، و مال بد و نامرغوب خود را به مرغوب (آنها) تبدیل نکنید و اموال آنان را به ضمیمه اموال خود مخورید، که این گناهی بس بزرگ است.
 
«وإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى‏ فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ… »(38)و اگر بترسید که مبادا درباره یتیمان (ازدواج با دختران یتیم) مراعات عدل نکنید پس آن کس از زنان را به نکاح خود درآرید که شما را نیکو (و مناسب با عدالت) است:
 
 دو یا سه یا چهار (نه بیشتر) و اگر بترسید که (چون زنان متعدّد گیرید) راه عدالت نپیموده و به آنها ستم می‌کنید.
 
 پس تنها یک زن اختیار کنید و یا چنانچه کنیزی دارید به آن اکتفا کنید، که این نزدیکتر به عدالت و ترک ستمکاری است.
 
«وآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً… * وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ… »(39)
 
و مهر زنان را در کمال رضایت به آنها بپردازید، پس اگر چیزی از مهر خود را از روی رضا و خشنودی به شما بخشیدند، از آن برخوردار شوید که شما را حلال و گوارا خواهد بود.
 
و اموالی که خدا قوام زندگی شما را به آن مقرّر داشته به تصرّف سفیهان ندهید و از مالشان نفقه و لباس به آنها دهید و با آنان سخن نیکو و دلپسند گویید.
 
«وابْتَلُوا الْیَتَامَى‏ حَتَّى‏ إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً…»(40)
 
اما وقتی در آیه هفتم بحث حقوقی می‌شود، لحن سخن تغییر می‌کند و دیگر خطاب به مردان نیست:
 
«للْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»(41)
 
برای فرزندان پسر، سهمی از تَرَکه ابوین و خویشان است و برای فرزندان دختر نیز سهمی از ترکه ابوین و خویشان است، چه مال اندک باشد یا بسیار، نصیب هر کس از آن معین گردیده.
  
سپس در آیات بعدی چون دوباره بحث اجرایی می‌شود، روی سخن به سوی مردان باز می‌گردد:«وإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَى‏ وَالْیَتَامَى‏ وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ…»(42)

و چون در تقسیم (ترکه میّت، اشخاصی از) خویشان و یتیمان و فقیران حاضر آیند، به چیزی از آن مال آنها را روزی دهید و با آنان سخن نیکو و دلپسند گویید.
 
در داستان آدم (علیه السلام) وقتی خداوند آدم را از شیطان برحذر می‌دارد، می‌فرماید:
 
«فقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى»(43)آن‌گاه گفتیم: ای آدم محققا این شیطان با تو و جفتت دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوی.
 
در آغاز، خروج از بهشت را به آدم و همسرش نسبت می‌دهد (لاَ یُخْرِجَنَّکُمَا)، اما نتیجه خروج را که مشقت و به سختی افتادن است، تنها به آدم نسبت می‌دهد (فتشقی).
 
می‌توان گفت این آیه نشان‌دهنده این واقعیت است که مسئول و عهده‌دار اصلی چرخه مادی در زمین، مردان هستند، لذا تنها به آدم نسبت داده شده، نه به آدم و همسرش.
 

نتیجه:

ما آن‌گاه می‌توانیم خطابات قرآنی را مردانه بدانیم که روح حاکم بر الفاظ و خطابات را تکیه بر جنسیت دانسته و مردمحوری را ثابت کنیم.
 
حال آن‌که از آیات متعدد قرآن استفاده می‌شود که گفتمان غالب قرآنی انسان محورانه است: (فاطر، 15؛ نحل، 97؛ آل عمران،5).
 
با این استدلال باید بگوییم نگاه قرآن فراجنسیتی است و فقط بر هدایت عنایت دارد، چه مرد باشد چه زن! (بقره، 128).
 
ویژگی‌های خاص زبان، ادبیات و فرهنگ عرب(به عنوان زبان متن قرآن) آن‌چنان است که، اولا: چنانچه تعداد مردان بیشتر باشد، از الفاظ مردانه استفاده می‌کند؛ مثل آیۀ تطهیر(احزاب، 32).
 
ثانیا: به دلیل مراعات عفت و پوشیده مانی زنان حتی در لفظ هم کمتر از آنان یاد می‌شود؛ مثل آیات مربوط به ازدواج(نور، 33).
 
ثالثا: بر اساس مبانی ادبیات عرب در مواردی با حفظ قرائن کلامی یا حالی، می‌توان با آوردن لفظ مذکر، زن‌ها را هم تحت پوشش مفاد کلام قرار داد،
 
ولی عکس این مورد روا نیست و در نتیجه با آوردن الفاظ زنانه، مردها خود را از پیام کلام، خارج می‌دانستند؛ مثل آیات: بقره، 206- 204؛ اسراء، 31.
 
