حسب حال نويسي (سنت مسنون شاعران )(1)
حسب حال نويسي (سنت مسنون شاعران )(1)
حسب حال ننوشتي و شد ايامي چند
محرمي کو که فرستم به تو پيغامي چند
يکي از متنوع ترين انواع ادبي که در متون ادب فارسي بسيار رايج مي باشد ،حسب حال نويسي است ،که اغلب اوقات در لابلاي آثار گذشتگان و نويسندگان معاصر به صورت وصفي و گاهي به جنبه ي روائي به چشم مي خورد .
حسب حال نويسي همچنان که از نامش پيداست ،به نوشته يا سروده اي اطلاق مي شود که نويسنده يا شاعر ،درباره ي اخلاقيات و روحيات به ويژه در تألمات روحي و معنوي و وضع زندگي و کيفيت معاش خود، قلم فرسائي کرده و شرح احوال کنوني و سوانح حوادث شخصي و تيمار خواري زن و فرزند و ذکر پيري و حسرت بر جواني خود را در حالت غم و تنهايي خويش به تصوير بکشد .و در حقيقت نوعي بديهه گويي بکند .
از نظر معاني لغوي نيز ترکيب حسب حال در معاني فوق وضع شده است چنان که مرحوم دهخدا ،در لغت نامه ي جامع خود مي نويسد :«حسب حال (ترکيب اضافي )وقايع روز ،حوادث جاريه ،احوال کنوني ،شعري که در وقايع حاضره ،گويند .(1)
بنابراين ،حسب حال نويسي و تذکره نويسي نيست ؛بلکه نوعي از «اتوبيوگرافي »آنهم در حالت مخصوص و تألمات روحي و معنوي به شمار مي آيد ،که شاعر و نويسنده تحت تأثير عواطف قرار گرفته و احوال کنوني خود را نجوا مي کند .از قلم و بيان بسياري از نويسندگان و سرايندگان ادب فارسي نيز مي توان همين مفهوم را از ترکيب حسب حال برداشت نمود ،چنان که نويسنده ي تواناي چهار مقاله ؛حسب حال را با بديهه گويي مترادف مي آورد و مي نويسد :«اما بايد دانست که بديهه گفتن رکن اعلي است در شاعري ،و بر شاعر فريضه است که طبع خويش را به رياضت بدان درجه رساند ،که در بديهه معاني انگيزد ،که سيم از خزانه به بديهه بيرون آيد و پادشاه را حسب حال به طبع آورد و اين همه از بهر مراعات دل مخدوم و طبع ممدوح مي بايد و شعرا هر چه يافته اند از صلات معظم به بديهه و حسب حال يافته اند .»(2)
چنان که واضح مي نمايد ،تعبير عروضي از حسب حال ،بديهه گويي است ،يعني شاعر مناسب احوال کنوني و به مقتضاي واقعه ،شعري بسرايد و ذکر وقايع حاضره و حوادث جاريه نمايد .
خاقاني چندين بار در مفاهيم ياد شده اين ترکيب اضافي را به کار مي برد ،از آن جمله مي گويد :(3)
گوش کن حسب حال خاقاني
گر چه او ژاژ بيشتر خايد
هر چه دارد ضمير خاقاني
در غمش حسب حالي افتاده است
نظامي گنجوي نيز در چند بيت از آثار گران قدرش حوادث جاريه و اتفاقات روزانه را حسب حال مي نامد و مي گويد:
گزارنده ي حرف اين حسب حال
ز پرده چنين مي نمايد خيال
خواند به مثل چو درّ مکنون
بيتي که به حسب حال مجنون
به حسب حال من پيش آورد ساز
بگويد آنچه من گويم برو ناز
ياران صفت مقال گفتند
ويشان همه حسب حال گفتند
مسعود سعد نيز حسب حال را در چنين مفهومي به کار مي برد :
امروز ياد خواهم کردن ز حسب حال
يک داستان که دهر چنان داستان نداشت
از گفته ي عطار هم مي توان اين معاني مورد نظر را از ترکيب حسب حال فهميد:
گفتمش چيست گفته ي عطار
گفت پند است و حسب حالي چند
بنابراين حسب حال نويسي به نوشته يا سروده اي اطلاق مي گردد ،که نويسنده يا شاعر پستي ها و بلندي هاي روزانه ي خود را در تألمات روحي به رشته ي تحرير در آورد و همچنان که در شواهد مثالي متعدد مشاهده مي شود ،اين نوع نوشته ها که در اغلب سروده هاي بزرگان ادب فارسي جلوه گري مي کند ،بيشتر در ضمن قصايد مدحيه -براي عرض حال به ممدوح -و مقدمه ي داستان ها يا در اثناي مقطعات و اشعار اخلاقي -به صورت شکوائيه ها و اعتذاريه ها -و به صورت غزليات گلايه آميز از زندگاني و اوضاع و احوال روز سروده مي شود و مي توان از اين نوع سروده ها به عنوان راهنماي خوبي براي اطلاع بر احوال کنوني و خصوصيات زندگي شاعر استفاده کرد ،و از نظر انطباقي که با مراحل گوناگون و مختلف زندگي هر فرد دارد ،شيرين و خواندني است .
