بازتاب هفتخوان در ادبيات فارسي (4)


 

نويسنده:ناصر ناصري




 

 

1-هفتخوان عطار (حماسه عرفاني )
 

در ايران بعد از حملات خانمانسوزي از قبيل غزان ومغولان و تيموريان ،زندگي دروني ودرونگرايي بر زندگي بيروني و بيرونگرايي غالب آمد و حماسه هاي عرفاني ،جاي حماسه هاي پهلواني را گرفت .در اين گونه حماسه ها قهرمانان بعد از شکست دادن ديو و طي سفري مخاطره آميز در جاده ي طريقت نهايتاً به پيروزي که همانا حصول به جاودانگي از طريق فناي في الله است دست مي يابد و قهرمانان با پيروزي بر ديو نفس خود به جهان معنوي نايل مي آيند (1)
حماسه هاي عرفاني که تا حدودي خاص ادبيات فارسي است کمتر مورد توجه و التفات محققان ادبي قرار گرفته است .قهرمانان در اين نوع حماسه ها در آرزوي جاودانگي، قدم در راهي پرخون مي نهند تا با پيوستن به خداي جاودانه ،خود را از طريق فناء في الله ،جاودانه و بقاء بالله سازند. دشمن قهرمانان در اين نوع حماسه ،ديو يا اژدهايي است به نام نفس که مسلح به تعلقات دنيوي و لذتها و خوشيهاي جسماني است .ميان آنان جنگي دراز آهنگ وتن به تن درمي گيرد .در اين جنگ سخن از نعره هاي خونين يا آتشين ،نهنگ لا ،درياي توحيد ،زنجير جنون ،چاه تن و ساير امور و اشياء حماسي است که اين نفس به شکلهاي سگ نفس و خوک نفس وگاو نفس ديده مي شود .(2)

 

تو با دشمن نفس همخانه يي
چه در بند پيکار بيگانه يي

سعدي
قهرمانان حماسه هاي عرفاني پاي به سفرهاي مخاطره آميز مي گذارند و هفت وادي عشق با هفت مرحله سير و سلوک همان هفت خوان متون حماسي (و هفت زينه آيين مهر )است .در اين سفر که سير من الخلق الي الحق است عقبات و موانع بسيار وجود دارد که سالک بايد با مجاهدات بسيار و تحمل رياضتها بر دشواري ها غالب آيد و خود را از جواسيس حواس و اهريمن و شياطين هوي وهوس برهاند .اين که پيري خضروار سالک را هدايت مي کند همان دخالت نيروي متافيزيکي در حماسه است .پير مظهر خداي مدافع قهرمان است و در عوض خداي ديگري به نام ابليس ،مدافع دشمن او ،ديونفس است گاه قهرمان به دست نفس اسير مي شود اما سرانجام خود را نجات مي دهد .(3)
غالب خصايص حماسه هاي اساطيري و پهلواني در حماسه هاي عرفاني به شکلي نمادين و رمزي ديده مي شود :از جمله قهرمان حماسه جانور مهيب و هيولايي و بخصوص اژدهايي را مي کشد (4)که همان اژدها در حماسه هاي عرفاني اژدهاي نفس است که مولانا مي گويد :

نفس اژدرهاست او کي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است

يا جاودانگي (5) و دست يابي به آن در غالب حماسه هاي اساطيري ديده مي شود در حماسه هاي عرفاني ،همان جاودانگي براي سالک بعد از طي مراحل سلوک و وصول به فنا في الله ميسر مي شود .همچنين سفرهاي دراز و مخاطره آميز که در هر حماسه اي ديده مي شود .در حماسه عرفاني سالک بايد از عقبه ها و موانع و مراحل بسياري گذر ،يا با جاودان وجادويي -که از ويژگيهاي بارز حماسه ها است و در حماسه هاي عرفاني همان ابليس جادوگر و ديو نفس است -مبارزه کند تا چيره شود .
اما آشکارترين حماسه ي عرفاني که به صورت هفت وادي و يا هفت مرحله و به تعبيري هفتخوان در ادبيات فارسي ديده مي شود ،هفت مرحله ي عشق عطار ،در منطق الطير است که در نوع تمثيلي بيان شده است به قرار زير :