قسمتی از ادبیات مردانۀ قرآن به این علت است که درصدد بیان احکام، وظایف و حقوق مردان است که گاه از دستورات مربوط به زنان نیز بیشتر است. از قبیل: احکام جهاد، نحوۀ همسرداری (نساء، 19)، طلاق زنان (نساء، 21-20).
 
سوژه و شخصیت بسیاری از آیات مردان هستند: (انبیاء، سران کفر، و ...)در بسیاری از آیات، طرف خطاب مردم‌اند و الفاظ مذکر بار جنسیتی ندارد!
 
نظیر آن‌که کاربرد لفظ مذکر در مورد خدا یا فرشتگان به مفهوم مذکر یا مؤنث بودن نیست!آیات: اسراء، 36؛ قصص، 71؛ اعراف، 29؛ فصلت، 30؛ نساء، 56؛ طلاق، 2.
 
چون مردان حائز مسئولیت‌های متعددی‌اند؛ از این‌رو متعدد از آنان نام برده شده؛ مثل آن‌جا که به مردان خطاب شده: "خود و خانواده‌تان را از افتادن به جهنم حفظ کنید" (تحریم، 6).
 
برخی آیات در مورد وقایع مربوط به برخی مردان است. به جهت حفظ تناسب الفاظ آیه با افرادی که آیه در شأن آنان نازل شده، از الفاظ مردانه استفاده گردیده؛ مانند آیۀ ولایت که به علی بن ابی‌طالب(ع) ربط داشته و همۀ الفاظ مردانه است. (مائده، 55).
 
در برخی آیات، هم از الفاظ مردانه و هم از الفاظ زنانه استفاده شده. (احزاب، 35؛ نساء، 32) و تکرار چند بارۀ الفاظ و ضمایر زنانه در کنار مردانه،
 
 ساختار کلام قرآن را از تعادل خارج نموده و موجب طولانی گشتن کلام و آسیب به فصاحت و بلاغت آن می‌شود.به هر روی، در اندیشۀ وحی آنچه ملاک امتیاز است "تقوا" است، نه جنسیت مرد یا زن.
 

پی نوشت:

1.سوره نور/60
2.سوره رحمن/56 ـ 58
3.سوره رحمن/70 ـ 74
4- سوره رحمن/56 ـ 58  سوره واقعه/34 ـ 37
5- نبأ/31 ـ 33
6- سوره تحریم/11ـ12
7-  سوره  آل عمران/195
8.سوره نساء/124
9. فاطر، 15.
10. نحل، 97.
11. آل عمران، 5
12. تین،4
13. جوادی آملی، عبدالله، توصیه ها و پرسش ها، ص 22، نشر معارف.
14. ر. ک: بقره، 128
15. ر. ک: آیات: یوسف، 2؛ فصلت، 3؛ زمر، 28؛ شعرا، 195- 193.
16. احزاب، 32
17. نور، 33
18. اسراء، 31.
19. نساء، 19.
20. نساء، 21-20.
21. توبه، 122.
22. نمل، 40.
23. تحریم، 10.
24. مائده، 55.
25. اسراء، 36.
26. قصص، 71؛ اعراف، 29.
27. مائده، 35؛ آل عمران، 85؛ فصلت، 30.
28. نساء، 56.
29. تحریم، 6.
30. احزاب، 35.
31. نساء، 32.
32.تفسیر نمونه، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ج ۱۷، ص ۳۰۸   
33.سید محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ج ۱۰، ص ۲۶۷
34.ناصر مکارم، پیام قرآن، ج ۶، ص ۲۶۱
35.واقعه (۵۶) آیه ۳۷   
36.برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به فصلنامه پژوهش‌های قرآنی، شماره ۲۵ - ۲۶، ص ۱۱۲ تا ۱۳۱، نیز شماره ۲۷ - ۲۸، ص ۳۹۴ تا ۳۹۹
37سوره نساء /۲.
38.سوره نساء /۳.
39.سوره نساء /۴و۵.
40سوره نساء /۶.
 41.سوره نساء /۷.
42.سوره نساء /۸.
43. سوره طه /۱۱۷.
 

منابع:

https://wiki.ahlolbait.com (نساء آیات 2و3و5و7و8)(طه 117)
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa2881
http://www.hsu.ac.ir/nahad/shobhat-dini/
https://wikiporsesh.ir/علت خطاب مرد در قرآن
https://ensani.ir/fa/article/135105
https://article.tebyan.net/397782
https://shifteganvahye.ir/چرا در قرآن
https://wikiporsesh.ir/زبان قرآن