و با توجه به گستردگي اين نوع سروده ها مي توان گفت :حسب حال نويسي بين شاعران روشي معمول و سنتي شايع شده است و کمتر کسي از شاعران مي توان پيدا کرد که به نوعي به اقتضاي حال و زمان حسب حالي ننويسند و حتي بعضي از شعرا از نوشتن چنين سروده هايي ،راه گريزي نمي دانند .چنان که جمال الدين اصفهاني مي گويد :
سپهر قدرا بشنو ز حال من دو سه بيت
که شاعران را از حسب حال نيست گريز
و در جايي ديگر همين شاعر آن را سنّتي مسنون (روشي رايج و معمول )براي شاعران مي داند :
ز حال خويش کنون چند بيت خواهم گفت
که شاعران را آن هست سنّتي مسنون
زنده ياد استاد فرزانه دکتر غلامحسين يوسفي ،اين نوع نوشته ها را نوعي خاطره نويسي و گزارش احوال خود شخص مي دانند و مي نويسند :اين گونه نوشته ها -اگر نويسنده هوشمند و نکته سنج و خوش قلم باشد -لطف و مزه اي خاص تواند داشت .به علاوه گاه مطالبي در بردارد که در جاي ديگر نمي توان يافت ،و مي افزايد :«چون در اين نوشته ها از اشخاص و حوادث واقعي سخن مي رود از برخي داستان ها زنده تر و گيراتر از آب در مي آيد اين گونه آثار در اصطلاح «حسب حال »خوانده مي شود و خود انواعي دارد ،مثلاً ممکن است ،نويسنده بيشتر به ذکر وقايع و مشاهدات خود بپردازد ،يا به شرح احوال و تجارب و عوالم خويش .و نيز بسته به اين که وي از چه طبقه اي است و نظرگاه و علاقه اش چيست ،و از نمونه هاي برجسته ي حال ،حسب حال برتراندراسل ،نوشته هاي فلسفي «خاطرات و حسب حال »کانت ،کتاب «حيات يحيي »از حاج ميرزا يحيي دولت آبادي ،«خاطرات و خطرات »حاج مخبر السلطنه هدايت ،«خاطرات سياسي »سيد مهدي فرخ و غيره را نام مي برند .(4)
يکي از خصوصيات ذاتي و اخلاقي بشر اين است که سعادت و خوشبختي را از لوازم ضروري حيات دانسته و وجود آنرا حق مسلم خودشان مي دانند ،حتي در برابر وجود نعمت سعادت و بهروزي تشکر و قدرداني را نيز لازم نمي شمارند و هنگامي که غرق در ناز و نعمت و شادکامي هستند ،متوجه اوضاع و احوال خود نيستند ،مثلاً زماني که از نعمت و سلامت برخوردارند ،توجه و عنايت آگاهانه اي در برابر آن ندارند و خود را واجد يک نوع سعادت و خوشبختي اضافي نمي بينند ،تا در مقابل آن نعمت شکر گزار و سپاسگزار باشند و بر اين باورند که اصل نعمت است و سلامت ،نه علت و بيماري ،و در برابر چيزي که بايد باشد ،نياز ي به قدر شناسي و قبول منت نيست ،اما آنگاه که به مصيبتي گرفتار آيند ،نظر بر اين که آن را از امور عارضي و غير ضروري مي دانند ،بانگ و فرياد بر مي آورند و زبان به شکوه و شکايت مي گشايند و در اين ميان ،طايفه ي شعرا و نويسندگان که طبعاً مردمي زود رنج و کم حوصله و گاهي پر مدعا و صاحب توقع هستند ،زودتر از ديگران اظهار تألم و تحسر کرده و زبان به شکايت مي گشايند و مي توان گفت :که بخش مهمي از آثار فکري و هنري اين طبقه را همين اشعاري که در اثر فشارهاي زندگاني و محيط هاي نامساعد و نامرادي ها و ناکامي ها سروده شده است ،تشکيل مي دهد و اين امر سبب مي شود ،که اشعار شکوائيه و حسب حال نويسي بخش عمده اي از آثار فکري بشر ،مخصوصاً شعراي زود رنج را به خود اختصاص بدهد و پيداست که هر قدر توقعات و انتظارات بيشتر باشد ،مراتب ناکامي و محروميت نيز بيشتر خواهد بود ،مثلاً شعرائي که خود را صاحب کمالات و فضايل فراوان مي دانستند توقعات بيشتري از درباريان و ممدوحان و حتي مردم عادي داشته و بيش از ديگران زبان به شکوه و شکايت گشوده اند و گاهي ياراي گلايه از ممدوحان خود را نداشته و دست به گريبان چرخ گردون شده اند و روزگار و زمانه و تقدير و سرنوشت را به باد نکوهش گرفته اند .