هست واديّ طلب آغاز کرد
وادي عشق است زان پس بي کنار

پس سيم وادي است از آن معرفت
هست چارم وادي استغنا صفت

هست پنجم وادي توحيد پاک
پس ششم وادي حيرت صعبناک

هفتمين وادي فقر است و فنا
بعد از اين وادي روش نبود ترا

و در آغاز هر وادي چنين بيان مي کند:

چون فرود آيي به واديّ طلب
پيشت آيد هر زماني صد تعب

منطق الطير ،ص215
بعد از آن وادي عشق آيد پديد
غرق آتش شد کسي آنجا رسيد

همان ،ص222
بعد از آن بنمايدت پيش نظر
معرفت را وادي بي پا و سر

همان ،ص231
بعد از آن وادي استغنا بود
ني در آن دعوي و ني معني بود

همان ،ص233
بعد از آن وادي حيرت آيدت
کار دايم درد و حسرت آيدت

همان ،ص248
بعد از اين واديّ فقراست و فنا
کي بود آنجا سخن گفتن روا

همان ،ص255
 

2-هفتخوان گشتاسب (تاريخي )
 

خوان اول :رهايي از دست قيصر
گشتاسب در حالي که قيصر به کشتن او و کتايون -که چرا گشتاسب بيگانه را به همسري انتخاب کرد -فرمان داده بود با پا در مياني اسقف از مرگ نجات مي يابد :

 

چنين داد پاسخ که دختر مباد
که از پرده عيب آورد بر نژاد

هم اين را وآن را که او بنگريد
به کاخ اندرون سر ببايد بريد

سقف گفت کاين نيست کاري گران
که پيش از تو بودند چندي سران

تو با دخترت گفتي انباز جوي
نگفتي که ميري سرافراز جوي

کنون جست آن را که آمدش خوش
تو را از راه يزدان خرد را مکش

شاهنامه ،ج4،ص151
خوان دوم:کشتن ،گرگ بيشه را
گرگي در بيشه ي فاسقون بود که همه پهلوانان و ماموران از کشتن آن عاجز بودند .قيصر به گشتاسب مي گويد اگر آن گرگ را از پاي در آورد کتايون را به همسري وي خواهد داد. گشتاسب گرگ را با تير زخمي مي کند و سپس با شمشير از پاي در مي آورد :

دد از تير گشتاسبي خسته شد
دليرش با درد پيوسته شد

پياده بزد بر ميان سرش
به دو نيم شد پشت و يال و برش

همان ،ص157
خوان سوم :کشتن، اژدها را
اژدهايي بود که در کوه سقيلا که کرکسان را از آسمان و نهنگان را از آب دريا به کام خود مي کشيد گشتاسب باز با تيرميدان را بر او تنگ مي کند سپس با خنجر و شمشير مي کشد .

بزد تيز دندان برآن خنجرش
همه تيغها شد به کام اندرش

همي ريخت زو زهر تا گشت سست
به زهر و به خون کوه يکسر بشست

به شمشير برد آن زمان دست شير
بزد بر سر اژدهاي دلير

فرو ريخت مغزش بدان سنگ سخت
از اسب اندرآمد گو نيکبخت

همان ،صص165،164
خوان چهارم: هنرنمايي گشتاسب در ميدان چوگان بازي
گشتاسب در ميدان چوگان بازي، با چوگان چنان ضربه اي برگوي مي زند که گوي ناپديد مي شود و اين هنر نمايي وي قيصرو درباريان روم را به شگفتي مي آورد و باعث بهبود روابط او با قيصر مي شود :

برانگيخت آن بارگي را ز جاي
يلان را همه سست شد دست و پاي

به ميدان يکي نيز گويش نديد
شد از زخم او در جهان ناپديد

همان ،ص166
خوان پنجم :کشتن، الياس پسر مهراس را
قيصر روم از سرزمين خزر که پادشاهش مهراس بود باژ سنگين و چند مرد به عنوان گروگان مي خواهد که مهراس از دادن باژ خودداري مي کند .مهراس پسر خود الياس و قيصر داماد خود گشتاسب را به نبرد مي فرستند و سرانجام الياس به دست گشتاسب کشته مي شود .