بنابراين هر گوينده ي توانايي که بر حسب انتظار خودش خريدار نداشته باشد ،يا حسودان و بدانديشان در پوستينش بيفتند .طبيعي است که به بث و شکوي خواهد پرداخت و حسب حال خواهد نوشت ،و هر سخنور نامي و صاحب فضيلت که خود را باهمه ي اهليت و استحقاق محروم مي بيند و نااهلان را سرمست باده ي عيش و طرب کامراني و مخمور سعادت و بهروزي و مشمول عنايت و رفاه و آسايش مي بيند ،اين همه بيداد را به چرخش دور قمر نسبت خواهد داد و خواهد ناليد که :
اين چه شوريست که در دور قمر مي بينم
همه آفاق پر از فتنه و شر مي بينم
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر مي بينم
ابلهان را همه شربت زگلابست و شکر
قوت دانا همه از خون جگر مي بينم
اسب تازي شده مجروح به زير پالان
طوق زرين همه در گردن خر مي بينم
پند حافظ بشنو خواجه برو نيکي کن
که من اين پند به از گنج گوهر مي بينم (5)
و حکيمي ديگر از مردم رنج ها مي بيند و هنگام حرکت به حجاز ،در غزلي ،کدورت و بدبيني خود را نسبت به مردم عوام بغداد چنين نشان مي دهد :
بگشاي ساقيا به لب شطّ سر سبوي
وز خاطرم کدورت بغداديان بشوي
مهر به لب نه از قدح مي که هيچ کس
ز ابناي اين ديار نيرزد به گفتگوي
از ناکسان وفا و مروت طمع مدار
وز طبع ديو ،خاصيّت آدمي مجوي
در راه عشق زهد سلامت نمي خرند
خوش آن که با جفا و ملامت گرفت خوي
جامي !مقام راست روان نيست در اين زمين
برخيز تا نهيم به خاک حجاز روي (6)
بنابراين علّت اصلي پيدايش حسب حال نويسي که اکثر شعراي ما در آن شيوه چالش کرده اند ،وجود همين تألمات روحي و گرفتاري هاي شخصي و اتفّاقات ناگوار و ناکامي ها و نامرادي هاست و بديهي است که کمتر کسي در طول حيات خود از چنين تألّماتي در امان خواهد بود و باز روشن است که اين نوع سروده ها و شکوائيه ها و درد دل ها به نوعي ،به سفرنامه ها و سرگذشت ها و دفتر خاطرات روزانه و گاهي به بيوگرافي نويسي ها و اتو بيوگرافي نگاري ها شباهت خواهد داشت و اين امر سبب شده است که اکثر نويسندگان در توضيح حسب حال نويسي ،آن را نيز در رديف شرح حال نويسي و بيوگرافي نويسي آورده اند و گاه به همان معاني گرفته اند .اما تا جايي که سروده ها نشان مي دهند و نوشته ها گواهند ،در هيچ کدام از آنها به اين وضوح و گستردگي وقايع روز ،يا حوادث جاريه و احوال کنوني که توأم با تألمات وحي و رواني باشد ،پرداخت نشده است.
پی نوشت ها :
*عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوي
1- دهخدا، علي اکبر، لغت نامه دهخدا، ج19ص547
2- سمرقندي، ابوالحسن عروضي(نظامي عروضي)، چهارمقاله عروضي، با شرح و توضيح، دکتر قره بگل و انزابي نژاد،ص 52
3- خاقاني، ديوان خاقاني، به تصحيح سيد ضياءالدين، سيدسجادي
4- يوسفي، غلامحسين، چشمه هاي روشن، تهران، انتشارات علمي، 1369 شمسي
5- «ديوان حافظ، نسخه خلخالي، ص316»
6- مؤتمن، زين العابدين، شعرو ادب فارسي، ص296
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 9
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}