بزد نيزه گشتاسب بر جوشنش
بخست آنزمان کارزار تنش

بيفکندش از اسب برسان مست
بيازيد و بگرفت دستش به دست

ز پيش سواران کشانش ببرد
چوتنگ اندر آمد به قيصر سپرد

همان ،ص171
خوان ششم :آمدن گشتاسب به ايران
قيصر به پشتگرمي و زور بازوي گشتاسب به ايران پيام مي فرستد و لهراسب را به باژگزاري روميان فرا مي خواند .گشتاسب به قيصر پيشنهاد مي کند که او را به فرستادگي به دربار ايران روانه کند .قيصر با درخواست وي موافقت مي کند و گشتاسب به نزد ايرانيان مي آيد .زرير به فرمان لهراسب تاج و تخت ايران را به وي وا مي گذارد :

چنين گفت ايران سراسر تراست
سر تخت يا تاج و لشکر تراست

چو گشتاسب تخت پدر ديد شاد
نشست از برش تاج بر سر نهاد

همان ،ص177
خوان هفتم :ديدن قيصر ،گشتاسب را بر تخت پادشاهي
گشتاسب قيصر را از هويت خويش مي آگاهاند و به او پيغام مي فرستد که من سفارت خويش را به بهترين وجه انجام داده ام. زرير و ايرانيان دوست دارند به نزد ايشان بيايي. قيصر چنين مي کند و چون به سراپرده ي ايرانيان مي رسد گشتاسب را بر تخت شاهي مي بيند .

چوبشنيد قيصر هم آنگه ز جاي
برآمد به اسب اندر آورد پاي

ورا ديد گشتاسب برپاي خاست
ز فرمانبران زود بالاي خواست

بدانست که گشتاسب اوست
فروزنده تاج لهراسب اوست

فراوانش بستود و بردش نماز
وز آنجا سوي تخت رفتند باز

همان، ص177
 

پی نوشت ها :
 

1-انواع ادبي ،دکتر شميسا ،ص53.
2-همان ،ص108.
3-انواع ادبي ،دکترشميسا ،صص108-109.
4-در هفتخوانها ،رستم و اسفنديار هر دو با اژدها مي جنگند و فريدون، ضحاک (اژي دهاک)را که در حقيقت اژدهايي است مي کشد .زيگفريد قهرمان حماسه آلماني اژدهايي را مي کشد و در خونش غوطه مي خورد و رويين تن مي شود و گشتاسب با اژدهاي کوه سقيلا نبرد مي کند و از پاي در مي آورد .
5-در حماسه گيل گمش گياهي است که خاصيت جاودان کنندگي دارد يا اسکندر در طلب عمر ابدي به يافتن آب حيات مي پردازد يا در حماسه اديسه الهه به اوليس مي گويد ،اگر عاشق او شود او را جاودان خواهد کرد .
6- منطق الطير ،جواد مشکور ،ص214.
 


منابع و مآخذ:
1-آشنايي با اديان، غلامعلي آريا .
2-اديسه ،هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ يازدهم
3-از رنگ گل تا رنج خار ،دکتر قدمعلي سرامي ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ اول ،1368
4-امثال وحکم دهخدا ،علي اکبر، چهار جلدي .
5-انواع ادبي دکتر حسين رزمجو، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم 1374.
6-انواع ادبي ،دکتر سيروس شميسا، انتشارات فردوسي ،چاپ دوم ،1372.
7-ايلياد ،هومر، ترجمه ي سعيد نفيسي ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ دوازدهم.
8- بزم ديرينه عروس، تأليف دکترمعصومه معدن کن ،مرکز نشر دانشگاهي ،چاپ اول 1372.
9-حماسه گيل گمش ،نسخه ساندرز ،ترجمه دکتر اسماعيل فلزي انتشارات هيرمند ،چاپ اول 1376
10- رخسار صبح، تأليف مير جلال الدين کزازي ،نشر مرکز ،چاپ دوم 1372.
11-شاهنامه ،حکيم فردوسي ،ژول مول ،انتشارات شرکتهاي سهامي کتابهاي جيبي چاپ سوم 1363.
12-فرهنگ فارسي ،معين ،انتشارات امير کبير ،چاپ هشتم 1371.
13-لغت نامه ،علي اکبر دهخدا ،پنجاه جلدي .
14-مباني عرفان وتصوف ،دکتر قاسم انصاري ،انتشارات طهوري،چاپ اول 1370.
15-منطق الطير ،شيخ فريد الدين عطار ،تصحيح دکتر جواد مشکور ،انتشارات الهام،چاپ دوم 1366.
پايگاه نور شماره 9